مروري بر زندگي، فعاليتها و انديشه‏هاي آيت‏الله شيخ فضل‏الله نوري - مروری بر زندگی، فعالیت ها و اندیشه های آیت‏ الله شیخ فضل‏الله نوری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مروری بر زندگی، فعالیت ها و اندیشه های آیت‏ الله شیخ فضل‏الله نوری - نسخه متنی

مرتضی علویان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مروري بر زندگي، فعاليتها و انديشه‏هاي آيت‏الله شيخ فضل‏الله نوري

1مرتضي علويان

چكيده:

از راههايي كه مي‏توان نسبت به تحولات سياسي ـ اجتماعي گذشته شناخت بهتري به دست آورد مرور بر زندگي، فعاليت و انديشه شخصيتهاي برجسته‏اي است كه در آن تحولات نقش ايفا كرده‏اند، علاوه بر اين كه ضريب دقت مطالعات و تحقيق را افزايش خواهد داد.

از اين رو مطالعه يكي از بزرگترين تحولات سياسي ـ اجتماعي ايران يعني انقلاب مشروطه نيز از اين قاعده مستثنا نيست. در بين شخصيتهاي برجسته‏اي كه در اين تحول نقش داشته و در مراحل مختلف آن آثاري از ايشان مشاهده مي‏شود، شهيد شيخ فضل‏الله نوري است كه در اين نوشتار مختصر، مروري بر زندگي و فعاليتها و انديشه‏هاي ايشان صورت مي‏گيرد؛ زيرا ايشان در صحنه‏هاي اجتماعي يكي از رهبران مردمي ـ مذهبي محسوب شده و از سوي ديگر انديشه خاصي (مشروطه مشروعه) را مطرح ساخته است.

يكي از چهره‏هاي برجسته‏اي كه در بين علماي روحاني در جريان شكل‏گيري و تداوم انقلاب مشروطه از نزديك نقشهاي فراواني را در عمل ايفا كرده و در اقدامات معارضه جويانه با نظام سياسي حاكم به هدايت مردم مي‏پرداخته است و همچنين با طرح تئوري مشروطه مشروعه انديشه‏اي جديد را بيان كرده، شيخ فضل‏اللّه‏ نوري است. به تعبير پيتر آوري استاد تاريخ در دانشگاه كمبريج:

«شيخ فضل‏اللّه‏ نوري مرد دانشمند و افتاده‏اي بود، او را بايستي نماينده آن مكتب فكري دانست كه حاكميت را از خداوند مي‏دانند و نه از 2مردم و شاه.»

حضرت امام رحمه‏الله نيز در اين مورد مي‏فرمايند:

«مرحوم شيخ فضل‏اللّه‏ ايستاد كه مشروطه بايد مشروعه باشد. بايد قوانين موافق اسلام باشد. همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسي هم از كوشش ايشان بود، مخالفين، خارجيها كه يك چنين قدرتي را در روحانيت مي‏ديدند، كاري كردند در ايران كه شيخ فضل‏اللّه‏ مجاهد مجتهد داراي مقامات عاليه را يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف روحاني نما او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه، شيخ فضل اللّه‏ را در حضور جمعيت به دار كشيدند.»3

همچنين حضرت امام رحمه‏الله در يكي ديگر از سخنان خود مي‏فرمايند:

«جرم شيخ فضل الله اين بود كه قانون بايد اسلامي باشد جرم شيخ فضل الله اين بود كه احكام قصاص غير انساني نيست، انساني است، او را دار زدند و از بين بردند و شما حالا به او بدگويي مي‏كنيد.»4

حضرت امام در فرازهاي ديگري از سخنان خود نيز مكررا از شيخ فضل الله به عنوان يك فرد متعهد به اسلام ياد نمودند.5

حيات علمي ـ اجتماعي

شيخ فضل‏اللّه‏ كجوري مازندراني معروف به نوري در دوم ذيحجه 1259 ق. در قريه «لاشك» از توابع كجور مازندران ديده به جهان گشود. پدرش ملا عباس نوري طبرسي از «افاضل علماي دين»6 و پيشوايان مورد اطمينان و اعتماد و وثوق مردم نور و مازندران7 بوده است. كتابي نيز از وي به نام «الاخلاق» بر جاي مانده است. رشد و نمو اوليه ايشان در «بلده»، بخش مركزي شهرستان نورِ فعلي بوده است. وي در آغاز جواني به تحصيل مقدمات علوم متداول عصر خويش پرداخت و پس از مدتي براي تكميل تحصيلات خويش به همراه مرحوم حاج ميرزا حسن نوري ـ محدّث نوري ـ صاحب مستدرك الوسائل، دايي و پدر زن خود راهي نجف اشرف گرديد. در آن‏جا به ترتيب در حوزه درس شيخ راضي آل خضر و ميرزا حبيب‏اللّه‏ رشتي ـ شاگرد شيخ مرتضي انصاري ـ و سيد حسن ميرزاي شيرازي شركت جُست. در اين ايام ميرزاي شيرازي در نجف اشرف اقامت داشت، اما پس از هجرت ميرزا به سامرا ايشان نيز به همراه دايي خود ـ محدث نوري ـ و نيز استاد اخلاق و نمونه عالي فضيلت ملا فتحعلي سلطان آبادي عازم سامرا مي‏گردد و تا پايان اقامت خود در كشور عراق در اين شهر به خوشه‏چيني از محضر ميرزاي شيرازي مي‏پردازد. در همين ايام، با استعداد و سخت كوشي كه از خود نشان داده بود از شاگردان برجسته ميرزا درآمد و در همين زمان به مقام و درجه بلند فقاهت و اجتهاد نايل آمد. ايشان علاوه بر علوم متداول حوزه يعني فقه و اصول، بر رجال، كلام، حكمت و عرفان نيز احاطه كامل داشت و در فضل و كمال و دانش آن چنان شهرت داشت كه دوستان و نيز مخالفان فكري او به اين مسأله اذعان داشته‏اند.

