ادوار اجتهاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ادوار اجتهاد - نسخه متنی

محمدابراهیم جناتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کيهان انديشه ـ ش: 38 ـ مهر و آبان 1370

ادوار اجتهاد

محمد ابراهيم جناتي

5-علل گرايش به اجتهاد برأي

براي علل گرايش برخي از صحابه و ياران رسول خدا(ص) به اجتهاد از راه رأي اموري را ذكر كرده‌اند كه يادآور مي‌شويم.

اول - عدم حضور رسول خدا در جامعه

نخستين علت گرايش برخي از صحابه به اجتهاد از راه رأي، نبودن پيامبر در ميان مسلمانان بوده است، زيرا در زمان حيات پيامبر و حضور ايشان در جامعه اسلامي هنگامي كه مردم در زمينه احكام شرعي مسائل تازه و وظائف ديني خود با مشكلي مواجه مي‌شدند بهترين راه براي شناخت احكام اين بود كه بدون هيچ واسطه‌اي به شخص رسول خدا مراجعه كرده و مسائل مورد نياز را مطرح مي‌كردند و آن حضرت در بيشتر اوقات با گفتار و يا رفتار خويش و يا با آيه‌‌اي از قرآن به آنها پاسخ مي‌داد، ولي با رحلت رسول خدا اين راه بر روي آنها بسته شد.

دوم - عدم نص خاص در برابر رويدادهاي تازه

دومين علت گرايش برخي از صحابه به اجتهاد از راه رأي بدين شرح است:

الف - نبودن نص خاص در برابر رويدادها و موضوعات مستحدثه كه بعد از وفات رسول خدا(ص) پديدار گرديد، گرچه اصول احكام و قوانين كلي آن در دسترس همگان قرار داشت و ممكن بود از راه آنها در برابر رويدادها و مسائل تازه پاسخگو شوند. ولي اين نياز به نيروي اجتهاد خاص داشت كه بيشتر اصحاب داراي آن نبودند.

ب- تغيير شرايط و ويژگيهايي كه موضوعات در دوره اول (دوره تشريع) داشته‌اند در اين دوره، و اين براي برخي از صحابه باعث شك و ترديد در حكم آنها شد، مبني بر اينكه آيا آنها در اين دوره نيز داراي همان حكم در دوره اول را دارا مي‌باشند، و يا آنكه داراي حكم جديدي شدند. و اما پيدايش پديده‌‌هاي تازه و موضوعات مستحدثه در اين دوره به عوامل و اسباب زير بستگي داشته است.

عوامل طبيعي و عادي كه به زندگي روزمره آنان مربوط بوده است.

عوامل غيرطبيعي مانند جنگهايي كه در اين دوره پديدار گرديد.

پيروزيهايي كه نصيب مسلمانان در اين دوره شد كه اين باعث پيدايش مسائل تازه و فروع جديدي شده بود.

سوم - انقطاع وحي در زمان گسترش اسلام

سومين علت، انقطاع وحي در مرحله گسترش اسلام است، زيرا وفات پيامبر با تحولات گوناگون مقارن بود كه در جهان اسلام پديدار شده بود، و كشور اسلامي از گسترش چشمگيري برخوردار گرديده بود.

در اين دوره شام، مصر، شمال آفريقا، و تمام ايالات ايران تا قفقاز، و از طرف ديگر هندوستان در كنترل ارتش اسلام و پرچم توحيد و عدالت بر آنها به اهتزاز درآمد. از اين رو اسلام و فقه اجتهادي بعد از وفات رسول خدا، مواجه با عادات و آداب و رسوم و اخلاق و فرهنگهاي گوناگون و مسائل تازه‌اي در زمينه اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي، علمي، اداري شد كه در زمان حيات او نبوده‌اند و هر يك از آنها پاسخي را مي‌طلبيد.

گذشت زمان نه تنها پاسخگوي مشكلات نبود، بلكه بر پيچيدگي و دشواري آنها نيز مي‌افزود، چرا كه در اثر آن گاه مسائل تبيين شده در دوره اول (عصر تشريع) را در هاله‌اي از ابهام نقلهاي مختلف قرار مي‌داد و دشواري جديدي را در راه شناخت احكام به وجود مي‌آورد.

دو بينش در راه حل مشكل

در راه حل مسائل مشكل در اين دوره دو بينش مختلف پديد آمد.

بينشي كه معتقد بود پس از پيامبر، بيان احكام الهي بر عهده عترت او است. دارندگان اين بينش كه شيعه نام دارند بعد از رحلت رسول خدا، در زمينه شناخت احكام با مشكل چنداني روبرو نشده‌اند زيرا به آساني با مراجعه به آنها، مشكل خود را حل مي‌نمودند.

بينش ديگري معتقد بود كه پس از پيامبر، شخص خاصي عهده‌دار بيان احكام الهي نيست، بلكه منبع شناخت احكام، كتاب و سنت رسول خدا است. دارندگان اين بينش كه اهل سنت نام دارند با چنين اعتقادي براي حل مشكلات به كتاب خدا و سنت رسول روي آوردند. ولي هنوز مدتي نگذشته بود كه دريافتند نمي‌توانند تنها از راه آنها پاسخگو باشند.

و اين سبب شد كه برخي از صحابه در اين دوره، منابع ديگري را براي اجتهاد تأسيس نمايند و به رأي و تفكر شخصي خود براي پاسخگويي و حل مشكلات روي آورند. پس مواردي كه مي‌‌توانستند از راه كتاب و سنت پاسخ پديده‌هاي تازه را بدهند از راه آنها پاسخ مي­دادند و آنچه را كه از راه آنها نمي‌توانستند، از راه منابع جديد كه خود تأسيس كرده بوده‌اند پاسخ آنها را مي­دادند، و حتي بعضي از آنان در اين جهت راه افراط را پيموده و اجتهاد از راه رأي را در بعضي موارد بر منابع معتبر شرعي و مايه‌هاي اصلي استنباط كه كتاب خدا و سنت رسول باشد مقدم داشته و مطابق آن اگر چه خلاف كتاب و يا سنت بود حكم تشريع مي‌كردند.

چهارم - نبود اخبار وافي نزد برخي صحابه

چهارمين علت گرايش برخي به اجتهاد از راه رأي، عدم وجود اخبار كافي در نزد فقهاي صحابه است. اين كمبود اخبار دو علت داشت:

1- عدم تدوين احاديث نبوي در ميان اهل سنت تا نيمه‌هاي سده دوم هجري، يعني اواخر دوره تابعين.

2- دستور بعضي از خلفا به سوزاندن احاديثي كه برخي از صحابه آنها را تدوين نموده بوده­اند.

علل و اسباب عدم تدوين احاديث

در اين زمينه دانشيان اهل سنت آراء و نظريات گوناگوني را ارائه داده‌اند: الف - برخي از آنان بر اين بينش بودند كه مصلحت مقتضي اين بوده است كه احاديث تدوين نشود و بايد سوزانيده شود، زيرا اگر مورد نقل قرار مي‌گرفتند در نقل آنها اختلاف پديد مي­آمد.

