نجوم امت (46) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نجوم امت (46) - نسخه متنی

سید ابوالحسن مطلبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نور علم ـ شماره 52-51، فروردين ، تير72

نجوم امّت
حضرت آيت الله علامه ميرزا ابوالحسن شعراني (رضوان الله عليه)

سيد ابوالحسن مطلبي

تبارنامه

آيت الله حاج ميرزا ابوالحسن شعراني فرزند مرحوم حاج شيخ محمد، فرزند مرحوم آخوند ملاّغلامحسين, فرزند مرحوم مولي ابوالحسن مجتهد,فرزند ملا ابوالقاسم بن عبد العزيز بن محمد باقر نعمت الله تهراني و از نوادگان آخوند ملاّ فتح الله كاشاني صاحب تفسير منهج الصادقين بودند و جدّ مادري ايشان, مرحوم آقا ميرزا ابراهيم نوّاب طاب ثراه, صاحب كتاب فيض الدموع و تأليفات ديگر بوده است.

زندگي و استادان

آيت الله شعراني به سال 1320 قمري در تهران از دودماني پاك, شريف و در مهد علم و فضيلت و تقوا زاده شد و از اوان كودكي به تحصيل دانش پرداخت، ابتدا قرآن و تجويد و زبان عربي را از پدر بزرگوار خويش آموخت, سپس به مدرس? فخريّه, معروف به مدرس? خان مروي, در تهران راه يافت و «الفيّه»، و «شاطبيّه» را در قرائت و كتب متداول? حوزوي را نزد علماي تهران فرا گرفت، آنگاه به قم عزيمت فرمود و در سال 1346 هنگامي كه والدشان وفات كرد, رهسپار نجف اشرف شد و در محضر درس محدث فاضل و متقي سيد ابوتراب خوانساري شركت كرد و در رشته‌هاي مختلف علمي مشارٌ بالبنان گرديد و سپس به تهران بازگشت و تا پايان عمر دست از اشتغال به تدريس, تحقيق, تأليف و تتبع بر نداشت مهمترين اساتيد علامه شعراني در فقه و اصول و فلسفه و نجوم و رجال و حديث عبارتند از:

حكيم محقق ميرزا محمود قمي متخلص به «رضوان» كه استاد, بيشترين بهره‌هاي علمي را در علوم عقلي و فلسفي از ايشان برده‌اند؛ مرحوم ميرزا طاهر تنكابني, حاج شيخ عبدالنبي نوري؛ حكيم هيدجي؛ ميرزا مهدي آشتياني؛ سيد ابوتراب خوانساري؛ حاج آقا برزگ ساوجي؛ شيخ مسيح طالقاني؛ اديب لواساني؛ شيخ محمد رضا قمشه‌اي و ميرزا علي اكبر يزدي.

و علوم رياضي از هيئت و نجوم و عمل به اسطرلاب و استخراج از زيج و غير آن را نزد پدر خود و استاد خود, ميرزا حبيب الله مشهور به ذوالفنون فرا گرفتند.

شاگردان

آيت الله شعراني در طول حيات پر بار علمي خويش شاگردان بزرگي پروريد كه هر كدام در پستهاي ديني وعلمي خود موقعيتي بسزا داشته و دارند و اكنون گرمي برخي از درسهاي حوزه‌هاي علوم ديني مرهون دست پروردگان و شاگردان برجست? آن فقيد سعيد است.

در ذيل با پوزش از اينكه قادر به احصاي تمامي شاگردان آن عالم فرزانه نيستيم نام تني چند از آنان را به شمارش مي‌آوريم.

آيات و حجج اسلام و اساتيد گرانقدر حضرات آقايان:

مرحوم ميرزا هاشم آملي (پيش از رفتن به نجف)

عبدالله جوادي آملي

سيد محمد باقر حجتي

حسن حسن‌زاده آملي

محمد خوانساري

مرحوم سيد حسن سادات ناصري

احمد سيّاح

سيد عباس شجاعي

مرحوم عمادالدين شهرستاني

سيد رضي شيرازي

علي اكبر غفاري

قوامي واعظ

مهدي محقق

آقا كمال مرتضوي

سيد محمد حسن مرتضوي

مرحوم سيد حسن ميرخاني

مرحوم محمد علي ناصح

مهدي نوائي

علي اكبر وحيد

گزاره‌اي از حيات علمي

آيت الله شعراني در مقدم? ترجم? نفس المهموم خود نگاشته‌اند: «چون عهد شباب به تحصيل علوم و حفظ اصطلاحات و رسوم بگذشت و اقتداءً با سلافي الصالحين من عهد صاحب منهج الصادقين از هر علمي بهره بگرفتم و از هر خرمني خوشه برداشتم گاهي به مطالع? كتب ادب از عجم و عرب زماني به دراست اشارات و اسفار و زماني به تتبّع تفاسير و اخبار, وقتي به تفسير و تحشي? كتب فقه و اصول و گاهي به تعمّق در مسائل رياضي و معقول, تا آن عهد به سرآمد.




  • لَـقَــدْ طُـفْــتُ فـي تِـلْـكَ الــمَــعــاهــِدِ كُلِّـهــا‎‌‌‌‎‏‏‏‏ٌ‏
    وَ سَــرَّحْــتَ طَـرْفــي بـَـيْـنَ تِـلْـكَ الــمَــعــالِــمِ



  • وَ سَــرَّحْــتَ طَـرْفــي بـَـيْـنَ تِـلْـكَ الــمَــعــالِــمِ
    وَ سَــرَّحْــتَ طَـرْفــي بـَـيْـنَ تِـلْـكَ الــمَــعــالِــمِ



ساليان دراز شب بيدار و روز در تكرار هميشه ملازم دفاتر وكراريس و پيوسته مرافق اقلام و قراطيس بودم. ناگهان سروش غيب در گوش اين ندا داد كه علم براي معرفت است و معرفت بذر عمل و طاعت؛ و طاعت بي‌اخلاص نشود و اين همه ميسّر نگردد مگر به توفيق خدا و توسل به اوليا, مشغولي تا چند؟




  • علم چندان كه بيشتر خواني
    چون عمل در تو نيست نداني



  • چون عمل در تو نيست نداني
    چون عمل در تو نيست نداني



نويسنده «چهر? درخشان» گويد:

يكي از علماي شيعه كه خود در رشته‌هاي مختلف? علمي, حوز? درس دارد و داراي دقت نظر است حضرت آيت الله شعراني را خواجه نصير عصر معرفي مي‌كرد و مي‌گفت هيئتِ فلاماريون را از فرانسه به فارسي ترجمه كردند و براي جمعي در مدرس? عالي سپهسالار ]مدرس? عالي شهيد مطهري[ كه يكي از آنها خودم بودم درس مي‌گفتند و اين دانشمند اضافه مي‌كند كه در زمان مرحوم مدّرس اعلي الله مقامه سيّد حسن مدرّس دستور داد آيت الله شعراني در مدرس? عالي سپهسالار رياضي تدريس بفرمايند و نقل شد در مر وي فلسفه تدريس مي‌فرمودند.

همو مي‌افزايد:

يكي از اساتيد عاليقدر كه اخيراً در دانشكد? الهيات تدريس مي‌كرد و بدرود حيات گفت به نگارنده گفت: آقاي شعراني قولي است كه جملگي برآنند. و نقل شد كه در دوران عمرـ جز مقداري از آن را ـ تا يك بعد از نيمه شب به مطالعه و تحقيق و نگارش مي‌پرداختند چنانكه خودشان هم به عبارت ديگر نگاشته‌اند و در اين قسمت اخير بيماري آن مرحوم, مطالعات و زحمات نسبتاً كم شده بود ولي ادامه داشت و سعي داشتند در احياي معارف دين مقدّس اسلام و مذهب حقّ? جعفري اثني عشري به هيچ وجه, كوتاهي ننموده و كمال جدّيت را بنمايند و در حدود سي(ص 78) سال در منزل و خارج از منزل, حوز? درس داشتند و سطوح را بتمامها خصوصاً جلدين كفايه الاصول مرحوم استاد المحققين حضرت آيت الله العظمي آخوند ملا كاظم خراساني را تدريس مي‌فرمودند كه نگارنده در حدود بيست سال قبل ]از زمان تأليف كتاب[ در محضر درس كفاي? ايشان شركت داشتم و اخيراً درسها در اثر بيماري و ضعف تعطيل شده بود و فقط اسفار اربعه صدرالمتألهين شيرازي رحمة الله عليه را شبها در منزل تدريس مي‌نمودند و ممكن بود گاهي در اثر تقاضاي طالبان فضيلت، درسي اضافه شود؛ زيرا تا آنجا كه در خور استطاعت ايشان بود اگر براي استفاضه در رشته‌هاي مختلفه علمي و فنوني كه در آن تبحر داشتند به ايشان مراجعه مي‌شد دست ردّ به سين? كسي نمي‌گذاشتند.




