جایگاه مردم در نظام حکومتی اسلام از دیدگاه امام خمینی (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جایگاه مردم در نظام حکومتی اسلام از دیدگاه امام خمینی (ره) - نسخه متنی

محسن اراکی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جايگاه مردم در نظام حكومتى اسلام از ديـدگـاه امـام خمينى

آيت الله محسن اراكي

چكيده:

مقاله حاضر با عنوان جايگاه مردم در نظام حكومتي اسلام، دو ركن اساسي حكومت، يعني قدرت و مشروعيت را از منظر شرع و عقل مورد بررسي قرار داده است. از ديدگاه نويسنده محترم در اسلام بهره‏گيري از قدرتي مافوق اراده و اختيار مردم براي موجوديّت و برپايي حكومت اسلامي ناپسند است. از ديدگاه عقل نيز، اقامه عدل اجتماعي بدون اراده جمعي ممكن نيست. بنابراين، نقش مردم در حكومت، تأمين كننده ركن اوّل حكومت يعني قدرت است. امّا مقوّم ركن دوم حكومت يعني مشروعيت در نظام اسلامي، اراده خداوند است زيرا منبع مشروعيت بايد خود مشروع و شايسته بالذات باشد و تنها اراده خداوند است كه عادل بالذات و مشروع بالذات است و اراده انسان يا جامعه انساني نمي‏تواند ملاك عدالت و مشروعيت حكومت قلمداد شود، و همين ويژگي است كه حكومت اسلامي را از حكومتهاي ديكتاتوري و حكومتهاي مبتني بر دموكراسي متمايز ساخته است زيرا در حكومتهاي ديكتاتوري، مردم مقوّم قدرت حكومت نيستند و در حكومتهاي دموكراسي، خداوند مقوّم مشروعيت حكومت نيست.

ما در اين نوشتار طى چند مطلب، به طور مختصر و ساده به بررسى و تبيين يكى از مهمترين اركان انديشه سياسى امام كه جايگاه مردم در سيستم حكومتى اسلام است مى‏پردازيم:

مطلب اول: اركان عقلى حكومت

بنابر آنچه عقل نظرى و عقل عملى حكم مى‏كند، حكومت در هر جامعه، در هر زمان و مكانى بايد بر دو پايه اصلى: قدرت، و مشروعيت استوار گردد، زيرا حكومت بدون قدرت حكومت نيست، و حكومت بدون مشروعيت ظلم است.

به مقتضاى حكم عقل نظرى، حكومت بايد از قدرت برخوردار باشد تا بتواند نظم را در جامعه برپا كند، و به مقتضاى حكم عقل عملى، حكومت بايد مشروعيت داشته باشد يعنى عدل را در جامعه پياده كند.

عقل نظرى بالبداهه حكم مى‏كند كه بدون قدرت حكومت برپا نمى‏شود، و تداوم نمى‏يابد. يعنى هر حكومتى در حدوث و بقاى خود به (قدرت) وابسته است. و قدرت حكومت است كه موجوديت آن حكومت را چه در پيدايش و چه در بقا تضمين مى‏كند.

و عقل عملى يعنى وجدان عقلى نيز بالصراحه حكم مى‏كند كه حكومت بايد عادلانه باشد تا از مشروعيت برخوردار باشد. حكومتى كه بر مبناى عدل برپا نگردد، فاقد مشروعيت است، و حكومت فاقد مشروعيت، ظلم است كه در نظر عقل عملى صددرصد محكوم و مطرود است.

مطلب دوم: منبع قدرت و حكومت

در بالا گفته شد: پايه‏هاى حكومت از ديدگاه عقل دوچيز است: قدرت، و مشروعيت.

اكنون سخن در اين است كه اين دو پايه از چه طريق فراهم مى‏آيند، و كدام طريق از نظر عقل و شرع براى تامين و تحصيل اين دو ركن اصلى حكومت شايسته و پسنديده است؟

در اينجا ابتدا درباره ركن نخستين حكومت كه قدرت است به بحث مى‏پردازيم، در برابر اين پرسش كه منبع قدرت در حكومت چه بايد باشد، دو پاسخ وجود دارد:

پاسخ اول: جبر و اكراه، يا قدرت مافوق اراده مردم. بدين ترتيب كه حكومتى با تكيه برقدرتى مافوق اراده مردم، بر جامعه حكمرانى كند. اين شيوه كسب قدرت و پيدايش حكومت از ديدگاه شرع اسلام پذيرفته نيست.

