خزاعی ها و نقش آنان در تشیع ایران (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خزاعی ها و نقش آنان در تشیع ایران (1) - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خزاعي ها و نقش آنان در تشيع ايران (قسمت اول)

رسول جعفريان

شمار زيادي از قبايل عربي به همراه فاتحان و يا بعد از آن در قرن اول و دوم راهي ايران شدند و در شهرها و روستاهاي مختلف ساکن شدند. اينان به تدريج رنگ و بوي ايراني گرفتند اما مدتها طول کشيد تا زبان عربي را کنار بگذارند. داستان اين مهاجرت ها به قدري گسترده و با اهميت است كه مي بايست در جاي ديگري مورد بحث قرار گيرد.

افراد ياد شده انتسابات قبيله اي خود را تا قرن سوم و حتي چهارم و اندکي تا قرن پنجم و ششم حفظ کردند. اين گروه ها به دليل آن که از موقعيت اجتماعي بالايي برخوردار بودند و به علاوه نظام خانداني و طايفه اي داشتند، تا مدتها انسجام خود را حفظ کردند. با اين همه بسته به شرايط هر شهر، گاه زبان عربي را تا چند قرن حفظ کردند و گاه تحت تأثير شرايط محلي به تدريج زبان آنان به زبان تازه برآمده فارسي دري تغيير کرد، زباني که محصول تأثير و تأثر ميان زبان عربي و زبان پهلوي و ساير زبان ها و گويش هاي محلي بود.

در حوالي قرن چهارم و پنجم شمار کساني که در نامشان انتساب به قبايل عربي مشهود باشد چندان زياد نبود. دليلش آن بود که هرچه زمان جلوتر مي آمد به تدريج نسب و انتساب تغيير کرده و افراد برجسته در شهرهاي ايران، به جاي آن که به قبايل منسوب شوند معمولا به اسامي شهرها و روستاها منسوب مي شدند. پيش از آن نسبت شهري براي عربها چندان شناخته شده و آشنا نبود اما و به تدريج بعد از اسلام، انتساب به شهرها در نواحي عربي هم کما بيش رواج يافت.

براي نمونه زماني که به نام افرادي که در کتاب السياق (تأليف در قرن پنجم) آمده مراجعه مي کنيم شمار منسوبين به قبايل عربي را اندک مي يابيم. معناي اين امر اين نيست که افرادي که در آنجا هستند و به خصوص منسوب به خاندان هاي کهن عرب هستند اندک اند، بلکه اين به دليل تغييري است که در نوع انتساب پيش آمده است. طبعا بناي بر آن نيست که بگوييم عالمان اين دوره همه عرب بوده اند؛ كاري كه مؤلف كتاب «عروب العلماء» با گرايش ملي گرايي عربي انجام داده است. روشن است که بسياري عجم اند و بسا عجم هاي موالي که انتساب عربي هم دارند، اما به هر روي، قاعده اين است که انتسابات قبيله اي تقريبا تا قرن سوم و احيانا چهارم باقي مانده و به تدريج رو به زوال رفته مگر براي خاندان هاي بسيار مشهور که عنوان تميمي يا خزاعي يا غيره براي آنان شاخص بوده و حتي تا به امروز هم آن انتسابات نام فاميل برخي از خانواده ها است. البته براي سادات علوي، انتسابات خانداني به دليل اهميت آنان از هر جهت، همچنان برقرار بوده است.

نظام خانداني ايراني ـ عربي

هر قبيل عربي که به محيط تازه منتقل مي شد، آداب و عادات و به خصوص گرايش هاي مذهبي خود را به همراه مي آورد. قبايل تا زماني که در عراق و حجاز يا يمن بودند گرايش هاي خاصي داشتند. براي نمونه طايفه عبدالقيس، ربيعه ، بجيله و برخي ديگر گرايش غالب شان تشيع بود. گرچه شاخه ها و تيره هاي سني هم داشتند. يا براي نمونه، طايفه اي از اشعري ها که به قم مهاجرت کردند، از همان زمان اقامت در عراق شيعه بودند. تشيع چنان بر اين تيره غلبه داشت و تا قرنها بعد ادامه يافت که وقتي يکي از آنان در ري سني شد، منابع سني اوائل قرن سوم او را مؤمن آل فرعون خواندند.(1)

در واقع بايد گفت يکي از قالب هاي اصلي که شيعه را حفظ کرده همين حرکت خانداني است که تشيع را از دشوار هاي بزرگي که در دوران اموي و عباسي بر سر راهش بوده نجات داده و به قرون بعدي رسانده است.

