قيامت ظرف ظهور حق - تفسیر آیات حج، سوره بقره، آیه 130 تا 132 نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر آیات حج، سوره بقره، آیه 130 تا 132 - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قيامت ظرف ظهور حق

قيامت روز ظهور حق است: (ذلك اليوم الحق)12؛ نه اينكه قيامت حق است؛ نه، قيامت روز ظهور حق است يك وقت انسان اين چنين تعبير مي‌كند: ( السّاعة آتيةٌ لاريب فيها)13 اين يك تعبير است يعني قيامت يك امري است يقيني بدون ترديد مي‌آيد. يك وقت مي‌گويد: (ذلك اليوم الحق)، نه «ذلك اليوم حقٌ». آن روز روز حق است يعني باطل را در آن روز راه نيست. آنگاه همه حق آن روز ظاهر مي‌شود. انسان در نهان خودش هر چه دارد آن روز ظاهر مي‌شود، لذا با نيّتهاي خود محشور مي‌شود و اگر كسي كور بود براي اينكه درونش كور است و اگر كسي بينا بود، براي اينكه درونش بيناست. اينكه فرمود: (من عمي فعليها)14 يعني عليه خود اقدام به كوري كرده است يعني خود را كور كرده است؛ با گناه آن چشم دل خود را كور كرده است؛ لذا در قيامت كور محشور مي‌شود و يا با حسنات چشم دل خود را بينا كرده است؛ لذا در قيامت بصير محشور مي‌شود.

پس عمل عامل را رها نمي‌كند، چه در طرف احسان چه در طرف إسائه؛ لذا در همين آيه كريمه محل بحث فرمود: (و من يرغب عن ملة ابراهيم الاّ من سفه نفسه)؛ اين «سَفِهَ» را گفته‌اند اگر فَعِلَ به كسر باشد، متعدّي است يعني خودش را تسفيه كرده است كه به معني «سَفَّهَ» است، امّا اگر «سَفُهَ» باشد كه وصف [و] خصلتي است [كه] امري لازم است. براساس آن معنا (نفسه) به منزله تميز است يعني سَفِهََ نفساً؛ يك انسان سفيهي است.

عقل و سفاهت در فرهنگ ديني

انسانِ سفيه در برابر انسان عاقل است، عقل را معنا كردند، گفتند: «ما يعبد به الرحمن و يكتسب به الجنان»15؛ آن عاملي كه به وسيله او خدا عبادت مي‌شود و بهشت كسب مي‌شود آن عقل است. اگر كسي اين نور را نداشت كه خدا را عبادت كند و بهشت كسب كند، عاقل نيست [و] مي‌شود سفيه. اگر «العقل ما يعبد به الرحمن ويكتسب به الجنان»؛ پس «ما لايعبد به الرحمن و لايكتسب به الجنان فليس بعقلٍ»، مي‌شود سِفَه. آن حديث شريف برداشتي از همين كريمه است، فرمود: اگر كسي از دين ابراهيم فاصله گرفت عاقل نيست. اين اصل كلي، آنگاه جزئياتش را هم به عنوان بيان مصداق و صغراي قياس در اوايل سوره بقره كه بحثش گذشت بيان مي‌كند، درباره منافقين مي‌فرمايد: (ألا إنّهم هم السّفهاء)16؛ اينها عاقل نيستند؛ كسي كه نتواند آينده خوب داشته باشد [و] به فكر آينده باشد، خب عاقل نيست. فرمود: (الا إنّهم هم السّفهاء) چون خودشان را تسفيه كردند، ديگر آن نيروي مايز نيست؛ لذا فرمود: اينها خودشان را تسفيه كردند، (و لكن لايعلمون)17؛ نمي‌دانند كه عاقل نيستند، نمي‌دانند كه مريض‌اند، چون آن نيروي تشخيص دهنده مريض شد. اگر آن نيروي تشخيص دهنده مريض شد كه انسان مرضي را تشخيص نمي‌دهد. انسان بايد سالم باشد [كه] مرض عضو را تشخيص بدهد. اگر خود آن نيروي تشخيص دهنده مريض شد، خود آن ترازو مريض شد آن وقت نمي‌تواند بسنجد. انسان با ترازو مي‌تواند سبكي و سنگيني كارها را تشخيص بدهد. بتواند تشخيص بدهد كه اين كالا سنگين است يا سبك. اما خود ترازو اگر مريض شد كه ديگر نمي‌شود تشخيص داد، فرمود: انسان با آن عقل مي‌تواند سود و زيان خود را تشخيص بدهد. اگر خود آن عقل مريض شد (سَفَه آمد) ديگر قدرت تشخيص ندارد. لذا درباره منافقين و كفار مي‌فرمايد: (ألا إنّهم هم السفهاء ولكن لا يعلمون)18؛ براي اينكه آن نيرويي كه بايد تشخيص بدهد همان نيرو تسفيه شده است؛ پس (و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه)

/ 15