در آيات كريمه قرآن بطور مكرر بر اين مطلب تاكيد شده است كه رهبران الهى مامور به فراخوانى مردم جهت حمايت و پيروى از آنان در جهت بر پايى حكومت عدل و جامعه قانونند، نه آنكه با اعمال زور و سلب اختيار از مردم، بر مردم حكومت كنند.1

خداوند مى‏فرمايد:

1ـ ولو شأ ربك لامن من فى الارض كلهم جميعا افانت تكره الناس حتى يكونوا مومنين. (يونس 99) ترجمه: اگر خدايت مى‏خواست همه آنها كه در زمين زندگى مى‏كنند ايمان مى‏آوردند، آيا تو مى‏خواهى مردم را اكراه كنى تا مومن شوند.

در آيات كريمه قرآن قرائن فراوانى وجود دارد كه مقصود از ايمان در اين آيه و بسيارى آيات ديگر اطاعت و پيروى از رهبر الهى و گردن نهادن به حكومت خداست، نه صرف اقرار به اصول دين اسلام، و اعلام پذيرش احكام و قوانين آن.

از جمله قرائن آيه ذيل است:

و اذكروا نعمه اللّه عليكم و ميثاقه الذى واثقكم به اذ قلتم سمعنا و اطعنا (مائده 7) ترجمه: بياد آوريد نعمت خدا را بر شما و پيمانى كه از شما گرفت آنگاه كه گفتيد: شنيديم و اطاعت كرديم

و نيز و يقولون آمنا باللّه و بالرسول و اططعنا ثم يتولى فريق منهم من بعد ذلك و ما اولئك بالمومنين (نور 47)

ترجمه: و مى‏گويند به خدا و رسول ايمان آورديم و اطاعت كرديم، سپس گروهى از آنان پشت كرده و از اطاعت سرباز مى‏زنند، اينان مومن نيستند.

2ـ و نيز مى‏فرمايد:

لااكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى (بقره 256)

ترجمه: در دين اكراهى نيست، هدايت از گمراهى آشكار شد.

3ـ انما انت مذكر لست عليهم بمسيطر (غاشيه 2ـ22)

ترجمه: تو تنها بياد آورنده‏اى، بر آنها سيطره ندارى

از اين آيات و آيات ديگر استفاده مى‏شود كه در اسلام استفاده از روش اكراه مردم، يا به عبارتى استفاده از قدرتى مافوق اراده و اختيار مردم براى برپائى حكومت و تاسيس جامعه اسلامى منتفى و ناپسند است. و اينكه خداى متعال به انبيأ و اوليأ اجازه بهره‏گيرى از قدرت مافوق اراده مردم را جهت برپائى حكومت الهى، و تاسيس جامعه مبتنى بر قانون خدا را نداده است.

البته اين مطلب تنها در رابطه با تاسيس جامعه الهى و برپائى حكومت قانون عدل است لكن پس از برپائى آن با اراده و حمايت مردم، وظيفه رهبران الهى است كه با قدرتى كه با حمايت مردم بدست آورده‏اند، به حفظ قانون عدل از درون جامعه اسلامى از طريق امر به معروف و نهى از منكر، و به دفاع از موجوديت جامعه و حكومت اسلامى، و به گسترش عدل و پاكى در سراسر جهان از طريق تبيين حق و فراخوانى جوامع بشرى به عدل و تقوى و در صورت لزوم استفاده از قدرت جهت براندازى سلطه ظالمان بر سرنوشت انسانهاى ناتوان و مستضعفان بوسيله جهاد بپردازند.

اضافه بر آنچه در شرع آمده است، از نظر عقلى نيز اقامه عدل اجتماعى متوقف بر خواست و اراده مردم است، بدين معنى كه در صورت فقدان اراده جمعى برقرارى عدل اجتماعى مقدور نيست، بنابراين چه از نظر شرع و چه از نظر عقل برپائى حكومت عدل در جامعه بستگى به خواست و اراده مردم دارد، امام خمينى رضوان اللّه عليه در همين راستا مى‏فرمايد:

حكومت اسلام كه از مردم جدا نيست، از همين مردم و از همين جمعيت است.2

و نيز مى‏فرمايد: از حقوق اوليه هر ملتى است كه بايد سرنوشت و تعيين شكل و نوع حكومت خود را در دست داشته باشد.3

بنظر مى‏رسد امام خمينى در اين دو متن اشاره به همان مطلبى دارند كه در بالا گفته شد، متن اول اشاره به ديدگاه شرع اسلام در زمينه مردمى بودن حكومت است، و متن دوم اشاره به حكم عقل در اين زمينه است، زيرا طبق حكم عقل عملى عادلانه بودن حكومت حق مردم است، و طبق حكم عقل نظرى، اقامه حكومت عدل در ميان مردم بدون اراده جمعى آنان امكان‏پذير نيست.

