خانم دكتر هبه رؤوف عزت «تعريف مطرح شده از عقل و حدود و مرزهاى آن، يكى از بارزترين نقاط اختلاف مابين لائيسم و اسلام در دنياى معاصر مىباشد. اين اختلاف نظر به اندازه قدمت فلسفه و ديدگاههاى انسانى در مباحث وجود و معرفت و الوهيت، سابقه دارد. فلاسفه در مفهوم و تشكل و وظيفه عقل هميشه اختلاف نظر داشتهاند.»... آنچه كه در مقاله محور توجه قرار گرفته، كشمكشها و جدلهاى جارى درباره «عقلانيت» است. نويسنده مىگويد كه لائيسم تنها جدايى دين از سياست و حكومت نيست، بلكه اساساً يك تئورى عقلى - مفاهيمى مرتبط به ديدگاههاى ذهنى - فكرى و علمى - فرهنگى است. لذا ليبراليسم كاملاً مرتبط با افراد و حكومت، آزادى و مفاهيمى مانند حقوق افراد و... است و همهدانى عقلانيت و لائيسم و ليبراليسم باعث شد تا به مرور «علم» خود به «مذهبى» تبديل شود و علوم طبيعى به علوم سلطه انسان بر جهان و طبيعت مبدل شود. آنگاه «عقلانيت» به شكل جدايىناپذيرى به «تجربه» و «واقعبينى» مرتبط شد لذا «هر گونه ماوراء تجربه» را نفى كرد. بنابراين همين عقلانيت مورد انتقاد شديد قرار گرفته و يكبار ديگر «عقلانيت» و «عدم عقلانيت» محور بسيارى از مناقشات و جدلها شد، و اين سوال مطرح شد كه لزوم عقلانيت در تمام مسايل مطرح باشد، در اين صورت ميزان تشخيص اين عقلانيت چيست؟خانم دكتر هبه عزت پس از اين به بازنگرىهاى علماء اجتماع در پديدههاى «خرافه و اسطورههايى» كه در طول فرهنگ بشرى جايگاه ويژهاى دارد پرداخته و به اهميت اجتماعى اين پديده در جوامع مختلف اشاره كرده و مىگويد كه اين مساله جدل را به علوم فرهنگى و روانشناسى و نقش ناخودآگاه انسانى كشانده كه خود نيز بر تئورىهاى مطرح شده در ارتباط با (زبانها) و ارتباط زبان با عقلانيت، تاثير گذاشته و مىگويد: «اين بازنگرىها، مناقشات مطرح شده در تئورىِ اجتماعىِ عقلانيت را حمايت مىكند. اين به معناى يگانگى و وحدت در ديدگاهها در مورد تعيين و مصلحت و راهكارهاى اجتماعى نيست. بلكه تعدد و كثرت آراء را درباره ارتباط عقل با واقعيت و ايجاد «عدم يقين» در جامعه نشان مىدهد. صاحبنظران تأكيد مىكنند كه مىبايست «عقلانيت در تئورى و در واقعيت» را به شكل درستى بررسى كرد و نشانهها و تاثير آن بر ناخودآگاه انسانى كه چه بسا مهمتر از بررسى قوانين فهم واقعيتها است را جستجو كرد. هنگامى كه تحكيم عقلانيت خشك در حيات اجتماعى سخت باشد نقش ارزشها و ديدگاههاى ايدئولوژيك در ساختار تصميمهاى سياسى افزايش مىيابد.»يكى از مهمترين مفاهيمى كه ارتباطش با عقلانيت مورد بازنگرى قرار گرفت همان دين و لائيسم است. زيرا اين دو مفهوم جايگاه اساسى در فكر غربى دارند. دين در فكر مدرن امروز منفى و مخالف عقل و آزادى است. ولى لائيسم همراه و همگام با عقلانيت است و حامى، آن لذا به يك مفهوم محورى و اساسى در عهد روشنگرى و مدرنيته غربى در تمام جوانب آن همانند نظام سياسى و روابط اجتماعى و كليه مسايل عمومى و خصوصى، نوع حكومت و تشكلهاى جامعه مدنى، تبديل شد.در دهه شصت تعريفى از دين ارائه شد به معناى «تصور ذهنى كه در چارچوب اجتماعى» شكل گرفته است. لذا بايد در همان چارچوب اجتماعى پيشرفت و رشد تاريخىاش بررسى شود... برخى از سرشناسان علم اجتماع دينى بر اهميت «تاريخ» در فهم پديدههاى دينى تاكيد كردند، همچنين بر اهميت فهم دين به وسيله علوم اجتماعىِ كه مسايل انسانى را به خوبى در نظر داشته باشد تاكيد كردند. علومى كه باور داشته باشد كه انسان جوانبى دارد مطلق و نمىتوان آنها را در طبيعت محدود و محصور كرد. شايد مهمترين مرحله جريان «رابطه دين و عقلانيت» بازگشت اين مساله به خود «فلسفه» باشد. تا بتوان يكبارديگر مرزهاى مابين دين و لائيسم را در زمينهاى عقلايى دوباره ترسيم كرد.در نتيجه مىتوان در رابطه مابين امور دنيوى و قدسى، عقل و وحى، فلسفه و علوم دينى بازنگرى كرد... در خاتمه نويسنده مىگويد: «ما به مرور پيشرفت و رشدى در عقل انسانى مىبينيم، بر اساس اينكه اين عقل مركب است و ماوراء ماده و نمىتوان آن را در معيارهايى ضبط كرد، چه در زمينههاى عقل داخلى (خوداگاه و ناخودآگاه) يا در زمينه قدرت عقل در آفرينش (مجاز و اسطوره) يا ارتباط عقل با مطلق و مقدس (دين) شايد ما در فكر اسلامى نياز داريم كه در ديدگاه ماوراءى عقل انسانى نيز بازنگرى كنيم. به هدف ايجاد بينشها و ديدگاههاى عميقتر براى مشكل حقيقى كه انسان امروزى و آينده او در پيش رو دارد... ديدگاههايى كه از ارتباط مابين عقل و وحى و سنتها نشات گرفته و جهانيان را مخاطب قرار دهد.