خوشههايي از خرمن عرفان
فرهنگ جهاد - شماره 9 ، پاييز 1376علامه حسنزاده آمليآن چه فراروي داريد فشرده سخنان استاد علامه، حضرت آيةالله حسنزاده آملي است. استاد اين مطالب را طي مصاحبهاي با فرهنگ جهاد به مناسبت«هشتمين همايش جهاني سيستمهاي سطوح آبگير باران» بيان کردهاند.
آب از نظر مشايخ عارفان اسلام
قرآن ميفرمايد:« و جعلنا من الماء کل شيءٍ حي»(1)« ما ، هر موجود زندهاي را از آب آفريديم.» (2). (3)عارفان معني آب را گسترش داده و در معاني والايي به کار بردهاند که در حقيقت، تفسير انفسي (4) قرآن محسوب ميشود؛و سرمشق آنان در بيان آن معاني، پيامبر اکرم صلّي اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام بودهاند.در اينجا، به تعدادي از آن معاني اشاره ميشود.
1-آب يعني توحيد صمدي
قرآن ميفرمايد:« و سقاهم ربّهم شراباً طهوراً» (5)« خداوند، آنان را با آبي گوارا سيراب ميکند.»مرجع ضمير «هم»، ابرار است.امينالاسلام طبرسي - عليه الرحمة - در تفسير کريمه فوق اينگونه آورده است:« اي : يطهّرهم عن کلّ شيءٍ سوي الله، اذ لا طاهر من تدنّسٍ بشيءٍ من الاکوان الّا الله ؛ رووه عن جعفربن محمدٍ عليهالسّلام.» (6)از امام صادق عليهالسّلام روايت شده است: « خداوند آنان را آنچنان تطهير ميکند که از غير خدا پاکيزه شوند؛ زيرا هيچ موجودي جز خداوند از آلودگيها و نقايص امکاني مبرا نيست.»من در امّت خاتم صلّي اللّه عليهو آله از عرب و عجم، کلامي بدين پايه که از صادق آل محمد صلّياللّه عليه و آله در طهارت انساني روايت شده است نه از هيچ عارفي ديده ام و نه شنيدهام. (7) اين به توحيد صمدي (8) که اساتيد ما از آن به توحيد قرآني تعبير ميفرمودهاند، اشاره دارد:« هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» (9)« او اوّل و آخر و ظاهر و باطن است.»
2-آب يعني علم و ايمان
قرآن ميفرمايد:«فلينظر الانسان الي طعامه» (10)« انسان بايد به غذايش نگاه کند.»
مرحوم فيض - عليه الرحمة - در تفسير صافي از امام باقر عليهالسّلام نقل ميکند که در تفسير آيه فوق از ايشان سؤال شد و حضرت فرمودند:«طعام انسان، همان علمش است که بايد ببيند از چه کسي آن را ميگيرد.» (11)مرحوم استاد الهي قمشهاي - قدس سرّه - ميفرمودند:«موضوع - اين - آيه شريفه، انسان است و غذاي انسان « من حيث هو انسان» علم است.» (12)علم و عمل جوهر و انسانساز است (13)، و هر کس مجسّمه ساخته شدة علم و عمل خودش است و علم و عمل، تارو پودش را تشکيل ميدهد.برهانهاي محکم دلالت دارند که علم و عمل، انسانساز است و علم، عين عالم؛ و عمل، عين عامل ميشود، و انسان با درس و بحث و گفت و شنود، خودش را ميسازد.يک دهان داريم که براي بدن غذا ميگيرد، و يک دهان نيز براي روح غذا ميگيرد که همان گوش است:آدمي فربه شود از راه گوش جانور فربه شود از راه نوش(14)کتابها و نوشتهها سفرهاند و نبايد از هرجايي لقمه برگيريد؛ انسان در حال ساختن خود براي ابد است. شما نهال خانه خود را به دست هر کسي نميدهيد تا چه رسد به نهال وجودي خود! پس آن را مواظبت کنيد.
