برخلاف نوشته هاى پيشين اين جانب كه هر كدام دايره و قلمرو بسيار ويژه اى داشت و زواياى بحث, از هر حيث, روشن بود, در اين بحث, چهارچوب و قلمرو ويژه اى را نمى توان در نظر گرفت; زيرا در هر يك از حوزه هاى معارف اسلامى: عقايد, اخلاق, احكام و… گمان دگرگونى مى رود.همان گونه كه از ابتدا, عبادات را ثابت انگاشتن, ناثابتها و دگرگون شونده ها را در قلمرو احكام غير عبادى انگاشتن, يا احكام به روشنى بيان شده در قرآن را ثابت دانستن و دگرگونى را به روايات ويژه ساختن , برترى دادنى است بى وجه و بدون شايستگى.گرچه, در پايان به همين تفصيل ها نيز دست بيابيم, ولى ذهن در ابتدا هيچ حدّ و مرزى را نمى شناسد. بله, پس از پايان بحث, شايد معلوم گردد: دگرگونى در پاره اى از قسمتها, زمينه بيش ترى داشته, يا در پاره اى از قسمتها تنها كلياتى نظير عدالت و فطرت ثابت بوده است و يا در پاره اى از قسمتها دگرگونى بسيار اندك بوده است.همان گونه كه پس از روشن شدن معناى دگرگونى و اقسام آن, شايد روشن شود كه پاره اى از احكام را همه دگرگون ناپذير مى دانسته و حتى كسانى كه از هواداران ثبات در همه احكام و فروع دين هستند, آن مقدار از دگرگونى را قبول داشته اند.به هر حال, چون دايره بحث بسيار گسترده است, به گونه اى كه شايد گنجايى بابها و پرسمانهاى فقهى, به دو يا چند برابر گنجايى كنونى آن بالا رود; زيرا اكنون هر مسأله اى, به تنهايى مطرح است, ولى در تحقيق يك بار براى يافتن روح آن كه ثابت و پابرجاست به آن نگاه مى شود و يك بار براى يافتن پوسته اى كه آن را از بيرون و شرايط ويژه گرفته, نظر مى شود. آن گاه چگونگى كندن آن پوست و جايگزين ساختن قالب و شكل جديد مطرح مى گردد و گاهى از راه مبادى و گاهى از راه هدفهاى شرع مورد بحث قرار مى گيرد. و در هر مرحله, بى گمان استدلالها و استبعادهايى وجود دارد كه بايد مطرح و بررسى شود.بنابراين, همان گونه كه بحث نجاست مشرك, مرتد و اهل كتاب, در كتابهاى فقهى بيش از يكى دو صفحه را در بر نمى گرفت, ولى بررسى آن و آوردن استدلالهاى جديد, بحث را به بيش از دويست صفحه افزايش داده است,17 در اين بحث نيز, چنين خواهد شد. امّا چون حوصله و وقت نويسنده و همچنين خوانندگان محترم, اجازه گستراندن بحث را نمى دهد, تلاش مى شود كه در هر بحث, تنها يك نظر اجمالى به فقه انداخته شود و از تكرار استدلالهاى همانند در زير بابهاى گوناگون جلوگيرى شود و نيز به آوردن چند نمونه زير هر عنوان بسنده و از تكرار مثالها و باب بندى بحث پرهيز گردد.
شرح واژگان
براى شروع كند و كاو در ثابت و متغيّر و سرانجام, رسيدن به معيارهاى بازشناخت ثابت از متغيّر, ابتدا لازم است كه معناى حكم, ثبات, تغيّر, تغيير و فرق آن با تفسير و نسخ روشن شود و ضمن برشمردن گونه هاى دگرگونى و تغيير, جاى هماهنگى و جاى نزاع روشن گردد.ثبات, به معناى قرار, استقرار, بر جاى بودن, استوار بودن, بر جاى ماندن, قرار گرفتن آمده است و ثابت به معناى پابرجا, برقرار, محكم, استوار, پايدار, پاينده, ايستاده و برقرار.18تغيّر, به معناى از حال خود بگشتن, برگرديدن از حال خود, دگرگونى و (تغيير)به معناى از حالى به حالى, يا صورتى به صورتى برگردانيدن, دگرگون ساختن, به وجود آوردن چيزى كه از پيش نبوده, آمده است.19راغب اصفهانى, تغيير را بر دو وجه دانسته است:1. تغيير يافتن صورت شىء, بدون تغيير ماده آن.2. دگرگون كردن چيزى به چيز ديگر. در مَثَل وقتى كه شخص خانه خود را خراب مى كند و از نو مى سازد, مى گويد (غيرّت دارى)20.نكته: چون واژگان ثابت, متغيّر و برگرفته هاى از آنها, در زبان فارسى روزمرّه ما, كاربرد دارند و در صدد بيان همين معناى متفاهم هستيم, نظر راغب كه كاربردهاى قرآنى واژگان را مى گويد كه معناى آن زمان واژگان است, اكنون مورد نظر ما نيست, بلكه مراد اين است كه بر معناى كنونى اين واژگان آگاه شويم و در جاى جاى مقاله, در همان معانى به كار ببريم.تفسير, به معناى آشكار ساختن معناى سخن, و شرح و بيان آمده است.21نسخ, به معناى زايل, محو و لغو كردن آمده.حكم, به معناى دستور و فرمان الهى است.22و دستورها و فرمانهاى الهى دو گونه است:دسته اى, به گونه مستقيم و بى واسطه, به شخص بستگى مى يابد, مانند: نماز بگزار, روزه بگير و…كه به اينها احكام تكليفى مى گويند و عبارتند از: واجب, حرام, مستحب, مكروه و مباح.