آیین سلوک (6) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیین سلوک (6) - نسخه متنی

حسن حسن زاده آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيين سلوك

فرهنگ جهاد ـ شماره اول،سال چهارم ، پاييز
1377

علامه حسن زاده آملي

قسمت پنجم اين دستورالعمل را در شماره 12
مجله ملاحظه
فرموديد.

اينك قسمت ششم آن:

سه حكايت كه هر يك جزو بهترين حكايت‌هاست
وهم‌چون دستور العملي درآيين سلوك الي
الله است انتخاب شده، كه حكايت نخست اوّل
آن در شماره قبل گذشت و اينك حكايت دوّم.

اين حكايت را شيخ بهاء الدين (بهايي) ـ
رحمه‌الله عليه ـ در كشكول نقل كرده است
ومي‌گويد:

اين حديث را به خط شهيد ثاني از
عنوان بصري نقل مي‌كنم(1)، عنوان بصري كه
پير مردي 94 ساله است مي‌گويد:

من سال‌ها نزد مالك بن انس رفت وآمد داشتم
تا زماني كه امام جعفرصادق ـ عليه‌السلام
ـ به مدينه (2) وارد شدند. پس به خدمت آن حضرت
شرفياب شدم و دوست داشتم از محضر ايشان
استفاده كنم همان‌طور كه سال‌ها خدمت
مالك بودم.

روزي آن حضرت به من فرمود:

من درمحاصره
هستم وبا اين حال براي هر يك از ساعت‌هاي
شبانه روزم ذكر خاصي دارم (3) پس تو مرا از
ذكرهايم باز ندار وهمان طور كه تاكنون نزد
مالك مي‌رفتي ازاين به بعد هم نزد او برو.

عنوان بصري مي‌گويد:

من از اين فرمايش
امام ـ عليه‌السلام ـ ناراحت شدم واز نزد
آن حضرت بيرون آمدم و با خود گفتم اگر خيري
در من مي‌ديد مرا از حضور و شاگردي محضرش
محروم نمي‌كرد. پس از آن وارد مسجد پيامبر
اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ شدم و
بر آن حضرت سلام دادم.

فرداي آن روز دوباره به مسجدالنبي ـ صلي
الله عليه و آله و سلّم ـ شرفياب شدم ودو
ركعت نماز خواندم و پس از سلام عرضه داشتم
خدايا: از تو مي‌خواهم دل امام جعفرصادق ـ
عليه السلام ـ را برمن نرم كني و مرا از
علم‌اش بهره‌مند سازي تا به صراط
مستقيم‌ات، هدايت شوم وبا حالتي افسرده و
غم زده به خانه‌ام برگشتم وچون دلم لبريز
از محبّت امام جعفرصادق ـ عليه‌السلام ـ
شده بود، از آن پس نزد مالك بن انس نرفتم
وجز براي نمازهاي واجب از خانه بيرون
نمي‌آمدم تا اين كه بالاخره صبرم تمام شد (4)
و چون به در خانه آن حضرت رسيدم، اجازه ورود
خواستم.

خادم آن حضرت بيرون آمد پرسيد چه
مي‌خواهي؟

گفتم:

براي عرض سلام به شريف (لقبي است كه
عنوان بصري به امام صادق ـ عليه ‌السلام ـ
داده است.) آمده‌ام.

خادم گفت:

آن حضرت در مصلّي و محراب عبادت
به نماز ايستاده است.

پشت دربه انتظار نشستم چند لحظه‌اي بيشتر
نگذشت كه خادم آمد و گفت:

با بركت و رحمت
الهي به خانه وارد شويد.

وارد خانه شدم به امام جعفر صادق ـ
عليه‌السلام ـ سلام كردم.

حضرت فرمود:

بنشين، خدا گناهانت را
بيامرزد، من هم بي‌درنگ نشستم، امام ـ
عليه‌السلام ـ چند لحظه سرش را پايين
انداخت و سپس سرش را بلند كرد و فرمود:

كنيه‌ات چيست؟

گفتم: ابوعبدالله.

امام ـ عليه‌السلام ـ فرمود:

اي
ابوعبدالله!

خدا تو را بر اين كنيه‌ات
ثابت قدم بدارد و موفّق باشي چه خواسته‌اي
داري؟

با خود گفتم: اگر در زيارت آن حضرت ـ
عليه‌السلام ـ وسلام بر ايشان غير از اين
دعاي خير ايشان هيچ فايده‌اي نباشد باز هم
بسيار ارزشمنداست.