«إنّ هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم» (15)« اين قرآن، مردم را به بهترين راه هدايت ميکند. »
خدا را شکر که ما را از پيروان پيامبر اکرم صلّيالّله عليه و آله و اولاد پاک او قرار داده است و از منهل آنها سيراب ميشويم، و تفسيرهاي روايي چشمه گواراي اين کوثر است.تفسير صافي و مجمعالبيان از امام صادق عليهالسّلام در تفسير اين آيه: « ان لو استقاموا علي الطريقة لأاسقيناهم ماءً غدقاً» (16)؛ « اگر مؤمنان، بر طريق ايمان استقامت نمايند آب گوارايي به آنان ميچشانيم.» چنين نقل کردهاند:«لا فدناهم علماً کثيراً يتعلمونه من الائمة عليهم السّلام.»«علم فراواني به آنان مي داديم که آنرا ازائمه فراگيرند. »(17)آب در اينجا به علم تفسير شده است. خلاصه، حيات انسان «من حيث هو انسان» علم است. ما معتقديم که در قرآن هيچگونه مجازي نيست و همه الفاظ ، در معاني خودش است گرچه عدهاي از بزرگان، «مجازات القرآن» نوشته اند مثل سيد رضي - عليه الرحمة- .ملاّ عبدالصمد همداني - عليه الرحمة - در بحر المعارف درباره اين که مراد از آب، علم است مينويسد:« معلّم کسي است که آب رحمت را، به دلهاي مستعّد و آماده ميرساند.»در حديثي ديگر امام باقر عليهالسّلام، آب را به ايمان تفسير فرموده است.مرحوم فيض - عليه الرحمة - چنين آورده است:«يعني لو استقاموا علي ولاية اميرالمؤمنين علي والاوصياء من ولده عليهم السّلام و قبلوا طاعتهم في امرهم و نهيهم لاسقيناهم ماء غدقاً يقول لأشربنا في قلوبهم الايمان.» (18)« اگر مردم به ولايت اميرالمؤمنين حضرت علي عليهالسّلام و اوصيا آن حضرت که از اولادش هستند استقامت نمايند، و طاعت آنان را بپذيرند و امرها و نهيهاي آنان را اطاعت کنند آبي گوارا به آنان ميچشانيم يعني قلبهاي آنان را از ايمان سيراب ميکنيم.»حضرت امير عليهالسّلام در نهجالبلاغة علما را به کشاورز تعبير فرموده، که مزرعة آنان قلبهاي آماده ، و بذر آن ها علمها و معارف است.مهمترين صنعت انبيا و پيروان سفراي الهي، آدم سازي است، ولي آدمسازي و مدينة فاضله به بار آوردن مشکل است(19). البته آيه اين است « لو استقاموا علي الطريقة» ؛ « بي استقامت به جايي نميتوان رسيد» چه فرمود:(20) (ص 30) اگر استقامت نماييد. (21)يکي از سخنان عارفان بالله اين است که حال (22) خوب است امّا از حال نميتوان به مکاشفه رسيد، بلکه بايد ملکه (23) باشد تا به « مکاشفه» (24) برسد؛ ممکن است انسان با ديدن جنازهاي و رفتن به قبرستان، حالي پيدا کند امّا اين ماندني نيست و بايد ملکه شود و آن ملکه ريشه بدواند تا به جايي برسد و مکاشفات حاصل شود که همان نزول ملائکةاست.
«تتنزل عليهم الملائکه»(25)«ملائکه بر آنان نازل ميشوند.»