پاسخ دوم: از آنچه گفته شد پاسخ دوم پرسش سابق الذكر درباره منبع قدرت در حكومت معلوم شد. پاسخ دوم اينست كه قدرت حكومت چه از نظر عقل و چه از نظر شرع بايد از اراده مردم سرچشمه بگيرد، و مقصود از اراده مردم اراده جمعى آنان است كه در شكل‏هاى مختلف بحسب شرايط و مقتضيات مكانى و زمانى تبلور مى‏يابد.

امام خمينى مى‏فرمايد: اگر مردم پشتيبان يكى حكومتى باشند، اين حكومت سقوط ندارد، اگر يك ملت پشتيبان يك رژيمى باشند، اين رژيم از بين نخواهد رفت.4

و نيز مى‏فرمايد: از حقوق اوليه هر ملتى است كه بايد سرنوشت و تعيين شكل و نوع حكومت خود را در دست داشته باشند.5

درآينده توضيح خواهم داد كه حق تعيين سرنوشت بمعناى آن نيست كه مردم در تعيين نوع اين سرنوشت هيچگونه مسئوليتى ندارند، و اينكه هر چه انتخاب كنند همان حق است و عدل است و صواب، بلكه چه از نظر عقل و چه از نظر شرع، مردم مسئولند كه از اين حق در جهت عدل و صواب استفاده كنند، و آنچه را با دليل عقلى يا شرعى صواب و عدل است برگزينند و از گزينش آنچه ناصواب است و طبق دلايل عقلى و شرعى با عدل ناسازگار بپرهيزند.

حق تعيين سرنوشت نظير مالكيت است. كسى كه مالك متاعى است حق تصرف در اين مال را داراست، اين حق تصرف بنوعى بمعناى حق تعيين سرنوشت آن مال است، داشتن اين حق نمى‏تواند مالك را از مسئوليت خويش در ازاى انتخاب نوع سنوشت براى (مال) برهاند، مالك عليرغم برخوردارى از حق تصرف در مال، مسئول است كه از اين حق در جهت عدل و درستى استفاده كند، و از بكارگيرى نادرست و ناصواب اين حق بپرهيزد.

حق تعيين سرنوشت، حقى است كه عقلا براى انسان قائلند، همانگونه كه براى انسان بر حق تصرف در ملك خويش قائلند، اين حق عقلائى بهيچوجه بدين معنى نيست كه ضابطه و مسئوليتى براى اعمال اين حق وجود ندارد. در آينده درباره مسئوليت انسان در اين رابطه توضيح خواهيم داد.

مطلب سوم: منبع مشروعيت در حكومت

گفتيم، هر حكومتى به دو پايه نيازمند است: قدرت و مشروعيت و نيز گفتيم هر يك از اين دو پايه به منبع و سرچشمه‏اى متكى است و در مطلب دوم از سرچشمه قدرت سخن گفتيم، اكنون پيرامون سرچشمه مشروعيت به بحث مى‏پردازيم:

پيش از هر چيز بايد به توضيح معناى مشروعيت بپردازيم:

مشروعيت يعنى شايستگى، اين شايستگى اگر از عقل برخيزد، به آن حكم عقلى گفته مى‏شود، و عقلى كه اينگونه احكام را ادراك مى‏كند(عقل عملى) مى‏نامند. و اگر اين شايستگى از شرع برگرفته شود، (حكم شرعى) ناميده مى‏شود، و منبع آن كتاب و سنت است، اگرچه بدليل اينكه عقل در نظر دانشمندان مذهب اثنى‏عشرى كاشف از حكم شرع است، عقل عملى شارح مقاصد كتاب و سنت بشمار رفته و منبع تشخيص حكم شرعى در كنار كتاب و سنت است.

(مشروعيت) كه بمعناى شايستگى است، مساوى با عدل است، همانگونه كه (نامشروعيت) مساوى با ظلم است، عدل و ظلم دو واژه كلامى و حقوقى‏اند كه در مفهوم، با مشروعيت و نامشروعيت، و نيز شايستگى و ناشايستگى، مساوى و برابرند. حكم عقل عملى به ضرورت عادلانه بودن حكومت، حكم به ضرورت شايسته بودن و مشروع بودن آنست.

و آنچه در اينجا مورد بحث ما است اينست كه ملاك و منبع عادلانه بودن و شايسته و مشروع بودن حكومت چيست؟

براى پاسخ به اين سوال به سه مقدمه نيازمنديم:

مقدمه اول: آنچه مسلم است، اينست (ملاك مشروعيت و شايستگى) خود نبايد نيازمند ملاكى ديگر براى مشروعيت و شايستگى باشد بنابراين مشروعيت و شايستگى بايد ذاتى آن باشد. و بهيچوچه از آن قابل تفكيك نباشد، و به عبارتى ديگر:

آنچه ملاك مشروعيت و شايستگى است بايد خود مشروع و شايسته بالذات باشد، و براى مشروعيت و شايستگى‏اش نياز به دليل و سبب نباشد.