ب - برخي ديگر بر اين اعتقاد بودند كه علت اين امر جلوگيري از وقوع تحريف در احاديث بوده ‌است، چنانكه علامه حافظ ذهبي در تذكره الحفاظ علت اين امر را جلوگيري از تحريف در احاديث بين مسلمانان دانسته است.

ج - بعضي ديگر سبب اين امر را ترس از سرگرم شدن مسلمانان به احاديث و كناره‌گيري از كتاب خدا دانسته‌اند، از جمله محمد عجاج خطيب دركتاب السنة و التدوين، سبب اين امر را خوف و ترس از اينكه مسلمانان به احاديث سرگرم و از قرآن كناره‌گيري كنند دانسته و مي‌گويد: عمر بدين جهت مانع از تدوين حديث شده است.

د- برخي ديگر انگيزه آن را خوف و ترس از اختلاط احاديث با كتاب خدا دانسته‌اند.

ه‍- دسته­اي از آنها علت را ترس از تحريف احاديث و كم و كاست شدن آنها پنداشته‌اند.

و- عده‌اي ديگر ترس از افزودن بر احاديث از طرف جاعلان حديث دانسته‌اند.

عمربن عبدالعزيز و تدوين حديث

پس از پيامبر، سنت وي در صندوق سينه صحابه و تابعين نگهداري مي‌شد، و سينه به سينه نقل مي‌گرديد، تا خلافت به عمر بن عبدالعزيز رسيد، و او محمدبن مسلم شهاب زهري را مأمور به جمع­آوري و تدوين احاديث نمود، و پيش از او بيشتر فقها و اهل حديث از صحابه و تابعين با تدوين سنت نبوي مخالف بوده‌اند.

در هر حال ما فعلاً درصدد بيان واقعي انگيزه منع آنان از تدوين حديث نيستيم و تنها مي‌خواهيم بگوييم اين عدم تدوين يكي از علل كمي احاديث شده بود.

تذكر دو نكته: نخست اينكه بيشتر صحابه و تابعان اگر چه از كتابت حديث منع نموده‌اند، ولي بعضي از آنان مانند امام علي (عليه‌السلام) و پيروان او بر كتابت و تدوين آن تأكيد داشته‌اند و خود او احاديث رسول خدا را نوشته بود.

در كتاب تدريب الراوي آمده است: پيامبر احاديث را به علي املاء فرمود و او آنها را در كتاب بزرگي جمع نمود. و حكم بن عيينه آن را نزد امام باقر ديده بود، و اين در زماني بود كه بين او و امام باقر در حكم مسأله‌اي اختلاف شده بود كه امام آن كتاب را بيرون آورد و به حكم بن عيينه نشان داد و فرمود: اين خط علي و املاء پيامبر است، (در اين زمينه مي‌توان به كتاب الشيعه و فنون الاسلام مراجعه نمود).

نكته دوم - در دوره اول كه زمان رسول خدا (ص) بود، كتابهايي در زمينه احكام شرعي تدوين شد كه آنها را صحيفه (صحائف) مي­ناميدند، از آن جمله است:

«صحيفه اميرالمؤمنين علي­بن ابي­طالب كه علماي اهل تشيع و تسنن در كتابهايشان يادآور شدند.

صحيفه عبدالله بن عمر

صحيفه سعد بن عباده انصاري

صحيفه عبدالله بن ابي اوفي

صحيفه جابر بن عبدالله

صحيفه عبدالله بن عباس

صحيفه سمرة بن جندب

صحيفه ابورافع مدني

صيحفه‌اي كه پيامبر به عمر بن حزم عطا فرمود كه مشتمل بر احكام فرائض و صدقات و ديات و جز اينها بوده ‌است، و اين در زماني بود كه او را والي بر سرزمين يمن قرار داد.

صحيفه‌اي كه پيامبر به عبدالله بن حكيم داد كه در آن احكام حيوان مرده نوشته شده ‌بود.

صيحفه‌اي كه شامل خطبه رسول خدا بود، همان خطبه‌‌اي كه پيامبر اكرم(ص) در روز فتح مكه ايراد كرد، و مردي از يمن از او پرسش نمود و به او امر كرد كه خطبه را بنويسد.

صحيفه‌اي كه پيامبر به وائل بن حجر داد، زماني كه مي‌خواست به حضر موت باز گردد، اين صحيفه‌اي بود كه در آن احكام نماز و روزه و ربا و خمر و جز اينها قرار داشت (براي آگاهي بيشتر در اين باره به كتابهاي رجال نجاشي و طبقات ابن سعد والاصابه و تقييد

العلم ص 74 و سنن دارمي و ابي داود و علوم الحديث و السنن قبل التدوين و المصنف و تذكره الحفاظ و التاريخ الكبير مراجعه كنيد).

در هر حال منع تدوين حديث و سوزاندن آنها نتايج سويي را به دنبال داشت و همگان از آنها آگاهي دارند. زيرا در كتاب خدا خطوط كلي احكام شرعي ترسيم گرديده، اما جزئيات و شرائط و موانع احكام را احاديث بيان مي‌كند، بدين جهت است كه نياز مجتهد در مقام استنباط احكام شرعي به احاديث بيش از كتاب خدا است.

پنجم - تعارض احاديث

پنجمين علت گرايش برخي از صحابه به اجتهاد از راه رأي وجود تعارض در احاديثي است كه از رسول خدا نقل مي‌شده و اين تعارض عللي داشت، از آن جمله است:

الف - اختلاف راويان در استعداد و درک سخنان رسول خدا.

ب - اختلاف آنان در ضبط و حفظ احاديث رسول خدا.

ج - حضور و عدم حضور برخي افراد در زماني كه رسول خدا احكامي را بيان مي‌كرد.

د- اختلاف در نقل احاديث منقول از پيامبر، زيرا بعضي بگونه‌اي و برخي بگونه ديگر نقل مي‌‌كردند.

ه‍- عدم توجه بعضي از راويان به قرائن مقاليه و يا قرائن حاليه كه مقرون به كلام رسول خدا بوده ‌است و توجه بعضي ديگر به آنها.

و- مقيد نبودن برخي از راويان به نقل عين الفاظ پيامبر.

ز- نقل به معنا كردن سخنان رسول خدا از سوي برخي راويان.

ح- تقطيع حديث توسط راويان، زيرا بعضي تنها به نقل صدر حديث و بعضي ديگر به ذيل حديث بسنده مي‌كردند و …

ششم - عدم پذيرش احاديث اهل بيت

ششمين علت گرايش برخي از اصحاب به اجتهاد از راه رأي شخصي، عدم پذيرش احاديث خاندان رسالت، كه اين معلول عوامل سياستهاي حاكم بر زمان بود.

هفتم - توجيه اعمال برخي حاكمان

هفتمين علت گرايش به اجتهاد از راه رأي، توجيه كارهاي ناپسند و برخلاف برخي از حاكمان و واليان است كه اين مطلب از راه رأي امكان پذير بود، ولي از راه منابع معتبر فقه اجتهادي امكان­پذير نبود.