مرحوم خواجه در نمط 9، اشارات ميفرمايد:«پارهاي ذغال در کنار انگشت آتش قرار ميگيرد، گرم ميشود، حال پيدا ميکند ولي آتش نميشود ؛ وقتي آتش ميشود که در کنار آتش استقامت کند! اينجاست که (تُؤتي اُکلها کل حينٍ بِأذنِ رَبِّها)(26) ؛ « اين شجرة طوبي» هر لحظه به اذن خداوند ثمرهاش را ميدهد - و مکاشفاتي پديد ميآيد-.»به قول سنايي غزنوي:تخمهايي که شهوتي نبود بَرِ آن جز قيامتي نبودکتابهاي اصيل عرفاني که مفاد آيات و روايات است، طبق اصطلاح خودشان [که هر کسي را اصطلاحي دادهاند (27) ] ميگويند:نبوّت دو نوع است:1- نبوّت تشريعي، يا وحي مصطلح؛2- نبوّت انبايي، يا تعريفي؛ يا اخباري، يا مقامي؛ (28) يا وحي غير مصطلح (29).نبوّت تشريعي که مخصوص رسول خداست با رفتن حضرت محمد صلّيالله عليه و آله تمام شده است. (30)
نبوّت انبايي که تا قيامت ادامه دارد وقف خاص کسي نيست، و مکاشفات از اين گروه است. گرچه بر وجه تشريعي نيز کشف ، اطلاق ميشود؛ چه اين که قيصري ميگويد:«قرآن، کشف تام بلکه کشف اتّم محمدي صلّيالله عليه و آله است.»قرآن،در ليلةالقدر بر بُنيه محمديه صلّياللهعليهوآله نازل شده است و اين ازکُدهايي است که به راحتي به دست نميآيد، چه اين که معاني «ليلةالقدر» مختلف است:1- فاطمه زهرا عليهاالسّلام طبق حديثي که فرات کوفي نقل ميکند، ليلةالقدر است که يازده معصوم و قرآن ناطق از دامن اين ليلة برخواسته است.2- ساية زمين که شب قدر است و از آن به «ليلة القدر زماني» تعبير ميکنيم که قرآن به صورت نجومياش در اين ليل و نهار زماني نازل شده است-.3- بُنيه محمديه صلّياللهعليهوآله ليلةالقدر است،(31) که قرآن به صورت «انزالي»بر اين بُنيه نازل شده است.پيش از اين گفته شد که حال، سبب پيدايش ملکات ميشود و آغاز پيدايش اين حالات، خوابهاي خوش است و پس از آن در بيداري!
علي بن شعبه الحراني - عليه الرحمة - در تحف العقول، از پيامبر اکرم صلّياللهعليهوآله نقل ميکند:« وقتي ايمان مؤمن قوي شد خوابش کم ميشود.»يعني چرا در خواب به او بدهند، از آن به بعد در بيداري خواهد ديد؛ زيرا مايه تمثلاّت، اِعراض از اين دنيا و اين نشأة است؛ حالا خواب باشد، يا ترس، يا انتظار، و يا ..... هيچ يک ، خصوصيتي ندارند ....
البته اين مراحل را بايد در خدمت استاد بود زيرا:
هيچ کس بي اوستا چيزي نشد
هر که گيرد پيشهاي بي اوستا
ريشخندي شد به شهر و روستا
هيچ آهن خنجر تيزي نشد
ريشخندي شد به شهر و روستا
ريشخندي شد به شهر و روستا
مرحوم کليني - قدس سرّه - در کتاب کافي، بابي گشوده است به اين عنوان: ان الائمة عليهم السّلام يزدادون في ليلة الجمعة. « علم ائمه عليهم السّلام در شبهاي جمعه زياد ميشود». (32)علما درباره اين روايات ميفرمايند: علم به حلال و حرام نيست، زيرا آنها گفته شده است. اين اعمال ماست که يکي از اسباب اين مکاشفات ميشود. ملّاعبدالصمد همداني - عليه الرحمة - در بحر المعارف در اينباره مينويسد:«انسان، در فراز و نشيبهاي مافوق طبيعت، گاهي ميبيند که ابري بر بالاي سرش آمده است؛ مي گويد: از کجا آمدهاي؟! جواب ميدهد: من، علم تو هستم که به ديگران ياد دادهاي.»
