حديث ثقلين از ديدگاه مذهب اهل بيت(عليهم السلام) و اهل سنت
ايلقار اسماعيل زاده چكيده
يكي از مهمترين ادله روايي در مورد برتري و حقانيت اهلبيت(عليهمالسلام)، حديث شريف «ثقلين» است. اين حديث شريف در عين اينكه حديث صحيح و متواتري است، مورد پذيرش دانشمندان مذاهب اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت نيز محسوب ميگردد. پيامبر عظيمالشأن اسلام(صلياللهعليهوآله) در اين حديث شريف با تأكيد بسيار، امت اسلامي را به اطاعت از اهلبيت(عليهمالسلام) توصيه نموده است. اين مقاله با روش تطبيقي و مقايسهاي ديدگاههاي مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت را با توجه به منابع حديثي، تفسيري، تاريخي، لغوي مورد بررسي قرار داده است. واژههاي كليدي: اهلبيت(عليهمالسلام)، اهلسنت، حديث ثقلين، فريقين. پيشگفتار
چهارده قرن پيش در شبه جزيره عربستان آخرين پيامبر الهي، حضرت محمدبنعبدالله(صلياللهعليهوآله)، مبعوث شد و بدين وسيله آخرين كتاب آسماني (قرآن كريم) و شريعت الهي را بر مردم جهان عرضه داشت و ملتهاي بي شماري را به سوي خود جلب نمود. امت اسلامي تا روز وفات پيامر عظيمالشأن اسلام(صلياللهعليهوآله) با يكديگر اختلاف چنداني نداشتند و همه آنها تابع قرآن كريم و ملتزم به دستورهاي رسول گرامي(صلياللهعليهوآله) بودند. ولي پس از وفات آن حضرت(صلياللهعليهوآله) اختلافات امت اسلامي شروع شد و امت بزرگ اسلام به مذاهب و فرقههاي بيشماري تقسيم شدند و هر يك از آنها خود را مذهب حق و ديگران را مذاهب باطل معرفي كردند. البته پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلياللهعليهوآله) خود شخصا از اين مسئله آگاه بود و از آن خبر داده بود. در حديث آن حضرت(صلياللهعليهوآله) چنين ميخوانيم: ليأتين علي امتي ما أتي علي بنياسرائيل... ان بنياسرائيل تفرقت علي ثنتين وسبعين ملة، وتفترق امتي علي ثلاث وسبعين ملة كلهم في النار الا واحدة؛1 آنچه بر سر بنياسرائيل آمده، بر سر امت من خواهد آمد... همانا بنياسرائيل به هفتاد و دو فرقه تقسيم شدند و امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم ميشوند كه غير از يكي همگي آنها در آتش هستند. با اينكه اين حديث از نظر سند داراي ضعف است، اما از نظر محتوا بيانكننده يك حقيقت است و آن اختلاف و پراكندگي امت اسلامي و دسته دسته شدن آنهاست. گفتني است كه منظور از اهل آتش بودن در اين حديث، مربوط به كساني ميشود كه با شناخت راه حقيقت، راه و مذهب ديگري براي خود بر ميگزينند و يا دست به ايجاد يك مذهب جديد ميزنند. همچنين بدون شك منظور از هفتاد و سه، يك رقم مشخص نبوده، بلكه منظور از آن كثرت است و ذكر رقم هفتاد و سه در مقابل هفتاد و دو، نشاندهنده اختلافات شديد در ميان مسلمانان نسبت به بنياسرائيل است. با اينكه در اينجا قصد ورود به بحث اهل نجات بودن يا نبودن همه فرق و مذاهب اسلامي را نداريم، ولي بايد بپذيريم كه به طور اساسي امكان ندارد پس از پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) بيش از يك مذهب، راه حق و حقيقت باشد و لابد تنها يكي از آنها راه حق و حقيقت و راه حقيقي پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلياللهعليهوآله) است. هدف اصلي ما نيز در اين نوشتار اثبات همين مسئله است، ولي قبل از ورود به اين موضوع اصلي ضروري است كه مطالبي را ذكر كنيم. 1. لزوم وحدت و يكپارچگي امت اسلامي
با اينكه امت اسلامي به فرقهها و مذاهب مختلف تقسيم شدهاند و با يكديگر اختلافات اعتقادي، فقهي و... دارند، ولي وضع امت اسلامي و وجود خطرات زياد و بيشمار خارجي، لزوم وحدت اسلامي را دو چندان ميكند. خداوند متعال در قرآن كريم خطاب به امت اسلامي چنين ميفرمايد: واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا؛2 و همگي به ريسمان خدا [قرآن و اسلام و هرگونه وسيله وحدت] چنگ زنيد و پراكنده نشويد. بنابراين بر يكايك امت اسلامي واجب و ضروري است كه از هرگونه اختلاف و تفرقه پرهيز كنند و وحدت اسلامي را رعايت نمايند. پيروان مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) بايد اهلسنت را برادر خود و اهلسنت نيز بايد پيروان مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) را برادر خود بدانند. البته لزوم و ضرورت وحدت بدين معنا نيست كه از اعتقادات خود دست برداريم و بدون دليل تابع هر سخن و عقيده مطرح شده باشيم و يا از طرح مباني اعتقادي خود به طور مستدل و منطقي چشم بپوشيم. 2. محكوميت تعصب و تعصبگرايي
تعصب به دو نوع ممدوح و مذموم تقسيم ميشود. تعصب در مورد خوبيهاي اخلاقي و كارهاي خوب و ارزشمند، خوب و مورد قبول است، ولي تعصب در امور ديگر، مانند مليگرايي، مالگرايي، مقامگرايي، مذهبگرايي بيمنطق و پوچ محكوم و مذموم شمرده ميشود. خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: اذ جعل الذين كفروا في قلوبهم الحمية حمية الجاهلية فأنزل الله سكينته علي رسوله والمؤمنين...؛3 [به خاطر بياوريد] هنگامي را كه كافران در دلهاي خود خشم و نخوت [تعصب] جاهليت داشتند و [در مقابل] خداوند آرامش و سكينه خود را بر فرستاده خويش و مؤمنان نازل فرمود. بنابراين، طبق همين آيه شريفه ميتوان تعصب را به انواع تعصبهاي جاهلي و غيرجاهلي تقسيم نمود. در روايات و احاديث شريفه نيز از تعصب جاهليت نهي شده است كه در اينجا تنها به ذكر چند حديث اكتفا ميكنيم. 1. قال رسولالله(صلياللهعليهوآله):
من كان في قلبه حبة من خردل من عصبية بعثه الله يوم القيامة مع اعراب الجاهلية؛4 پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) فرمود: هر كس در دلش به اندازه دانه خردلي عصبيت باشد، خداوند او را در روز قيامت با اعراب جاهليت مبعوث ميكند. 2. قال رسولالله(صلياللهعليهوآله):
ليس منا من دعا الي عصبية و ليس منا من قاتل [علي] عصبية و ليس منا من مات علي عصبية؛5 پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) فرمود: از ما نيست كسي كه بر تعصب [جاهلي] دعوت كند و از ما نيست كسي كه [بر اساس يك] عصبيت [جاهلي] بجنگد و از ما نيست كسي كه با تعصب [جاهلي] بميرد. در واقع، فرد متعصب مانند كسي است كه در وسط يك بيابان و هنگام ابري نبودن آسمان، زير گرماي آفتاب بايستد و چشم خود را ببندد و با انگشتان خود گوشهايش را محكم بگيرد و در همان حال فرياد بزند: خورشيد وجود ندارد؛ خورشيد نيست؛ خورشيد كجاست؟ چنين شخصي اگر چشمان خود را باز كند، خورشيد را خواهد ديد و يا اگر گوشهاي خود را باز كند، سخن حق ديگران را در مورد وجود خورشيد خواهد شنيد، ولي چنين تعصب جاهلي سبب ميشود كه وي از درك حقيقت انكارناپذير محروم شود. هر فرد متعصب در امور مذهبي و ديني نيز همانند اين شخص بيمنطق است كه همواره از درك حقيقتها محروم مي شود و از سعادت باز ميماند. بنابراين بر هر فرد عاقل ضروري و لازم است كه هر گونه تعصبهاي جاهلي و بي منطق را كنار بگذارد و بدون اين موانع به سخنان حق و منطقي گوش دهد و بدين وسيله راه درست را انتخاب نمايد. خداوند متعال در قرآن كريم چنين ميفرمايد: فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله واولئك هم اولوالالباب؛6 پس بندگان مرا بشارت ده؛ همان كساني كه سخنان را ميشنوند و از نيكوترين آنها پيروي ميكنند. آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمنداناند. 3. ضرورت بازگشت به قرآن و سنت
