نقد واژه ها (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد واژه ها (3) - نسخه متنی

حسن عرفان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4781

نورعلم

48ـ آذر و دي 1371

نقد واژه‌ها(3)

خاص فقهي

حسن عرفان

142 ـ 154

شطرنج

تاچه بازي رخ نمايد بيدقي خواهيم راند

عرص? شطرنج رندان را مجال شاه نيست (حافظ)

فتح شين «شطرنج» را برخي از واژه شناسان غلط دانسته‌اند ولي بعضي گفته‌اند:
فتح و کسر «شين» هر دو جايز ولي کسر آن، افصح، اصح و اجود است.

در قاموس آمده: الشطرنج ولايفتح اوّله: لعبة

شفاهي

بسيار گفته مي‌شود: امتحان شفاهي، شفاه مصدر باب مفاعله و شفاهي منسوب به آن
است از اين رو تلفظ آن به فتح شين غلط مي‌باشد.

شفاعت

اين واژه به فتح شين صحيح است. ابن‌اثير گفته: شفع يشفع شفاعةً، فهو شافع و
شفيع. وابن‌منظور نگاشته: وشفع لي يشفع شفاعةً.

شعار

شعار به ضم شين غلط وبه کسر آن صحيح است.

در نهج‌البلاغه آمده: والقرآن شعاراً؛ شعاراً دون دثارکم.

صدارت

درمقامي که صدارت به فقيران بخشند

چشم دارم که به جاه از همه افزون باشي (حافظ)

اين واژه به معني پيشي گرفتن و مقام يافتن به فتح صاد صحيح است. در اقرب
الموارد آمده است: الصدارة بالفتح: التقدم.

صلاح

هزار عقل و ادب داشتم من اي خواجه

کنون که مست خرابم صلاح بي‌ادبيست (حافظ)

صلاح مقابل فساد است و صلاح مصدر صالح از باب مفاعله مي‌باشد: از اين رو بايد
بگوييم: اين به صلاح من نيست. ابن‌منظور گفته: الصّلاح: ضدالفساد و الصّلاح بکسر
الصاد مصدر المصالحة.

ضمان

اي دل ار عشرت امروز به فردا فکني

ماي? نقد بقا را که ضمان خواهدشد؟ (حافظ)

اين واژه به فتح اوّل درست و به کسر آن غلط است. ابن‌منظور نوشته: ضمن الشيّ و
به ضمنًا و ضمانًا، کفل به.

ضلالت

سالک از نور هدايت ببرد راه به دوست

که به جايي نرسد گر به ضلالت برود

ضلالت به معني گمراهي به فتح اوّل درست است.

واژه «ضلالت» 9 بار در قرآن شريف به کار آمده و در نهج‌البلاغه هم آمده:
احديهما ضلالةً.

طول

طول به معني توان، برتري، دارايي و نعمت است و طول به معني درازا مي‌باشد.

واژه لاطائل و لاطائلات گرفته شده از طول است. در نهج‌البلاغه آمده و اکتنز
من غيرطائلٍ.

طيّب الله

امروز رايج شده که مردم براي تحسين عبادت‌کننده، گوينده، يا خواننده‌اي
مي‌گويند: طيّب‌الله اين تلفظ نادرست است طيّب مفرد مذکر فعل ماضي از باب
تفعيل است و تلفظ درست آن به فتح «ياء» مي‌باشد.

طيّ‌الارض

اين تعبيري است که براي پيمودن زمين به کار مي­رود. واژ? طيّ، به فتح طاء
صحيح و به کسر آن غلط است.

در قرآن مجيد آمده: کطيّ السجّل للکتب. و در نهج­البلاغه آمده: طووها طيّ
المنازل.

ظرافت

اين واژه به فتح اول صحيح است. ابن­منظور گفته: و قد ظرف الرّجل، بالضم،
ظرافة فهو ظريف.

عدالت

عدالت به فتح اول صحيح و به کسر آن غير صحيح است. واژ? عدالت در قرآن مجيد و
نهج­البلاغه به کار نرفته ولي واژ? عدل کاربرد فراوان دارد.