مقدمه دوم: آنچه مى‏تواند وصف عدل و ظلم و شايستگى و ناشايستگى و مشروعيت و نامشروعيت، را پذيرا باشد، فعل ارادى و اختيارى است، افعال غير ارادى قابل توصيف به اوصاف مذكور نمى‏باشند، مثلاً گردش خون يا عمل دستگاه‏هاى بينائى و يا شنوائى انسان را كه غير ارادى است نمى‏توان به عدل يا به ظلم و به مشروعيت و شايستگى و يا نامشروعيت و ناشايستگى توصيف كرد، ولى گفتارها يا رفتارهاى ارادى انسان كه از روى اختيار و با آگاهى و اراده صورت مى‏گيرند قابل توصيف به اوصاف ياد شده مى‏باشد.

مقدمه سوم: از اين كه تنها فعل ارادى قابل توصيف به عدل و ظلم و شايستگى و ناشايستگى و مشروعيت و نامشروعيت است، نتيجه مى‏گيريم كه در حقيقت آن چه ملاك انصاف عمل ارادى به اوصاف مذكور است. اراده و اختيار است. اراده و اختيارى كه منشا پيدايش عمل اختيارى است، ملاك و سبب اتصاف آن به اوصاف ياد شده مى‏باشد.

از اين سه مقدمه چنين نتيجه مى‏گيريم: ملاك مشروعيت و عدل و شايستگى بايد اراده شايسته و مشروع بالذات يا اراده عادل بالذات باشد، يعنى اراده‏اى باشد كه از عدل و شايستگى و مشروعيت تفكيك پذير نباشد. چنين اراده‏اى است كه مى‏تواند ميزان و ملاك سنجش عدل در ساير افعال ارادى باشد.

بنابراين تنها چيزى كه مى‏تواند ملاك عدل و شايستگى و مشروعيت باشد (اراده خداوند) است كه اراده‏اى است عادل بالذات و شايسته و مشروع بالذات و هر اراده ديگرى، چه اراده انسان و چه غير انسان، و چه انسان فرد يا انسان جامعه، نمى‏تواند ملاك مشروعيت و شايستگى و عدل قلمداد شود زيرا بالذات از عدل و شايستگى برخوردار نيست و تنها در صورتى قابل اتصاف به عدل و شايستگى و مشروعيت است كه تابع اراده خداوند باشد، و در صورت عدم تبعيت از اراده خداوند، نامشروع و ظلم و ناشايسته خواهد بود.

نتيجه اين كه:

ملاك مشروعيت حكومت در زمينه تقنين يا اجرا، يا قضأ تنها اراده خداوند است، و هيچ چيز ديگر اگر چه اراده همه انسان‏ها باشد نمى‏تواند ملاك مشروعيت حكومت باشد.

امام خمينى در همين زمينه مى‏فرمايد:

حكومت اسلام، حكومت قانون است، در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به قانون است، حاكميت منحصر به خدا است، و قانون، فرمان و حكم خدا است، قانون اسلام يا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامى حكومت تام دارد، همه افراد از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله گرفته تا خلفاى آنحضرت، و ساير افراد تا ابد تابع قانون هستند، همان قانونى كه از طرف خداى تبارك و تعالى، نازل شده و در لسان قرآن و نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله بيان شده است. اگر رسول اكرم خلافت را عهده‏دار شد، به امر خدا بود، خداى تبارك و تعالى آن حضرت را خليفه قرار داده است.6

از نظر عقل تنها اراده خداوند است كه مى‏تواند ملاك مشروعيت باشد زيرا علاوه بر آن چه گفته شد، آنچه ملاك مشروعيت رفتار يا گفتار ارادى است بايد مقدم بر آن رفتار يا گفتار باشد،7 تا گفتار و رفتار بر مبناى آن صورت پذيرد، و تنها اراده‏اى كه بر همه اراده‏ها و همه رفتارها و گفتارهاى ارادى تقدم دارد اراده خداوند است، پس هم اوست كه مى‏تواند مبنا و ملاك مشروعيت افعال ارادى همه عمل كنندگان صاحب اختيار و اراده باشد.