واقعيت آن است که تشيع به عنوان يک گرايش مذهبي نيرومند در ميان قبايل عراقي در جمع هاي خانداني، به راحتي مسيرش را در تاريخ حفظ کرده است. منهاي سادات که اصل و اساس اين حرکت هستند، خاندان هاي فراواني داريم که در طول چند قرن اسامي آنها را سلسله وار مي شناسيم. براي نمونه مي توان به خاندان ميثم تمار اشاره کرد که بيشتر در عراق ماندند.(2)

خاندان تميمي سبزواري که شرحي از چهره هاي برجسته آنان را طي دو سه قرن در مقدمه کتاب دعاي يکي از چهره هاي اين خاندان با نام ذخيرة الاخره (قم، انصاريان، 1375) آورده ايم.

شمار زيادي از خاندان بجيله علائق شيعي دارند. اما در قرن پنجم و ششم خاندان خزاعي و عجلي و حمداني از خاندان هاي عرب اما ايراني شده نيرومند در حفظ و حراست از مذهب تشيع در خطي ميان نيشابور تا ري و قزوين بودند. در الفهرست منتجب الدين نام چهار نفر از خاندان عجلي ـ که در اصل شاخه اي از قبيله شيعي عبدالقيس هستند ـ به عنوان علماي شيعه آمده است. در کتاب نقض هم از يکي از رجال بني عجل که در قزوين و جزو اميران و ثروتمندان اين شهر بوده ياد شده است. مرحوم ارموي در تعليقات الفهرست به تفصيل در باره خاندان بني عجل در قزوين سخن گفته است (الفهرست، ش 15، 32، 340، 366، و براي توضيحات ارموي بنگريد: صص 176 ـ 185). خاندان ابودلف عجلي هم که حاکمان کرج ابودلف بودند، علائق شيعي داشتند و شرح حال برخي از وابستگان به آنان در الفهرست و نقض و معالم العلماء آمده است.

درباره خاندان حمداني ها هم مرحوم ارموي توضيحاتي را در کتاب الفهرست داده است. در آن کتاب شرح حال هاي شماره 29، 73، 90، 359 مربوط به حمداني هاست و در صفحات 186 ـ 187 توضيحات مختصري از ارموي آمده است. خاندان دوريستي هم در طرشت تهران، يکي از خاندانهاي در اصل عرب بود که خود را از نسل حذيفة بن يمان معرفي مي کرد.(3)

عالماني هم از نسل مالک اشتر در قرن ششم در حوالي ري بودند که از آن جمله صارم الدين اسکندر خرقاني بود.(4)

به طور کلي بايد گفت، محيط ايران به خصوص ري و خراسان قرن پنجم و ششم همچنان يک محيط خانداني براي چهره هاي شاخص وممتاز جامعه است. نگاهي به تاريخ بيهق مي تواند نشان دهد که اين تاريخ محلي چه بهايي براي خاندان هاي موجود در نواحي بيهق قائل است.

اما آنچه جلب توجه مي کند ريشه هاي اصلي اين خاندان هاست که اگر عرب هستند و مخصوصا از چهره هاي برگزيده صحابه، روي آنها دقت مي شود. در تاريخ بيهق از خاندان مهلبيان از نسل ابوصفره مهلبي، خاندان ايراني فولادوند (ص 93) خاندان حسان از نسل حسان بن ثابت شاعر پيامبر (ص 94)، خاندان حاکميان و فندقيان از نسل خزيمه ذوالشهادتين که خود مؤلف تاريخ بيهق از آنهاست (ص 101). حاتميان از نسل ابوجعفر محمد بن حاتم .... از نسل اسامة بن زيد هستند (ص 122). اما نسل بديليان (ص 135) که آنان هم در بيهق بودند، همين طايفه اي هستند که بحث ما در باره آنان است و از نسل بديل بن ورقاء بن نوفل هستند.

قبيله خزاعه

خزاعه از قبايل عرب جنوبي و به روايت مشهور شاخه اي از اَزْد است که پس از خرابي سد مأرب و خروج شمار زيادي از اعراب جنوب به سمت شمال، اين جماعت نيز مهاجرت کردند. جماعتي از اين مهاجرين، برخلاف ديگران، پس از آن که از آنان جدا شدند، در مکه اقامت گزيدند. کلبي، «خزع» را به معناي «تخلف» گرفته و ناميده شدن آنان را هم به خزاعه با اين تفسير توجيه کرده است. (بنگريد به ماده «خزع» در لسان العرب).

پيش از تسلط قريش در مکه، قبيل خزاعه بر اين ديار حکومت مي کرد و بر اساس آنچه مشهور است، قصي بن کلاب با کنار زدن خزاعه قريش را بر مکه حاکم کرد. با اين حال در وقت ظهور اسلام، همچنان خزاعه از قبايل مهم عرب در مکه بوده و نام وي در تحولات صدر اسلام بسيار فراوان آمده است.