  • به گيتي بهتر از دانشوري نيست
    سـري سخت و دلي ستوار بايــد
    بـجز يك پـرتـو از انـوار دانـش
    فـروغ آفـتـاب خـاوري نـيــسـت



  • بـجز دانـش به گيتي مهتري نيست
    كه كار دين و دانش سرسري نيست
    فـروغ آفـتـاب خـاوري نـيــسـت
    فـروغ آفـتـاب خـاوري نـيــسـت



به گفت? صاحب «چهر? درخشان» (ص 11 ـ 16) اشتغالات علمي علام? شعراني را پس از ادراك حوز? علمي? تهران, قم و نجف و بازگشت ايشان به تهران در سه محور مي‌توان خلاصه كرد:

أـ‌ تبليغ

ايشان رهبري روحاني قلب پايتخت كشور شيعه يعني امامت جماعت مسجد ملا ابوالحسن ـ جدّشان ـ معروف به مسجد حوض نزديك بازار تهران را به عهده داشتند كه خود مرحوم ملا ابوالحسن مجتهد تهراني آن را از املاك شخصي خود نقشه برداشته و به طوري كه نقل كردند ساخته است. در اين مسجد اعتقادات و احكام و اخلاق و معارف ديني را خود ايشان و نيز گويندگان مذهبي براي مردم بيان مي‌كردند و مرحوم شعراني براي تجديد بناي مسجد خيلي زحمت كشيدند تا به صورت فعلي درآمد؛ ابوالحسن تأسيس و ابوالحسن تجديد بنا كرد

ب ـ تدريس

آيت الله شعراني به قدري مطالب عالي? علمي را تنزّل مي‌دادند تا همگان بتوانند از مواهب دانش كه خدا نصيب ايشان كرده بهره‌مند گردند و شاگردان آن عالم عاليقدر با مثالهايي كه به خود استاد اختصاص داشت مطالب علمي را بخوبي درك مي‌كردند و اين نه تنها در حوزه‌هاي درسي بود بلكه درس تفسير سيّاري شروع كرده بودند كه جنب? تبليغي نيز داشت و پس از نماز جماعت مي‌آمدند و ايشان را از مسجد مي‌بردند در آن جلس? سيّار كه اهل فضل نيز شركت داشتند. شبهات افراد را پاسخ قاطع داده با مثالهاي مناسب بيان مي‌كردند و راستي كه استاد اگر از نظر شخصي, يك نفر ولي از حيث شخصيت و ديدگاه خرد هزاران بيش بود:




  • از شـمـار دو چـشم يك تـن كـم
    وز شـمـار خـرد هـزاران بـيـشج ـ تأليف



  • وز شـمـار خـرد هـزاران بـيـشج ـ تأليف
    وز شـمـار خـرد هـزاران بـيـشج ـ تأليف



آنچه آيندگان دست ماي? قضاوت دربار? آگاهي و ميزان دانش يك شخص قرار مي‌دهند نوشته‌ها و انديشه‌هايي است كه از او برجاي مانده است و در مورد علامه شعراني و در اهميت آثار گرانسنگ قلمي ايشان به اين كلام از استاد آيت الله حسن‌زاد? آملي بسنده مي‌كنيم كه فرمودند: آثار آيت الله شعراني را بايد در عداد كرامت به حساب آورد.

آنچه در ذيل آمده فهرستي است از آن آثار جاويدان كه عمدةً از كتاب «چهر? درخشان» نقل مي‌كنيم:

1-‌ اصطلاحات فلسفي (فلسف? اولي يا مابعد الطبيعة). تهران, كتابخانه و چاپخان? دانش, 1316 ش, 45 صفحه, رقعي, كتابي است مشتمل بر مهمترين اقوال فلاسفه اروپا در الهيات و تجرد نفس و تطبيق اصطلاحات آن.

2-‌ تجويد قرآن مجيد. تهران, كتابفروشي اسلاميه, 1351, 84 صفحه, جيبي. كه يكي از بهترين و مفيدترين تجويدهاست كه براي قرآن مجيد نوشته شده است.

3-‌ تحقيق و تصحيح جامع الرّواة كه به امر حضرت آيت الله العظمي بروجردي اعلي الله مقامه پس از زحمات ودقت كامل استاد به زيور طبع آراسته گرديد.

4-‌ ترجمه الامام علي صوت العدالة الانسانيه با انتقاد از لغزشهاي نويسند? آن.

5-‌ ترجم? رسال? علوم و صناعات فارابي (ناتمام).

6-‌ ترجم? نفس المهموم مرحوم محدث متبحر حاج شيخ عباس قمي اعلي الله مقامه به نام دمع السّجوم كه احاط? استاد را در طرز ترجمه و تحقيق در تاريخ نشان مي‌دهد و در مقدم? آن كه خواندني است نوشته‌اند من اين كتاب را براي ذخيره معادم نگاشتم و در آن علم داشتن امام را به جريان شهادت در كربلا در پاورقي صفحه 88 بيان مي‌فرمايند و خودشان نوشته‌اند چون ديدم بهترين كتاب است که در تاريخ كربلا تاكنون نوشته شده آن را ترجمه كردم و اظهار نظرهاي ايشان در اين كتاب نشان مي‌دهد كه تنها در كتب استدلالي مقام علمي نشان داده نمي‌شود بلكه از چشم? علم در همه جا دانش مي‌جوشد و عالم وقتي سكوت كند درياي عميق و وقتي تكلم كند و يا قلم به دست بگيرد درياي مواج است.

7-‌ ترجمه و شرح دعاي عرفه حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام كه با كتاب فيض الدموع مرحوم بدايع نگار چاپ شده است.

8-‌ ترجمه و شرح مفصل صحيف? كامل? سجاديه به فارسي كه با پنجاه صفحه ملحقات به طبع رسيده و در دسترس است.

9-‌ ترجمه و شرح منظوم? مرحوم حاجي سبزواري به فارسي (ناتمام).

10-‌ تصحيح كتاب «ابي الجعد» يا «مسندالرضا» يا « صحيفة الرضا» عليه السلام به روايت شيخ طبرسي؛ اين كتاب همراه با «نثر اللئالي» و «طب الأئمة» به امر آيت الله العظمي بروجردي (ره), در سال 1377 ق به چاپ رسيد.

11-‌ تصحيح و حواشي مفيد بر تفسير صافي در 2 جلد.

12-‌ تعليقات بر شرح اصول كافي ملا صالح مازندراني در 12 جلد كه خيلي مورد توجه اهل نظر است.

13-‌ تعليقات بر وسائل الشيعه كه از جلد شانزدهم تا بيستم آن به چاپ رسيده است.

