سیاست و انقلاب (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیاست و انقلاب (1) - نسخه متنی

هانا آرنت؛ مترجم: محمدرضا مرادی طادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هانا آرنت سياست و انقلاب

بخش نخست

محمد رضا مرادي طادي

هانا آرنت فيلسوف اگزيستانسياليست آلماني در 1906 در شهر هاندر آلمان به دنيا آمد. سه ساله بود كه همراه خانواده به كويزنبرگ مهاجرت كرد. ابتدا در دانشگاه برلين الهيات مسيحي خواند، سپس به ماربورگ رفت و نزد هايدگر فلسفه آموخت. سالي سپري نشده بود كه رابطه شاگرد و استاد به عشق كشيد، اما آرنت سال بعد ] 1925 [ از هايدگر بريد و به هايدلبرگ رفت. آنجا به راهنمايي كارل ياسپرس پايان نامه دكترايش را تحت عنوان مفهوم محبت در انديشه سنت آگوستين به پايان برد.

با به قدرت رسيدن نازيسم، آرنت كه تباري يهودي داشت همراه تني چند از متفكرين ديگر از جمله والتر بنيامين به فرانسه گريخت، از آنجا به پرتغال و سپس به آمريكا مهاجرت كرد. در طي همين سالهاي رنج و گريز كتاب ريشه هاي توتاليتريانيسم را نگاشت كه در جست و جوي عناصري از مدرنيته بود كه در نظامهاي توتاليتر متبلور مي شد. در آمريكا تدريس كرد، نگاشت و در 4 دسامبر 1975 درگذشت.

عمده آثار او عبارتند از ريشه هاي توتاليتريانيسم (1951)، وضع بشري (1958)، ميان گذشته و آينده (1961)، انقلاب (1963)، خشونت (1970)، بحرانهاي جمهوري (1972) و حيات ذهن (1978).

هانا آرنت تحت تأثير فلسفه هايدگري از دو جريان اگزيستانسياليسم و نيز فلسفه كلاسيك يونان (كه بنيادهاي فلسفه هايدگر را شكل مي دهد) بهره فراوان برده است. آرنت متأثر از فضاي بي خانمان مهاجرت، ترس و مرگ احساسي نوستالوژيك به جهان باستان داشت، آنجا كه انسان مي توانست آزادانه در حوزه عمومي فعاليت كند و يگانگي و كثرت خويش را تبلور بخشيد. از اين رو، آرنت آسيب شناس تمدن مدرن اروپايي است. او با نقد ليبراليسم و سوژه محوري تمدن غربي به دنبال آرمانشهري بود كه در آن انسان عمل ورز در حوزه آگورا ] agora [ به بازي آزاد و پيش بيني ناپذير سياست بپردازد؛ البته آنگونه سياستي كه خود در نظر داشت. در اين مجال تلاش مي كنيم نگاهي به فلسفه سياسي آرنت داشته باشيم. در اين راستا ابتدا اركان اصلي انسان شناسي آرنت را بنابر كتابش «وضع بشر» شرح مي دهيم و سپس آن مباني نظري را در كتاب «انقلاب» پيگيري مي كنيم. در اين مقاله تلاش شده است كه پيوند فلسفي آرنت و هايدگر برجسته گردد.

