تبشیری ها در عصر قاجار (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تبشیری ها در عصر قاجار (1) - نسخه متنی

احمد رهدار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تبشيري‌هادر عصر قاجار

عملكرد مبلغان مسيحي در ايران در دوره قاجار ‏

احمد رهدار ‏

اشاره:

چرا استعمار و ‏مسيحيت دست در دست يكديگر به سياحت و نفوذ در شرق مي‌پرداختند و چه رابطه ‏تنگاتنگي ميان آن‌ها وجود داشته است؟ تفصيل جالبي پيرامون اين موضوع در مقاله زير فراهم ‏گرديده است كه تقديم شما مي‌گردد. ‏

سرزمين ايران از ديرباز شاهد حضور مسيحيان (به‌ويژه نسطوريان) بوده است. تا پيش از پنج سده قبل، ‏تعامل ايرانيان با مسيحيان ـ که بسياري از آنان خودشان ايراني بودند ـ بيشتر اقتصادي و معيشتي و ‏کم‌تر سياسي ـ ديني بود. اما از آن پس، به‌ويژه به تبع شکل‌گيري عملي استعمارگري، كه ارتباط ‏بيشتر ملل و نحل ضرورت يافت، مذهب و عقايد ديني در اين ارتباط از جايگاه ويژه‌اي برخوردار شده‌اند ‏تاجايي‌که در قرون اخير، استعمار تلاش کرده است از همين محمل، براي پيشبرد اهداف استعماري ‏خود بهره ببرد. به‌همين‌دليل، نهادهايي که مذهب و عقايد را نمايندگي مي‌کردند ـ از جمله دستگاه ‏کليسا ـ بيش از پيش رنگ سياسي به خود گرفت و به موازات توسعه و گسترش استعمارگري، فعاليت‌ ‏آن‌ها نيز پيچيده‌تر شد. اين نوشتار در صدد است پس از بررسي كلي ماهيت، شيوه و گسترة فعاليت ‏مبلغان مذهبي ـ سياسي از سه قرن پيش تاکنون، به معرفي سه تن از موثرترين اين مبلغان: هنري ‏مارتين، ژوزف ولف و رابرت بروس بپردازد. ‏

نگاهي کلي به فعاليت‌هاي مبلغان مسيحي در ايران ‏

‏1. ترجمه و پخش انجيل‏

مقارن سال‌هاي پاياني قرن 18.م (13.ق) و با تأسيس و سازمان‌يافتن انجمن‌هاي تبليغي در اروپا، به‌ويژه در ‏انگلستان، و به دنبال گسترش اهداف توسعه‏طلبانه و استعماري اين دوران در مشرق‌زمين، سيل مبلغان ‏پروتستان به سراسر جهان و به‌ويژه به سرزمين‌هاي شرق، سرازير شد. در اين بين، به سبب سيادت ‏سياسي انگلستان در هندوستان، اين سرزمين به عنوان يكي از مهم‌ترين مراكز فعاليت مبلغان مذهبي ‏انگلستان انتخاب شد. اما زبان هندي تنها زبان رايج در اين سرزمين نبود، بلكه زبان فارسي به عنوان ‏زبان ادبي، زبان مشترك در سراسر هندوستان و زبان محاكم اسلامي و دادگاه‌هاي قضايي بريتانياي ‏كبير در هندوستان بود. نظر به اهميت زبان فارسي، مبلغان مسيحي كه در هندوستان فعاليت ‏مي‏كردند، در صدد برآمدند براي پيشبرد مقاصد تبليغي خود، متن كتاب مقدس را به زبان فارسي ‏ترجمه كنند و نسخه‏هايي از اين كتاب را در اختيار عامّه مردم هندوستان قرار دهند. مهم‌ترين و ‏فعال‌ترين اين مبلغان هنري مارتين بود. وي طي سفر به ايران كتاب عهد جديد ـ انجيل‌هاي چهارگانه ‏ـ را ترجمه كرد و پس از مرگ او نيز اين ترجمه‏ها با كمي اصلاحات سه بار تجديد چاپ شد و از حدود ‏سال 1827 (1243ق) به مدت نيم قرن به عنوان تنها ترجمه از انجيل در اين سرزمين مورد استفاده ‏قرار گرفت. ‏