14-‌ تعليقات و حواشي بر تفسير كبير منهج الصادقين اثر ملافتح الله كاشاني در 10 جلد. فارسي, ج 1, (چاپ چهارم: تهران، انتشارات كتابفروشي اسلاميه, 1347 شمسي), 45+668 ص وزيري. مرحوم شعراني در مقدمه‌اي كه بر تفسير منهج الصادقين نگاشته به مطالب زير پرداخته است:

1-‌ قرآن و تلاوت آن, 2- قرآن بايد به تواتر ثابت شود, 3- اختلاف در قرائت, 4- اختلاف مصاحف, 5- مدارك قراء, 6- تواتر قراآت سبع, 7- حديث نزول القرآن علي سبعة أحرف, 8- اقرء كما يقرء الناس, 9- عدم نقص و تحريف قرآن, 10- تفسير قرآن وظيف? امام معصوم است, 11- انواع تفاسير, 12- شبه? اخباريين و جواب آن, 13- اقوال اهل سنت در تفاسير, 14- اسرائيليات، 15- تفسير عرفاني, 16- حكمت و فلسفه, 17- تفسير مفهومي و مصداقي, 18- اعجاز قرآن, 19- رسم الخط قرآن, 20- اخبار آحاد در تفسير, 21- تأويل, 22- كيفيت وحي, 23- تنافي ظواهر, 24- قرآن بيان همه چيز است, 25- ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه, 26- مقام جبرئيل در وحي, 27- سرگذشت مؤلف ]مولي فتح الله بن مولي شكر الله كاشاني[.

15-‌ تعليق و جمع حواشي كتاب وافي مرحوم فيض كاشاني در سه جلد.

16-‌ تعليقاتي بر زيج بهادري كه التبه تعليقات آن اندك است اما شاگرد برجسته و وارست? ايشان حضرت استاد آيت الله حسن‌زاد? آملي يك دور? كامل آن را شرح كرده‌اند.

17-‌ تعليقات بر كتاب محمد پيامبر و سياستمدار تأليف پروفسور مونت گمري وات انگليسي.

18-‌ تعليقه و مستدرك تشريح الافلاك در اشاره به هيئت جديد موافق با زيج هندي. تهران, اسلاميه, 1378 ق, 28+3 صفحه.

19-‌ جلد اول و سوم «نفائس الفنون و عرائس العيون» با تصحيح و مقدمه و حاشيه بر آن.

20-‌ چند كتاب مستقل فقهي به فارسي دربار? طهارت, صلات, اطعمه و ديات.

تحشي? رسائل شيخ اعظم انصاري عليه الرحمه به فارسي.

21-‌ حاشيه بر ارشاد القلوب ديلمي؛ اين كتاب پيشتر يكي از متون درس حوزوي در فن اخلاق به شمار مي‌رفت؛ از اين رو مرحوم شعراني آن را احيا و تصحيح كرد و برآن حواشي سودمندي نگاشت.

22-‌ حاشيه بر مجمع البيان در ده جلد با تحصيح و اعراب اشعار و توضيح آنها.

23-‌ حاشيه كبيره بر قواعد.

24-‌ راه سعادت (اثبات نبوت خاتم الانبياء و حقانيت دين اسلام), تهران, كتابفروشي صدوق, 1391 ق, 300ص, رقعي. اين كتاب در ردّ شبهات معاندين دين و مخصوصاً يهود و نصاري است و در آن تسلط استاد به زبان عبري نشان داده مي‌شود. در مقدم? (2-3) آمده:

«علماي ما پيش از اين هم كتب بسيار تأليف كرده‌اند مانند مفتاح النبو? همداني و سيف الامه فاضل نراقي و اظهار الحق علامه هندي و نصرة الدين حاجي کريم خان کرماني و منقول الرضا في رد اليهود تأليف ميرزا محمد رضا كه از احبار يهود بود و اسلام آورد, وانيس الاعلام از فخر الاسلام كه او نيز از کشيشان نصاري بود و به دين اسلام درآمد و کتب ديگر که ذکر آنها موجب تطويل است. اما مردم عهد ما را همت مطالع? كتابهاي بزرگ و طولاني نيست و نسخ و تجديد طبع آنها غالباً دشوار است و مردم غالباً با عبارات ساده و مختصر مأنوسترند و از كتب طولاني و عبارات مغلق ملول مي‌شوند, لذا من مهمات مباحث آن كتب را برگزيده با مطالب بسيار ديگر در اين مختصر آوردم و در هر باب به يكي دو مطلب قناعت كردم تا ملال نياورده و خواننده بدان رغبت كند و آن را «راه سعادت» ناميدم, نفع الله به و بأمثاله.»

25-‌ رساله در شرح شكوك الصلاة من العروة الوثقي.

26-‌ رسالة في الداريه .

27-‌ رساله‌اي در اعتقادات, مانند اعتقادات صدوق و مفصلتر از آن كه در ابتداي شرح اصول كافي چاپ شده است.

28-‌ شرح تبصره علاّمه حلّي اعلي الله مقامه كه متن فقهيِ مستقل, عالي و با ديدي جديد و نو از نظر مسائل روز به فارسي است در دو جلد.

29-‌ شرح تجريد در علم كلام به فارسي كه شرح الشرح است و بيان دو عالم بزرگ خواجه نصيرالدين طوسي قدس الله سرّه القدّوس و شاگرد عاليقدرش علامه علي الاطلاق قدّس سرّه الشريف.

30-‌ شرح كفايه در اصول بر طريقه قال ـ اقول كه اكتفا كرده‌اند بر تفسير مقاصد آن به عبارت واضح و روشن نظير شرح شمسيه.

31-‌ فقه فارسي مختصر كه به صورت تعليمات ديني منتشر گرديده است.

32-‌ كتاب المدخل الي عذب المنهل در اصول.

33- كتابي در تراجم (چاپ نشده).

34-‌ متجاوز از 60 نوع قرآن به قطعهاي مختلف كه با دقت نظر استاد در خود آيات و ترجم? آنها و تصحيح و اعراب گذاري و رسم الخط طبق منابع و مأخذ معتبري كه در دسترس داشتند.

35-‌ مقدمه بر كتاب وقايع السنين و الاعوام مرحوم سيد عبدالحسين خاتون آبادي, تهران, اسلاميه, 1352.

36-‌ مقدمه و تصحيح منتخب التواريخ مرحوم ملا هاشم خراساني.

اخيراً در يك جلد تجديد چاپ شده است.

37-‌ مقدمه و تصحيح و تحقيق در مطالب كشف الغمه و شرح حال مؤلف آن علي بن عيس وزير.

38-‌ مقدمه و تصحيح و تعليقات بر روضة الشهداء تأليف ملا حسين واعظ كاشفي, چ 4: تهران, اسلاميه, 1371, 440 صفحه.

39-‌ مقدمه و حواشي محققانه بر اسرارالحكم مرحوم حاج ملا هادي سبزواري در يك جلد (تهران, 1380 ق, انتشارات كتابفروشي اسلاميه).

40-‌ مقدمه و حواشي و تصحيح تفسير ابوالفتوح كه استاد دامن همت به كمر زدند و در اين تفسير كلمه‌اي غير مفهوم از نثر و نظم, عربي, فارسي, آيه, روايت و آنچه در تفسير بود باقي نگذاشتند مگر اينكه اشكال آن را برطرف كرده و در 12 جلد طبع و نشر گرديد.

41-‌ مناسك حج مشتمل بر واجبات حج تمتع و عمره و اقسام حج كه با حواشي 9 نفر از مراجع تقليد چاپ و منتشر گرديد.

42-‌ نثر طوبي يا دائره المعارف لغات قرآن مجيد به ترتيب حروف تهجّي كه جامع و بي‌نظير است و چنين خدمتي سابقه نداشته است. دو جلد در يك مجلد, ج 1, 358 ص؛ ج 2, 604 ص. وزيري. تهران, كتابفروشي اسلاميه.

43-‌ هيئت فلاماريون كه از فرانسه به فارسي ترجمه كرده‌اند و احاط? استاد را به زبان علمي فرانسه نشان مي‌دهد.