مدخل ورود به جهان انديشه آرنت كتاب «وضع بشري» ] HUMAN CONDITION [ او است. بدون درك و بررسي كليد واژه هاي فلسفي آرنت در اين كتاب، درك ديگر مباحث او دشوار مي نمايد. اگر پرسش بنيادين هايدگري «هستي» بود، پرسش و دغدغه ] preoccupation [ اصلي آرنت «وضعيت و هستار انسان» است و او نيز اصلي ترين كتاب خويش را به اين بحث اختصاص داده است. انسان آرنتي، متأثر از اگزيستانسياليسم هايدگري، «انسان عمل ورز» است تا «نظر ورز». آرنت نيز در نقد و تقابل با سوژه استعلايي دكارتي كه با جهان همچون ابژه روبرو مي شود انسان را حيوان عمل ورزي مي داند كه در جهان، هستن ] in - der - welt - sein [ را تجربه مي كند. به سنت هايدگري، انسان آرنتي جهان را حاضر - در دست ] present - at - hand [ و براي نظرورزي نمي بيند بلكه جهاني است آماده - در - دست ] ready - to - hand [ كه او در آن زيست مي كند و آن را به كار مي گيرد و نقطه اي خارج از آن برايش متصور نيست كه از آن مكان استعلايي به جهان همچون ابژه بنگرد. در انديشه آرنت پراكسيس مقدم بر تئوري يا طرح مي شود و آرنت دلبسته به حيات فعال ] vita activa [ تلاش مي كند آن را در مقابل حيات نظري و تأملي ] contemplative activa [ باز زنده كند. با چنين بنيادهاي انسان شناسانه اي آرنت وضع بشري را در مقابل طبيعت بشري مطرح مي كند كه گرچه طبيعت و ذات بشري قابل شناخت نيست، وضع بشري قابل شناخت و تعريف است. چون، «مشتمل بر تواناييها و و ويژگي هايي است كه انسان ها با يكديگر پرورانده اند تا نوعي هستي حقيقتاً بشري را خلق كنند. هر آنچه به خودي خود وارد جهان بشري مي شود يا با تلاش بشري بدان كشانده مي شود جزئي از وضع بشري مي شود. تأثير واقعيت جهاني در هستي بشري را مي توان به صورت نيروي مشروط كننده يا وضعيت ساز احساس و دريافت كرد ] بردشا، 1381، ص 17 [ در همين راستا آرنت مابين جهان و طبيعت فرق قائل مي شود. در نظرگاه آرنت جهان، همين جهان عيني و فيزيكي نيست. جهان در واقع آن چيزي است كه انسان ها را از طبيعت متمايز و جدا مي كند. جهان محصول و فرآورده انسانهاست كه در شكل اشيا و نهادهاي خودساخته ظاهر مي شود ] انصاري، 1379، ص 3 [ براي آنكه انسان بتواند اين جهان را بسازد و از طبيعت متمايز كند تا بنياد معنابخشي به زندگي اش گردد نيازمند تواناييهايي است كه در اين ميان آرنت از همه كنش و رفتار انساني نام مي برد. زحمت ] labour [ ، كار ] work [ و عمل [ action ] كه اين سه توانايي با يكديگر و بر روي هم زندگي عمل ورزانه را مي سازند، زحمت بديهي ترين و حيواني ترين نوع رويكرد به جهان است، جهان هم چون ابزاري براي تداوم و بقا.

زحمت تمامي كنش هايي را شامل مي شود كه انسان براي دوام و تداوم بقاي خويش انجام مي دهد و به تمامي تابع ضروريات و نيازهاي زيستي انسان است. آرنت انسان را در اين وضعيت، حيوان تلاشگر ] labourans animal [ مي نامد كه همانند حيوانات تابع ضرورت [ necessity ] هستند. علاوه بر اين محصولات و فرآورده هايي كه با «زحمت» تهيه مي شوند فوراً به مصرف مي رسند و به جز تداوم زندگي انساني اثري از آنها باقي نمي ماند به اين معنا تمامي فعاليتهاي اقتصادي بشر كه فوراً مصرف مي شوند. در ذيل اين نوع فعاليت قرار مي گيرند ] انصاري، ص 21 [ در زحمت هدف چيزي جز رسيدن به آسايش و آرامش نيست. زحمت فعاليتي معنابخش نيست بلكه كنشي است معطوف به جسم و جان و بر اين اساس تنها مختص انسان نيست چرا كه حيوانات هم تغذيه و توليد مثل مي كنند. زحمت تركيبي از ضرورت و بيهودگي است و دور فاسد توليد و مصرف در آن تكرار مي شود. حاصل زحمت باز توليد مكرر حيات آدمي است كه غايتي فراتر از خود ندارد و طبيعي و اجتناب ناپذير است. نشانه زحمت به طور كلي اين است كه هيچ اثري از خود بر جا نمي گذارد، نتيجه آن به سرعت مصرف مي شود. همچنان كه كوشش لازم براي كسب آن چندان نمي پايد. ] بشيريه، 1379، ص 144 [