بيست‌وشش‌سال پس از ترجمه انجيل هنري مارتين، يك مبلّغ اسكاتلندي به نام ويليام گلن ‏ ‎ (William ‎ Glen) ‎ ‏ كه در قفقاز با هيأت تبليغي بازل همكاري مي‏كرد، كار ترجمه كتاب عهد عتيق را بر عهده گرفت. ‏درواقع، كتاب عهد عتيق نيز يكي از ابزارهاي كار مبلغان مسيحي بود؛ چراكه با ورود به قرن نوزدهم (سيزدهم قمري) و رشد آرا و عقايد عقل‏گرايانه، برخي مندرجات كتب مقدس مورد انتقاد ‏قرار گرفت. بدين‌ترتيب و به قول گورنفلد ـ محقق آلماني ـ اگر تاريخي‌بودن موضوع‏هاي اين دو كتاب ‏مقدس مردود شمرده مي‏شد، مسيحيت نيز بي‏اعتبار تلقي مي‏گرديد. از اين ‌جهت مبلغاني مانند گلن ‏درصدد برآمدند با ترجمه نسخه‏هايي از كتاب عهد عتيق كه در شرق موجود بود، هم دربارة اين كتاب ‏تحقيق به عمل آورند و هم ابزار تبليغ مبلغان را تكميل كنند. گلن، مزامير و كتاب امثال را نيز به ‏فارسي ترجمه كرد. مبلغان منفرد، بازرگانان و نمايندگان سياسي كشورهاي اروپايي، اين دو كتاب و ‏ديگر كتب و رسالات انجمن‌هاي تبليغي را پخش مي‏كردند. ‏

سرانجام رابرت بروس پس از ورود به هندوستان و اقامت در ايران، در ترجمه كتاب عهد جديد هنري ‏مارتين و عهد عتيق گلن تجديدنظر به عمل آورد و آن‌ها را دوباره تصحيح كرد. ترجمة جديد بروس از ‏عهد جديد، از حدود سال 1891 (1309ق) تا به امروز آخرين ترجمه از اين كتاب است. بروس به ‏سبب ترجمه اين دو كتاب، از سوي «انجمن انجيل براي بريتانيا در خارج» به عنوان نمايندة انجمن در ‏ايران انتخاب شد. پس از او نيز اين انجمن و انجمن تبليغي كليسا نمايندگاني را براي نظارت بر ترجمة ‏كتب و ادعيه مذهبي به ايران فرستادند كه فعال‏ترين آن‌ها مبلّغي به نام تيزدال ‏ ‎ (Tizdall) ‎ ‏ بود. ‏

مراكز اصلي انجمن تبليغي كليسا و انجمن انجيل براي بريتانيا در خارج، در تهران و اصفهان متمركز ‏بودند و تقريباً در فاصلة زماني حدود صد سال ـ از آغاز تا پايان دورة قاجاريه 17412جلد حاوي بخش‌هايي از تورات، بيست‌هزار جلد انجيل، شصت‌وچهارهزار جلد ‏عهد جديد، به همراه عهد عتيق و مزامير را چاپ و براي استفاده عامه مردم در ايران منتشر كردند؛ ‏حال آن‌كه در آن زمان تعداد جمعيت باسواد ايران از ده‌هزار نفر بيشتر نبود. ‏

2. انتشار كتب مذهبي در كنار كتاب مقدس

‏ ‎ ‎ مبلغان مذهبي در سفرهاي تبليغي خود، همواره شماري از كتب مذهبي را نيز به همراه داشتند و با ‏تكيه بر مندرجات آن‌‌ها موعظه مي‏نمودند. آن‌ها پس از موعظه، نسخه‏اي از اين كتاب‌ها را به شنوندگان اهدا ‏مي‏كردند تا در صورت لزوم با مطالعه آن به پاسخ سؤالات خود دست يابند. به‌عبارتي كتب و رسالات ‏مذهبي مسيحي در تاريخچه فعاليت مبلغان مسيحي اهميت قابل‌توجهي داشتند و نگارش، چاپ و ‏انتشار آن‌ها از جمله فعاليت‌هاي اصلي هيأت‌هاي تبليغي مسيحي محسوب مي‏شد. دراين‌بين، تاليف ‏كتاب‌هايي دربارة زندگي‌نامه مبلغان معروف و فعال در تاريخچه تبليغ مسيحيت نيز بخشي از اين فعاليت‌ها ‏بود. بسياري از مبلغان مسيحي اگر نمي‌توانستند در کشورهاي شرقي کتاب‌هاي مورد نظر خود را چاپ و ‏منتشر کنند، آن‌ها را در اروپا به چاپ مي‌رساندند. البته چاپ اين کتاب‌ها در داخل کشورهاي شرقي مورد ‏تبليغ، بهتر و سياسي‌تر بود و لذا آن‌ها علاقه بيشتري داشتند كه اين كار را در خود اين كشورها انجام ‏دهند.‏1 ‎ ‏ ‏

