تفتازانی، اشعرط یا ماتریدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفتازانی، اشعرط یا ماتریدی - نسخه متنی

سید لطف‌الله جلالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تفتازاني؛ اشعري يا ماتريدي

?حجت‌الاسلام‌و‌المسلمين سيد لطف‌الله جلالي

چكيده

اهل سنت و جماعت به دو فرقة اشاعره و ماتريديه تقسيم مي‌شوند. اين دو فرقه هر چند در كليات عقايد اشتراكات فراواني دارند، اما مسائل اختلافي ميان آنان نيز بسيار است. در مورد تعداد مسائل اختلافي ميان اين دو فرقه و نيز در مورد ماتريدي يا اشعري بودن برخي از شخصيت‌هاي اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد. از جمله شخصيت‌هاي مورد اختلاف، سعد‌الدين مسعود‌بن‌عمر تفتازاني(??????ق) است كه شخصيتي مهم و دانشمندي ذوالفنون است. اين مقاله با مراجعة مستقيم به آراي وي، مكتب كلامي‌اش را مورد بررسي قرار داده و به اين نتيجه مي‌رسد كه ايشان اشعري بوده است از اين رو در اكثر موارد اختلافي ميان دو فرقه، جانب اشاعره را مي‌گيرد.

واژه‌هاي كليدي:تفتازاني، اشاعره، ماتريديه، اشعري، ماتريدي، اهل سنت و جماعت.

اهل سنت و جماعت به لحاظ اعتقادي به دو فرقه نسبتاً بزرگ تقسيم مي‌شوند. اين دو فرقه عبارت‌اند از: اشاعره، پيروان ابوالحسن اشعري كه در فقه، عموماً شافعي، حنبلي يا مالكي‌اند؛ و ماتريديه، پيروان ابومنصور محمد‌بن‌محمد ماتريدي سمرقندي(???ق)، كه در فقه عموماً پيرو ابوحنيفه‌اند و به «اهل سنت حنفي» نيز معروف‌اند.

اين دو فرقه در اصول و كليات عقايد، اشتراكات فراواني دارند و به دليل وجود همين اشتراكات، هر دو فرقه نام «اهل سنت و جماعت» را به خود گرفته‌اند، اما اين اشتراكات در حدي نبوده است كه آنها را به وحدت كامل برساند و باعث شود كه در حقيقت، هر دو فرقه، يك فرقه تلقي شوند، بلكه اختلافات مهمي نيز ميان آنها وجود دارد.

در اين ميان، هم در مورد تعداد مسائل اختلافي ميان اين دو فرقه و هم در مورد ماتريدي يا اشعري بودن برخي از شخصيتهاي اهل سنت، اختلاف وجود دارد. از جمله اين شخصيتها سعد‌الدين‌مسعود‌بن‌عمر تفتازاني(??? ـ ???ق) است. او از دانشمندان بسيار مهم، متفكر و ذوالفنون اهل سنت است. مشهور و معروف اين است كه وي اشعري است، اما در اين ميان افرادي نيز مدعي شده‌اند كه وي از ماتريديه است.

ابوالحسنات لكنوي در فوائد البهية في تراجم الحنفية به اين اختلاف اشاره كرده است و مي‌نويسد:

در مورد اينكه تفتازاني حنفي است يا شافعي، ميان علما اختلاف است. برخي به دليل تأليفات گسترده تفتازاني در فقه حنفي، وي را حنفي دانسته‌اند كه از جمله آنها مي‌توان به شيخ زين‌بن‌نجيم مصري، سيداحمد طحطاوي و ملاعلي قاري اشاره كرد، اما برخي ديگر، از جمله صاحب كشف الظنون، حسن جلبي، كفوي و سيوطي وي را شافعي دانسته‌اند و در عين حال اقرار كرده‌اند كه وي تصانيف گسترده و ارزشمندي در فقه و عقايد حنفي دارد.?

سيداحمد طحطاوي نيز كه از علماي حنفي است، به استناد سخن ابن‌نجيم مصري، تفتازاني را حنفي دانسته، ادعا كرده است كه رياست حنفيان در آن زمان به او منتقل شده است.?

از كساني كه تفتازاني را حنفي و ماتريدي دانسته‌اند، مي‌توان شمس‌الدين سلفي، نويسندة كتاب حجيم الماتريديه و موقفهم من توحيد الاسماء و الصفات، دكتر عبدالفتاح احمد فؤاد، نويسندة الفرق الاسلامية و اصولها الايمانية و علي رباني‌گلپايگاني، نويسندة مقاله‌اي با عنوان «ماتريديه» را نام برد. دكتر عبدالفتاح احمد فؤاد مي‌نويسد:

گفته‌اند تفتازاني شافعي مذهب است، اما اين خطاست و او حنفي مذهب و ماتريدي العقيده و صاحب كتاب مشهور شرح العقائد النسفية است.?

از ميان اين افراد، شمس‌الدين سلفي بيشترين دفاع را از ماتريدي بودن تفتازاني كرده است و بر اين مطلب تأكيد فراوان دارد. او مي‌نويسد:

علامه ثاني، سعد‌الدين‌مسعود‌بن‌عمر‌تفتازاني حنفي، فيلسوف ماتريديان است. گفته‌اند او شافعي مذهب است، اما اين غلط محض است و صواب اين است كه وي حنفي و ماتريدي است؛ زيرا ابن‌نجيم مصري حنفي، وي را از محققان متأخر حنفيه و در زمرة صدر‌الشريعه و ابن‌همام و اكمل ]الدين بابرتي[ برشمرده است و لكنوي نيز مي‌گويد: سيداحمد طحطاوي گفته است: «وي حنفي است و رياست حنفيان در زمان او به وي منتهي شده است تا آنجا كه وي متصدي قضاوت در ميان حنفيان بوده است». و نيز شيخ ابي‌عزه كوثري راجع به حنفي بودن او تحقيقي كرده و تصريحات تفتازاني را بر حنفي بودن او ذكر نموده است. ملاعلي قاري نيز در طبقات حنفيه به حنفي بودن او تصريح دارد؛ چنان كه زبيدي وي را در شمار بزرگان ماتريديه و كتاب او يعني شرح عقايد نسفيه را در شمار كتب مرجع ماتريديه ذكر كرده و كوثري نيز وي را در شمار ماتريديه آورده است. همچنين احمدامين مصري و شيخ احمد عصام كاتب و استادم دكتر محمد مدخلي، تصريح دارند كه او در زمرة كساني است كه مذهب ماتريدي را ياري رسانيده‌اند....

