خزاعي ها و نقش آنان در تشيع ايران (قسمت دوم)
رسول جعفريان خاندان دعبل بن علي خزاعي
از خزاعيان شاخه هاي مختلفي در نواحي عراق و ايران بوده است. براي نمونه وقتي سخن از دعبل بن علي (148ـ 246) به ميان مي آيد که يک شاعر شيعه است با توجه به نسب وي، مي توان يک شاخه از اين خاندان را که به عبدالله بن بديل (شهيد در صفين) مي رسد، شناخت. نجاشي (ص 161) دعبل را چنين مي شناساند: دعبل بن علي بن رزين بن عثمان بن عبدالرحمن بن عبدالله بن بديل بن ورقاء (نجاشي: 161). زماني که در سال 173 عباس بن جعفر خزاعي از سوي هارون الرشيد براي سه سال به حکومت خراسان رسيد، دعبل را به حکومت شهر سمنجان منصوب کرد.(31) علي بن علي بن رزين هم از علما برجسته و از شاگردان زبده امام رضا بوده است. نجاشي در باره اش گويد: له کتاب کبير عن الرضا.(32) طوسي هم در رجال(33) از او ياد کرده است. اسماعيل بن علي بن علي راوي اخبار شيعي برادرزاده همين دعبل است که در بشارة المصطفي (158، ، 201، 192) چندين روايت از او نقل شده است. نام و نسب اين اسماعيل به اين شرح در نجاشي (ص 32) آمده است که نشان از ادامه و استمرار تشيع در اين خاندان دارد: اسماعيل بن علي بن علي بن رزين بن عثمان بن عبدالرحمن بن عبدالله بن بديل بن ورقاء خزاعي... له کتاب تاريخ الائمة. در اين دوره از عالم ديگري از خاندان خزاعه ياد شده است که اربلي به نقل از ابن خشاب، او را عبدالرحمان بن نجبه خزاعي خوانده و در باره وي نوشته است: و کان عارفا بأمر اهل البيت. مورد بحث وي اشعار امام حسين (عليه السلام) است.(34) بديليان بيهق
نويسنده تاريخ بيهق ضمن شمارش خاندان هاي معروف نواحي بيهق از خاندان بديليان ياد کرده که با توجه به اسامي آنها ظاهرا با شاخه اي که ابوالفتوح خزاعي از آنهاست ارتباطي ندارد. نويسنده تاريخ بيهق (ص 135) مي نويسد: «از فرزندان بديل بن ورقاء خزاعي اند و اجداد پدرم شمس الاسلام از سوي والده، از آن جماعتند و ايشان فضلا و صلحا و علما بوده اند. و بديليان اسفراين نه از اين رهط اند بلکه ايشان از اولاد بديل بن محمد بن اسد حرشي اسفرايني اند». سپس شماري از نسل بديليان يعني اقوام مادري پدرش را که از نسل بديل بن ورقاء هستند، برشمرده است. خاندان خزاعي نيشابور و ري
خاندان مورد نظر ما كه ابوالفتوح مفسر پارس زبان از آنهاست، ما از نسل خزاعيان، بديلياني هستند که در نيشابور و ري مي زيستند. اين که چه زماني آمده اند و کي از نيشابور به ري عزيمت کرده در آنجا مسکن گزيده اند آگاهي روشني نداريم. اما مهم آن است که بدانيم سلسله نسب اينان تا بديل بن ورقاء صحابي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) چگونه است. در واقع، رشته نسب ما در انتها به ابوالفتوح رازي خزاعي باز مي گردد. ما او را به عنوان يکي از زبدگان خزاعيان ري مي شناسيم و مي بايست از وي به نسل گذشته او و حواشي آن برسيم. علامه قزويني در خاتمة الطبع در شرح حال ابوالفتوح با اشاره به اين که حاجي نوري در مستدرک (ج 3، ص 487) ابوالفتوح را از نسل «عبدالله» بن بديل بن ورقاء مي داند، آن را خطا شمرده و گويد: بدون شک اين فقره از مرحوم محدث نوري با آن تتبع فوق العاده که از او معهود است فقط ناشي از طغيان قلم است که ما بين دو برادر خلط و يکي را به ديگري اشتباه نموده است.