سجده بر خاک از دیدگاه فریقین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سجده بر خاک از دیدگاه فریقین - نسخه متنی

محمد یعقوب بشوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سجده بر خاك از ديدگاه فريقين

محمديعقوب بشوى

چكيده

سجده به معناى خضوع و تذلل است، و بالاترين خضوع و تذلل، گذاشتن پيشانى بر زمين است. سجده در اصطلاح اسلامى عبارت است از نهادن پيشانى بر زمين در حال نماز. طبق شهادت سعيد بن جبير، مالك و ديگران،اين از اوصاف مومنان در قرآن است.

«ارض» در لغت به معناى زمين يا جرم و جسمى است كه در مقابل آسمان قرار دارد. ارض مصاديق مختلفى دارد، اما قدر متيقن آن خاك است. سجود بر ارض را از معناى لغوى نمى توان استفاده كرد، بلكه سجده امرى شرعى است ودر آن فعل و قول پيامبر معيار است. پس براى تعيين معناى ارض و سجده نمى توان به معانى لغوى آن تمسك جست. سجده بر خاك اصل است و از روايات متواتر و صحيح فريقين هم همين مطلب ثابت شده است. مزيد بر آن، سيره عملى پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار(ع)،اصحاب، تابعين و بزرگان دين هم بر همين اصل استوار است.

پيامبر (ص) بر خمره كه به اندازه سجده گاه كوچكى از شاخ خرما است سجده مى كرد. همين سيره ائمه(ع) نيز بوده است. برخى از اصحاب مانند حذيفه حتى در بيمارى لوح مى گذاشتند و بر آن سجده مى كردند. على بن عبدالله بن عباس سخن ويژه اى درباره اين امر دارد. مسروق بن اجدع، امام كوفى كه از تابعين به شمار مى آيد، حتى در كشتى، خشتى با خود حمل مى كرد تا در وقت نماز بر آن سجده كند!

اكثريت فقهاى اهل سنت، سجده بر بينى را مستحب مى دانند. فقهاى شيعه نيزاين امر را مستحب مى شمارند و شيخ طوسى دراين باره ادعاى اجماع كرده است. در اين زمينه روايات فريقين مضامين يكسان دارند. برخى از فقهاى اهل سنت، بينى را بر خاك نهادن واجب مى دانند. سعيد بن جبير، اسحاق، ابى خيثمه و ابن ابى شيبه از آن جمله اند.

برخى از احاديث اهل سنت، بر جواز سجده بر لباس و پارچه دلالت مى كند. اين احاديث اسنادى ضعيف دارند و قابل اعتنا نيستند. در مقابل اين احاديث ضعيف و مرسل، احاديث متواتر و صحيحى يافت مى شوند كه اين نظريه را ابطال مى كنند. به علاوه، سيره عملى پيامبر (ص)، ائمه اهل البيت (ع)، اصحاب، تابعين و بزرگان دين نيز بر اين دلالت دارند.

برخى از بزرگان دين، مانند على بن ابى طالب، ابن عمر، عبادة بن صامت، ابراهيم، ابن سيرين، ميمون بن مهران، عمر بن عبدالعزيز و جعدة بن هبيره و ديگران، سجده برعمامه را ممنوع دانسته اند.

از برخى روايات فريقين فهميده مى شود كه سجده بر پارچه تنها در سرما يا گرماى شديد به علت معذورى شخص بر انجام آن، اجازه داده شد است، نه در حالت عادي. بزرگان اهل سنت هم همين سخن را گفته اند. عطا، طاووس، نخعى، شعبى، اوزاعى، مالك، اسحاق و اصحاب الراى، شوكانى و ابن حجر از آن جمله اند.

مفهوم سجده

سجده در لغت به معناى « تذلل، خضوع و اظهار فروتنى » [1] آمده است. طبرسى (ره) گفته است: سجود در لغت خضوع و تذلل است و در شرع عبارت است از گذاشتن پيشانى بر زمين.[2]

راغب گفته است: « اصل سجود، آرامش و فروتنى و اطاعت است و عبارت از فروتنى براى عبادت خدا و پرستش اوست. سجود واژه عام و فراگيرى است كه در انسانها و حيوانات و جمادات به طور عموم هست و بر دو نوع است:

1. سجود از روى اختيار. اين سجود اختيارى تنها براى انسان معنا دارد و او به وسيله آن استحقاق ثواب مى يابد. آيه « فاسجدوا الله واعبدوا » (نجم،(53): آيه62) به اين نكته اشاره دارد.

2. اما سجودى كه قهرى و طبيعى است؛ هم براى انسان و هم براى حيوانات هست. اين آيه بر همين معنا دلالت مى كند: « ولله يجسد من فى السموات والارض طوعاً و كرهاً و ظلالهم بالغدو و الاصال » (رعد(13): آيه15).[3]

سجده در شرع و اصطلاح اسلامى عبارت است از « گذاشتن پيشانى بر زمين در حال نماز».[4] لذا دانشمندان اسلامى تصريح كرده و توضيح داده اند كه سجده به معناى خضوع است: « و منه سجود الصلاة و هو وضع الجبهة على الارض و لا خضوع اعظم منه؛[5] سجده كردن به معناى خضوع كردن است و از همين خضوع، سجده نماز است و آن به معناى نهادن پيشانى بر زمين است، و خضوعى بزرگ تر از اين نيست.

در قرآن سجده از اوصاف مؤمنين شمرده شده است: « سيما هم فى وجوههم من اثر السجود».[6] سعيد بن جبير و مالك تصريح كرده اند: اين مربوط به كسانى است كه در حال سجود پيشانى شان را بر زمين مى گذارند.[7] عكرمه هم گفته است:« اثر السجود» در اين آيه،«هو اثر التراب»[8]؛ يعنى اثر تراب و خاك است.

طبق نقل فريقين، گذاشتن پيشانى بر خاك در حال سجود، دستور دين و شريعت است:« تمسحوا بالارض فانها بكم برّة».[9] مراد حديث، گذاشتن پيشانى بر خاك در حال سجود، آن هم بدون مانع و حائل شدن چيز ديگر بين پيشانى و خاك است.[10] پس بالاترين مدارج سجده، گذاشتن پيشانى بر زمين است.

مفهوم ارض

ارض در لغت بدين معناست:« زمين يا جرم و جسمى كه مقابل آسمان قرار دارد و جمع آن ارضون است. زير و پايين هر چيز را نيز به ارض تعبير كرده اند؛ همان گونه كه بالا و فوق هر چيز را هم سماء ناميده اند.»[11] در تعريف ديگر آورده اند:

ارض مونث است و اسم جنس « و كل ما سفل فهو ارض؛[12] هر چيز زير و پايين را ارض مى گويد.»

هر چيز پايين و در مقابل آسمان و زمينى كه ما بر آن هستيم ، ارض گفته مى شود.[13] معناى حقيقى كلمه ارض، چيزى است كه پايين و در مقابل آسمان است. وقتى ارض در مقابل سماء گفته مى شود، چيزهايى مانند جماد، نبات و حيوان را در برمى گيرد:« له ملك السموات والارض ».[14] اما وقتى كه ارض مطلق گفته شود دلالت بر كره زمين مى كند.[15]

ارض داراى مصاديق مختلف و از مقوله تشكيكى است. سجود بر ارض را نمى توان از مفاهيم لغوى استفاده كرد. مراد احاديثى كه سجده بر زمين را واجب مى دانند، به هيچ وجه از معناى لغوى دريافته نمى شود. سجده امرى شرعى است و پيامبر(ص) نيز در مورد نماز فرموده است:« صلوا كما رايتمونى اصلي؛[16] شما بايد همان گونه كه من نماز مى خوانم، مانند من، نماز بخوانيد.» آن حضرت بر تراب سجده مى نمود و گاهى هم بر نبات. فعل آن حضرت براى ما حجت است و قدر متيقن «ارض» هم تراب است. اگر ما شك كنيم كه اآيا سجده بر غير تراب هم جايز است يا نه، بايد دليلى داشته باشيم و نمى توانيم آن را از معانى لغوى استنباط كنيم. همين گونه براى خود سجده را هم نمى توان از معانى لغوى صريحاً استفاده و استنباط كرد. زيرا شارع مقدس، مصاديق ارض و سجده و مانند آن را معين مى كند.