توضيح اينكه: از نظر عقل مشروعيت و شايستگى مى‏تواند دليل و سبب پيدايش فعل ارادى باشد بدين معنى كه انگيزه فاعل ارادى از انجام فعل شايستگى آن باشد، ولى وجود فعل در خارج هيچگاه دليل مشروعيت آن نخواهد بود، روى همين اساس عمل مشروع و شايسته هميشه مشروعيت و شايستگى خود را وامدار دليلى است كه وابسته به وجود آن عمل در خارج نيست، عمل شايسته چه در خارج تحقق يابد و چه نيابد شايسته است، شايستگى عمل بدليل مطابقت آن با ملاكهاى شايستگى و مشروعيت است، نه بدليل وجود آن عمل در خارج، ولذا عملى كه در خارج بوقوع مى‏پيوندد مى‏تواند شايسته باشد و مى‏تواند شايسته نباشد.

اگر با زبان فلسفى بخواهيم سخن بگوئيم مى‏توان گفت: مشروعيت در سلسله علل وجود عمل ارادى است، ولى وجود عمل ارادى در سلسله علل مشروعيت نيست، يعنى مشروعيت مى‏تواند دليل پيدايش و وجود عمل ارادى در خارج باشد، در آنجا كه فاعل به انگيزه مشروعيت و شايستگى به انجام عمل اقدام كند. ولى وجود عمل در خارج نمى‏تواند دليل مشروعيت آن عمل باشد زيرا بسيار اتفاق مى‏افتد كه عملى كه در خارج تحقق يافته، ناپسند و نامشروع است.

بنابر آنچه گفته شد: مشروعيت بر وجود عمل ارادى در خارج تقدم دارد زيرا در سلسله علل آن قرار دارد، بنابراين ملاك مشروعيت اعمال ارادى بايد بر وجود آنها تقدم داشته باشد، و آنچه بر وجود همه اعمال ارادى تقدم دارد و مى‏تواند ملاك مشروعيت اعمال ارادى شود (اراده خداوند) است.

اضافه به حكم عقل كه ملاك مشروعيت حكومت را اراده خداوند مى‏داند، در شرع نيز تنها ملاك مشروعيت حكومت (اراده خداوند) است.

متون شرعى در اين باره فراوان است، به عنوان نمونه به چند آيه از قرآن اشاره مى‏كنيم:

1ـ و ربك يخلق ما يشأ و يختار ما كان لهم الخيرة، سبحان اللّه و تعالى عما يشركون و ربك يعلم ما تكن صدور هم و ما يعلمون ـ و هو اللّه لا اله الا هو له الحمد فى الاولى و الاخرة، و له الحكم و اليه ترجعون

(قصص: 68ـ70)

ترجمه:

و خداى توست كه مى‏آفريند، و برمى‏گزيند، آنان را نباشد كه خود گزينش كنند، خدا منزه است و برتر است از آن چه آنان انباز خدا مى‏پندارند. و خدايت مى‏داند آن چه در سينه ايشان نهفته است و آن چه آشكار مى‏سازند، و اوست خداوندى كه خدائى بجز او نيست، ستايش از آن اوست در زندگى دنيا و عقبى، و حكومت از آن اوست و به سوى او باز خواهيد گشت.

در اين آيات بصراحت، اعلام شده است كه گزينش منحصراً در اختيار خداى متعال است، و روشن است كه مقصود از گزينش در اولين آيه شايستگى و عدل و مشروعيت است، و حاصل معناى آيه چنين است كه شايسته‏ترى و بهترى مخصوص خداست، و با اراده اوست كه چيزى بر چيزى برترى يافته و بر آن برگزيده مى‏شود.

2ـ قل هل من شركانكم من يهدى الى الحق، قل اللّه يهدى للحق، افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لايهدى الا ان يهدى؟ فما لك كيف تحكمون.

(يونس: 35)

ترجمه:

به آنان بگو، آيا از آن چه براى خدا انباز قرار داده‏ايد كسى هست كه بسوى حق هدايت كند؟ بگو، خدا بسوى حق هدايت مى‏كند، آيا آن كس كه به سوى حق هدايت مى‏كند، به پيروى شايسته‏تر است، يا آن كس كه به حق راه نمى‏يابد مگر آن كه راهنمائى شود؟ پس چه مى‏شود شما را؟ چگونه قضاوت مى‏كنيد؟

3ـ و ان احكم بينهم بما انزل اللّه و لا تتبع اهوأهم ـ تا آن جا كه مى‏فرمايد ـ امنكم الجاهلية يبغون و من احصن من اللّه حكما لقوم يوقنون.

(مائده: 49ـ50)

ترجمه:

و اين كه ميان آنان حكم كن به آن چه خدا بر تو فرو فرستاده است، و از هواى نفس آنان پيروى مكن ـ تا آن جا كه مى‏فرمايد ـ آيا حكومت جاهليت را مى‏طلبند؟ در حاليكه كيست كه شايسته‏تر از خداى حكومت كند، براى آنان كه يقين دارند.