پس از زحمت و در مرتبتي بالاتر آرنت كار (work) را قرار مي دهد كه آن نيز در نسبتي با طبيعت قرار دارد. هر چند نيروي خلاقه انساني صرف آن مي شود و معطوف به رفع حوائج ارگانيك و جسمي انسان نيست و در نهايت به جست و جوي سلطه بر طبيعت مي باشد. در كار انسان مواد اوليه و ماده خام مورد نياز خود را از جهان پيرامون خويش اخذ مي كند و با صرف ذوق و خلاقيت و دستكاري در آن شيء جديدي توليد مي كند كه از حيث صورت و ماده از طبيعت اوليه آن متفاوت است. آرنت براي تمايز اين نوع فعاليت از ديگر صور كنش انساني از اصطلاح «انسان سازنده» [ homo faber ] بهره مي جويد و اين اصطلاح را هم چون «حيوان ناطق» ارسطويي معرف ماهيت انسان مي شمارد. پس حاصل كار انسان به اين معنا وسايل، ابزارها، صنايع، تكنولوژي، آثار هنري و غيره است يعني چيزهايي كه بر طبيعت افزوده مي شود بدين سان آدمي با كار و كوشش از طبيعت خارج مي شود و جهاني انساني مي سازد. فرهنگ و تمدن محصول اين «كار» است ] بشيريه، و شير [ بدينسان كه انسان در زحمت هم چون حيوانات و تابع ضروريات و نيازهاي جسمي براي معاش خويش تلاش مي كرد در كار به صورتي آزادانه و خلاق و در گريز از بيهودگي و تكرار فعالانه بر طبيعت عمل مي كند و اين مظهر اختيار آدمي مي گردد. در نظرگاه آرنت كار آدمي بر خلاف زحمت فعاليتي ذاتاً فردي محسوب مي گردد. بنابراين كار را مي توان فعاليت تمدن ساز بشري تعريف كرد. مورد ديگر در تمايز كار و زحمت ميزان پاياني محصولاتي است كه در طي اين دو گونه كنش توليد مي شود در حالي كه محصولات زحمت ناپايدار هستند و زود به مصرف مي رسند و زوال مي يابند. محصولات كار داراي عمر و دوام بيشتري هستند و اگر چه زحمت با خشونت و درد و رنج همراه است در كنش كار نوعي خرسندي و رضايت وجود دارد و از امكان اين كه توانمندي هاي خويش را بروز دهند و از قوه به فعل درآورند احساس رضايت مي كنند، از سوي ديگر زحمت نمايشگر يكساني و مشابهت انسانها است چرا كه همه به آن نياز دارند. خوردن، آشاميدن و اما در كار انسان تفرد و يگانگي خويش را به نمايش مي گذارد و بيش از آن كه شباهت را آشكار كند نمايانگر تمايزات و غيريت مي گردد. مفهوم كار يا انسان سازنده را در مجموعه عناصر گوناگوني مي توان يافت كه عبارتند از:

كارهاي يدي، جهان ساخت بشر، ساختن، نوآوري هاي انساني، خلاقيت ها، توليد كاربردها، ماندگاري، عيني، ساختني، ابزارها و وسايل، معيارها و قواعد، بازار مبادلات، تجارت، سرمايه داري، اقتضائات بي ارزش، خشونت، فقدان ارزش اصيل، فروشي بودن، تخريب نسبت به طبيعت و جهان و ] 97 P / 2000 ، Villa [ كار در نهايت تجلي شكلي از فرآيند كارورزي انسان زدايي شده و عينيت ابزارگونه است كه زندگي بشر را بي حرمت مي كند از اين لحاظ آرنت منتقد مدرنيته متأخر و جهان پس از جنگ و جامعه مصرفي تكنولوژيكي مي باشد، با چنين رويكردي به زندگي كه مبتني بر بنيادهاي انسان شناختي آرنت است او نوع سوم كنش انساني را به مثابه زندگي اصيل انساني شرح مي دهد عمل ( action ) از نظرگاه آرنت ساحت اصيلي است كه انسان در انجام كار، ارزشهاي انساني خويش را به نمايش مي گذارد. عمل در يك تفاوت آشكار با زحمت و كار قرار دارد گرچه دو كنش اولي در ارتباط با جهان قرار مي گرفت اما عمل يك كنش صرفاً انساني است و تنها در ارتباط با ديگري مطرح مي شود، گونه اي Mitwelt است «جهان - با» جهاني است كه با وجود ديگري اصالت و تحقق مي يابد به نظر مي رسد آرنت در طرح سه كنش زحمت، كار و عمل آن را با سه خرد جهان هايدگري انطباق داده است. هايدگر از سه «خرد جهان» در آثار اوليه خويش ياد كرده است يكي « Umwelt » يا زيست بوم يا محيط گرداگرد ما، ديگري Mitwelt يا «با جهان» ] جهان - با [ كه من آن را با ديگران مشترك ام و سومي Selbswelt يا خويش جهان، جهاني كه از آن خود من است ] احمدي، 1381، ص 290 [ زحمت با زيست بوم انطباق دارد كنش است كه تنها در جهان پيرامون انجام مي شود كار با «خويش جهان» منطبق است و عمل با جهان - با، گرچه ارزش جهان - با كه از نظرگاه آرنت عرصه كنش اصيل است با آنچه كه مد نظر هايدگر بود متفاوت است اما با توجه به رگه هاي عميق فلسفي كه آرنت را به هايدگر منتصل مي كند شايد بتوان به چنين نتيجه گيري خطر كرد.