هشتم - عقل­گرايي

هشتمين علت گرايش به اجتهاد از راه رأي، بها دادن به عقل در دامنه بسيار وسيع و گسترده و اعتقاد به اينكه عقل مي­تواند ملاكات احكام و موانع آنها را درک نمايد.

نهم - جعل حديث

نهمين علت گرايش برخي از اصحاب به اجتهاد از راه رأي، پيدايش جعل حديث در

دامنه وسيع و گسترده در اين دوره است بلكه از آغاز دوره اول از ادوار اجتهاد.

در نهج­البلاغه از امام علي (عليه‌السلام) نقل شد كه فرمود: «قد كذب علي رسول ا‌لله علي عهده حتي قام خطيباً فقال: ايها الناس قد كثرت علي الكذابة فمن كذب عليَّ متعمداً فليتبؤ مقعده من النار». هر آينه به دروغ در زمان رسول خدا (چيزهايي) به او نسبت داده مي‌شد تا آنجا كه او براي سخن گفتن بپا خواست و فرمود اي مردم دروغ گويان بر من زياد شدند و هر كس دانسته بر من دروغ ببندد جايگاهش پر از آتش مي­‌شود.

ولي اين حديث در صحيح بخاري از امام علي بدين‌گونه نقل شده است: از رسول خدا شنيدم كه مي‌فرمود: «لاتكذبوا عليَّ فأنه من كذب عليَّ ‌فليتبواً مقعده من النار» بر من به دروغ (چيزي را) نسبت ندهيد زيرا هر كس به من چيزي را بدروغ نسبت دهد جايگاهش پر از آتش خواهد شد.

ابوبكر صيرفي در شرح الرساله محمدبن ادريس شافعي مي­گويد: اين حديث را بيش از شصت صحابي نقل نموده‌اند.

علل پيدايش جعل حديث

اسباب و علل پيدايش جعل حديث عبارتند از:

الف - موضوع خلافت (جانشيني رسول خدا) كه برخي از اصحاب و ياران آن حضرت بر اين بينش بودند كه خلافت منصب الهي است و تنها از راه نص ثابت مي‌شود و برخي ديگر از آنها بر اين اعتقاد بودند كه خلافت منصب الهي نمي‌باشد و از راه رأي شوري ثابت مي‌گردد.

ب - اثبات فضائل براي خاندان بني­اميه به تحريک معاويه براي استحكام بخشيدن به حاكميت و فرمانروايي خود.

ج -از ميان بردن فضائلي كه براي خاندان بني­هاشم بخصوص امام علي (عليه السلام) نقل شده بود.

د- پديدار شدن فرقه‌ها و گروههاي مختلف و گوناگون از قبيل: اشاعره، معتزله، صوفيه، كراميه، باطنيه و غلات و…. كه هر يك براي استحكام بخشيدن به مباني اعتقادي خويش به چنين كاري دست زده‌اند.

ه‍ - پيدايش مذاهب گوناگون فقهي كه نگارنده بگونه كامل منابع و مباني فقه اجتهادي آنها را مورد بررسي دقيق و كامل قرارداده است كه بعضي از پيروان آنها تأييد مذهب خود را از راه جعل و احاديث ساختگي جائز شمرده‌اند.

و- موضوع حكومت عباسيان كه اينان براي استحكام بخشيدن به حكومت خود دست به تبليغات در دامنه گسترده زده‌اند و بدين منظور احاديث زيادي در فضائل بني­عباس ساختند.

ز- ترغيب و تحريص مردم در انجام فرايض ديني و كارهاي خوب كه از ناحيه مقدس مآبها انجام مي‌شد.

ح- برخوردار شدن از احترام، زيرا راويان از احترام خاص در ميان مردم برخوردار بوده‌‌اند.

ط- جلب نظر حاكمان و واليان براي رسيدن به مقام و مال دنيا.

ي - افتخار قبيله‌‌ها و مردم شهرها بر

ديگري كه احاديث زيادي در اين باره جعل و در مصادر نقل شده ‌است.

ك - بزرگ جلوه دادن بعضي از چيزهايي كه كوچک و يا كم ارزش بوده‌اند.

ل- رونق دادن به بازار داستان سرايان.

م - براي بي‌پايه نشان دادن منابع و مباني اسلام از راه زنادقه و معاندين با اسلام كه از مهمترين عوامل و اسباب جعل حديث مي‌باشد و آغاز آن از صدر اسلام بوده ‌است.

اسامي برخي از جاعلان و حديث سازان

چون نوشتار به اينجا رسيد مناسب است برخي از دروغ پردازان و حديث سازان و جاعلان را يادآور شويم از جمله اين افراد بدين قرارند.

كعب الاحبار، ابواسحاق كعب بن مانع حميري يكي از خاخام‌هاي معروف يهود بود كه احاديث زيادي جعل كرد. در اين زمينه مي‌‌توانيد به تهذيب التهذيب 1/511 و الجرح و التعديل 7/161 و البداية و النهايه 8/206 مراجعه كنيد.

ابوهريره نيز احاديث زيادي جعل نمود در اين باره مي‌‌توانيد به اضواء علي السنة المحمديه 198 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 1/358 و المنار 19/97 مراجعه كنيد.

ابن ابي العوجاء او چهار هزار حديث جعل كرده است.

تميم­داري كه يك راهب مسيحي بود، او نيز در نقل احاديث جعلي و ساختگي كوتاهي نكرد.

أبان­بن بصري، وي بنا به نقل ذهبي در ميزان الاعتدال و مقدسي در تذكرة الموضوعات دروغگوئي بوده است كه جعل حديث از رسول خدا مي‌كرد و حتي به دروغ بيش از سيصد حديث از ابوحنيفه نقل كرد.

بغدادي حنبلي (م 583) او نيز از حديث سازان بود و احاديثي در فضائل يزيد بن معاويه جعل نمود و آنها را به صورت كتابي تدوين كرد.

ابان بن ابي عياش، او از جاعلان بسيار مشهور بود و بنا به نقل از ابن حجر عسقلاني در تهذيب بيش از هزار و پانصد حديث تنها از انس بن مالك نقل كرده كه بيشتر آنها دروغ و ساختگي است.

ابراهيم بن هدبه، بنا به نقل از كتاب تاريخ خطيب بغدادي و تهذيب ابن حجر و اللئالي المصنوعه في الاحاديث الموضوعه سيوطي، احاديث دروغي را نقل نمود و به انس ابن مالك نسبت داد.

جويباري، (احمد بن عبدالله) نيز از جاعلان و حديث سازان بود و بنا به نقل بيهقي بيش از هزار حديث ساخت و نشر داد. سهل بن سري مي‌‌گويد جويباري و محمد بن عكاشه كرماني محمد تميم فارابي، به نام رسول خدا بيشتر از ده هزار حديث جعل نموده‌‌اند.

اسحاق بن مهشار، وي بر مذهب كراميه حديث جعل مي‌كرد و بنا به نقل سيوطي در كتاب اللئالي المصنوعه في الاحاديث الموضوعه كتابي در فضائل محمدبن كرام (پيشواي مذهب كراميه) نوشته كه تمام احاديث آن مجعول و ساختگي است.