اگر امت اسلامي در موارد متعدد با يكديگر اختلاف نظر داشته باشند، در اصل پذيرش قرآن و سنت با يكديگر اختلاف ندارند. خود خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله والرسول ان كنتم تؤمنون بالله واليوم الاخر ذلك خير واحسن تأويلا؛7 [اي مؤمنان] و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر باز گردانيد، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين [كار] براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است. اميرالمؤمنين امام علي(عليهالسلام) در تفسير همين آيه شريفه چنين ميفرمايد: فالرد الي الله الاخذ بمحكم كتابه و الرد الي الرسول الاخذ بسنته الجامعة غير المتفرقة؛8 برگرداندن به سوي خدا، عمل به نص صريح كتاب خداوند است و بازگرداندن به سوي پيامبر، عمل به سنت كلي [و مورد اتفاق] اوست، نه آنچه مورد اختلاف [و يا در مورد خاصي] است. همچنين خداوند متعال در جاي ديگر قرآن كريم ميفرمايد: و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا؛9 و آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد [بپذيريد و اجرا كنيد] و از آنچه نهي كرده، خودداري كنيد... . بنابراين بر همه امت اسلامي واجب و ضروري است كه اختلافات فيما بين خود را با مراجعه به قرآن كريم و سنت رسول اكرم(صلياللهعليهوآله) حل كنند و از هرگونه اظهار نظرهاي بياساس و بيمنطق و نيز تعصبهاي جاهلي پرهيز نمايند. مسئله رهبري و خلافت امت اسلامي نيز يكي از مهمترين اين مسائل اختلافي است كه ميتوان آن را با مراجعه به قرآن كريم و سنت نبوي(صلياللهعليهوآله) حل و فصل كرد و جلوي اختلافات را گرفت. 4. ضرورت پيروي از امامان و رهبران هدايتگر
همانگونه كه ميدانيد، پس از وفات پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) تا كنون افراد بسياري ادعاي خلافت و رهبري امت اسلامي را داشته و خود را خليفه رسولالله(صلياللهعليهوآله) معرفي كردهاند. اما نكته مهم در اينجا اين است كه اگر امت اسلامي از رهبران هدايتگر اطاعت نكنند و به دنبال افراد ديگر بروند، بدون شك راه خود را گم ميكنند و از راه سعادت دنيوي و اخروي باز ميمانند. خداوند متعال در قرآن كريم نيز بر اطاعت و پيروي از افراد هدايتگر تأكيد ميورزد كه در اينجا مطالب مربوط به همين موضوع را در سه مرحله بيان ميكنيم: الف) ضرورت پيروي از افراد و رهبران هدايتگر و هدايت يافته معصوم
خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهدي الا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون؛10 آيا كسي كه هدايت به سوي حق ميكند براي پيروي شايستهتر است يا آن كسي كه خود هدايت نميشود، مگر هدايتش كنند؟ شما را چه ميشود، چگونه داوري ميكنيد؟! بدون شك هر مسلمان عاقل و منصفي در پاسخ به اين سؤال خواهد گفت: كسي كه به حق هدايت ميكند، براي پيروي شايستهتر است و بس. چون چنين افرادي علاوه بر هدايت يافتن از سوي پروردگار متعال به اذن او هدايتگر ديگران نيز هستند و آنها به ويژگي عصمت الهي شهرت دارند. ب) رهبران هدايتگر هدايت يافته را چگونه ميتوان شناخت؟
در پاسخ به اين سؤال بايد بگوييم كه آفريدگار همه عالم هستي، رهبران هدايتگر هدايت يافته را از ديگران بهتر ميشناسد و اوست كه آنها را هدايت نموده و جهت هدايتگري ديگران آماده كرده است. خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: ان ربك هو اعلم من يضل عن سبيله وهو اعلم بالمهتدين؛11 همانا پروردگارت به كساني كه از راه او گمراه گشتهاند، آگاهتر است و همچنين به كساني كه هدايت يافتهاند. همچنين خداوند متعال ميفرمايد: الله اعلم حيث يجعل رسالته؛12 خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد. بنابراين، اين خداوند سبحان است كه رهبران هدايتگر هدايت يافته را بهتر ميشناسد و اوست كه به آنها آگاهي كامل دارد. ج) ضرورت مراجعه به قرآن و سنت
خداوند متعال در تعدادي از آيات نوراني قرآن كريم از رهبران الهي سخن گفته و با بيان ويژگيهاي خاص، آنها را براي امت اسلامي معرفي فرموده است. همچنين پيامبر عظيمالشأن اسلام(صلياللهعليهوآله) نيز در احاديث و بيانات خود، چنين رهبران الهي را با همه دقائق و ويژگيهاي لازم، مانند تعداد و مشخصات اسامي آنها و...، به امت اسلامي معرفي نموده و بر مسئله امامت و رهبري امت تأكيدات بسياري كردهاند. بنابراين وظيفه هر مسلمان آن است كه با مراجعه به قرآن كريم و سنت رسولالله(صلياللهعليهوآله) اين رهبران الهي را بشناسد و با پيروي از آنها راه حقيقت و سعادت خود را در پيش بگيرد. 5. ادله و براهين راه حق و حقيقت
براي اثبات راه حق پس از رسول گرامي اسلام(صلياللهعليهوآله) ادله و براهين بيشماري وجود دارد كه هم در قرآن كريم و هم در سنت پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) از آنها سخن به ميان آمده است. مسئله امامت و رهبري امت اسلامي از چنان اهميت والايي برخوردار است كه هم از طرف خداوند متعال و هم از سوي پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) مورد تأكيد قرار گرفته و بيان شده است. در حقيقت اين سخن كه خداوند در قرآن كريم و پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) در طول حيات خود راجع به مسئله امامت و خلافت پس از خود هيچ سخني نگفته، بسيار حرفي بيمنطق و به دور از علم است. اگر به تاريخ اسلام مراجعه كنيم، خواهيم ديد كه حتي خليفه اول پس از خود عمربنخطاب را به جانشيني خود انتخاب كرده و خليفه دوم نيز پس از خود براي همين مسئله يك شوراي شش نفري را برگزيده است. بنابراين بسيار سخن شگفتآوري است كه بگوييم پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) پس از خود فرد يا افرادي را به مقام رهبري و خلافت نصب نكرده، ولي ابوبكر، عمربنخطاب و ديگران پس از خود براي خود جانشين تعيين نموده و به اين موضوع اهميت دادهاند. يكي از مهمترين ادله روايي در مورد برتري و حقانيت اهلبيت(عليهمالسلام)، حديث شريف «ثقلين» است. اين حديث شريف در عين اينكه حديث صحيح و متواتري است، مورد پذيرش علماي مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت نيز به حساب ميآيد. پيامبر عظيمالشأن اسلام(صلياللهعليهوآله) در اين حديث شريف كه در منابع بيشمار حديثي، تفسيري، تاريخي و... فريقين موجود است، با تأكيد بسيار در مورد قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) خود، امت اسلامي را به اطاعت از آنها توصيه نموده است. اين حديث شريف در واقع منشور وحدت و رستگاري امت اسلامي است كه بدون شك چنين وحدت و رستگاري در گرو عمل به دستورهاي آنها و پيروي از آن دو امانت سنگين است. آنچه در اين مقاله ملاحظه ميكنيد، بررسي همين حديث شريف از ديدگاه مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت است و به اين بخشها ميپردازد: حديث ثقلين از ديدگاه منابع روايي فريقين؛ بررسي سند و راويان حديث ثقلين و تاريخ صدور آن؛ مفاهيم و حقايق نهفته در حديث شريف ثقلين. روش ما در تأليف و تحقيق اين مقاله، روشي تطبيقي و مقايسهاي بين منابع و ديدگاههاي مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت است كه در آن از منابع حديثي، تفسيري، تاريخي، لغوي و... معروف هر دو مذهب استفاده كردهايم و تا حد امكان ديدگاه هر دو را مطرح ساختهايم. همچنين در موارد ضروري برخي از شبهات و سؤالات مربوط را نيز بررسي و نقد كردهايم. حديث ثقلين در منابع روايي