عمل، يا اگر بهتر بگوييم عمل سياسي، چرا كه آشكارا با سياست پيوند دارد و بدون آن معني آرنتي اش را از دست مي دهد عمل سياسي آرنتي كنشي است كه در حوزه عمومي انجام مي شود در آگورا [ agora ] جايي كه انسانها مي توانند به اصالت عمل سياسي دست يابند عمل عالي ترين نوع فعاليت انسان است كه آدمي به وسيله آن به خويشتن هويت مي دهد به نوشته آرنت: «ما گفتار و كردار خويشتن را وارد جهان بشري مي كنيم و ورود ما به آن به سان دومين زايش ماست. آدمي خواستار جاودانگي است. براي رسيدن بدين هدف بايد با گفتار و كردار هويت خويش را به ثبوت برساند و سياست درست همين جا پاي به صحنه مي گذارد. روح يكتاي سياست است كه به آدميزاد مي آموزد چگونه به آنچه بزرگ و تابناك است هستي بخشند » ] فولادوند، 1377، ص 571 [ اقدام، مبادرت، تهور، انقلاب، حضور در عرصه عمومي، ابتكار و تجربه، عمل آزاد را شامل مي شود عمل و جوهر تجربي از زندگي آدمي را دربر مي گيرد كه با آزادي در ارتباط است. عمل تنها فعاليتي است كه مستقيماً ميان انسانها جاري است بدون آنكه اشيا يا مواد در آن دخيل باشند ] بشيريه، ص 145 [ . اين گونه آرنت آشكارا در مقابل فلسفه سياسي قرن بيستم است. آرنت بر اين باور است كه آن فلسفه اي كه انسان را همچون موجودي تك مطرح مي كند توانايي درك انسان اجتماعي را از دست مي دهد و بويژه در بحث سياست ناكارآمدي و كاستي مباني نظري اش آشكار مي شود. سياست همواره متوجه انسان اجتماعي است در انديشه سياسي فرض انسان تك افتاده فقط به معناي بستن بحث است ] احمدي، ص 529 [ آرنت نيز همچون ماركس رابينسون كروزئه بازي هاي ليبراليستي را به سخره مي گيرد. در باب عمل نكته ديگري كه بسيار حائز اهميت است تعريف آرنت از آزادي است كه خود سويه ديگري از نقدي است كه آرنت بر مباني فلسفي ليبراليسم وارد مي كند.

هانا آرنت در رساله آزادي چيست مفهوم آزادي را چنان كه در فلسفه سياسي غرب مطرح شده مبهم مي داند و دليل آن را گستره عملي دانست كه اين مفهوم در آن پرورده شده است. در اين گستره آزادي همان خواست و اراده (به معناي خواست فرد) دانسته شده است و در واقع خواست آزادي همان خواست سلطه معرفي شده است تا فيزيك غربي امكان و خواست به چنگ آوردن آنچه را كه يك فرد طلب مي كند آزادي او مي خواند مشكل اينجاست كه اين «آزادي او» يا آزادي فردي با آزادي به معنايي كلي يكي مي داند. آزادي اما نه فردي بل همگاني است (احمدي، ص 568) بحث آرنت در سنت فلسفي مطرح مي شود كه بين آزادي منفي و آزادي مثبت تفاوت قائل مي شود. از اين نظرگاه آزادي منفي آزادي از اقتدار و قدرتي برتر است اما آزادي مثبت امكان و توان مشاركت و تحقق كردن توانايي خويشتن است.

/ 1