اين خود کليدي است که بايد آن را به خاطر داشته باشيد!اعمال ما، در اينجا بر ايمان ملکه به بار ميآورد و اين ملکات ، در ملکوت عالم (قيامت) با صورتهاي قيامتي ظهور ميکنند که همان تجسُّم اعمال، يا تمثُّل اعمال است. (33)
علّامه مجلسي - عليهالرحمة - در کتاب معاد بحار الانوار نقل مي کند که امام صادق عليهالسّلام ميفرمايند:«حيوانات گوناگون در قيامت تمثّلات اعمال شماست.»اين، يکي از بطون کريمه «و اذا الوحوش حشرت» (34) است؛ زيرا حشر در قيامت با همين اعمال ملکه شده است. به قول مولانا:
سيرتي کآن در وجودت غالب است
هم بر آن تصوير حشرت واجب است(35)
هم بر آن تصوير حشرت واجب است(35)
هم بر آن تصوير حشرت واجب است(35)
به تعبير قرآن:«يوم تجد کل نفس ما عملت من خير محضراً» (36)؛«فرداي قيامت، هر کس اعمال خويش را ميبيند.»
براي توضيح بيشتر در اين باره به کتاب دروس اتحاد عاقل به معقول مراجعه کنيد. (37)حضرت امير عليهالسّلام ميفرمايند:«واعلم انّ لکلّ ظاهرٍ باطناً علي ُمثاله،ُ فما طاب ظاهره طاب باطنه، و ما خبث ظاهره خبث باطنه.» (38)«بدان که هر ظاهري باطني مطابق خود دارد، پس آنچه ظاهرش پاک است - معمولاً -باطنش نيز پاک است، و آن چه ظاهرش خبيث و ناپاک است معمولاً باطن آن نيز ناپاک است.»اين سخن حضرت، از آن سخنان عميق و ريشهدار است و خلاصه کلامي است بزرگ.آن حضرت در ادامه ميفرمايند:«و اعلم ان لکل عملٍ نباتاً و کل نباتٍ لا غني به عن الماء، و المياه مختلفةٌ فما طاب سقيه طاب غرسه وحلت ثمرته، و ما حبث سقيه حبث غرسه و أمرّت ثمرته.»«آگاه باش! هر عمل، به منزله گياهي است و هر گياهي نياز به آب دارد و آبها مختلف است، پس گياهي که آبياري آن پاک باشد، هم درخت پاک خواهد بود و هم ميوهاش شيرين؛ و گياهي که آبياريش ناپاک باشد هم درخت، ناپاک است و هم ميوهاش تلخ.»
3- آب يعني صادر نخستين
يکي ديگر از معناهاي آب، در نزد عارفان بالله اين است که آب، اصل موجودات است، و از آن به صادر نخستين و نفس رحماني تعبير ميکنند.ملاّ صدرا ـ عليه الرحمة ـ در اين باره مي نويسد: عجيب اين است که از تالس ملطي (39) نقل شده است که اصل موجودات، آب است و همه چيز از او پديد آمده است.»بعيد نيست که مراد ملطي ، همان وجود منبسط که در اصطلاح عارفان بالله، به آن نفس رحماني ميگويند باشد که اين با آيه کريمه مناسب است: «کان عرشه علي الماء» (40) «عرش الهي بر آب قرار داشت.» (41)روايات نيز اين سخن را امضا فرموده است.سيد نعمة الله جزايري - قدس سرّه - در الانوار النعمانية ميفرمايد:«صادر اول، آب حيات است»در بعضي از روايات ديگر آمده است: «اولين صادر، هباء است.»که به آن رقّ منشور (پردة گسترده) و «ظل الله الممدود» نيز ميگويند که همه کلمات وجوديه اعم از عقول، ارواح، نفوس و طبايع بر آن نقش بسته است و آن، واسطه «قوام» اين موجودات بوده،م و حياتبخش آنهاست.
