تحولات سیاسی و اجتماعی در تاریخ تشیع (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحولات سیاسی و اجتماعی در تاریخ تشیع (2) - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تحولات سياسى و اجتماعى در تاريخ تشيع (قسمت دوم)

على ربانى گلپايگانى

شيعه در عصر حكومت مغول

دولت مغول در سال 650 هجرى توسط هولاكوخان در ايران تاسيس و به سال 736 با مرگ سلطان ابو سعيد پايان يافت.

هولاكوخان در دومين حمله خود به عراق، حكومت بنى عباس را برانداخت، و همه مذاهب را در انجام مراسم مذهبى و ترويج تعاليم آنان آزاد ساخت و دانشمندان را تكريم نمود. به عبارت ديگر قتل و غارتهايى كه هولاكوخان به آن دست مى زد، انگيزه دينى نداشت. بدين جهت در مناطقى كه به تصرف او در مى آمد اديان مختلف از آزادى يكسان برخوردار بودند.

در اينكه آيا هولاكوخان به دين اسلام تشرف يافت يا نه، اختلاف است. هر چند برخى حتى تشيع او را نيز مسلم دانسته اند. ولى قدر مسلم اين است كه چهار تن از سلاطين مغول به نامهاى نكواداربن هولاكو (احمد) ، غازان خان (محمود) ، نيقولاوس (سلطان محمد خدابنده) و بهادر خان، اسلام آوردند. حكومت احمد چندان بر جاى نماند و در مورد «غازان خان » نيز شواهد تاريخى بر تشيع او دلالت دارد. سلطان محمد خدابنده در آغاز پيرو مذهب حنفى بود، ولى چون نظام الدين عبد الملك شافعى كه اعلم دانشمندان اهل سنت در آن زمان بود، از طرف وى به عنوان قاضى القضاة منصوب گرديد و او در مناظره اى با علماى حنفى غالب، شد، سلطان، مذهب شافعى برگزيد.

سرانجام پس از مناظره اى كه ميان علامه حلى (متوفاى 726) و نظام الدين واقع شد، و علامه بر وى غالب گرديد، سرانجام سلطان خدابنده آيين شيعه را انتخاب كرد و دستور داد تا سرتاسر قلمرو فرمانروايى او مراسم مذهب اماميه اجرا گردد. به در خواست وى علامه حلى كتاب معروف خود « نهج الحق و كشف الصدق » را تاليف نمود. پس از وى فرزندش بهادر خان، آخرين سلطان مغول نيز پيرو آيين شيعه بود.

در عصر سلاطين مغول دانشمندان بزرگى از شيعه ظهور كردند كه از آن جمله اند: محقق حلى صاحب شرايع (متوفاى 676) ، يحيى بن سعيد (متوفاى 689) ، مؤلف كتاب «الجامع الشرايع » ، علامه حلى (متوفاى 726) ، پدرش سديد الدين حلى، فرزندش فخر المحققين (متوفاى 771) ، سيد رضى الدين بن طاووس (متوفاى 664) ، سيد غياث الدين بن طاووس (م693) ، ابن ميثم بحرانى (متوفاى 679 يا 699) ، خواجه نصير الدين طوسى (متوفاى 672) ، قطب الدين رازى (متوفاى 766) و ديگران.

موضوع جالب توجه در اين دوره، پيدايى «مدرسه سيار» است كه به پيشنهاد علامه حلى و توسط سلطان خدا بنده تاسيس گرديد. داستان آن اين است كه عادت سلاطين مغول بر اين بود كه در فصل گرما، در مراغه و سلطانيه، و در فصل سرما در بغداد اقامت مى گزيدند، و از طرفى سلطان خدابنده در سفر و حضر، علماى بزرگ را با خود همراه مى داشت و چون به علامه حلى علاقه فراوان داشت، به وى پيشنهاد كرد كه با او همراه باشد. رد اين پيشنهاد از طرف علامه مصلحت نبود، زيرا ممكن بود مخالفان و حسدورزان نسبت به علامه اين عمل را به گونه اى نادرست تفسير نموده و عليه او استفاده نمايند، و از طرفى علامه نمى خواست به طور دربست در اختيار سلطان قرار گرفته و از فعاليت علمى باز ماند، بدين جهت پيشنهاد تاسيس مدرسه سيار را مطرح كرد كه در مورد قبول سلطان قرار گرفت و بدين وسيله علامه حلى توانست به نشر عقايد و معارف اماميه و تربيت شاگردان بسيارى همت گمارد. (18)

عصر صفويان و عثمانيان

شيعه از نظر شرايط سياسى تا قرن دهم هجرى تقريبا همان وضع پيشين (دوران ايوبيان و سلجوقيان) را داشت. ولى در طليعه اين قرن، دولت صفويه توسط شاه اسماعيل اول تاسيس گرديد، و مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمى پذيرفته شد.

ايران در آن هنگام به صورت ملوك الطوايفى اداره مى شد و هر بخشى را امير، وزير خان و بزرگ قبيله اى به دست گرفته و بر آنجا فرمانروايى مى كرد. هنوز از عمر اسماعيل، چهارده سال پيش نگذشته بود كه از مريدان و پيروان پدرش ارتشى تشكيل داد و به انديشه يكپارچگى ايران از اردبيل قيام كرد و مناطق مختلف را يكى پس از ديگرى فتح كرد و آيين ملوك الطوايفى را برانداخت، و ايران قطعه قطعه را به شكل يك كشور منسجم در آورد و در تمام قلمرو حكومت خود مذهب شيعه را رسميت داد.