در اين آيات بصراحت تاكيد شده است كه تنها حكومت مشروع، حكومت خداوند است و تنها حكم و فرمان اوست كه ميزان و ملاك برترى و بهترى و شايستگى و حقانيت است.

در اين راستا آيات فراوانى آمده است و همه آياتى كه به نوعى بر اختصاص حق حكومت به خداوند دلالت دارند نظير، له الخلق و الامر، له الحكم، هوالولى و له الملك و امثال آنها همگى بر اين حقيقت تاكيد دارند كه حكومت شايسته و عدل، مخصوص خداوند است.

از آن چه گفته شد نتيجه مى‏گيريم: آنچه مى‏تواند ملاك مشروعيت فعل ارادى و اختيارى باشد (اراده خداوند) است، زيرا عدل براى او ذاتى است، و اراده او بر وجود ساير افعال ارادى تقدم دارد.

حاصل آن كه، وضعيت در همه افعال ارادى انسان چنين است كه اراده انسان منبع موجوديت فعل ارادى است، و اراده خداوند منبع مشروعيت آن است بنابراين در مساله حكومت نيز كه يكى از افعال ارادى انسانها است و بهمين دليل با اراده و اختيار آنها بوجود مى‏آيد، ميزان و ملاك مشروعيت، (اراده خداوند) است و هر حكومتى كه با (اراده خداوند) مطابقت داشته باشد، بدليل مطابقت با ملاك مشروعيت، مشروع و شايسته خواهد بود، پس همان گونه كه (اراده مردم) سرچشمه قدرت حكومت است، (اراده خداوند) سرچشمه مشروعيت و حقانيت حكومت است، هر حكومتى كه از اراده خداوند سرچشمه نگيرد اگرچه با اراده مردم بوجود آمده باشد از مشروعيت و حقانيت برخوردار نيست.

امام خمينى در همين رابطه خطاب به (شوراى نگهبان) كه نقش تطبيق مقررات و قوانين را با احكام الهى و منابع دينى به عهده دارد مى‏فرمايد:

اصولاً آن چه بايد در نظر گرفته شود خداست نه مردم، اگر صد ميليون آدم، اگر تمام مردم دنيا يك طرف بودند، و شما ديديد كه همه آنان حرفى مى‏زنند كه بر خلاف اصول قرآن است، بايستيد، و حرف خدا را بزنيد، ولو اين كه تمام بر شما بشورند، انبيأ همين طور عمل مى‏كردند، مثلاً موسى در مقابل فرعون مگر غير از اين كرد؟ مگر موافقى داشت؟ 8

مطلب چهارم: ماهيت حكومت اسلامى

از آن چه در مطالب قبل گفته شد ماهيت حكومت اسلامى، و تفاوت آن با ساير انواع حكومت‏ها معلوم شد.

تفاوت اصلى حكومت اسلامى با حكومت استبدادى در اينست كه در حكومت اسلامى (اراده مردم) منبع قدرت، و (اراده خداوند) منبع مشروعيت است، و لذا حكومت اسلامى از هر دو ركن عقلى حكومت يعنى قدرت مردمى، و مشروعيت الهى برخوردار است، در حالى كه حكومت استبدادى نه در قدرت به نيروى اراده مردم متكى است و نه در مشروعيت به اراده خداوندى.

و تفاوت حكومت اسلامى با حكومت دموكراسى اين است كه دموكراسى دچار بحران مشروعيت است، و از منبعى كه بتواند مشروعيت آن را تامين كند برخوردار نيست. زيرا (اراده مردم) كه زير بناى حكومت دموكراسى است اگرچه به حكومت دموكراسى موجوديت مى‏دهد، و قدرت اين حكومت را در صحنه اجرا تامين مى‏كند، ولى از عهده تامين (مشروعيت) براى دموكراسى برنمى‏آيد، زيرا همان گونه كه توضيح داده شد، (اراده مردم) خود نيازمند ملاكى است كه مشروعيت آن را گواهى كند زيرا عدل و شايستگى لازمه تفكيك ناپذير اراده مردم نيست.

در نظام حكومتى اسلام (اراده مردم) منبع قدرت است، و (اراده خداوند) منبع مشروعيت، و لذا تنها در نظام حكومتى اسلام است كه دو ركن عقلى حكومت يعنى (قدرت) و (مشروعيت) هر يك جايگاه منطقى و عقلى خود را دارا است.