حديث شريف «ثقلين» از احاديث متواتر و صحيح و شناخته شده به حساب ميآيد كه ميتوان آن را در منابع متعدد و بيشمار حديثي مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت يافت. اما به جهت اختصار در اينجا با نگاهي گذرا به منابع فريقين از هر كدام از آنها نمونههايي را ارائه خواهيم داد. 1. حديث ثقلين در منابع روايي شيعه
حديث شريف ثقلين يكي از معروفترين احاديث موجود در منابع روايي مذهب اهلبيت(عليهالسلام) است. در اينجا به عنوان نمونه برخي از آنها را ميآوريم. 1. محمدبنيعقوب الكليني (م 329ق) در كتاب كافي چنين نقل ميكند: عن ابيعبدالله(عليهالسلام) قال: ...قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): اني تارك فيكم امرين، ان اخذتم بهما لن تضلوا: كتاب الله عزوجل وأهل بيتي عترتي؛13 حضرت امام صادق(عليهالسلام) روايت نمودند كه پيامبر خدا(صلياللهعليهوآله) فرمود: من در ميان شما دو چيز را ميگذارم كه اگر به آن دو متمسك شويد، هرگز گمراه نشويد: (آن دو) كتاب خداوند عزوجل و اهلبيتم، يعني عترت من هستند. 2. شيخ صدوق (305 ـ 381ق) در كتاب كمال الدين چنين نقل ميكند: عن زيدبنارقم، قال: قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي [أهل بيتي] فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛14 زيدبنارقم نقل ميكند كه پيامبر خدا(صلياللهعليهوآله) فرمود: من در ميان شما دو چيزي سنگين ميگذارم كه (آن دو) كتاب خدا (قرآن كريم) و اهلبيت من هستند و همانا آن دو از يكديگر جدا نميشوند تا زماني كه در كنار حوض بر من وارد شوند. 3. محمدبنمكي، معروف به شهيد اول (734 ـ 786ق) در كتاب الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة از پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) چنين نقل ميكند: اني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله وعترتي، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا؛15 پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين ميگذارم: كتاب خداوند (قرآن كريم) و اهلبيتم كه اگر به آن دو تمسك جوييد، هرگز گمراه نشويد. 4. علامه مجلسي (م 1111ق) نيز در كتاب بحارالانوار چنين روايت ميكند: عن الامام الرضا(عليهالسلام) قال: قال رسولالله(صلياللهعليهوآله) اني تارك فيكم الثقلين: احدهما اعظم من الاخر: كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض وعترتي اهلبيتي، فانظروا كيف تخلفوني فيهم؛16 حضرت امام رضا(عليهالسلام) نقل ميكند كه پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) فرمودند: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين ميگذارم كه يكي از آنها از ديگري بزرگتر است؛ كتاب خداوند (قرآن) كه ريسمان كشيده شده از آسمان به سوي زمين است و اهلبيت و عترتم. پس بنگريد كه چگونه سفارش مرا در مورد آنها رعايت ميكنيد. گفتني است كه تقريباً در هر منبع روايي، تاريخي، تفسيري و... مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) ميتوان حديث شريف «ثقلين» را با تعبيرها و الفاظ مختلف مشاهده و ملاحظه نمود و قطعاً منابع آن به موارد پنجگانه فوق منحصر نميشود. 2. حديث ثقلين در منابع روايي اهلسنت
پس از ملاحظه نمونههايي از حديث شريف «ثقلين» از منظر منابع مذهب اهلبيت(عليهمالسلام)، اينك همين حديث شريف را از منظر منابع روايي برادران اهلسنت به گونهاي مختصر بررسي ميكنيم: 1. مسلمبنحجاج النيسابوري (206 ـ 261ق) در كتاب صحيح خود چنين نقل ميكند: عن زيدبنارقم... قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): الا ايها الناس، فانما انا بشر يوشك ان يأتي رسول ربي فاجيب وانا تارك فيكم ثقلين: اولهما كتاب الله فيه الهدي والنور، فخذوا بكتاب الله واستمسكوا به فحث علي كتاب الله ورغب فيه ثم قال: واهلبيتي، اذكركم الله في اهلبيتي، اذكركم الله في اهلبيتي، اذكركم الله في اهلبيتي؛17 زيدبنارقم نقل ميكند كه پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) فرمود: اي مردم! همانا من بشر هستم و به زودي فرستاده پروردگارم ميآيد و من دعوت (حق) را اجابت ميكنم، و همانا در ميان شما دو چيز سنگين را ميگذارم كه اولين آنها كتاب خدا (قرآن) است كه در آن هدايت و نور است. بنابراين آن را بگيريد و به آن تمسك جوييد... (و دومين آنها) اهلبيت من است كه خدا را در مورد اهلبيتم بر شما يادآوري ميكنم؛ خدا را در مورد اهلبيتم بر شما يادآوري ميكنم؛ خدا را در مورد اهلبيتم به شما يادآوري ميكنم. 2. ابوعيسي محمدبنعيسي الترمذي (209 ـ 297ق) در سنن خود الجامع الصحيح چنين روايت ميكند: عن جابربنعبدالله... قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): يا ايها الناس، اني قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا: كتاب الله وعترتي اهلبيتي؛18 جابربنعبدالله انصاري نقل ميكند كه پيامبر خدا(صلياللهعليهوآله) فرمود: اي مردم! همانا من در ميان شما چيزي را ترك ميكنم كه اگر آن را بگيريد، هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا (قرآن كريم) و عترتم كه اهلبيت من هستند. 3. حافظ ابوبكر عمروبنابيعاصم الضحاكالشيباني (م 287ق) در كتاب خود، كتاب السنة چنين نقل ميكند: عن ابيسعيد الخدري: أن رسولالله(صلياللهعليهوآله) قال: اني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء والارض وعترتي اهلبيتي ولن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛19 ابوسعيد خدري نقل ميكند كه پيامبر خدا(صلياللهعليهوآله) فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين ميگذارم: كتاب خداوند كه ريسمان كشيده شده در ميان آسمان و زمين است و عترت من كه اهلبيتم هستند. آن دو از يكديگر جدا نشوند تا وقتي كه در كنار حوض بر من وارد شوند. 4. حافظ ابوعبدالرحمن احمدبنشعيب النسائي (215 ـ 303ق) در كتاب خصائص اميرالمؤمنين(عليهالسلام) چنين روايت ميكند: عن زيدبنارقم... [قال رسولالله(صلياللهعليهوآله)]: اني قد تركت فيكم الثقلين: احدهما اكبر من الاخر: كتاب الله وعترتي اهلبيتي، فانظروا كيف تخلفوني فيهما، فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛20 زيدبنارقم نقل ميكند كه پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) [هنگام برگشت از حجةالوداع در غديرخم] فرمودند: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين ترك نمودم كه يكي از آنها از ديگري بزرگتر است: كتاب خدا (قرآن) و عترتم كه اهلبيت من هستند. پس بنگريد كه سفارش مراد درباره آن دو چگونه رعايت خواهيد كرد. همانا آن دو از يكديگر جدا نشوند تا وقتي كه در كنار حوض بر من وارد شوند. 5. حافظ ابوعبدالله الحاكمالنيسابوري (م 405ق) در كتاب المستدرك علي الصحيحين چنين روايت ميكند: عن زيدبنارقم... قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): اني تارك فيكم الثقلين: احدهما