بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید دسته ديگر از فرمانهاى الهى, با واسطه, به شخص بستگى مى يابد درست بودن, باطل بودن, مالكيت, زوجيت. مراد اين است كه نماز تو درست است, پس لازم نيست دوباره بگزارى.يا نمازى كه گزاردى باطل است,پس بايد دوباره آن را بگزارى. مالكيت تو بر فلان چيز, ثابت نيست, پس نبايد در آن تصرّف كنى و…باز مراد از فرمانهاى الهى, آنهايى است كه تمام مراحل: جعل, انشاء, فعليّت و تنجّز را پيموده باشد; يعنى حكمى كه خداوند آن را قرار داده و در قرآن يا سنت, ذكر و برا ى مردم بيان شده و مردم به نگهداشت آن فرمان يافته اند.پس سخن از ثابت يا متغيّر بودن احكام لوح محفوظ, يا سخن از ثبات يا تغيّر علم الهى نيست, بلكه سخن اين است كه تمامى احكام موجود در قرآن و كتابهاى حديثى, در درازهاى تمامى فرمانها و براى همه مكانها و در تمامى شرايط, ثابت نيستند.بلكه آنچه مسلم است آن احكام, در ظرف زمانى و مكانى و زمينه ها و بسترهاى ويژه خود, ثابت هستند, ولى با دگرگونى يافتن آن ويژگيها و زمينه ها, ممكن است حكم نيز دگرگونى پذيرد. شناخت مقدار دگرگونى حكم و دايره دگرگون پذيرها و سازو كار تغيير و تحوّل در احكام, نيازمند پى گيرى بحثهاى آينده است.
دگرگونيهاى گوناگون
1. دگرگونى حكم به جهت دگرگونى كامل موضوع: اين گونه از دگرگونى را همه قبول دارند. فقيهان به آن استحاله مى گويند. يعنى چيزى كه به طور كامل حقيقتش عوض شود و به چيز ديگرى دگر شود. از با ب مثال, سگ نجس است و خوردن گوشت آن حرام;ولى وقتى در زمين نمكزار افتاد و به نمك بدل و دگر شد, اگر چه قالب و اسكلت سگ وجود دارد كه پيداست اين نمك,پيش از اين, سگ بوده است, پاك و خوردن آن حلال است.از جمله مثالها براى دگرگونى موضوع, كه شايد اختلافى باشد, دگرگونيها و بدل شدنهاى شيميايى و تجزيه هاى آزمايشگاهى است. در مَثَل, وقتى خون, يا ادرار را تجزيه مى كنند و مواد گوناگونى از آن مى گيرند كه هيچ كدام, نه در حقيقت و نه در اسم, خون و ادرار نيستند, مى توان گفت: نه نجس و نه حرام هستند.مگر اين كه كسى بگويد در استحاله طبيعى, حكم پيشين از بين مى رود, در تغييرها و دگرگونيهاى آزمايشگاهى, حكم پيشين باقى است.2. دگرگونى حكم به جهت ويژگى از ويژگيهاى موضوع: اين گونه از دگرگونى در پاره اى از مثالهاى مورد پذيرش همه است و در پاره اى از مثالها اختلاف وجود دارد در مَثَل, انسان مشرك به انسان مسلمان دگر شود, ديگر كشتن او روا نيست. پليدى و نجاست او به پاكى دگر مى شود. يا خون انسان اگر داخل بدن پشه شود و خون پشه ناميده شود, اگر چه از لحاظ علمى همان خون انسان است, ولى ديگر نجس نيست; زيرا خون اضافه شده به انسان, اكنون به خون اضافه شده به پشه دگر شده است.23ولى همين فقيهان كه جابه جايى را پاك كننده مى دانند و خون پشه را به عنوان مثال مطرح مى كنند, در مثال ديگرى كه در روايات از آنها سخنى به ميان نيامده شبهه مى كنند.در مَثَل, انسولين حيوانى كه به بيماران ديابتى تزريق مى شود, به طور معمول, از ترشحها و تراوشهاى غدّه هاى خوك گرفته مى شود. اين مادّه, از آن جهت كه از ماده هاى توليدى در بدن حيوان نجس العين است, نجس است و چون از بدن اين حيوان خارج و به بدن انسان وارد و تزريق مى شود, بسان همان خونى است كه از بدن انسان جدا و به بدن پشه وارد شده است.