برخي از فضائل نفساني

صفحات محدود اين مقال گنجايش پرداختن به ترسيم سيماي اخلاقي مرحوم علامه شعراني را ندارد و اطلاعات ما در اين خصوص نيز ـ چون بخشهاي ديگرـ اندك و ناقص است؛ اما توصيه‌هاي اخلاقي آن عالم فرزانه به طلاب علوم ديني كه در همين شمار? مجله آمده گواه است كه آن برزگوار راهي را كه فرا روي طلاب نهاده خود, آن را طي كرده است؛ چون سخني كه از دل برآيد بر دل نشيند و آنچه در پي مي‌آيد تنها گوشه‌هايي از «جاريهاي اعماق» وجودي آن عالم سترگ است:

أـ‌ زهد

علامّ? شعراني با اينكه از نظر علمي مقامي رفيع داشت و با آن همه تأليف و تتّبع و فعاليتهاي علمي شخصيتي بسيار آزاده و رهيده از قيود و شئون ساختگي برخي از همرديفان خود بود و با سادگي و بي‌پيرايگي تمام كه يكي از نشانه‌هاي آن گيوه‌اي بود كه همواره به پاداشت در نهايت زهد و تنگدستي و بي‌اعتنايي به اعتبارات دنيايي و به دور از بازار مريد و مرادي, روزگار پر بركت خود را در گوشه‌اي از شهر بزرگ تهران به سر مي‌آورد. و بالأخره ـ به گفته آيت الله سيد رضي شيرازي ـ «زندگي ايشان از راه حقوق بازنشستگي و تأسيس يك كتابفروشي اداره مي‌شد.»

ب ـ‌ احتياط و ميانه روي

استاد علي اكبر غفاري, يكي از شاگردان مرحوم شعراني در اين باره مي‌گويد:

از نظر اخلاقي آنچه از آقاي شعراني در نظرم هست, مردي بود خيلي محتاط؛ در تصرف يك پولي يا مالي ولو كتابي كه به ايشان مي‌دادند؛ يادم مي‌آيد آقاي محدث ]ارموي[ كه روزي صحبت آقاي شعراني پيش آمد مي‌گفت مرد بزرگواري است, واقعاً متقي است از جهت اينكه من يك مقدار از اين كتاب «نقض» را به ادار? اوقاف فروخته بودم و چون آقاي شعراني در آنجا نظارتي داشت فكر مي‌كردم كه حتماً يك جلدش را به آقاي شعراني داده‌اند بعد از چند ماه در مجلسي از آقاي شعراني سؤال كردم شما كتاب نقض را ديديد؟ اشكالي, عيبي به نظرتان نرسيد؟ گفت : من نگرفتم, كتاب نقض ندارم. گفتم: مگر در اداره به شما ندادند؟ گفت: من مال آنجا را تصرف نمي‌كنم چون آن حقوق به اصطلاح موقوف عليهم را رعايت نمي‌كنند وقف نامه و اين حرفها را اينها سرشان نمي‌شود. من به هيچ مالي از آنجا دست نمي‌زنم ]مرحوم ارموي[ گفت: من خودم كتاب نقض را براي ايشان فرستادم.

من (آقاي غفاري) خودم يادم مي‌آيد گاه وقتي مي‌خواستم به ايشان سهمي بدهم خيلي مختصر بود ايشان مي‌گفت: به چه مناسبت به من سهم مي‌دهي؟ مناسبتش را معين كن؛ اگر سهم است من بدانم بايد چكار كنم يعني تصرف نمي‌كرد, عموماً متكي بود به اينكه خودش كار كند و از درآمد خودش استفاده كند اين احتياط‌هايش بود كه هم اساتيدم كه با ايشان معاشرت و رفت و آمد داشتند نقل مي‌كردند و هم خودم مي‌ديدم. خيل مقتصدانه رفتار مي‌كرد, بي‌مهابا كتاب نمي‌خريد... .

ج ـ‌ آزاد انديشي

يكي از عوامل توفيق و پيشرفت مرحوم علامه شعراني آزاد انديشي او و پرهيز از جمود فكري بود. او هر كتابي كه در دسترسش قرار مي‌گرفت و احساس مي‌كرد از مايه‌اي برخوردار است مطالعه مي‌كرد و به مذهب نويسند? آن كاري نداشت و چون ميزان شناخت حق و باطل در دستش بود امور علمي و محكم آن را مي‌پذيرفت و باقي را به كنار مي‌نهاد. وي حتي براي آگاهي از نظرات علماي ديگر اديان دو زبان عبري و فرانسوي را به نيكي فراگرفت و هم? رشته‌هاي علوم را در حد خود به طرزي شايسته آموخت و از هم? آنها در جهت ترويج و تبيين معارف قرآن و اهلبيت پيغمبر عليهم السلام بهره جست. به يك رشت? خاص وابستگي و سرسپردگي نداشت، آنچنان نبود كه نسبت به يك شاخه از علوم همچون حكمت يا رياضي يا طب تعصبي درد آلود پيدا كند و آن را تنها ملاك حق و باطل قرار دهد. كه بي‌شبهه‌ترين و بي‌شائبه‌ترين طريق به سوي كمال هستي همانا گام زدن در رهگذر معارف ائم? اطهار عليهم السلام است.

د ـ‌ ژرف نگري

بخشي از توفيقات علام? شعراني را مي‌توان رهين ژرف نگري او دانست. وي از كنار مطالب به سادگي نمي‌گذشت, تا در بطن يك مسئله به كاوش نمي‌پرداخت و آن را با شواهد و قرائن بررسي نمي‌كرد آرام نمي‌گرفت، اين سماجت پسنديد? علمي باعث شده بود تا ظرائف و نكات ارزنده‌اي را از لابلاي تاريخ و حديث و قرآن و ديگر رشته‌ها بيرون كشد. در تمامي حاشيه‌هايي كه بر كتب زده يا تأليفاتي كه از خود به جاي نهاده اين دقايق پرمايه را مي‌توان مشاهده كرد به عنوان نمونه زماني كه به ترجم? كتاب «نفس المهموم» مرحوم محدث قمي اهتمام مي‌ورزد، وقتي به اختلاف روايات در مورد روز واقع? عاشورا مبني بر اينكه دوشنبه بوده يا جمعه بر مي‌خورد خود به حساب مي‌نشيند و با استفاده از زيج‌ها روز دوشنبه را برمي‌گزيند.

هـ‌ـ نبوغ فكري

نبوغ و قوت فكر علامه شعراني چنان بود كه خود برخي از آلات رياضي و نجوم را اختراع كرد، حضرت استاد آيت الله حسن‌زاد? آملي در اين باره مي‌نويسند:

«يكي از آلات رياضي براي تعيين سمت قبله به طرزي بديع و مبتني بر قواعد رياضي نجومي صنعتي است كه مرحوم استادم آيت الله علامه ذوالفنون حاج ميرزا ابوالحسن شعراني رفع الله تعالي درجاته اختراع نموده است. از اين صحيفه قبله‌يابي فقط خواص, كه آشناي به فن هستند مي‌توانند استفاده كنند. در اختراع آن حدّت نظر و قوت فكر به كار برده است آنچنانكه موجب شگفتي ارباب فن است. خود آن صحيفه منحصر به فرد و معمول و مصنوع دست مبارك آن جناب در نزد راقم محفوظ است, و چنين در نظر دارم كه در شرح آلات مذكور تصنيفي تدوين كنم اگر توفيق اين امر خطير را يافتم شرح اين صحيفه و بيان ترسيم و نحوه اختراع و دستور اعمال آن نيز به تفصيل بيان خواهد شد, هو الموفق المؤيد.»