سيد محمدعلي شوشتري كه در حوزه علميه شيخ شركت داشت و نيز چند دوره وكالت مجلس را عهده‏دار بود، پيرامون شيخ چنين اظهار نظر مي‏كند:

«نوري... از نظر دانش و فضل در رشته اصول، استاد درجه اول و در فقه، محقّق تام كه نظرياتش مورد استناد فقهاي ديگر قرار مي‏گرفت و يا در رشته كلام و حكمت كسي را ياراي مجادله و يا بحث با ايشان نبود و در ساير رشته‏هاي ادبي و ضروري، جامع جميع كمالات بوده است.»8

و به نقل برخي‏ها، ايشان « حتي در اين اواخر از مرحوم ميرزا جهانبخش منجم به فراگيري علم نجم و اسطرلاب مي‏پرداخت.»9

بي‏گمان مقام علمي و اجتهاد ايشان ـ كه بر كسي پوشيده نبوده است و دوست و دشمن بر آن صحّه گذاردند و حتي با تمام تهمتها و افتراهايي كه در جريان انقلاب مشروطه به ايشان وارد ساختند، نتوانستند در مقام و جايگاه علمي ايشان خدشه وارد كنند ـ شأن و منزلت خاصي را در بين مردم نيز بدست آورده بود به‏گونه‏اي كه دشمنترين دشمن و مجري بدار آويختن ايشان او يعني يپرم خان مي‏گويد:

«شيخ فضل اللّه‏ نوري روحاني عاليقدري بود و گفته او براي توده خلق وحي مُنْزَل محسوب مي‏شد.»10

شيخ فضل‏اللّه‏ نوري پس از گذراندن مراحل مختلف علمي و نايل آمدن به مقام اجتهاد و تقرير چند رساله فقهي و اصولي، به اشاره ميرزاي شيرازي براي ارشاد و هدايت مردم به تهران مي‏آيند. «چرا كه ضرورت موقعيت و نفوذ بيگانگان و شيوع تفكر فرنگي مآبي در ايران ايجاب مي‏كرد كه به تهران آيد. ميرزاي شيرازي براي كسب اطلاع دقيق از وضعيت نابسامان كشور او را به ايران فرستاد.»11 در واقع مي‏توان گفت كه او نماينده مورد اطمينان ميرزا بوده كه با اشاره ايشان در حدود سال 1290 ق. به ايران بر مي‏گردد و به مرور زمان به خاطر ويژگيهايي كه در وي بود جايگاه خاصي را در بين روحانيت بدست آورد «و در جريان جنبش تحريم تنباكو با ميرزا حسن آشتياني همكاري داشت و پس از وي به رياست مذهبي رسيد و مجتهد طراز اول تهران شد.»12

از جمله ويژگيهايي كه در شيخ فضل‏اللّه‏ بود و موجب گرديد كه جايگاه ويژه و نفوذ كلمه‏اي در مردم پيدا كند، را مي‏توان در گزارشي كه حسن علي برهان نوشته است، يافت:

«شيخ مردي بود، اولاً احتياجي به گرفتن مال از ديگران، به سبب آن كه در مازندران علاقه ملكي و درآمد منظم داشت، نداشت. ثانياً، خوب درس خوانده بود و تا زماني كه زن و فرزند هم داشت، در عتبات درس مي‏خواند و خيلي خوب مراتب اجتهاد را گذرانده بود. ثالثاً، با هوش و حضور ذهن بود و اغلب در موقع ترسيم مهرش به اوراق قبل از آن كه به ثبت‏هاي خود رجوع كند، از خاطره‏اش كمك مي‏گرفت و حاصل خاطراتش در اين امور با آنچه ثبت شده بود، مطابقت داشت. رابعاً، به سبب اين كه متعيّن زندگي مي‏كرد و با سواد و مجتهد جامع الشرايط شناخته شده بود، تمام رجال و اولياي امور و پادشاهان و اقران و امثالش به او با نظر اعزاز و احترام نگاه مي‏كردند. اين اوصاف او را فردي ممتاز و لازم الاحترام نموده بود. اين صفت را هم بايد اضافه نمايم كه بسيار در ابراز عقايدش شجاع و بي‏باك بود... و ملاحظه قدرت روز را نمي‏نمود.»13

