بی ‌ثباتی در روابط دولت صفوی با امپراتوری عثمانی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بی ‌ثباتی در روابط دولت صفوی با امپراتوری عثمانی (2) - نسخه متنی

ابوالفضل عابدینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بي ثباتي در روابط دولت صفوي با امپراتوري عثماني(2)

دکتر ابوالفضل عابديني*

در عصر سلطنت شاه سليمان

براساس اطلاعات تاريخي موجود، در تمام سالهاي سلطنت شاه سليمان (1077 ــ 1105.ق)، صلح و امنيت در مرزهاي ايران و عثماني برقرار و «معاهده ذهاب» همچنان مورد احترام بوده است. در اين مدت، سفراي اروپايي مي کوشيدند ايران را به دشمني با عثماني وادارند، اما شيخ علي خان زنگنه، وزير اعظم شاه، با سياست و کارداني خود، از عملي شدن نقشه هاي آنان ممانعت به عمل آورد. کمپفر در سفرنامه خود دراين باره چنين مي نويسد: «هدف از سفارت ما (اروپاييان) در دربار ايران، بيشتر اين بود که شاه ايران را وادار به يک لشکرکشي مشترک بر ضد ترکها که در جريان صلح، بغداد را از چنگ پدربزرگش شاه صفي خارج کرده بودند، بنماييم. فقط چون وزيراعظم با اين کار موافق نبود، کوشش هاي ما به جايي نرسيد.»[36] سياست و سرسختي وزير باعث مي شد که اروپاييان نتوانند در دل شاه سليمان نفوذ کنند. کمپفر به نقل از شيخ علي خان وزير، دلايل رد درخواست اروپاييان را چنين ذکر مي کند: «1ــ جنگيدن با عثماني برخلاف قرارداد ما با خواندگار يعني سلطان عثماني است؛ 2ــ شرايط فعلي ما اجازه چنين اقدامي را نمي دهد؛ 3ــ فاصله ما و شما مانع از آن مي شود که بتوانيم همديگر را متفق يکديگر دانسته و اخبار و اطلاعات لازم را به همديگر برسانيم. پس از آن، شيخ علي خان تجربه مربوط به زمان شاه عباس اول را بيان کرده و گفت: چنين اتحادي خطرناک است، زيرا او (شاه عباس) هم با فرنگي ها متحد بود، ولي مسيحيان به موقع اقدام لازم را نکردند.»[37]

چنان که قبلا اشاره شد، ايرانيان براي حفظ «معاهده ذهاب» نهايت تلاش خود را مي کردند، زيرا ازيک سو بي توجهي شاه سليمان به امور کشوري و کشتارهاي بي رحمانه وي باعث شده بود سپاه ايران ضعيف شود و ازسوي ديگر تجربه تلخ اتحاد شاه عباس اول با اروپاييان، مانع برقراري دوباره اين اتحاد مي شد.

همه اين عوامل، سد محکمي در مقابل سيل درخواستها و تقاضاهاي اروپاييان بود. لذا صلح جويي ايران و عثماني که نتيجه سياست خاص شيخ علي خان ازيک سو و نيز عافيت طلبي شاه سليمان ازسوي ديگر و نيز درگيربودن عثماني در اروپا بود، اجازه نداد که درگيري هاي مختصر، به جنگ بين دو کشور بينجامد.

کارري نيز نظير صحبتهاي کمپفر را در مورد سرسختي شيخ علي خان، نقل مي کند: «نخست وزير او [شاه سليمان] که از طرفداران جدي دوستي با ترکها بود، اعتقاد داشت که عثماني درواقع براي ايران سد محکمي است در مقابل مسيحيان. اگر روزي ترکها منهدم و نابود شوند، حتما نوبت حمله به ايران خواهد رسيد و براي ايران، پايداري در مقابل مسيحيان امکان نخواهد داشت.»[38] و «از طرفي، براي شاه سليمان و مملکت او جاي کمال خوشبختي بود که در آن زمان ترکها سرگرم جنگ با دول اروپايي بودند و فرصت حمله به ايران را نداشتند.»[39]

در زمان شاه سلطان حسين

معاهده ذهاب، مهم ترين قرارداد صلح بين دو کشور است که مرزهاي قطعي دو کشور را معين کرده و در معاهده هاي بعدي به آن استناد شده است. اين معاهده نزديک به يک قرن، صلح ميان دو کشور را تضمين کرده بود. با انعقاد اين معاهده، دو کشور سفيراني به دربار يکديگر فرستادند و بدين ترتيب هرچه بيشتر حسن تفاهم و دوستي و صميميت بين دو حکومت برقرار گشت.