‎ 3 . چاپ و نشر سرود‏هاي روحاني مسيحي

با ورود تيزدال به جلفا، دوران طلايي خلق آثار ادبي در انجمن تبليغي كليسا آغاز شد. وي با خريد يك ‏دستگاه تايپ و يک دستگاه چاپ كه به دستگاه چاپ هنري مارتين معروف بود، چاپ و نشر كتب ‏مختلف را آغاز كرد. از جمله وي نسخه اصلاح‌شده‌اي از يك كتاب دعا را به زبان فارسي چاپ نمود. پس ‏از اين تاريخ، هيأت انجمن تبليغي كليسا با همكاري هيأت تبليغي مبلغان امريكايي، كار ترجمه كتب ‏سرود مذهبي را در سطح وسيع‏تري آغاز كرد كه نتيجة آن چاپ سه دوره از سه كتاب سرودهاي ‏مذهبي با عنوان سرودهاي روحاني مسيحي بود. اهميت ترجمه سرودهاي مذهبي به حدّي بود كه ‏تمامي مبلغاني كه حتي اطلاع كمي نيز از ادبيات فارسي داشتند، در كار ترجمه همكاري مي‏كردند و با ‏توجه به سرودهاي ترجمه‌شده، دركل بايد گفت بازده كار ترجمه در سطح قابل‌توجهي خوب بوده است. ‏مبلغان، علاوه بر مراسم عبادي، اين سرودها را در بيمارستان‌ها براي بيماران نيز مي‏خواندند و موجب ‏تعجب بيماران مي‏شدند. به‌خاطر تناسب اين سرودها با آهنگ‌هاي اروپايي، شنيدن آن‌ها براي شنوندگان ‏شرقي تا حدّي نامأنوس بود. از اين رو انجمن تبليغي كليسا در سال 1928 (1347ق) يعني مقارن ‏سال‌هاي پاياني دورة قاجاريه، كتابي مشتمل بر 31 سرود را به زبان فارسي و متناسب با آهنگ‌هاي ‏شرقي چاپ و منتشر كرد و بدين‌ترتيب، يكي از مهم‌ترين ابزار تبليغ مبلغان اين هيأت را در اختيار آنان ‏قرار داد. ‏

‎ ‎

‏4 . سفرنامه نويسي

بيشتر مبلغان مسيحي، گزارش اقامت چندساله خود در ايران و ديگر سرزمين‌هاي شرقي را به‌صورت ‏سفرنامه‏ نوشته و تنظيم كرده‏اند. اين اسناد تنها در حيطة امور تبليغي مبلغان مورد استفاده قرار ‏نمي‏گيرند، بلكه يكي از مهم‌ترين منابع براي تحقيق و پژوهش در ادوار تاريخي جهان و ايران محسوب ‏مي‏شوند. سفرنامه‏هاي مبلغاني مانند سانسون (كتاب دو جلدي وقايع‏نگار كرمليت‏ها كه تاريخچه فعاليت ‏مبلغان مذهبي كاتوليك در ايران را براساس يادداشت‌ها و گزارش‌هاي آنان در حدّ فاصل قرون 17 و 18 ‏بيان مي‏كند)، نامه‏هاي بازن (پزشك مخصوص نادرشاه) و نامه‏هاي كشيشاني كه در حدّ فاصل دوره ‏صفويه تا پايان دوران افشاريه در ايران اقامت داشتند، از جمله اين موارد هستند. سفرنامه‌هاي مذكور، ‏راهنماي مناسبي براي مبلغان تازه‏كار و داوطلب انجام امور تبليغي در سرزمين‌هاي شرقي مانند ايران ‏بودند كه از اولين و مهم‌ترين آن‌ها مي‏توان به خاطرات و يادداشت‌هاي هنري مارتين اشاره كرد. اين ‏يادداشت‌ها ـ كه پس از مرگ هنري مارتين به‌گونه‏اي‌تصادفي به انگلستان رسيدند ـ را اعضاي انجمن ‏تبليغي كليسا، چاپ و منتشر كردند. همچنين يادداشت‌هاي پيتر گوردون با عنوان بخشي از دفتر روزانه ‏سفر در ايران در 1830، تأليفات جان كيتو با عناوين نظري به دربار ايران با توجه به كاربرد كتاب ‏مقدس و كشور و مردم ايران و شرح سفرهاي ژوزف ولف در سه كتاب، آثار كلارا رايس با عناوين ماري برد در ايران2 ‎ ‏ و زنان ايراني و رسوم آن‌ها،3 ‎ ‏ اثر ناپير مالكم‏ 4‏ (از مبلغان و ‏معلمان انجمن تبليغي كليسا در يزد) با عنوان پنج سال در يك شهر ايراني‏ ‎ 5 و اثر اسقف لينتون ‏كه سر پرسي سايكس مقدمه‏اي بر آن نوشته است، با عنوان شرح‌هاي خلاصه ايراني‏ ‎ 6 از اين ‏جمله ‎ ‎ مي‏باشند. ‏