ابو عبدالله باهلي، نيز از جاعلان حديث بود و حتي هنگامي كه در اين باره مورد اعتراض اهل دانش قرار گرفت، گفت من براي نرم كردن قلبهاي مردم دست به چنين كاري زدم.

براي پرهيز از طولاني شدن تنها به افراد مذكور بسنده شد و براي آگاهي از افراد بيشتر مي‌توانيد به كتاب گرانقدر الغدير (ج5، ص217) علامه اميني كه حدود هفتصد تن از جاعلان و حديث سازان را يادآور شدند و وفيات الاعيان و لسان الميزان (ج5) و علوم الحديث (ص291) و نيز ميزان الاعتدال مراجعه نماييد.

تذكر يک نكته

برخي از جاعلان و حديث­سازان از عالمان و زاهدان زمان خويش بوده‌اند ولي مع ذلك بر اساس بعضي از بينشهاي نادرستي دست به چنين كاري زدند و حتي خود را در كار ناپسند خود مثاب و مأجور مي­­ديدند.

حاكم نقل مي‌كند كه به يكي از زهاد و اهل عبادت گفتند چرا احاديث بعنوان رسول خدا مي‌ساختي، در پاسخ گفت چون مردم را از قرآن رو گردان ديدم بدين جهت احاديث را جعل نمودم تا به قرآن رو آورند و به وي گفتند مگر نشنيده‌اي كه رسول خدا فرمود هر كه دروغي را بر من نسبت دهد جايگاهش پر از آتش گردد، در پاسخ گفت من بر او دروغ نبستم بلكه به نفع او حديث جعل نموده‌ام (ما كذبت عليه انما كذب له). ميسره‌ بن عبد ربه مي‌گفت من براي ترغيب مردم بكارهاي خوب حديث جعل كردم و اجر خود را از پروردگار مي‌خواهم.

پيشگويي رسول خدا از جعل حديث

در اين دوره برخي از احاديثي كه در زمينه هاي گوناگون مطرح مي‌شود بگونه­‌اي بود كه شباهتي با احاديث رسول خدا نداشت، گفتار پيامبر در اين باره چنين است: «سيكون في آخر امتي اناس يحدثونكم ماتسمعوا انتم و لاآباؤكم فاياكم و اياهم»: درآخر زمان مردمي مي‌باشند كه احاديثي را برايتان نقل مي‌كنند كه نه شما شنيده‌ايد نه پدرانتان، بپرهيزيد از آنان. (صحيح مسلم، ج1، ص9 و شرح آن از نووي، ج1، ص78).

پيامبر در اين باره به مسلمانان زياد هشدار مي­داد و رواياتي در اين زمينه در كتابهاي شيعه و اهل سنت نقل شده‌است، از آن جمله:

پيشواي مذهب شافعي محمد بن ادريس در رساله خود مي‌گويد: روزي پيامبر پس از آنكه يهود را دعوت كرد و آنان دروغهايي را به حضرت عيسي نسبت داده ‌بودند طي خطبه‌اي فرمود:

«و ان الحديث سيفشو عني فما آتاكم عني يوافق القرآن فهو عني و ما آتاكم يخالف القرآن فليس مني» اگر حديثي از من نقل شد، آنچه كه موافق با قرآن بود از من است و آنچه كه مخالف با قرآن باشد از من نمي‌باشد.

و نيز فرمود: «اذا جاءكم عني حديث فاعرضوه علي كتاب الله فما وافق كتاب الله فاقبلوه و ماخالفه فاضربوا به عرض

الحائط»:

هرگاه حديثي از من نقل شد آن را بر كتاب خدا عرضه بداريد، اگر با كتاب خدا موافق بود آن را بپذيريد و اگر مخالف بود آن را به سينه ديوار بزنيد.

و نيز فرمود: «اذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهداً من كتاب­الله عزوجل او من قول رسول الله والا فالذي جاءكم به اولي به» هرگاه حديثي به شما رسيد و شاهدي براي آن از كتاب خدا و يا از قول رسول خدا يافتيد درست است و اگر چنين نبود سخن كسي است كه آن را برايتان نقل نمود (و بمن استناد ندارد).

تعداد احاديث ساختگي

گروهي از حديث شناسان و دانشيان علم رجال در زمانهاي بعد بر جعلي بودن بيش از پنجاه هزار حديث تصريح نموده‌‌اند و همين امر سبب شد كه جمعي با موازين خاصي به بازشناسي احاديث به بپردازند كه در نتيجه آن، علم رجال و حديث بوجود آمد.

نظريه بعضي از مستشرقان

بعضي از مستشرقين مي‌‌گويند احاديث اسلامي به كلي مجعول و ساختگي ‌است و بدين جهت نمي‌‌توان بر آنها اعتماد نمود، اين نظريه ناتمام و نادرست است، زيرا مي­دانيم كه دانشيان و عالمان حديث در مذهب اماميه بي­جهت حديثي را نپذيرفته‌اند، بلكه در نقد و بررسي راويان و مراتب ضبط و عدالت آنان كوششها نموده، قواعد و موازين صحيح براي بدست آوردن احاديث صحيح و موثق و حسن، وضع نموده‌اند كه مي‌توان با بكارگيري آنها حديث معتبر را از غير معتبر بدست آورد.

علماي اهل حديث مذاهب ديگر نيز به يك سلسله بررسي‌ها و بحث‌هاي علمي انتقادي پرداخته و قواعد و موازيني براي سنجش و نقادي حديث وضع كرده‌اند و حديث را بر حسب درجه اعتبار به صحيح و حسن و موثق و ضعيف و غيره تقسيم نموده و در نتيجه احاديث درست را از نادرست مطابق با موازين خودشان تشخيص داده و بر طبق آن عمل مي‌كنند و بدين جهت است كه پيشوايان مذهب سلفيه از اهل سنت همه احاديث مندرج در صحيح مسلم بن حجاج نيشابوري و صحيح محمد بن اسماعيل بخاري را نپذيرفته‌اند و اين مطلب گوياي اين است كه مسلم و بخاري را از خطا و لغزش مصون نمي­دانند (به كتاب قواعد التحديث قاسمي، ص 55 و مقدمه ابن الصلاح في علوم الحديث و سير الاسلام و اصول التشريع العام مراجعه شود).

6- نكوهش از قياس و اجتهاد به رأي

از رسول خدا احاديثي از طريق اهل سنت در باره مذمت از عمل بر طبق قياس و اجتهاد از راه راي وارد شده است، از آنجمله است:

الف - امام علي (عليه‌السلام) از پيامبر نقل كرده كه فرمود:

«ياعلي اياك و الرأي» اي علي از رأي بپرهيز.

ب - در فردوس الاخبار ديلمي و تاريخ

خطيب بغدادي از پيامبر نقل شد كه فرمود: «ستفترق امتي علي بضع و سبعين فرقة اعظمها فتنة علي امتي قوم يقيسون الامور برأيهم يحرمون الحلال و يحللون الحرام» بزودي امت من به هفتاد و چند گروه تقسيم مي­شوند بزرگترين آنها از حيث فتنه بر امت من گروهي هستند كه احكام خدا را براي خود قياس مي­كنند و از اين راه حلال خدا را حرام و حرام او را حلال مي­سازند.