پس از درگذشت وى (930 هجرى) پادشاهان ديگر صفوى تا اواسط قرن دوازدهم هجرى (1148) حكومت كردند و همگى رسميت مذهب شيعه را تاييد و تثبيت نمودند و به ترويج آن همت گماردند.

مراكز دينى مانند مساجد، مدارس علمى و حسينيه هاى بسيار ساختند، و به تعمير و توسعه مشاهد مشرفه اقدام نمودند. عامل اين اقدامات، علاوه بر جاذبه فطرى دينى و معنوى، نفوذ علماى بزرگى نظير شيخ بهايى و ميرداماد در دربار صفويان بود كه آنان را به تعظيم شعاير دينى و پرورش دانشمندان بزرگ علوم مختلف تشويق مى كردند. از مشاهير علماى اين دوره مى توان ميرداماد، محقق كركى، شيخ بهايى و پدرش شيخ حسين عبد الصمد، صدر المتالهين، علامه مجلسى، محقق اردبيلى، ملا عبد الله يزدى و فيض كاشانى و. . . را نام برد. (19)

در اين دوران دولت عثمانى نيز بر بخش وسيعى از سرزمينهاى اسلامى حكومت مى كرد و نسبت به مذاهب اهل سنت متعصب بود و با شيعيان خصومت مى ورزيد، تا آنجا كه از گروهى روحانى نما امضا گرفت كه شيعيان از اسلام خارج بوده و قتل آنان واجب است. سلطان سليم در آنا طول چهل هزار يا هفتاد هزار نفر را به جرم شيعه بودن كشت. در حلب به دنبال فتواى شيخ نوح حنفى به كفر و وجوب قتل شيعه دهها هزار شيعه كشته شدند و ما بقى فرار كردند، و حتى يك نفر شيعه در حلب نماند، در صورتى كه در ابتداى دولت حمدانيها، تشيع در حلب كاملا رسوخ كرده و منتشر شده بود، و حلب جايگاه دانشمندان بزرگى در فقه امثال آل ابى زهره و آل ابى جراده و. . . بود كه نام آنان در كتاب «امل الآمل » ثبت است. از علماى بزرگ اماميه كه به دست عثمانى ها به شهادت رسيد، شهيد ثانى است.

عثمانيها شيعيان را از دستگاههاى دولتى اخراج كردند و آنان را از انجام وظايف اختصاصى دينى باز داشتند و در شهرهاى شام و مكانهايى كه اقليت شيعى زندگى مى كردند مانع انجام اعمال دينى شدند. اين جريانها و مصائب، چهار قرن (1198- 1516) ميلادى ادامه داشت. (20)

پس از آن نيز تقريبا همين شرايط سياسى براى شيعيان ادامه يافت. در ايران مذهب تشيع به عنوان دين رسمى شناخته شد و جدال و نزاع مذهبى رخ نداد، ولى در ساير ممالك اسلامى كه دولت هاى غير شيعى حكومت مى كند و به ويژه در مناطقى كه وهابيون نفوذ كلمه دارند، شيعيان از شرايط سياسى مطلوبى برخوردار نبوده اند، ولى پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و رهنمودها و سياست هاى حكيمانه بينانگذار انقلاب، حقايق بسيارى را درباره مذهب و عقايد شيعه روشن كرد، به گونه اى كه شمار طرفداران و هواداران آن افزايش يافت، ايادى استعمار در گوشه و كنار دنياى اسلام همچنان به سياست تفرقه افكنى و ايجاد جو عداوت و اختلاف ادامه مى دهند.

1 - تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص 261.

2 - الشيعة و الحاكمون، محمد جواد مغنية، ص 149.

3 - ر. ك: تاريخ مسعودى، ج 3، ص 31، تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 275.

4 - بحار الانوار، ج 47.

5 - اعيان الشيعة، ج 1، ص 29.

6 - تاريخ الشيعة، ص 57.

7 - ر. ك: تاريخ الخلفاء، ص 437.

8 - تاريخ تمدن اسلامى، جرجى زيدان، ص 587.

9 - - ر. ك: تاريخ الشيعة، ص 213- 206، الشيعة و التشيع، ص 148- 159، شيعه در اسلام علامه طباطبايى، ص 29- 30، فلاسفة الشيعة، شيخ عبد الله نعمه، ص 156- 519.

11 - فاطميون را «عبيديون » نيز مى نامند كه منسوب به عبيد الله مهدى نخستين خليفه فاطمى است. وى در سال 296 هجرى به حكومت رسيد.

12 - تاريخ الخلفاء، ص 401- 402.

13 - تاريخ الشيعة، ص 139- 141.

14 - الشيعة و التشيع، ص 177- 188.

15 - تاريخ تمدن اسلامى، ص 822- 825.

16 - الازهر فى الف عام، خفاجى، ج 1، ص 58.

17 - تاريخ الشيعة، ص 192- 194، الشيعة و الحاكمون، ص 190- 193 به نقل از خطط مقريزى، ج 2 و 3، الازهر في الف عام، ج 1، تاريخ ابن اثير، ج 9، اعيان الشيعه، ج 1.

18 - ر. ك: تاريخ الشيعة، ص 214- 219، مقدمه كتاب الالفين، سيد مهدى خرسان.

19 - تاريخ الشيعة، ص 220- 224، شيعه در اسلام، ص 31، الشيعة و التشيع، ص 198- 190.

20 - الشيعة و الحاكمون، ص 194- 197.

/ 1