عيال

عيال به کسر اول درست و به فتح آن غلط است. علي ـ عليه­السلام ـ فرمود: قّلة
العيال احداليسارين. وعياله الخلائق.

عراق

عراق نام کشور همسايه ايران به کسر اول بر وزن کتاب صحيح است و به فتح آن غلط
مي­باشد.

علي­ ـ عليه­السلام ـ فرمود: وانکرتني بالعراق. اين واژه سه بار در
نهج­البلاغه آمده است.

عفاف

عفاف به معني خويشتن باني به فتح عين صحيح و به کسر آن غلط است. علي ـ
عليه­السلام ـ فرموده: العفاف زينة الفقر گفتني است که عفاف به کسر عين به
معني دواء است.

عيار

درخلوص منت ار هست شکي تجربه کن

کس عيار زر خالص نشناسد چو محک (حافظ)

عيار به کسر اول بروزن کتاب درست و به فتح آن غلط است.

عيادت

به معني بيمارپرسي، به فتح عين غيرصحيح است.

عرف

عَرَفَ يُعرِفُ از باب ضَرَبَ يَضرِبُ به معني شناختن است و کسره دادن راء،
آن را از فلمرو معناي شناخت، خارج مي­کند؛ زيرا عرف به معني رها کردن بوي خوش
است.

عَرَفَة

روز نهم ذيحجه، چرا که روز استاده شدن حاجيان است در مقام عَرَفات. در محاورات
مردمي عَرَفه استعمال مي‌شود، ليکن صحيح آن به فتح فاء است بر وزن «فعله».

علاقه

در ادبيات اصيل عربي عَلاقه و عِلاقه، دو کار بر جداگانه دارد. براي بيان
ارتباطات معنوي و پيوند وعُلقه‌هاي عاطفي از کلم? علاقه استفاده مي‌شود و
براي بيان پيوندها و بندهاي محسوس مثل بند شمشير و . . . بايد گفت: علاقه.

علاج

سحر به بوي گلستان دمي شدم در باغ

که تا چو بلبل بيدل کنم علاج دماغ (حافظ)

اين واژه به کسر عين به معني درمان کردن و معالجه است و تلفظ آن به فتح عربي
غيرصحيح است. علاج مصدر باب مفاعله است: عالَجَ يُعالِجُ مُعالِجَةً و
عِلاجاً

علي ـ عليه­السلام ـ فرموده: ولايخلق بِعِلاجٍ. ؛ و عوفيت من عِلاج

از اين روبه دردهاي بي­درمان بايد بگوييم: لاعلاج.

عقب

تا بر دلش از غصّه غباري ننشيند

اي سيل سرشک از عَقِبِ نامه روان باشد (حافظ)

عقب به معني دنبال، پشت و پس، به فتح قاف غلط و به کسر قاف صحيح مي­باشد.

علي ـ عليه­السلام ـ فرموده: احسنوا في عَقِبِ غيرکم تحفظوا في
عَقِبِکُم.

عنّين

عنّين، مردي را گويند که ناتواني جنسي دارد و تلفظ آن به فتح عين و يا بدون
تشديد غلط است. بايديادآوردي کنم که: عنين بر وزن مهين کسي است که قادر به حبس
ريح شکم نيست.

عمران

عمران نام حضرت ابوطالب پدر حضرت علي ـ عليه­السلام ـ و پدر حضرت موسي و پدر
حضرت مريم و برخي از شخصيت­هاي ديگر است اسم يکي از سوره­هاي قرآن نيز
«آل­عمران» مي­باشد، ليکن عمران، به معني آباداني و آبادکردن مي­آيد
بنابراين بايد بگوييم: سازمان عمران يا خدمات عمراني و بودج? عمراني.

عِوَض

عَوَض بر وزن مَرَض به معني بهاء و مقابل، غلط و به کسر عين و فتح واو صحيح
است.