در زمان سلطنت شاه سلطان حسين (1077ــ1135.ق/1694ــ1722.م)، دولت ايران از ناحيه عثماني، مشکل خاصي نداشت. اخباري که از طريق جاسوسان ايراني به دولت مرکزي مي رسيد، از درگيري سخت عثماني در اروپا حکايت مي کرد. علاوه براين، ترکها مشکلات داخلي ديگري هم داشتند که از آن ميان مي توان به مشکل اعراب بصره و عراق اشاره کرد. همچنين ماموران ايراني در سمت ايروان، از درگيرشدن دولت عثماني با روس گزارش مي دادند. در همان زمان، ايران سفيري براي ديدار با سلطان عثماني به اين منطقه فرستاد. مولف «دستور شهرياران»، نام اين سفير را ابوالمعصوم خان ذکر کرده است و مي نويسد: «در خارج شهر، چاوش باشي خواندگار با جمعي به استقبال آمده او را داخل خانه معين مي نمايند.»[40]

سلطان، وزير اعظم و ساير ارکان دولت عثماني به سفير ايران، بسيار احترام گذاشتند و ضيافتهاي شايسته اي براي او ترتيب دادند. جالب آنکه در طي اقامت سفير ايران در عثماني، خواندگار از سفير ايران خواست که به سربازاني که همراه وي بودند، بگويد در حضور سلطان چوگان بازي کنند. محمدابراهيم نصيري مي نويسد: «... خواندگار در خيمه اي که در کنار ميدان بازي براي او برپا کرده بودند، ميدان و بازي را تماشا مي کرد، خواندگار را طريق ملاعبه ايشان خوش آمده به دو نفر که گوي سبقت در طرز ملاعبت از همگان ربوده بودند، موازي بيست عدد اشرفي انعام مي دهد و بعد از طي ضيافتهاي طولاني، چون هنگام رخصت ايلچي مي شود، مومي اليه را به دربار طلب داشته خلاع شاهي به ايلچي و چهل نفر از ملازمان او داده، جواب نامه همايون را تسليم و يک راس اسب و زين و لجام و ديکدگي مرصع به جواهر و لآلي به رسم يادبود اعليحضرت شاهي، به ايلچي مي سپارند و دو راس اسب مکمل يراق لجام مينا به ايلچي و امام قلي بيک، خويش او تکلف مي نمايند.»[41]

در مقابل سفارت ابوالمعصوم، دولت عثماني نيز براي تحکيم مؤدت بين دو کشور، سفيري همراه با هداياي شاهانه، به ايران اعزام کرد. ورود سفير عثماني، محمدبيک امين دفتري، به خاک ايران، با جشن نوروز سال 1109.ق مصادف بود. قرار بود در آن سال مراسم جشن نوروز و سير و شکار در ييلاق بهمنزار و ديگر ييلاقات برپا شود، ولي به احترام ايلچي (سفير) عثماني، شاه و همراهان به پايتخت برگشتند تا در پايتخت از او پذيرايي شود. مولف «دستور شهرياران» با توضيح بيشتري در مورد آمدن سفير عثماني به ايران و پذيرايي شاهانه از وي چنين مي نويسد: «... چون خبر ورود ايلچي فرمانرواي ممالک روم به اين مرز و بوم از سرحدات ولايت آذربايجان به مقيمان آستان آسمان سان رسيده بود، به مراعات آنکه سفير مزبور از راهي دور احرام طواف حريم سده کعبه اشتباه بسته و از دربار اقتدار آل عثمان که از عهدي بعيد تشييد داده ارکان وِداد با اين خانواده ولايت اعتضادند به بادپاي سفارت نشسته است، هرگاه در مقر سلطنت و فرماندهي و مرکز مملکت شاهنشاهي به پابوس اشرف مشرف گردد، همانا به رعايت آداب و رسوم دوستي و به ملاحظه قوانين اتحاد که منظور نظر حقيقت بين آن سايه پروردگار آسمان و زمين است، اقرب و انسب خواهد بود. در اين سال فرخنده، سير و شکار ييلاق بهمنزار و ساير ييلاقات فارس را که قرارداد خاطر حقانيت احساس شده بود، موقوف داشته فرمود، چندي در سعادت آباد بزم آراي محفل سرور گرديدند و پس از آن به دولتخانه مبارکه مجاورت فرموده که منتظر رسيدن سفير مزبور شدند.»[42]