فرش مساجد در زمان پيامبر اكرم(ص)

عن ابى الوليد قال: سالت ابن عمر عما كان بدء هذه الحصباء التى فى المسجد قال: غمّ مطر من الليل فخرجنا الصلاة الغداة فيجعل الرجل يمر على البطحاء فجعل فى ثوبه من الحصباء فيصلى فيه. قال: فلما راى رسول الله (ص) ذاك قال: ما احسن هذه البساط فكان ذلك اول بدئه؛[17]

ابن وليد مى گويد: از ابن عمر در باره فرش مسجد كه از سنگريزه بود سؤال كردم. او گفت: در يك شب بارانى براى نماز صبح از خانه بيرون آمديم. پس مردى بر بطحاء (سنگريزه) راه مى رفت. او سنگريزه ها را در لباس خود گذاشت و با آن ( در مسجد) نماز خواند. وقتى كه پيامبر خدا (ص) آن را ديد فرمود: چه نيكوست اين فرش. پس اين (ماجرا) ابتداى آن است (يعنى پس از اين قصه ديگر مساجد با سنگريزه فرش مى شد).

سمهودى هم در كتاب خود نظير روايت بالا را از ابن عمر نقل كرده و سپس گفته است:

و هو صريح فى جعل الحصباء فى المسجد فى زمانه (ص)؛[18]

اين روايت صراحت دارد كه در زمان پيامبر(ص) مسجد را با سنگريزه فرش مى كرده اند.

اين روايت نيز بر همين نكته دلالت دلالت مى كند :

و روى يحيى عن بعض السلف انه كان اذا خرج بالحصاة من المسجد فى ثوبه او نعله امر بردها الى المسجد؛[19]

يكى از پيشينان وقتى سنگريزه ها با لباس يا كفش او به بيرون از مسجد آورده مى شدند، دستور مى داد آنها را به مسجد باز گردانند.

در سيره حلبيه آمده است:« ان تحصب كان بامر سول الله (ص)؛ مسجد را به امر پيامبر (ص) با سنگريزه ها فرش كرده بودند.» سپس افزوده شده است:

اول من فرش الحصر فى المسجد عمر بن خطاب و كان قبل ذلك مفروشاً بالحصباء اى فى زمنه (ص)؛[20]

نخستين كسى كه فرش مساجد را از سنگريزه به حصير تبديل كرد، عمر بن خطاب بود. سجده بر سنگريزه و سنگ و غيره در زمان آن حضرت معمول بود و اينها جزء زمين به حساب مى آمد.

در جاى ديگر آمده است:

و قد كان يعد فرش البوارى فى المسجد بدعة كانوا لا يرون ان يكون بينهم و بين الارض حائل. هذا كلام الاحيا، اى والحصباء لا تعد حائلاً؛[21]

فرش بوريا در مسجد بدعت شمرده مى شود. اصحاب بين خود و زمين چيزى را حائل نمى ديدند. اين كلام احياء است، يعنى سنگريزه حائل نمازگزار و زمين نمى شود.

1. دانشمندان اسلامى معتقدند كه سجده بر زمين واجب است و در اين زمينه احاديث متواتر و صحيحى دركتب فريقين يافت مى شود. از آن جمله اين حديث با چند طريق در كتب معتبر فريقين نقل شده است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود:

جعلت لى الارض مسجداً و طهوراً؛[22]

زمين براى من سجده گاه و مايه پاكيزگى قرار داده شده است.

مراد از مسجد در اين حديث سجده گاه است و سجده مختص به زمين خاص نيست، بلكه همه زمين سجده گاه است.[23]

طبق اين حديث سطح زمين، اعم از خاك، سنگ، ريگ و گياه آن، اصل در سجود است. همچنين از كلمه « جعل» روشن مى شود كه كه اين حكمى خدايى براى پيروان مكتب اسلام است، زيرا كلمه « جعل» در اين حديث به معناى تشريع و قانونگذارى است.

2. خالد حذاء نقل مى كند:

راى النبى صهيباً يسجد كانه يتقى التراب فقال له النبى (ص) ترّب وجهك يا صهيب؛[24]

پيامبر اكرم (ص) مشاهده فرمود كه صهيب به هنگام سجود، از خاك پرهيز مى كند، بنا براين به وى فرمود: اى صهيب، صورت خود را بر خاك بگذار.

آن حضرت همين امر« ترّب» را به چند نفر ديگر، من جمله ام سلمه[25]، معاذ[26]، رباح و افلع و غيره[27] هم فرمود. اين حديث « ترّب وجهك يا رباح»، حديثى صحيح است.[28]

از اين حديث دو نكته روشن مى شود:

الف. انسان در هنگام سجود بايد پيشانى خود را بر روى خاك و تراب بگذارد.

ب. « ترّب » از ماده تراب به معناى خاك و به صورت صيغه امر بيان شده است و امر نيز دلالت بر وجوب مى كند.

3. از ابن عباس نقل شده است:

من لم يلزق انفه مع جبهته الارض اذا سجد لم تجز صلاته؛[29]

هر كه هنگام در سجده، بينى خود را همراه پيشانى اش بر زمين نچسباند، نمازش مجزى نيست.

مانند همين حديث از عكرمه هم نقل شده و در آن كه لفظ « لا صلاة» به كار رفته.[30] بنا براين، سجده بر خاك اصل مى باشد و همين هم سيره مستمر پيامبر، ائمه و اصحاب بوده است.

سيره عملى پيامبر (ص)

1. ابو سعيد الخدرى گويد:

رايت رسول الله (ص) يسجد فى الماء والطين حتى رايت اثر الطين فى جبهته؛[31]

پيامبر خدا (ص) را ديدم كه بر آب و گل سجده مى نمود، در حالى كه اثر گل را بر پيشانى اش ديدم.

باز هم از ابو سعيد الخدرى چنين نقل شده است:« فصرت عيناى رسول الله على جبهته اثرالماء والطين.»[32]

2. براء بن عازب گويد:

كنا نصلى خلف النبي... حتى يضع النبى (ص) جبهته على الارض؛ [33]

ما پشت سر پيامبر نماز مى خوانديم... تا اينكه پيامبر(ص) پيشانى خود را بر زمين گذاشت.

3. اين نيز گزارشى ديگر است:

ان رسول الله (ص) صلى فى بنى عبدالاشهل و عليه كساء متلفّّف به يضع يديه عليه يقيه بردالحصي؛[34]

پيامبر اسلام (ص) در مسجد بنى عبدالاشهل نماز خواند، در حالى كه ردايى پوشيده بود و دو دست خويش را (به هنگام سجده) بر آن مى نهاد و به اين طريق، خود را از سردى سنگريزه ها در امان نگاه مى داشت.

سيره مستمر آن حضرت سجده بر خاك است.

سجده بر خمره

درباره معناى خمره گفته اند:« الخمرة شبيهة بالسجادة الصغيرة؛[35]خمره مانند سجده گاه كوچكى است.» ابن اثير مى گويد:

الخمرة هى مقدار ما يضع الرجل عليه وجهه فى سجوده... و لا تكون خمرة الا فى هذا المقدار؛[36]

خمره به آن مقدارى گفته مى شود كه انسان در حال سجود صورتش را بر آن مى گذارد و خمره جز به همين مقدار نيست.