علي ـ عليه­السلام ـ فرموده: في الجَورِ عِوَضٌ.

عَذرا

عَذرا به معني دوشيزه، شوهرنکرده، به فتح عين درست و به ضم آن غلط است.
تعبيرهاي وامق و عَذرا و مريم عذرا با همين کلمه است.

عِذار

طرف چمن و طواف بستان

بي‌لاله عِذار خوش نباشد (حافظ)

عذار به کسر عين صحيح و به معني بناگوش است.

عَناصِر

اين واژه بر وزن مفاعل به کسر صاد صحيح و به ضم آن غلط است.

عِدَّة و عُدَّة

عِدّة به معني گروه و جماعت و به معني ايّام عزاداري و خودداري زن از ازدواج
بعد از مرگ يا طلاق شوهر است و عُدّة به معني آمادگي، توان نظامي و مالي است. در
تداول عوام به غلط اين دو واژه به کسر دال خوانده مي­شود.

عِلاوة

عِلاوة به معني افزوني و اضافه است.

عنّاب

عَنّاب به فتح اوّل و تشديد نون به معني انگورفروش است و عُنّاب به معني
دانه­هاي دارويي سنجد گونه است. در عرف فارسي زبانان برخي به غلط اين دو کلمه
را به جاي يکديگر به کار مي­برند.

عَندَليب

صدهزاران گل شگفت و بانگ مرغي برنخاست

عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد؟ (حافظ)

اين واژه به معني هزار (مرغي است) و بلبل مي­باشد و به کسر عين غلط است.

عبرَة

عَبْرَه به معني اشک و عبرة به معني پندپذيري است و به کارگيري هرکدام از اين
دو واژه به جاي ديگري غلط است. قاعدتاً واژ? دمع در جايي به کار مي­رود که اشک
به دامن نريزد و عَْبرَه به اشکي گفته مي­شود که سرازير گردد و به دامن
بريزد.

(عَبْرَه هم خانواده عبر به معني گذشت است) از امام­حسين ـ عليه­السلام ـ
نقل شده: انا قتيل العََبَرات.

عِطْر

در مجلس ما عطر مياميز که ما را

هر لحظه ز گيسوي تو خوشبوي مشامست (حافظ)

عِطر به کسر عين صحيح و به فتح آن غلط است.

غِرْبال

اين واژه به کسر غين درست است و به فتح آن نادرست.

غَفلت

غفلت به فتح غين صحيح است نه به کسر. اين کلمه پنج بار در قرآن شريف آمده است.

غُبار

غُبار به ضمن غين به معني گرد و خاک بر بادرفته است. و تلفظ آن به فتح غين غلط
است.

غِذاء

غِذاء به کسر غين به معني خوراک است نه به فتح.

در تداول فارسي غالباً اين کلمه غلط تلفظ مي­شود. من شهرنشينان شهرضايي را
مي­بينم که اين واژه را صحيح و به کسر تلفظ مي­کنند.

گفتني است غذي به فتح غين به معني بول شتر است.

علي ـ عليه‌السلام ـ فرموده‌اند: هَداک لاجترار الغِذِاءِ و در جاي ديگر
آمده است: و غذاؤها سِمام

غَيبت

غَيبت به فتح غين به معني غايب شدن و به کسر غين به معني پشت سرگويي، بدگويي و
حرف ناخوشايند کسي را گفتن است. علي ـ عليه­السلام ـ فرموده: الغِيبةُ
جُهْدُالعاجز.

پس توجه مي­کنيد که تعبير غيبت کبري با کسر غين غلط است.

غرامت

غرامت به فتح اول به معني تاوان و دين صحيح و به کسر آن غلط است.

فناء

برلب بحر فنا منتظريم اي ساقي

فرصتي دان که زلب تا به دهان اين همه نيست (حافظ)

فَنا به فتح فاء به معني از بين رفتن و تباه شدن است و به کسر فاء به معني زمين
جلو و کنار منزل و به معني آستانه و پيشگاه است. در زيارت عاشورا مي­خوانيم:
حلّت بِفِنائک.