پس از آن، حضرت ـ عليه‌السلام ـ سرش را
بلند كرد و فرمود چه مي‌خواهي؟

گفتم:

از خدا خواسته‌ام قلب شما را بر من
مهربان فرمايد واز علم شما بهره‌مند شوم و
اميدوارم خدا اين دعاي ارزشمند مرا مستجاب
فرمايد.

پس از آن امام صادق ـ عليه‌السلام ـ
فرمود:

اي ابو عبدالله!

علم فقط به يادگيري نيست
بلكه نوري است كه خداوند تبارك وتعالي در
قلب هركس كه بخواهد هدايت‌اش كند قرار
مي‌دهد، پس اگر به دنبال علم هستي درمرحله
اول حقيقت بندگي را در جانت بجوي وپس ازآن
علم را با عمل به آن طلب كن واز خداي فهم
طلب كن تا خدا فهم و دانش را به تو عنايت
كند.

گفتم: اي شريف!

امام ـ عليه‌السلام ـ فرمود:

بگو اي
ابوعبدالله.

گفتم:

اي ابوعبدالله!

حقيقت بندگي چيست؟

امام ـ عليه‌السلام ـ فرمود:

سه چيزاست:

نخست اين كه بنده درآن چه خداي به او داده
است خود را مالك نداند؛ زيرا بندگان واقعي
خدا، خود را مالك نمي‌بينند و هرچه هست را
ملك خدا دانسته و در هرجا دستورداده است آن
را خرج مي‌كنند.

دوم اين كه بنده، خود را مدبّر زندگي خويش
نداند.

سوم كار و زندگي و تلاشش را در آن چه خداي
به او فرمان داده است يا از آن نهي فرموده
قراردهد.

پس هرگاه بنده خود را مالك خويش و دارايي
خود نداند، انفاق بر او آسان مي‌شود و در
آن چه خدا دستور داده است (خمس و زكات و
صدقه) به راحتي انفاق مي‌كند و هرگاه بنده
تدبير زندگي‌اش را به خدا بدهد مشكلات
دنيا را به راحتي تحمل مي‌كند و هرگاه
بنده‌اي به آن چه خداي به او دستور داده
است مشغول شود. و از آن چه نهي فرموده
دوري كند ديگر به جدال با مردم و فخرفروشي
كشيده نخواهد شد.

آن‌گاه كه خدا بنده‌اي را به اين سه خصلت
گرامي داشت، دنيا وابليس و مردم بر او آسان
مي‌شود وبه دنبال دنيا زدگي وزراندوزي و
جاه‌طلبي نمي‌رود وعزّت خود را به آن چه
نزد مردم است نمي‌داند وعمرش را به بطالت
نمي‌گذراند و اين اولين درجه تقواست كه
خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد:

تلك الدار اللآخره نجعلها للذين لا
يريدون علوّاً في الأرض ولا فساداً.

«زندگي آخرت را براي كساني قرار داده‌ايم
كه به دنبال جاه ‌طلبي و فساد در زمين
نباشند.»

گفتم: اي ابوعبدالله!

مرا نصيحتي فرماييد.

امام ـ عليه‌السلام ـ فرمود:

تو را به نه
خصلت سفارش مي‌كنم كه اين‌ها سفارش من
براي طالبان طريق الي الله است واز خدا
مي‌خواهم تو را به عمل به آن‌ها موفق
گرداند.

سه خصلت از اين نه خصلت براي مبارزه با نفس
است و سه خصلت براي حلم وسه خصلت براي علم
است. پس آن‌ها را حفظ كن واز سستي درباره
آن‌ها بپرهيز.

عنوان بصري مي‌گويد:

خود را براي شنيدن
آن‌ها آماده كردم.

امام ـ عليه‌السلام ـ فرمود:

آن‌ها كه
براي مبارزه با نفس است:

1- از خوردن آن چه ميل نداري پرهيز كن كه
سبب حماقت وناداني مي‌شود؛

2- از خوردن غذا جز در وقت گرسنگي دوري كن؛

3- آن‌گاه كه غذا مي‌خوري از غذاي حلال
استفاده كن و در آغاز «بسم‌الله» بگو.

اين سخن ارزشمند رسول‌اكرم ـ صلّي الله
عليه وآله وسلّم ـ را به ياد داشته باش
كه فرمود:

انسان هيچ ظرفي را پر نكرد كه
بدتر از شكم باشد، پس اگر ناچاري كه
حتماً‌ غذا بخوري (كه براي حفظ سلامتي
ناچار هستي) پس يك سوم آن را به غذا و يك سوم
آن را به آب و يك سوم آن را به نفس كشيدن
اختصاص بده.

