هويت واحد يهود از شعار تا واقعيت
امير رضا دهقاني نيا بررسي واقعيت صهيونيسم بين الملل از جمله ابهام آميزترين و رازآلودترين پژوهش ها در سراسر جهان محسوب مي شود؛ البته چگونگي تشکيل کشور اسرائيل براساس منابع آشکار و جنگ هاي متعدد، امري روشن و شفاف در چگونگي ستم يهوديان به مردم فلسطين شمرده مي شود. اما پس از تشکيل دولت غاصب، ارادة جدي در پنهان کاري، تبعيض و تحريف تاريخ مربوط به يهود آغاز مي شود که از آن پس تحقيقات را در اين باره با مشکلات بسيار جدي روبه رو مي کند؛ تا جايي که امروز حتي دانشجويان يهودي دانشگاه هاي اسرائيل دربارة تحريف رخ داده معترض شده و به نقد پسا صهيونيستي روي آورده اند؛ از جملة اين موارد مي توان به کتاب نگاه پسا صهيونيستي درباره اسرائيل و فلسطين اشاره داشت. از ديگر مسائلي که بعد از تأسيس دولت غاصب در سرزمين هاي اسلامي تبليغ بسياري بر آن شده، تفاوت و فاصله ميان يهوديت و صهيونيسم است؛ آن چه که به نظر نگارنده ازديگر روش هاي صهيونيست ها يا يهوديان در کسب پايگاه هاي لازم جهت اشاعة نفوذ در کشورهاي اسلامي و ديگر کشورهاي جهان مي توان از آن ياد کرد. آيا به راستي ميان صهونيسم بين الملل يا اسرائيل بايهوديت تفاوتي وجود دارد؟ اگر وجود دارد، چه منابعي جهت تأييد يا رد اين موضوع مورد اعتماد مي تواند باشد؟ آيا صهيونيست ها افرادي ويژه و بسيار متغاير و متفاوت با يهوديان جهان در انگيزش ها، انديشه، باورها و رفتارها هستند؟اين موضوع بايد در يک بستر تاريخي مورد دقت قرار گيرد؛ البته ترديدي در تغييرات قوم يهود به لحاظ گذشت زمان وجود ندارد؛ به گونه اي که حتي نام بردن قوم يهود به صورت يکپارچه و تلقي واحدي از آن، مورد اتفاق نيست. از نکات بسيار مهم در مسأله يهود يا يهوديان، جايگاه تورات و تعامل اين گروه ها با کتاب تورات است. قرآن دربارة تورات در مواضع مختلف به توضيح آن پرداخته است که به شرح ذيل بيان مي شود: آن چه براساس مباني قرآني و مطابق آيات آن به دست مي آيد، اين است که انجيل و تورات دو کتاب آسماني مي باشد که از سوي خداوند بر دو پيامبر اولوالعظم نازل شده، اما توسط پيروان آن ها منحرف شده است. کتاب هايي که در دست يهوديان است و آن ها را کتاب مقدس خود مي دانند، مجموعه اي از سي وپنج کتاب است که يکي از اين سي و پنج کتاب، تورات و شامل پنج سٍفر است؛ همچنين کتب مورخاني است که دوازده کتاب را شامل مي شود و نيز کتاب ايوب، زبور داوود و کتاب هاي سليمان است که کتاب هاي سليمان نيز مشتمل بر هفده کتاب است. ولي در قرآن کريم فقط به تورات موسي و زبور داود عليهماالسلام اشاره شده است. آن چه به صورت قطعي مي توان گفت و مورد اذعان يهوديان نيز قرار دارد، اين مسأله است که کتاب فعلي يا اسفار فعلي، همان تورات مذکور در قرآن نيست و اين کتاب به لحاظ سندي (به اعتراف خود يهوديان) نيز بعد از حضرت موسي(ع) تدوين شده است. از جمله مواردي که در قرآن به آن استناد شده است و در تورات فعلي وجود ندارد، آيه 157 سورة اعراف است: الذين يتبعونَ الرسول النبي الامي الذي يجدونه مکتوباً عندهم في التورية و الانجيل. البته قرآن کتاب تورات و انجيل را کتاب هاي کاملي نمي داند و دراين باره مي فرمايد: «و کتاباً له في الالواح من کل شيءٍ موعظة و تفصيلاً لکل شيء.» در اين آيه قرآن مي فرمايد که ما براي موسي در الواح که همان تورات باشد، منتخبي از هر چيز نوشتيم، آن مقداري را که مورد احتياج قوم او بود يا در آية 48 سوره مائده مي فرمايد: «و انزلنا اليک الکتاب بالحق مصدقاً لما بين يديه من الکتاب و مهيمنا عليه» با توجه به اين آيه نيز قرآن مهيمن و مکمل تورات و انجيل معرفي شده است؛ از اين رو مي توان اين گونه نتيجه گرفت که حتي بنابر اذعان يهوديان، تورات فعلي کتابي نيست که مستقيم و براساس سخنان حضرت موسي تنظيم شده باشد؛ بدين سبب در يک سير تاريخي طولاني، موضوعيت خود را همانند گذشته حفظ نکرده است و اقوام پراکندة بسياري مسمي به يهوديت پديدار شدند که هيچ رابطه اي با تورات نداشتند؛ اما در دورة مدرنيته به لحاظ پيچيدگي تحولات اجتماعي، اين موضوع نيز پيچيده تر شد. دورة مدرن همراه با تقويت برخي مولفه ها، از جمله دولت، در ساختارهاي سياسي بود؛ به گونه اي که دولت مفهومي مستقل و اصيل فرض شد که تحقق بسياري از آرزوها در آن يافت مي شد. تجمع سرمايه ها و تشکيل و انباشت ثروت سرمايه داران به عنوان تابعي از قدرت تعريف شده و مولفة مهم آن دولت در دورة مدرن محسوب مي شود. اروپا در يک حرکت سياسي ويژه مي کوشيد تا مشکلات خود با يهوديان را به يک شکل غيراروپايي تبديل کند؛ از اين رو صورت معادله به شکل يهودي ـــ اسلامي تغيير يافت و در جهت پايداري معادله، به کسب مولفة قدرت و در پي آن ايجاد دولت يهودي نياز بود و از مولفه هاي مهم دولت، همگوني قومي، نژادي و است؛ مسأله اي که در طي قرون متمادي در موضوع يهود از ميان رفته است. از اين رو طرح شعار احياي ملت يهود در سرزمين موعود، در دستور کار رسانه هاي يهودي قرار گرفت؛ اکنون پرسش اين جا است که آيا اين شعار با واقعيت موجود يهود قابليت اجرايي شدن دارد؟ با توجه به توضيحاتي که در ادامه خواهد آمد، مي توان وضوح چند پارگي اقوام يهود را اثبات کرد. اما چه موضوعي موجب عدم تنبه و آگاهي انديشوران به اين موضوع شده است؟ آيا طرح چند پارگي قومي در ميان يهوديان قابل تعميم به ديگر مذاهب و فرقه ها مي باشد؟ يعني اگر در قوم يهود اختلافات عميق مشاهده شد، قانون کلي براي همة مذاهب تشکيل مي شود؟ يا اين قاعده عناصر ويژه اي دارد که آن را خاص موضوع يهود مي کند؟ تفاوت ساختاري موجود در روابط گروه هاي يهودي در هيچ يک از فرقه هاي ديگر وجود ندارد؛ مانند آن که يهوديان حتي فرد ملحد يهودي را يهودي خطاب مي کنند؛ (البته توضيح بيشتر اين موضوع در متن مقاله آمده است) در صورتي که در هيچ يک از فرقه هاي مهم مانند اسلام و مسيحيت چنين قانوني وجود ندارد؛ از اين رو انسجام بيشتري ميان افرادي که مسيحي يا مسلمان خوانده مي شوند وجود دارد. شايد بعد از شکوه و عظمت سليمان، يهوديان در هيچ دوره اي در عظمت و شوکت نبوده اند و اين امر موجب پراکندگي و از هم پاشيدگي قوم يهود شد؛ به گونه اي که امروزه ميان بسياري از گروه هاي يهودي، اشتراکات بسيار کمي وجود دارد يا به طورکلي نقطة اشتراکي مشاهده نمي شود؛ از اين رو يکي از اهداف عمدة دولت اسرائيل يا پيش تر از آن سازمان جهاني صهيونيسم، احياي ملت يهود و بازگشت شوکت سليماني به آن بوده است. ولي آيا اين احيا مطابق با واقعيت است يا يک شعار توخالي محسوب مي شود؟ برخلاف آن چه که عده اي معتقدند «هجرت يهوديان به سرزمين موعود، اصولاً به سبب فشارهاي سياسي و اوضاع بد اقتصادي و معاش آنان بوده است». و از اين علّت نتيجه مي گيرند که اقوام يهود منسجم و هماهنگ بودند و در لحظه اي تاريخي تصميم به هجرت گرفته و به سرزمين موعود بازگشتند؛ ولي نيات سازمان جهاني صهيونيسم امروز در اين مهاجرت امري غيرقابل انکار است. انگيزه ها و اهداف صهيونيسم بين الملل که با تشکيل سازمان جهاني صهيونيسم تقويت شد. از نکات قابل تامل، روال شکل گيري کشورها است؛ به گونه اي که در آغاز افراد و گروه هايي که با هم مشترکاتي داشته اند، در يک جغرافياي خاص گردهم آمده و سپس در بستر تاريخي، دولت ـــ کشورها تشکيل شده است؛ اما صهيونيسم جهاني نخست يک جغرافياي ويژه را تصاحب کرده و سپس خواستار کوچاندن عده اي به اين سرزمين است. ولي آيا شعارهاي تبليغي سازمان جهاني صهيونيسم براي ترغيب يهوديان در همة جهان واحد است؟ با دقت در اين شعارها (که تلاش بسياري بر دور نگه داشتن عناصر غيريهودي از آگاهي به اين شعارها مي شود). مشخص مي شود که هيچ روية مشترکي وجود نداشته است. در رويا رويي با يهوديان مقيم اتيوپي، چاد و . تبليغات براي حل مشکلات اقتصادي است و در رويارويي با يهوديان اروپا و آمريکا، تبليغات براي دستيابي به موضوعات ديگري استوار بوده است. از اين رو دولت صهيونيستي در ترغيب يهوديان به فلسطين هرگز نتوانسته است بر يک محور مشترک تبليغ کند؛ زيرا گروه هاي يهودي پراکنده در دنيا، تفاوت هاي بسيار فاحش با يکديگر دارند؛ اما آن چه امروز در فلسطين اشغالي مي گذرد، دولتي متشکل از قوم هاي پراکنده و پاره پاره است که حتي برخي از آن ها تا قبل از ورود به اسرائيل از کتاب تورات بي خبر يا فقط رسومات جغرافيايي محل اقامت خود را آموخته بودند؛ البته دولت صهيونيستي اسرائيل تلاش بسياري در جهت احياي وحدت و انسجام انجام داده است؛ اما اين تلاش ها در بسياري از عوامل خود، حتي از آموزه هاي مذهبي يهود دور بوده و در قالب هاي سکولار غربي انجام مي شود. البته تحولات انجام شده در سرزمين اشغالي سبب شده است تا نسل هاي بعدي زاده شده در فلسطين اشغالي در الگوهاي همسان تري با يکديگر قرار گيرند و تفاوت هاي پدران خود با يکديگر را نداشته باشند؛ البته بدان معنا نيست اين که اختلافات ميان اقوام هاي موجود در سراسر دنيا از بين رفته باشد، بلکه هم چنان اين اختلاف ها وجود دارد. آيا دولت اسرائيل در احياي ملت واحد يهود موفق بوده است؟ آيا اختلافات قومي بسيار شديد موجود در جهان ميان يهوديان در دولت اسرائيل از بين رفته است؟ آيا هم چنان بيشتر يهوديان در اسرائيل به سر مي برند؟ يا بيشتر جمعيت يهوديان در آمريکا و ساکن هستند؟ آن چه در اين مقاله مورد دقت است، بررسي اختلافات قومي ميان يهوديان پس از دولت سليمان و در عصر حاضر است؛ اختلافات عميقي که حتي کوچک ترين شباهتي ميان برخي از اقوام يهودي مشاهده نمي شود و اين اختلافات در احزاب اسرائيل نمودار شده و موجب برتري قومي برخي اقوام مهاجر در اسرائيل در مقايسه با ديگر اقوام مهاجر شده است اگرچه شعار احياي ملت يهود در پرتو شوکت سليماني و احياي تورات معنا مي يابد؛ ولي احزاب متشکل از اقوام مختلف يهودي که تحت نفوذ چند کلان سرمايه دار يهودي قرار دارند، با فاصله گيري از تورات به سوي آداب غربي مانند دولت هاي سکولار حرکت مي کنند. از نکات قابل تامل ديگر، پس از تشکيل اسرائيل سکونت هم اکنون اکثريت يهوديان در خارج اسرائيل مانند امريکا است؛ از اين رو شناسايي اختلافات قومي، ما را به شناخت عميق تري از احزاب اسرائيل و شعار هويت واحد ملت يهود خواهد رساند. يهود، قومي يکپارچه يا گروه هاي پاره پاره بسياري از محققان معتقدند که واژة يهود يا يهودي مفهوم مشخص و معيني دارد؛ به مانند واژگاني چون: ايراني، آلماني و که مفاهيم مشخص و معيني دارند؛ به عنوان مثال واژة آلماني به کسي اطلاق مي شود که از نژاد Nordic (نرديک) سفيد پوستان، وابسته به تمدن غربي و داراي فرهنگ ژرمني مي باشد و به زبان آلماني تکلم مي کند و عضو ملت آلمان است؛ ازاين رو اين پژوهشگران در توصيف يهود مانند واژة انگليسي (Jewrly)، دستة يکپارچه اي را مدنظر قرار مي دهند و از آن با نام ملت يهود، قوم يهود يا امت يهود نام مي برند. البته اين جريان که يهود را جماعتي يکپارچه و منسجم نشان دهد، به شکل کاملاً هدفدار از سوي سازمان هاي صهيونيستي حمايت شده و در قالب کتاب هاي تحقيقي و دايرةالمعارف با نام هاي مختلف ارائه شده است و اين جريان هدفدار از سوي مترجمان و يا محققان ناآگاه يا مغرض به فرهنگ فارسي در حال انتقال است. ايدة تبليغي صهيونيسم بين الملل عبارت است از: «يهوديان عالم، وابسته به تمدني واحد و داراي تاريخ واحد، سرنوشت، آينده، فرهنگ و چه بسا نژاد يکساني هستند و منافع و آمال و آرزوهايشان مانند هم است و مشترکات آنان مهم تر از تفاوت هايشان است.» عبارات متعدد تاريخ يهودي، ملت يهود، سران يهود، زرسالاران يهود و چنين معنايي را مي رساند که اين طايفه داراي هويت مستقل و واجد و جدا از ساير ملت ها است. مفاهيمي که به صورت آشکار يا غير آشکار، مضامين استقلال خواهانة يهودي محسوب مي شوند. پيش فرض اصلي در هر تاريخ يا هويت مستقل عبارت است از اين که «تاريخ بايد داراي مراحل، دورهاي مستقل و ميانگين تغيير و تحول و قوانين خاص خود باشد و لازم است سازندگان اين تاريخ عمدتاً يهودي ها و عناصر تشکيل دهنده اش منحصراً دين يهود و برخي مسائل اجتماعي منحصر به فرد باشد. استقلال هر ساختار تاريخي به معناي استقلال ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي، تمدن و نمادهاي مرتبط به آن و تجانس نسبي اين ساختارها با يکديگر در تمامي مراحل اين تاريخ مي باشد.» ولي اگر به تاريخ با دقت و بي تعصب نگريسته شود؛ به راحتي مي توان اثبات کرد که يهودي ها در جامعه ها و کشورهاي متعددي زندگي کرده و روش ها و منش هاي کاملاً متفاوتي را داشته اند؛ روش هايي که به هيچ شکل حکايت از اشتراک ميان آن ها نداشته است؛ بلکه با دقت در اين مناسک مشخص مي شود که اين روش ها متأثر از فرهنگ هر ملت و کشورهاي مستقل بوده است؛ به گونه اي که هر عضو يک جامعه متأثر از آن مي شود؛ به عنوان مثال «يهودي هاي يمن در قرن نوزدهم در يک جامعة عربي بياباني و قبيله اي مي زيستند؛ اما در همان زمان يهود هلند در يک جامعة شهري متمدن و مبتني بر نظام سرمايه داري غربي زندگي مي کردند.» با دقت مي توان به تفاوت هاي موجود ميان اين دو جامعه پي برد، آيا مي توان اين دو گروه را داراي يک تاريخ واحد، جامعة واحد يا ارزش هاي واحد دانست؟ آيا جهان بيني و مدل هاي زيستن يهودي بدوي بياباني با الگوهاي زيستن يهوديان هلندي شهرنشين يکسان است. آيا اين دو گروه هر کدام داراي سابقة تاريخي جامعة وابسته به آن هستند يا داراي ساختار تاريخي واحدي هستند؟ به يقين پاسخ فوق روشن است. هرگز اين دو گروه داراي ساختار تاريخ مشترکي نيستند و هر کدام جزئي از کشور عربي يمن يا کشور غربي هلند هستند و همان اندازه که ميان تاريخ، سياست و فرهنگ کشورهاي عربي و غربي تفاوت مشاهده مي شود، ميان اين دو گروه يهودي نيز اختلاف وجود دارد؛ به گونه اي که فقط يک لفظ مشترک يهودي را ميان آن ها مي توان به اشتراک يافت. شايد اين پرسش از سوي برخي ناآشنايان به ساختار مذهبي يهود طرح شود که اين دو گروه داراي مذهبي واحد هستند؛ از اين رو ارزش ها و مناسک متعددي را مي توان به اشتراک يافت، ولي پاسخ اين پرسش براي محققان و پژوهشگران واضح است؛ زيرا جامعة مذهبي يهود از جمله ساختارهايي است که داراي پارامترهاي ويژه ومنحصر به فردي است؛ به گونه اي که نام مذهب فقط يک لفظ مشترک محسوب مي شود؛ البته اين موضوع نيز به صورت مفصل در اين تحقيق مورد بررسي قرار خواهد گرفت. براي وضوح بيشتر اين موضوع به صورت روشمند اين مسأله بيان مي شود که از جمله روش هاي مستند و مقبول در ساختار مندي يک جمعيت نسبت به عوامل تاريخي، فرهنگي و ، بررسي وقايع تاريخي، حوادث فرهنگي و تعلق مندي آن به جمعيت مذکور است. از جمله اين وقايع مهم تاريخي، مدل مندي دموکراتيک حکومت ها، انقلاب صنعتي و است که مي توان اين پرسمان بنيادين را در اين باره تطبيق داد. آيا انقلاب صنعتي جزء وقايع تاريخ يهودي محسوب مي شود يا اين حادثه به تاريخ غرب متعلق است؟ آيا رنسانس از حوادث تاريخ يهود است يا حادثة تاريخي متعلق به تاريخ غرب است؟ پاسخ اين پرسش ها بسيار واضح و آشکار است. هيچ يک از اين وقايع، جزئي از تاريخ يهود نيست؛ بلکه متعلق به تاريخ غرب است و اثر خود را بر همة اجزاي متصل به خود گذاشته است؛ بنابراين چه اقليت هاي جمعيتي و چه اکثريت هاي آن، متاثر از اين رخداد بوده اند. هرگز هيچ محققي نمي تواند اين واقعه يا رخداد تاريخي و . . . مشابهي را به جامعة يهودي منسوب کند؛ زيرا نمي تواند مدلي جهت تفاوت ها و نا همگوني هاي موجود ارائه کند؛ در نتيجه به قلب حقايق يا تحريف تاريخ خواهد پرداخت. با توجه به مواردي که بيان شد، اگر نتوان از تاريخ يهود سخن گفت، ديگر نمي توان هويت يا ديگر پارامترهاي مذکور را نيز به صورت يکپارچه مورد خطاب قرار داد. از جمله دلايلي که بر استقلال جامعه يهود آورده شده است، گويش يهودي ها مي باشد؛ به عنوان مثال «منابع صهيونيستي، لادينو «Ladino» (گويش يهوديان سفاردي) ويديشي «Yiddish» را طرح ميکنند. اما آيا به راستي داشتن گويش منحصر، دال بر استقلال است؛ به گونه اي که به صورت يک واحد در نظر گرفته شود؟ در بسياري از کشورها لهجه ها و گويش هاي خاصي را در صورت جمع شدن در جغرافياي خاصي به صورت تک مولفه هاي ويژة فرهنگي متأثر از مجموعة کل در نظر مي گيرند؛ ولي آيا اين قاعده در اين باره صادق است؟ پاسخ اين پرسش نيز منفي است و چند دليل براي آن مي توان آورد که عبارت است از: 1. نسل اين گويش ها ادامه نيافت. گويش لادينو به کلي منقرض شد و گويش يديشي نيز زبان کهنسالان شده و در حال انقراض است. 2. نويسندگان يهودي آثار خود را به زبان مذکور نمي نگارند؛ بلکه به زبان خود مي نويسند. حتي اين نويسندگان آثار خود را به زبان عبري يا آرامي ـــ که زبان مذهبي آن ها است ـــ نمي نويسند؛ بلکه به زبان کشوري مي نويسند که به آن تعلق دارند. 3. گويش يديشي نيز خاص يک اقليت يهودي معين بوده است و دربارة همة اهالي اين مذهب صادق نيست؛ در نتيجه ويژگي جهان شمول قومي ازآن به دست نمي آيد. همين تفاوت گويشي و انقراض آن، دال بر تنوع و تعدد موجود در ميان گروه هاي يهودي است. 4.روشنفکران طرفدار جنبش روشنگري آلماني اين زبان را زبان تجار خرده پا و بي صداقت آلماني مي دانند. 5.گويش يديشي منقرض شد و يهوديان ساکن در کشورهاي آلمان، لهستان، روسيه و به زبان وطن خود گويش کردند. شايد در ميان هيچ گروهي چنين جريان هاي پاره و جدا از يکديگر ديده نشود؛ البته برخي ملاک ها و اصولي را جهت تقسيم بندي هاي مذکور ارائه کرده اند که نمي توان هيچ کدام از آن ها را بر معيار واحدي پذيرفت و در مقابل، تفسيرهاي بسيار متفاوتي از اصول تقسيم گروه ها در ميان جريان هاي يهودي ارائه شده است که حتي معارض و متناقض يکديگرند. اما آن چه تا حدودي به جريان هاي يهودي جهت دستيابي به يک کل ـــ که بيشتر با قاعدة «شباهت خانوادگي» لوديگ ويتگنشتاين قابل تحليل است ـــ شباهت دارد، براساس دو اصل است:الف. نژادي
ب. اعتقادي
اصل نژادي
جريان هاي يهودي که تفرقه و گروه هاي متفاوت و متقابل (در آينده به صورت کامل بيان خواهد شد) يهودي را در واقع مي ديدند، در يک تقسيم نژادي، بر خلاف عرف هاي رايج و قاعده هاي معمول نژادي که پدران را اصول و عمود مي دانند، مادر يهودي را اصل نژادي گرفته و قاعده اي ترتيب دادند که هر شخص که از مادري يهودي متولد شود، يهودي است. در اين اصل هيچ اشاره اي به قواعد نژادي معتبر نيز نشده است؛ حتي در اين موضوع که ممکن است فرد يهودي متولد شده پدري مسيحي داشته باشد و تابع دين پدر خود شود، توضيح نميدهند و يهوديان او را يک يهودي مي پندارند و در جامعه يهودي پذيرا هستند. با کمي دقت در اين اصل به دست مي آيد که اين قاعده نه تنها بر موضوع وحدت انگاري يهود کمکي نکرده است، حتي بسياري از افرادي که هرگز خود را يهودي نمي دانند، از نظر جامعة يهودي، يهودي محسوب شده اند؛ از اين رو اين اصل را با اصل ديگري ضميمه کردند؛ هرچند در جهت هدف مذکور، توجيه قابل قبولي را نتوانست ارائه دهد. اصل اعتقادي
جريان هاي يهودي، اعتقاد به دين يهود را به عنوان اصلي مهم در عضويت جامعة يهودي محسوب کرده اند. البته اين قاعده را به گونه اي تفسير کرده اند که بار ديگر پراکندگي جريان ها را همسو نکرده و خود بر اين تعدد افزوده است؛ زيرا در جامعة يهودي حتي يهوديان ملحد را يهودي محسوب کرده و از عضويت اين جامعه خارج نمي کنند. بر طبق اين دو اصل، تقسيماتي به وجود آمده است که به شرح ذيل بيان مي شود؛ تقسيمات نژادي در ميان گروه هاي يهودي عبارت است از: 1. سفارديها الف : نژاد 2. اشکنازيها 3. يهوديان مشرق زمين و جهان اسلامي 1. يهوديان قومي (لائيک) ب : مذهب 1. يهوديان ارتودوکسي 2. يهوديان معتقد 2. يهوديان اصلاحطلب 3. يهوديان محافظهکار 1. سامريها 2. قراوؤن ج گروههاي حاشيهاي 3. کرمشاکي 4. عبرانيهاي سياهپوست 5 . فلاشاموراه با توجه به تقسيم بندي هاي بالا مي توان به پراکندگي بسيار اين گروه ها پي برد. شايد بسياري جمع شدن گروه ها را تحت عناوين يهوديان لائيک يا يهوديان معتقد نشانه اي براي وحدت نهايي يهوديان بدانند؛ در صورتي که اگر به عناوين تقسيم نگريسته شود، نکات ذيل به دست مي آيد؛ 1. هيچ سنخيت واحدي در ميان تقسيم ها به جز دو عنوان کلي نژادي و عقيدتي ديده نمي شود؛ (البته در اين دو عنوان نيز خدشه هايي وارد شده است) 2. ذيل عناوين کلي تقسيماتي وجود دارد که ناقض مقسم است؛ به عنوان مثال اعتقاد و ايمان به يهود اصل تقسيم است؛ در صورتي که يهوديان لائيک داخل در تقسيم مي باشند يا در قسم يهوديان معتقد، يهوديت ارتدوکسي طرفدار يهودي خاخامي بوده و يهوديت اصلاح طلب مقابل يهوديت خاخامي قرار دارد؛ از اين رو آن چه بعد از غصب بيت المقدس به صورت يک برنامة منظم در دستور تبليغ يهوديان قرار گرفته است، در بستر متکثر پاره پاره تعريف مي شود. براي روشن شدن اين موضوع و دربارة هر يک از موارد مذکور، توضيح مختصري بيان مي شود. 1. سفاردي ها:
عده اي از يهوديان که گويش لادينويي داشته و در شبه جزيرة ايبري ساکن بوده و از اشراف و طبقة سرمايه دار يهوديان محسوب مي شدند. اين گروه با انعطاف بيشتري در جوامع مقصد هضم شده و معمولاً تجارت و بازرگاني جوامع مقصد را به عهده مي گرفتند. اين گروه مناسک و مراسم عبادي متفاوت از گروه هاي ديگر يهودي داشتند و بسياري از آداب و رسوم عربي و بعدها غربي را در خود جاي داده اند. اين گروه هرگز با گروه هاي ديگر مراوده و ارتباط قومي برقرار نکرده اند و آن را ماية تنزل و سقوط دانسته اند. «اسپينوزا فيلسوف و ديزرائيلي (بنيامين ديزرائيلي که براي خدمت به اهداف صهيونيست به ظاهر مسيحي شد و مدتي نخست وزير انگليس شد) از جمله افراد اين گروه بوده اند.» اين گروه پس از مهاجرت اجباري از شبه جزيرة ايبري به دولت عثماني، شمال آفريقا و يونان سفر کرده و در آن جا ساکن شدند.2. اشکنازي (Ashkenazim):
گروه هاي يهودي ساکن در شرق اروپا، گويش يديشي داشته اند؛ البته در ميان اين گروه، گويش هاي زبان وطني رايج تر از گروه اسفاردي ها بوده است. اين گروه ها از تعصبات بيشتري برخوردار بوده و معمولاً درکشورهاي مقصد از سوي گروه هاي ديگر يهودي نيز پذيرفته نمي شدند. اين گروه ها به دليل اصرار بر جدايي از تمدن تازه، همواره گروهي عقب افتاده تلقي مي شدند. پوشش و اصلاح ويژة اين گروه باعث مي شود که ضريب پذيرش جوامع مقصد و انعطاف گروه هاي مهاجر اشکنازي در تعامل با يکديگر بسيار کاهش يابد و به انزواي اين گروه ها در جوامع مذکور بينجامد. مناسک عبادي خاص و متفاوت، از ديگر علل تفاوت اين گروه ها بوده است. عموم نهضت هاي فکري دورة معاصر از جمله صهيونيزم از سوي اين گروه ايجاد شده است؛ اما بعدها به دست گروه هاي شرقي از اختيار اشکنازي ها خارج شد. اين گروه يهوديان ايران، کرد، سامري، مقيم کوه هاي اطلس و را شامل مي شود. اين گروه يهودي که عموماً عرب شده اند و آداب و رسوم عربي را با خود دارند، حتي گويش خاصي نداشته و به زبان جوامع خود تکلم مي کنند. آداب و مناسک عبادي اين گروه نيز متفاوت از دو گروه ديگر بوده است و برخي از آداب و رسوم عربي يا وطني را پذيرا شده اند. برخي به اشتباه اين گروه را سفاردي ناميده اند. البته شباهت عبادي اين دو گروه موجب شده تا چنين توهمي به وجود آيد. ولي گذشتة کاملاً متفاوت تاريخي و اجتماعي اين گروه از گروه سفاردي ها، مهم ترين دليل بر رد اين توهم است. شرح مختصر گروه هاي ديني نيز مي تواند به وجود تفاوت هاي اساسي در اين باره اشاره کند. يهوديان در جهان به دو گروه عمدة يهوديان مرتبط با ميراث ديني يهود وملحدان و غيرمرتبطان با ميراث ديني يهود تقسيم مي شوند. يهودياني که ارتباطي با آموزه هاي مذهبي خود نداشته و شيوه غير يهودي دارند، يهوديان قومي اطلاق مي شوند که بيشتر از نيمي از گروه هاي يهودي ساکن در امريکا و شوروي را شامل مي شود. در مقابل يهوديان قومي، گروه هاي ديگري وجود دارند که با آموزه هاي مذهبي خود مرتبط بوده، ولي تفاسير بسيار متفاوت و پراکنده اي را ارائه کرده اند که به ترتيب عبارتند از: 1. يهوديان اصلاح طلب
مهد اين گرايش، کشور آلمان است. آلمان مهد اصلاح طلبي و اصلاح خواهي در دين مسيحيت بوده است. اين گرايش قوي در ميان متفکران آلماني تأثير خود را بر يهوديان ساکن در اين کشور گذاشته و آن ها را به سمت اصلاح طلبي در يهوديت سوق داد. اين فرق که از زندگي در دولت آلمان بهره هاي مادي بسياري برده اند، تفاسيري خاص از سرزمين موعود و آموزه هاي نژادي دين يهود ارائه کردند. در اعتقاد يهوديان تفکراتي مانند: «دوران مشيحاني»، «بازگشت» رجعت به سرزمين موعود و «تبعيد» (زندگي در سرزمين غير موعود) را آموزه هاي غير ديني و نژادي اعلام کرده و بي اعتبار دانستند و فقط خود را در قبال تفاسير آموزه هاي ديني مجاب دانستند. اين موضوع که از وابستگي سرزميني و دولت مردمي اصلاح طلبان يهودي نسبت به کشور آلمان حاصل شده بود، توجيه گر حضور آن ها در اين سرزمين ها شد و تئوري خاخامي در فرق يهودي را به انفعال کشاند؛ البته براي تناسب با ديرينه گرايي يهودي، آموزه هاي نژادي را در آخرالزمان معنامند دانستند. در هر حال اين انديشه سبب افزايش ضريب هاضمة فرهنگي گروه هاي يهودي ساکن در هر کشور و پذيرش عناوين دولت هاي مدرن مانند شهروندي شد؛ افرادي که در محاسبات دولتي، شهروند محسوب شده و در مقايسه با معيارهاي داخلي يهودي، اصلاح طلب محسوب شدند. 2. يهوديان ارتدوکس (تلمودي)
عده اي از يهوديان با اعتقاد به نزول کامل تورات از سوي خدا، خود را در برابر تمام دستورات موجود در اين کتاب متعهد دانسته و به گروه هاي تلمودي شهرت يافتند. اين گروه به شعائر مذهبي مشهور يهود مانند دستورات غذايي و تعطيلي روز شنبه بسيار مقيد بودند؛ البته اين گرايش که در دوره هاي قبل از رنسانس ريشه داشت تا پايان قرن نوزدهم (بعد از رنسانس) طرفداراني را در ميان گروه هاي يهودي کسب کرد. 3. يهوديان محافظه کار
يهوديان محافظه کار از جمله گروه هاي يهودي هستند که بر وحدت مندي يهود عقيده دارند. اين گروه که قادر به انکار پراکندگي قومي، نژادي و ديني در ميان يهوديان نيست، ايده اي را از درون اين بستر متکثر بيان مي کند که عبارت است از اين که گروه هاي يهودي منشعب از قوم بني اسرائيل در طول تاريخ تغييرات بسياري کرده و گروه هاي متعددي از آن به وجود آمده اند (شرح مختصر آن گذشت) که مي کوشند تا حتي عقايد تغيير داده شده را برخاسته از روح و هويت قوم بني اسرائيل بدانند «اين گروه را فرهنگ عامه يا روح قوميت مي دانند که البته تقريباً اين همان ديدگاه صهيونيزم است، هرچند در اسرائيل مسائل ديني در اختيار کامل يهوديت ارتدوکسي است.» اين گروه مانند اصلاح طلبان بر اين عقيده است که کتاب تورات، از سوي خدا نازل نشده و شامل دستوراتي است که بر برخي از انبيا الهام شده است. با توجه به اين تفسير، مجال براي انديشه هاي تفسيري بشري يا نگاه زميني به تورات بسيار هموار شده و خردورزي مدرن در عرض تورات قرار گرفته است؛ به اين دليل طرفداران اين نظريه، دستورات ديني مشهور را نيز مانند تعطيلي روز شنبه و رعايت نکرده و دليلي بر تقيد به اين دستورات در عصر حاضر نمي بيند. «گروه هاي محافظه کار، خاخام شدن زنان، همجنس بازي دختران و پسران و خاخام شدن همجنس بازان را جايز دانستند و گرايش به ديانت دنياي جديد در ميان آن ها مانند اعتقاد به ماسونيت، بهائيت و .. رشد چشمگيري داشته است.» گروه هاي فرعي ديگري نيز وجود دارند که مواردي به اختصار دربارة هر يک از آن ها اشاره مي شود. 1. قراوون يا قرائت کنندگان:
اين گروه در پي تعامل با مسلمانان و آشنايي با انديشة معتزله، مطالب مربوط به تلمود را مردود و اساس خاخامي گري را نمي پذيرند. اين عده در امريکا، روسيه و اسرائيل به طور مجموع در حدود ده ها هزار نفر تخمين زده مي شوند.2. سامري ها:
اين گروه، مطالب کتب عهدين و تلمود را مردود دانسته و فقط به اسفار پنجگانة موسي معتقد هستند. اين گروه مدعي است که نسخة اسفار در دست آن ها نسخه اي اصيل مي باشد؛ البته با ديگر نسخ يهوديان تفاوت هاي چشمگيري دارد؛ همچنين اين عده عقيده اي به منجي ندارند و در شهر نابلس در کوه جرزيم ساکن هستند.3. کايفنگ ها:
گروه ديگري که در چين ساکن و داراي دو عبادتگاه هستند. اين گروه هيچ انديشه اي از تلمود و تورات نداشته و مانند يهوديان هندي بسيار متأثر از آموزه هاي کنفسيوسي و طبيعت انگاري هستند.4. فلاشاها:
به يهوديان اتيوپي گفته مي شود. اين گروه کاملاً قبيله اي زندگي مي کنند و هيچ تفاوتي با ديگر مردم اتيوپي به لحاظ ساختار، آداب و رسوم در زندگي ندارند. در ميان اين گروه عده اي به مسيحيت گرويده و مطرود شده اند و به «فلاشاموراه» شهرت دارند. اين عده به شعائر و دستورات مذهبي که سينه به سينه به آن ها رسيده است، عمل مي کنند و با يهوديان خاخامي تفاوت هايي دارند. زبان اين گروه، زبان رسمي اتيوپي يا امهري (Amharic)است و مراسم خود را به زبان جعيزي يا زبان کليسايي بجا مي آورند. آن چه مي توان در يک نماي کلي از نمودار جابه جايي قومي يهوديان ارائه داد، به شرح ذيل است: بيشتر يهوديان در کشورهاي اسلامي بودند و به سفاردي ها شهرت داشتند و اقليتي اشکنازي در ميان آن ها بود؛ اما بعد از رنسانس و انقلاب صنعتي در اروپا، موقعيت اشکنازي هاي متعلق به جامعة اروپايي رشد کرد و همزمان با پيشرفت علوم، جمعيت يهودي مقيم اروپا افزايش يافت. اين امر سبب شد تا درگيري هاي مسيحي ـــ يهودي در اروپا افزايش يابد؛ از اين رو ايدة انتقال يهوديان مازاد اروپا به آسيا قوت گرفت. اين ايده همزمان با رشد مفاهيم دولت مردمي و دولت سرزميني در دورة مدرنيته موجب شد تا از دل گروه هاي محافظه کار يهودي، ايدة دولت يهودي نضج يابد و به عنوان بهترين راه حل براي جمعيت مازاد اروپا مورد توجه دولت هاي استعماري قرار گيرد. به هر حال آن چه در اين باره بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است که هدف و تلاش دولت اسرائيل، ترويج اصطلاح (يهودي) است؛ اصطلاحي که به واقع بر پراکندگي هاي متعددي دلالت دارد و شايد بهترين اصطلاح جايگزين آن (گروه هاي يهودي) باشد. به يقين پيدايش ايدة صهيونيسم و تشکيل دولت اسرائيل، دو واقعيت بنيادين و محوري دردنياي گروه هاي يهودي به شمار مي رود؛ زيرا اين ايده، داعية رهبري ونمايندگي تمام يهوديان موجود در جهان را دارد. از اين رو بررسي اين پديده بعد از شناخت گروه هاي موجود يهودي، کمک موثري در شناخت يهوديان دارد. دولت اسرائيل تلاش فراواني کرده است تا بتواند بسياري از مباني وسائل موجود را تغيير دهد و قوم يهود، تاريخ يهود و را در دورة معاصر به صورت دايمي و رسمي به وجود آورد. شناخت اسرائيل نخست بايد در بستر دولت صهيونيستي و سپس چگونگي تعامل آن ها و در نهايت دولت اسرائيل بررسي شود و پس از آن براساس آيات قرآني، نحوة برخورد با اين پديده ارائه شود. نکتة قابل توجه در اين باره تشکيل احزاب سياسي و نمود مدرن قبيله و قومي گرايي يهود در دنياي مدرن است. اين احزاب در دولت اسرائيل تأثيرات بسزايي داشته اند؛ در نتيجه از نکات بسيار مهم در برخورد با پديدة اسرائيل است. بسياري از انديشمندان سياسي با دولت اسرائيل به عنوان يک جز واحد و منسجم برخورد کرده و براساس اين فرضيه، راهبردهاي سياسي را در امور خارجة خود تدوين مي کنند. سکونت اقوام متعدد از اقصا نقاط جهان در شهرک هاي اسرائيلي سبب شده است تا احزاب سياسي متمايزي از احزاب سياسي قبل از تشکيل دولت سياسي شکل بگيرد. در آغاز ذکر اين نکته لازم است که دولت اسرائيل به هيچ عنوان دولتي متکثر و دموکراتيک محسوب نشده است و نظام پارلمانتاريستي ضعيفي دارد و تا اوايل دهة نود، اين خصوصيت به صورت يک ضرورت تبليغ شده است و بعد از آن تا حدودي از اين حالت انقباض خارج شده و به سوي آموزه هاي دموکراتيک حرکت کرده است. وجود نسل جديد در درون شهرک هاي اسرائيلي، مناسبات جديدي را در سياست اسرائيل رقم زده است. سابقة احزاب را بايد در دو مقطع بررسي کرد: الف. قبل از ايجاد رژيم اسرائيلي ب. بعد از ايجاد رژيم اسرائيلي الف. احزاب سياسي قبل از ايجاد رژيم اسرائيلي در اين دوره مهم ترين سازمان گروه هاي يهودي، سازمان صهيونيسم بود که در داخل آن سه جريان عمده پديد آمد: 1. صهيونيسم عمومي2. صهيونيسم مذهبي
3. صهيونيسم کارگري
صهيونيسم عمومي:
از آغاز در ميان يهوديان دو ديدگاه متفاوت به صورت کلي دربارة دولت يهودي وجود داشت. ديدگاه اول که «تئودور هرتزل» را مي توان نمايندة آن دانست، در پي کسب ضمانت هاي بين المللي از دول بزرگ سياسي زمان جهت ايجاد دولت وطن يهودي بود و در مقابل، ديدگاه دوم به رهبري «زئيف جابوتنسکي»، اولويت را به مهاجرت يهوديان و ساز و کارهاي اجرايي سکونت يهوديان در سرزمين مقصد اعلام مي کرد. وي فارغ از کسب ضمانت هاي بين المللي، اين عمل را زمينة اجرايي تشکيل دولت يهودي مي دانست و در نهايت اتحادية «صهيونيست هاي اصلاح گر» را تأسيس کرد که در کنگرة پانزدهم، شانزدهم و هفدهم به اکثريت دست يافته و به کار آن پايان و سازمان صهيونيستي ديگري را به رياست وايزمن تشکيل دادند.صهيونيسم کارگري:
با توجه به رشد جوامع صنعتي و پديداري طبقة کارگر، بسياري از يهوديان نيز در اين طبقه قرار گرفته و متأثر از نظرات سوسياليستي مطرح در جهان بودند. تفکرات تشکيلاتي سوسياليست ها در تأسيس اتحادية کارگري با سرايت به برخي از اعضاي سازمان هاي صهيونيستي مانند (بوعالي تسيون) موجب شد تا نسبت به جذب صهيونيست هاي سوسياليست نيز گرايش هايي حاصل شود. تا آن که در سال 1905، ميان تسيون و سوسياليست هاي يهودي ائتلاف ايجاد شد و حزب (بوعالي تسيون سمول) اعلام موجوديت کرد. با توجه به تفکر کمونيستي، ايدة کمونيست هاي صهيونيسم و نقش و پايگاه آن ها در ايدة کمونيسم جهاني محور عقايد آن ها بود؛ ولي به دليل گرايش هاي صهيونيستي بسيار شديد، اين حزب در سال 1939 مجدداً به سازمان صهيونيستي پيوست. «با توجه به وجود گرايش هاي کمونيستي و طبقة کارگر در ميان گروه هاي يهودي، انشعابات متمايل به اين گرايش ها از حزب (بوعالي تسيون) صورت گرفت. حاصل اين انشعاب، تشکيل (اتحادية کارگري) با نام (احدودت هعفودا) بود. تا زماني که با سازمان (هبوعيل هتسعير) ادغام شده و حزب (المبادي) را در سال 1930 تشکيل دادند» در نهايت اختلافاتي بسيار ميان هتسعير و اعضاء المبادي به ويژه دربارة قرارداد ميان اصلاحگران و بن گوريون موجب توسعة اين اختلافات تا ارجاع آن به هستدروت و طرح رفراندوم گرديد. در نهايت اين اختلاف، انشعاب بسياري را تا انحلال رسمي اعضاي داخلي المبا مانند (سياحـة ـــ بيت يا گروهک ب) به همراه داشت. صهيونيسم مذهبي