و ـ طبع شعر

علاّمه شعراني از ذوق ادبي و قو? شاعري نيز بهره‌اي وافر داشت و هرگاه كه از رويدادهاي زمانه دلش به درد مي‌آمد غم خود را در كالبد شعر فرو مي‌ريخت تا اثر آن را از دل بزدايد. در اين باره، گفتاري از استاد آيت الله حسن‌زاده آملي را نقل مي‌كنيم:

وقتي برسيم به گفته‌هايش نظماً و نثراً ـ گرچه از اشعار ايشان چيزي به چاپ نرسيده است, در هيچ كتابي از اشعارش چيزي ننوشته است ـ به اشعارش كه رجوع مي‌كنيم. و به غير اشعارش در نوشته‌هاي ديگرش نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم آن جناب تا چه اندازه از اوضاع و احوال زمانش ناله مي‌كند و با چه بياناتي از زمان خودش, كه چقدر در شكنجه و رنج بودند و چه چيزها مي‌ديدند و نمي‌توانستند كه منكرات را بردارند اينها اوليايي بودند، بزرگاني بودند, بندگان خدار ا مي‌ديدند كه آن نهالها به سوي تباهي مي‌روند, رنج مي‌بردند, نمي‌توانستند جلوگيري كنند. گاهگاهي از روي آن سوز و گداز ايماني و روحاني ـ كه اينها پدر دلسوز امت بودند و خواهان كمال و سعادت مردم ـ به گفتن اشعار, خودشان را تسلّي مي‌دادند. مثلاً در يك قصيده‌اي كه به استقبال از شاه نعمت الله ولي سروده است در آنجا گفتارش را تا بدين عبارت مي‌كشاند:




  • بر سر كار مملكت يك مشت
    از سليمان به باد خواهـد رفـت
    مست از باد? غرور و فـريب
    مـادران را تـمام چـون لالـه
    شاهد و شيخ و منعم و درويش
    خلق را گرچه نيست راه امـيـد
    گر شود كار اين جهان اصـلاح
    هرچه هست از خداست جز او را
    گرچه شعراني آتشين طبـع اسـت
    سـخـنـش آبـدار مي‌بـيـنم



  • جاهـل نـابـكـار مي‌بينم
    ملك ، من آشكـارمي‌بينم
    هـمـه را در خمار مي‌بينم
    با دل داغـدار مي‌بـيـنـم
    مستمند و فقار مي‌بـيـنـم
    بــاز امـيـدوار مي‌بـيـنـم
    از خـداونـدگار مي‌بينـــم
    بـنـده اسباب كار مي‌بينم
    سـخـنـش آبـدار مي‌بـيـنم
    سـخـنـش آبـدار مي‌بـيـنم



و نيز در گفتار ديگرش به جناب مدرّس رضوان الله عليه خطاب مي‌كند. مرحوم آقا سيّد حسن مدّرس كه گاهگاهي هم در محضر مباركش بوديم از آن جناب سخن به ميان مي‌آورد و عنوان چند بيتش را اينطور نوشته، اما روشن نفرموده‌اند كه چه قضيه‌اي بوده است.

در زماني كه آقا سيد حسن مدّرس را قضيه‌اي سهمگين عارض شده بود گفته بود:




  • مدّرس اي شرف فخر ملك فُرس به تو
    خطر براي خطير است و گفته‌اند مَثل
    هلال تا كه ضعيف است منخسف نشود
    شه است آنكه شود گاه مات درعرصه
    پياده مات نگـردد به عـرص? شـطـرنـج



  • از اين قضيه كه رخ داده است بر تو مَرنـج
    كه رنـج تا نـبـري حاصلت نيايد گــنج
    بداند اين سخن اخترشناس گردون سنج
    پياده مات نگـردد به عـرص? شـطـرنـج
    پياده مات نگـردد به عـرص? شـطـرنـج



و چند قصيده و غزل و قصائدي در مدح حضرت صديق? طاهره, در مدح حضرت خاتم انبياء و همچنين راجع به غدير خم و فرمايشات ديگر قصائد وغزليات ديگري دارد كه عرض كردم كه هيچ يك از آنها به طبع نرسيده است مسمطي غديريه هم دارد دربار? غديرخم اما از خودشان چيزي نمي‌فرمودند كه من طبع شعر و شاعري دارم رضوان الله تعالي عليه.

غرضم اين است كه در بسياري از جاها نظماً و نثراً از زمان خودش و مردم زمانش و تبه‌كارهايي كه در آن روزگار مي‌شد و گروهي دين خدا و اهل الله را به بازي گرفته بودند ]شكايت كرده و [ به قلم آورده است كه موارد شاهد دراين باره بسيار داريم.

زـ‌ دانشمندي ذوفنون

استاد گرانقدر حضرت آيت الله حسن‌زاده آملي درباره تبحر علامه شعراني درعلوم متعدد مي‌فرمايند:

«آقاي شعراني ذوالفنون بودند. بنده همه اساتيدم را به تبحر در فنون مثل ايشان نديدم... يكي از كتابهاي دور? شفا علم موسيقي است. دانستن موسيقي كه گناه نيست... مرحوم آقاي شعراني موسيقي هم مي‌دانست.فرانسه را به انداز? عربي مي‌دانست و مسلط بود. آن لحن شيرينش هيچ گاه از خاطرم نمي‌رود گاهگاهي از ايشان عبارتي مي‌پرسيدم كه: آقا اين عبارت را چطور بايد معني كرد؟ ايشان ديكسيونر را مي‌گرفت ـ دندان نداشت و چند تا از دندانهايش ريخته بود ‌ـ اين الفاظ فرانسه را با آن دندانهاي ريخته‌اش خيلي شيرين و جالب مي‌خواند. گاهگاهي هم من مختصر تبسمي مي‌كردم. تركي خوب مي‌دانست و تلفظ مي‌كرد. انگليسي‌اش خوب بود امه نه مثل فرانسه‌اش. فرانسه‌اش خيلي قوي بود. عبري را مي‌دانست كتابهاي عبري را هم داشت, خودش به من مي‌گفت كه من عبري را پيش يك ملاي يهودي خوانده‌ام. در علوم ديني و فقه و اصول و روايت و تفسير آثار قلمي ايشان يكي از ديگري غني‌تر, يكي از ديگري مهمتر, يكي از ديگري پخته‌تر است. حواشي وافي‌اش مگر كم است؟ حواشي ملا صالح مازندراني بر شرح كافي‌شان تعليقه‌اي كه دارد اول اين كه تعليقه‌شان كمتر از خود شرح نيست، كمّاً و كيفاً, چه دريايي است, كتاب راه سعادتش. نفايس الفنون. يكي دو تا نيست.

جناب علامه شعراني در ادبيات قلم توانايي داشت, فارسي را خيلي سنگين و قوي و فصيح مي‌نوشت. در رياضيات عاليه, در نجوم, من بارها اين مطلب را به عرض رسانده‌ام در ميان علماي روحاني ما در عصر خودم, بنده كسي را به تبحر در رياضيات از ايشان بهتر و برتر نديدم.»

استاد گرانمايه حضرت آيت الله جوادي آملي دربار? تبحر و تسلط استادشان, مرحوم شعراني, مي‌فرمايند:

«مرحوم آقاي شعراني در طبيعيات خيلي ماهر بود. ايشان مثالهايي را هم كه ذكر مي‌كند, يا هندسي است يا طبيعي, يا طبي و مانند آن, اگر چه ممكن است مثال در اصل آن بحث نقش نداشته باشد ولي وقتي طلبه مي‌بيند كه اين مثال را استاد خوب بيان نكرد آن حسن قبول را دربار? گفته‌هاي استاد از دست مي‌دهد و احياناً بعضي از اين ظرافتهاست كه از راه مثل مي‌تواند مشكل ممثّل را حل بكند. نوع مثالهايي كه ديگران به كمك يك مسئل? ساد? عرفي القا مي‌كردند, مرحوم بوعلي با مسائل طبيعي و رياضي و امثال ذلك, القا مي‌كرد. مرحوم آقاي شعراني در اين بخشها خيلي مسلط و قوي بود, لذا طبيعيات اشارات را حضور ايشان خوانديم.

مرحوم آقاي شعراني در رياضيات هم خيلي مسلط بودند و علاق? شديدي هم به رياضيات و طبيعيات داشتند و اين درسها را بايد حتماً مطالعه مي‌كردند و مي‌گفتند, ولي براي آن درسها اگر توفيق مطالعه هم پيدا نمي‌كردند باز مسلط بودند. فكر, فكر رياضي و طبيعي بود. لذا شرح چغميني را هم خدمت ايشان خوانديم. مقداري از مقدم? زيج بهادري را هم خدمت ايشان خوانديم. تا وقتي كه از تهران به قم آمديم و متأسفانه ادام? آن بحثهاي طبيعي و رياضي هم قطع شد.»