حاصل اينكه از تصريح اين علما و نيز از بررسي كتب تفتازاني براي من آشكار گرديده است كه وي فيلسوف ماتريديان است؛ همان گونه كه رازي(???ق) فيلسوف اشعريان است.?

به هر تقدير، چنان‌كه ديديم، شمس‌الدين سلفي كه بيشترين تأكيد را بر ماتريدي بودن تفتازاني دارد، در تبيين اين ديدگاه به نصوص علما استناد كرده و در پايان بحث مدعي شده است كه از نصوص اين علما و نيز از بررسي كتب تفتازاني براي او آشكار شده كه تفتازاني ماتريدي است، اما وي هيچ شاهدي از كتب تفتازاني ارائه نداده است.

بنابراين، تنها دليل او سخنان افراد ديگر است كه تفتازاني از حنفيان و ماتريديان است، اما سخن آن افراد به چه ميزان ارزشمند است؟ آيا با اعتماد به سخن آنان مي‌توان گفت كه تفتازاني ماتريدي است؟ در اين صورت، عالمان ديگري نيز تصريح دارند كه وي شافعي و اشعري است. از اين رو، در پژوهش اين امر بايد دنبال معيار ديگري به جز سخنان بزرگان باشيم.

معياري كه از همه بهتر و ارزشمندتر به نظر مي‌رسد، مراجعة مستقيم به سخنان خود تفتازاني است، اما نكته اين است كه در دو كتاب كلامي مهم او؛ يعني شرح المقاصد(كه متن مقاصد را هم در اندرون خود دارد) و شرح العقائد النسفية، هيچ تصريحي يافت نمي‌شود كه بر اساس آن، او خود را ماتريدي يا اشعري خوانده باشد. از اين رو، به سراغ ملاك ديگري مي‌رويم و آن مراجعه به موارد اختلافي ميان اشاعره و ماتريديه و تطبيق آراي تفتازاني در آن دو كتاب بر اين موارد است. با اين معيار مي‌توان دريافت آراي تفتازاني با كدام يك از ديدگاههاي اشاعره يا ماتريديه موافق است. در واقع، اين نيز نوعي مراجعة مستقيم به خود اوست.

نكته‌اي كه قابل ياد‌آوري است، اين است كه در تعداد اين مسائل اختلافي نيز اختلاف وجود دارد. برخي از كساني كه به شمارش اين اختلافها پرداخته‌اند، آنها را در سيزده مسئله منحصر دانسته و برخي نيز آنها را به بيش از چهل و پنجاه مسئله رسانيده‌اند.

به هر تقدير، اكنون مهم‌ترين اين موارد را كه نظر تفتازاني را نيز در آنها يافته‌ايم، بر مي‌شماريم و ديدگاه تفتازاني را با استناد به دو كتاب كلامي‌اش بيان مي‌داريم تا مشخص سازيم كه تفتازاني اشعري است يا ماتريدي. البته موارد ديگري نيز از اين اختلافات وجود دارند كه چون ديدگاه تفتازاني را در آنها نيافته‌ايم، به آنها نمي‌پردازيم.

الف. موارد توافق با اشاعره

?.حسن و قبح عقلي: ماتريديان معتقدند حسن و قبح به معناي استحقاق مدح و ثواب و استحقاق ذم و عقاب عقلي است، اما اشاعره آن را شرعي مي‌دانند.?

تفتازاني در اين مورد صريحاً با اشاعره موافق است و معتقد است عقل حكم به حسن و قبح ندارد، بلكه حسن و قبح به امر و نهي الهي و عين آنهاست. او مي‌نويسد:

برخلاف ديدگاه معتزله، عقل به حسن و قبح به معناي استحقاق مدح و ذم نزد خداوند حكم ندارد. از نظر ما حسن به امر(الهي)و قبح به نهي(الهي) و بلكه عين آن دو است.?

?. جواز تكليف مالايطاق: ماتريديان تكليف به مالايطاق را جايز نمي‌دانند، اما جمهور اشعريان تكليف به مالايطاق را جايز مي‌شمارند.?

در اين مورد نيز تفتازاني صراحتاً موافقت خود با اشاعره را اعلام مي‌دارد و مي‌نويسد:

«تكليف به مالايطاق محال نيست...اصحاب ما جواز تكليف به مالايطاق و عدم تعليل افعال خداوند به اغراض را از فروع مسئله حسن و قبح‌و... قرار داده‌اند...?

بنابراين، در اين مورد تفتازاني آشكارا با اشاعره موافق است. افزون بر اين، وي عبارت «اصحاب ما» را به كار مي‌برد و از اين تعبير معلوم مي‌شود كه اشاعره را اصحاب خود مي‌شمارد. همين مؤيدي بر اعتراف به اشعري بودن اوست.

?. حكمت و اغراض در افعال الهي: ماتريديان بر اين باورند كه افعال خداوند لزوماً معلل به حكمتها و اغراض است و به حتم بر افعال الهي حكمت مترتب است، اما اشاعره اين امر را به نحو جواز و عدم لزوم مي‌دانند. از نظر آنان، ممكن است حكمتي بر افعال الهي مترتب نباشد و فعل الهي خالي از غرض باشد.?