با موقعيتي كه براي شيخ در ايران فراهم گشته بود، ايشان در امور مختلف محل رجوع و ملجأ و مأواي مردم گرديده بود و آنان در مسائل گوناگون براي دريافت راه حل و ارشادهاي لازم به ايشان مراجعه مي‏كردند، به‏گونه‏اي كه احتشام السلطنة در «خاطرات» خود مي‏نويسد:

«شيخ فضل‏اللّه‏ نوري مجتهد، بعد از تكميل تحصيلات خود در نجف اشرف و نيل به مقام اجتهاد در سال 1288 ق. به تهران بازگشت. قريب چهل سال در تهران رياست و مرجعيت داشت و ترافع دعاوي عموم، به محضرش ارجاع مي‏شد و مجلس درسش ممتاز بود. قبل از نهضت مشروطه در برخوردهايي كه ميان مردم و دربار به وجود مي‏آمد، همواره او رهبر و پيشواي خلق بود. از جمله در مسأله رژي و غائله تنباكو او به حمايت از مردم قيام كرد.»14

شيخ علاوه بر مرجعيت ديني كه در تهران عهده‏دار رياست آن بود مجلس درس نيز داشته، به تربيت طلاب مي‏پرداخته است و نيز با عهده‏داري ارشاد مردم مشكلات قضايي آنها را هم حل مي‏كرد و مي‏توان گفت كه به نوعي حاكم شرع نيز محسوب مي‏گرديد؛ يعني از چند بُعد با مردم ارتباط نزديك داشت. اول، تربيت طلاب و فرزندان اين مرز و بوم. دوم، هدايت و ارشاد عموم مردم و سوم، حل اختلافات آنان، چه اين كه با دربار رخ مي‏داد و يا بين خودشان اتفاقي حادث مي‏شد كه همگي كاملاً از ابعاد گوناگون فعاليت شيخ، حكايت دارد؛ چرا كه طبق گزارشي كه سپهر در مرآة الوقايع مي‏دهد:

«آقا شيخ فضل اللّه‏، اعتماد الشريعه... وكيل مازندراني... را كه بسي خانه‏ها را به غصبيت برده، چوب مي‏زند.»15

همچنين طبق مداركي كه موجود است ميرزاي شيرازي مراجعه كنندگان از ايران را به شيخ فضل‏اللّه‏ ارجاع مي‏دادند و حتي گفته بودند:

«مگر حاج شيخ فضل‏اللّه‏ در تهران نيست كه به من مراجعه مي‏كنيد، ميان من و شيخ فضل‏اللّه‏ ضديتي نيست، ايشان خود من و نفس من است.»16

مجلس درس ايشان نيز داراي اعتبار و اهميت فوق‏العاده بوده است. بنا به نقلي كه نويسنده كتاب «شيخ فضل‏اللّه‏ نوري و مشروطيت» از آيت‏اللّه‏ مرعشي نجفي دارد:

«بسياري از روحانيون به شركت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسياري در حوزه درس او حاضر و اغلب علماي تهران از افادات علمي او بهره مي‏برده‏اند.»17

كسروي در «تاريخ مشروطه ايران» مي‏نويسد:

«در پايتخت، شيخ (فضل‏اللّه‏) بالاترين مقام روحانيت را حايز نموده گفته مي‏شود از حيث معلومات و تبحر در علوم ديني از همه همگامانش برتري داشته و بسيار فهيم و باهوش بوده و در قدرت استدلال در ميان طبقه خود نظير نداشته، هر روز در مساجد و مجالس درس و خانه‏اش، هزارها نفر اجتماع مي‏كردند.»18

تأليفات شيخ از مقام علمي ايشان حكايت دارد كه در ذيل به نمونه‏هايي اشاره مي‏شود:

1ـ رساله «سؤال و پاسخ» شماره (1)، حاوي 236 پرسش از ميرزاي شيرازي، طبع تهران، 1305 ه··.

2ـ «رساله عمليه» توضيح المسائل شماره (2)، حاوي 60 پرسش و پاسخ از ميرزاي شيرازي، طبع تهران، 1306 ه··.

3ـ رساله اصولي «المشتق» تقرير و شرح درس ميرزاي شيرازي كه در تهران به تاريخ 1305 منتشر گرديد.

4ـ رساله «تحريم سفر حاجيان به مكه از طريق جبل» با امضاي بلند پايه آن عصر، طبع تهران، شعبان 1320ه·· .

5ـ صحيفه «قائميه» حاوي مجموعه ادعيه رسيده از امام دوازدهم(عج).

6ـ «تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل» در رد سياست مشروطه كه به فرمان شيخ توسط ميرزا علي اصفهاني تحرير گرديده است. اين رساله در 1366 ه·· . در تهران چاپ گرديد.