امام خمينى در اين رابطه مى‏فرمايد:

حكومت اسلامى نه استبدادى و نه مطلقه، بلكه مشروطه است، البته نه مشروطه بمعناى متعارف فعلى آن كه تصويب قانون تابع آرأ اشخاص اكثريت باشد، مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم معين گشته است، و مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت شود، از اين جهت حكومت اسلامى حكومت قانون الهى بر مردم است.

فرق اساسى حكومت اسلامى با حكومت‏هاى مشروطه سلطنتى و جمهورى در همين است، در اين كه نمايندگان مردم يا شاه در اين گونه رژيم‏ها به قانونگذارى مى‏پردازند، در صورتيكه قدرت مقننه و اختيار تشريع در اسلام به خداوند متعال اختصاص يافته است، شارع مقدس اسلام يگانه قدرت مقننه است، هيچكس حق قانونگذارى ندارد، و هيچ قانونى جز حكم شارع را نمى‏توان بمورد اجرا گذاشت.9

از آن چه گفتيم روشن شد، كه هر يك از سيستم حكومتى استبدادى و سيستم حكومتى دموكراسى دچار خلأ (مشروعيت)اند و همان گونه كه در سيستم‏هاى حكومتى استبدادى تضمينى براى (عدل) وجود ندارد، سيستم‏هاى حكومتى دموكراسى نيز دچار همين مشكل مى‏باشند.

به فرض آن كه دموكراسى بتواند در محيط اجتماعى جامه عمل بپوشند، و در بهترين شرايط اجراى دموكراسى هيچ تضمينى براى عادلانه بودن حكومت وجود ندارد، تنها نقطه قوت دموكراسى اين است كه بر محور (اراده مردم) مى‏چرخد، ولى همان گونه كه در گذشته توضيح داده شد، نقش (اراده مردم) در حكومت، تنها نقش آفريننده و ايجاد كننده است، نه نقش ارزش دهنده و تعيين كننده عدل و شايستگى، براى تامين شايستگى و عدل در سيتم حكومتى به منبعى قبل از (اراده مردم) نياز است كه اراده مردم را در جهت عدل و شايستگى هدايت كند و گام اراده مردم را در مسير جاده عدل و تقوى و پاكى قرار دهد.

امتياز سيستم حكومتى اسلام بر دموكراسى در اين است كه علاوه بر آن كه از نقطه قوت سيستم دموكراسى كه محوريت (اراده مردم) است برخوردار است از نقطه ضعف آن كه فقدان منبع مشروعيت است، دامنش پاك است، و با تكيه بر قوانين الهى، و انضباط به وضوابط دستورات خداوندى، از هدايت (اراده خداوندى) برخوردار است و از اين طريق عدالت و مشروعيت با ماهيت سيستم حكومتى اسلام در آميخته است.

5- حكومت، رفتار اجتماعي

رفتارهاي ارادي انسانها بر دو گونه است: رفتارهاي فردي و رفتارهاي اجتماعي. موجوديت رفتارهاي فردي به اراده فرد فاعل بستگي دارد، و اراده ديگران در وجود آن به طور مستقيم دخالت ندارد. امّا در رفتارهاي اجتماعي، وضعيت كاملاً متفاوت است؛ اراده فرد نمي‏تواند به تنهايي، يك رفتار اجتماعي را به وجود آورد، بلكه رفتار اجتماعي به پيوستن اراده‏هاي فراوان با يكديگر بستگي دارد. و اراده‏هاي افراد يك جمعيت هنگامي كه به يكديگر مي‏پيوندند، مي‏توانند به يك رفتار اجتماعي منجر شوند.

اراده فردي نمي‏تواند به طور مستقيم در شكل‏گيري رفتار اجتماعي دخالت داشته باشد، امّا دخالت غير مستقيم اراده فردي در شكل‏گيري رفتار اجتماعي، نه تنها ممكن است، بلكه شرط عادي شكل‏گيري رفتار اجتماعي است.