به اين ترتيب در نيمي از دوران سلطنت شاه سلطان حسين، روابط دوستانه بين دو کشور همچنان ادامه پيدا کرد. دولت صفوي، در سالهاي پاياني پادشاهي سلطان حسين، مثل درخت کهني بود که از درون پوسيده باشد و به ضرب يک تيشه يا وزش باد تند به آساني برافتد. درباره آن سالها در کتب تاريخ، سفرنامه ها و گزارشات داخلي و خارجي، مطالبي برجاي مانده است که در به تصويرکشيدن اوضاع و احوال نابسامان آن روزگار و شرح حوادث جاري آن ايام، مکمل يکديگرند. مولف «رستم التواريخ» مي نويسد: «وضع نابسامان دولت صفوي به گوش کشورهاي همسايه و دوست نيز رسيده بود و هرکدام، نامه هاي مؤدت آميز به سلطان حسين نوشته و وي را دوستانه از وضع نامطلوب کشور، آگاه ساختند ولي متاسفانه درباريان بي کفايت، اين نصيحتها و خيرخواهي ها را به حسد و کينه و بي ادبي حمل نموده و جوابهاي نامطلوب به آنان داده و ايلچيان را با استخفاف تمام برگرداندند.»[43]

همين رفتارهاي بيجا باعث شد که در ايام سختي و محاصره اصفهان به دست افغانان قندهار، دولتها و همسايگان متمکن، شاه سلطان حسين را ياري نکنند و دولت عظيم صفوي، خيلي راحت به دست عده اي افغان نابود شود.

آخرين رفت وآمد سفيران عثماني در حول و حوش شورش افغانها رخ داد. سفيري از عثماني به ايران آمد و در گزارش مفصلي که از وضع نامطلوب ايران نوشت، وضع ايران را بسيار بحراني و دولت ايران را در آستانه سقوط توصيف کرد. در نتيجه، با اينکه امپراتوري عثماني در اروپا شکست خورده بود و دربار استانبول، حال و روز غمباري داشت، عثمانيان به فکر تجاوز به خاک ايران افتادند. هنوي مي نويسد: «دولت عثماني با شکستي که از اتريشي ها خورده بود، در سراشيبي ضعف افتاده بود، به فکر تجاوز به خاک ايران افتاد و بعدها قرارداد تقسيم ايران با روسيه را امضا کرد.»[44]

شکست قطعي عثماني در اروپا و تحميل پيمان پاساروويچ بر عثماني، نقطه آغاز عقب نشيني آن دولت از اروپا و مقدمه زوال امپراتوري بود. اين پيمان در تاريخ بيستم شعبان 1130.ق/ دوازدهم ژوئيه 1718.م ميان عثماني و فاتحان جنگ، يعني اتريش و ونيز، به امضا رسيد.[45]

اتريشي ها ازيک سو به تجارت با ايران علاقه مند بودند و ازديگرسو به علت دشمني با روسيه، نمي خواستند کالاهاي ايران از راه درياي خزر و بندر «حاجي طرخان» به اروپا برود. به همين دليل ماده 19 پيمان پاساروويچ (Passarowitz) را با اصرار در متن معاهده گنجاندند. اين ماده به شرح زير آمده بود: «اگر بازرگانان ايران از امپراتوري اتريش از راه رودخانه دانوب به مرز عثماني بيايند، طبق معمول فقط يکبار حقوق گمرکي و ترانزيت از قرار صدي پنج پرداخت خواهند کرد، و از ماموران گمرک عثماني رسيد خواهند گرفت و از آن پس نبايد دوباره با مطالبه حقوق گمرکي و حق العبور، اسباب آزار آنان فراهم گردد. همچنين اگر بخواهند با کالاهاي خود از کشور ايران بيايند و از خاک عثماني به سوي امپراتوري اتريش بگذرند، پس از اينکه فقط يکبار در درياي سياه يا رودخانه دانوب، حقوق گمرکي از قرار صدي پنج پرداختند، ديگر نبايد با مطالبه حقوق گمرکي مورد مزاحمت قرار گيرند.»[46]