فهرست برخي از انتشارات انجمن تبليغي كليسا دربارة ايران را به شرح ذيل مي‌توان برشمرد ‎ : ‎ ‏ نامه‏هاي ‏اسقف لينتون با عنوان پيشرفت ايران؛7 ‎ ‏ نظري اجمالي به ايران‏8 دربارة تاريخ، ‏جغرافيا و رسوم متداول؛ پزشكان در ايران‏ ‎ 9 اثر اميلين استوارت كه شرح هيأت پزشكي انجمن ‏تبليغي كليسا در ايران را دربردارد؛ ايران قديم و جديد، ‎ 10 اثر ويلسون كش؛ گريه يك كودك، ‏گزارشي دربارة قالي‌بافان كرمان كه يكي از پرستاران انجمن تبليغي كليسا نگاشته است؛ كلوچه ‏ايراني،11 كتابي با جداول، بازي‌ها، تصاوير و داستان‌هاي ايراني؛ حسن پسر يك راهزن.‏12 ‎

‏5 . فعاليت پزشكي

مبلغان مسيحي معتقد بودند يك پزشك مبلّغ، بايد نسخة زندة انجيل باشد، چون پزشكان مي‏توانند با ‏التيام بخشيدن به دردهاي بيماران، تأثير عميقي در روحية آن‌ها ايجاد كنند. بر اين اساس، آنان بر اين باور ‏بودند كه پزشك هيأت تبليغي نبايد هيچ‌گاه فراموش كند كه وي در وهلة اول يك مبلغ است تا يك ‏پزشك. طبيعي است برخلاف يك معلم مبلّغ كه تنها با كودكان سروكار دارد، يك پزشك مبلغ، مي‏تواند ‏با تمامي قشرهاي مختلف اجتماعي ارتباط برقرار كند و در شرايطي كه بيمار شديداً به كمك وي ‏احتياج دارد، به‌نوعي مقدمات تبليغ و تبشير وي را فراهم سازد. درواقع همان‏گونه كه در مجمع جهاني ‏امور تبليغ مسيحيت در سال 1910 (1328ق) اعلام شد، مراقبت‌هاي پزشكي، بخش درست و ضروري ‏كار تبليغ است. ‏

هنگامي كه مبلغان انجمن تبليغي كليسا در ايران مستقر شدند، اگر چه از ميزان جنگ‌هاي داخلي و ‏خارجي كاسته شده بود، ولي شيوع امراض واگير و قحط‌سالي‏هاي مكرر، روزبه‏روز بر شمار جمعيت ‏بيمار در ايران مي‏افزود. تنها در حدّ فاصل سال‌هاي 1835ــ1861 (1251ـ 1278ق) هشت‌بار وبا در ‏تبريز شايع شد؛ و حال‌آنكه به سبب پايين‌بودن سطح بهداشت عمومي، امكان ابتلا به بسياري از ‏بيماري‌هاي ديگر مانند حصبه و ذات‏الريه و امثال آن‌ها نيز در جامعه وجود داشت. اگرچه در اين دوران، ‏پزشكان ايراني با روش‌هاي سنتي، مداواي بيماران را بر عهده داشتند، اما با توجه به ميزان تخصص آن‌ها، ‏اين گروه نمي‏توانستند جوابگوي تمامي بيماران باشند. درواقع، در صورت وجود نيروي كافي براي ‏درمان نيز، روش‌هاي آنان بسيار ابتدايي بود و نتايج مثبتي به دنبال نداشت. ازاين‌جهت، مبلغان انجمن ‏تبليغي كليسا در ايران، در اولين گام‌هاي تبليغي خود، رسيدگي به بيماران و قحطي‏زدگان را بر عهده ‏گرفتند و در برخي مناطق ـ مانند كرمان ـ هيأت پزشكي، اولين مركز و پايگاه تبليغي مبلغان ‏انگليسي به شمار مي‏رفت. مبلغان از ساعت شش صبح تا حدود ساعت هشت بعد از ظهر از بيماران ‏عيادت مي‏كردند و در برخي موارد هر پزشك مبلغ با دستيارش، حدود چهل تا شصت بيمار را مداوا ‏مي‏كرد. برخي از پزشكان ـ مانند دكتر كار ـ پس از مداواي بيماران يك جلد كتاب مقدس نيز به آنان ‏اهدا مي‏كردند. ‏