خمره حصير كوچك يا سجده گاه كوچكى است[37] و اگر به اندازه طول انسان باشد، به آن حصير گفته مى شود نه خمره.[38] مسلم مى گويد:

الخمرة هى السجادة الصفيرة مقدار ما يسجد عليها؛[39]

معناى خمره، سجده گاه كوچكى به اندازه سجده كردن است.

خمره را از شاخ درخت خرما و مانند آن درست مى كردند.[40] از اين رو، خمره سجده گاهى است كه مصلى بر آن سجده مى كند.[41] پيامبر نيز بر سجده گاه نماز مى خواندند. از ابن عمر روايت شده كه گفت:

كان رسول الله(ص) يصلى على الخمرة و يسجد عليها؛[42]

پيامبر (ص) بر خمره نماز مى خواند و سجده مى كرد. پيامبر بر سجده گاه نماز مى خواند.

اين روايت از امهات المومنين عايشه[43] ميمونه[44]، ام سليم[45]، ام سلمه[46] و ام حبيبه[47] نقل شده است. همچنين از اصحاب، جابر، انس[48] و ابن عباس،[49] از تابعين هم ابن عمر اين روايت را نقل كرده اند.

بررسى سند روايات

روايت ابن عباس را حسن صحيح دانسته است.[50] همچنين روايات ام سليم، ام سلمه و ام حببيه را نيز صحيح شمرده است.[51] بقيه روايات هم در صحاح سته آمده است. روايات ابن عمر را هم صحيح دانسته اند.[52] دستور پيامبر (ص) به امهات مومنين نيز از عايشه نقل شده است:

قال لى رسول الله (ص) ناولينى الخمرة من المسجد. قالت: فقلت : انى حائض. فقال: ان حيضتك ليست فى يديك؛[53]

عايشه - رضى الله عنها- گفت: رسول خدا(ص) به من فرمود: سجده گاه (مهر مرا) از مسجد بياور. گفتم : من در حال حيض هستم. فرمود: حيض تو در دست تو نيست.[54]

همچنين آن حضرت به ازواج ديگر خود مانند ام ايمن [55]، ام سلمه[56] و ديگران دستور مى داد تا سجده گاه آن حضرت را از مسجد بياورند.

ابن بطال مى گويد:

لا خلاف بين الفقها الامصار فى جواز الصلاة عليها؛[57]

ميان فقها درباره جواز نماز بر خمره اختلافى وجود ندارد.

اصحاب هم بر خمره نماز مى خواندند. اين گزارش از آن جمله است:« عن ابى ذرّ انه كان يصلى على الخمرة.»[58] ائمه اهل بيت(ع) نيز بر خمره (سجده گاه) نماز مى خواندند؛ چنان كه در حديث آمده است كه امام زين العابدين (ع) بر خمره سجده مى كرد.

كان ابى على بن الحسين(ع) يصلى على الخمرة يجعلها على الطنفسة و يسجد عليها فاذا لم تكن خمرة جعل حصى على الطنفسة حيث يسجد؛[59]

امام باقر(ع) يا امام صادق(ع) روايت كرده است: پدرم على بن حسين (ع) بر خمره نماز مى خواند و خمره را بر روى « طنفسه» قرار مى داد و بر خمره سجده مى نمود. هر وقت كه خمره نمى بود، سنگريزه را به جاى آن بر « طنفسه» قرار مى داد و سجده مى كرد.

امام صادق (ع) فرموده است:

السجود على الارض فريضة و على الخمرة سنّة؛[60]

سجده بر زمين فريضه است و بر خمره، سنت پيامبر اكرم (ص).

در كتب اهل سنت هم بر اين نكته تاكيد شده است. از سعيد بن مسيب روايت شده كه گفته است:

الصلاة على الخمرة سنة؛[61]

نماز بر خمره سنت است.

معلوم شد كه خمره به آن اندازه است كه در نماز بر روى آن پيشانى گذارند و از شاخ خرما درست مى شده است. آيا سجده گاهى كه ما به كار مى بريم، با اين اندازه تفاوت دارد؛ خمره از شاخ خرما بوده و ما از اصل خاك آن را درست مى كنيم و بر آن سجده مى كنيم.

سيره عملى اصحاب، تابعين و بزرگان دين

1. ابوبكر همواره بر زمين سجده مى كرد.

ان ابابكر الصديق كان يسجد او يصلى على الارض؛[62]

ابوبكر صديق همواره بر زمين سجده مى كرد يا بر زمين نماز مى خواند.

2. ابن مسعود نيز جز بر زمين بر چيز ديگرى سجده نمى كرد يا نماز نمى خواند. [63]

3. عبدالله بن عمر وقتى براى سجده خم مى شد، سنگريزه را به پيشانى خود مسح مى كرد.[64] در روايت ديگر آمده است كه او هنگام سجده، دستار خود را بر مى داشت تا پيشانى خود را بر زمين بگذارد.[65]

4. از جابر بن عبدالله روايت شده است:

كنت اصلى الظهر مع رسول الله (ص) فآخذ قبضة من الحصى لتبرد فى كفى اضعها لجبهتى اسجد عليها لشدة الحر.[66]

با رسول خدا (ص) نماز ظهر مى خواندم. يك مشت از سنگريزه را در دست خود نگه مى داشتم تا خنك شود و از شدت گرما آن را زير پيشانى خود قرار مى دادم و بر آن سجده مى كردم.

همين حديث با كلمه« كنا» از جابر[67] از انس[68] رويات شده است.

5. خباب بن الارت مى گويد:

شكونا الى رسول الله(ص) حرالرمضاء فى جباهنا و اكفنا فلم يشكنا اى لم يزل شكوانا؛[69]

از شدت گرماى رمل و سوزش پيشانى و كف دستهايمان به پيامبر خدا (ص) شكايت كرديم. ولى آن حضرت، شكايت ما را نپذيرفت،يعنى شكايت ما را بر طرف نكرد.

اين حديث از ابن مسعود[70] و نيز خود خبّاب هم با الفاظ مختلف در كتب معتبر[71] نقل شده است. د ر اين احاديث « شدة الرمضا» يا « حرّالرمضا» آمده و « رمضا» نيز به معناى «رحل» آمده[72] است.

6. ابن سيرين مى گويد:

ان مسروقاً كان يحمل معه لبنة فى السفينة يسجد عليها؛

مسروق بن اجدع همراه خود خشتى را مى برد تا كه در كشتى هنگام نماز بر روى آن سجده كند.

در حديث ديگر آمده است كه « كان مسورق اذا خرج يخرج بلبنة يسجد عليها فى السفينة؛[73] مسروق بن اجدع به هنگام سفر، خشتى را با خود بر مى داشت تا در كشتى بر آن سجده نمايد.»

در اين حديث كلمه « لبنة» آمده است و« لبنة» از « لبن» به معناى آجر و خشت خام مى آيد.[74]

7. رزين مى گويد:

كتب الى على بن عبدالله بن عباس - رضى الله عنه-- ان ابعث الى بلوح من احجار المروة اسجد عليه؛[75]

على بن عبدالله بن عباس به من نوشت: لوحى از سنگهاى كوه مروه را براى من بفرست تا بر آن سجده نمايم.