ح ـ بلند همتي

آيت الله شعراني لحظه‌هاي عمر را غنيمت مي‌دانستند و با همتي بلند و ستودني و بي‌وقفه, حتي در روزهاي تعطيل، اوقات شريفشان صرف علم و فضيلت و خدمت، تدريس، تحقيق و تأليف مي‌گرديد.

حضرت آيت الله حسن‌زاد? آملي, يكي از شاگردان برجست? ايشان, در اين باره مي‌فرمايند:

«خدمت ايشان كه بودم، در سال, تعطيلي نداشتيم. بنده يادم نمي‌رود كه سال بر ما گذشت و دو روز تعطيل كرديم. يكي روز عاشورا, يكي روز شهادت حضرت امام مجتبي عليه السلام و بقي? روزها را درس خوانديم. ايشان خودشان سايق بودند چه بسا براي من پيش آمده بود كه بين الطلوعين خدمت ايشان مي‌رفتم و گاه مي‌ديدم كه اذان ظهر مي‌گويند و عجيب بود حوصل? ايشان, و آن بزرگواري و قوت و قدرت روحي و ايماني ايشان و الاّ با بني? عادي وفق نمي‌دهد. يكي از خاطرات خوشي كه از محضر شريف ايشان دارم، اين است كه: يك زمستان كه برف خيلي سنگيني آمده بود من از حجره (مدرس? مروي) بيرون آمدم، برف را نگاه كردم و مردد بودم كه به كلاس درس بروم يا نروم. اگر نمي‌رفتم, دليل بر تنبلي من و عدم عشق و شوق من بود به هر حال تصميم گرفتم بروم. رفتم تا در خان? ايشان در سه را سيروس, خواستم در بزنم. با آن برف سنگين كه آمده بود خجالت كشيدم. مدتي ايستادم كه كسي بيرون بيايد، اما كسي نيامد. ديدم وقت درس هم دارد مي‌گذرد. در هر صورت در زدم. آقازاده ايشان در را باز كرد, وارد شدم و رفتم ديدم ايشان مشغول نوشتن هستند. با انفعال وارد شدم. سلام كردم و به محض نشستن عذرخواهي كردم. گفتم: آقا در اين برف مزاحم شدم، مي‌خواستم نيايم. گفتند: چرا؟ گفتم: در اين برف نمي‌خواستم مزاحم بشوم. گفتند: مگر شما كه از مدرسه مروي تا اينجا مي آمديد، گداها در راه ننشسته بودند و گدايي نمي‌كردند؟ گفتم: چرا؟ گفتند: امروز آنها بودند يا نبودند؟ گفتم: چرا بودند امروز كه روز كسب و كار آنهاست. ايشان گفتند: خوب آنها كه تعطيل نكردند، ما چرا تعطيل كنيم؟»

ط ـ آشنايي با زبانهاي خارجي

زبان عامل مهم و مؤثر در انتقال علوم و تبادل افكار است و هيچ محقق و دانشمندي از فراگيري آن بي‌نياز نيست. و از سويي جهانشمولي اسلام ايجاب مي‌كند كه عالم مسلمان به زبان مخاطبانش حتي المقدور آشنا باشد و احياناً زبان خصم را بداند. آيت الله شعراني با درك اين مهم به زبانهاي فرانسوي، تركي، انگليسي، و عبري تسلط كافي داشت در اين باره حضرت آيت الله حسن‌زاد? آملي مطالبي بيان كرده‌اند كه ذيلاً نقل مي‌كنيم:

*أ ـ فرانسه

در زبان فرانسه به قدري قوي بود كه در بسياري از يادداشتهاي خودش اسم مي‌برد كه من كتابها را، نوشته‌ها را و اين آثار را و اين لغات را با فلان كتاب فرانسه از كجا و كجا و چگونه تطبيق كرده‌ام، در آخر يكي از رساله‌هاي معروف فارابي كه مربوط به اغراض مابعدالطبيعة است و در حيدر آباد دكن چاپ شده؛ به خط مباركش نوشته است كه اينجانب فصول مذكوره را با ترجم? مابعدالطبيع? ارسطو به فرانسه مطابقت كردم بعينه همان است كه فارابي ذكر مي‌كند جز اينكه مقال? هشتم در قوه و فعل و تقدم متقدمي از آنها در ترجم? فرانسوي منقسم به دو قسمت است تا آخر بياني كه دارد. چه بسا از كتب فرانسه كه آثار اسلامي را آنها ترجمه كرده‌اند در حاشيه يادداشت مي‌فرمود كه مترجم اينجا درست ترجمه نكرد و مقصود مسلمانان از اين جمله، از اين آيه، از اين روايت، اين است. اماميه سخنشان اين است و اين آقاي مترجم در اينجا به ترجمه لفظ به لفظ اكتفا كرده است.

ب ـ تركي

در زبان تركي به قدري قادر بود كه يك وقت با يك آقاي تركي صحبت مي‌كرد، بنده خودم در محضر شريفشان بودم صحبت مي‌فرمود مثل اينكه دو نفر ترك در مقابل همديگر بخوبي به زبان مادري دارند صحبت مي‌كنند.

ج ـ انگليسي

زبان انگليسي را به قدر متعارف مي‌دانست هرچند به انداز? قدرت و سلطه‌اش بر زبان فرانسه نمي‌رسيد.

د ـ عبري

عبري هم مي‌دانست، از ايشان سؤال كردم: عبري را كجا فرا گرفته‌ايد؟ فرمود: پيش يك ملاي يهودي.

علوم عقلي از ديدگاه علام? شعراني

آيت الله شعراني با وجودي كه درعلوم عقلي تبحّري تام داشت ولي هيچ گاه آن را غايت دانش و كمال و معرفت بشري محسوب نمي‌داشت وي در اين باره از ديدگاهي اعتدالي برخوردار بود. دربار? اين ويژگي او گفتار استاد علي اكبر غفّاري را در اينجا نقل مي‌كنيم:

اگر مثلاً سؤال بشود كه مرحوم آقاي شعراني تا چه حد به علوم معقول و همين حكمت و فلسفه معتقد بود؟ اينطور كه از نوشته‌هاي خود آقاي شعراني پيداست ايشان معتقد بود همان مقدار نيازي كه به اصول فقه راجع به فهم حلال و حرام از روايات هست، در فهم خطب اميرالمؤمنين يا ائمه اطهار عليهم السلام نياز به حكمت و فلسفه هست.

اين قواعد اصول فلسفه را انسان بايد بداند تا اسرار اين احاديث و اين سلسله مطالب كه در معارف الهي است را درست بفهمد و الاّ اگر آن قواعد را نداند غالباً دچار به اصطلاح خطا و زلّت مي‌شود امّا اينطور نيست كه فلسفه را يا فيلسوف را قولش را حجّت بدانيم يا نتيجه‌اي كه از قواعد فلسفي به دست مي‌آيد باز حجّت بدانيم اينطور معتقد نبود. در پا صفحه‌اي اصول كافي ايشان خودش مي‌فرمايد كه اختلاف بين فلاسفه بسيار است. بين فلاسفه ذيمقراطيس كه ملحد و منكر صانع عالم است و ايمان به انبيا و آخرت و به هيچ چيز ندارد فقط به همان قواعد خودش معتقد است وجود دارد و در بين آنها افرادي هستند مثل خواجه نصيرالدين طوسي كه مؤمن به خدا، موحّد، پيرو انبيا، معتقد به عالم قيامت است خوب هر دو تاي اينها فيلسوفند و اختلاف بين آنها از زمين تا آسمان است؛ چون اين موحد و مؤمن است و پيرو انبياست و او ملحد است, اصلاً براي عالم صانعي قائل نيست. هر دو هم حكيم هستند. خوب اگر بنا بود كه در فلسفه هم? حكما يك قول داشته باشند آن وقت براي ما يقين حاصل مي‌شد كه اينها درست است، مثل رياضيات كه در مسائل رياضي، جوابهايي كه هزار نفر از محاسبين بدهند يك جور مي‌دهند.