براي صادر نخستين، اسامي مختلف ديگري نيز هست. (42)
فرق صادر نخستين، با حق «تعالي»گفته شد که صادر نخستين، سبب قوام تمام موجودات و حياتبخش همه است و هيچ گونه قيد و حدّي ندارد و به اصطلاح، «مطلق» است و همين نکته هم فرق «صادر نخستين» با «حق تعالي» است؛ چرا که صادر نخستين، مقيد به قيد «اطلاق» است امّا «حق تعالي» از اين قيد هم مطلق است! (43)
1- سوره انبياء (21) آيه 30.2-طرح نخستين اين نوشته در مقدمه مطلوب کل طالب، چاپ بنياد نهج البلاغه نيز آمده است.3- سوره انسان (76) آيه 22.4- مجمع البيان، ج 10 ، ص 412.5- رساله انّه الحقّ. ص 304.6- اصطلاح توحيد صمدي. ناظر به توحيد خالصي است كه از سوره توحيد آن هم كريمه «الله الصمد» به دست ميآيد؛ چون از قرآن گرفته شده است، به آن توحيد قرآني نيز ميگويند ، هزار و يك نكته، نكته 828؛ رساله انّه الحق، ص 282 - 303 .7- سوره حديد ( 57) آيه 3.8- سوره عبس (80) آيه 24.9- تفسير صافي ، ج 5، ص 287.10- يعني انسان از جهت انسانيت [ كه مراد روح آدمي است] چون جسم، ويژگي انسان نيست زيرا در جسم با ساير حيوانات شريك است و انسان [از اين جهت و با اين ويژگي] غذايش، علم است نه گوشت و نان و .... كه اين ها غذاي جسم است.11- اين جمله از كلمات قصار حضرت استاد علامه حسنزاده آملي «دام عزّه العالي» است و براي شرح آن رجوع كنيد به كتاب عيون مسائل نفس، عين 61؛ فرهنگ جهاد. سال اول، شماره 3. ص 63.12-مثنوي معنوي، به تصحيح نيكلسون، ج 3، ص 288.13- سوره اسراء (17) آيه 9.14- سوره جن (72) آيه 16.15- تفسير صافي، ج 5. ص 236.16- تفسير صافي، ج 5، ص 236.17- حضرت استاد در كلاس درس بارها ميفرمودند: بالاترين معجزه پيامبر صلّي اللّه عليه وآله و سلّم شق القمر و امثال آن نيست، كه اينها و ساير موجودات مطيع خدايند؛ بلكه بالاترين معجزه آن حضرت، آدمسازي است كه از آن اعراب بدوي، اينگونه آدمي بسازد كه بگويد « كأني انظر الي عرش الرحمن بارزاً»، «گويا عرش الهي را به طور آشكار ميبينم» يا بگويد:الآن بهشتيان را در بهشت و جهنميان را در جهنّم ميبينم؛ وزيدبن حارثه ها كم نبودند!18- لذا حضرت امير عليهالسّلام ميفرمايند: الاستقامةالاستقامة»، نهجالبلاغه. خطبه 176.19- حال، صفات عارضي و زودگذري است كه در حالاتي خاص پديد ميآيد، براي مثال با ديدن جنازه و ... حال پديد ميآيد، اما بعد فراموش ميشود؛ گرچه اين حالات از اين جهت كه مقدمه ملكه است خوب است، هزار و يك نكته، نكته 140.20- ملكه، يعني صفاتي كه پايدار و ماندني است و در جان انسان رسوخ كرده و همان طور كه در متن، بيان خواهد شد ملكات، سازنده جان آدمي است و انسان با ملكاتش محشور ميشود كه همان صفات پايدار است.21- مكاشفه، يعني ديدن امور غيبي كه غالب مردم از ديدن آن عاجزند و داراي انواعي است ذاتي و صفاتي[فصوص الحكم، 105] و اگر و با شرايطي خاصّ باشد، ديدن عين ثابت فرداست [فصوص الحكم، 120 - 121].