8. ابراهيم بر بردى مى ايستاد و بر زمين سجده مى كرد.[76]

9. مرة بن شراحيل همداني: حارث الغنوى مى گويد: مره همدانى اين قدر سجده كرد كه آخر كار خاك پيشانى اش را خورد. [77]

10. عروة الزبير و عده اى ديگر نيز سجده بر غير زمين را مكروه مى دانستند.[78]

11. عمر بن عبدالعزيز، خليفه اموى، حتى سجده بر خمره را كافى نمى دانست و همراه خود خاك مى آورد و بر خمره مى گذاشت و بر خاك سجده مى كرد.[79]

12. حذيفة بيمار بود. وقتى نماز مى خواند، برايش زير اندازى مى انداختند و لوحى مى گذاشتند و او بر آن سجده كرد.[80]

13. هشام نيز مى گويد: پدرش سجده بر غير خاك را دوست نمى داشت، بلكه مكروه مى پنداشت.[81]

سنت پيامبر اكرم (ص)، ائمه(ع) و تابعين اين بوده است كه مستقبماً بر خاك يا بر چيزى كه سجده بر آن جايز است. مانند خمره كه از شاخ درخت خرما درست شده بود سجده مى نمودند. اصحاب نيز به اين امر مقيد بودند و بر آن امر پافشارى مى كردند. اگر امروز كسى به همين شيوه پيامبر و اصحاب عمل كند، به معناى حقيقى كلمه به سيره آنها عمل كرده است.

سجده بر اعضاى هفت گانه

بين شيعه و سنى اختلافى نيست كه سجده بر هفت عضو مشروع است. علماى اهل سنت هم قائل به اين مدعا يند: « و اتفقوا على ان السجود على سبعة اعضاء مشروع». [82] اما اختلاف در اين مسئله است كه سجده بر كدام يك از اين اعضاى هفت گانه واجب است.

ابو حنيفه معتقد است از اعضاى هفت گانه، فقط پيشانى يا بينى است كه سجده با آن فرض است.[83] وى سجده نمودن بر بقيه اعضا را واجب نمى داند. ابو حنيفه سجده نمودن بر بينى را كافى مى داند و در اين حال سجده بر پيشانى لازم نمى داند.[84]

ديدگاه اهل البيت (ع) و امام شافعى چيز ديگرى است. شوكانى مى گويد:

فذهبت العترة والشافعى فى احد قوليه الى وجوب السجود على جميعها للاوامر؛[85]

اهل بيت و امام شافعى - در يكى از دو قول خود- قائل به وجوب سجود بر اعضا ى هفت گانه اند. زيرا در احاديث اوامر زيادى يافت مى شود.

حديث ابن عباس از آن جمله است:« امر النبى ان يسجد على سبعة اعضا... الجبهة واليدين و الركبتين و الرجلين.» در حديث ديگر چنين آمده است: « امرت ان اسجد على سبعة اعظم.» مفسر معروف بيضاوى مى گويد:

و عرفت ذلك بالعرف و ذلك يقتضى الوجوب؛[86]

سجده بر اعضاى هفت گانه توسط عرف شناخته مى شود و اين مقتضى وجوب است.

شوكانى گفته است: اين حديث دلالت مى كند كه سجده بر همه اعضاى هفت گانه واجب است. [87] سپس ادامه مى دهد كه ناصر، مرتضى، ابو طالب، و شافعي- در يكى ار دو قول خود-قائل به « كشف جبهه» اند. اما بقيه اعضا لازم نيست در حال سجود مكشوف باشد.

اماميه هم قائل اند كه پيشانى بايد مكشوف باشد وبين پيشانى و خااك چيز ديگرى حائل نباشد. اما بقيه اعضا لازم نيست مكشوف باشد. پس اماميه و اكثر اهل سنت قائل اند كه در حال سجود پيشانى بايد مكشوف باشد و سجده بر اعضاى هفت گانه انجام گيرد. اما ابو حنيفه گفته است: سجده بر اعضاى هفت گانه واجب نيست. حتى او سجده بر پيشانى را هم واجب نمى داند. در نظر او اگر كسى بر بينى اش سجده نمايد، به جاى پيشانى كفايت مى كند! او همچنين مكشوف بودن پيشانى را هم واجب نمى داند و بلكه سجده بر كنار عمامه را هم جايز مى شمارد.[88]

سجده بر اعضاى هفت گانه واجب و بر هشتمين عضو( بيني)، سنت و فضيلت است. شيخ طوسى (ره) گفته است:

وضع الجبهه على الارض فى حال السجود فرض، و وضع الانف سنة. ثم قال: دليلنا: اجماع الفرقة و حديث حماد و زارارة.[89]

شيخ در اين زمينه ادعاى اجماع كرده است. نتيجه اينكه اكثر فقهاى اهل سنت و همه فقهاى شيعه، سجده بر بينى را مستحب مى دانند و روايات وارد شده در اين زمينه از هر دو فرقه، تقريباً مضامين يكسان دارند. علي(ع) فرموده است:

لا تجزيء صلاة لا يصيب الانف ما يصيب الجبين.[90]

امام صادق (ع) هم در اين زمينه فرموده است:

لا صلاة لمن لم يصيب انفه ما يصيب جبينه.[91]

اين رويات نيز از ابن عباس است:

فقال النبي(ص) لاصلوة لمن لا يمس انفه الارض ما يمس الجبين.[92]

همچنين آورده اند:

فقال النبى (ص) لا تقبل صلاة لا يصيب الانف الارض ما يصيب الجبين.[93]

سجده بر بينى

ديدگاه فريقين در اين زمينه به قرار ذيل است:

اهل سنت درباره اين مسئله ديدگاه واحدى ندارند. ابو حنيفه سجده بر بينى را به جاى پيشانى كافى مى داند. [94] اما برخى از فقهاى اهل سنت، سجده بر بينى را مانند پيشانى واجب مى دشمارند؛ از جمله سعيد بن جبير، اسحاق، ابى خيثمه، و ابن ابى شيبه.[95] برخى ديگر از فقهاى اهل سنت، سجده بر بينى را مستحب مى دانند.[96] در تمام روايات وارد شده در اين زمينه، بينى مستقلاً ذكر نشده، بلكه از سجده بر اعضاى هفت گانه ياد شده و اين اعضا پيشانى، دو كف دست و دو زانو و دو پا ذكر شده اند. و اگر ما بينى را هم اضافه كنيم، در اين صورت اعضا ى سجود از هفت مى گذرد و به هشت عضو مى رسد.

علما و فقهاى شيعه نيز معتقدند كه سجده بر بينى مستحب و از سنن مؤكده است و واجب نيست. علامه حلى فرموده است:

السجود على السبعة الاعضاء فريضة والثامن سنة و فضيلة؛[97]

سجده بر اعضاى هفت گانه واجب و بر هشتمين عضو( كه همان بينى است) مستحب و فضيلت است.

فقهاى اماميه بر مستحب بودن سجده بر بينى اجماع كرده اند. علامه مجلسى فرموده است:

بدان كه فقيهان شيعه بر مستحب بودن به خاك ماليدن بينى اجماع كرده اند... و به اين منظور هر جزء بينى را به خاك برسانى كافى است.[98]

سجده بر پارچه و لباس

قائلين به جواز اين امر ادله اى دارند كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى شود.

1. ابوهريرة گفته است:

كان رسول الله (ص) يسجد على كورعمامته؛[99]

پيامبر اكرم (ص) بر كنار عمامه اش سجده مى كرد.

2. عبدالله بن ابى اوفى مى گويد:

رايت رسول الله (ص) يسجد على كور العمامته؛[100]

ديدم كه پيامبر خدا(ص) بر كنار عمامه اش سجده مى كرد.

3. ابن عباس گفته است:

رايت رسول الله (ص) يصلى و يسجد على ثوبه؛[101]

پيامبر خدا (ص) را ديدم كه نماز مى خواند و بر لباسش سجده مى كرد.

4. جابر مى گويد:

انه (ص) كان يسجد على كور عمامته؛[102]

آن حضرت بر كنار دستارش سجده مى كرد.

5. از ابن عباس نقل شده است:

ان رسول الله (ص) كان يصلى على بساطه؛[103]

همانا رسول خدا (ص) بر بساطش نماز مى خواند.

6. حسن گفته است:

لا باس بالسجود على كور العمامه؛[104]

سجده بر كنار دستار اشكال ندارد.

7. ابى الضحى نقل مى كند:

ان شريحا كان يسجد على برنسه؛[105]

شريح بر برنس سجده مى كرد.