فرض كنيد يك اختلاف حسابي هست يا فرض كنيد مي‌خواهيم مساحت يك جايي را بدانيم فرض كنيد مي‌خواهيم بدانيم كه زواياي اين شكل چند درجه است؟ هر مهندسي بياوريم به همان مقدار مي‌گويد كه مهندس قبلي گفته بود و بعد از اين هم هر چه بيايند همان را مي‌گويند امّا گفتار حكما اينطور نيست, گفتار حكما اختلاف زياد بينشان هست لذا حجيت آنطور ندارد. اما فلسفه دانستن نيك است براي اينكه قواعدي به ذهن انسان مي‌آورد ذهن را آماده مي‌كند كه حقايق را از اباطيل تميز بدهد. اين مقدارش لازم است, نياز هست, همانطوري كه در فقه, در شناخت حلال و حرام اصول فقه لازم است. در به اصطلاح عرفان و معارف الهيه, يعني عرفان به حقائق ماوراء طبيعت و اصول معارف يك قواعدي آن جوري است كه آن قواعد را انسان بايد بداند تا آنها را درست بفهمد و الاّ اگر بخواهيم بگوييم انسان مي‌تواند به قول فلاسفه مثل قول انبيا معتقد باشد، نه، نخير، آقاي مرحوم شعراني اينطور معتقد نبود بلكه خيال مي‌كنم هيچ يك از حكماي موحّدين اينطور معتقد نباشند. من از علاّمه طباطبائي هم اين حرف را شنيدم. آقاي طباطبائي هم همينطور مي‌گفت. من يادم هست يك شب جلسه‌اي بود، آنجا اشكالاتي كرده بودند به پا صفحه‌‌اي‌هايي كه آقاي طباطبائي به بحار نوشته, اين اشكالاتي كه به بحار نوشته كه سر و صدار درست كرده بود در قم و نجف. بالأخره بعضي‌ها تحريم كرده بودند. يك جلسه‌اي درست شد آنجا و آقاي اميني و ديگران تشريف داشتند. آقاي طباطبائي را دعوت كردند و سؤالاتي آن شب مي‌كردند از آقاي طباطبائي كه مَشرب ايشان به دست بيايد. من يادم هست ده تا سؤال تقريباً يك شخص ـ كه خدا رحمتش كند ـ از آقاي طباطبائي پرسيد فقط حديث جواب مي‌داد تمام حديث مي‌خواند و ابداً حرف حكما را نمي‌زد. بعد كه حديث را بيان مي‌كرد آن وقت مطابق آن قواعدي كه دارد بيان مي‌كرد و مي‌گفت: اين حديث دارد اين را مي‌گويد. حتّي يادم هست كه يك حديث از توحيد صدوق نقل كرد و اشاره كرد به من چون من توحيد را چاپ كرده بودم يعني در توحيد كار كرده بودم.

ايشان اشاره كرد به من و گفت: اين حديث در توحيد هست. آقاي شعراني هم اين چنين فكر مي‌كرد. خودشان در پا صفحه‌اي‌هاي اصول كافي مي‌فرمايند:

لا يجوز في سلوك الطّريق إلي الله متابعةُ غيره سواءٌ كان غيره نبيّاً لِنَسْخِ دينِه أَوْ فيلسوفاً مكتفياً بعقله إِذ لا يجوز تقليد غير المعصوم و الفلاسفة غير معصومين من الخطا لأنّك تري فيهم الخلاف أكثر من اختلاف كلّ فرقةٍ و مِلّة ففيهم المادّي الملحد المنكر للصّانع. ضمير «غيره» به رسول خدا بر مي‌گردد كه در اصل حديث است. جايز نيست تقليد غير معصوم، فلاسفه معصوم نيستند از خطا، شما در بين فلاسفه اختلاف زيادي مي‌بينيد در مسائل, در بين اين حكما افرادي هستند كه مادي مذهب و ملحدند, منكر صانع هستند مثل ذيمقراطيس.

و در بين اين فلاسفه افرادي هستند مؤمن و موحّد, تابع شرايع انبيا مثل خواجه نصيرالدين طوسي و بين اينها مراتب غير متناهيه است.

و لا يُؤخذ ممَّن يكتفي بعقله إلاّ ما اثبته بدليل العقلي و لا يعتمد عليه بالتقليد.

اصلاً از كسي كه به عقل خودش تكيه كرده و روش و گفتار انبيا را نپذيرفته نمي‌شود اخذ به قولش كرد مگر آن چيزهايي كه با دليل عقلي ثابت كند. صرف اينكه فلان فيلسوف فلان حرف را زده ما اعتماد كنيم، اين نمي‌شود مگر اينكه برهان عقلي اقامه كند بر اينكه مطلب اينطور است.

فلا يؤخذ من الفلاسفه كلامٌ و رأيٌ الاّ بدليلٍ.

نمي‌شود از فلاسفه كلامي يا رأيي را گرفت مگر اينكه با دليل باشد و اين گرفتن و اخذ متابعت ايشان نيست و ليس هدا متابعة لهم و توصّلاً بهم بل متابعةٌ لِلدّليل و التوسّل بالعقل. بلكه اين متابعت دليل است و توسل به عقل است نه تقليد فيلسوف و لم نجد شيئاً ثابتاً عندهم محققاً ما در بين فلاسفه چيزي را ثابت و محقق نمي‌بينيم مگر اينكه آن مطلب در روايات ما مذكور است و بدان اشاره شد يا اينكه صريحاً بيان شده است يعني چيز ثابتي حكما ندارند كه در روايات و در شريعت ما چه در قرآن و چه در احاديث نباشد و ليس هذا متعابعةًً لهم و توصّلاً بهم بل متابعة للدليل و التوسّل بالعقل و لم نجد شيئاً عندهم ثابتاً محققاً إلاّ و هو مذكور في‌الأحاديث مشارٌاليه أو مصرّح به و ليس فائدة تتبع كتب الحكمة و تدبّر كلام الفلاسفة فيما يتعلق بالالهيّات الاّ تشحيز الذّهن و تنبيهِهِ لفهم اسرار الحديث كفائدة علم الكلام و الوصول لِهذا الغرض بعينه فائدة.

تتبع كتب حكماء يا تدبّر در كلام فلاسفه در موضوعاتي كه مربوط به الهيات است فقط منحصر به همين است كه ذهن را آماده مي‌كند ذهن را دقيق مي‌كند, تيز مي‌كند ذهن انسان را به اصطلاح متوجه مي‌كند. انسان را براي فهم اسراري كه در احاديث است يعني طريقيت دارد نه موضوعيت و مقدمه‌اي است براي فهم اسراري كه در احاديث هست يا در آيات قرآن هست نه اينكه خودش بنفسه علمي باشد «كفائدة علم الكلام» مثل فائد? علم كلام يا اصول فقه چي هست همين كه قواعدي در اختيار انسان مي‌گذارد تا با آن قواعد انسان روايات را بفهمد و احكام حلال و حرام را استنباط كند.

چون ممكن نيست فهم بعضي از كلماتي كه در خطبه‌هاي اميرالمؤمنين يا حضرت رضا يا ائم? ديگر عليهم السلام در موضوعات معارف صادر شده خصوص خطبه‌ها كه جنب? فصاحت دارد و اجمال دارد, تفصيل ندارد. آنها امكان ندارد مگر اينكه آدم آشنا باشد با آن علوم و مقدمات. خود ايشان هم صريح مي‌گويد:

اذ لا يمكن فهم خطب أميرالمؤمنين كالتوحيد و حجج الأئمة خصوصاً الرضا عليه السلام إلاّ من تعمّق في الحكمة و المعقول و أدلّة الأصول كما لا يمكن استنباط الأحكام الفرعية من الاحاديث إلاّ بالتّعمق في‌ الأصول.

پس اعتقاد آقاي شعراني به فلسفه در اين حدّ بود كه اينها وسيله‌اند براي فهم، نه اينكه قول فلاسفه براي ما حجت است. اينطور نيست.