تفتازاني در اين مورد نيز كاملاً با اشاعره موافق است و آشكارا اعلام مي‌دارد كه «افعال خداوند معلل به اغراض نيست». او در اين مورد با معتزله كه قائل به تعليل افعال الهي به اغراض‌اند، مخالفت مي‌كند و اين ديدگاه آنان را كه فعل خالي از غرض، عبث است و سزاوار حكيم نيست، مورد نقد قرار مي‌دهد.??

?. خدا و فعل قبيح: ماتريديان معتقدند خدا كار قبيح انجام نمي‌دهد و اگر انجام دهد، قبيح است، اما اشاعره مي‌گويند: افعال خدا متصف به قبح نمي‌شود و حتي اگر او كار قبيحي انجام دهد، قبيح نخواهد بود.??

در اين مورد نيز تفتازاني با اشاعره موافق است و مدعي است كه خداوند كار قبيحي را انجام نمي‌دهد و واجبي را هم ترك نمي‌كند؛ زيرا چيزي از خداوند قبيح نيست و چيزي هم بر او واجب نيست، بلكه قبيح و واجب با شريعت پديد مي‌آيد و در فعل خداوند متصور نيست.??

?. جواز عقلي عفو از كفر: ماتريديان معتقدند عفو از كفر عقلاً جايز نيست، اما اشاعره آن را جايز مي‌دانند؛ هر چند كه هر دو بر عدم جواز شرعي عفو از كفر، اتفاق دارند.??

تفتازاني در اين مورد با اشاعره موافق است. وي مي‌گويد:

كتاب و سنت تصريح مي‌كنند كه خدا عفوكننده و بخشاينده است و گناهان صغيره را مطلقاً و گناهان كبيره را پس از توبه، عفو مي‌فرمايد و كفر را قطعاً عفو نمي‌كند؛ هر چند عفو كفر عقلاً جايز است. برخي جواز عقلي آن را رد كرده‌اند و آن را با حكمت تفاوت نهادن ميان كسي كه به غايت احسان نيكي كرده و كسي كه به غايت زشتي بدي كرده است، مخالف دانسته‌اند، ولي ضعف اين سخن آشكار است.??

?. صفت تكوين: يكي ديگر از اختلافات اشعريان و ماتريديان بر سر صفت تكوين است. ماتريديان تكوين را صفتي ازلي براي خداوند مي‌دانند؛ اما اشاعره آن را نمي‌پذيرند، بلكه امري اعتباري مي‌دانند كه از نسبت مؤثر به اثر در عقل حاصل مي‌شود.??

تفتازاني در اين مورد كاملاً جانب اشاعره را مي‌گيرد و با ماتريديان مخالفت مي‌كند و استدلالهاي آنان را پاسخ مي‌گويد. او مي‌نويسد:

قول به تكوين از شيخ ابومنصور ماتريدي و پيروان او مشهور است و ايشان آن را به قدماي خود نسبت مي‌دهند...و آن را به خارج ساختن معدوم از عدم به وجود، تفسير مي‌كنند.??

وي پس از ذكر استدلالهاي ماتريديان، دو دليل بر رد آن استدلالها مي‌آورد. تفتازاني در دليل نخست مي‌گويد: بر اساس تفسير خود ماتريديان از صفت تكوين، اين صفت نسبت و اضافه‌اي است كه عقل آن را از نسبت مؤثر به اثر، اعتبار و انتزاع مي‌كند و در نتيجه، تكوين يك صفت عيني و ازلي نيست. او در دليل دوم نيز به اين نكته اشاره مي‌كند كه اگر تكوين ازلي باشد، لازم مي‌آيد مكوّنات نيز ازلي باشند?? و اين عين استدلالي است كه ساير اشعريان در رد ماتريديان آورده‌اند.

بنابراين، از لحن عبارت او پيداست كه اولاً وي به هيچ وجه خود را از ماتريديان نمي‌داند؛ چون اين نظريه را به ماتريدي و پيروان او نسبت مي‌دهد و ثانياً خود نيز با صفت تكوين كاملاً مخالف است و در دو دليلي كه در رد ماتريديان مي‌آورد، عيناً ديدگاه اشعريان را منعكس مي‌سازد.

تفتازاني در شرح عقائد نسفي نيز تلويحاً جانب اشاعره را مي‌گيرد و پس از ذكر ادله ازلي بودن صفت تكوين مي‌نويسد:

مبناي اين ادله اين است كه تكوين صفتي حقيقي همانند علم و قدرت است و متكلمان محقق معتقدند كه تكوين از اضافات و اعتبارات عقلي است؛ همانند اينكه خداوند قبل از هر چيزي و با هر چيزي و بعد از هر چيزي است و ذكر زبان ما و معبود ماست و ما را مي‌ميراند و زنده مي‌كند.

آنچه در ازل حاصل مي‌گردد، مبدأ آفرينش و روزي دادن و اماته و احياست و دليلي در كار نيست كه تكوين صفت ديگري غير از قدرت و اراده باشد.??

?. كلام خدا: ماتريديان معتقدند قرآن كلام الهي است كه به عنوان قول بدون كيفيت از خدا ظاهر شده و امري متكثر است، اما اشعريان معتقدند كلام خدا امر واحد است. در عين حال، اشعريان در كيفيت وحدت كلام الهي، اختلاف دارند و بعضي به وحدت شخصي و برخي به وحدت نوعي آن كه همان خبر باشد، قائل شده‌اند.??

تفتازاني در اين مورد نيز در اصل واحد دانستن كلام الهي جانب اشاعره را مي‌گيرد و مي‌نويسد: «مذهب ما اين است كه كلام ازلي خدا واحد است كه به حسب تعلق، تكثر مي‌يابد.»??

?. تفسير صفت قدرت: ماتريديان قدرت را صفت ازلي خداوند مي‌دانند كه بر اساس اراده ]به اشيا[ تعلق مي‌گيرد؛ يعني صدور اثر از قادر، ممكن و ترك آن براي او مقدور است، اما اشاعره گفته‌اند: قدرت صفتي است كه به هنگام تعلق به مقدورات، در آنها اثر مي‌گذارد.??