8. همچنين آورده اند:

عبدالرحمن بن يزيد كان يسجد على عمامته؛[106]

عبدالرحمن بن يزيد بر دستارش سجده مى كرد.

9. انس مى گويد:

ان رسول الله (ص) صلى على حصير؛[107]

همانا رسول خدا(ص) بر حصير نماز مى خواند.

10. نيز نقل شده است:

صلى ابن عباس على طنفسة او بساط؛[108]

ابن عباس بر طنفسه يا بر بساط نماز مى خواند.

11. ابى وائل گفته است:

ان ابن مسعود صلى على مِسح؛ [109]

ابن مسعود بر مِسح نماز مى خواند.

12. عبدالله بن عامر مى گويد:

رايت عمر بن خطاب يصلى على عبقرى قلت: ما العبقري؟ قال لا ادري؛[110]

عمر بن خطاب را ديدم كه بر عبقرى نماز مى خواند. گفتم عبقرى چيست؟ گفت: نمى دانم.

بررسى ادله مجوزين

در مقابل اين احاديث مرسل و ضعيف، احاديث متواتر و كثير و مورد وثوق علما يافت مى شود كه اين نظريه را ابطال مى كند. علاوه بر اين، سيره عملى پيامبر (ص) و اهل البيت(ع) و سيره عملى اصحاب نبى و تابعين و بزرگان دين نيز دلالت دارد كه سجده بر لباس و پارچه در حالت عادى جايز نيست.

بررسى سند اين احاديث

علماى اهل سنت درباره اين احاديث، سخنان بسيار گفته اند و ما به خاطر اختصار برخى از آنها را ذكر مى كنيم.

1.ابوحاتم درباره حديث ابو هريره گفته است: « هو حديث باطل.»[111]

2. حديث ابن ابى اوفى ضعيف است. زيرا در اسناد اين حديث نام ابوالورقاء وجود دارد و او نيز ضعيف است.[112] در سند اين حديث سعيد بن عنبسه هم هست كه ضعيف است.[113]

3. شوكانى مى گويد: سند حديث ابن عباس ضعيف است.[114]

4. در سند حديث جابر، عمرو بن شمر و جابر جعفى وجود دارند كه هر دو متروك اند.[115]

5. ابن قيّم مى گويد:

پيامبر (ص) بر پيشانى و بينى اش سجده مى كرد و سجده نمودن آن حضرت بر كنار عمامه ثابت نشده است، و بر اين مطلب نه حديث صحيح دلالت مى كند و نه حديث حسن. حديث ابو هريره نيز كه آن حضرت بر كنار عمامه سجده مى كرد، از روايات عبدالله بن محرز نقل شده و او متروك است. حديث جابر را عمرو بن سمر از جابر جعفى روايت كرده و گويا متروك از متروك روايت كرده است... رسول خدا (ص) بر خاك، گل و خمره اى كه از برگ درخت خرما درست مى شد و نيز بر حصيرى كه از همين برگ خرما درست مى شد، بسيار سجده مى كرد.[116]

6. بيهقى در كتاب خود گويد:

قال الشيخ: و اما ما روى عن النبى (ص) من السجود على كورالعمامة فلا يثبت شيء من ذلك، و اصح ما روى فى ذلك قول الحسن البصرى حكايةً عن اصحاب النبى (ص)؛[117]

حديث « تمسحوا بالارض فانها بكم برّه» در كتب معتبر فريقين آمده است.[118] در باره اين حديث گفته شده است: « اراد مباشرة ترابها بالجباه فى السجود من غير حائل؛ [119]مراد حديث اين است كه در سجود، بدون حائل و مستقيماً پيشانى را به خاك بگذارد.»

7. در بسيارى از كتب اهل سنت اين حديث اميرالمؤمنين (ع) آمده است كه فرمود:

اذا كان احدكم يصلى فليعسر العمامة عن جبهته؛[120]

هرگاه يكى از شما سجده نمايد، بايد عمامه خود را از پيشانى كنار زند.

8. اثرم مى گويد: من از عبدالرحمان درباره سجده بركنار عمامه سؤال كردم. او گفت: «لا يسجد على كورها و لكن يحسر العمامة؛ بر كنار عمامه سجده نشود، ولى عمامه را كنار بزند.» اين حديث احتمال منع سجود را بر كنار عمامه مى دهد و اين مذهب شافعى است.[121]

9. از جمله كسانى كه سجده بر كنار عمامه را جايز مى دانند، حسن بصرى و مكحول اند.[122] حديث حسن را فقهاى اهل سنت رد كرده و گفته اند كه او از اصحاب حكايت كرده است كه گروهى سجده بر لباس مى كردند. شايد آنان به خاطر سرما يا گرماى شديد اين كار را كرده اند كه در اين صورت طبق روايات فريقين اشكال ندارد. ثانياً عمل يك گروه در مقابل سنت مستمره پيامبر و اهل بيت و اصحاب و بزرگان ارزشى ندارد و قابل اعتنا نيست.

اما حديث مكحول اين است: محمد بن راشر مى گويد:

رايت مكحولا يسجد على عمامته فقلت له: لم تسجد عليها؟ فقال: اتقى البرد على انساني؛[123]

مكحول را ديدم كه بر عمامه اش سجده مى كرد. گفتم: چرا بر اين سجده مى كني؟ پس او جواب داد: از سرماى زمين بر چشم خود مى ترسم.

از اين حديث روشن مى شود كه در سنت سلف، سجده بر خاك معروف بوده است وگرنه سئوال راوى معنايى نداشت. علاوه بر اينكه سجده مكحول، سجده اضطرارى بوده و اين اشكالى ندارد. در اين حديث انسانى به معناى « عيني» است.

10. كسانى كه از سجده بر كنارعمامه منع مى كردند عبارت اند از: على بن ابى طالب، ابن عمر، عباده، ابراهيم، ابن سيرين، ميمون بن مهران، عمر بن عبدالعزيز و جعدة بن هبيرة» [124]

11. وقتى ابن عمر سجده مى كرد، عمامه را بر مى داشت و پيشانى خود را بر خاك مى گذاشت.[125]

12. عبادة بن صامت، هروقت براى نماز مى ايستاد، عمامه را باز مى كرد و از پيشانى دور مى ساخت.[126]

13. ابراهيم نخعى مى گفت: محبوب ترين چيزى كه نزد من است سجده نمودن بر پيشانى است.[127] او سجده بر لباس و غيره را منع مى كرد.

14. شكايت اصحاب پيامبر (شكونا الى رسول الله (ص) حر الرمضاء فلم يشكنا) كه از چند طريق نقل شده است، مى رساند كه سجده بر زمين واجب و اصل است و آن حضرت با وجود شكايت اصحاب كه تعدادشان زياد بوده و چند بار پيش آن حضرت شكايت كرده اند، باز هم اجازه سجده بر لباس را نداده است. اگر سجده بر لباس و پارچه و غيره جايز بود، چرا پيامبر با وجود اصرار اصحاب به آنان اجازه چنين كارى را نداد؟.

ابن اثير مى گويد:

آن حضرت به اصحاب اجازه نداد تا بر پارچه و لباس و غيره سجده مى كند.[128]

15. از روايات به دست مى آيد كه سجده بر لباس و پارچه و غيره به علت اضطرار بوده است. انس مى گويد:

كنّا نصلى مع رسول الله (ص) فى شدة الحرّ فياخذ احدنا الحصباء فى يده فاذا برد وضعه و سجد عليه؛[129]

با رسول خدا (ص) در شدت گرما نماز مى خوانديم. يكى از ما مقدارى سنگريزه در دست خود نگه مى داشت و آن گاه كه خنك مى شد بر آن سجده مى نمود.