7ـ «شرح مقاصد» مجموعه مقاله‏ها و نامه‏ها و اعلاميه‏هاي شيخ و يارانش كه در تحصن حضرت عبدالعظيم گردآوري شده و در 1325 ه·· . در تهران طبع گرديد.

8ـ «تحريم مشروطيت» حاوي علت موافقت اوليه و مخالفت ثانويه شيخ نوري با مشروطيت و دلايل شرعي او به قلم خودش در 1326 ه·· . در تهران چاپ شد.

و بسياري از رساله‏ها و آثار خطي ديگر كه از ايشان بر جاي مانده است.

مطالب مطرح شده از نقش و جايگاه برجسته شيخ حكايت دارد كه در طول بيش از 40 سال فعاليت و ارتباط تنگاتنگ با مردم، آنچه را شريعت مطهره اسلام در زمينه‏هاي مختلف مد نظر داشت به مردم انتقال داده و تا حدودي زمينه‏هاي نفوذ و سپس تحول را فراهم آورد؛ چرا كه متون تاريخي به صراحت بر نقش جنبش مردم توسط شيخ كاملاً گواهي مي‏دهند.

فعاليت‏هاي سياسي ـ اجتماعي شيخ فضل‏اللّه

شيخ پس از درخواست مردم و اشاره ميرزاي شيرازي و ورود به تهران به خاطر دل‏نگرانيهايي كه از اوضاع ايران داشت، تلاشهاي خود را در عرصه‏هاي مختلف فرهنگي، سياسي و اقتصادي آغاز كرد. وي در ابعاد مختلفي به مقابله با سلطه فرهنگي، اقتصادي و سياسي بيگانگان در ايران مي‏پردازد؛ چرا كه به گفته دكتر فووريه: «لقمه چرب و نرمي پيدا شده بود و رسيدن به آن به رنج و خرج سفر مي‏ارزيد.»19 بيگانگان براي رسيدن به اين منافع بزرگ راهي ايران گرديدند كه با گسترش نفوذ انگليسها، اهداف خود را از طريق اخذ امتيازات متنوع به نمايش گذاشتند. هدف آنان رسيدن به منافع اقتصادي بوده است كه براي بيمه كردن آن مي‏بايست زمينه‏هاي فرهنگي و سياسي فراهم مي‏آمد. از اين رو:

«به مأمورين سياسي و ديپلماتها اختيار انعقاد معاهدات، تجزيه قسمتهاي مختلف كشور، تضعيف دولت مركزي، مبارزه با پيشرفت فرهنگ و تمدن محلي كه همه آنها در مسير استقرار سياسي انگلستان و پيشبرد سياسي آن دولت بود، اعطاء مي‏گردد.»20

بدنبال اين سياست،

«گروه زيادي از مبلغين مذهبي زن و مرد به ايران مي‏آيند و با مسافرت به شهرها ايرانيان را به مسيحيت دعوت مي‏كنند، كليساهاي بسياري ساخته مي‏شود، همچنين بيمارستانهايي بنا مي‏شود و پرستاري بيماران را به عهده دختران مسلمان ايراني كه اجباراً از حجاب برخوردار نبودند، گذاردند.»21

شيخ فضل‏اللّه‏ پس از آگاهي از اين سياست بيگانگان خصوصاً انگليسها كه با امتياز تنباكو سرعت يافته بود ـ به خاطر حضور گسترده انگليسها و مزدوران هندي آنان براي اجراي امتياز رژي ـ در صدد رويارويي و مقابله با نفوذ فرهنگ غربي بر مي‏آيد. رساله‏ها و نامه‏هايي كه از شيخ به جاي مانده است، كاملاً از اين موضع‏گيري او حكايت دارد. از جمله اين رساله‏ها مي‏توان به رساله شصت پرسش و پاسخ اشاره كرد كه از حساسيت شيخ و ميرزا از مراودات اقتصادي و فرهنگي با بيگانه نشان دارد.

«در جواب سؤال از قند و غيره آنچه نوشته بوديد از ترتب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد كفر به محروسه ايران، صانها اللّه‏ تعالي عن حوادث الزمان، صواب و هميشه ملتفت به آنها و اضعاف آن كه مايه خرابي دين و دنياي مسلمين است بوده‏ام و از اقدام شما در تهيه دفع آنها كه بايد از محض غيرت دين و خيرخواهي مسلمين باشد زياده مسرور شدم و البته به هر وسيله كه ممكن باشد، رفع اين مفاسد بايد بشود...»

سؤال ديگري كه شيخ در آن رساله مطرح كرده همراه با جواب ميرزا عبارت است از: تشبه به غير مذهب، از بابت لباس و چقاره (سيگار) كشيدن و غيره تشبه است و بد است يا خير؟ جواب ميرزا: در حديث است كه «لا تلبسوا ملابس اعدائي و لا تطعموا مطاعم اعدائي و لاتسلكوا مسالك اعدائي، فتكونوا اعدائي كما هم اعدائي»22 كه هرگونه تلبس و تقليد را از بيگانه نفي مي‏كنند.