(35) سپس علامه قزويني با استفاده از شرح حال يکي از خزاعيان که در لسان الميزان آمده کوشيده است تا نسب وي را آشکار کند. در اين شرح حال که نسب عبدالرحمن برادر جد ابوالفتوح چنين آمده است: عبدالرحمان بن احمد بن الحسين بن احمد بن ابراهيم بن الفضل بن شجاع بن هاشم.(36) آنچه در اين سلسله ناقص است وصل کردن هاشم با بديل بن ورقاء است. مرحوم قزويني نامي را که در اين ميان نهاده، نام نافع فرزند بديل بن ورقاء است. اين در حالي است که مرحوم محدث نوري نام «عبدالله» را در اينجا نهاده بود. اما چرا قزويني با آن مخالفت کرده و آن را طغيان قلم ناميده است؟ دليل آن اين است که ابوالفتوح رازي در يک مورد با ذکر نام نافع بن بديل او را از پدران خود برشمرده است. اين موارد را عسکر حقوقي در کتاب تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي (ج 1، ص 124 ـ 126 چاپ کنگره ابوالفتوح) آورده است. در جايي در باره شهداي بئرمعونه نويسد: «...ونافع بن بديل بن ورقاء الخزاعي و اين مرد از پدران ماست». مرحوم قزويني با اشاره به اين نص، نافع بن بديل را جد اعلاي ابوالفتوح مي داند.(37) شبيه همين مطالب را عسکر حقوقي و اخيرا محمد قنبري تكرار كرده اند(38) «شجره اي که در منبع اخير آمده، اشکال ديگري هم دارد که ابوسعيد محمد را با ابومحمد عبدالرحمن که برادرند عموزاده دانسته و پدر نخستين را ابوالفتح (بدون اسم) و پدر عبدالرحمن را ابوبکر احمد دانسته که خطاست. در واقع هم ابوسعيد محمد و هم عبدالرحمن، فرزندان احمد بن الحسين بن احمد بن ابراهيم.... هستند که خواهد آمد. اين هر دو برادر، لقب مفيد داشته اند و البته شهرت عبدالرحمان بسيار بيشتر بوده و شرح حال هر دو در الفهرست منتجب الدين هست. اما نسبت به جد اعلاي آنان که فرزند بديل بن ورقاء است، واقعيت آن است كه نظر قزويني هم در باب اين که جد ابوالفتوح، نافع بن بديل بن ورقاء باشد، نادرست است. در واقع، اگر سلسله نسب «عبدالرحمان بن احمد» برادر جد ابوالفتوح که در لسان الميزان آمده از روي منبع لسان الميزان دنبال مي شد روشن مي گشت که مرحوم قزويني نمي بايست نام «نافع» را ميان نام هاشم و بديل قرار مي داد. منبع لسان الميزان چيزي جز کتاب تاريخ الاسلام ذهبي نيست و منبع تاريخ الاسلام ذهبي هم کتاب طبقات الاماميه ابن ابي طي است که او هم اصل خبر خود را به احتمال فراوان از ابن شهرآشوب گرفته است. نام و نسب عبدالرحمن عموزاده جد ابوالفتوح در متن بشار عواد (ج 10، ص 545 ش 146) چنين آمده است: عبدالرحمان بن احمد بن الحسين بن احمد بن ابراهيم بن الفضل بن شجاع بن هاشم بن عبدالله بن عبدالرحمن بن بديل بن ورقاء بن نوفل، ابومحمد الخزاعي النيسابوري الشيعي، نزيل الري. ذهبي تاريخ درگذشت او را سال 485 نوشته است. اما جد ابوالفتوح ما يعني ابوسعيد محمد که عبدالرحمن پيشگفته برادر اوست، چنين است: الشيخ المفيد ابوسعيد محمد بن احمد بن الحسين بن احمد بن ابراهيم بن الفضل بن شجاع بن هاشم الخزاعي النيشابوري (مؤلف کتاب الاربعين عن الاربعين في فضائل امير المؤمنين (عليه السلام) (الفهرست منتجب الدين ص 30). منتجب الدين در ص 102 ش 361 شرح از او ياد کرده اما