به هر حال اگر همان آن, مقدارى از اين ماده همراه آمپول يا پس از آن از بدن بيرون جهيد, در حكم به نجس بودن آن, شكّى به خود راه نمى دهند و اگر شكّى در دل آنان راه يابد, با استصحاب, حكم به نجس بودن ظاهرى آن مى كنند.به هر حال, فقيهان دگرگونى وصفها و ويژگيها را به گونه انقلاب شراب به سركه و راه يابى خون انسان به پشه را اثرگذار در دگرگونى حكم دانسته اند, ولى اگر شراب و ادرار انسان را گوسفند نوشيد, با اين كه بسان راه يابى و وارد شدن خون انسان به بدن پشه است, ولى هيچ يك از فقيهان از انقلاب سخن به ميان نياورده.و حتى بحث آن را نيز در انتقال مطرح نكرده و تنها در بحث استبراى حيوان نجاست خوار, رواياتش 24را ذكر كرده اند.25اما اين كه چرا در روايات دو گونه حكم بازتاب يافته, آيا به جهت بسيارى گرفتارى مردم به پشه گزيدگى و كشته شدن آن روى بدن و… بوده كه خداوند براى آسان گيرى بر عهده داران تكليف چنين فرموده و خون پشه را پاك اعلام داشته است,يا بدان جهت بوده كه خون زود از حالى به حال ديگر در مى آيد و دگرگونى مى يابد. در صورتى كه ادرار يا خمر نوشيده شده توسط گوسفند, اين گونه نيست.يا از آن روست كه سر و كار مردم با پشه و كشته شدن آن روى بدن بيش تر است و با گوسفند ادرار و خمر خور كم تر و يا…آنچه اكنون مهم است اين كه فقيهان روى معيار ويژه اى تكيه نكرده و بر اساس آن سخن خويش را سامان نداده اند. ادرار يا خمر نوشيده شده از سوى گوسفند را مانند مكيده شدن خون از سوى پشه ندانسته و بر همان معيارها خون پشه را پاك انگاشته, به انقلاب ادرار و خمر در بدن حيوان حكم نكرده اند.از اين روى, حتى نياز نديده اند كه در باب انتقال, از رواياتى سخن به ميان آورند كه در آنها ادرار و خمر نوشيدن گوسفند, بازتاب يافته است.به ديگر سخن, اگر چه آنان از مسأله خون مكيدن پشه, فراتر رفته و به عنوان انتقال رسيده اند, ولى در عمل, در اين باب, به همان مثال پشه, بسنده كرده و هيچ مورد ديگرى را به آن نيفزوده اند.و حتى از موردى كه نزديك ترين پيوند با مكيدن خون داشته نيز, سخن به ميان نياورده اند و شايد مقايسه اين دو را با هم, قياس بدانند.به هر حال, آنچه مهم است, يافتن ملا ك و معيارى است كه مورد قبول باشد و در تمامى موردها به آن تكيه شود, نه اين كه به آنچه در روايات وارد شده, بسنده گردد; زيرا در اين صورت, نمى توان جامع و كامل بودن دين و فرا زمانى و فرا مكانى بودن آن را مطرح و ثابت كرد.3. گاهى, وصفها و ويژگيهاى موضوع ثابت است,ولى شرطى از شرطهاى آن, كه به روشنى بيان شده, از بين رفته و به همين جهت در ماندگارى و ناماندگارى حكم پيشين اختلاف مى شود, مانند حكم بازى با شطرنج , نه از آن جهت كه امروزه شايد وسيله برد و باخت نباشد كه در اين صورت برگشتن به دگرگونى وصف است, بلكه از آن جهت كه حرام بودن شطرنج بستگى دارد به اين كه گرو براى آن قرار داده شود. حال اگر گرو قرار ندادند, آيا حكم حرام به مكروه دگر مى شود, يا خير؟