«جُفاةٌ طَغامٌ، و عبيدٌ أَقْزام ... ممن ينبغي اَنْ يُفَقَّهَ و يُؤدّب، و يُعلَّم و يُدرّب، و يُوَلّي عليه و يوخذ علي خيَدَيُه» يعني «پيروان معاويه عبارتند از: سنگدلاني اوباش، بردگاني اراذل (فرومايه) ... از کساني هستند که شايسته است آموزش و پرورش داده شوند و مورد تعليم و تربيت قرار گيرند. بايد برايشان ولّي و سرپرست شايسته اي تعيين کرد، بايد دستشان را گرفت»وظيفه امام و زمامدار جامعه اسلامي، آموزش و پرورش، نصيحت مردم و بذل محبّت و رأفت نسبت به آنها به منظور هدايت و سعادت جامعه است. اين مهم نسبت به گمراهان و منحرفان از صراط مستقيم به نحو جدّي تري مطرح است. اوَلاً با اتّخاذ روشهايي نبايد گذاشت گروهي از مردم به اين نقطه برسند. ثانياً اگر چنين مشکلي پيش آمد، بايد با استفاده از امکانات ويژه و بيشتري به صورت کارشناسي شده با اين آفت خطرناک اجتماعي مبارزه کرد. اوّلين هدف پيامبران الههي، تربيت و هدايت انسان است: «و يزکيهم» «هدايت يک نفر با ارزشتر و بهتر است از آنچه که خورشيد بر آن بتابد و غروب نمايد» هدايت يک انسان برابر است با هدايت و احياي همه بشريّت: «... و من احياها فکأنّما احيا الناس جميعا» سخن اين باب را با حديث بسيار نغزي به پايان مي بريم: «روي أنّ داود (ع) خرج مصحراً منفرداً، فاوحي الله اليه ياداود، مالي اراک وحدانيّاً؟ فقال: الهي اشتدّخ الشوق مني الي لقائک و حال بيني و بين خلقک فأوحي الله اليه ارجع اليهم فانک اِنْ تأتِني بعبدٍ آبقٍ اُثْبِتْک في اللّوح حميداً» يعني «روزي داود به تنهايي به صحرا رفت، پس خدا بر او وحي کرد و گفت: اي داود، چرا تو را تنها مي بينم؟ پس داود گفت: اي خداي من، شوق ديدار تو در من شدّت يافته و اين شوق، ميان من و بندگان تو فاصله انداخته است. پس خدا به او وحي کرد: به سوي بندگانم برگرد که اگر يک بنده فراري و تگريزپاي مرا با خود بياوري، تو را در لوح خود، ستوده خواهم داشت(در ملکوت من به عظمت و ستودگي ثبت خواهي شد)