ج - در فردوس الاخبار از ابوهريره نقل شده كه پيامبر گفت: «تعمل هذه الامة برهة بكتاب الله و برهة بسنة نبيه ثم تعمل بالرأي فاذا عملو به فقد ضلوا و اضلوا»: اين امت در برهه‌اي از زمان به كتاب خدا و در برهه‌اي ديگر به سنت پيامبرش عمل مي­كنند و سپس مطابق رأي و نظر خويش عمل مي‌كنند و زماني كه مطابق رأي خود عمل نمايند هر آينه بگونه مسلم و قطعي هلاک شدند و هلاک مي‌گردانند.

و نزديک به همين مضمون را سيوطي در جامع صغير از رسول خدا نقل كرده است.

7- منابع اجتهاد در اين دوره

بجا است بحث از منابع اجتهاد در اين دوره در دو بخش مطرح شود:

بخش اول - در بيان منابع اجتهاد در زمان صحابه .

بخش دوم- در بيان منابع اجتهاد در زمان تابعين .

در زمان صحابه منابع اجتهاد عبارت بوده‌اند از:

كتاب خدا و اين براي قاريان و عالمان از صحابه، نخستين منبع براي شناخت احكام حوادث واقعه و مسائل تازه بوده، همانگونه كه براي عالمان و مجتهدان در دوره‌‌هاي بعد به اين عنوان مي‌باشد.

سنت رسول الله اعم از قول و فعل و تقرير او، و آنان هرگاه حكم را در كتاب خدا نمي‌يافتند به سنت رسول الله مراجعه مي‌كردند و پاسخگو مي‌شدند.

اجماع

مشورت با صحابه و دانايان در احكام شرعي هرگاه متصديان بيان احكام در موضوعي نص خاص از كتاب و سنت نمي­يافتند به مشورت مي­پرداختند، در صورتي كه بر حكمي اتفاق نظر داشته‌اند مطابق آن حكم مي‌كردند.

اجتهاد از راه رأي و تفكر شخصي براساس مصلحت انديشي و دفع مفسده.

قياس، در صورتي كه از منابع فوق نمي‌توانستند پاسخگوي مسائل تازه شوند از راه قياس و سنجش بين دو چيز پاسخ مي‌دادند، تنها امام علي (عليه‌السلام) و پيروان او قياس تشبيه و تمثيل را بعنوان منبع نپذيرفته‌اند، چهار منبع اخير يعني اجماع، مشورت با صحابه و اجتهاد از راه رأي و قياس در اين دوره بوجود آمد و در دوره پيش كه دوره اول از ادوار اجتهاد بود در ميان نبوده است.

شيخ محمد خضري بك در تاريخ التشريع الاسلامي مي‌نويسد: در اين دوره مصادر تشريع عبارت ‌بوده‌اند از كتاب، سنت، قياس، يا رأي و اجماع و بهمين گفتار دكتر محمصاني در فلسفه التشريع في­الاسلام اشاره دارد.

و اما منابع ديگر مانند استحسان، مصالح

مرسله، قاعده استصلاح، مذهب صحابي و… در ميان نبوده است و تنها عبدالله بن عمر در اواخر زندگي اسم از استحسان به ميان آورد و شاهد بر اين مطلبي است كه در كتاب فقهي او (موسوعة فقد عبدالله بن عمر) مي‌باشد.

اما ديگران از صحابه اعتباري براي آن قائل نبوده­اند ولي در دوره تابعان تابعين ابوحنيفه به آن گرديد و مطابق آن پاسخگوي مسائل جديد مي‌شد، و سپس پيروان او به آن به توسعه بخشيدند.

8- مفتيان معروف در اين دوره

بجا است برخي از معروفين در فتوي را در اينجا ياد نمائيم.

معروفين در فتوا عبارت بوده‌‌اند از: معاذبن جبل (م 17يا18) و عبدالله بن عباس (م68) و عماد بن ياسر (ش36) و ابوبكر (م13ه‍( و ابودرداء (م31يا 32) و ابورافع (م35) و ابوسعيد خدري (م 73) و ابي بن كعب (م22 تا30) و ابوايوب انصاري (م52) و حذيفة بن يماني و جابربن عبدالله انصاري (م78 يا74) و زيدبن ثابت (م65) و سلمان فارسي (م36) و عبدالله بن مسعود (م32) و عمربن خطاب (م23 هجري) و عثمان بن عفان (م35) و عبدالله بن عمر (73) و عبدالله بن عاص (م65). ابن حزم اندلسي در كتاب الاحكام لاصول الاحكام ج5، ص 92 مي‌گويد آناني كه از اصحاب و ياران رسول خدا زياد فتوا صادر نموده‌اند عبارتند از: عمر، و عبدالله بن عمر، و علي، و عايشه، و ابن مسعود، و ابن عباس و زيد بن ثابت.

كاتبان معروف در اين دوره

عثمان بن عفان را ابوبكر و زيد بن ثابت را عمربن خطاب و مروان بن حكم را عثمان بن عفان به عنوان كاتب و منشي برگزيده بودند و عبدالله بن ابي رافع مولي رسول الله را امام علي كه مرجع عام در تقوا بوده است به اين عنوان انتخاب كرده بود.

9- مرجع عام بودن امام علي در زمان صحابه

بعد از رحلت رسول خدا در زمان صحابه، مرجع عام امام علي (عليه‌السلام) (ش41ه‍( بوده ‌است.

از ابن عباس در طبقات الكبري ابن سعد، ج2، ص332 چاپ بيروت نقل شده كه گفت هرگاه شخصي كه مورد وثوق و اطمينان بود از علي فتوائي را نقل مي‌كرد ما مطابق آن عمل نموده و از آن صرف‌نظر نمي‌كرديم، و بهمين مضمون در كتاب الجرح و التعديل حافظ رازي و صواعق محرقه ابن حجر هيثمي و تاريخ الخلفاء سيوطي، نقل شد و مانند آن نيز در استيعاب ابن عبدالبر، ج2، ص 462 طبع حيدرآباد و تهذيب التهذيب ج1، ص 337 طبع حيدرآباد و اصابه ابن حجر عسقلاني نقل گرديد.

و ابواسحاق شيرازي در طبقات الفقهاء از ابن عباس نقل كرد كه گفت: «اعطي علي تسعة اعشار العلم و انه لا علمهم بالعشر الباقي» به علي نه دهم علم اعطا شده يك دهم آن به بقيه و او نيز در آن يك دهم از همه داناتر است. مانند اين را نيز ابونعيم در كتاب حليه و محمد طاهر شيرازي در كتاب اربعين خود نقل نموده كتاب مسند او در ده جلد قرار دارد در آتيه نزديك بهمت محقق استاد عطاردي دام توفيقه مورد چاپ قرار مي­گيرد، تجميع و ترتيب آن از استاد است.

كلام عايشة درباره امام علي

از عايشه بگونه متواتر نقل شده كه گفت: «ان علياً اعلم الناس بالسنة» علي داناترين مردم به سنت (رسول خدا) بوده ‌است اين گفته او در استيعاب ابن عبدالبر و تاريخ الخلفاء سيوطي و اسعاف الراغبين صبان و ذخائر العقبي محب الطبري و مناقب خوارزمي و… نقل گرديده.