فَساد

فَساد به فتح فاء به معني تباهي است نه به کسر. در قرآن­مجيد آمده: يسعون في
الآرض فَساداً.

فِرار

اين واژه به کسر فاء به معني گريختن است و تلفظ آن به فتح فاء ـ همان­گونه که
در عرف زبان فارسي گسترش يافته ـ غلط است. در قرآن شريف آمده: قل لن ينفعکم
الفِرارُ.

فراست

فَراست به فتح فاء به معني تيزسواري و مهارت در اسب‌راني است و به کسر فاء به
معني تيزهوشي و خوب‌انديشي.

پانوشت:

? .پايان ص142.

? .پايان ص143.

? .پايان ص144.

? .پايان ص145.

? .پايان ص146.

? .پايان ص147.

? .پايان ص148.

? .پايان ص149.

? .پايان ص150.

? .پايان ص151.

? .پايان ص152.

? .پايان ص153.

3

.قاموس­اللغة، چاپ سنگي، ص75. و ابن­منظور نوشته: الشّطرنج والشّطرنج:
فارسي معّرب و کسر الشين فيه اجود، (لسان العرب، ج2، ص308). براي کاوش بيشتر نگاه
کنيد به المعرب جواليقي، ص209؛ غياث­اللغات، ص512؛ منتخب­اللغات، ص273؛ مصباح
المنير، ص312، 313.

.شافه يشافه، مشافهةً و شفاهاً، شافه البلد والامر مشافهةً وشفاهاً: داناه و
شافه فلان فلاناً: ادني شفته الي شفته و خاطبه من فمه الي فمه.(اقرب الموارد، ج1،
ص601).

.نهاي? ابن اثير، ج2، ص485.

.لسان العرب، ج8، ص184.

.والشعار: العلامة (لسان العرب، ج4، ص413)؛ شعاربالکسر: جلّ­الفرس و ـ العلامة
في الحرب و السفر و . . . (اقرب المواردف ج1، ص595)؛ در حديث آمده: الفقر شعار
الصالحين اي علامتهم، (مجمع البحرين، ج3 ـ 4، ص349).

.نهج­البلاغه، حکمت 104.

. نهج­البلاغه،خطبه 198.

.قاموس اللغه، ص179.

.اقرب الموارد، ج1، ص638.

.صالح يصالح مصالحةً و صلاحاً.

.لسان­العرب، ج2، ص516؛ و نگاه کنيد به کاربرد اين دو واژه در نامه­هاي 47 و 50
و خطبه 214 نهج­البلاغه.

.لسان­العرب، ج13، ص257؛ اقرب الموارد، ج1، ص690؛ مجمع­البحرين، ج6، ص275؛
قاموس­اللغه، ص579؛ اساس البلاغة، ص272 .

.الضّلال و الضّلالة: ضدالهدي والرّشاد(لسان­العرب، ج11، ص390).

. نهج­البلاغه، حکمت 183.

.والطول والطائل والطائلة: الفضل و القدرة و الغني و السّعة والعلو، الطول:
نقيض القصر(لسان العرب، ج11، ص410).

. نهج­البلاغه، خطبه17.

.الطّي: نقيض النشّر، طويته طياً و طِيّةً و . . . (لسان­العرب، ج15،ص18).

.سور? انبياء(21): 104.

. نهج­البلاغه، خطبه176.

.لسان­العرب، ج9، ص228؛ قاموس­اللغه، ص278؛ غياث­اللغات، ص568؛
متخب­اللغات، ص333.

.والعدالة والعدولة والمعدلة، والمعدلة کلّه العدل (لسان­العرب، ج11، ص431؛
اقرب الموارد، ج2، ص753).

.لسان­العرب، ج11، ص485؛ غياث­اللغات، ص618.

. نهج­البلاغه، حکمت141.

. نهج­البلاغه، خطب?91.