طرح اتحاد ميان جريان صهيونيستي و دين يهود در دستور کار کنگرة دوم قرار گرفت؛ اما اين اتحاد در بستر سکولار، تکون يافت. شهربال نخستين شاخصه هاي تفکرات سکولاري را در قبال دين يهود مي شنيد؛ آموز ه هايي که به طور مشخص دين را تعريف کرده و اعتقادي به گسترش عواطف از تعاليم يهودي در شهروندي و ادارة جامعة يهودي نداشت. اين ايده موجب آن شد تا «خاخام راتيس» از سازمان جدا شده و درگيري ميان جناح هاي راديکالي و کارگري بروز خارجي تر بيابد. جنبش هاي مقابل نگاه حداکثري به دين يهود با تشکيل نهضت (المزارحي) اقدامات خود را منسجم تر کردند و همين امر پايه هاي ايجاد حزب ديني (حبوعيل همزراحي) را در سال 1922 بنيان گذارد؛ هدفي که در فضاي آن دوره، ديدگاه حداکثري به دين يهود داشته و از پايگاه قدرتمندي در اسرائيل برخوردار است. آموزه هاي ديني موجود در تورات کنوني، بهترين تمسک اين حزب و جريان استعمار اروپا در تشويق و ترغيب يهوديان به مهاجرت به فلسطين بوده است؛ موضوعي که هر روز در کيان دولت غاصب اسرائيل در تعامل با دنياي غرب و فرق مهاجر به حاشيه راني کامل تورات در اجرائيات دولت رضايت داده است. از جمله کارکردهاي اين حزب با در محاق بردن گروه هاي متدين يهودي غير صهيونيستي است. اين گروه ها را عمدتاً مي توان در اقوام ارتدوکس مشاهده کرد. اين گروه با توجه به مهاجرت به فلسطين، پايگاهي نيز کسب کرده بودند. «جنبش آگودات اسرائيل» نمايندة اين احزاب بوده و تشکيل دولت يهودي در فلسطين را پايان ارادة منتظران يهودي در بازگشت «مسيح» مي داند و هر حرکتي با اين هدف را ضربه اي از جانب کفر مي دانند. نکتة لازم به ذکر دربارة اين گروه، پديداري گرايش موافق به جريان صهيونيسم از درون آن است. حرکتي که اين جريان را به يک جريان طرفدار بازگشت به اسرائيل و تقويت صهيونيسم تبديل کرد؛ ولي اصول گرايان موجود در اين جريان يا به تعبيري ديگر ارتدوکس هاي مهم در اين جريان در سال 1935 جدايي خود را از اين جريان اعلام کردند. «در نهايت پنج گروه در اسرائيل با عنوان «تاتوري کارتا» (نگهبان ناشور) وجود دارند که وظيفة خود را مبارزه عليه صهيونيسم مي دانند؛ البته دليل آن را عدول جريان صهيونيسم از سه عهد معروف يهوديان مي دانند.» احزاب سياسي بعد از تشکيل رژيم صهيونيستي
در يک نماي کلي مي توان سه گروه عمده احزاب سياسي را به شرح ذيل برشمرد: 1. اردوگاه چپ گرايان. 2. اردوگاه راست گرايان. 3. اردوگاه مذهب گرايان. در کنار سه حزب يهودي بالا به صورت حاشيه اي احزاب عربي نيز حضور دارند. برخي از صاحب نظران سياسي با دسته بندي بالا مخالف بوده و تقسيمات ديگري را ارائه مي کنند؛ البته با تمام اختلاف هاي موجود اين تقسيم بندي، بيشتر احزاب سياسي موجود را در برمي گيرد. قبل از شرح مختصر هر يک از احزاب، ذکر چند نکته دربارة خصوصيات مشترک موجود ميان آن ها ضروري به نظر مي رسد: گستره عملکرد: يا احزاب سياسي موجود در اسرائيل داراي عملکردهاي فرا مسووليتي يک حزب مي باشند. احزاب اسرائيلي که عمدتاً در اروپا تشکيل شده اند، قبل از مهاجرت به فلسطين و غصب آن، مسووليت هاي متعددي را ازجمله: مهاجرت، اسکان، بيمه گذاري و را جهت يهوديان تحت پوشش خود انجام مي دادند؛ ازاين رو بسياري از اين احزاب بعد از تشکيل دولت غاصب اسرائيل و نيازهاي موجود در سرزمين هاي فلسطين اشغالي اين وظايف را به صورت هدفمندتري انجام مي دهند. ازاين رو کارکرد اين احزاب از وجوه مميزة آن ها با ديگر احزاب موجود در دنيا مي باشد. اما بعد از تشکيل رژيم نژادپرست يهودي در فلسطين با استفاده از نفوذ حزبي و به کارگيري امکانات دولتي در جهت اهداف حزبي ، بازتاب نامطلوبي را در ميان يهوديان مقيم اسرائيل داشته است؛ به ويژه احزاب سنتي تر يهودي که قدمت آن ها به دوران (يشيوف) بر مي گردد، مشمول اين قاعده مي باشند که از آن جمله مي توان به احزاب کارگري يا چپ گراي يهودي اشاره کرد که سرمايه هاي دولتي بسياري را به سوي انجمن هاي کيبوتس و موشاف هدايت کردند تا اين سنديکاها را از ورشکستگي نجات دهند. برداشت هاي ديني: از ملاحظات مهم در احزاب و انشعاب هاي آن ها مي توان به نقش عقيده مندي هر يک از گروه ها در قبال مذهب و رابطة آن با حکومت اشاره کرد که به چند دسته تقسيم مي شوند: الف. گروه هايي که خواهان صلح با فلسطينيان و کشورهاي عربي بوده و بر عقب نشيني از بخشي از سرزمين هاي اشغالي تمايل نشان مي دهند. احزاب کارگري و عربي را مي توان در اين دسته دانست؛ البته احزاب ديگري مانند شينوي ليبرال نيز در اين دسته قرار دارد. ب. گروه هاي يهودي که با هر نوع عقب نشيني از سرزمين هاي اشغالي مخالف بوده و خواهان توسعة اسرائيل به اين سرزمين هستند. احزاب دست راستي را نيز بايد در اين گروه جاي داد؛ البته حزب هايي مانند تسوعت وجود دارند که دست راستي نيستند، ولي در اين عقيده با اين گروه ها مشترک هستند. ساختار همسان حزبي
احزاب اسرائيلي داراي ساختار و شاکلة واحد يا مشترکي هستند. هر حزب يک کنگره ـــ که عالي ترين مرکز تصميم گيري حزب مي باشد ـــ را دارا است. کنگره، سياستگذاري کلان حزب را انجام داده و معمولاً از 1000 تا 3000 عضو دارد؛ مانند (حزب ليکود و کارگر که داراي چنين اعضايي هستند.) کنگره در هر چند سال يکبار تشکيل جلسه مي دهد و در خلال هر نشست کنگره با يک کميتة مرکزي چند صدنفره که از اعضاي کنگره انتخاب شوند، در هر ده سال چند مرتبه جمع شده و هدف گذاري حزب را انجام مي دهند. البته اين شاکله موجب شده بود تا بسياري به دموکراتيک بودن احزاب اسرائيل اعتقاد يابند؛ ولي واقعيت اين است که اين کنگره ها تشريفاتي بوده و عدة بسيار اندکي از رهبران سياسي و متنفذان يهودي، تمام خط مشي ها و انتخاب افراد جهت تصدي مناسب حزبي و دولتي را در انحصار داشتند. اين عده با تشکيل طبقات گوناگون به خريداري آرا جهت تثبيت موقعيت خويش اقدام مي کردند. ابزار بسيار مهم اين گروه، وجود «کميتة داوطلبين» بود. رهبران يهود براساس معاملات پنهان، نامزدهاي مقبول را به احزاب معرفي مي کردند و احزاب از ميان اين عده، کانديدا را برمي گزيدند. «البته از دهة هشتاد به تدريج وضعيت تغيير کرده و يک سوي نظام هاي مقدماتي انتخاباتي مشابه امريکا در احزاب اسرائيل در حال شکل گيري است» احزاب چپ که حزب کارگر را مي توان نمونة مناسب احزاب چپي دانست. «گروه ميرتس مرکب از سه حزب شينوي «ليبرال» مبام «چپي» وراتس (ميانه رو) معمولاً با ليست واحد در انتخابات کنست شرکت مي کنند. حزب کارگراز جمله احزاب سوسيال دموکرات صهيونيستي است که از اتحاد سه حزب کارگري به وجود آمده است که رهبران آن «اسحاق رابين» و بعد از هلاکت وي، «شيمون پرز»، «موشه دايان»، «لوفا الياف»، «شولامت الواني» و هم اکنون «ايهود باراک» هستند. اين حزب ها مانند ديگر احزاب دچار مشکلات اساسي بوده اند». اين حزب در برابر عقب نشيني کامل يا الحاق کامل سرزمين هاي اشغالي (سرزمين هاي بعد از جنگ شش روزه سال 1967) مخالف و خواستار راه حل ميان منطقه اي است. مواضع اين احزاب دربارة فلسطين، سوريه و لبنان به شرح ذيل است: 1. فلسطين، آمادة مذاکره و پيگيري قطعنامه هاي 242 و 338، مخالف تشکيل کشور مستقل فلسطين. حاکميت کامل اسرائيل بر بيت المقدس، توقف شهرک سازي در برخي از زمين ها، اسکان آوارگان عرب در خارج از اسرائيل. 2. سوريه، موافق حضور اسرائيل در بلندي هاي جولان، احداث شهرک هاي جديد در اين مناطق و خلع سلاح نيروهاي تحت حمايت سوريه. 