شايد بتوان گفت كه همين سؤال و جوابها و ديگر اقدامات بوده است كه زمينه وقوع جنبش تنباكو را فراهم آورده است، هر چند اقدامات ديگر از جمله نامه سيد جمال‏الدين اسدآبادي را نيز نبايد ناديده گرفت.

در اين قسمت، پيرامون نقش شيخ در جنبش تنباكو به دو نقل اشاره مي‏شود:

«در اين نهضت ملي، شيخ فضل‏اللّه‏ در كنار مجتهد بزرگ تهران، ميرزا حسن آشتياني، در محور مبارزات مردم تهران قرار داشتند. و بنا به نوشته شيخ حسن كربلايي، حكم تحريم تنباكو را شيخ فضل‏اللّه‏ به دليل ارتباط نزديكي كه با ميرزاي شيرازي داشت از سامرا گرفت و به يكباره قرارداد رژي و عوامل آن را شكست داد.»23

«همه و همه از دربار و دولت و رجال و تجار كه تلگرافهاي الغاء قرارداد تنباكوي رژي را به عتبات، خدمت مرحوم ميرزاي شيرازي عرضه داشتند مرحوم ميرزا قانع نشد و نشد تا موقعي كه از مرحوم حاج شيخ فضل‏اللّه‏ نوري استفسار و تأييد آن را دريافت نمود.»24

پيرامون نقش شيخ در انقلاب مشروطه بايد گفت كه به اعتراف بسياري از مورخين «شيخ در آغاز شكل‏گيري نهضت، در ايجاد فكر و تأسيس عدالتخانه و جنبش روحانيت و سپس تدوين قانون اساسي نقش عمده‏اي داشت.»25 موقعيتي كه شيخ فضل‏اللّه‏ داشت و با اتحادي كه بين ايشان و دو عالم بزرگ [بهبهاني و طباطبايي] برقرار گرديد، مشروطيت، تقويت شد و البته مقام علمي عالي او نيز در اين امر مؤثر بوده و زمينه‏هاي تسريع در پيروزي و تسليم شاه و دربار را فراهم آورده بود.

همراهي ايشان با آيت‏اللّه‏ بهبهاني و طباطبايي در جريانهاي مختلف از جمله تحصن در مسجد جمعه تهران (مسجد شاه) و مهاجرت با آنها به قم را بايد از اقدامات عملي ايشان در اين مسير دانست، البته ايشان:

«حوادث جنبش عدالت خواهي را نتيجه بحرانهاي سياسي و اقتصادي و فقر عمومي و ستم درباريان و هرج و مرج، بي‏قانوني و بي‏لياقتي زمامداران و نفوذ بيگانگان در تصميم‏گيري‏هاي همه جانبه مي‏دانست و از قيام براي اصلاح كمبودهاي كشور حمايت مي‏كرد.»26

بايد به اين مطلب اشاره كرد كه ايشان در اين مسير رواج و گسترش شريعت را مي‏طلبيد و با اميد به اين مسأله مي‏خواست كه احكام شرع را به رويه قانون آورده و روي هم رفته يك حكومت شرعي ايجاد كند.27 و به سبب داشتن همين انديشه با ورود افراد روشنفكر تازه از فرنگ برگشته در جريان نهضت، ناخرسندي خود را ابراز كرد و اعلام داشت كه زماني اين مشروطيت، رسميت مي‏يابد كه مشروعه و تابع احكام اسلام باشد.

ايشان با استقلال و ذهنيتي اسلامي كه داشت تحت تأثير جاذبه‏هاي فرهنگ و ارزشهاي غربي قرار نمي‏گرفت و مي‏گفت كه اسلام داراي آنچنان غنايي است كه در همه عرصه‏ها پاسخگو است و نيازي به بهره‏گيري از بيگانه نيست و در تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل دقيقاً به اين مطلب اشاره دارد:

«اين اسلام كه اكمل اديان و اتم شرايع است و اين دين، دنيا را به عدل و شورا خواند، آيا چه افتاده است كه امروز بايد دستور عدل ما از پاريس برسد و نسخه شوراي ما از انگليس بيايد.»28

و با همين ديدگاه است كه با قانون اساسي كه الهام گرفته از غرب است به مخالفت بر مي‏خيزد و آن را نوعي فراموشي از احكام شريعت تلقي مي‏كند و مي‏گويد:

«ما طايفه اماميه، بهترين و كامل‏ترين قوانين الهيه را در دست داريم اين قانون وحي است و معلوم است كه اين قانون الهي ما، مخصوص به عبادات نيست، بلكه حكم جميع مواد سياسيه را بر وجه اكمل و اوفي داراست. لذا ما ابداً محتاج به جعل قانون نخواهيم بود. خصوص به ملاحظه آنكه ماها بايد بر حسب اعتقادات اسلامي، نظم معاش خود را به قسمتي بخواهيم كه امر معاد را مختل نكند و لابد چنين قانون منحصر خواهد بود به قانون الهي.»29