.والعراق: شاطيء الماء، وخصّ بعضهم به شاطيء البحر و الجمع کالجمع والعراق:
من بلادفارس، مذکر و سمّي بذلک لاّنه علي شاطيء دجلة. (لسان­العرب، ج10، ص247)؛
العراق ککتاب، (مجمع­البحرين، ج5، ص213 و 214؛ قاموس اللغه، ص416؛ غياث­اللغات،
ص577؛ اقرب الموارد، ج2، ص770).

. نهج­البلاغه، خطب?31.

.اقرب الموارد، ج2، ص803؛ قاموس اللغه، ص380؛ مجمع­البحرين، ج5، ص102.

. نهج­البلاغه، حکمت 68.

.العفاف بالکسر: الدواء (اقرب الموارد، ج2، ص803).

.غياث­اللغات، ص618؛ قاموس­اللغه، ص191.

.قاموس­اللغهف ص121.

.غياث­اللغات، ص617.

.در قرآن­مجيد اين مادّه همه جا از باب ضرب يضرب به کار رفته است..

.قاموس­اللغه، ص379.

.ويوم عرفة: يوم التاسع من ذي­الحجة. (مجمع البحرين، ج5، ص99؛ قاموس­اللغه،
ص379).

.غياث­اللغات، ص578.

.العلاقة بالفتح علاقه الحب و العلاقة بالکسر: علاقه القوس و السوط و نحوهما
و اعلقت القوس: جعلت له علاقةً. (مجمع­البحرين، ج5، ص217؛ قاموس اللغه، ص418).
علاقه، به فتح: آويزش دل و مناسبت ميان دو چيز و رابط? معنوي با کسي داشتن مثل
دوستي و دشمني و نوکري و آنچه بدان معيشت توان کرد. و به کسر اول، جسم ظاهري که
بسته و آويزان باشد به چيزي مثل دوال تازيانه و شمشير و علاق? زيور و پالکي و غير
آن (از مدار و مؤيد و منتخب و کشف و فرهنگ شيخ ابراهيم). غياث­اللغات، ص608.

.عالج المريض معالجةً و علاجاً: عاناه. (لسان­العرب، ج2، ص327).

عالجه علاجاً و معالجةً: زاوله و داواه. (قاموس­اللغه، ص77)

. نهج­البلاغه، خطب?180.

. نهج­البلاغه، نام? 31.

.عقب کلّ شي و عقبه، وعاقبته، عاقبه، وعقبته، عقباه، عقبانه: آخره.
(لسان­العرب، ج1، ص612) العقب: الولد و ولد الولد و مؤخر القدم، مؤنث ج اعقاب.
(اقرب الموارد، ج2، ص806).

. نهج­البلاغه، حکمت 264.

.والعنين کامير من لايقدر علي حبس ريح بطنه و کسکين من لا ياتي النساء عجزاً
(قاموس­اللغه، ص581؛ لسان­العرب، ج13، ص291؛ اقرب الموارد، ج2، ص841؛
مجمع­البحرين، ج6، ص283؛ منتخب­اللغات، ص372).

. نهج­البلاغه آمده: موسي­بن عمران، (خطبه190).

.عمر الرجل ماله و بيته يعمره عمارةً و عموراً و عمراناً: لزمه
(السان­العرب، ج4، ص602؛ قاموس­اللغه، ص109؛ غياث­اللغات، ص612).

.والعوض کعنب الخلف عاضني الله منه عوضاً (قاموس­اللغه، ص287؛
غياث­اللغات، ص617).

. نهج­البلاغه، نامه49.

.و امرأة عذراء مثل حمراء: البکر، لانّ عذرتهاـ وهي جلدة البکارة ـ باقية
(مجمع­البحرين، ج3، ص397)؛ والعذراء البکر ج العذاري (قاموس­اللغه، ص186؛
غياث­اللغات، ص576).

.العذار بالکسر من اللّجام ماسال علي خدّالفرس و . . . جانبا اللحيّةً (قاموس
اللغه، ص186)؛ و عذار الرّجل: شعره النابت في موضع العذار (لسان العرب، ج4، ص550).