‎ ‎

‏6 . تأسيس مدرسه به سبك مسيحي

‎ بيشتر مبلغان مسيحي تلاش مي‏كردند برنامه‏هاي تبليغي خود را در قالب كلاس‌هاي آموزشي در مدارس ‏خودساخته دنبال كنند. در مدارس م سيحي، علاوه بر آموزش عقايد مسيحي و زبان انگليسي، انواع فنون ‏و هنرهاي پسرانه و دخترانه نيز آموزش داده مي‏شد. مبلغان، ابتدا تلاش مي‏كردند كودكان مسيحي ‏ايراني را به اين مدارس بكشانند و در برخي موارد تلاش مي‏كردند كودكان يهودي و مسلمان را نيز در ‏اين مدارس ثبت‌نام كنند. هدف آنان از ثبت‌نام كودكان مسلمان، دعوت آن‌ها به آيين مسيحي بود. البته ‏بيشتر كودكاني كه در خانواده‏هاي مذهبي تربيت شده بودند، كمتر به آراي مبلغان توجه مي‏كردند. از ‏جمله اين دانش‌آموزان مي‏توان به ميرزا محمد فرخي يزدي، از شاعران قرن چهاردهم هجري قمري، ‏اشاره كرد. وي به سال 1888 (1306ق) در يزد متولد شد و پس از فراگيري تحصيلات مقدماتي در ‏مدرسة مبلغان انگليسي، در اين شهر به تحصيل پرداخت. او مدتي بعد، با تعليمات آن‌ها به مخالفت ‏پرداخت و در پانزده‌سالگي اشعاري بدين مضمون بر ضد فعاليت‌هاي آنان سرود: ‏




  • سخت بسته با ما چرخ، عهد سست‏پيماني ‏
    دين ز دست مردم برد، فكرهاي شيطاني ‏
    صاحب‏الزمان! يك ره سوي مردمان بنگر ‏
    پس از نمازشان خوانند ذكر عيسي اندر بر ‏
    پا ركاب كن از مهر، اي امام برّ و بحر



  • داده او به هر پستي، دستگاه سلطاني
    جمله طفل خود بردند در سراي نصراني
    كز پي لسان گشتند، جمله تابع كافر
    پا ركاب كن از مهر، اي امام برّ و بحر
    پا ركاب كن از مهر، اي امام برّ و بحر



فرخي يزدي به‌خاطر سرودن اين اشعار از مدرسه اخراج شد و تحصيلات او متوقف گرديد. وي كه از يك ‏خانواده متوسط برخاسته بود، پس از اخراج از مدرسه در كارگاه پارچه‏بافي و مدتي نيز در نانوايي به كار ‏پرداخت؛ اما همچنان از سرودن شعر غافل نبود. علاوه بر فرخي يزدي، گروه ديگري از شاگردان مدارس ‏مبلغان انگليسي نيز آشكارا با ترجمه سرودهاي مذهبي به زبان فارسي و خواندن آن‌ها در مدارس ‏مخالفت مي‏كردند كه در يادداشت‌هاي برخي مبلغان انگليسي به اين امر اشاره شده است.

‏در مقابل اين گروه از دانش‏آموزان، برخي ديگر، به‌ويژه كودكان بي‏سرپرستي كه از سنين خردسالي در ‏مدارس مبلغان تربيت مي‏شدند، به‌تدريج به پذيرش آرا و تعاليم مبلغان متمايل مي‏شدند. برخي نيز به ‏توصية والدين خود كه به‌نوعي تحت تأثير تعاليم مبلغان قرار گرفته بودند، در اين مدارس تحصيل ‏مي‏كردند و با توجه به جوّ حاكم بر محيط خانوادگي خود، مبني بر حمايت از آموزش‌هاي مبلغان ‏مسيحي، به سلك پيروان عقايد آنان در مي‏آمدند. ‏