همين خصوصيات شيخ و وجود عوامل ديگري است كه زمينه‏هاي بر دار شدن ايشان را نيز فراهم آورده بود؛ زيرا از يك طرف بيگانگان، خصوصاً انگلستان، حضور چنين شخصيتي را مخل رسيدن به منافع خود در دراز مدت مي‏دانستند و احساس خطر مي‏كردند و از سوي ديگر، روشنفكران تازه از فرنگ برگشته كه غالباً مغلوب و مقهور فرهنگ غرب واقع شده بودند، انديشه‏هاي دين خواهي را مانع از ترقي كشور و مملكت مي‏دانسته‏اند. همچنين افراد فرصت طلب و جاه‏طلب كه منافع خود را در نابساماني كشور مي‏ديدند و نيز برداشتهاي مختلف و فهمهاي متفاوت ميان علما از جريان سياسي ـ اجتماعي آن روز را بايد مزيد بر علت دانست كه همه اين موارد، دست به دست هم داده و زمينه بر دار شدن شيخ را فراهم ساخت و بخصوص اصرار شيخ فضل‏اللّه‏ بر انديشه اسلام‏خواهي، آن هم اسلام ناب و اصيل و نفي هرگونه تقليد كوركورانه از بيگانه بوده است كه به كشته شدن وي منتهي شده است.

اين مطلب دقيقاً در نوشته‏ها و رساله‏هاي شيخ نمايان است. يكي از رساله‏هايي كه به ايشان منتسب است، رساله تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل مي‏باشد كه در كتاب رسايل مشروطيت آقاي غلامحسين زرگري نژاد، متن كامل آن آورده شده است. مطالعه اين رسايل بسياري از پرده‏هاي ابهام را نسبت به شيخ و انديشه مشروعه خواهي وي كنار مي‏زند و نقشه‏هاي شوم دشمن خصوصاً بيگانه در آن نمايان مي‏گردد؛ در اين بخش به نمونه‏هايي از آن اشاره مي‏شود:

1ـ ضرورت حاكميت قانون

ايشان ضمن بيان ضرورت حاكميت قانون اشاره دارد كه اين قانون جز قانون اسلام نمي‏تواند باشد.

«حفظ نظام، محتاج به قانون است و هر ملتي كه تحت قانون داخل شدند و بر طبق آن عمل نمودند، امور آنان به استعداد قانون آنها منظم شده ولي بهترين قوانين قانون الهي است،... معلوم است كه قانون الهي، مخصوص عبادت نيست بلكه جميع مواد سياسيه را بر وجه اكمل داراست حتي ارش الخدش»30

2ـ قانون گذاري يا برنامه‏ريزي

ايشان جعل قانون كه همان تشريع باشد را به پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله اختصاص مي‏دهند، ولي اجتهاد و نيز برنامه‏ريزي در امور شخصي و حكومتي را در چارچوب شريعت اسلام (كتاب، سنت، اجماع، عقل) براي ديگران نيز مجاز شمرده اين مسأله را مباح و حتي لازم مي‏دانند:

«جعل قانون كار پيغمبري است. لذا هر رسولي كه مبعوث شد از براي همين كار بود. تا آن كه خاتم الانبياء مبعوث شد و دين خدا را كاملاً بيان فرمود، او خاتم الانبياء است و قانون الهي كه آورده ديگر نقص نخواهد داشت، نسبت به تمام ايام و تمام مردم. تماماً بر حسب وحي بوده نه استحسانات شخصيه، .... بلي اگر كسي بخواهد به جهت امور شخصي خودش قانون و ضوابطي مقرر كند منع و قبولش ربطي به احدي ندارد مگر اين كه مشتمل بر منكري باشد.»31

در جاي ديگر ايشان به ضرورت وجود مجلس قانون‏گذاري براي حفظ حقوق حقه مردم و جلوگيري از حاكميت مجدّد استبداد، اشاره دارد:

«اين روزها شنيده مي‏شود محض مساعدت با مقاصد اسلاميه حجج اسلاميه مهاجرين به زاويه مقدسه و ساير علماء اعلام و حجج اسلام ممالك محروسه ـ كه تماما هم مقصد و همداستان با مهاجرين شدند ـ بعضي از اشخاص، مذاكره مي‏نمايند كه ما نظامنامه نمي‏خواهيم. اين چه كلمه‏اي است؟! آيا مي‏شنويد يا نه، مي‏دانيد غرض را يا نه؟! اين حرف، بر جميع تقادير، غلط و موجب تضييع حقوق سي كرور نفوس است، بلكه مودّي به فساد اصل مجلس است.