.جمع منتهي الجموع بر وزن مفاعل و مفاعيل است.

.عدّة کتب اي جماعة وعدّة المرئة ايّام اقرائها و ايّام احدادها علي الزّوج .
. . و عدّده جعله عدّه للدّهر (قاموس اللغه، ص119)؛

العدّة: مصدر عددت الشي عدّاً و عدّةً والعدّة: جماعة قلت او کثرت
(مجمع­البحرين، ج3، ص101)

.العلاوة من کل شي مازاد عليه ج علاوي و علاوي تقول: اعطيتک الفاً و ديناراً
علاوةً (اقرب الموارد، ج2، ص826).

.العنّاب: من الثمر، معروف، الواحدة عنّابة (لسان العرب، ج1، ص630)؛ رجل عنّاب:
يبيع العنب(لسان العرب، ج1، ص630)؛ دهخدا: عناب[ع ن نا] سنجد جيلان.

.عندليب، بالفتح و دال نيز مفتوح: به معني بلبل و بالکسر خطاست،
(غياث­اللغات، ص615)؛ العندليب: طائر يصوّت الواناً (لسان العرب، ج1، ص631)؛ طائر
معروف يقال له الهزار (مجمع­البحرين، 2، ص129).

.والعبره: العجب و اعتبر منه: تعجبّ. والعبره: الدّمعه (لسان العرب، ج4، ص531)؛
العبرة بالکسر الاسم من­الاعتبار و هو الاتعاظ. (مجمع­البحرين، ج3، 393).

.العطر بالکسر الطيب ج عطور. (قاموس­اللغه، ص188).

.والغربال بالکسر ما ينخل به.(قاموس­اللغه، ص485)؛ والغربال: ما غربل به
(لسان­العرب، ج11، ص491).

علي عليه­السلام فرموده: لايکون له غبار (نهج­البلاغه،خطب? 126)

.والاسم الغفلة (قاموس­اللغه، ص485).

.الغبرة و الغبار: الرّهج(لسان­العرب، ج5، ص4)؛ الغبارالتراب او ما دق منه
(اقرب الموارد، ج2، ص858).

علي عليه­السلام فرموده: لايکون له غبار (نهج­البلاغه،خطب? 126)

.والغذاء ککساء ما به نماء الجسم و قوامه و الغذي مقصورةً بول الجمل
(قاموس­اللغه، ص630)؛ لفظ الغذاء، فانّه بوزن کساء و رداء (نهايه ابن­اثير،
ج3، ص 348).

.نهج­البلاغه، خطبه 163.

. نهج­البلاغه، خطبه111.

.والغيبة: من الغيبوبة و الغيبة: من الاغتياب (لسان­العرب، ج1، ص656).

. نهج­البلاغه، حکمت 461.

.غرم يغرم غرماً و غرامةً (لسان­العرب، ج12، ص436).

.الفناء بالفتح: خلاف البقاء. الفناء بالکسر: الوصيد و هو ساحة امام البيت و
قيل هو ما امتدّمن جوانبه ج افنيّه و فنّي (اقرب الموارد، ج2، ص947)؛

فناء، به کسراول، به معني حوالي ونواحي و به معني گرداگرد خانه و پيش سراي که
فراخ و گشاده باشد. و به فتح اول سپري شدن و نيست بودن و نزد صوفيان زائل شدن
تفرقه و تميز در ميان حدوث و قدم ـ از منتخب و لطائف ـ (غياث­اللغات، ص652)

.الفساد نقيض الصلاح (لسان­العرب، ج3، ص335)؛ الفساد بالفتح
مصدر(اقرب­الموارد، ج2، ص924).

.سوره مائده (5): 33.

.الفرّ و الفرار: الرّوغان و الهرب (لسان­العرب، ج5 ص50)

.سور? احزاب (33): 16.

.و فراسةً اذا حذق امراالخيل و الفراسة، بکسرالفاء في­النظر و التثبت و
التأمل للشيء (لسان العرب ج6، ص160).

/ 1