اكبر من الاخر: كتاب الله وعترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما، فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛21 زيدبنارقم روايت ميكند كه پيامبر خدا(صلياللهعليهوآله) فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين را ميگذارم كه يكي از آن دو از ديگري بزرگتر است: كتاب خدا (قرآن) و عترتم كه اهلبيت من هستند. پس بنگريد كه درباره سفارش من چگونه رفتار خواهيد كرد. همانا آن دو از يكديگر جدا نميشوند تا روزي كه در كنار حوض بر من وارد شوند. 6. حافظ جلالالدين السيوطي (849 ـ 911ق) در كتاب الجامع الصغير چنين نقل ميكند: عن زيدبنثابت [قال:] قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): اني تارك فيكم خليفتين: كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء والارض، وعترتي اهلبيتي وانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛22 زيدبنثابت نقل ميكند كه پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) فرمود: همانا من در ميان شما دو جانشين ميگذارم: كتاب خدا (قرآن) كه ريسمان كشيده شده در ميان آسمان و زمين است و عترتم كه اهلبيت من هستند. همانا آن دو از يكديگر جدا نشوند تا وقتي كه در كنار حوض بر من وارد شوند. 7. علاءالدينعلي المتقيبنحسامالدين الهندي (م 975ق) در كتاب كنز العمال چنين روايت ميكند: عن زيدبنارقم... [قال رسول الله]: انما انا بشر يوشك ان ادعي فأجيب، الا! واني تارك فيكم ثقلين: احدهما كتاب الله عزوجل حبل، من اتبعه كان علي الهدي، ومن تركه كان علي الضلالة، واهلبيتي، اذكركم الله في اهلبيتي ـ ثلاث مرات؛23 زيدبنارقم نقل ميكند كه پيامبر خدا(صلياللهعليهوآله) در غديرخم فرمود: همانا من بشر هستم و به زودي (به درگاه الهي) دعوت شده و آن را اجابت مينمايم. آگاه باشيد كه همانا من در ميان شما دو چيز سنگين ميگذارم كه يكي از آنها كتاب خداوند عزوجل است كه ريسمان (الهي) ميباشد. هر كس از آن پيروي نمايد هدايت شود و هر كس آن را ترك نمايد، گمراه گردد. و اهلبيت من كه خدا را در مورد اهلبيتم به شما يادآوري ميكنم. اين سخن را سه بار تكرار نمود. 8. شيخسليمان القندوزيالحنفي (م 1294ق) نيز در كتاب خود، ينابيع المودة چنين نقل ميكند: عن جبيربنمطعم قال: قال رسولالله(صلياللهعليهوآله) واني تارك فيكم الثقلين: كتاب ربنا وعترتي اهلبيتي، فانظروا كيف تحفظوني فيهما؛24 جبيربنمطعم نقل ميكند كه پيامبر خدا(صلياللهعليهوآله) فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز گران و سنگين ميگذارم:كتاب پروردگارمان و عترتم كه اهلبيت من هستند. پس بنگريد كه [وصيت] مرا در مورد آن دو چگونه رعايت خواهيد نمود. گفتني است كه حديث شريف «ثقلين» علاوه بر موارد مذكور در منابع متعدد ديگري از منابع برادران اهلسنت موجود است كه در اينجا به طور خلاصه به ذكر عنوان تعدادي از آنها اكتفا ميشود:25 1. مصابيح السنة، البغويالشافعي، ج2، ص205 (چاپ مصر)؛ 2. نظم درر السمطين، الزرنديالحنفي، ص231؛ 3. تفسير الخازن، ج1، ص4؛ 4. مشكاة المصابيح، العمري، ج2، ص255 (چاپ دمشق)؛ 5. السيرة النبوية، احمدزيندحلان الشافعي (مفتي مكه) در حاشيه السيرة الحلبية، ج3، ص330؛ 6. الفتح الكبير، النبهاني، ج1، ص352؛ 7. مناقب عليبنابيطالب(عليهالسلام)، ابنالمغازلي الشافعي، ص236، ح214؛ 8. ذخائر العقبي، الطبريالشافعي، ص16؛ 9. كفاية الطالب، الگنجيالشافعي، ص53؛ 10. فرائد السمطين، الجوينيالخراساني، ج2، ص268، ح535؛ 11. المسند، احمدبنحنبل، ج5، ص181 (چاپ الميمنة، مصر)؛ 12. مجمع الزوائد، ج5، ص195 و ج9، ص162و164؛ 13. شرح نهجالبلاغه، ابنابيالحديد، ج6، ص375 (چاپ مصر)؛ 14. تاريخ دمشق، ابنعساكر الشافعي، ج2، ص36، ح534و545 (چاپ بيروت)؛ 15. انساب الاشراف، البلاذري، ج2، ص110، ح48؛ 16. النهاية، ابنالاثير، ج1، ص155 (چاپ مصر)؛ 17. نهاية الارب، النويري، ج18، ص377 (چاپ مصر)؛ 18. حلية الاولياء، ابونعيم، ج1، ص355؛ 19. الاتحاف بحب الاشراف، الشبراويالشافعي، ص6؛ 20. الدر المنثور في تفسير المأثور، جلالالدين السيوطي، ج2، ص60. بررسي سند و راويان حديث ثقلين و تاريخ صدور آن
پس از ملاحظه نمونههايي از حديث شريف «ثقلين» اينك مطالبي را در مورد سند، راويان و تاريخ صدور آن ارائه ميكنيم. آنچه در اين بخش مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد، شامل سه مطلب مهم و اساسي است: 1. راويان حديث شريف ثقلين از ميان صحابيان؛ 2. متواتر و صحيح بودن حديث شريف ثقلين؛ 3. تاريخ صدور حديث شريف ثقلين. 1. روايان حديث شريف ثقلين از ميان صحابيان
حديث شريف «ثقلين» در ميان علماي مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت از شهرت بسيار برخوردار است و بدون شك اين ناشي از وجود آن در منابع متعدد فريقين و نيز نقل آن توسط تعداد قابل توجهي از اصحاب پيامبر(صلياللهعليهوآله) است. طبق تحقيقات انجام گرفته، حديث شريف «ثقلين» توسط سي و هفت تن از اصحاب پيامبر عظيمالشأن اسلام(صلياللهعليهوآله) نقل و روايت شده است كه عبارتاند از:26 1. اميرالمؤمنين عليبنابيطالب(عليهالسلام)؛ 2. فاطمه زهرا(سلاماللهعليها)؛ 3. امام حسن مجتبي(عليهالسلام)؛ 4. امام حسين(عليهالسلام)؛ 5. ابوايوب انصاري؛ 6. ابوذر غفاري؛ 7. ابورافع؛ 8. ابوسعيد خدري؛ 9. ابوشريح خزاعي؛ 10. ابوقدامه انصاري؛ 11. ابوليلي انصاري؛ 12. ابوالهيثمابنالتيهان؛ 13. ابوهريره؛ 14. امالمؤمنين امسلمه؛ 15. امهاني خواهر امام علي(عليهالسلام)؛ 16. انسبنمالك؛ 17. براءبنعازب؛ 18. جابربنعبدالله انصاري؛ 19. جبيربنمطعم؛ 20. حذيفةبناسيد غفاري؛ 21. حذيفةبنيمان؛ 22. خزيمةبنثابت (ذوالشهادتين)؛ 23. زيدبنارقم؛ 24. زيدبنثابت؛ 25. سعدابنابيوقاص؛ 26. سلمان فارسي؛ 27. سهلبنسعد؛ 28. ضميره اسلمي؛ 29. طلحةبنعبيدالله تميمي؛ 30. عامربنليليبنضمره؛ 31. عبدالرحمنبنعوف؛ 32. عبداللهبنحنطب؛ 33. عبداللهبنعباس؛ 34. عديبنحاتم؛ 35. عقبةبنعامر؛ 36. عمربنخطاب؛ 37. عمروبنعاص. گفتني است كه همين حديث شريف از امام باقر، امام صادق، امام رضا و امام هادي(عليهمالسلام) نيز نقل شده است.27 همچنين يادآوري اين نكته لازم است كه ميرحامدحسين هندي (م 1306ق) در كتاب گرانقدر عبقات الانوار نام نوزده تابعي و نام بيش از سيصد تن از علما و دانشمندان اهلسنت را آورده است كه از قرن دوم تا قرن چهاردهم زندگي كرده و حديث شريف «ثقلين» را نقل و روايت نمودهاند.28 2. متواتر و صحيح بودن حديث شريف ثقلين