گمان دارم كه رندان، به اين تدليس، مي‏خواهند مجلس را از بين ببرند و زحمات يك ساله تمام طبقات به هدر و خسارات اهالي مملكت، همه را بر باد دهند و استبداد را به حال اول برگردانند.»32

با شايعاتي كه عليه شيخ در مخالفت ايشان با مجلس شورا و سعي در تخريب چهره ايشان صورت مي‏گيرد مي‏گويد:

«ايها الناس من به هيچ وجه منكر مجلس شوراي ملي نيستم، بلكه مدخليت خود را در تأسيس اين اساس بيش از همه كس مي‏دانم... الان هم من همان هستم كه بودم تغييري در مقصد و تجددي در رأي من به هم نرسيده است.»33

3ـ آزادي و برابري

شيخ از تعابير ليبرالي و غربي از «حريّت و مساوات» انتقاد مي‏كند و آن را با ضروريات شريعت اسلام منافي مي‏داند و البته اگر آزادي و حريت به معني تأمين حقوق شرعي و قانوني مردم و در دايره مباحات باشد و اگر برابري و مساوات به مفهوم عدم تبعيض و نفي بي‏عدالتي در اجراي قوانين باشد آن را قطعاً مورد قبول فقها مي‏شمرد. او در اين زمينه معقتد است كه:

«مراد به حريت، حريت در حقوق مشروعه و آزادي در بيان مصالح عامه است، تا اهالي اين مملكت مثل سوابق ايام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقي كه از جانب خداوند براي آنها مقرر است مطالبه و اخذ نمايند، نه حريتِ اربابِ اديانِ باطله و آزادي در اشاعه منكرات شرعيه كه هر كس آنچه بخواهد بگويد و به موقع اجرا بگذارد.»34

پيرامون ملاك مساوات اشاره‏اي دارد كه:

«اي برادر عزيز قوام اسلام به عبوديت است و بناي احكام آن به تفريق و جمع مختلفات است پس به حكم اسلام بايد ملاحظه نمود كه در قانون الهي، هر كه را با هر كس مساوي داشته ما هم مساويشان بدانيم. و هر صنفي را مختلف با صنفي فرمود ما هم همينگونه رفتار كنيم تا در مفاسد ديني و دنيوي واقع نشويم.»35

4ـ بيان حقيقت مشروطه

شيخ در پاسخ به كساني كه قائل بودند او از نظر اوليه خود مبني بر مشروطه، عدول كرده و مخالف حركت عمومي مردم قدم بر مي‏دارد، در نتيجه بايد او را كنار گذاشت، به تعريف مشروطه پرداخته و خود را نيز مدافع آن مي‏داند:

«برادر عزيزم [بدان كه] حقيقت مشروطه عبارت از آن است كه منتخبين از بلدان به انتخاب خود رعايا در مركز مملكت جمع شوند و اينها هيأت مقننه مملكت باشند و نظر به مقتضيات عصر بكنند و قانوني مستقلاً مطابق اكثر آراء بنويسند، موافق مقتضي عصر... اما اين وضع قوانين بايد مطابق شرع باشد.»36

و بسياري از نوشته‏هاي ديگر كه مي‏توان در آن نشان از انديشه شيخ پيرامون نظام مشروطه و تطابق آن با قوانين شريعت مطهره اسلامي را يافت. در نهايت شيخ شهيد در راه دفاع از مشروطه مشروعه، جان خود را فدا نمود و مخالفان پس از ترور شخصيت او، شخص وي را به دار آويختند.37

نتيجه

شيخ فضل الله نوري با موقعيت علمي و جايگاه اجتماعي كه در بين روحانيت و مردم داشته، توانسته است يك فرهنگ سياسي مستقلي را مطرح كند و بر اساس آن نيز به ميدان عمل وارد گردد. ايشان «مشروطه مشروعه» را طراحي كرد كه پيام خاصي را داشت. الگوي «مشروطه مشروعه» از طرف ايشان كه حاكي از نگاه او به مسائل مختلف سياسي، اجتماعي و... مي‏باشد، فرهنگ سياسي نويني را ارائه مي‏داد؛ يعني اين كه مسائل گوناگون مردم مي‏بايست با احكام اسلام تطبيق داده شود و مشروعيت آنان مورد تأييد قرار گيرد.

تلاشهاي شيخ در دوره اول مشروطه با گنجاندن اصل دوم متمم قانون اساسي مبني بر نظارت فقها بر مصوبات مجلس شوراي ملي با موفقيت همراه بود، اما در دوره بعد ـ پس از استبداد صغير ـ حوادثي واقع گرديد كه از ورود آن انديشه به عرصه عمل و ميدان سياست و قانون‏گذاري جلوگيري شد. در هر حال انديشه مشروعه‏خواهي شيخ در تاريخ تحولات سياسي ـ اجتماعي ايران ثبت و براي آيندگان الگوي مناسبي را مطرح ساخت.


1 استاديار دانشگاه، محقق و كارشناس ارشد علوم سياسي.

2ـ پيتر آوري، تاريخ معاصر ايران (از تأسيس تا انقراض سلسله قاجاريه)، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، مؤسسه انتشاراتي عطايي، تهران، چاپ چهارم، 1377، ص 251.