تفتازاني در شرح عقايد نسفيه، قدرت را دقيقاً مطابق رأي اشعريان تفسير مي‌كند و مي‌نويسد:

«قدرت صفتي ازلي است كه به هنگام تعلق به مقدورات، در آنها اثر مي‌گذارد.»?? در كتاب مقاصد، تصريحي به اين مطلب ندارد و رأي او چندان روشن نيست و صرفاً قدرت را به تمكن از فعل و ترك تفسير كرده?? و گويي به اختلاف اشاعره و ماتريديه توجه نداشته است.

?. صفات خبري: ماتريديان معتقدند اثبات وجه و يد و... براي خدا حق است؛ ليكن تنها اصل اين صفات معلوم و وصف و كيفيت آنها مجهول است و با عجز از درك وصف، نمي‌توان اصل را ابطال كرد، اما جمهور اشاعره معتقدند كه اينها مجاز و كنايه از معاني ديگري همچون قدرت و بصرند. از خود اشعري بر هر دو ديدگاه روايت وجود دارد.??

تفتازاني در اين خصوص نيز با اشاعره موافق است و مي‌نويسد:

برخي از صفات در ظاهر شرع وارد شده‌اند كه حمل آنها بر معاني حقيقي‌شان محال است؛ مثل استواء، يد، وجه، عين و... . از شيخ ]ابوالحسن اشعري[ روايت شده كه هر يك از اينها صفتي زائد]بر ذات[ است، اما حق اين است كه اينها مجاز و تمثيل‌اند و اين نيز يكي از دو قول شيخ ]ابوالحسن اشعري[ است.??

??. تعريف ايمان: جمهور ماتريديان ايمان را «تصديق و اقرار» مي‌دانند و «اقرار» را جزء و ركن ايمان مي‌شمارند، اما اشاعره ماهيت ايمان را «تصديق» و اقرار را شرط آن مي‌دانند. در نظر آنان، اقرار براي افراد قادر به نطق، شرط ايمان، اما خارج از ماهيت آن است. در اين مورد، شخص ابومنصور ماتريدي با اشاعره موافق است، اما پيروان او همان اعتقادي را دارند كه گفتيم.??

تفتازاني در شرح عقايد نسفي، پس از نقل قول نسفي در اين‌باره كه ايمان عبارت است از «التصديق بما جاء به من عندالله و الاقرار به»، ديدگاه اشعريان را نقل و با عباراتي ملايم تأييد مي‌كند و از نصوص قرآن بر آن دليل و شاهد مي‌آورد. او مي‌نويسد:

جمهور محققان معتقدند ايمان «تصديق به قلب» است و اقرار شرط اجراي احكام ]مسلماني[ در دنياست. اين مختار شيخ ابومنصور ماتريدي است و نصوص نيز آن را تأييد مي‌كند.??

هر چند تفتازاني در شرح مقاصد به اين معنا تصريح نمي‌كند، اما تأكيد مي‌ورزد كه ايمان صرف تصديق قلبي است و اعمال در آن دخالتي ندارد.??

??. استثنا در ايمان: استثنا در ايمان اين است كه آدمي بگويد: «من مؤمنم؛ ان‌شاءالله.» اشاعره استثنا در ايمان و گفتن «ان‌شاءالله» را جايز مي‌دانند، اما ماتريديه آن را جايز نمي‌شمارند و معتقدند كه استثنا در ايمان نشانه شك و ترديد و منافي تصديق است.??

تفتازاني در اين مسئله نيز همگام با اشاعره چنين اعلام مي‌دارد: «مذهب ما صحت استثنا در ايمان است؛ به‌گونه‌اي كه چه بسا(گفتنِ) «من مؤمنم، إن‌شاءالله» بر (گفتن) «من حقيقتاً مؤمنم» مقدم است.» وي بر صحت استثنا در ايمان چندين دليل مي‌آورد و تأكيد مي‌ورزد كه اين استثنا نشانه شك و ترديد نيست تا با تصديق منافات داشته باشد.??

او در پايان مي‌نويسد:

خلاصه اينكه مؤمن در ثبوت ايمان و تحقق آن در زمان حال و نيز در عزم و جزم خود به ثبات ايمان و بقاي بر آن در آينده، ترديد نمي‌كند، ليكن از پايان كار مي‌ترسد و رجاي حسن عاقبت دارد و در نتيجه، ايمان موافات را كه وسيله نجات و رسيدن به درجات است، به مشيت الهي منوط مي‌كند.??

??. تشكيكي بودن ايمان: ماتريديان معتقدند ايمان تشكيك‌بردار نيست، اما اشعريان معتقدند ايمان قابل زياده و نقصان است.??

تفتازاني در هر دو كتاب خود، هر دو ديدگاه را منعكس مي‌كند و ادله هر يك را بيان مي‌دارد و ظاهراً با اشاعره موافق است. وي پس از ذكر تأويلاتي كه ماتريديان و امام الحرمين(كه در اين خصوص با ماتريديان موافق است) براي نصوصي آورده‌اند كه دال بر زياد يا كم شدن ايمان است، مي‌گويد:

اين وجوه در تأويل (نصوص) نيكوست؛ البته اگر براي ايشان ثابت گردد كه تصديق في نفسه تفاوت‌پذير نيست، ولي كلام در همين است.??

از اين تعبير پيداست كه وي اين توجيهات را نمي‌پذيرد و معتقد است كه تصديق (كه همان ايمان است)، قابل تشكيك و تفاوت در درجات است. البته او در شرح مقاصد، در آغاز اين بحث، سخن خود را اين گونه آغاز مي‌كند: «ظاهر كتاب و سنت اين است كه ايمان زياده و نقصان مي‌پذيرد، اما جمهور آن را منع كرده‌اند... .»?? بنابراين، در اين مورد نيز تفتازاني با اشاعره موافق است.