3. لبنان، لبنان مستقل و همسايه را پذيرفته است؛ ولي خواهان حضور اسرائيل در جنوب لبنان است. احزاب راست گرا، احزاب دست راستي اسرائيل را ميان احزاب يعود، موليدت، تومت، هتحيا و حزب افراطي ميتوان دانست. حزب ليکود در سال 1977 براي نخستين بار در تاريخ اسرائيل توانست از احزاب چپ گرا پيشي بگيرد و در يک ائتلاف با احزاب مذهبي، کابينه تشکيل دهد. مدت ها يکي از رهبران و مردان پشت پردة يهود به نام «مفاخيم بگين» بر اين حزب رياست با ثباتي داشت و پس از کناره گيري وي، سه جناح در آن به وجود آمد: (جناح شاهير، آرنس، جناج شارون و ديويد لوي که در ميان يهوديان شرقي پايگاه مستحکمي داشت.) احزاب مذهبي: در اسرائيل طرفداران مذهب به دو گروه عمده تقسيم مي شوند: الف. مذهبيون افراطي (حريديم يا پرهيزکاران) ب. مذهبيون عمومي (هتسونيم هداتيم) گروه هاي مذهبي به جناح ارتدوکسي يهوديت وابسته اند. احزاب اغودات اسرائيل، ديغل هتواره و شاس وابسته به مذهبيون افراطي و حزب مفدال وابسته به مذهبيون صهيونيست است. نکته لازم به ذکر، حضور سياسي کمرنگ يا غير سازمان يافتة مذهبيون اصلاح طلب و محافظه کار در اسرائيل است. جنبشي در قرن هجدهم در لتواني لهستان آغاز شد که در مقابل برداشت هاي رايج زمانه خود ايستاد و به مخالفت با آن پرداخت؛ عقيده اي که اقامة شعائر را بدون نياز به عميق شدن در دستورات تورات کافي مي دانست. اين نهضت که بعدها «حسيديه» نام گرفت، شاخه اي از مذهبيون افراطي است. شاخة ديگر فرقه «لتوانيه» است که در مقابل فرقة حسيديه بود. منازعه ميان اين دو فرقه تا قرن بيستم ادامه داشت و بعد از آن هر دو فرقه اقدام به تأسيس حزب اغودات اسرائيل شواري عالي علما تورات کرده و به بسياري از اختلافات خود پايان دادند. اين حزب از مخالفان سرسخت جريان صهيونيسم و تشکيل دولت يهود بود؛ ولي با روي کارآمدن رهبران جوان تر، خصومت ميان اين حزب و جريان صهيونيسم از بين رفت و داخل جريان سياسي صهيونيسم گرديد. در عقايد سياسي اين حزب و چرخش آن به سمت صهيونيسم، تعارض هاي ظاهري با مباني دين يهود ديده مي شود. يهوديان معتقدند که منجي موعود بايد آن ها را به سرزمين فلسطين بازگرداند؛ ولي چون نشانة بارزي از اين امر ديده نمي شود، اعضاي عالي اين حزب به رهبري خاخام آبراهام نيرديغر با عقب نشيني از فلسطين مخالفت کرده و به مهاجرت و اسکان و شهرک سازي اصرار دارند. «شوراي عالي علما تورات متشکل از روساي مدارس مهم ديني (يشيف ها) که بيشتر آن ها لتواني الاصلند و روساي دربارهاي حسيديه هستند و پايگاه انتخاباتي حزب در اسرائيل بيشتر در ميان بنيادگرايان (حريدي ها) و اشکنازي ها ساکن بيت المقدس و منطقة نبي براک (نزديک تل آويو) است.» نيز به بسياري از اختلاف ها پايان داده و نظرات يکسان تري بعد از تشکيل اسرائيل اتخاذ کرده اند. از نکات قابل تأمل در موضوع شناخت احزاب در اسرائيل، حضور احزاب عربي است. احزاب عربي را در يک نگاه بسيار کلي مي توان به سه گروه سياسي، حزب حواش يا راکح، حزب ليست پيشرو و حزب دموکراتيک عرب تقسيم کرد. هر سه حزب در کنست اسرائيل شرکت کرده و اعضايي را در برخي دوره هاي آن داشته اند. حزب راکح، منشعب از حزب کمونيست اسرائيل بود و در مقابل حزب هاکي (يا شاخه اي که در آن، يهوديان اکثريت اعضا را تشکيل مي دهند،) قرار گرفت. اين حزب در آغاز ديدگاه هاي فرا يهودي و عربي فلسطيني داشت؛ ولي بعد از تشکيل اسرائيل و گذر از انشعاب هاي سه گانه در دولت اسرائيل حزب کمونيست به صورت يکپارچه ظاهر شد. اين حزب که مواضع شوروي سابق را تأييد مي کرد، در مقابل جريان صهيونيسم و امپرياليسم به اتخاذ موضع پرداخته و بسياري از عرب هاي ساکن را جذب خود کرد. مواضع مذکور موجب شد تا ميان ميکونيس و موشي سينه با مئير فيلز وتوفيق طوبي اختلافي هاي عميقي ايجاد شود و انشعابي در سال 1965 به ترتيب موجب پيدايي «ماکي» و «راکح» به رهبري افراد مذکور گردد. حزب ليست پيشرو براي صلح از سوي گروه هاي راديکال عرب و يهود تشکيل شد که مرکب از يهوديان، مسيحيان و مسلمانان بود؛ ولي هم اکنون حزب بعد از گذر از يک اوج در حد شهر الناصره محدود شده است. حزب دموکراتيک عرب که يک حزب کاملاً عربي است، برنامه هايي مشابه دو حزب قبلي عرب و سعي در محوريت بخشيدن به (ساف) به عنوان تنها نمايندة فلسطينيان دارد. اين حزب بر شرکت عرب ها در کنست اصرار ورزيده و به اين اميد است که بتواند با استفاده از جمعيت بالاي جامعة عربي، مشکل فلسطينيان را حل کند. در اين ميان و در اواسط دهه هفتاد، جرياني در فلسطين بنا به تغيير موازنه در معادلات سياسي جهان شکل گرفت. وقوع انقلاب اسلامي در ايران، شوق جوانان جهان به مسائل مذهبي، تحصيل تعداد زيادي از جوانان در مراکز علوم اسلامي و ناکارآمدي ايده هاي ملي عربي و موجب شد تا در منطقة المثلث گروه هاي مذهبي تشکيل شود و به مرور به ديگر نقاط فلسطين گسترش يابد. جواناني که در خارج از فلسطين با مفاهيم اسلامي آشنا شده بودند، به فلسطين بازگشتند و جنبش اسلامي فلسطين را همراه با آموزش جوانان فلسطين پايه گذاري کردند. اين گروه ها با نگاه حداکثري به دين اسلام، درصدد تشکيل دولت اسلامي در سراسر سرزمين هاي فلسطيني بوده اند و از شرکت در انتخابات کنست و سهيم شدن با دولت اسرائيل در زمينه هاي اقتصادي و که نشانة مشروعيت بخشي به اسرائيل است، خودداري کنند. اما مواضع ميانه رو حرکت اسلامي سبب شده است تا از تحريم انتخابات امتناع ورزند و به نوعي در انتخابات هاي محلي شرکت مي کنند؛ ولي در مقابل اين حرکت ميانه رو، حرکت هاي اصيل تري از سوي جوانان مسلمان فلسطيني در لايه هاي عميقي شکل گرفت که فقط به تشکيل دولت اسلامي در سراسر فلسطين مي انديشد. با توجه به مطالب ذکر شده و تحقيق دربارة ساختار جمعيتي اسرائيل مي توان به حاشيه راني مذهب يهود در دستور کار دولت اسرائيل پي برد. نفوذ و استحالة جريان متدين يهودي که براساس سه عهد معروف يهوديان، مخالف جريان صهيونيسم بودند، از آن جمله است. غلبة فرهنگ امريکايي مرسوم در ميان (اشکنازي ها) بر ديگر فرهنگ ها و رسوم موجود، خود مويدي بر اين مسأله است. «يهوديان شرقي فاصلة زيادي با يهوديان غربي در فلسطين اشغالي دارند و در تصميم گيري هاي سياسي حضور پررنگي نداشته و به تدريج از آداب و رسوم خود فاصله گرفته وکاملاً در فرهنگ غربي محو شده اند.» امروز نمونه هاي متعددي از فاصلة يهوديان شرقي از آداب و رسومشان را مي توان مثال زد: «رخت بربستن چند همسري، فروشندگان دوره گرد، شاغل سنتي، پدرسالاري، به مسخره گرفتن طب سنتي و جادوگري، متلاشي شدن پديدة خانواده هاي مولکولي، تشکيل خانواده هاي اتمي، دوري از رسوم مذهبي، بي اعتنايي به باور به خدا و » غلبة فرهنگ اشکنازي ها موجب حاشيه راني دين به صورت گسترده در اسرائيل شده است؛ به گونه اي که احزاب سکولار از قدرت بيشتري در اسرائيل در طي دهة اخير برخوردار شده اند. شايد بتوان به راستي مفاد آية 34 سورة بقره را در مورد احزاب اسرائيل منطبق دانست. با توجه به روند غير دموکراتيک موجود در اسرائيل، عموماً يک گروه از خاخام هاي بزرگ يهود که خود از کلان سرمايه داران يهودي نيز محسوب مي شوند، بر تمام اسرائيل حکم مي رانند و هدف اساسي اين گروه، ايجاد شوکت و شکوه سليماني براي يهود نيست؛ بلکه کسب منافع و قدرت بيشتري براي خود است. «احبار و بزرگاني از يهود که اموال مردم را به باطل مي خورند و از راه خدا جلوگيري مي کنند.»