22- سوره فصّلت (41) آيه 30.23- سوره ابراهيم (14) آيه 25.24- ما حق نداريم با اصطلاح مردم دعوا كنيم چه اين كه به قول مولوي.هر كسي را سيرتي بنهادهايم هر كسي را اصطلاحي دادهايم
هنديان را اصطلاح هند، مدح سنديان را اصطلاح سند، مدح
مثنوي معنوي، جلد 1. ص 342 - 343.25-فصوص الحكم، 113، هزار و يك نكته. نكته 356.26- همه كشفها وحي است اما فقط به وحي انبيا وحي گفته ميشود گرچه اطلاق آن بر همه انواع آن جايز است مثل « و اوحي ربك الي النحل» سوره نحل (16) آيه 68؛ « اوحينا الي ام موسي» سوره قصص (28) آيه 7؛ « بان ربّك اوحي لها» سوره زلزله (99) آيه 5؛ و به قرآن كه وحي است كشف اتم محمدي صلّي الله عليه و آله اطلاق شده است.27- حضرت امير عليهالسّلام ميفرمايد:«يا رسول الله انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك» « اي رسول خدا با ارتحال شما چيزي قطع شد (وحي) كه با مرگ هيچ كس قطع نميشود.» نهجالبلاغه، خطبه 235.28- در رساله انسان و قرآن، ص 185 تا 251 در اينباره بحث خوبي كردهايم كه همراه با خاطرهاي به يادماندني از حضرت استاد آيةالله شيخ محمد تقي آملي - عليهالرحمه - در صفحة 211 و 212 ميباشد؛ به آنجا مراجعه كنيد.
29- اصول كافي، ج 1، ص 253 - 254.30- حضرت استاد - دام عزّه - مكّرر ميفرمودند. در روايات، تجسّم اعمال نيامده بلكه «تمثّل» آمده است، و انسان كار كُشتهاي آن را به «تجسّم اعمال» ترجمه نموده و به همين هم مشهور شده امّا حقيقت اين است كه اعمالي كه ما، در اين جا انجام دادهايم، جسمها و بدنهاي قيامتي خواهند شد. هزار و يك نكته ، نكته 968 ؛ عيون مسائل نفس، عين 63.31- آن زمان (قيامت) كه حيوانات وحشي [كه در حقيقت انسانهاي گنهكارند] وارد محشر شوند. سوره تكوير (81) آيه 5.32- مثنوي معنوي، ج 1، ص 323.33-آل عمران (3) آيه 31.34- درس 23، ص 413 تا 460.35- نهج البلاغه، خطبه 154.36- در اين كه ضبط لفظ. ثالس است يا تالس، حضرت استاد فرمودند: لفظي است يوناني و در تعريب، تا به ثا تلّفظ ميشود و در فارسي، به تا. لذا ملّاصدرا - عليهالرحمه - در متن اسفار ثالس ملطي. فرمودهاند و ما به تالس ملطي ترجمه نموديم.37- سوره هود (11) آيه 7.38- الاسفار الاربعه،ج 5، ص 208.39-تعدادي از آن اسماء عبارتند از: جوهر نخستين ؛ - قلم اعلي ؛ - نور مرشوش؛ - حقيقت محمديه صلّياللهعليهوآله. - حقيقت كلّيه ؛ - اسم اعظم؛ - روح اعظم؛ - عقل اول ؛ - هويت- ساريه ؛ - عماد؛ - حقّ مخلوق به؛ - هيولاي كلّيه ؛- قضاي اول؛ - خزانه جامعه و ... .