??. سعيد و شقي: يكي از اختلافات اشاعره و ماتريديه اين است كه اشاعره معتقدند شقي هميشه شقي است و به سعادت نمي‌رسد و سعيد نيز هميشه با سعادت است و سعادتش به شقاوت مبدل نمي‌شود. اما ماتريديان مي‌گويند ممكن است سعيد شقي شود و شقي سعيد گردد.??

تفتازاني در اين خصوص نيز با اشاعره موافق است و سخنان اشاعره را مدلل مي‌سازد و چنين توجيه مي‌كند كه مفهوم سخن آنان از سعادت و شقاوت، سعادت و شقاوت موافات است؛ يعني سعادت و شقاوتي كه در علم الهي مشخص شده و قابل دگرگوني نيست.??

??. بي‌اثر بودن قدرت عبد: در باب قدرت انسان و فعل او، ماتريديان گفته‌اند كه اصل فعل آدمي به قدرت خداوند راجع است، اما تكوين و اتصاف آن به طاعت و معصيت، به قدرت عبد باز مي‌گردد ]و بنابراين، قدرت عبد تأثيري دارد[ اما جمهور اشاعره، براي قدرت عبد هيچ تأثيري قايل نيستند و بازگشت فعل عبد را فقط به قدرت الهي مي‌دانند؛ هر چند برخي از ايشان نيز آن را نمي‌پذيرند.??

تفتازاني در اين مورد نيز كاملاً با جمهور اشاعره موافق است و تصريح مي‌كند كه «فعل عبد تنها به قدرت خدا واقع مي‌شود»?? و براي اين مدعاي خود، بيش از ده دليل مفصل عقلي و نقلي مي‌آورد.

??. عصمت انبيا: اهل سنت، چه ماتريديه و چه اشاعره، انبيا را پس از بعثت، در مورد ارتكاب گناهان كبيره معصوم مي‌دانند. اختلاف اين دو گروه در عصمت انبيا از گناهان صغيره پس از بعثت است. ماتريديان انجام گناه صغيره را نيز بر پيامبران جايز نمي‌شمارند و ايشان را از آن نيز معصوم مي‌دانند، اما اشاعره ارتكاب گناه صغيره از پيامبران را پس از بعثت جايز مي‌دانند. البته برخي از آنها تنها ارتكاب سهوي اين گناهان را براي انبيا جايز مي‌دانند، اما برخي ديگر ارتكاب عمدي آنها را نيز جايز مي‌پندارند.??

تفتازاني قائل است كه ارتكاب گناهان صغيره به طور سهوي و نه عمدي، از پيامبران جايز است؛ البته به شرط آنكه بر آن اصرار نورزند و با تنبيه متنبه شوند. او در پايان اين بحث افزوده است: «امام الحرمين از ما و ابوهاشم از معتزله، ارتكاب عمدي گناهان صغيره را نيز تجويز كرده‌اند.»??

بنابراين، تفتازاني در اين مورد نيز با اشاعره موافق است، اما از صرف موافقت او با اشاعره در اين مورد به خصوص، نمي‌توان نتيجه گرفت كه او اشعري است؛ زيرا برخي حنفيان نيز انبيا را از گناهان صغيره سهوي معصوم نمي‌دانند. با اين حال، نكته‌اي در عبارت اخير تفتازاني وجود دارد كه از آن مي‌توان اشعري بودنش را نتيجه گرفت و آن اين است كه وي مي‌گويد: «ذهب امام الحرمين منا.» وي امام الحرمين اشعري را از مذهب خويش مي‌داند؛ پس معلوم مي‌شود كه او هم اشعري است.

ب. موارد توافق با ماتريديه

در سخنان تفتازاني مواردي نيز وجود دارند كه ظاهراً وي با ماتريديان همرأي است. اكنون اين موارد را نيز ذكر مي‌كنيم:

?. صفت بقا: اكثريت ماتريديان بر اين باورند كه «بقا» عبارت است از «وجود مستمر». بنابراين، بقا صفتي زايد بر وجود و غير از آن نيست، اما اشعريان معتقدند بقا صفت وجودي زايد بر ذات و وجود خداوند است.?? تفتازاني در شرح مقاصد به اين مسئله پرداخته و ادله طرفين را مطرح ساخته است، ليكن خود صريحاً موضع‌گيري نكرده و گويي با ماتريديان موافق است؛ زيرا استدلال اشعريان را مورد نقد قرار مي‌دهد.??

?. متعلق سمع و بصر: ماتريديان معتقدند صفت سمع و بصر فقط به مسموعات و مبصرات تعلق مي‌گيرد، اما اشاعره مي‌گويند به هر موجودي تعلق مي‌گيرد.?? ظاهراً تفتازاني در اين خصوص با ماتريديان موافق است. او در شرح عقايد نسفيه مي‌نويسد:

سمع صفتي است كه به مسموعات تعلق مي‌گيرد و بصر صفتي است كه به مبصرات تعلق مي‌گيرد و به طور تام آن مبصر و مسموع را درك مي‌كند.??

?. ايمان و اسلام: جمهور ماتريديان اسلام و ايمان را يك حقيقت مي‌دانند، اما اشعريان به تعدد و تفاوت آنها معتقدند.?? تفتازاني در اين خصوص، با ماتريديه موافق است. او ضمن پذيرش تغاير مفهومي ايمان و اسلام حقيقت آنها را يك چيز مي‌داند كه همانا قبول و اذعان است و آن دو را در حكم نيز يك چيز مي‌شمارد.??

?. ايمان مقلد: ماتريديان قايل به صحت ايمان مقلدند، اما جمهور اشاعره، از جمله خود اشعري، صحت ايمان مقلد را نمي‌پذيرند؛ هر چند بسياري از اشاعره نيز با ماتريديان موافق‌اند.??