3ـ صحيفه نور، 27/8/59، ج 13 ص 175.

4 - همان، ج 15، ص 21.

5 - ر.ك.: همان، ج 18، ص 135، 231 و 181.

6ـ عبدالحسين اميني، شهيدان راه فضيلت، ترجمه جلال‏الدين فارسي، بي‏نا، تهران، ص 514.

7ـ محمد محسن شيخ آقا بزرگ تهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت، 1400 ق، ج 15، ص 23.

8ـ محمدعلي شوشتري، چرا مرحوم شيخ فضل‏اللّه‏ نوري به دار آويخته شد، روزنامه اطلاعات، 22 دي 1327، ص 6.

9ـ محمدحسن اديب هروي خراساني، تاريخ پيدايش مشروطيت در ايران، شركت چاپخانه‏اي خراسان، مشهد، چاپ دوم، 1361، ص 136.

10ـ اسماعيل رائين، يپرم خان سردار، با مقدمه محمد حسين صديق، مؤسسه تبليغاتي رائين، تهران، 1355، صص 62 ـ 61.

11ـ علي كاظمي، خاطرات مستر همفر با مقدمه حسين لنكراني، بي جا، تهران، چاپ دوم، 1400 ف، ص 5.

12ـ يحيي دولت آبادي، حيات يحيي، انتشارات عطار و فردوس، تهران، چاپ ششم، 1371، ج 1، صص 136 ـ 135.

13ـ مجله وحيد، شماره 14، سال چهاردهم، اسفند 1355، (به سردبيري محمدعلي نجاتي).

14ـ خاطرات احتشام السلطنة، به كوشش سيد محمد مهدي موسوي، تهران، 1367، ص 20.

15ـ عبدالحسين خان سپهر، مرآة الوقايع مظفري و يادداشتهاي ملك المورخين، تهران، 1368، ج 2، ص .245

16ـ علي كاظمي، پيشين، صص 18 ـ 17.

17ـ مهدي انصاري، شيخ فضل‏اللّه‏ نوري و مشروطيت، موسسه انتشارات امير كبير، تهران، چاپ دوم، 1376، صص 36 ـ 35.

18ـ مهدي ملك زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، انتشارات علمي، تهران، چاپ دوم، 1363، ج 6، صص 1114ـ15

19ـ ابراهيم تيموري، تحريم تنباكو، تهران، 1328، ص 42.

20ـ اسماعيل رائين، فراموشخانه و فراماسونري، مؤسسه تبليغاتي رائين، تهران، ج 2، ص 128.

21ـ ابراهيم تيموري، پيشين، ص 42.

22ـ محمد تركمان، مجموعه‏اي از رسايل، اعلاميه‏ها، مكتوبات... و روزنامه شيخ شهيد فضل‏اللّه‏ نوري، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، تهران، صص 384 ـ 382.

23ـ ميرزا محمد ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام علي اكبر سعيدي سيرجاني، انتشارات آگاه، تهران، 1357، ج 1، ص 12.

24ـ علي كاظمي، پيشين، ص 23.

25ـ ميرزا محمد ناظم الاسلام كرماني، پيشين، ص 560.

26ـ مهدي انصاري، پيشين، صص 48 ـ 47.

27ـ احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران با پيشگفتاري از رحيم رضا زاده ملك، انتشارات صداي معاصر، تهران، چاپ چهارم، 1380، ص 288.

28ـ غلامحسين زرگري نژاد، رسايل مشروطيت، (رساله تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل) انتشارات كوير، تهران، چاپ دوم، 1377، ص 174.

29ـ همان.

30ـ همان، صص 175 ـ 174.

31ـ همان، ص 176.

32 - محمد تركمان، رسائل، اعلاميه‏ها، مكتوبات...، و روزنامه شيخ شهيد فضل‏الله نوري، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، تهران، 1362، صص 285 ـ 86.

33 - همان، صص 245، 246.

34 - همان، صص 366 ـ 363.

35 - غلامحسين زرگري‏نژاد، پيشين، ص 177.

36ـ همان، 182.

37 - حضرت امام رحمه‏الله ، صحيفه نور، ج 18، ص 181: «دوران مشروطه را كه همه آقايان شنيده‏اند يك عده‏اي كه نمي‏خواستند كه در اين كشور اسلام قوّه داشته باشد...آنها جو سازي كردند به طوري كه مثل مرحوم آقا شيخ فضل الله كه آن وقت يك آدم شاخصي در ايران بود و مورد قبول بود همچو جو سازي كردند كه در ميدان علني ايشان را به دار زدند و پاي آن هم كف زدند و اين نقشه‏اي بود براي اين كه اسلام را منعزل كنند و كردند. و از آن به بعد ديگر نتوانست مشروطه يك مشروطه‏اي باشد كه علماي نجف مي‏خواستند. حتي قضيه مرحوم آقا شيخ فضل الله را در نجف هم يك جور بدي منعكس كردند كه آنجا هم صدايي از آن در نيامد.»

/ 1