‏ ‏

‏7. ارتباط با عشاير ايراني

اكثر مبلغان مسيحي متمايل بودند با عشاير ارتباط برقرار كنند. ارتباط بين مبلغان انگليسي و عشاير از ‏يك نياز دوجانبه نشأت مي‏گرفت؛ بدين‌معناكه مبلغان مذهبي معتقد بودند به سبب بُعد مسافت و ‏دوربودن محل زندگي عشاير از جامعه شهري، امكان توسعة فعاليت تبليغي بيشتري را خواهند داشت و ‏مي‏توانند به دور از نظارت حكام محلي و عامه مردم، به‌آساني با عشاير ارتباط برقرار كنند؛ در مقابل، ‏عشاير كه به سبب دوربودن از شهرها، با كمبود امكانات آموزشي و پزشكي روبه‌رو بودند، از حضور ‏پزشكان مبلغ در بين خود خشنود مي‏شدند. خان‏هاي عشاير بختياري و قشقايي حاضر بودند براي ‏اقامت مبلغان آموزگار يا پزشك، تمامي لوازم و امكانات مورد نياز آن‌ها را با حقوق مكفي در اختيار ايشان ‏قرار دهند. طبيعي است مبلغان انگليسي نيز از اين امر استقبال مي‏كردند. در دوره قاجاريه، شماري از ‏پزشكان انجمن تبليغي كليسا براي مدتي در بين عشاير ناحيه غرب و جنوب غربي ايران، به فعاليت ‏آموزشي و پزشكي پرداختند. دكتر اليزابت راس در كتاب خود به نام با من به سرزمين بختياري ‏بياييد شرحي از اقامت خود در ايل بختياري را بيان كرده است. همچنين كلارا رايس در كتاب ماري ‏برد در ايران به اعزام پزشكان بيمارستان انجمن تبليغي كليسا براي مداواي خان‏هاي بختياري اشاره ‏‏كرده و بخشي از كتاب ديگر خود زنان ايراني و رسوم آن‌ها را به توصيف وضع زنان قشقايي و بختياري ‏و جامعه آن‌ها اختصاص داده است. لازم به ذكر است كه برخي خان‏هاي عشاير، فرزندان خود را پيش از ‏تحصيل و اعزام آنان به اروپا، به مدرسه مبلغان انگليسي مي‏فرستادند و اليزابت راس در كتاب خود به ‏مواردي از اين قبيل اشاره كرده است. ‏

‏ ‏

‏8. تلاش براي جذب دربار و حكام محلي ‎

گروه‏هاي مذهبي براي رسميت‌بخشيدن به فعاليت‌هاي خود، نه‌تنها به حمايت انجمن‌هاي مذهبي و ‏دولت‌هاي غربي نياز داشتند، بلكه اعطاي اجازه حكمرانان ايران مبني بر آزادي مذهبي، ضامن اجراي ‏فعاليت‌هاي تبليغي آنان بود. از‌اين‌جهت، هيأت‌ها و مبلغان مذهبي پس از اقامت در ايران درصدد كسب ‏فراميني از مقامات دولتي برمي‏آمدند كه متن آن‌ها در كتب اسناد تاريخي موجود است. ‏

بر طبق اسناد موجود در بايگاني هيأت انجمن تبليغي كليسا در لندن، در ماه ژوئن 1873 (1290ق) ‏اعضاي اين هيأت و هيأت‌هاي مذهبي ديگر، تقاضانامه‏اي دربارة استقرار آزادي مذهب در ايران به حضور ‏ناصرالدين‌شاه تسليم كردند. در تقاضانامة مزبور، به وضع نابسامان مسيحيان نسطوري و ارمني اشاره ‏گرديده و از شاه درخواست شده است:

همان‏طوركه سي‌ميليون از رعاياي مسلمان ملكة انگلستان در ‏هندوستان، همراه با رعاياي هندو، زرتشتي و پيروان ساير مذاهب، از تساوي حقوق مدني و آزادي كامل ‏برخوردارند، همان نوع آزادي، نه به عموم مسيحيان، بلكه به همة طبقات از يهودي و زرتشتي و هر ‏فردي از افراد ديگر از رعاياي شاه كه به حقيقت مسيحيت معتقد بوده و بخواهد پيروي خود را آزادانه از ‏آن دين اعلام نمايد، اعطا شود.

در همان گزارش ماهانه هيأت انجمن تبليغي كليسا، ترجمة نامة ‏جوابيه ميرزاملكم‌خان (مورخ پنجم ژوئيه 1873) وجود دارد كه با اين عبارات آغاز مي‏شود:

«شاه به ‏من فرمان داده‏اند كه وصول تقاضانامه مبني بر وضع پريشان نسطوريان و ارامنه را اعلام نمايم.»