تفتازاني در اين‌باره كاملاً با ماتريديه موافق است و از صحت ايمان مقلد دفاع مي‌كند،?? اما اين مورد اختلافي، چندان جدي نيست و چنان‌كه گذشت، بسياري از اشاعره با ماتريديان موافق‌اند. تفتازاني نيز در تلاش است سخن اشعري را توجيه كند و بگويد اشعري قايل به نادرستي ايمان مقلد نيست، بلكه ايمان مقلد را كامل نمي‌داند. در نتيجه، تفتازاني اختلاف خود با اشعري را منتفي مي‌كند.??

?. شرط مرد بودن در نبوت: ماتريديان مرد بودن را شرط نبوت مي‌شمارند و اشعريان آن را شرط نمي‌دانند؛ هر چند بسياري از اشاعره در اين مورد با ماتريديه توافق دارند.?? در اين مورد نيز تفتازاني با ماتريديه موافق است و مرد بودن را شرط نبوت مي‌داند.??

نتيجه‌گيري

از مجموع بيست موردي كه ذكر كرديم، تفتازاني در پانزده مورد با اشاعره موافق و با ماتريديه مخالف است و تنها در پنج مورد ظاهراً با ماتريديه موافق است. نكته اين است كه آن پانزده مورد، هم از حيث تعداد بيشتر است و هم اموري پايه و زيربنايي، مانند حسن و قبح عقلي، تكوين و ايمان است. به علاوه، تفتازاني در آن پانزده مورد عمدتاً با صراحت، موافقت خود را با اشاعره اعلام مي‌دارد و از تعابيري چون «المذهب» و همانند آن بهره مي‌جويد؛ اما در اين پنج مورد، بيشتر ظاهر امر نشان مي‌دهد كه وي با اشاعره مخالف است. افزون بر اين، اين پنج مورد از مسائل اساسي نيستند و بسياري از كساني كه مسلماً اشعري بوده‌اند، در اين مورد با ماتريديه موافق‌اند. به تعبير ديگر، در اين موارد پنج‌گانه اشعريان نيز ميان خود اختلاف داشته‌اند و بسياري از آنان با ماتريديان همرأي بوده‌اند.

بنابراين، به نظر مي‌رسد تفتازاني اشعري است و نمي‌توان آن پانزده مورد محكم را به خاطر اين پنج مورد متشابه رها كرد. در نتيجه، ديدگاه شمس‌الدين سلفي و امثال او كه تفتازاني را ماتريدي معرفي مي‌كنند، به نقد كشيده مي‌شود.

نكته‌اي كه در اينجا شايسته ذكر است، اين است كه به احتمال بسيار، كتاب شرح عقايد نسفيه تفتازاني باعث شده است كه وي را ماتريدي بپندارند؛ زيرا كتاب عقايد نسفي، متني مربوط به عقايد ماتريدي است و تفتازاني در شرح خود بر اين كتاب، عقايد ماتريدي را توضيح مي‌دهد و معمولاً براي رعايت اختصار، تنها به توضيح عبارات نسفي مي‌پردازد و از اظهار ديدگاه خويش خودداري مي‌كند. اما با مراجعه به كتاب مقاصد و شرح آن كه تفتازاني در آن به بيان ديدگاههاي خود مي‌پردازد، مي‌بينيم كه افكار اشعري او به وضوح نمايان است و روح اشعري‌گري بر آن كتاب حاكم است.

البته چنان كه ديديم، وي در شرح عقايد نسفيه نيز در مواردي چند، نظير تكوين، قدرت و ايمان، رأي خود را مطابق با نگرش اشعري اظهار مي‌كند. افزون بر اين، او در همان آغاز شرح خود، به داستان جدايي اشعري از معتزله و اقدام وي به تصحيح و تفسير عقايد اهل سنت و رياست وي بر اهل سنت و جماعت، اشاره و از وي تمجيد مي‌كند؛?? در حالي كه اگر ماتريدي مي‌بود، جا داشت اين تكريم و احترام را درباره ابومنصور ماتريدي به جا آورد.

بنابراين، با توجه به مجموع اين مسائل، به نظر نمي‌رسد كه ترديدي در اشعري بودن تفتازاني باقي بماند. وجود كتابهاي فقهي او در باب فقه حنفي را نيز نمي‌توان دليل بر ماتريدي بودن او دانست؛ زيرا در گذشته مرسوم بوده است كه عالمي از مذهبي در باب مذاهب ديگر كتاب مي‌نگاشته است. به علاوه، اين امكان نيز وجود دارد كه تفتازاني در فقه پيرو ابوحنيفه و در اصول پيرو اشعري باشد كه در اين صورت، تصريح بسياري از دانشمندان بر حنفي بودن او، دليل بر ماتريدي بودنش نخواهد بود، به ويژه اگر سخن تاج‌الدين سبكي را بپذيريم كه اكثريت حنفيان را اشعري مي‌داند.?? البته در كليت سخن سبكي، ترديد جدي وجود دارد. مذهب فقهي تفتازاني نيز نيازمند تحقيقي جداگانه است و معلوم نيست او حنفي باشد.

نكته‌اي كه در پايان لازم است بدان اشاره شود، اين است كه تفتازاني دانشمندي متأمل و معتدل است كه همواره جهت اعتدال را رعايت مي‌كند. او معمولاً در اختيار رأي، تابع دليلي است كه به نظرش قوي باشد. وي اغلب از انتساب خود به فرقه‌اي خاص خودداري مي‌ورزد و فرقه‌هاي مخالف خود را با تعابير ركيك و زننده مخاطب قرار نمي‌دهد. تفتازاني حتي در مواردي كه از شيعه سخن به ميان مي‌آورد، اگر با ديدگاه آنان موافق نباشد، نارضايتي خود را با استدلال ابراز مي‌دارد و از توهين يا استفاده از تعابير بي‌ادبانه خودداري مي‌كند. همين اعتدال در انديشه باعث شده است كه نويسندگان در مورد مذهب فقهي و كلامي او دچار اختلاف و سردرگمي شوند و به آساني نتوانند از كلام خود او دريابند كه ماتريدي يا اشعري است. او در هر دو كتاب خود، هم از اشعري و هم از ماتريدي با تعابيري تمجيدآميز و محترمانه، نظير«شيخ» و «رحمه الله» ياد مي‌كند و اين امر باعث پديد آمدن گونه‌اي ابهام در مذهب فقهي و كلامي او شده است.