نسب او را به اين تفصيل نياورده است. فهرست آثارش را آورده و مي گويد که اين فهرست را از طريق سبط او يعني همين ابوالفتوح ما به دست آورده است. ابومحمد عبدالرحمن و ابوسعيد محمد دو برادر و فرزند احمد بن حسين بن احمد بن .... هستند. در اين صورت بر اساس سندي که از کتاب ابن ابي طي در اختيار داريم، ابوالفتوح ما که فرزند علي و او پسر همين ابوسعيد محمد است، از نسل عبدالرحمن بن بديل بن ورقاء است نه از نسل نافع يا عبدالله پسران بديل بن ورقاء. اما اين که چرا ابوالفتوح در عبارت پيشگفته، گفته است که نافع از پدران ماست، به راحتي قابل توجيه است. نافع از شهداي عصر رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) است و ابوالفتوح که به اين امر افتخار مي کند، او را از پدران خود خوانده، يعني از اجدادي که در خاندانش هستند. درست همان طور که علما به صراحت گفته اند که ابراهيم عمويش را پدر ناميده است. عبارت اينجا، حتي از آن هم بيشتر قابل تأويل است. خزاعيان: نيشابوري يا رازي
مرحوم قزويني در همان شرح حال ابوالفتوح، به درستي نوشته است که خزاعيان مورد نظر ما به بديليان مشهور نبوده اند و اين لقب شاخه ديگري از همين خاندان بوده که نويسنده تاريخ بيهق از آنان ياد کرده است. از آنچه از فهرست منتجب الدين و خزاعي ها قرن پنجم وششم به دست مي آيد مَسْکن اصلي اين جماعت نيشابور بوده و رازي لقب دوم آنان است. بنابراين مي توان گفت که محل زندگي آنان نيشابور بوده و در اين اواخر، قرن چهارم يا پنجم، به تدريج به سمت ري آمده اند. انگيزه آمدن آنان هم به ري مي تواند قوت تشيع در اين شهر و مرکزيت فرهنگي و علمي آن باشد. به هر روي اين خاندان براي تشيع احساس مسؤوليت مي کرده و با توجه به مرکزيت ري، بهتر مي توانسته است براي تشيع و تبليغ آن تلاش کند. بايد توجه داشت که چهره هاي اين خاندان که از علما بودند معمولا براي تحصيل علم به خصوص دانش حديث به بسياري از شهرها سفر مي کردند. در باره عبدالرحمن بن احمد آمده است: سمع ببغداد.. و رحل الي الشام و الحجاز و خراسان.(39) قزويني هوشيارانه در باره سکونت خزاعيان در نواحي نيشابور نوشته است: و مخفي نماناد که از اولاد بديل بن ورقاء خزاعي مذکور، عده کثيري از خاندان هاي عربي الاصل که بعدها به طول اقامت در ياران و خلطه و آميزش با ايرانيان، به کلي ايراني و زبانشان فارسي شد، در قديم الايام از جزيرة العرب به ايران مهاجرت کرده و در نقاط شمالي ايران در نواحي نيشابور و سبزوار و ري و غيره سکنا گزيده اند.(40) وي همانجا مي گويد که از اين خاندان بلند، قديمي ترين کسي را که مي شناسيم جد پدر ابوالفتوح ابوبکر احمد است که منتجب الدين او را از شاگردان سيد مرتضي و سيد رضي و شيخ طوسي مي داند و نوشته هايي هم دارد. منتجب الدين مي گويد که اخبار وي را از طريق ابوالفتوح به دست آورده است. وي برادري هم با نام ابوالفتح محسن داشته است که منتجب الدين شرح حال او را هم آورده است. اما از بالاتر از آنها آگاهي نداريم و نمي دانيم عالم بوده اند يا نه.