در مورد متواتر و صحيح بودن حديث شريف ثقلين بايد گفت كه اين حديث شريف از ديدگاه فريقين از احاديث متواتر به حساب ميآيد و در عين حال از طريق مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت با سندهاي صحيح و معتبر نقل شده است. منظور از متواتر، حديث و خبر جماعتي است كه سلسله روات آن تا معصوم، در هر طبقه به حدي باشد كه امكان توافق آنها بر كذب، به طور عادي محال باشد و نيز موجب علم گردد.29 با توجه به اينكه حديث شريف ثقلين را تعداد قابل توجهي از راويان در منابع فريقين روايت كردهاند، ميتوان آن را از ديدگاه مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت حديث متواتر معرفي نمود. همچنين علاوه بر علماي حديثي ما، تعدادي از علماي حديثي اهلسنت نيز حديث شريف ثقلين را صحيح و معتبر ناميدهاند كه دراينجا به اسامي و كتابهاي برخي از آنها اشاره ميكنيم. 1. مسلمبنحجاج النيسابوري (206 ـ 261ق) با نقل حديث شريف ثقلين در كتاب صحيح خود، بر صحت و اعتبار آن حديث شريف صحه گذاشته است. قبلاً روايت زيدبنارقم در همين زمينه ملاحظه شد.30 2. ابوعيسي محمدبنعيسي الترمذي (209 ـ 297ق) در كتاب الجامع الصحيح خود با نقل دو روايت مربوط به ثقلين، هر دو روايت را (با همان سند) حديث حسن (يعني حديثي كه از نظر اعتبار پس از حديث صحيح قرار گرفته است) ناميده است.31 3. حافظ ابوعبدالله الحاكمالنيسابوري (م 405ق) حديث شريف ثقلين را در كتاب خود المستدرك علي الصحيحين ذكر نموده و سپس از نقل آن چنين گفته است: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله؛32 اين حديث [ثقلين] بر اساس شرط بخاري و مسلم (حديث) صحيحي است وليكن آن دو اين حديث را [در كتب خود] به طور كامل نقل نكردهاند. 4. حافظ ابوالفداءاسماعيلبنكثير الدمشقي(م 774ق) در تفسير خود، ذيل آيه23 از سوره شوري، حديث شريف ثقلين را صحيح ناميده است. متن سخن وي و حديث مورد نظر چنين است: وقد ثبت في الصحيح أن رسول الله(صلياللهعليهوآله) قال في خطبته بغديرخم: اني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله وعترتي وانهما لم يفترقا حتي يردا علي الحوض؛33 همانا در [كتاب يا حديث] صحيح آمده است كه پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) در خطبه غديرخم چنين فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين را ميگذارم: كتاب خدا و اهلبيت من كه آن دو از يكديگر جدا نميشوند تا روزي كه در كنار حوض بر من وارد شوند. 5. حافظ جلالالدين السيوطي (849 ـ 911ق) نيز در كتاب الجامع الصغير خود، پس از نقل حديث شريف «ثقلين» از طريق زيدبنثابت، آن را صحيح معرفي كرده است.34 همچنين تعداد ديگري از علما و محدثان مذهل اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت نيز در كتب و رسائل خود بر صحيح و معتبر بودن حديث شريف «ثقلين» اذعان و تأكيد كردهاند. به طور كلي ميتوان گفت كه كسي نميتواند در صحت و اعتبار و شهرت اين حديث شريف خدشهاي وارد سازد. چون حديث شريف ثقلين، علاوه بر متواتر بودن، صحيح و معتبر است كه اين هم مورد اتفاق فريقين است. البته ممكن است قسمتي از احاديث ثقلين داراي سند ضعيف باشد، ولي اين امر هيچ آسيبي به ساير احاديث صحيح و با سند معتبر وارد نميسازد. 3. تاريخ صدور حديث شريف ثقلين
يكي از مهمترين سؤالات در مورد حديث شريف ثقلين اين است كه ميپرسند: پيامبر خدا(صلياللهعليهوآله) حديث شريف ثقلين را كِي و كجا بيان كرده است؟ آيا اين حديث شريف تنها در يك مورد توسط آن حضرت(صلياللهعليهوآله) به گوش امت اسلامي رسانده شده است؟ در پاسخ اين سؤال بايد گفت: اگر به منابع مختلف روايي و حديثي و تفسيري و تاريخي نظر كنيم، خواهيم ديد كه در اين مورد زمانها و مكانهاي متفاوتي بيان شده است. 1. طبق روايت جابربنعبدالله انصاري، پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) اين حديث شريف را در مراسم حجةالوداع و روز عرفه بيان فرموده است.35 2. طبق روايت اميرالمؤمنين، امام علي(عليهالسلام)، پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) حديث ثقلين را در مسجد خيف فرموده است.36 3. بر اساس روايت زيدبنارقم، پيامبر خدا(صلياللهعليهوآله) آن را در مراسم حجةالوداع و در محل غديرخم بيان فرموده است.37 4. طبق روايت ديگر جابربنعبدالله انصاري، پيامبر عظيمالشأن اسلام(صلياللهعليهوآله) آن را در حالت بيماري و در حالي كه بر روي منبر نشسته بود، بيان فرموده است.38 5. همچنين بر اساس روايت حضرت فاطمه(سلاماللهعليها)، پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) آن را در حالت بيماري آخر عمر گرامي خود، هنگامي كه اصحاب آن حضرت(صلياللهعليهوآله) در اتاق وي جمع شده بودند. بيان كرده است.39 بنابراين، اكنون نتيجه ميگيريم كه حديث شريف ثقلين در چند مكان و زمان خاص بيان شده است. اما اختلاف و تعدد زمانها و مكانها نبايد موجب شك و ترديد در مورد اصل آن باشد؛ چون با توجه به اينكه عمل به قرآن و پيروي از اهلبيت(عليهمالسلام) در حديث شريف ثقلين عامل سعادت و رستگاري امت اسلامي بيان شده است، هيچ مانعي ندارد كه پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) به علت اهميت اين موضوع، آن را در زمانها و مكانهاي مختلف و حتي بيش از پنج مرتبه بيان فرموده باشد. دانشمند معروف اهلسنت، احمدبنحجر الهيثميالمكي (899 ـ 974ق) پس از شمردن چهار مورد از موارد بيان حديث ثقلين چنين ميگويد: ولا تنافي اذ لامانع من انه كرر عليهم ذلك في تلك المواطن وغيرها اهتماما بشأن الكتاب العزيز والعتره الطاهره؛40 [اينها] هيچ منافاتي ندارد، چون بر اساس اهتمام به مقام قرآن و عترت طاهره هيچ مانعي ندارد كه [پيامبر خدا] اين حديث را در اين مكانهاي مختلف براي مسلمانان تكرار نموده باشد. در واقع بايد گفت كه تكرار حديث شريف ثقلين در زمانها و مكانهاي متعدد و مختلف، از جايگاه مهم قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) خبر ميدهد كه پيامبر عظيمالشأن اسلام، حضرت محمد(صلياللهعليهوآله)، آن را عامل رستگاري و دوري از گمراهي امت اسلامي تا روز قيامت معرفي فرموده است. مفاهيم و حقايق نهفته در حديث شريف ثقلين
آنچه تاكنون در دو بخش پيشين ملاحظه شد، به اندازه كافي مفهوم و اهميت حديث شريف ثقلين را براي هر خواننده روشن ميسازد. اما اگر در محتواي اين حديث شريف تأمل بيشتري شود، بدون شك قسمتي از مفاهيم و حقايق نهفته در آن براي ما مشخص خواهد شد. اكنون به محتواي حديث شريف «ثقلين» نگاهي ميافكنيم و قسمتي از حقايق نهفته در آن را به طور گذرا بررسي ميكنيم. 1. منظور از اهلبيت(عليهمالسلام) در حديث شريف ثقلين چه كساني است؟
در پاسخ اين سؤال بايد بگوييم كه فهميدن اين نكته چندان مشكل نيست و هر كس در محتواي حديث شريف «ثقلين» اندكي تأمل و تفكر نمايد، منظور از اهلبيت در آن را به خوبي به دست خواهد آورد. بدون شك منظور از اهل بيت در اين حديث شريف كه به عنوان ثقل اصغر (امانت سنگين كوچكتر) معرفي شده است، بايد كساني باشند كه لياقت و شرايط رهبري همه جانبه امت اسلامي را داشته و در عين حال از هر گونه لغزش و گناه و انحراف دور باشند. ثقل اكبر (امانت سنگينن بزرگتر) يعني قرآن كريم نيز داراي چنين ويژگي است و همين ضامن رستگاري و سعادت امت اسلامي است. اما افراد غير معصوم توان و لياقت ايفاي چنين نقش الهي و بزرگي را ندارند. بدون شك منظور از اهلبيت در حديث شريف «ثقلين» كساني هستند كه خداوند متعال در آيه33 از سوره احزاب، از تطهير آنها از هر گونه پليدي و گناه خبر داده است. بيترديد منظور از آنها كساني است كه خداوند متعال در آيه59 از سوره نساء به صاحبان امر واقعي بودن آنها اشاره نموده و بر اطاعت مطلق مسلمانان از آنها تأكيد ورزيده است. اهلبيت كساني هستند كه خداوند متعال در آيه43 از سوره نحل، آنها را اهل ذكر واقعي امت اسلامي معرفي نموده و به مراجعه امت اسلامي به آنها دستور داده است. همچنين خداوند متعال در آيه119 از سوره