پي‌نوشتها

?.لكنوي، ابوالحسنات محمد‌بن‌عبدالحي، الفوائد البهية في تراجم الحنفية، تصحيح: محمد النعماني، دارالمعرفة، بيروت، بي‌تا، ص ??? ـ ???.

?. همان، ص ???، به نقل از حاشيه طحطاوي بر الدرالمختار.

?. فؤاد، عبدالفتاح احمد، الفرق الاسلامية و اصولها الايمانية، اول، دارالدعوة، قاهره، بي‌تا، ج?، ص???.

?. سلفي افغاني، شمس‌الدين، الماتريدية و موقفهم من توحيد الاسماء و الصفات، دوم، مكتبة الصديق، طائف، عربستان سعودي، ????ق، ج ?، ص ??? به بعد.

?. بياضي حنفي، كمال‌الدين احمد، اشارات المرام من عبارات الامام، تحقيق: يوسف عبدالرزاق، اول، شركة المصطفي الباني، مصر، ????ق، ص ??؛ شيخ‌زاده، عبدالرحيم، نظم الفرائد و جمع الفوائد، به اهتمام بسام عبدالوهاب الجابي، اول، دار ابن حزم، بيروت، ????ق، ص ???، فريده ??.

?. «لاحكم للعقل بالحسن و القبح بمعني استحقاق المدح و الذم عندالله تعالي، خلافاً للمعتزلة...فعندنا الحسن بالامر و القبح بالنهي بل عينهما.» شرح المقاصد في علم الكلام، تصحيح: عبدالرحمن عميرة، منشورات الشريف الرضي، قم، ????ش، ج ?، ص ???.

?. ابوعذبه، حسن‌بن‌عبدالمحسن، الروضة البهية فيما بين الاشاعرة و الماتريدية، تحقيق: عبدالرحمن عميرة، اول، عالم الكتب، بيروت، ????ق، ص ??؛ اشارات المرام، ص ?? و ??????؛ نظم الفرائد، ص ???، فريده ?.

?. «لايمتنع تكليف مالايطاق. جعل اصحابنا جواز تكليف مالايطاق و عدم تعليل افعال الله تعالي بالاغراض من فروع مسألة الحسن و القبح...» شرح المقاصد، ج ?، ص ???.

?. نظم الفرائد، ص ???، فريده??.

??. «لايمتنع تكليف مالايطاق ولاتعلل افعاله بالاغراض، خلافاً للمعتزلة و عمدتهم أن تكليف مالايطاق سفه و الفعل الخالي عن الغرض عبث، فلايليق بالحكيم، وقد عرفت ضعفهما.» شرح المقاصد، ج?، ص ???.

??. نظم الفرائد، ص ???، فريده ??.

??. «لاخلاف في أن الباري لايفعل قبيحاً ولايترك واجباً، اما عندنا فلـأنه لاقبح منه و لاواجب عليه لكون ذلك بالشرع ولايتصور في فعله و اما عند المعتزلة، فلأن كل ماهو قبيح منه فهو يتركه البتة.» شرح المقاصد، ج ?، ص ???.

??. نظم الفرائد، ص ???، فريده ??.

??. «ونطق الكتاب والسنة بأن الله تعالي عفو غفور يعفو عن الصغائر مطلقاً و عن الكبائر بعد التوبة و لايعفو عن الكفر قطعاً و إن جاز عقلاً، و منع بعضهم الجواز العقلي ايضاً لأنه مخالف لحكمة التفرقة بين من احسن غاية الاحسان و من اساء غاية الاساءة، وضعفه ظاهر.» شرح المقاصد، ج ?، ص ???ـ ???.

??. اشارات المرام، ص ??؛ نظم الفرائد، ص ??? ـ ???، فريده ??.

??. «التكوين، اشتهر القول به عن الشيخ ابي منصور الماتريدي و اتباعه و هم ينسبونه الي قدمائهم... و فسروه باخراج المعدوم من العدم الي الوجود.» شرح المقاصد، ج ?، ص ??????.

??. «ثم عورضت الوجوه المذكورة ]للاستدلال علي التكوين من جانب الماتريديين[ بوجهين: احدهما: لايعقل من التكوين الا الاحداث و اخراج المعدوم من العدم الي الوجوه كما فسروه القائلون بالتكوين الازلي، ولاخفاء في انه اضافة يعتبرها العقل من نسبة المؤثر إلي الاثر فلايكون عينياً موجوداً ثابتاً في الازل. ثانيهما: أنه لو كان ازلياً لزم ازلية المكوّنات، ضرورة امتناع التأثير بدون الاثر.» شرح المقاصد، ج ?، ص ??????.

??. «ومبني هذه الادلة علي أن التكوين صفة حقيقية كالعلم و القدرة والمحققون من المتكلمين علي أنه من الاضافات و الاعتبارات العقلية مثل كون الصانع ـ تعالي و تقدس ـ قبل كل شيء و معه و بعده و مذكوراً بألسنتنا و معبوداً لنا و يميتنا و يحيينا و نحو ذلك والحاصل في الازل: هو مبدأ التخليق والترزيق والاماتة و الاحياء و غيرذلك ولادليل علي كونه ـ اي التكوين ـ صفة اخري سوي القدرة و الارادة.» شرح العقائد النسفية، تحقيق: احمد حجازي السقا، اول، مكتبة الكليات الازهرية، مصر، ????ق، ص ??ـ ??.

??. نظم الفرائد، ص ???، فريده ?.