گفتار عطاء بن أبي رياح در اين باره

ابواسحاق شيرازي صاحب طبقات الفقهاء مي‌‌گويد از عطا پرسيدند «أكان من اصحاب النبي احد اعلم من علي قال و الله و لااعلمه» آيا كسي در در بين اصحاب رسول خدا داناتر از علي بوده‌ است در پاسخ گفت نه بخدا قسم (من چنين كسي را نميدانم).

گفتار عمر درباره امام علي

در كتاب مناقب و السنن الكبري و الدر المنثور از عمر نقل شده كه گفت: «لولا علي لهلك عمر، و لايفتين احدكم في المسجد و علي حاضر» اگر علي نبود هر آينه عمر هلاك مي‌گشت و هنگامي كه علي در مسجد حضور دارد هيچيك از شما فتوا ندهد، و مي‌گفت «اقضانا علي» علي در قضاوت از همه ما بهتر است.

در طبقات كبري ابن سعد و اخبار القضاة و كيع و مستدرك حاكم نيشابوري و تاريخ كبير بخاري و طبقات مالكيه و جز اينها را كتابهاي اخبار و تراجم اين گفتار از او نقل شده ‌است.

ابواسحاق شيرازي در طبقات الفقهاء ‌از حسن بصري نقل كرد عمر در مجلسي كه بعنوان مشورت با اصحاب داشت به علي گفت «انت اعلمهم و افضلهم» تو داناتر و برتر از همه آنهايي.

در مناقب احمد بن حنبل آمده «ان عمر بن خطاب اذا اشكل عليه شيء اخذ من علي» هرگاه بر عمر بن خطاب امري مشكل مي‌شد از راه علي آن را حل مي‌كرد.

در مناقب ابن شهرآشوب از عمر نقل شد كه عمر مي‌گفت «كنا امرنا اذا اختلفنا في شيء ان نحكم علي بن ابي­طالب» ما مامور بوديم هنگام اختلاف در چيزي علي بن ابي­طالب را حكم قرار دهيم.

در كتاب الفائق و الابانه و تاريخ بلاذري نقل شده كه عمر گفت «اعوذ بالله من معضلة ليس لها ابوالحسن» به خدا پناه مي‌برم از امر مشكلي كه ابوالحسن در آن نباشد.

گفتار مغيرة در اين زمينه

از مغيره نقل شده كه گفت: «ليس لاحد منهم اقوي قولا في الفرائض من علي» از علي كسي قويتر در بيان فريضه‌ها درميان اصحاب نبوده است. در استيعاب ابن عبدالبر اين گفتار از او نقل شده است.

تذكر يك نكته، و آن اينكه شيعه بر اين بينش و اعتقاد است كه علم امام مانند علم مجتهدان از راه اجتهاد نمي­باشد، بلكه پيامبر احكام را نزد او به وديعه قرار مي­دهد و همانند رسول خدا از خطا در بيان احكام شرعي مصون مي‌باشد. شرح و تفصيل اين

نكته در مقاله آتي مي­آيد.

امامان بعد از امام علي عليه السلام

بعد از امام علي (عليه السلام) در عصر صحابه جانشين او امام حسن (ش 49 ه‍( بود او همانگونه كه علامه سيوطي در كتاب تدريب الراوي يادآور شده داراي كتابي در فقه بود. عالمان و فقيهان استفاده­هاي فراواني را از آن بزرگوار بردند. سخنان حكيمانه و موعظه‌ها و پند و اندرزهاي او آن مقدار زياد است كه نتوان آنها را بشمارش درآورد. مسند او چندي پيش جمع­آوري شده و در آينده نزديك چاپ مي‌شود و بعد از او امام حسين (عليه‌السلام) (ش 61ه‍( و بعد از او امام علي بن الحسين (ش95ه‍( مرجع خواص از مردم بوده‌اند. فضائل و مناقب امام حسين را همه محققان اهل سنت در كتابهايشان يادآور شدند و نيازي به بيان آنها نيست. فضائل و مناقب امام علي بن الحسين نيز زياد است.

زهري درباره او گفته است ما رأيت افقه من علي بن الحسين. مالك در كتاب موطاً اين جمله را از او نقل كرده است و او صاحب صحيفه معروف است. كتاب مسند او و مسند امام حسين جمع‌‌آوري شده و بهمين زودي در دسترس نشر قرار مي‌گيرد.

10- مجتهدين مشهور در زمان صحابه از نظر دانشيان اهل سنت

بجاست كه برخي از مجتهدين معروف در شهرها را در زمان صحابه كه اهل سنت يادآور شده‌اند ما در اينجا از لسان آنها يادآور شويم:

در مدينه ابوذر غفاري (م31 يا 32) ابوهريره (م58) سهل بن ساعدي (م91) عروة بن زبير بن عوام (م74 يا 99) ابوسلمه بن عبدالرحمان (م….) سعيدبن سيب مخزومي (م 94 يا 96) ابوبكر بن عبدالرحمان مخزومي (م 94) سليمان بن يسار (م 64) عبيدالله بن عتبه (م 98) خارجة بن زيد بن ثابت (م 99) عتبة بن مسعود (م ) ابان بن عثمان (م ) و سهل بن سعد (م 91).

در مكه مكرمه: عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب (م 68) مجاهد بن جبير (م 100 يا 103).

در عراق: سلمان فارسي (م 36) پيامبر درباره او فرمود­اند من اهل البيت.

در شام: خولاني (م 80) عبدالله يسر (م88) و وائلة بن اسقع عبدالرحمان اشعري (م78) و عبدالله يسر آخرين كسي است كه از صحابه در شام رحلت كرد

در كوفه عماربن ياسر (ش 36) علقمه بن قيس نخعي (م 65) مسروق بن ا جدع همداني (م63) و عبيده بن عمر و سلماني (م 92) و عبدالله بن ابي اوفي (م 86) او آخرين كسي از صحابه است كه در كوفه وفات نمود. سعيدبن جبير (م 96) ابراهيم بن يزيد نخعي (م 95 يا96) ابوايوب انصاري (م52) مدتي در كوفه مي‌زيست عبدالله بن قيس معروف به ابوموسي اشعري (م 42 يا 52) اسود بن يزيد نخعي (م 95).

در بصره: انس بن مالك (م 91 يا 93)

ابوالاسود دوئلي (م 69) انس بن مالك او آخرين كسي است از صحابه كه در بصره وفات نمود.

در نواحي اردن: معاذبن جبل (م 17يا 18)

در مصر: عبدالله بن عمرو بن عاص (م 65) و عبدالله بن حرث زبيدي او آخرين كسي است از صحابه كه در مصر وفات نمود.

در فلسطين (بيت المقدس): عبدالله بن عمر و ابوابي او آخرين كسي است كه در آنجا وفات نمود.

در افريقا: رو يفع بن ثابت

در باديه: مسلمة بن اكوع.