وي ‏پس از تمهيد مقدمات، سخنان تفقدآميزي در نامه خود مي‏آورد مبني بر اين‌كه رعاياي نسطوري و ارمني ‏از آزادي كامل مذهبي و حقوق مدني برخوردار خواهند شد و ناصرالدين‌شاه از وجود تبعيضات مذهبي و ‏حقوقي بين رعاياي خود بي‏خبر بوده است. ‏

اما به‏رغم فراميني كه اين مبلغان براي ادامه فعاليت‌هاي مذهبي خود از شاه دريافت كردند، آنان براي ‏حفظ موقعيت خود در شهرهايي كه مستقر بودند، بايد با حكام محلي نيز مناسبت‌هاي مسالمت‏آميزي ‏برقرار مي‏كردند و اين امر در برخي اوقات مشكلاتي براي آنان به‌وجود مي‏آورد؛ چراكه در صورت بروز ‏هرگونه نارضايتي، حاكم محلي مؤسسات آن‌ها را تعطيل مي‏كرد و مبلغان نيز به هيچ وسيله‏اي ‏نمي‏توانستند كار تبليغي خود را دنبال كنند. به‌عنوان‌مثال، اگرچه ظلّ‏السلطان، حاكم اصفهان، شخصاً ‏معلمي انگليسي به نام اسپاروي را براي تعليم كودكان خود استخدام كرده بود و به جانبداري از اتباع ‏انگلستان نيز بي‏ميل نبود، اما آن‏گونه‌كه آرتور آرنولد در كتاب خود،

در ايران با كاروان،13 ‎ ‏ ‏ذكر مي‏كند، وي پس از بروز نارضايتي‌هاي عمومي ناشي از فعاليت مبلغان انگليسي، مدتي مدرسه ‎ ‎ اين ‏هيأت را تعطيل كرده بود.‏ ‎ 14

سند ذيل كه ظل‏السلطان آن را خطاب به ناصرالدين‌شاه نوشته است، اين ادعا را تأييد مي‌كند: «تصديق ‏خاك پاي همايونت شوم ـ البته در نظر انور اقدس همايون ـ ارواح‏العالمين فداه ـ است كه غلام بعد از ‏سفر سال دويم كه از اصفهان شرف‏اندوز حضور مبارك گرديده، مراجعت به اصفهان آمد، كتابچه‏اي در ‏باب كشيش پروسي، به خاك پاي همايون معروض داشت، كه ثبت آن كتابچه هنوز در نزد غلام موجود ‏است. و شرحي از حالات و شيطنت او معروض داشتم كه در ايام قحطي چقدر پول به مردم اصفهان ‏داده و حالا مدرسه باز كرده و جمعي از اطفال ارامنة جلفا را به اسم تحصيل علوم در آن مدرسه برده و ‏جمعي از ارامنه جلفا را ثبت داده و هر سال چند نفر از اين اشخاص را به همراه خود به هندوستان ‏مي‏برد و از جانشين هندوستان براي آن‌ها نوشته مي‏گيرد كه تبعه انگليس باشند و اكنون در جلفا، ‏جمعي پيدا شده‏اند كه همه مذهب پروتستاني پيدا كرده و از تبعه دولت انگليس‌اند و همة اين‌ها كه در ‏اصفهان و جلفا، ملك و علاقه و خانه و زندگي و عيال و قوم و خويش دارند، رفته‌رفته يك جمع تبعه ‏خواهند شد و اين اخگر نيم‏سوخته وقتي مشتعل خواهد شد، آتش آن اغلب جاها را خواهد سوزاند. ‏عرض نمي‏كنم كه اين كار به‌زودي خواهد شد، بلكه تا بيست، سي سال ديگر هم صورت نگيرد، ولي اين ‏حضرات، تخمي مي‏كارند و مي‏دروند تا چه وقت ثمر كند. اكنون هم ريشة آن كار سخت شده و حالا ‏به‌اختصار، نمي‏توان قلع و قمع نمود و كاري است كه چون موقع از دست رفته، به سهولت نمي‏توان رفع ‏كرد. اكنون نيز چندي است بعضي از انگليسي‌ها، متواتر به ايران مي‏آيند و از راه بنادر فارس، از كشتي ‏پياده شده، مختلفاً كوه‌ها را گردش مي‏كنند و به اصفهان مي‏آيند و اسم خود را سيّاح مي‏گذارند. از ‏جمله، چندي قبل شخصي انگليسي كه حاكم بريلي هندوستان بود، از راه بندرعباس آمده در ‏كوهستانات گرمسيرات فارس گردش كرده، از راه كرمان و يزد به اصفهان آمد. واضح است كه حاكم ‏بريلي بدون مأموريت از طرف دولت، به ايران نخواهد آمد، ولي خودش در همه‌جا مي‏گفت كه من ‏سيّاحم و محض سياحت آمده‏ام. چند دفعه هم مايل شد كه نزد غلام بيايد، ولي غلام چون از جنس ‏انگليسي‌ها انزجار دارم، به دفع‏الوقت گذراندم.» ‏