پس از آن امام ـ عليه‌السلام ـ فرمود:

آن‌ها كه براي حلم است

1- اگر كسي به تو گفت اگر يك كلمه بگويي ده
كلمه پاسخ مي‌شنوي در جوابش بگو:

اگر تو ده
كلمه بگويي يك كلمه هم از من نخواهي شنيد؛

2- اگر كسي به تو ناسزا گفت بگو:

اگر تو راست
مي‌گويي از خدا مي‌خواهم گناهان مرا
ببخشد واگر دروغ مي‌گويي از خدا مي‌خواهم
گناهان تو را ببخشد؛

3- اگر كسي به تو وعده خيانت داد تو او را
وعده به نصيحت ودعا بده.

آن‌ها كه براي علم است

1- آن‌چه نمي‌داني از عالمان بپرس و مبادا
كه از آن‌ها براي غرض‌ورزي و تجربه كردن
آنان بپرسي؛

2- مبادا بدون علم وتحقيق وبه نظر خود عمل
كني بلكه درهمه چيزها تا آن‌جا كه ممكن
است به احتياط رفتاركن؛

3- از فتواد دادن فراركن چونان كه از شير
مي‌گريزي و گردنت را پل گذر مردم قرارنده.
(5)

پس ازآن امام صادق عليه‌السلام ـ
فرمود:

اي ابوعبدالله!

برخيز كه آن چه بايد، به تو
گفتم و ذكرم را خراب نكن؛ زيرا من كاردارم.

پايان آن چه شيخ بهاء الدين(بهايي) ـ
رحمه‌الله عليه ـ در كشكول نقل كرده است.

اي برگزيدگان استقامت و سداد!

واي طالبان
هدايت و رشاد!

واي سالكان راه خداي عباد!

بياييد ودراين نوشته كريمانه تأمل كنيد،
نوشته‌اي كه به قلم ولايت نگاشته شده وبا
نقش نور و هدايت مزيّن شده است.

ومن خويشتن
را مخاطب قرار مي‌دهم مي‌گويم:

اي نفس بد
انديش!

(ماغرّك بربّك الكريم)، (6)

«چه چيز تو
را به خداي كريم مغرور كرده است»

‌ كه
درحضورش اين گونه زشت كرداري؟

برخيز و سفري به سوي خداي‌ات آغاز كن،
خدايي كه (خلقك فسّواك فعدلك في أيّّ صورةٍ
ما شاء ركّبك) (7)
خدايي كه تو را آفريد وچه
نيكو هم آفريد وتو را با چه صورتي بدلخواه
خويش و زيبا، بياراست، آيا نمي‌بيني غير
او همه خاكسار كوي اويند؟!

چرا به اوج باغ هستي بال نمي‌گشايي و همه
عمرت در قيل و قال وجواب و سؤال سپري شد؟

برخيز و فرصت را غنيمت شمار و خويشتن را از
غصه و عار بدر آر.

از امروز و فردا كردن پرهيز كن كه مسامحه
همه را به ذلّت مي‌كشاند.

برتو باد به حضور نزد خداي غفور؛ زيرا
حضور سبب نور است بلكه خود نورعلي نوراست
خداي هم نور زمين و آسمان است و جمال و كمال
آن.

آيا تاكنون كتاب خداي حكيم را نخوانده‌اي
كه مي‌فرمايد:

(والذين جاهدوا فينا
لنهدينهم سبلنا) (8)

«آناني كه در راه خدا جهاد كنند، به طور
يقين آن‌ها را به راه هدايت رهنمايي
مي‌كنيم.»

آيا كلام گهربار امام به حقّ ناطق، امام
جعفر صادق ـ عليه‌السلام ـ را نشنيده‌اي
كه مي‌فرمايد:

«علم تنها به خواندن نيست بلكه نوري است
كه خداوند در قلب هر كس كه بخواهد
هدايت‌اش كند قرارمي‌دهد.» (9)

اگر بودي كمال اندر نويسايي وخوانايي چرا
آن قبله كل نانويسا بود و ناخوانا

تاكي درگليم غفلت آرميده‌اي؟

ازخواب
گران برخيز وخلوتي بگزين وبه درگاهش
توبه‌اي خالص بنما. بر تو باد به سكوت و
روزه و دوري از قوم و خويش وقبيله‌ات.

اي نفس گنه كار!‌

ازدنياي فاني دوري كن؛
زيرا محبت دنيا، محبت هر فساد و ريشه همه
گناهان است.

از دنياي دار الغروربپرهيز وبه سوي خدا
ونور بگريز كه خداي فرمود:

(لعلّ الله يحدث بعد ذلك أمراً) (10)

«شايد
خدايت از اين پس برايت نيك مقدركند.»