(41) چنين خانداني که اينچنين به تشيع علاقمند بوده و فرزندشان شاگرد علماي درجه اول شيعه در بغداد بوده، نمي توانند افرادي عادي و غير تحصيل کرده باشند. دست کم در بادي امر چنين به نظر مي آيد. بسا بعدها شاهدي بر اين امر به دست آيد. نام تعدادي از خزاعيان عالم و واعظ اين دوره را در الفهرست منتجب الدين مي توان يافت که برخي پيش از ابوالفتوح و کساني از نسل پس از وي از جمله برادر زاده او « ابوسعيد احمد بن محمد بن احمد» است که منتجب الدين او را «ابن اخي الشيخ الامام جمال الدين ابوالفتوح» معرفي کرده است.(42) تنها به اجمال اشاره کنم که تا به امروز بخشي از عرب هاي خراسان را به نام عرب خزاعي مي شناسيم که بي گمان از نسل همان خزاعه معروف است. خزاعه در عراق و لبنان
بخش بزرگي از طوايف خزاعه در قرون بعد در عراق مستقر شدند و چنان که مي دانيم اين جماعت در جنوب عراق به صورت عشايري زندگي کرده و شيعه بودند. اين گروه را خزاعل و منسوب به آنان را خزعلي مي خوانند. به نقل منابع نسب شناسي، خزعل نوعي تحريف در كلم خزاعه است و به هر روي ريشه خزاعل که در ديوانيه عراق ساکن هستند و شمار فراواني در حاشيه فرات زندگي مي کنند از همان قبيله خزاعه قحطاني است. نيز گفته شده است که نسب معظم اين گروه به دعبل بن سلمان بن مسرد(کذا!) خزاعي مي رسد(43) کحاله نوشته است که اصل اينان از خزاعه و جدشان علي بن دعبل خزاعي است و نسب او به سليمان بن صرد خزاعي مي رسد. وي مي افزايد اينان نخستين عشايري بودند که در جنوب عراق ساکن شدند(44) همو به نقل از منبعي ديگر(45) افزوده است که اينان دختران خود را تنها به کسي از خزعلي ها يا از علوي ها مي دهند و حتي اگر بزرگترين افراد از کوچکترين دخترانشان خواستگاري کنند دختر به او نمي دهند. جماعت اينان پس از آن که حکومت عثماني حسن پاشا ـ که از همين گروه بود ـ را به حکومت بغداد گماشت در اطراف فرات پراکنده و مستقر شدند.(46) در حال حاضر هم قبيله خزاعه يکي از قبايل بسيار مهم عراق است که نقش تعيين کننده در سرنوشت سياسي اين کشور مي تواند داشته باشد. بر اساس اخبار درج شده در سايت ها، در مورخه 4/10/2005 رؤساي قبيله خزاعه با ابراهيم الجعفري نخست وزير عراق ديدار داشتند. جماعتي از خزاعه از عراق به ايران آمدند و در شهرهاي جنوبي پراکنده شدند. اينان به جز خزاعه اي هستند که در قرن اول و دوم پس از فتوحات در شهرهاي مرکزي ايران و خراسان ساکن شده اند. گفتني است شهري در فلسطين با نام خزاعه وجود دارد که بر اساس آنچه گفته شده است، شعبه اي از خزاعه در آن اسکان يافته و لذا به اين نام ناميده شده است. اين شهرک در بيرون خان يونس شرقي قرار دارد و اخبار مربوط به آن را در سايت هاي فلسطيني فراوان مي توان ملاحظه کرد. خزاعه در بعلبک
جماعتي از خزاعه به بعلبک رفته و تشيع را در آنجا گسترش دادند. از آن جمله آل حرفوش هستند که به نوشت نويسنده تاريخ بعلبک نسب آنان به حرفوش خزاعي قحطاني مي رسد که در اصل از خزاعه عراق هستند. حکومت در بقاع لبنان و بعلبک براي سه قرن متوالي در اختيار آل حرفوش بوده است. يک نقل حکايت از آن دارد که حرفوش خزاعي يکي از فرماندهان فتوحات بوده است که ابوعبيده جراح وي را فرمانده فتح بعلبک کرده و نسل وي در آن ناحيه مانده و از امراي آن ديار شده اند.