ماده 19 پيمان پاساروويچ که آزادي تجارت ايران را تامين مي کرد و از طرف اتريشي ها بر عثماني تحميل شده بود، ضرورت داشت که به اطلاع دولتمردان ايران برسد و از طرف ايران هم پذيرفته شود. به همين دليل سفير اتريش در استانبول، باب عالي را وادار کرد که سفيري به ايران بفرستد. ازطرف ديگر، خود دولت عثماني هم مي خواست در مقابل سرزمينهايي که در اروپا طبق پيمان پاساروويچ از دست داده بود، با استفاده از وضع نابسامان ايران، مناطقي از ايران را به دست آورد و از اين طريق، شکست خود را جبران کند.

دولت عثماني براي اينکه بتواند اوضاع ايران را از نزديک بررسي کند، تصميم گرفت احمد دري افندي را به ايران بفرستد. با اينکه ماموريت دري افندي براي اين مساله بود، اما موضوع پنهان نگاه داشته شد و دليل ماموريت وي، فراهم آوردن مقدمات اجراي پاره اي از مواد پيمان پاساروويچ در مورد راههاي ترانزيت بازرگاني ايران و اتريش ــ که از داخل مرزهاي عثماني مي گذشت ــ قلمداد گشت.

احمد دري افندي، آخرين سفير عثماني در دولت صفوي، بعد از ملاقاتهاي مکرر با شاه سلطان حسين و اعتمادالدوله و ساير ارکان دولت و نيز دقت در وضع آشفته ايران، در سفرنامه خود وضع کشور ايران و دولت صفوي را چنين توصيف کرد: «همه کشور قزلباش، آبادان است و ويرانه آن بسيار کم است، اما عياذاً بالله چنين مي نمايد که انقراض دولتشان نزديک است. چاکر آشکارا و پنهان وضعشان را مو به مو رسيدگي کردم، کشورشان به غايت آباد است اما دولتشان رجالي ندارد، گويي قحط الرجال است و ازآن رو، نظامشان آشفته و پريشان و دولتشان متزلزل است. به امر خداوند، نکبت و نحوستي به رخسارشان سايه افکنده است. هرگز خنده اي بر لبانشان ديده نمي شود و همه هم داستان اند و آشکارا مي گويند: بخت شيخ زاده يعني شاه برگشته و فرّ دولتش رفته و روزگارش به سر آمده است. »[47]

دري افندي زماني به ايران آمد که کشور دچار شورش و طغيان بود و توطئه و خيانت دربار را فراگرفته بود و زبون ترين و ناشايسته ترين افراد بر کشور حکومت مي کردند. مقارن بازگشت دري افندي در تاريخ 1133.ق/ آوريل 1771.م، شاه سلطان حسين نامه اي به سلطان احمد سوم، سلطان عثماني، و نامه اي نيز به ابراهيم پاشا، داماد و وزير اعظم او، نوشت که هر دو نامه طبق معمول، تشريفاتي و مشتمل بر کلياتي درباره دوستي طرفين بود.[48] اين نامه ها را مرتضي قلي خان ــ که مردي دانا و دل آگاه بود و در مقابل ماموريت دري افندي، به سفارت استانبول فرستاده شد ــ همراه خود برد.[49] در عثماني، از سفير ايران به گرمي استقبال و پذيرايي شد. او در روز سه شنبه شانزدهم ربيع الثاني سال 1134.ق به حضور سلطان رسيد و نامه شاه ايران را به وي تقديم کرد.

متعاقب آن، بين سفير ايران و دولت عثماني مذاکرات مهمي جريان يافت. اما ناگهان و احتمالا با رسيدن خبرها و شايعاتي از ايران، مذاکرات قطع شد و مرتضي قلي خان به ايران بازگشت. درواقع اين همه مکاتبه و مذاکره، ظاهرسازي بود و حريفان در انتظار به هم ريختن اوضاع ايران بودند.

مرتضي قلي خان پس از ايفاي وظيفه خود به ايران بازگشت، ولي هنگامي که به کشور رسيد، دولت صفوي در آستانه اضمحلال و سقوط بود.

نتيجه

عوامل بي شمار دور و نزديک، داخلي و خارجي، در روابط و مناسبات طولاني مدت صفويه با امپراتوري عثماني، موثر بوده است؛ از جمله عوامل سياسي، نظامي، اقتصادي و مذهبي.