ابن حجر مى گويد:

و فى الحديث جواز استعمال الثياب و كذا غيرها فى الحيلولة بيم المصلى و بين الارض لا تقاء حرها و كذا بردها و فيه اشارة الى ان مباشرة الارض عند السجود هو الاصل لانه علق بسط الثوب بعدم الاستطاعة؛[130]

در نظر ابن حجر، فقط در صورت اضطرار، مانند گرما و سرما، استعمال لباس و غير لباس هم جايز است. سپس مى گويد: اصل در سجود مباشرت ارض است، زيرا پارچه را به علت عدم استطاعت معلق و منوط كرده است.

ابن منذر گويد:

از حديث تبريد الحصى فهميده مى شود كه آنان (يعنى پيامبر و اصحاب) بر زمين نماز مى خواندند و در مساجد حصير بوده و سجده بر سنگريزه جايز است.[131]

شوكانى مى گويد:

الحديث يدل على جواز السجود على الثياب لاتقاء حرّالارض و فيه اشارة الى انّ مباشرة الارض عند السجود هى الاصل يتعلق بسط الثوب بعدم الاستطاعة؛[132]

اين حديث دلالت مى كند كه سجده بر پارچه به علت اين است كه از گرماى زمين محفوظ بماند و در اين اشاره است كه مباشرت زمين در سجده اصل است، زيرا سجده بر پارچه معلق به عدم استطاعت است.

از بزرگان عطا، طاووس، نخعى، شعبى، اوزاعى، مالك، اسحاق و اصحاب الراى در گرما و سرماى شديد، سجده بر پارچه را اجازه داده اند. [133]

شيخ گفته است:

لو جاز السجود على ثياب متصل به لكان ذلك اسهل من تبريد الحصى فى الكف و وضعها للسجود عليها؛[134]

در نظر شيخ، سجده بر سنگريزه و تبريد الحصى سخت تر از سجده بر پارچه است و سجده بر پارچه آسان تر از اين است كه فرد سنگريزه را خنك كند و بر آن سجده نمايد. ايشان پارچه متصل را قيد زده است. اما حقيقت اين است كه در حديث هيچ قيدى نيامده و حديث مطلق است. لذا مطلق پارچه مراد است و و سجده بر پارچه جايز نيست مگر در حال اضطرار.

16. اما در حديث ابن عباس كه پيامبر بر بساط نماز مى خواند، چند نكته قابل اعتناست.

اولاً: بساط چيست؟ در بعضى از احاديث مروى از آن حضرت، معناى بساط روشن شده است. از انس بن مالك چنين روايت شده است:

كان النبى (ص) يزور ام سليم احياناً فتدركه الصلاة فيصلى على بساط لنا و هوحصير نفخه بالماء؛[135]

پيامبر گرامى (ص) گاهى به ديدن ام سليم مى آمد و هنگام نماز فرا مى رسيد، پس بر فرش ما كه حصيرى بود و به آن آب زده مى شد، نماز مى گزارد.

در حديث ديگر آمده است:

كان رسول الله (ص) احسن الناس خلقا فربّما تحضرالصلاة و هو فى بيتنا فيامر بالبساط الذى تحته فيكنس ثم ينضح ثم يوم رسول الله (ص) و نقوم خلفه فيصلى بنا و كان بساطهم من جريد النخل؛[136]

پيامبر اكرم (ص) خوشخوترين مردم بود. چه بسا وقت نماز فرا مى رسيد و او در خانه ما به سر مى برد. پس فرمان مى داد تا فرشى را كه زير پاى وى بود جارو كنند و آب زنند، آن گاه ما به امامت آن حضرت نماز مى گزارديم و فرش آنان، از شاخه هاى خرما ساخته شده بود.

در حديث اول آمده كه بساط حصير است و در حديث دومى تصريح شده است كه بساط ازشاخه هاى خرما ساخته شده است. از اين طريق معلوم مى شود كه آن حضرت بر بساط نماز مى خواند و اين اشكالى ندارد.

ثانياً: نماز خواندن بر بساط نمى رساند كه آن حضرت بر بساط سجده هم مى كرد. ممكن است سجده آن حضرت بر خاك و قيام و قعود وى بر بساط بوده باشد.

17. در حديث حسن بصرى آمده است كه سجده بر كنار دستار اشكالى ندارد. اين اولاً ثابت نمى كند كه سجده بر كنار دستار جايز است، زيرا سيره عملى پيامبر و اصحاب و تابعين بر خلاف اين ادعاست. ثانياًً فقهاى اهل سنت قول حسن بصرى را ناديده گرفته اند. ثالثاً قول او براى ما حجت نيست، بلكه در مقابل سنت پيامبر قرار مى گيرد و در اين صورت اجتهاد در مقابل نص و بدعت است.

18. آورده اند شريح بر برنس سجده مى كرد. اگر برنس نوعى از نباتات باشد، سجده بر آن اشكالى ندارد، وگرنه خلاف سنت پيامبر و سلف ماست.

19. سجده عبدالرحمان بن يزيد هم اگر به خاطر اضطرار باشد اشكال ندارد، اما اگر بدون اضطرار باشد، اجتهاد در مقابل نص است.

20. در حديث انس آمده بود كه پيامبر بر حصير نماز مى خواند. معمولاً حصير را از شاخه ها و برگ خرما مى سازند و بر آن نماز مى خوانند. اين يكى از مصاديق ارض است و طبق ديدگاه فريقين هيچ اشكالى ندارد.

21. روايت ابن عباس نيز چند نكته دارد. الف: « طنفسه» به گفته برخى از لغويان از حصير است[137] و نماز بر حصير كه گونه اى از نباتات است مشكلى ندارد.

ب: با بررسى برخى از روايات به دست مى آيد كه نماز بر « طنفسه» امرى محدث و جديد است. از ابن سيرين چنين روايت شده است: « الصلاة على الطنفسه محدث.»[138]همچنين از سعيد بن مسيب هم آمده است كه: « الصلاة على الطنفسه محدث.»[139]

22. در برخى از روايات آمده بود كه ابن مسعود بر مسح نماز مى خواند. نماز بر مسح و سجده بر آن فرق مى كند و روايات از اين جهت مجمل است. مسح اگر از نوعى حصير باشد نماز مشكلى ندارد وگرنه اشكالات بسيارى دارد.

23. اما در روايتى چنين گذشت: عمر بن خطاب بر عبقرى نماز خواند. جالب اين است كه براى خود راوى مشخص نيست كه عبقرى چيست. پس به اين روايت نمى شود تمسك كرد.

24. خود عمر بن خطاب سجده بر پارچه را منحصر به سرما و گرما دانست وتنها در حال اضطرار به اين كار امر مى كرد.[140]

25. برخى از احاديث دلالت مى كنند كه پيامبر اكرم (ص) با كسانى كه بر كنار دستارشان سجده مى كردند، عملاً برخورد مى فرمود و آنان را از اين عمل باز مى داشت. در روايت صنوان السبّائى چنين آمده است:

ان رسول الله (ص) راى رجل يسجد بجنبه و قد اعتمّ على جبهته فحسر رسول الله (ص) عن جبهته؛[141]

پيامبر اكرم (ص) شخصى را در كنار خود مشاهده فرمود، در حالى كه برپيشانى خود دستار بسته بود. رسول خدا (ص) عمامه را از پيشانى وى كنار زد.

در حديث ديگر از عياض بن عبدالله قرشى آمده است:

راى رسول الله (ص) رجلاً يسجد على كور عمامته فاوما بيده : ارفع عمامتك و اوما الى جبهته؛[142]

رسول خدا (ص) مردى را در حال سجده مشاهده فرمود كه بر گوشه عمامه خود سجده مى نمود. حضرت به وى اشاره كرد كه دستار خود را بردار و به پيشانى او اشاره فرمود.