در طبقات ابن سعد 2/332 و تهذيب التهذيب ابن حجر عسقلاني 1/337 و استعاب ابن عبدالبر2/462 پس ازخلفا: عبدالله بن مسعود و ابي بن كعب و زيدبن ثابت و ابوذر غفاري و سلمان فارسي عمار بن ياسر و ابوسعيد خدري و ابوايوب انصاري و معاذبن جبل و عبدلله بن عمر بعنوان معروف‌ترين فقهاي اين دوره نام برده‌اند.

ابواسحاق شيرازي در كتاب طبقات بعد از آنكه تعداد زيادي از صحابه را بعنوان فقيه و اهل فتوا نقل مي­كند مي‌گويد از زناني كه داراي فقاهت و اهل فتوا بوده‌‌اند عبارتنداز: فاطمه دختر پيامبر، و حفصه دختر عمر و ام سلمه و ام حبيبه و اسماء ‌دختر ابي بكر و ام الفضل دختر حارث وام هاني دختر ابوطالب

11-مظاهر و رويدادهاي اين دوره

در اين دوره (عهد صحابه) مظاهر و رويدادهايي پديد آمد كه در دوره پيش نبوده است. بجا است برخي از آنها را در اينجا يادآور شويم.

پديد آمدن اختلاف در امر خلافت ميان مسلمانان

گروهي امام علي را براي اين امر سزاوار مي­دانستند و گروهي ديگر ابابكر و نيز برخي امام علي را بعنوان خليفه اول و برخي ديگر او را بعنوان خليفه چهارم پذيرفته‌اند.

2-پيدايش اصحاب جمل (شتر) آنان بر اين بينش بوده­اند كه خلافت تنها براي ابابكر و عمر و عثمان است و حضرت علي (عليه‌السلام) را خليفه نمي­دانستند و مرجع اينها در فتاوا عايشه و طلحه و زبير بود و بمردن عايشه در سال (58 هجري) اين مذهب كه بنام مذهب اصحاب جمل بود از ميان رفت.

3- پيدايش مذهب امويان، آنان بر اين بينش و اعتقاد بودند كه خلافت بعد از عثمان براي معاويه و بعد از او براي اولادش است، اين مذهب بعد از دولت امويان از ميان رفت.

4- پيدايش مذهب مرجئه، آنان كساني بوده‌اند كه از مردم كناره گرفتند و مقاتله نكردند و حكم را بخداوند ارجاع داده‌اند از آنجمله عبدالله بن عمر و سعد بن ابي وقاص و محمدبن سلمه و اسامه بن زيد و ابوسعيد خدري و حسان بن ثابت و نيز جز اينها، اينان براين اعتقاد بوده‌اند كه ايمان تنها از راه اعتقاد بخدا حاصل مي شود و در پيداش آن، عمل دخالتي ندارد و معصيت نيز با آن

منافات ندارد، همانگونه كه اطاعت با كفر منفعتي ندارد.

5- پيدايش مذهب نهروان، آنان را خوارج و حروريه نيز ناميده‌اند. اما ناميدن آنان به خوارج بدين جهت است كه از كوفه خارج شدند بعد از آنكه بر جنگ با امام علي مصمم شده‌‌اند، اما اينكه آنها را حروريه ناميده‌اند بدليل آنكه آنان بقصد رفتن بقريه‌اي كه ناميده مي‌شد به (حروراء) از كوفه خارج شدند و اما اينكه آنان را نهرواني ناميده‌‌اند بدليل اين است كه جنگ در محلي که نهروان نام داشت واقع شده ‌است.

اينان در زمان امويان از قوت چشم گيري برخوردار بوده‌اند. دسته‌اي از آنها بطائح را كه نزديك بصره بود بعنوان مركز اختيار كرده و دسته ديگر از آنها بر حضرموت و يمامه و طائف مستولي شده ‌بودند.

بين آنان و امويان جنگ استمرار داشت و زماني كه عباسيان حكومت اسلامي را بدست گرفتند عظمتشان در هم شكست و خيلي ضعيف شده بودند و تا بحال پيروان آنها در بعضي از شيخ ‌نشينهاي خليج فارس وجود داشت.

6- پيدايش مذهب خاص براي گروهي از خوارج، اينان بر اين اعتقادند كه خلافت ابي بكر و عمر و عثمان تا شش سال و خلافت امام علي پيش از تحكيم صحيح بود و عايشه و طلحه و زبير را مورد طعن قرار داده‌اند. و معاويه و عمربن عاص و ابوموسي اشعري را تكفير مي‌نمايند. آنان در خليفه شرط مي‌دانند كه به اختيار مسلمانان بايد باشد و تنازل را براي او صحيح نمي‌دانند و نيز صحيح نمي­دانند در قضاياي او غير از خودش حكمي نمايد.

آنان عمل به فرائض ديني و ترک محرمات را نيز جزء ايمان مي‌دانند و تنها اعتقاد بخدا و ترك عمل به فرائض را ايمان بحساب نمي­آورند و آناني را كه بفرائض عمل نمي‌كنند و گناهان كبيره را مرتكب مي‌شوند كافر به حساب مي‌آورند و آنان به گروه‌هاي مختلفي منقسم شدند. از آنها است گروه اباظيه پيروان عبدالله اباض كه در اين زمان در (عمان) مسقط مي‌باشند.

پيدايش مذهب كيساني پيروان كيسان، اينان مردم را به خلافت محمدبن الحنفيه دعوت مي‌كردند زيرا بر اين بينش و اعتقاد بوده‌اند كه خلافت براي او سزاوار است.

پديد آمدن خلاف در تدوين سنت، امام علي و پيروانش بر اين بينش بوده‌اند كه بايد تدوين شود، چنانچه سيوطي در تدريب الراوي بر اين تصريح نموده است ولي ابوبكر و عمر از آن منع نموده بودند.

اختلاف در خارج شدن فقها از مدينه، عمر از اين امر جلوگير بود مگر براي آنهايي را كه بعنوان والي و يا قاضي و يا فرمانده نظامي بوده‌اند ولي امام علي (عليه‌السلام) بر خارج شدن آنها از مدينه براي ارشاد و راهنمايي مردم بلاد تأكيد داشت.

10-پراكنده شدن برخي از اصحاب در شهر هاي مختلف اسلامي و هر يك از آنان در هر شهري كه بود مرجع مردم در مسائل شرعي بوده ‌است.

در اوائل خلافت عثمان عبدالله بن عباس بمكه رفت و در آنجا پاسخگوي مردم در مسائل شرعي بود و در سال (68 هجري) در طائف وفات كرد و علقمة بن

قيس نخعي (م 65) و سعيد بن جبير (م 95) و ابراهيم بن زيد نخعي (م 96) در كوفه پاسخگو بوده‌اند، و عبدالله بن مسعود (م 32) و عبدالله عمر و بن عاص (م 65) در مصر و انس بن مالك (م 93) در بصره و عبدالرحمان اشعري در شام به وظائف شرعي اشتغال داشته‌اند. در شهرهاي مذكور فتاواي اصحاب از رونقي خاص برخوردار شده بود.

و برخي از اصحاب در مدينه ماندند كه از معاريف آنان عبدالله بن عمر (م 73) و زيد بن ثابت (م 56) بوده ‌است.