زياده طلبي، قدرت نمايي، تعرضات ارضي با توجه به مرزهاي مشترک طولاني دو کشور همسايه و اختلافات مذهبي ميان شيعيان و سنيان (عده اي از شيعيان در خاک عثماني و گروهي از اهل تسنن در سرزمين ايران زندگي مي کردند) تاثير بسياري در مناسبات دو کشور داشته است و حاصل عوامل فوق، تغيير مرزها، ناآرامي در سرحدات، دست به دست شدن بعضي از شهرها و مناطق مرزي و مهاجرت پيروان تشيع و تسنن به کشورهاي همجوار بود.

به رغم همه تنشها، اغلب روابط بين پادشاهان، بسيار دوستانه بود و آنها همديگر را با القاب ارزشي از قبيل غازي، جهادگر و غيره خطاب مي نمودند و هداياي گران بها به يکديگر تقديم مي کردند.

مردم اين دو کشور نيز همواره روابط نزديک و دوستانه اي با يکديگر داشتند. حتي در ايام تنشهاي سياسي و نظامي بين سران دو کشور، ارتباطات فرهنگي تنگاتنگي بين مردم اين دو کشور برقرار بود و روابط تجاري و رفت وآمد بازرگانان و زوار هم تداوم داشت.

* عضو هيات علمي گروه معارف اسلامي، دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران.

[1]ــ محمدحسن مستوفي، زبده ًْ التواريخ، به کوشش بهروز گودرزي، تهران، دانشگاه تهران، 1375، ص105

[2]ــ رضا شعباني، تاريخ اجتماعي ايران در عصر افشاريه و زنديه، تهران، سمت، 1377، ص15؛ ادوارد براون، تاريخ ادبيات ايران، 1369، ص119

[3]ــ ژان باپتيست تاورنيه، سفرنامه تاورنيه، ترجمه: ابوتراب نوري، به تصحيح حميد شيران، اصفهان، کتابفروشي تأييد اصفهان، 1336، ص487؛ نصرالله فلسفي، «دست هاي خون آلود»، اطلاعات ماهانه، ش11، بهمن 1329، ص222

[4]ــ رضاقلي خان هدايت، تاريخ روضه ًْ الصفاي ناصري، به تصحيح جمشيد کيان فر، ج8، تهران، اساطير، 1380، ص6880

[5]ــ لارنس لاکهارت، انقراض سلسله صفويه، ترجمه: اسماعيل دولتشاهي، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1380، ص21

[6]ــ محمدحسن مستوفي، همان، ص106؛ ولي قلي خان شاملو، قصص الخاقاني، تصحيح حسن سادات ناصري، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371، ص216؛ مصطفي نعيم، تاريخ نعيما، ج3، استانبول، 1281.ق، ص255

[7]ــ محمدحسن مستوفي، همان، ص107

[8]ــ محمدطاهر وحيد قزويني، عباسنامه، به تصحيح ابراهيم دهگان، اراک، کتابفروشي داودي اراک (فردوسي سابق)، 1329، ص50؛ ولي قلي خان شاملو، همان، ص255؛ استانفورد جي. شاو، تاريخ امپراطوري عثماني و ترکيه جديد، ترجمه: محمود رمضان زاده، مشهد، آستان قدس رضوي، 1370، ص366

[9]ــ مصطفي نعيم، همان، ج3، ص268

[10]ــ محمدطاهر وحيد قزويني، همان، ص52

[11]ــ محمدحسن مستوفي، همان، ص108

[12]ــ محمدطاهر وحيد قزويني، همان، ص52

[13]ــ ميرزاجعفرخان مشيرالدوله (مهندس باشي)، رساله تحقيقات سرحديه، به اهتمام محمد مشيري، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1348، ص81

[14]ــ رونوشت معاهده ذهاب با مشخصات زير در استانبول نگهداري مي شود:

Osmunli Arsivi daire Busbakanligi, Ali Emir Tasnifi, No; 767

[15]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، تاريخ منتظم ناصري، به تصحيح محمداسماعيل رضواني، تهران، دنياي کتاب، 1364، ص941؛ سواد اصل معاهده، استانبول، آرشيو نخست وزيري، دفتر علي اميري، شماره 767

[16]ــ مجموعه معاهدات ايران با دول خارجي، 1326.ق/1908.م، ص192؛ اصل سواد معاهده، همان.