26. از ابن سيرين نقل شده است كه سجده بر كنار دستار را ناپسند مى دانست.[143]

27. اشعث عن محصد نيز از سجده بر كنار دستار كراهت داشت و آن را ناپسند مى شمرد.

28. سجده بر زمين و گذاشتن پيشانى بر آن اصل است و برخى از علما ادعا كرده اند كه دانشمندان بر اين امر اجماع دارند:

قال النووي: ان العلما مجمعون على ان المختار مباشرة الجبهة للارض و ان المروى عن النبى (ص) انه سجد على كور العمامته فليس بصحيح؛ [144]

علما اجماع دارند كه مختار گذاشتن پيشانى بر زمين است و آنچه روايت شده كه پيامبر(ص) بر كنار دستارش سجده مى كرد صحيح نيست.

29. محصد گفته است:

السجود على الوسادة محدث؛[145]

سجده بر بالين امرى محدث و جديد است.

سجده اضطرارى

اصل در سجده گذاشتن پيشانى بدون مانع بر زمين است. اما آيا در وقت ضرورت و اضطرار مى توان بر چيز ديگر سجده كرد؟

از بررسى روايات اهل سنت به دست مى آيد كه سجده بر پارچه، لباس و كنار دستار و غيره در وقت اضطرار اجازه دارد. اين روايت از آن جمله است:« كنا اذا صلينا مع النبى فيضع احدنا طرف الثوب من شدة الحرّ مكان السجود.»[146] از اين روايت بر مى آيد كه انسان مى تواند در وقت اضطرار بر لباس و غيره سجده كند. همچنين سكوت آن حضرت (ص) در مقابل اين عمل، نشانه جايز بودن اين عمل است و گرنه شارع مقدس آن را منع مى فرمود. اصحاب و تابعين نيز در وقت اضطرار اجازه چنين عملى را مى دادند و خودشان هم همين گونه عمل مى كردند. در بحث سيره عملى اصحاب و تابعين گذشت كه عمر بن خطاب و عبدالله بن عمر«كانا يسجدان على الثوب فى الحر والبرد.»[147] فقهاى اهل سنت هم سجده بر زمين را اصل مى دانند و فقط در وقت اضطرار سجده بر لباس و غيره را جايز مى شمارند. شوكاني[148]، بيهقي[149]، ابن حجر[150]، عطا، طاووس، نخعى، شعبى، اوزاعى، مالك، اسحاق، وا صحاب راى از آن جمله اند.[151]

ائمه هدى (ع)، سجده بر لباس و پارچه و غيره را در وقت اضطرار اجازه داه اند. اكنون به چند روايت اشاره مى كنيم.

1. عيينه گويد:

قلت لابى عبدالله (ع): ادخل المسجد فى اليوم الشديد الحرّ فاكره ان اصلى على الحصى، فابسط ثوبى فاسجد عليه؟ قال: نعم ليس به باس؛[152]

به امام صادق (ع) گفتم: در يك روز بسيار گرم به مسجدى وارد مى شوم و خوش ندارم بر سنگريزه ها نماز بگزارم. آيا مى توانم لباس خود را بگسترانم و بر آن سجده نمايم؟ در جواب فرمود: آري.

2. قاسم بن فضيل مى گويد:

قلت للرضا (ع): جعلت فداك، الرجل يسجد على كمّه من اذى الحرّ والبرد؟ قال: لا باس به؛[153]

به امام رضا (ع) گفتم: فدايت گردم، آيا يك شخص مى تواند به منظور ايمنى از گرما و سرما بر آستين خود سجده نمايد؟ فرمود: اشكالى ندارد.

3. منصور بن حازم از گروهى از اصحاب اماميه نقل كرده است:

قلت لابى جعفر(ع): انا نكون بارض باردة يكون فيها الثلج افنسجد عليه؟ قال: لا، ولكن اجعل بينك و بينه شيئاً قطناً او كتاناً؛[154]

به امام باقر (ع) گفتم: اگر در سرزمينى سرد كه در آن برف و يخ مى باشد بودم، آيا مى توانم بر آن سجده كنم؟ فرمود: نه، ولى چيزى مانند پنبه يا كتان بين آن و پيشانى خود قرار بده.

روايات ديگرى هم در اين زمينه وجود دارد كه به جهت اقتصار از ذكر آن خود دارى مى كنم. از روايات طرفين به دست مى آيد كه سجده بر لباس و پارچه و غيره فقط در صورت اضطرار جايز است و بس. در حال عادى سجده بر پارچه يا كنار دستار و غيره يا بر فرش مسجد كه از پارچه و غيره است جايز نيست. فقها و محدثين اهل سنت هم اجازه سجود بر پارچه و غيره را در حال عادى نمى دهند. عطا، طاووس، نخعى، شعبى، اوزاعى، مالك، اسحاق، شوكانى، ابن حجر و اصحاب الراى از آن جمله اند.

[1]. قاموس قرآن، على اكبر قريشى، (دارالكتب اسلاميه، تهران، 7جلد در سه مجلد، 1371 ش) ماده «سجد».

[2]. همان.

[3] . مفردات، ماده « سجد».

[4]. دائرة المعارف القرن العشرين، محمد فريد وجدى، ج5، ص 42.

[5]. النهاية المحتاج الى شرح المنهاج، شهاب الدين الرملى الشافعى الصغير، ج2، ص 42.

[6]. فتح (48) آيه 29.

[7]. الجامع لاحكام القرآن، قرطبى،(دار احياء الثرات العربى، بيروت)ج16، ص 293.

[8] . جامع البيان، محمد بن جرير طبرى، ( دارالفكر، بيروت، 1988م) ج13، ص 112.

[9] . النهاية المحتاج الى شرح المنهاج، ج4، ص 327؛ بحار الانوار،ج85، ص 158.

[10]. همان.

[11] . قاموس القرآن، على اكبر قريشى، ماده «ارض».

[12]صحاح اللغة، ج3، ص 1063، ماده «ارض».

[13]معجم مقاييس اللغة، ابى الحسين احمد بن فارس بن زكريا، با تحقيق عبدالسلام محمد هارون، ماده «ارض».

[14]. بروج (85)آيه 9.

[15] . التحقيق فى كلمات القرآن، حسن مصطفوى، ماده «ارض».

[16]صحيح بخارى، ج1، ص 162؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى، ج1، ص 171؛ فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى،ج2، ص 142؛ بحارالانوار، ج82، ص 279.

[17] . وفاءالوفا باخبار دار المصطفى، نورالدين على بن احمد السمهودى، ج2، ص 655؛ با كمى تغيير السيرة الحلبية، على بن برهان الدين الحلبى، ج2، ص 267.

[18]وفاءالوفا، نورالدين سمهودى، ج2، ص 655.

[19] . همان.

[20] . سيره حلبيه، على بن برهان الدين حلبى، ج2، ص 267، باب الهجرة الى المدينة.

[21]همان.

[22] . صحيح بخارى، ج1، ص 206؛ صحيح مسلم، ج2، ص 64؛ فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى، ج1، ص 576؛ بحارالانوار، ج80، ص 278؛ آثار الصادقين، ج11، ص 155.

[23] . فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى،، ج1، ص 576.

[24] .المصنف، ابى بكر عبدالزراق بن همام الصنعانى، ج1، ص 392.

[25] . كنزالعمال، ج8، ص 131.

[26] . همان.

[27] . همان.

[28]. مستدرك الحاكم، ج1، ص 271.

[29] . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابى بكر الهيثمى، ج2، ص 126.

[30]. المغنى و شرح الكبير، ج1، ص 556.

[31]. فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى،، ج2، ص 409.

[32]. صحيح بخارى، ج1، ص 206 - 207.

[33]. همان، ج3، ص 62.

[34]. سنن ابن ماجه، ج1، ص 326.

[35]. سنن ترمذى، ج1، ص 352.

[36]. النهاية، ج2، ص 77.