??. «المذهب أن كلامه الازلي واحد يتكثر بحسب التعلق.» شرح المقاصد، ج ?، ص???.

??. نظم الفرائد، ص ???، فريده ?.

??. «(والقدرة) و هي صفة ازلية تؤثر في المقدورات عند تعلقها بها.» شرح عقايد النسفيه، ص ??.

??. شرح المقاصد، ج ?، ص ??.

??. نظم الفرائد، ص ??? ـ ???، فريده ??.

??. «ومنها ماورد به ظاهر الشرع و امتنع حملها علي معانيها الحقيقية مثل الاستواء... واليد...والوجه...والعين... فعن الشيخ أن كلاً منها صفة زائدة. والحق أنها مجازات و تمثيلات و هو احد قولي الشيخ.» شرح المقاصد، ج ?، ص ???.

??. نظم الفرائد، ص ??? ـ ???، فريده ??.

??. «وذهب جمهور المحققين إلي أنه التصديق بالقلب و انما الاقرار شرط لإجراء الاحكام في الدنيا، لما أن التصديق بالقلب امر باطن لابدله من علامة. ضمن صدق بقلبه و لم‌يقرّ بلسانه فهو مؤمن عندالله و إن لم يكن مؤمناً في احكام الدنيا... وهذا هو اختيار الشيخ ابي منصور و النصوص معاضدة لذلك. قال الله تعالي: «اولئك كتب في قلوبهم الايمان» (مجادله/??) و قال تعالي «ولما يدخل الايمان في قلوبكم...» شرح العقايد النسفيه، ص ??.

??. «لنامقامات: الاول: أنه فعل القلب...الثاني: أنه التصديق دون المعرفة و الاعتقاد... والثالث: أن الاعمال ليست داخلة فيه بحيث ينتفي بانتفائها.» شرح المقاصد، ج?، ص ??? ـ ???.

??. الروضة البهية، ص ?؛ اشارات المرام، ص ??.

??. «المذهب صحة الاستثناء في الايمان، حتي إنه ربما يؤثر أنا مؤمن إن شاء الله» علي «أنا مؤمن حقاً» و منعه الاكثرون لدلالته علي الشك او ايهامه اياه لااقل. ولنا وجوه: الاول: أنه للتبرك و التأدب، لاللشك و التردد. و الثاني: أن الايمان المنجي امر خفي، لايأمن الجازم بحصوله أن يشوبه شيء من المنافيات من حيث لايعلم، فيفوضه إلي المشيئة. الثالث و عليه التعويل، أنه للشك فيما هو آية النجاة و هو ايمان الموافاة، لافي الايمان الناجز و ليس معني قولهم: العبرة بايمان الموافاة أن الناجز ليس بايمان حقيقة. بل إنه ليس بمنج... وبالجملة، لايشك المؤمن في ثبوت الايمان و تحققه في الحال ولافي الجزم بالثبات و البقاء عليه في المآل، لكن يخاف سوء الخاتمة و يرجو حسن العاقبة، فيربط ايمان الموافاة الذي هو آية الفوز و النجاة و وسيلة الي الدرجات، بمشيتة الله.» شرح المقاصد، ج?، ص ??? ـ ???.

??. همان.

??. نظم الفرائد، ص ??? ـ ???، فريده ??.

??. «وهذه الوجوه جيدة في التأويل لوثبت لهم أن التصديق في نفسه لايقبل التفاوت، والكلام فيه.» شرح المقاصد، ج ?، ص ???.

??. «ظاهر الكتاب و السنة أن الايمان يزيد و ينقص و منعه الجمهور...» شرح المقاصد، ج ?، ص???.

??. اشارات المرام، ص ??؛ الروضة البهية، ص ??؛ نظم الفرائد، ص ???، فريده ??.

??. «وما يحكي عنهم ]اشاعره[ من أن السعيد لايشقي والشقي لايسعد و أن السعيد من سعد في بطن امه و الشقي من شقي في بطن امه، فمعناه أن من علم الله منه السعادة المعتبرة التي هي سعادة الموافاة فهو لايتغير إلي شقاوة الموافاة و بالعكس وكذا في الولاية و العداوة.» شرح المقاصد، ج?، ص ???.

??. اشارات المرام، ص ??؛ نظم الفرائد، ص ???، فريده ??.

??. «إن فعل العبد واقع عندنا بقدرة الله وحدها.» شرح المقاصد، ج ?، ص ???.

??. الروضة البهية، ص ??؛ اشارات المرام، ص ??.

??. «والمذهب عندنا منع الكبائر بعد البعثة مطلقاً، والصغائر عمداً لاسهواً، لكن لايصّرون ولايقّرون بل يتنبهون فيتنبهون؛ وذهب امام الحرمين منا وابوهاشم من المعتزلة إلي تجويز الصغائر عمداً.» شرح المقاصد، ج ?، ص ??.

??. نظم الفرائد، ص ??? ـ ???، فريده ?.

??. شرح المقاصد، ج ?، ص ??? ـ ???.

??. نظم الفرائد، ص ???، فريده ?.

??. شرح العقائد النسفية، ص ??.

??. نظم الفرائد، ص ???، فريده ??.

??. شرح المقاصد، ج ?، ص ??? ـ ???، شرح العقائد النسفية، ص ??.

??. الروضة البهية، ص ??؛ نظم الفرائد، ص ???، فريده ??.

??. شرح المقاصد، ج ?، ص ???.

??. همان، ص ??? ـ ???.

??. اشارات المرام، ص ??؛ نظم الفرائد، ص ???، فريده ??.

??. شرح المقاصد، ج ?، ص ??.

??. شرح العقائد النسفية، ص ?? ـ ??.

??. سبكي، تاج‌الدين عبدالوهاب‌بن‌علي، طبقات الشافعية الكبري، تحقيق: م.م.الطناحي و ع.م.اسحلو، دار احياء الكتب العربية، مصر، بي‌تا، ج ?، ص ???.

/ 1