11- قرار گرفتن سنت رسول خدا اعم از قول و فعل و تقرير او بعنوان منبع پايه شناخت همانگونه كه در زمان حيات رسول خدا مورد استناد بوده ‌است.

12- جمع شدن اوراق و صحف اولين منبع فقه اجتهادي (يعني كتاب خدا) بصورت مجموعه و مصحف كه اين كار باعث آساني اجتهاد براي اهل آن شد.

ابن نديم در كتاب الفهرست مي‌گويد…. فجلس (امام علي) في بيته ثلاثة ايام حتي جمع القرآن. مي‌توانيد در اين زمينه به كتاب الامامه و السياسه ابن قتيبه و استيعاب ابن عبدالبر و اتقان 1/59 و ارشاد الساري و فتح الباري و عمدة القاري و… مراجعه كنيد.

13- نياز بيشتر به اجتهاد و اعمال نظر در مسائل غير عبادي.

14- اختلاف در اجتهاد از راه رأي، امام علي از آن منع مي­كرد و نيز سالم بن عمر و زيد بن ثابت، ولي ابوبكر و عمر آن را تجويز مي‌نمودند و خود بر طبق آن عمل كردند.

15- مطرح نبودن شخص خاص بعنوان مرجع احكام، بدين جهت نظريه هر مجتهدي مورد پذيرش مردم قرار مي‌گرفت اعم از اينكه نظرهاي ديگران با آن مخالف بوده است و يا موافق.

16-پيدايش اجماع بعنوان سومين منبع اجتهادي مانند كتاب و سنت و پيش از اين دوره اسمي از آن در بين مسلمانان نبوده.

17-پيدايش پديده اجتهاد از راه رأي كه اعم از قياس است بعنوان منبع اجتهادي كه در دوره پيش ثبوت آن معلوم نشده است.

18- پيدايش تأليف و تدوين كتاب، مانند كتاب امام علي.

در اصول كافي از صيرفي نقل شد كه گفت از امام صادق عليه‌السلام شنيدم كه مي‌گفت:

ان عندنا مالا نحتاج معه الي احد من الناس و ان الناس ليحتاجون الينا و ان عندنا كتاباً املا رسول الله (ص) و خط علي، فيه كل حلال و حرام و انكم لتأتون بالامر فنعرف اذا اخذتم به و نعرف اذا تركتموه. در نزد ما چيزي است كه با وجود آن نيازي به هيچ يك از مردمان نداريم، درحاليكه همه مردم بما نياز دارند نزد ما كتابي است كه رسول خدا آن را املاء كرد و علي نوشت و در آن همه چيزهاي حلال و حرام ثبت گرديد.

و كتابهاي ديگري كه در اين دوره تأليف شده است كتاب سلمان فارسي و كتاب ابوذر غفاري و كتاب اصبغ بن نباته و ابورافع و عبيدالله بن ابي رافع و….. بوده است.

ولي اين كتابها علي­الظاهر در ارتباط به اموري است كه مربوط به قرآن است ولي از قبيل كتابهايي كه بعنوان تفسير و معاني و غرائب و لغات و قرات و متشابهات و محكمات و فضائل و عدد آيات و ناسخ و منسوخ، كيفيت نزول و احكام و…. قرآن

نبوده است و نيز از قبيل كتابهايي كه در ارتباط نواحي ديگر قرآن باشد مانند كتابهاي جوابات القرآن، و المجاز و نظم القرآن و متشابه القرآن و اعجاز القرآن في نظمه و تأليفه و المسائل المنثورة في القرآن نبوده است بلكه كتابهايي كه در اين دوره تأليف و تدوين شد همانگونه كه از برخي احاديث استفاده مي‌شود مربوط به احكام فقهي بوده است.

19- منع شديد برخي از متصديان خلافت مانند ابابكر و عمر از تدوين حديث كه در نتيجه منبع دوم اجتهادي تا مدتي از صحنه فقاهت بدور ماند.

20- نياز داشتن حديث در اعتبار و مورد عمل قرار گرفتن آن به تصديق و تأييد حافظان و قاريان به آن و مادامي‌كه مورد امضاي آنان قرار نمي‌گرفت مورد استناد واقع نمي‌شد.

21-اعتراف حافظان و قاريان به خطا و اشتباه در مسائل فقهي، در صورتي ‌كه حكمي را برخلاف بيان مي‌كردند.

22- عدم كار اجتهادي براي عالمان و قاريان بعنوان يك شغل خاص زيرا در اين دوره كار اجتهادي بگونه‌اي انجام مي‌پذيرفت كه نياز به تلاش و صرف وقت نبوده و در كمال آساني انجام مي­گرفت و بر اين اساس عالمان اين دوره براي اداره زندگي بكار مشغول بوده‌اند و تنها هنگامي كه مسأله‌اي رخ مي­داد در مقام پاسخ به منابع و پايه‌‌هاي شناخت كه كتاب و سنت بود مراجعه مي‌كردند.

23- پيدايش عنوان فقاهت و فقيه در حاليكه در دوره پيش و اوائل اين دوره اين عناوين وجود نداشته بلكه عناوين قاري و حافظ وجود داشته است و اين بدين جهت بوده است كه آنان قرآن را تلاوت مي‌كردند و اين باعث امتياز آنان از ديگران بود زيرا نوع مردم آن زمان بي‌سواد بوده و توانائي خواندن را نداشته‌اند.

در اين زمينه عبدالرحمان بن خلدون در مقدمه كتابش مي‌گويد همه اصحاب رسول خدا اهل نظر و فتوا نبوده‌اند، بلكه اين امر تنها براي حافظان قرآن كه به ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و…. آشنايي داشته‌اند بوده است و بدين سبب آنها را قراء (قاريان) مي‌ناميدند، سپس مي‌افزايد و مي‌گويد…… پس از چندي بلاد اسلامي گسترش يافت و از بزرگي و وسعت برخوردار شد و بي­سوادي از ميان عرب از بين رفت در اين هنگام بوده ‌‌است كه استنباط احكام برايشان امكان‌پذير شد… و نام قراء و حافظان قرآن تغيير يافت و بر آنها اطلاق فقيه و عالم گرديد.

24- محدود شدن فتوا و اختصاص آن به بعضي و منع آن از بعضي ديگر.

25- پيدايش خوارج و فقه و فقهايشان.

26- استعمال واژه اجتهاد در اعم از كوشش و تلاش در شناخت اصول و مباني معرفتي و اعتقادي و در شناخت فروع ديني و در كوشش علمي در مقام عبادت و زهد.

27- عدم تشكل مسائل خلافي بين فقيهان و مجتهدان بصورت روشن و آشكار .

28- عدم اتخاذ ملاك و مقياس اجتهادي در مواردي كه داراي نص نبوده ‌است.

29-عدم وجود ملاك و قانون در مواردي كه احاديث فقه اجتهادي تعارض دارند.

30-عدم اجتهاد بصورت فني و صنعت خاص و بدين جهت در اين زمينه تعليم و تعلم وجود نداشت و كار اجتهادي در كمال آساني انجام مي­پذيرفت.

/ 1