[37]. لسان العرب، ماده «خمر».

[38]. فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى، ج1، ص 644.

[39]. صحيح مسلم، ج1، ص 168.

[40]. فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى،، ج1، ص 644.

[41]. سنن ابى داود، ج1، ص 68.

[42]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابى بكر الهيثمى،، ج2، ص 56.

[43]. سنن ترمذى، ج1،ص 352.

[44]. صحيح بخارى، ج1، ص 106.

[45]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابى بكر الهيثمى،، ج2، ص 56.

[46]. همان.

[47]. همان.

[48]. همان.

[49]. سنن ترمذى، ج1، ص 352.

[50]. همان.

[51]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابى بكر الهيثمى،، ج2، ص 56.

[52]. همان.

[53]. صحيح مسلم، ج، ص 168؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص 204؛ المسند المستخرج على صحيح الامام مسلم، ج2، ص 20؛ سنن ابى داود، ج1، ص 8؛ شرح صحيح مسلم،ج3، ص 214.

[54]. شرح صحيح مسلم، (كتاب الحيض) ، ج3، ص 214، ح11.

[55]. الاصابة، احمد حجر عسقلانى،ج4، ص 433.

[56]. النهاية المحتاج الى شرح المنهاج، شهاب الدين الرملى الشافعى الصغير، ج2، ص 77.

[57]. فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى،، ج1، ص 644.

[58]. كتاب المصنف، ابى بكر عبدالزراق بن همام الصنعانى، ج1، ص 350.

[59]. وسايل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملى، ج3، ص 594.

[60] . همان، ص 593.

[61]. كتاب المصنف، ابى بكر عبدالزراق بن همام الصنعانى، ج1، ص 351.

[62]. همان، ج1، ص 397.

[63]. همان.

[64]. شرح الزرقانى، ج1، ص 470.

[65]. السنن الكبرى، ابى بكر احمد بن حسين بن على البيهقى، ج2، ص 440.

[66]. سنن ابى داود، ج1، ص 110.

[67]. السنن الكبرى، ج2، ص 440.

[68]. سنن نسائى، ج2، ص 219.

[69]. الوسيط فى المذاهب، ج2، ص 137.

[71]. سنن ابن ماجه، ج2، ص 63.

[71] . لسان الميزان، ابن حجر عسقلانى، ج2، ص 63؛ السنن الكبرى، ج2، ص 438؛ شرح صحيح مسلم، ج5، ص 125؛ النهاية المحتاج الى شرح المنهاج، شهاب الدين الرملى الشافعى الصغير، ص 509؛ سنن النسائى، ج1، ص 281؛ المغنى، ج1، ص 517. حديث خباب هم صحيح دانسته شده است: كتاب المجموع ج3، ص 401.

[72]. الوسيط فى المذاهب، ج2، ص 137.

[73]. الطقبات الكبرى، ج4، ص 336.

[74]. فرهنگ بزرگ جامع نوين، ماده « لبن»؛ مصباح المنير؛ لسان العرب؛ النهاية المحتاج الى شرح المنهاج، شهاب الدين الرملى الشافعى الصغير.

[75]. اخبار مكة، ج2، ص 57.

[76]. المصنف، ابى بكر عبدالزراق بن همام الصنعانى، ج1، ص 397؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابى بكر الهيثمى، ج2، ص 57.

[77]. صفة الصفوة، ج3، ص 18.

[78]. فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى،، ج1، ص 644.

[79]. همان.

[80]. كتاب المصنف، ابى بكر عبدالزراق بن همام الصنعانى، ج1، ص 24.

[81]. همان، ص 353.

[82]. الافصاح عن معانى الصحاح، ج1، ص 85.

[83] . همان.

[84] . نيل الاوطار، ج2، ص 258. وجوب سجود بر همه اعضا اصح اقوال است. رجوع شود به: شرح صحيح مسلم، ج4، ص 453.

[85]. همان.

[86]. همان، ج2 ص 258 - 259.

[87]. همان.

[88]. همان، ص 260.

[89]. الخلاف، ج1، ص 355.

[90] . التهذيب، ج2، ص 298؛ الاستبصار، ج1، ص 327.

[91]. فروع الكافى، ج3، ص 333.

[92]. السنن الكبرى، ج2، ص 437.

[93]. همان.

[94]. المغنى، ج1، ص 517.

[95]. همان، ص 515.

[96]. شرح صحيح مسلم، ج4، ص 453.

[97]. السراير، ج1، ص 226.

[98]. الصلاة فى الكتاب والسنة، ص 61.

[99]. فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى، ج1، ص 194.

[100]. مجمع الزوائد، ج2، ص 125.

[101]. همان، ص 57.

[101]. تحفة الاحوذى، ج1، ص 405.

[103]. سنن ابى داود، ج1، ص 177.

[104]. المصنف، ج1، ص 399،400، 394، 396، 390.

[105] . همان.

[106]. همان.

[107]. همان.

[108]. همان.

[109]. همان.

[110]. همان.

[111] .نيل الاوطار، ج2، ص 260.

[112]. همان.

[113]. مجمع الزوائد، ج2، ص 125.

[114]. نيل الاوطار، ج2، ص 260..

[115] . همان.

[116]. زاد المعاد، ج1، ص 161 - 162.

[117].السنن الكبرى، ج2، ص 441.

[118]. مسند احمد، ج3، ص 189؛ بحارالانوار، ج85، ص 158،

[119]. النهاية المحتاج الى شرح المنهاج، شهاب الدين الرملى الشافعى الصغير، ج2، ص 327.

[120]. السنن الكبرى، ج2، ص439.

[121]. المغنى، ج1، ص 517.

[122]. همان.

[123]. المصنف، ابى بكر عبدالزراق بن همام الصنعانى، ج2، ص 399.

[124]. نيل الاوطار، ج2، ص 261.

[125]. السنن الكبرى، ج2، ص 440.

[126]. المغنى والشرح الكبير، ج1، ص 558.

[127]. همان.

[128]. النهاية المحتاج الى شرح المنهاج، شهاب الدين الرملى الشافعى الصغير،ج2، ص 497.

[129]. السنن الكبرى، ج2، ص 441.

[130]. فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى،، ج1، ص 650.

[131]. شرح سنن ابى داود، ج2، ص 259.

[132]. نيل الاوطار، ج2، ص 260.

[133]. المغنى، ج1، ص 517.

[134].السنن الكبرى، ج2، ص 439.

[135]. سنن ابى داود، ج1، ص 177.

[136]. السنن الكبرى، ج3، ص 455.

[137]. اقرب الموارد، ماده «طنفس».

[138] . كتاب المصنف، ابى بكر عبدالرزاق بن همام الصنعانى، ج1، ص 352.

[139]. همان.

[140]. كنز العمال، ج8، ص 127، رقم 22225؛ المصنف، ابى بكر عبدالزراق بن همام الصنعانى، ج1، ص 398.

[141]. السنن الكبرى، ج2، ص 439.

[142]. همان.

[143]. الكتاب المصنف، ابى بكر عبدالرزاق بن همام الصنعانى، ج1، ص 244، 240.

[144]. كتاب المجموع، ج3، ص 401.

[145]. الكتاب المصنف، ابى بكر عبدالزراق بن همام الصنعانى، ج1، ص 244.

[146]. فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى، ج2، ص 441.

[147]. المودونة الكبرى، ج1، ص 17.

[148]. نيل الاوطار، ج1، ص 650.

[149]. السنن الكبرى، ج2، ص 439.

[150]. فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى،، ج1، ص 650.

[151]. المغنى، ج1، ص 517.

[152]. وسائل الشيعة، ج3، ص 596، ح1.

[153] . همان،ج3، ص 597، ح2.

[154].همان، ج3، ص 598، ح7.

/ 1