بدان كه روزي را درپيش داري كه به تنهايي
به حضورش باز خواهي يافت. (11)

اي شده مغرور بدار غرور (12)

قدخير الغافل يوم
النشور (13)


اي كه فتادي زره عشق دور

آلاالي الله تصير
الأمور (14)

از چند نداري خبر از خويشتن يار حضور وتو
نداري حضور

وما اخالك بناجٍ لما يداك قد حصلتا من
شرور (15)

و لا تخافنّ سوي نفسكا (16)

ترس توبيجاست زمرگ
وزگور

و الله قد اظهر آياته(17)

بي‌خبر است گرچه دل
و ديده كور




  • هرچه تواني بره عشق كوش
    دست زأنبان شكم بازدار
    تا كه دست نور دهد همچو هور (18)



  • كامده از عشق همه درظهور
    تا كه دست نور دهد همچو هور (18)
    تا كه دست نور دهد همچو هور (18)



هل كان عبدالبطن عبدالاله (19)

ظلمتي از پرتو
ونور است دور

آن به طلب كو بود اصل مراد:

إيّاك والزهد
لوجدان حور (20)


باش همي درره ديدار يار

إن شئت عيشاً
دائماً‌ في السرور (21)

اين سر بي‌هوش تو از خيرگي

لما يفيعنّ الي
نفح صور (22)

اين دل زنگار تو را راه نيست

في ساحة القدس
من الله نور (23)

نعم لئن تبت نصوحاً‌ عسي ان يغفر الله
الرحيم الغفور (24)

في ظلمة الليل تناجي الإله تكلّم الله
كموسي بطور (25)

وابك بكاءً عالياً‌ قانتاً عند صلاه ليلك
بالحضور (26)

نيست گرت مرده دلي بهرچه

لست لربك بعبدٍ
شكورٍ؟ (27)

مرد خدا را حسنا روي دل (28)

سوي حضور است نه حور و قصور (29)

پس اي خدايي كه مرا از نيستي آفريدي!

اي
خدايي كه به نبي آدم كرامت عنايت فرمودي!
اي خدايي كه تاريكي‌ها را به نور خويش
منور بنمودي!

اي شاهد نجواييان!‌اي مقصد

جويندگان!

‌ اي همراز و همساز پويندگان!

اي خدايي كه حكمت‌ات در خلايق جاري است
!

اي خدايي كه به درخانه او به پناه
آمده‌ايم!

اي خدايي كه از شر اماره به او
پناهنده شده‌ايم!

اي خدايي كه همه در او
حيرانند و زبان‌ها به ذكر او گوياست!




  • اي كه زبان‌ها به تو گوياستي
    اي كه صفات تو و ذاتت نكوست
    اي كه زنور رخ زيباي تو
    اي كه سراي دل شوريدگان
    اي كه زتو مرغ شباهنگ را
    دست حسن‌گير ورهاييش ده
    اي كه ز راز دلش آگاستي. (30)



  • اي كه دل و ديده بيناستي
    اي كه زهر عيب مبراستي
    روي همه خرّم وزيباستي
    شورشي از عشق تو برپاستي
    ناله جانسوز سحرهاستي
    اي كه ز راز دلش آگاستي. (30)
    اي كه ز راز دلش آگاستي. (30)




1. علامه مجلسي در بحارالانوار، ج1، ص 224،
اين حديث را چنين نقل مي‌كند: اين حديث را
به خط شيخ بهاء الدين(بهايي) ـ رحمه الله
عليه ـ ديدم كه ايشان از شهيد ثاني (شيخ شمس
الدين محمد مكي) نقل مي‌كند و شهيد ـ رحمة
الله عليه ـ مي‌نويسد: من اين حديث را از
خط شيخ احمد فراهاني روايت مي‌كنم كه
عنوان بصري .... .

2. در نسخة حضرت استاد ازشيخ بهاءالدين
(بهايي) ـ رحمة الله عليه ـ لفظ «المدينة»
نيست اما در نسخه بحارالانوار «المدينة»
آمده است.

3. يكي از بهترين كتاب‌هايي كه در ذكرهاي
ساعت‌هاي شبانه روز نوشته شده است مفتاح
الفلاح شيخ بهاء الدين (بهايي) ـ رحمة الله
عليه ـ است كه رسالة نور علي نور حضرت
استاد علامه حسن زاده در مقدمه آن چاپ شده
است.كه داراي 6 باب است كه هر باب مشتمل بر
چندين فصل است:

باب اول آن در آداب دعاهاي بين الطلوعين
است؛

باب دوّم در دعاهاي طلوع آفتاب تا زوال
ظهر است:

باب سوّم در ذكرهاي زوال ظهر تا غروب است:

باب چهارم در دعاهاي غروب تا وقت خواب؛

باب پنجم در دعاهاي وقت خواب تا نصف شب؛

باب ششم درذكرهاي نصف شب تا طلوع صبح صادق
وآداب نماز شب است.

