آنگاه توضيح ميدهد كه سرمايه چيزي جداي از خود انسان نيست كه انسان آن را ببازد. سرمايه انسان مال و خانه نيست كه آن را ببازد. سرمايه انسان خودِ انسان است، خود را ميبازد. وقتي خود را باخت ديگر مالك خود نيست، چيزي از او نميماند خود را هلاك ميكند؛ لذا تعبير قرآن اين است كه (خسروا أنفسهم)8؛ خودشان را باختند. اين يخي كه گفتند: اگر در هواي نيمروز سوزان در آفتاب قرار بگيرد چطور آب ميشود؟ خود يخ از بين ميرود. ديگر چيزي از يخ نميماند. خود انسان كه خسارت ميبيند خودش را ميبازد. وقتي خودش را باخت ديگر مالك خودش نيست در تحت ولايت شيطان است؛ پس (خسروا انفسهم).
ربط ضروري عمل با عامل در قرآن(2)
اين معنا را كه انسان هر كاري ميكند با خودش ميكند (چه سودش و چه زيان) در موارد فراوان آمده است. يكي از آن موارد همان آيه 104 سوره مباركه انعام است، فرمود: (قد جاءكم بصائر من ربّكم فمن أبصر فلنفسه و من عمي فعليها و ما أنا عليكم بحفيظٍ)؛ فرمود: از طرف خداي سبحان بصيرتهايي آمده [است] يعني علل و عوامل فراواني براي روشنايي دل آمده [است]. اگر كسي ببيند به نفس خود احسان كرده است، خود را بينا كرد و اگر كسي نديد، خود كور شد. هيچ ممكن نيست عمل كسي از او تجاوز بكند و به ديگري برسد: (فمن أبصر فلنفسه و من عمي فعليها)9.
ـ سرّ اختصاص بالاصاله عمل به عامل
سرّش آن است كه روح عمل نيّت است و اين نيّت از جان جدا نميشود. آنچه كه به ديگري ميرسد بدنه كار است وگرنه روح كار كه نيّت است و انسان با روح كار محشور ميشود: «لكل امْريء ما نوي»10 يا «يحشر الناس علي نيّاتهم»11، او از جان آدم جدا نميشود، چه نيت خوب، چه نيّت بد. اگر روح عمل نيّت است و نيّت از جان انسان جدا نميشود؛ پس عمل عامل را رها نميكند. آنگاه بدنه كار است كه از انسان جدا است، احياناً سود يا زياني به ديگري ميرساند؛ لذا فرمود: (فمن أبصر فلنفسه و من عمي فعليها)؛ در قيامت يا بصير محشور ميشود يا أعما.