توبه، آنها را راستگويان و صادقان حقيقي معرفي كرده و به همراهي مطلق امت اسلامي با آنها دستور داده است. نيز خداوند متعال در آيه23 از سوره شوري، آنها را نزديكان پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) معرفي كرده و اجر رسالت آن حضرت(صلياللهعليهوآله) را دوستي و مودت آن نزديكان قرار داده است. به علاوه، روايات موجود در منابع فريقين نيز بيانكننده اين نكته است كه پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) بارها و در موارد متعدد، امام علي، فاطمه، حسن، حسين و اماماني از اولاد امام حسين(عليهمالسلام) را اهلبيت خود معرفي نموده است. طبق برخي از روايات موجود، حديث شريف «ثقلين» داراي ادامهاي است كه پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) در آن منظور از اهلبيت(عليهمالسلام) را به طور روشن بيان فرموده است. شيخ صدوق (305 ـ 381ق) در كتاب كمال الدين از امام صادق(عليهالسلام) و آن حضرت نيز از آباي خود چنين نقل ميكند: قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): اني مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله وعترتي اهلبيتي، فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض كهاتين ـ وضم بين سبابتيه. فقام اليه جابربنعبدالله الانصاري وقال: يا رسولالله! من عترتك؟ قال: علي والحسن والحسين والائمة من ولد الحسين الي يوم القيامة؛41 پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين ميگذارم: كتاب خدا و عترتم كه اهلبيت من هستند. همانا آن دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا روزي كه در كنار حوض بر من وارد شوند. مثل اين دو، و آن حضرت(صلياللهعليهوآله) دو انگشت سبابه (و اشاره) خود را به هم چسبانيد. در اين هنگام جابربنعبدالله انصاري برخاست و گفت: اي پيامبر خدا؟ عترت شما كيست؟ پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) فرمود: (عترت من) علي، حسن، حسين و امامان از اولاد حسين(عليهمالسلام) تا روز قيامت هستند. خداوند متعال در آيه تطهير (احزاب: 33) ميفرمايد: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيراً؛ خداوند فقط ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و شما را كاملاً پاك سازد. طبق روايات و احاديث موجود، پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) پس از نزول اين آيه، امام علي، فاطمه، حسن و حسين(عليهمالسلام) را زير عباي خود قرار داد و چنين گفت: اللهم هؤلاء اهلبيتي فأذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيرا؛42 پروردگارا! اينان اهلبيت من هستند. پس پليدي و گناه را از آنان دور ساز و آنها را كاملاً پاك كن. اعتقاد اماميه و بسياري از علماي اهلسنت نيز در اين مورد بسيار روشن و واضح است. آنها معتقدند كه منظور از اهلبيت در حديث شريف ثقلين، امام علي، فاطمه، حسن، حسين و امامان معصوم از اولاد امام حسين(عليهمالسلام) هستند. 2. كاربرد واژه «ثقل» در حديث شريف
واژه «ثقل» در لغت عرب به معناي هر چيز سنگين و در مقابل هر چيز سبك به كار ميرود.43 اما اينكه چرا پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) قرآن و اهلبيت خود(عليهمالسلام) را دو چيز سنگين ناميده است، چند توجيه دارد: اول: تمسك و عمل كردن به دستورهاي قرآن كريم و اهلبيت(عليهمالسلام)، كار بسيار دشواري است.44 دوم: با توجه به اينكه در زبان عربي به هر چيز نفيس و با اهميت «ثقل» گفته ميشود، قرآن كريم و اهلبيت(عليهمالسلام) به خاطر ارزش و اهميت بسيار والا، ثقلين، يعني دو چيز نفيس و ارزشمند ناميده شدهاند.45 سوم: همچنين برخي از دانشمندان «ثقل» را به معناي بار سفر گرفته و اظهار داشتهاند هر فردي كه خواهان سعادت و رستگاري دنيوي و اخروي است، بايد در اين مسير بار سنگين قرآن و عترت(عليهمالسلام) را به دوش بكشد و بدين وسيله سعادت خود را تأمين نمايد. 3. جدا نشدن قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام)
طبق حديث شريف «ثقلين»، قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) تا روز قيامت از يكديگر جدا نميشوند و بين آنها رابطهاي ناگسستني وجود دارد. امام علي(عليهالسلام) در همين زمينه چنين ميفرمايد: ان الله تبارك وتعالي طهرنا وعصمنا، وجعلنا شهداء علي خلقه وحجته في ارضه، وجعلنا مع القرآن وجعل القرآن معنا، لا نفارقه ولا يفارقنا؛46 همانا خداوند تبارك و تعالي ما را [از گناهان و پليديها] تطهير نموده و معصوم گردانيده است و ما را بر خلق خود شاهدان و در روي زمين خود حجتهاي خويش قرار داده است. [خداوند متعال] ما راهمراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داده است. ما از قرآن جدا نميشويم و قرآن از ما جدا نميشود. البته امت اسلامي پس از پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) بين آن دو امانت بزرگ جدايي انداختند، به گونهاي كه عدهاي از مسلمانان به دنبال قرآن رفتند و اهلبيت(عليهمالسلام) را كنار گذاشتند و عده ديگر نيز اهلبيت(عليهمالسلام) را گرفتند و قرآن را رها كردند و تنها عده بسيار كمي به وصيت پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) عمل كردند و از قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) اطاعت نمودند. بدون شك دسته اول و دسته دوم رستگار به حساب نميآيند و تنها گروه رستگار و سعادتمند، دسته سوم است كه هم از قرآن و هم از اهلبيت(عليهمالسلام) اطاعت ميكنند. 4. وعده به گمراه نشدن و رسيدن به سعادت در حديث
چنانكه در حديث شريف «ثقلين» ملاحظه ميشود، اگر امت اسلامي از قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) اطاعت نمايند، به آنها وعده «لن تضلوا» داده شده است. طبق قواعد زبان عربي، حرف «لن» براي نفي ابد به كار ميرود. بنابراين اگر ما مطيع قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) باشيم، بدون شك هرگز گمراه نخواهيم شد. 5. بيان اهلبيت(عليهمالسلام) در كنار قرآن كريم، حاكي از عصمت ائمه(عليهمالسلام) است.47
خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: و انه لكتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد؛48 اين كتابي است قطعاً شكستناپذير كه هيچگونه باطلي، نه از پيش و نه از پشت سر، به سراغ آن نميآيد، چرا كه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است. اگر هيچ باطلي در قرآن كريم راه نداشته باشد، در اهلبيت(عليهمالسلام) نيز راه نخواهد داشت، چرا كه آن دو، تا روز قيامت نزد يكديگر باقي ميمانند و عهدهدار رهبري و هدايت امتهاي اسلامي هستند. واضح است كه عهدهداران چنين مقام بزرگ و خطيري، بايد از هرگونه انحراف و گناه معصوم باشند و الا فلسفه نبوت و رسالت به كلي از بين ميرود و نتيجه معكوسي خواهد داد. بنابراين، طبق محتواي حديث شريف «ثقلين»، ميتوان گفت كه اهلبيت(عليهمالسلام) مانند قرآن كريم از هر گونه انحراف و باطل دور و در واقع معصوم هستند. 6. حجيت قرآن و عترت(عليهمالسلام)
همانگونه كه قرآن كريم حجت و نيز بيانكننده همه چيز است، اهلبيت(عليهمالسلام) نيز حجتاند و با متكي بودن به قرآن كريم و ويژگيهاي الهي، بيانكننده همه چيز هستند.49 بنابراين قول، فعل و تقرير اهلبيت(عليهمالسلام) به طور كلي حجيت دارد و پس از قرآن كريم معتبر شمرده ميشود. 7. عدم تعارض بين قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام)