پاسخ به يك استفتاء

آيت الله حسن‌‌زاد? آملي در «هزار و يك نكته» (ج 2, ص 744ـ746) آورده‌اند:

نكته 903 علماي عامه در فصول اذان و اقرار و شهادت به ولايت حضرت وصي اميرالمؤمنين علي عليه السلام در آن, از جناب استاد علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعراني قدس سره العزيز استفتاء كرده‌اند در جوابشان چنين مرقوم فرمود كه من عين دستخط مباركش را كه در نزد من محفوظ است نقل مي‌كنم:

بسم الله الرحمن الرحيم

الإقرار بولاية أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام و الشهادة بها جزء من الإيمان و جائز في الأذان و لا خلاف في ذلك بين المسلمين علي اختلاف فرقهم. و الدليل علي أنّه جزء من الإِيمان أحاديث كثيره منها مارواه التِرمِذي و كتابه أحد الصحاح الستة عن أمّ سلمة كان رسول الله (ص) يقول لا يحب علياً منافق و لا يبغضه مؤمن, انتهي, فمن أبغضه ليس بمؤمن ومن أحبه مؤمن و هذا معني كون ولايته جزء من الإيمان. و كان أحبّ الخلق إلي الله بعد رسول الله صلّي الله عليه و آله لحديث الطير المعروف بين المسلمين.

و أما كونه جائزاً بين الأذان فلأنّه كلمة حق و قول مشروع و اتفق الفقهاء الأربعة علي جواز التكلم بكلام غير كثير لا يخلّ بالموالاة بين فصول الأذان إلا أنّ أحمدبن حنبل رضي الله عنه لم يجوز التكلم بكلام غير مشروع كالكذب و الغيبه و أبطل الأذان به، و لم يبطل به الأذان سائر الفقهاء و كتبهم موجودة و أقوالهم مشورة و هذا مصرّح به في الصفحة 228 من الجزء الاول من كتاب الفقه علي مذاهب الاربعة.

أما من تركه فإِن كان عن عناد و بغض فهو خارج عن الإِيمان و من تركه لأنّه ليس جزء من أجزاء الأذان فا بأس لأّن الشهادة بالرسالة شهادة بجميع ما جاء به الرسول, منه ولاية علي عليه السلام و قد صرّح فقهاء الإِمامية بعدم جواز الشهادة بالولاية بقصد أنها جزء من الأذان و هذا واضح معروف منهم و إنما جعله الغلاة و المفوّضة جزءً و نحن منهم برآؤ. و إنما يؤتي بها في بلاد الشيعة تبرّكاً و حرصاً علي إظهار محبتهم لعلي عليه السلام مع علمهم بأنّها ليست جزء من الأذان كما يصلّون علي النبي بعد ذكر اسمه في الأذان وغيره امتثالا للامر به في الكتاب الكريم, و لا يخالف عملهم هذا فتوا أحد من الفقهاء الاربعة رضي الله عنهم جميعاً لأنّهم جميعهم كانوا من أهل الولاية و محبّي علي عليه السلام و أهل بيت الرسول لأنّهم كانوا مؤمنين بالإِجماع و المؤمن لا يبغض علياً عليه السلام بنصّ رسول الله صلّي الله عليه و آله. هذا ما تيسّر لي من الجواب علي العجالة، والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته. حرّره العبد ابوالحسن بن محمد المدعوّ بالشعراني عفي عنه.

فرزندان

از مرحوم آيت الله شعراني هشت فرزند به جاي مانده كه فرزندان ذكور آن مرحوم عبارتند از آقايان:

1-‌ محمد شعراني متولد 1320 ش در تهران كه در سال 1339 از دبيرستان دارالفنون تهران ديپلم گرفتند و از سال 1340 تا 1350 تحصيلات خود را در هامبورگ آلمان گذراندند و در رشته صنايع چوب و جنگل به دريافت درجه مهندسي؛ و در رشت? كامپيوتر به دريافت تخصص در قسمتهاي مختلف برنامه ريزي، و رياضيات كامپيوتر نائل آمدند.

2-‌ احمد شعراني متولد 1323 درتهران كه بخشي از تحصيلات خود را در آلمان، رشت? ساختمان طي كردند.

3-‌ محمود شعراني متولد 1334 در تهران كه در دانشكد? فني تبريز در رشت? الكترونيك تحصيل كرده‌اند.

4-‌ علي شعراني متولد 1338 در تهران كه تحصيلات دبيرستاني را در دبيرستان مروي سپري كرده‌اند.

وفات

آيت الله شعراني در اواخر عمر دچار ضعف و نقاهت و بيماري و قلب و ريه شدند و زير نظر طبيب بودند و چون بيماريشان شدت يافت براي معالجه به آلمان رفتند و در بيمارستاني در شهر هامبورگ بستري گرديدند لكن معالجات‌ سودي نبخشيد و شب يكشنبه هفتم شوال المكرم1393 (12/8/52) سي و پنج دقيقه بعد از 12 نيمه شب در بيمارستان بدرود زندگي گفتند و روز چهارشنبه جنازه به تهران حمل شد و قبل از ظهر روز پنجشنبه تشييع جنازه گرديد و در جوار حضرت عبدالعظيم حسني عليه السلام روبروي باغ طوطي، مقبر? خانوادگي زمردي به خاك سپرده شد اعلي الله مقامه و رفع في فراديس الجنان اعلامه.

مرحوم خوشدل به مناسبت چهلمين روز رحلت علام? شعراني ابيات ذيل را سروده است:




  • مـي‌ســزد طـبـع حـكـيـمـانـ? خاقاني را
    چون بوالحسن جلوه به حكمت بودش
    جامع دانـش معقـول بُـدي چـون مـنـقـول
    حكمت و فلسفه و منطق و عرفان و نـجـوم
    نه همين فقه و اصولش ثمر دهر كه داشـت
    كو زبيت الشّـرف صـاحـب مـنـهـج بـودي
    رابا چنين منـزلت و مـرتـبـت عـلمي و فضـل
    راآنچه را فاقد آن بود بدي نخوت و كبر
    رابـرتـر از ايـن كـه نـبـد در طلب مال و مقام
    راستي مظهر تقوي بدي آنگونه كه داشت
    گرچه زو علم و عمل خوش سر و سامان بگرفت
    عجبي نيست كه مجهول بدي او را قدر
    ذوفنوني كه به هر فن نبدش هيچ نظير
    او راسـت كـفايت به كـفايـه آن شـرح
    گشت پريشان چو شد از جمع و دريغ
    آن كس كه شد از خرمن فضلش محروم
    اربعيني غرض از مرگ چنين عالم فحل
    مرگ اين نابـغـه را نـابـغ? ذبـيـانـي



  • تـا كـنـد مـدحـت عـلامـ? شـعـرانـي راجلوه
    مـدح شاياست چنين بوالحسـن ثـانـي را
    داشـتـي حـكـمـت اسـلامي و يـونـاني را
    يافت از او شـرف آنگونـه كـه ايـراني را
    عـلـم تـفـسـيـر هـمـه نـكـت? قـرآنـي را
    داشـتـي ارث مـرآن عـالـم كـاشـانـي
    كــه بـدي فـخـر و شـرف مجمع روحانـي
    شاد روحش كه سزد رحمت سبحانـي
    مـال و مـنصـب چه ثـمر عالـم ربّانـي را
    شـيـو? بوذري و رتـبـ? سـلـمـانــي را
    بـهـر خود خـواست ولـي بـي سـر و ساماني را
    چشم خفّاش نـبـيـنـد خور نـورانـي را
    رفت زي باقي و بگذاشت ز كف فانـي رافـضل
    كـه بـه وجد آرد در خُـلـد خـراسـانــي راجمع ما
    بــهر ما خـواست فلك جمع پريشاني رانادم
    گـرچـه ديـگـر نـبـود سـود پشـيـمـانـي را
    رفت و سوزاند ز غم عالي و هم داني را
    مرگ اين نابـغـه را نـابـغ? ذبـيـانـي



/ 1