4. در اينجا حدود يك سطر از حديث، كه در
بحارالانوار آمده است در نسخه حضرت استاد
از كشكول شيخ بهاء الدين (بهايي) ـ رحمه
الله عليه ـ وجود ندارد كه در ربط جمله به
هم مؤثر است.

«فلمّا ضاق صدري تنعلّت و تردّيت و قصدت
جعفراً‌ وكان بعدما صلّيت العصر.»

«پس از اين كه دلتنگ شدم كفش و لباس پوشيدم
و قصد زيارت امام جعفرصادق ـ عليه‌السلام
ـ را كردم و بعد از نماز عصر حركت كردم وچون
به در خانه ... .»

5. شايد مراد امام ـ عليه‌السلام - از گريز
از فتوا، پرهيز نااهلان از اين منصب الهي
است كه امام باقر ـ عليه‌السلام ـ
مي‌فرمايند:« كسي كه بدون علم فتواد دهد
ملائكه رحمت و عذاب هر دو او را لعنت
مي‌كنند

وگناه كساني كه به اين فتوا عمل كرده‌اند
به عهده اوست». اصول كافي، ج1، ص42.

وگرنه فتواد دادن عالمان لايق وذي صلاح
لازم است و ادله اربعه به آن گواهي مي‌دهد
از قرآن آيه نفر سورة توبه(9) آيه122 واز
روايات حديث مشهور امام عسكري ـ
عليه‌السلام ـ «اما من كان من الفقهاء ....)

بحارالانوار، ج2، ص88، ح12. وعقل واجماع هم
كه پرواضح است و قرن‌هاست سيره مسلمانان
برآن جاري است.

6. سوره انفطار (82) آيه 6.

7. همان، آيه 75.

8. سوره عنكبوت (29) آيه 69.

9. «ليس العلم بالتعلّم إنّما هو نور يقذفه
الله في قلب من يريد الله تبارك و تعالي ان
يهديه.» بحارالانوار، ج1، ص225.

10. سوره طلاق (65) آيه 1.

11. اشاره است به آيه كريمه ( كلّهم آتيه يوم
القيامه فرداً)، «تمام آن‌ها روز قيامت
منفرد و به تنهايي به پيشگاه حضرتش حضور
مي‌يابند. »سوره مريم (19) آيه 95.

12. اشاره است به آيه شريفه: (ما الحياة
الدنيا إلاّمتاع الغرور)؛ «زندگي دنيا
چيزي جز غرور نيست.»، سوره حديد (57) آيه 20.

13. «يقيناً‌ غافل در روز قيامت ضرر خواهد
ديد»

14. «سرانجام همه‌چيز به سوي خداست»، سوره
شوري (42) آيه 53.

15. گمان نمي‌كني ازآن شروري كه خود كسب
كرده‌اي نجات يابي.

16. از هيچ كس جز خويشتن نترس.

17. خداوند آيات و نشانه‌هايش را آشكار كرده
است.

18. خورشيد، آفتاب، فرهنگ عميد.

19. آيا كسي كه بنده شكم باشد، بنده خدا
مي‌شود؟

20. مبادا زهد تو براي رسيدن به حورالعين
باشد.

21. اگر عيش و شادماني هميشگي مي‌خواهي.

22. اي خيره سري توتا قيامت خوب نخواهد شد.

23. اين دل زنگار زده تو از نور قدس الهي
بهره‌اي ندارد.

24. بله، اگر توبه نصوح كني اميد است خداوند
رحيم و غفور گناهانت را ببخشد.

25. در تاريكي شب با خدا مناجات كن وهمچون
موسي در كوه طور با خدايت سخن بگو.

26. شب هنگام ودرنماز شب است با حضور قلب
وتواضع وبا صداي بلند گريه كن.

27. شب هنگام و در نماز شب است با حضور قلب و
تواضع و با صداي بلند گريه كن.

28. اگر در حقيقت مرده دل نيستي پس چرا براي
خدايت بنده سپاس گزاري نيستي؟

29. ديوان حضرت علامه حسن زاده آملي، ص74- 75.

30. ديوان علامه حسن زاده آملي، ص152.

/ 1