[17]ــ محمدطاهر وحيد قزويني، همان، ص51؛ محمد معصوم بن خواجگي اصفهاني، خلاصه ًْ السير، به کوشش ايرج افشار، تهران، علمي، 1368، ص272

[18]ــ محمدطاهر وحيد قزويني، همان، ص53؛ محمد معصوم بن خواجگي اصفهاني، همان، ص274

[19]ــ سواد اصل معاهده ذهاب، همان؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص934؛ مجموعه معاهدات ايران با دول خارجي، همان، ص193

[20]ــ محمدطاهر وحيد قزويني، همان، ص53؛ محمد معصوم بن خواجگي اصفهاني، همان، ص271؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص941؛ مجموعه معاهدات ايران با دول خارجي، همان، ص191؛ مصطفي نعيم، همان، ص394؛ اصل سواد معاهده، همان.

[21]ــ رضاقلي خان هدايت، همان، ج8، ص899؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص940

[22]ــ رضاقلي خان هدايت، همان، ج8، ص9899

[23]ــ مصطفي نعيم، همان، ج3، ص255؛ رضاقلي خان هدايت، همان، ج8، ص6894

[24]ــ مصطفي نعيم، همان، ص268

[25]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص936؛ رضاقلي خان هدايت، همان، ج8، ص9897

[26]ــ رضاقلي خان هدايت، همان، ص6898؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص936

[27]ــ رضاقلي خان هدايت، همان، ص6898

[28]ــ احمد دري افندي، سفارتنامه هاي ايران، ترجمه: محمد امين رياحي، تهران، قوس، 1368، ص43

[29]ــ همان، ص44

[30]ــ مجله ايرانشهر، ج1، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، نشريه شماره 22، کميسيون ملي يونسکو در ايران، 1342.ش/1963.م، ص443

[31]ــ محمدطاهر وحيد قزويني، همان، ص54

[32]ــ ميرزاحسن حسيني فسائي، فارسنامه ناصري، تصحيح منصور رستگار فسائي، تهران، اميرکبير، 1367، ص477

[33]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص946

[34]ــ ذبيح الله ثابتيان، اسناد و نامه هاي تاريخي در دوره صفويه، تهران، تابان، 1343، ص342

[35]ــ محمدطاهر وحيد قزويني، همان، ص222

[36]ــ انگلبر کمپفر، سفرنامه کمپفر، ترجمه: کيکاوس جهانداري، تهران، خوارزمي، 1350، ص58

[37]ــ همان، ص86

[38]ــ جملي کارري، سفرنامه کارري، ترجمه: عباس نخجوان و عبدالعلي کارنگ، تبريز، اداره فرهنگ و هنر آذربايجان، ص92

[39]ــ مجله ايرانشهر، ج1، 1342.ش/1963.م، ص445

[40]ــ محمدابراهيم زين العابدين نصيري، دستور شهرياران، تهران، بنياد موقوفات محمود افشار، 1373، ص165

[41]ــ همان، ص166

[42]ــ همان، ص142

[43]ــ محمدهاشم آصف (رستم الحکماء)، رستم التواريخ، به اهتمام عزيزالله عليزاده، تهران، فردوس، 1380، ص96

[44]ــ جونس هنوي، هجوم افغان و زوال دولت صفوي، ترجمه: اسماعيل دولتشاهي، تهران، يزدان، 1367، ص210؛ احمد دري افندي، همان، ص49

[45]ــ در مورد پيمان پاساروويچ رک: استانفوردجي. شاو، همان، ص401 و شهناز رازپوش، «پاساروفچه»، دانشنامه جهان اسلام، ج5، تهران، بنياد دايره ًْ المعارف، 1379، صص426ــ420

[46]ــ استانفورد جي. شاو، همان، ص401

[47]ــ احمد دري افندي، همان، ص97؛ راشد افندي، تاريخ راشد افندي، ج3، قسطنطنيه، 1153.ق، ضمن حوادث 1144؛ احمد جودت، تاريخ جودت، ج1، استانبول، در سعادت مطبعه عثماني، 1309.هـ ، ص64

[48]ــ عبدالحسين نوائي، اسناد و مکاتبات سياسي ايران 1105 تا 1135هـ .ق، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، ص165

[49]ــ جونس هنوي، همان، ص86

/ 1