در رفتارهاي فردي، اراده فرد منشأ پيدايش رفتار فردي است، ولي منشأ و منبع ارزش گذاري و مشروعيت رفتار نيست. اين حقيقت كه ارزشمند و مشروع بودن يك رفتار فردي از خواست و اراده فاعل آن سرچشمه نمي‏گيرد، بلكه از معيارهاي اصيل ارزش و شايستگي سرچشمه مي‏گيرد، حقيقتي است روشن كه ضمير بيدار آدمي، گواه بر آن است و انكار اين حقيقت، به معناي نفي مطلق اخلاق و ارزشهاي معنوي مي‏باشد. اگر عدالت، فضيلت، راستي و راستگويي، جوانمردي، خدمت به مردم، ايثار و از خود گذشتگي، دستگيري از بيچارگان و مستمندان، محبت و مهرورزي به ديگران و ديگر رفتارهاي اخلاقي، رفتارهاي شايسته و باارزش و نيك به شمار مي‏آيند، نه به اين دليل است كه خواست و اراده انسانها به اين گونه رفتارها تعلق گرفته است؛ زيرا خواست بسياري از انسانها بر ضد اين رفتارها نيز تعلق گرفته است ولي هيچ گاه ضمير انساني، به شايستگي و ارزشمندي آنها گواهي نداده است، بلكه بر ناشايستگي و زشتي آنها گواهي داده است. از طرف ديگر، ضمير انساني، ظلم، خودخواهي، كينه‏توزي، حسد، دروغ، تهمت و ديگر رفتارهاي غير اخلاقي را محكوم و زشت مي‏شمارد؛ اگر چه بسياري از انسانها رفتارهايي از اين دست را برگزيده باشند.

بنابراين، شايستگي و ناشايستگي، عدل و ظلم، خوبي و بدي يا به تعبيري مشروعيت يا نامشروعيت رفتار آدمي، بنابر آنچه ضمير و وجدان همه انسانهاي زنده دل و با وجدان، گواهي مي‏دهد، برخاسته از سرچشمه‏اي فوق اراده انسانهاست كه همان اراده خداوندي است و نمي‏تواند از خواست و اراده انسانها سرچشمه بگيرد.

حكومت يا به تعبيري ديگر نظام سياسي - اجتماعي حاكم بر جامعه، يك رفتار اجتماعي است كه با اراده مردم تحقق مي‏پذيرد و نظير ساير رفتارهاي اجتماعي است كه از پيوستن اراده‏هاي اكثريت غالب اعضاي يك مجموعه به يكديگر نشأت مي‏گيرد. پس، حكومت، معلول اراده جمعي است و همان گونه كه رفتارهاي فردي، موجوديت - و نه مشروعيت - خود را وامدار اراده فرد مي‏يابند رفتارهاي اجتماعي، از جمله نظام سياسي و اجتماعي و پديده حكومت كه يك رفتار جمعي است نيز در موجوديت - و نه مشروعيت - خود، وامدار اراده جمعي‏اند. اما منبع مشروعيت، چه در رفتارهاي فردي و چه در رفتارهاي اجتماعي همچون حكومت، اراده‏اي مافوق اراده انسان است كه همان اراده خداوند مي‏باشد.


1. البته پس از آنكه با حمايت مردم حكومت عدل بر پا شد وظيفه امر بمعروف و نهى از منكر از يكسو، و وظيفه دفاع و جهاد از سوى ديگر برعهده جامعه مى‏باشد. و حكومت وظيفه دارد با استفاده از قدرتى كه با حمايت مردم بدست آمده است از موجوديت اين حكومت دفاع كند و نيز در درون جامعه اسلامى معروف را بر پا دارد و از منكر جلوگيرى كند و اين همان اجراى قانون و برقرارى نظم است كه بايد در اينجا از قدرت استفاده شود. اين وظيفه را جامعه اسلامى نسبت بر جوامع ديگر نيز داراست. يعنى آنها را بايد به عدل فراخواند، و اگر با فراخوانى به سوى عدل كه همان قانون خداست به عدل نگرويدند بايد از قدرت در اين مورد استفاده شود كه همان جهاد است.

2ـ صحيفه نور، ج7، ص 253، سخنرانى امام در ديدار با پاسداران در تاريخ 12/4/58

3ـ ممكن است اراده جمعى مردم در اراده مجموعه‏اى كه تبلور روح حاكم بر يك جمعيت است شكل پيدا كند، شيوه ابزار اين اراده جمعى نيز در شرايط مختلف زمانى و مكانى ممكن است متفاوت باشد.

4ـ صحيفه نور، ج7، ص 253، سخنرانى امام در ديدار با پاسداران در تاريخ12/4/58.

5ـ صحيفه نور، ج3، ص 42، مصاحبه امام با روزنامه فاينشنال تايمز در تاريخ 18/8/58

6ـ حكومت اسلامى، ص 54، چاپ 1391 هـ ،1971 م.

7ـ مشروعيت است كه مى‏تواند دليل پيدايش يك فعل ارادى باشد نه عكس آن، يعنى چنين نيست كه چون اين عمل ارادى بوقوع پيوسته پس شايسته و پسنديده است.

8ـ صحيفه نور، ج12، ص 258، بيانات امام خمينى در جمع اعضاى شوراى نگهبان 30/4/59

9ـ حكومت اسلامى، ص 52، چاپ 1391هـ ،1971 م.

/ 1