با توجه به محتواي حديث شريف «ثقلين»، نتيجه ميگيريم كه بين قرآن كريم و اهلبيت(عليهمالسلام) هيچگونه اختلاف و تعارضي وجود ندارد؛50 چون از نظر عقل و منطق، معرفي دو چيز متعارض با يكديگر در كنار هم، قابل قبول و شايسته نيست. اگر احياناً بين قرآن كريم و سخنان اهلبيت(عليهمالسلام) تعارضي مشاهده شود، اين تعارض يا از آن راويان حديث است و يا ما قادر به درك معناي حقيقي آنها نيستيم. خود اهلبيت(عليهمالسلام) هيچگاه بر خلاف قرآن كريم سخني نميگويند و بلكه آنان مفسران حقيقي قرآن كريم هستند. از سوي ديگر، خود آنها دستور دادهاند كه هر چيز (سخن، عمل و تقرير) مخالف با قرآن كريم را كنار بگذاريم و به چنين مطالبي اعتنا نكنيم. در اينجا چند حديث مربوط به اين موضوع را بيان ميكنيم. حديث اول
قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): ايها الناس! ما جاءكم عني يوافق كتاب الله فانا قلته وما جاءكم يخالف كتاب الله فلم أقله؛51 پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) فرمود: اي مردم! آنچه از طرف من به شما رسيد و موافق قرآن بود، آن را من گفتهام و آنچه به شما رسيد و مخالف قرآن بود، من آن را نگفتهام. حديث دوم
قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): ان علي كل حق حقيقة وعلي كل صواب نورا فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه؛52 پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) فرمود: همانا براي هر حقي حقيقتي و براي هر درستي نوري است. پس آنچه را موافق قرآن است، اخذ كنيد و آنچه را مخالف قرآن است، ترك كنيد. حديث سوم
قال الامام الصادق(عليهالسلام): كل شي مردود الي الكتاب والسنة وكل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف؛53 حضرت امام صادق(عليهالسلام) فرمود: هر موضوعي بايد به قرآن و سنت ارجاع داده شود و هر حديثي كه موافق قرآن نباشد، دروغ خوشنماست. 8. لزوم وجود يكي از اهلبيت(عليهمالسلام) در كنار قرآن تا روز قيامت
همانگونه كه در حديث شريف «ثقلين» بيان شده است، قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) تا روز قيامت قرين هماند و از يكديگر جدا نميشوند. با توجه به همين نكته ميتوان نتيجه گرفت كه بايد تا روز قيامت، براي هر زماني يك رهبر معصوم از اهلبيت(عليهمالسلام) وجود داشته باشد. اين نكته بر وجود حضرت مهدي(عجلاللهتعاليفرجهالشريف) در زمانهاي پس از وفات يازدهمين رهبر معصوم، امام حسن عسكري(عليهالسلام)، تا زمان نامعلوم و نامشخص صحه ميگذارد. چون آن حضرت(عجلاللهتعاليفرجهالشريف) با وجود غايب بودن از چشمها، زنده است و در وقت خود ظهور خواهد نمود و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. در واقع انكار وجود امام زمان، حضرت مهدي(عجلاللهتعاليفرجهالشريف) در قرون گذشته و حاضر، انكار سخن پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) است كه از قرين هم بودن قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) تا روز قيامت خبر داده است. 9. اهلبيت(عليهمالسلام) در برابر قرآن ثقل اصغرند نه در مقابل ديگران
در عبارات مختلف حديث شريف «ثقلين»، قرآن كريم به عنوان «ثقل اكبر» (امانت سنگين بزرگتر) و اهلبيت(عليهمالسلام) به عنوان «ثقل اصغر» (امانت سنگين كوچكتر) معرفي شده است. بايد بگوييم كه اهلبيت(عليهمالسلام) صرفاً در مقايسه با قرآن كريم (كه ثقل اكبر است) كوچك است، ولي نسبت به ديگران بزرگ و با عظمت شمرده ميشود. 10. جايگزيني سنت به جاي اهلبيت(عليهمالسلام) در حديث ثقلين
در برخي از منابع روايي به احاديث معدودي برخورد ميكنيم كه در آنها به جاي تمسك به قرآن و عترت، بر تمسك بر قرآن و سنت تأكيد شده است. از آن جمله در حديث ذيل ميخوانيم. قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): خلفت فيكم شيئين لن تضلوا بعدهما: كتاب الله وسنتي ولن يتفرقا حتي يردا علي الحوض؛54 پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) فرمود: من در ميان شما دو چيز را گذاشتم كه بعد از آنها هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنت من كه آن دو از يكديگر جدا نشوند تا روزي كه در كنار حوض بر من وارد شوند. در اينباره بايد بگوييم: اولاً: برخي از دانشمندان اسلامي چنين احاديثي را از نظر سند ضعيف و غيرمعتبر دانسته و آنها را جعلي معرفي كردهاند و معتقدند دشمنان اهلبيت(عليهمالسلام) آنها را در قبال حديث متواتر، صحيح و مورد اتفاق «ثقلين» جعل نمودهاند. ثانياً: اگر بر فرض اين احاديث جعلي و ضعيف نباشند، در نوبت نخست كاملاً متفاوت از حديث صحيح و متواتر، ثقليناند و نبايد بين آن دو خلط نمود. ثالثاً: اگر در همين زمينه كمي تفكر شود، روشن ميشود كه اين روايت با حديث شريف ثقلين چندان تعارض ندارد، بلكه از يك نظر مؤيد و تصديق كننده حديث شريف «ثقلين» است. چون اگر امت اسلامي به دنبال سنت (قول و فعل و تقرير) واقعي و حقيقي پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) باشند، بدون شك بايد به سراغ اهلبيت معصوم آن حضرت(صلياللهعليهوآله) بروند كه طبق اعتراف عقل، دانشمندان مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) و اهلسنت و تاريخ، اهلبيت(عليهمالسلام) همواره در زمان خود از نظر علم و آگاهي به سنت پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) اعلم و داناتر از ديگران بودهاند. اميرالمؤمنين امام عليبنابيطالب(عليهالسلام)، اولين فرد از اهلبيت(عليهمالسلام) پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) است كه طبق شواهد قطعي و غير قابل انكار، در ميان اصحاب پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) داناترين فرد به سنت و راه و روش پيامبر عظيمالشأن اسلام(صلياللهعليهوآله) بوده است. ساير امامان معصوم(عليهمالسلام) نيز چنين بودهاند و نبايد فراموش كرد كه آنها با اراده خداوند متعال از هر گونه پليدي و گناه تطهير شدهاند و از اين رو در همه زمينهها از ديگران لايقتر و برترند. 11. رستگاري وعده داده شده در حديث شريف در قبال عمل به دستورهاي ثقلين
نبايد فراموش كرد كه وعده داده شده در حديث «ثقلين» در مورد رستگاري امت اسلامي، تنها در گرو عمل آنها به دستورهاي قرآن كريم و اهلبيت(عليهمالسلام) است و وعده مذكور هيچگاه با ادعاي محبت اهلبيت(عليهمالسلام) و معرفي خود به عنوان شيعه و دوستدار آنها تحقق نخواهد يافت. تعدادي از مسلمانان تنها خود را پيرو و دوستدار اهلبيت(عليهمالسلام) معرفي مينمايند، ولي عملاً از دستورهاي آنها پيروي نميكنند. اين عقيده و روشي نادرست و انحرافآميز است. از طرف ديگر، خود اهلبيت(عليهمالسلام) نيز از پيروان و دوستداران خود خواستهاند كه عملاً راه دين را در پيش بگيرند و از هر گونه ادعاي پوچ و انحرافي بپرهيزند. در اينجا به نقل چند حديث شريف در اين زمينه اكتفا ميكنيم. حديث اول
قال اميرالمؤمنين عليبنابيطالب(عليهالسلام): من احبنا فليعمل بعملنا وليتجلبب الورع؛55 حضرت امام علي(عليهالسلام) فرمود: هر كس ما را دوست ميدارد، بايد طبق عمل ما رفتار كند و با تقوا باشد. حديث دوم