(آيه 34 سورة بقره.) اين عدة قليل بر تمام احزاب نفوذ و قدرت داشته و دولت اسرائيل و شعارهاي آن به ويژه احياي ملت يهود موجب افزايش قدرت آن ها شده است. چرخه اي که در نقاب مذهب و قوميت به انباشت ثروت در دست احبار يهودي مي انجامد. امروز دولت اسرائيل مي کوشد تا با پوشاندن فاصله قومي، اختلاف مذکور در نسل هاي آيندة متولد شده در اسرائيل را از بين ببرد و به اختلافات درون وطني تبديل کند؛ از اين روايدة احياي ملت يهود و بازگشت شوکت آن در پس يک حرکت ديني، شعاري تو خالي است؛ زيرا تحولات موجود در اسرائيل حکايت از حاشيه راني و حذف مذهب در اين کشور دارد. اختلافات بسيار شديد قومي موجود در قالب احزاب در کشور اسرائيل، نمود مدرني يافته است. سکونت اکثريت يهوديان در کشور امريکا، مهاجرت معکوس، رشد باورهاي غيرديني در ميان جامعة يهودي و تبليغ ايدة سکولاريسم از سوي دولت اسرائيل در ميان يهوديان، نشانة مهمي از عدم تحقق کامل شعارهاي صهيونيسم جهاني دارد. «وقتي تفاوت بين مشاغل مهاجرين و زمينه ها و علت هاي گرايش مهاجرين به اسرائيل عميق تر شده و چهرة خود را به ويژه بعد از گذشت چند سال در اسرائيل به رخ مهاجرين مي کشاند، يهوديان بيشتري اقدام به مهاجرت معکوس مي کنند » هر چند تشکيل دولت اسرائيل توانسته است براي بسياري از يهوديان، منطقة جغرافيايي متعلق مندي را در جغرافياي ذهني آن ها فراهم کند؛ ولي حتي تحقق اين جغرافياي ذهني، سبب حل مشکل مهاجرت معکوس در ميان يهوديان نشده است و هم چنان بسياري از يهوديان ، امريکا را سرزمين موعود مي دانند و آن را «گلدن مينا» يا «شهر طلايي» خود خطاب مي کنند. ولي در پايان آن چه که مي توان پسامد احياي ملت يهود و بازگشت شوکت سليماني براي قوم (گروه ها) يهود دانست، عبارت است از پديداري نسلي از جوانان يهودي که هيچ رابطه اي با آموزه هاي تورات، تلمود و ، رسوم، عادات غذايي، عبادت ها و ندارند؛ نسلي که ايمان يهودي را به سخره گرفته و شکست بزرگان و احبار يهود در تحقق جامعة مذهبي يهودي را ترسيم مي کند و اما يهودياني نيز که در امريکا و زندگي مي کنند، همگي از تعلّق به دولت اسرائيل، افزايش منافع خود را در چالش با دولت ها طلب مي کنند؛ از اين رو به دشمني با ملت ها و دولت ها به ويژه مسلمين مي پردازند. از اين رو نقاب مذهبي دولت اسرائيل پوششي براي توجيه مندي غصب و جنايت آن است و ملت هاي جهان به ويژه مسلمانان بايد بدانند که دولت اسرائيل جهت ارعاب دولت ها و تحقق منافع دنيايي يهوديان به وجود آمده است. آيات متعددي از قرآن به دنياپرستي و ماده محوري يهوديان و دشمني آن ها با خدا و مسلمانان اشاره دارد؛ از اين رو نبايد فريب اين شعار قوم مدار و مذهب پيشه را خورد. خداوند در قرآن در اين باره مي فرمايد: «من الذين هادوا يحرفون الکللم عن مواضعه في الدين » قومي که خداوند دربارة آن ها به صورت صفت مطلق و عمومي فرموده است که به تحريف کلام خدا از موضع و جايگاهش پرداختند يا خداوند در خطاب به پيامبرش در قرآن فرموده است: «لاتزال تطلّع علي خائنـة منهم ». «تو همواره به طايفه اي از آنان اطلاع پيدا مي کني خائن اند و يا هميشه بر خيانت طائفه اي از آنان اطلاع پيدا مي کني» با توجه به آيات قرآن و قراين واقعي موجود مانند: پراکندگي قومي، اختلافات شديد قومي، سکونت بيشتر يهوديان در خارج از اسرائيل، مهاجرت معکوس يهوديان، استحالة گروه هاي مذهبي يهودي مخالف صهيونيسم، رشد بي اعتنايي ديني در ميان جوانان يهود، رشد احزاب سکولار و قدرتمند شدن آن ها در اسرائيل و مي توان به دروغ بودن شعار احياي ملت يهود و بازگشت به سرزمين موعود پي برد. دولت و تشکيل آن، ابزاري مهم در دستيابي به قدرت بيشتر و توسعة نفوذ يهوديان در ديگر نقاط جهان در دورة مدرن محسوب مي شد؛ از اين رو در نقاب اين شعارها به قتل عام مسلمانان و غصب سرزمين هاي آن ها پرداختند. منابع عربي
ـ المسيري، عبدالواهاب، «الايديولوجيه الصهيونيه: دراسه ماله في علم اجتماع المعرفه، الکويت: المجلس الوطني الثقافه و الفنون و الاداب 1988. ـ هيئه الموسوعه الفلسطينيه. الموسوعه الفلسطينيه. ـ حيدره عزيز: «التعبير السياسي الفلسطيني في اسرائيل» في: کميل منصور (اشراف)، الشعب الفلسطيني في الداخل» بيروت: موسسه الدراسات الفلسطينيه 1990. ـ هويـةالفلسطين في اسرائيل: هل هي فلسطينيه ـــ اسرائيليه؟ مجلةالدراسات الفلسطينيه عدد 10 ربيع 1992. منابع انگليسي
- Arain, Asher. Politicin Israel: The second Generation. Chatham , New Jersey: Pab, 1985. - Patai, Raphael (ed.). Encyclopedia of zionismand Israel. Newyork: Mcgra will 1971. - Ben ___ Sasson, H.H(ed) A History of Jewish People. London: 1976. 1 . Ilan Pappe Post -Zionist tcritque on Israelaod The Pales tinioos, Part I: Winter 1997. Pp. 2q __ 41 __ 2 . همان، ج 3، ص 481. 3 . اعراف (7) : 145. 4 . صبري جز سير، «تاريخ الصهيونية» الجزء التاني (ينقوسيا: مرکز الابحات، 1986). 5 . الترکيب السکاني؛ محمود علياري، موسسه الدراسات الفلسطينيه، بيروت 1996/ ترجمه جادري، 1379. 6 . الميسري، محمود عبدالوهاب، «يهود العالم»، تأليف عبدالواهاب محمود المسيري، ترجمة عبدالکريم جادري، ص 17. 7. همان، ص 18. 8. همان، ص 30. 9. همان. 10. همان، ص 27. 11. همان، ص 40. 12. عده اي اصليت اين گروه را آلماني مي دانند؛ چرا که در عبري از آلماني به اشکنازي تعبير مي شود. 13. نهضت هاي روشنگري، اصلاحگرا، محافظه کار و از اين جمله اند. 14. «يهودالعالم»، ص 32. 15. همان منبع، ص 32. 16. اين عده در مناسک و دستورات به ويژه دربارة طهارت و نجاست با خاخام ها فرق داشته و اين مقوله را مرکب مي دانند. 17. ر.ک: مطالعات منطقه اي اسرائيل شناسي ـــ امريکاشناسي مقالة انشعاب در احزاب اسرائيل. عبدةالاسلامي، ترجمة مهين حاجي زاده. 18. «يهودالعالم»، ص 175. 19. سه عهد مقدس يهوديان عبارت است از: الف. موجب درد و رنج کساني نشويد. که در ميان آن ها زندگي مي کنيد. ب. سرزمين اسرائيل را اشغال نکنيد. ج. در امور خود عجله نکنيد. 20 . «يهودالعالم»، ص 174. 21. «رژيم احزاب اسرائيل»، ص 29. 22. حزب کارگر يا مفليغت هعفودا هيسرمئليت. 23. «رژيم احزاب اسرائيل»، ص 101. 24. نام اختصاري حزب کمونيست اسرائيل. 25. ابوالنمل، حسين، «الاقتصاد الاسرائيلي»، بيروت: مرکز دراسات الوحدة العربيه 1988. ص 60. 26. أ.أريان وم، شمير، «انقلابان توريان في السياسه الاسرائيله» مغموت، (القدس) مجله 36. 27. Israel (1992), p.cit., p. 177-182. 28. نساء (4) 46. 29. همان.