ناصرالدين شاه در حاشيه گزارش ظل‌السلطان نوشته است: «ظل‏السلطان! اين عريضه را درست خواندم. ‏در اين فقرات خيلي بايد دقت كرد. آنچه عمل كشيش است، او را هم از ابتدا الي انتها و اين‌كه چه ‏كارها كرده‏اند و مي‏كنند و كدام يك از كارهاي آن‌ها حالاً و مآلاً ضرر دولت است، بنويسيد براي ‏وزيرخارجه محرمانه بفرستيد. اينجا غور مي‏شود و دستورالعمل صحيح براي شما فرستاده مي‏شود، هر ‏طور حكم بشود شما رفتار بكنيد. آنچه سيّاحان انگليسي هستند، منع سياحت آن‌ها را كه آشكارا ‏نمي‏توان كرد، اما دو كار مي‏توان كرد و آن تكليف شما است: اولاً طوري باطناً رفتار بكنيد كه به آن‌ها ‏خوش نگذرد و يك اسباب وحشتي در سياحت خود ملاحظه كرده، ديگر ميل به سياحت نكنند. و اين ‏فقره را هم از الوار و اكراد بدانند نه از شما. ثانياً طوري روزنامه‏نويس مخفي داشته باشيد كه اعمالي كه ‏مي‏كنند و حرف‌هايي كه مي‏زنند با ايلات و مردم، هر خيالاتي كه دارند، فهميده شود. اين دو كار هر دو ‏لازم است.»‏ ‎ 15

فارغ از جوابيه ناصرالدين‌شاه به ظل‌السلطان، از سند فوق به‌خوبي بر‌مي‌آيد که آن هنگام اگر يک حاکم ‏محلي مثل ظل‌السلطان با مبلغان مسيحي در‌مي‌افتاد، به‌راحتي مي‌توانست از فعاليت‌هاي آن‌ها جلوگيري ‏كند. اما جالب‌آنكه ظل‌السلطان خود نوکر انگليس بود و با آن‌ها كاملاً همسويي داشت. درواقع اين ‏اختلاف ميان وي و مبلغان مسيحي کاملاً موردي بود.‏16 ‎ ‏ در ادامه به معرفي سه‌تن از ‏فعال‌ترين و مؤثرترين مبلغان مسيحي خواهيم پرداخت. ‏

ادامه دارد...

1. برومند، صفورا، پژوهشي بر فعاليت انجمن تبليغي كليسا در دوره قاجاريه، تهران، موسسه مطالعات تاريخ معاصر، چ 1، ‏‏1381، صص 203 ــ 200 (با تلخيص، تغيير و تصرف).‏ ‎ ‎

2. ‏ Mary Bird in Persia ‏ : رايس کتابش را با استناد به نامه‌ها و يادداشتهاي مري برد ــ که در ايران به «خانم ‏مريم» معروف بود ــ درباره زندگي او نوشت. از نامه‌ها و يادداشتهاي خانم مريم، اطلاعات مهمي درباره اوضاع اجتماعي ‏ايران، قدرت و نفوذ روحانيون، شيوه زندگي زنان و مردم اصفهان و کرمان و آداب و رسوم رايج در کشور به‌دست مي‌آيد ‏که نظاير آن اطلاعات و آگاهيها را در کمتر کتاب مشابه مي‌توان سراغ گرفت. مري برد در سال 1891.م به ايران آمد و به ‏مدت شش سال در اصفهان و جلفا کار و زندگي کرد. وي در 1897 به انگلستان بازگشت و در اوايل 1899 دوباره به ‏ايران آمد و چند سالي در يزد و کرمان ماند و در سال 1914 درگذشت. ماشاءالله آجوداني، مشروطه ايراني، تهران، ‏اختران، چ 4، 1383، صص 498 ـ 497‏ ‎ ‎

‎ 3. Persian Women and Their Ceremonies ‏ ‏

4. ‎ Napier Malcolm ‎

5. ‎ Five Years in a Persian Town ‎

6. ‎ Persian Sketches ‎

7. ‎ The Development of Persia ‎

8. ‎ Glimpses of Persia ‎

9. ‎ Doctors in Persia ‎

10. ‎ Persian Old and New ‎

11. ‎ Persian Pie ‎

12. ‎ The Robberts Son Hassan ‎

13. ‎ Through Persian by Caravan ‎

14. برومند، صفورا، همان، صص 232 ـ 200 (با تلخيص، تغيير و تصرف).‏ ‎ ‎

15. همان، صص 280 ـ 277 (با تلخيص، تغيير و تصرف).‏ ‎ ‎

16. از جمله دلايل دال بر همسوبودن ظل‌السلطان با انگليسيها، به موارد زير مي‌توان اشاره كرد.

ماهنامه موعود شماره 75


/ 1