قال الامام الباقر(عليهالسلام): ايكتفي من انتحل التشيع ان يقول بحبنا اهلالبيت؟ فوالله ما شيعتنا الا من اتقي الله واطاعه...؛56 حضرت امام باقر(عليهالسلام) فرمود: آيا كسي كه ادعاي تشيع ميكند، او را بس است كه از محبت ما اهلبيت دم زند؟ به خدا شيعه ما نيست، جز آنكه از [مخالفت] خداوند بترسد و او را اطاعت نمايد. حديث سوم
قال الامام الصادق(عليهالسلام): ليس منا ـ ولا كرامة ـ من كان في مصر فيه مأة الف او يزيدون وكان في ذلك المصر احد اورع منه؛57 حضرت امام صادق(عليهالسلام) فرمود: از ما نيست ـ و شرافتي ندارد ـ كسي كه در شهري باشد كه صد هزار تن يا بيشتر در آن [اهالي] باشد و در آن شهر شخصي پارساتر از او بوده باشد. بدون شك احاديث مذكور و به ويژه حديث سوم، مسئوليت بزرگ پيروان اهلبيت(عليهمالسلام) يعني لزوم اطاعت عملي از آنان را ميرساند. بنابراين اولين و اساسيترين شرط رسيدن به رستگاري و سعادت الهي كه در حديث شريف ثقلين به آن وعده داده شده است، عمل به دستورهاي قرآن كريم و اطاعت از اهلبيت(عليهمالسلام) است. 1. كنزالعمال، علاءالدين عليالمتقيبنحسامالدين الهندي، تصحيح و تعليق: الشيخ بكريحياني و الشيخ صفوةالسقا، مؤسسه الرسالة، بيروت، 1989م، ج1، ص183، ح928. 2. آلعمران (3)، آيه103. 3. فتح (48)، آيه26. 4. الاصول من الكافي، ابوجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الكليني، تصحيح و تعليق: علياكبر غفاري، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ سوم، 1388ق، ج2، ص308، ح3. 5. سنن ابيداود، الحافظ ابوداود سليمانبنالاشعث السجستانيالازدي، تحقيق:محمد محيالدين عبدالحميد، دار احياء التراث العربي، بيروت، بيتا، ج4، ص332، ح5121. 6. زمر (39)، آيات18 ـ 17. 7. نساء (4)، آيه59. 8. تحفالعقول عن آلالرسول(صلياللهعليهوآله)، الشيخ حسينبنشعبه الحراني، ترجمه و تصحيح: آيتالله كمرهاي و علياكبر غفاري، انتشارات كتابچي، تهران، چاپ پنجم، 1373ش، ص130؛ نهجالبلاغه، مؤسسه نشر اسلامي، قم، چاپ پنجم، 1417ق، ص139، نامه53. 9. حشر (59)، آيه7. 10. يونس (10)، آيه35. 11. انعام (6)، آيه117. 12. همان، آيه124. 13. الاصول من الكافي، كتاب الحجة، باب الاشاره والنص علي اميرالمؤمنين(عليهالسلام)، ج1، ص294، ح3. 14. كمالالدين وتمام النعمة، ابوجعفر محمدبنعلي شيخصدوق، تصحيح و تعليق: الشيخ حسين الاعلمي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1991م، ج1، ص225، ح42. 15. الدرة الباهرة، منسوب به شهيد اول محمدبنمكي، ترجمه و تصحيح: عبدالهادي مسعودي، انتشارات زائر، قم، چاپ اول، 1379ش، ص16، ح11. 16. بحارالانوار، ج10، ص369، ح18. 17. صحيح مسلم، مسلمبنحجاج النيشابوري، دار احياء التراث العربي، بيروت، چاپ اول، 2000م، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل عليبنابيطالب، ص1043، ح2408. 18. الجامع الصحيح (سنن الترمذي)، ابوعيسي محمدبنعيسيبنسوره، تحقيق: ابراهيمعطوهعوضمحمدفوائد عبدالباقي و احمدمحمد شاكر، دار احياء التراث العربي، بيروت، بيتا، ج5، ص662، ح3786. 19. كتاب السنة، الحافظ ابوبكرعمروبنابيعاصم الضحاكبنمخلد الشيباني، تحقيق: محمدناصرالدين الالباني، المكتب الاسلامي، بيروت، چاپ سوم، 1993م، ص630، ح1554. 20. خصائص اميرالمؤمنين عليبنابيطالب، الحافظ ابوعبدالرحمن احمدبنشعيب النسائي، تحقيق: محمدالكاظم المحمودي، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، قم، چاپ اول، 1419ق، ص112، ح78. 21. المستدرك علي الصحيحين، الحافظ ابوعبدالله الحاكمالنيشابوري، دارالمعرفة، بيروت، چاپ اول،1986م، ج3، ص109. 22. الجامع الصغير، جلالالدينبن ابيبكر السيوطي، دارالكتب العلمية، بيروت، 1981م، ص157، ح2631. 23. كنز العمال، ج13، ص641، ح37621. 24. ينابيع المودة، الشيخ سليمان القندوزيالحنفي، تصحيح و تعليق: اعلاءالدين الاعلمي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1997م، ج1، ص39. 25. نگاه كنيد به: المراجعات، عبدالحسين شرفالدين، تحقيق: الشيخ حسين الراضي، المجمع العالمي لاهلالبيت(عليهمالسلام)، چاپ دوم، قم، 1416ق، ص327 ـ 329. 26. اهلالبيت في الكتاب والسنة، محمد ريشهري، دارالحديث، قم، چاپ اول، 1417ق، ص125 ـ 126؛ المراجعات، ص327 (گفتني است كه در اين دو كتاب، منابع و مدارك هر يك از موارد مذكور ذكر شده است). 27. اهلالبيت في الكتاب والسنة، ص127 (پاورقي). 28. همان، ص127. 29. تلخيص مقباس الهداية، الشيخ عبداللهبنمحمدحسن المامقاني، تلخيص و تحقيق: علياكبر غفاري، جامعة الامام الصادق(عليهالسلام)، چاپ اول، 1369ش، ص18. 30. صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل عليبنابيطالب(عليهالسلام)، ص 1043، ح2408. 31. الجامع الصحييح (سنن الترمذي)، ج5، ص663، ح3786و3788. 32. المستدرك علي الصحيحين، كتاب معرفة الصحابة، ج3، ص109. 33. تفسير القرآن العظيم، ابوالفداء اسماعيلبنكثير، دارالمعرفة، بيروت، چاپ دوم، 1978م، ج4، ص122. 34. الجامع الصغير، ص157، ح2631. 35. الجامع الصحيح (سنن الترمذي)، ج5، ص662، ح3786؛ ينابيع المودة، ج1، باب4، ص37. 36. ينابيع المودة، ج1، باب4، ص41 ـ 42. 37. صحيح مسلم، ص1043، ح2408؛ التهذيب، ج6، ص97، ح177؛ خصائص اميرالمؤمنين(عليهالسلام)، ص112، ح78. 38. ينابيع المودة، ج1، باب4، ص48. 39. همان، ص 47. 40. الصواعق المحرقة في الرد علي اهل البدع والزندقة، احمدبنحجر الهيثميالمكي، مكتبة القاهره، چاپ دوم، 1965م، باب11، فصل1، ص150. 41. كمالالدين وتمام النعمة، ج1، باب22، ص233 ـ 234. 42. الجامع الصحيح (سنن الترمذي)، كتاب المناقب، باب مناقب اهلالبيت(عليهمالسلام)، ج5، ص663، ح3787. همچنين روايات قريب به همين مضمون را در كتابهاي: صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل اهلبيت النبي(صلياللهعليهوآله)، ص1049، ح2424 (61)؛ ينابيع المودة، باب33، ج1، ص125 ـ 127؛ خصائص اميرالمؤمنين عليبنابيطالب، ص35، ح11 و ص53، ح24 و... ملاحظه فرماييد. 43. لسان العرب، محمدبنمكرم ابنمنظور، دار احياء التراث العربي، بيروت، چاپ اول، 1988م، ج2، ص112، ماده «ثقل»؛ مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، تحقيق: صفوانعدنان داوودي، دارالقلم، دمشق، چاپ اول، 1996م، ص173، ماده «ثقل». 44. لسان العرب، ج2، ص114. 45. همان. 46. الاصول من الكافي، كتاب الحجة، باب في ان الائمة شهداء الله عزوجل علي خلقه، ج1، ص191، ح5. 47. حديث الثقلين، شيخ قوامالدين الوشنوي و محمد الواعظالخراساني، المجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الاسلامية، قم، چاپ اول، 1995م، ص43. 48. فصلت (41)، آيات41و42. 49. حديث الثقلين، محمد الواعظالخراساني، ص43. 50. همان. 51. الاصول من الكافي، كتاب فضل العلم، باب الاخذ بالسنة و شواهد الكتاب، ج1، ص69، ح5. 52. همان، ح1. 53. همان، ح3. 54. كنز العمال، ج1، ص173، ح875. 55. غررالحكم ودررالكلم، عبدالواحدبنمحمد التميميالامدي، تحقيق: مصطفي درايتي، مكتب الاعلام الاسلامي، قم، چاپ اول، 1366ش، ص117، ح2045. 56.الاصول من الكافي، كتاب الايمان والكفر، باب الطاعة والتقوي، ج2، ص74، ح3. 57. همان، باب الورع، ج1، ص78، ح10.