(47) اما روشن است که اين حرفوش مربوط به زمان ابوعبيده جراح نبوده و به دوره هاي متأخر باز مي گردد. اما ترديدي نيست که ميان آل حرفوش خزاعي با خزاعه عراق پيوندي استوار بوده است. نويسنده کتاب قبيلة خزاعة في الجاهلية و الاسلام ـ که خود حرفوشي است ـ از پدرش که نسابه بوده نقل مي کند که او آل حرفوش را از خزاعه مي دانسته است (همان، ص 130). جماعت ياد شده سالها با دولت عثماني درگير بودند و بارها و بارها مورد فشار و حمله آنان قرار گرفتند. به نظر مي رسد که يکي از کليدهاي اصلي تشيع لبنان را بايد در ميان همين آل حرفوش خزاعي جستجو کرد. نزاع دولت عثماني با خزاعه عراق هم بسيار طولاني بوده و يکي از محلات اصلي استقرار خزاعه در حله بوده است. بنابرين تشيع حله هم به نوعي با تشيع خزاعه در پيوند با يکديگر است. شرحي طولاني از درگيريهاي دولت عثماني را با خزاعه در حله و نواحي آن نويسنده کتاب قبيلة خزاعة في الجاهلية و الاسلام ( صص 131 ـ 134) آورده است. نويسنده ياد شده اشاره اي به مهاجرت هاي خزاعه به ايران ندارد. 1 . طبقات المحدثين باصبهان، ج 2، ص 34 2 . در باره چهره هاي برجسته اين خاندان که دست کم تا قرن سوم در زمره علما و محدثان شيعه بودند بنگريد به: ميراث مکتوب شيعه، ص 68، مدخل 1. گفتني است که اين خاندان از موالي طايفه شيعي بني اسد بودند 3. نقض، ص 198. 4. الفهرست منتجب الدين، ص 36 5. تفصيل اين خبر را بنگريد در: انساب الاشراف 1/72. 6 . بنگريد: قبيلة خزاعه في الجاهلية و الاسلام، 107. 7. قبيلة خزاعة في الجاهلية و الاسلام، ص 117. 8. سبل الهدي و الرشاد: 5/203. 9. الاصابه: 1/164. 10. تاريخ يعقوبي، 2/157. 11. تاريخ الطبري:4/369. 12. معجم قبائل العرب: 1/339. 13. الجمل :171. 14. وقعة صفين : ص 381. 15. وقعة: 205. 16 . وقعة: 233. 17. المحبر: 490. 18 . جمهرة انساب العرب، ص 238. 19. بنگريد: يعقوبي : 2 : 157. 20. الجمل مفيد: 50. 21. الجمل: 231. 22. وقعة صفين: 247. 23. وقعة صفين: 382. 34. الجمل مفيد: 50. 25. رجال طوسي: ص 49. 26 . يعقوبي: 2 : 319. 27 . اخبار الدوله: 220.در اين صفحه در ميان اسامي هفتاد نفر از دعات آنان در بلاد مختلف، نام ده نفر از خزاعه ديده مي شود. 28. اخبار العباسية الدولة، ص 274، و بنگريد به المحبر: ص 465 که خزاعيان از ميان نقباي عباسيان را مي تواند در آنجا ملاحظه کرد) 29. يعقوبي: 2/319. 30. اخبار الدولة : ص 275. 31 . معجم البلدان: 3/252. 32. نجاشي: 277. 33. رجال، ص 360. 34. کشف الغمه: 2/245، بحار: 75/122. 35 . خاتمة الطبع تفسير ابوالفتوح، ص 616. 36. لسان الميزان، ج 3، ص 404. 37. خاتمة الطبع، ص 616 ـ 617. 38. ابوالفتوح رازي، گوشه هايي از زندگي و برگهايي از تفسير ابوالفتوح رازي (ص 17 ـ 18). 39. تاريخ الاسلام ذهبي: سال 485، ص 545. 40. خاتمة الطبع تفسير پنج جلدي ابوالفتوح چاپ مجدد در: بزرگان ري، بخش اول، ص 64 چاپ کنگره حضرت عبدالعظيم، 1382. 41. بنگريد: بزرگان ري، ص 65 ـ 66 . 42. الفهرست، ص 37، ص 24. 43. القبائل العراقيه ـ يونس السامرائي، بغداد1989 ـ : 1/207. 44. معجم قبائل العرب: 1/340. 45. عامان في الفرات، عبدالجبار فارس، ص 82 . 46. معجم قبائل العرب: 1/340. 47. بنگريد: دواني القطوف في تاريخ بني معلوف، ص 155، تاريخ بعلبک، ميخائيل الوف البعلبکي، ص 86، تاريخ بعلبک؛ حسن عباس نصرالله، ص 1/224.