اما درباره توجيه ديگر، توجيه ديگري اين است كه نيازي به اين تكلّف نيست؛ براي خداي سبحان يك صفات ذاتي است و يك صفات فعلي است. صفت ذات را عين ذات ميدانند و از خود ذات انتزاع ميشود؛ مثل حيات مثل قدرت و امثال ذلك. و صفت فعل را از مقام فعل انتزاع ميكنند؛ مثل اراده فعلي و امثال ذلك. خدا خالق است، رازق است، باسط است، كافي است، شافي است، ضار است نافع است و امثال ذلك. اينها زير پوشش قدرت حق است كه قدرت عين ذات است، اما قبض و بسط، احياء و اماته، اضحاك و ابكاء، ضرر و نفع و امثال ذلك اينها صفات فعل است. صفات فعل را از فعل انتزاع ميكنند نه از ذات چون صفات فعل ممكناند [و] اين صفات ممكن را بايد از محل امكان انتزاع كرد؛ نه از محل وجوب، صفت فعل را كه از فعل انتزاع كردند، در حقيقت صفت فعل عين فعل است؛ نه عين ذات. چون افعال حق حادثاند علوم فعليه حق هم حادث است.
معيار صفات ذات و فعل خداي سبحان
يك مطلب اين است كه خدا داراي صفت ذات و صفت فعل است (اين يك) تشخيص آن هم گفتند به اين است آن معياري كه مرحوم كليني (رضوان الله عليه) در كتاب شريف كافي در بحث صفات ذات و صفات فعل ذكر كرد،20 يك معيار خوبي است كه مورد قبول حكماي اسلام هم است.صفت ذات، آن صفت كمالي است كه مقابل ندارد؛ مقابل او جز عدم و نقص چيز ديگر نيست و خداي سبحان هرگز به مقابل او متصف نميشود، فقط به خودش متصف ميشود؛ مثل علم، مثل حيات مثل قدرت اينها صفات ذات است. قدرت مقابل ندارد مگر عدم كه عجز و ضعف نقص است و خداي سبحان هرگز به مقابل قدرت متصف نميشود. نميشود گفت كه نسبت به اين قدير است [و] نسبت به آن غير قدير و عاجزـ معاذ الله ـ حيات مقابل ندارد مگر عدم و موت و خداي سبحان هرگز به مقابل حيات متصف نميشود. حيات صفت ذات است قدرت صفت ذات است، و مانند آن.اما قبض و بسط و احياء و اماته، ضرر و نفع، اضحاك و ابكاء و امثال ذلك، اينها هر كدام مقابل دارند و هر دو هم كمالاند و خداي سبحان به هر دو متصف است؛ مثل اينكه نسبت به بعضيها ضار است [و] نسبت به بعضي نافع، نسبت به بعضي محيي است [و] نسبت به بعضي مميت، نسبت به بعضي قابض است [و] نسبت به بعضي باسط يا نسبت به يك شخص در موارد گوناگون قبض و بسط دارد: (يقبض و يبصُطُ)21 و امثال ذلك، اينها صفات فعلاند، هر دو طرف كمالاند و هر دو طرف هم محدوداند، مرز مشخص دارند؛ مثل رضا و غضب و خداي سبحان به هر دو طرف هم متصف ميشود، از يك عده راضي است [و] از يك عده ناراضي، نسبت به يك عده قبض دارد و نسبت به يك عده بسط دارد و مانند آن. پس هر صفتي كه مقابل ندارد إلا العدم و خداي سبحان فقط به آن صفت متّصف است و به مقابلش متّصف نيست آن صفت، صفت نامحدود است و كمال است و صفتِ ذات است؛ مثل قدرت و حيات و امثال ذلك، هر صفتي كه مقابل دارد و خدا به هر دو طرف متصف ميشود و هر دو طرف كمال است و هر دو طرف هم محدود، صفت فعلاند، صفت فعل را از مقام فعل انتزاع ميكنند؛ نه از مقام ذات.