درباره اين قبيله يک تک نگاري با نام قبيلة خزاعة في الجاهلية و الاسلام از عبدالقادر فياض حرفوش (دمشق، دارالبشائر، 1417) نوشته شده که بيشتر تاريخ قرن اول اين قبيله و شماري از شخصيت هاي شاعر و اديب آن را مورد توجه قرار داده است. در اين کتاب همچنين در باره طوايف داخلي قبيله خزاعه به تفصيل بحث شده و از کساني از خزاعيان که از اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند ياد شده است. اما مع الاسف به مهاجرت اين طايفه به نقاط ديگر اسلام به خصوص ايران توجهي نشده است.

درباره آمدن خزاعيان به ايران، تاريخ معيني نمي شناسيم اما مي دانيم که شمار زيادي از آنان در اواخر قرن اول در خراسان بوده و در جريان قيام عباسيان ـ همان طور که خواهد آمد ـ نقش فعال داشته اند. آنچه اکنون به اجمال بايد بگوييم اين است که در زمان مورد بحث ما يعني قرن پنجم و ششم به جز خاندان هاي متعلق به سادات، چند خاندان عرب شيعه در اين زمان در خراسان ري هستند که يکي همين خزاعي و ديگري عجلي است که جماعتي از علما و فضلاي شيعه وابسته به اين دو خاندان هستند. شايد مهم ترين سند ما براي حضور اينان در اين ديار کتاب الفهرست منتجب الدين و برخي از آثار رجالي اسناد روايات و تواريخ محلي است.

پيمان خزاعه با بني عبدالمطلب

خزاعه در زمان عبدالمطلب ، پيماني با او امضا کردند که سبب هماهنگي آنان با بني هاشم در ادوار بعدي شد. بلافاصله بايد اين پرسش را مطرح کرد که آيا ممکن است از همان زمان، نوعي رقابت ميان بني هاشم و بني اميه وجود داشته و خزاعه در اين بين به دليل رقابت پيشين خود با قريش، جانبدار بني هاشم شده و به لحاظ سياسي بني هاشم و خزاعه از قريش جدا شده باشند؟

به هر روي در نقلهاي تاريخي آمده است که خزاعه به دنبال متحدي در ميان خاندان هاي قريش مي گشتند، و در اين ميان، کسي را بهتر از عبدالمطلب نيافتند. در آن وقت ورقاء ـ پدر بديل بن ورقاء ـ اين درخواست را از عبدالمطلب کرد. آنان به دارالندوه رفتند، عهدي نوشتند و آن را در کعبه آويختند. اخباري هاي عرب متن اين حلف را هم نقل کرده اند.(5) عبدالمطلب به همين مناسبت شعري سرود و به فرزندانش توصيه کرد اين حلف را پاس بدارند. وصي او فرزندش زبير بود و او به ابوطالب وصيت کرد و او هم به عباس.(6)

اگر از غزوه بني المصطلق (سال پنجم) که يکي از تيره هاي خزاعه با رهبري حارث بن ابي ضرار خزاعي كه در آن عليه رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) شركت كرد بگذريم، از حديبيه به اين سو و شايد با زمينه هاي قبلي، خزاعه به همپيماني با حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و به عبارتي بني عبدالمطلب پاي بند ماندند. به همين دليل بود که در صلحنامه حديبيه چنين مقرر شد: هر قبيله اي که بخواهد مي تواند با محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و در حلف او باشد و هر قبيله اي که خواست مي تواند با ساير قريش که آن زمان معانديني مانند بني اميه و بني مخزوم بودند، متحد شود. خزاعه قاعدتا بر اساس همان پيمان گذشته با عبدالمطلب، با محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پيمان بست و دشمنان آنان که بني بکر بودند، با قريش همپيمان شدند.

البته بايد ماجراي بني المصطلق را که در سال پنجم جنگي با مسلمانان کردند يک استثناء بدانيم. با اين حال جالب است بدانيم که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از خاتمه غزوه بني المصطلق با جويريه دختر حارث بن ابي ضرار ازدواج کرد که اين هم بايد در استواري روابط بعدي مؤثر بوده باشد. زيرا بلافاصله پس از اين ازدواج، مسلمانان ديگر اسراي خود را هم آزاد کردند. در اين وقت بود که خزاعه، مسلمان و کافرشان متمايل به رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) و عليه قريش بودند: و کانت خزاعة مسلمها و مشرکها يميلون الي النبي(صلي الله عليه و آله و سلم) علي قريش.(7)

سروري خزاعه را در اين وقت بديل بن ورقاء داشت که پس از نقض عهد حديبيه، از سوي قريش به مدينه رفت و از اين که بني بکر با کمک قريش بر سر خزاعه ريخته آنان را کشتند، گلايه کرد. در شعري که عمرو بن سالم خزاعي نزد حضرت سرود، گفت: قريش با شما خلف وعده کردند و در حالي که ما در رکوع و سجود بوديم ما را کشتند.(8)

ان قريشا اخلفوک الموعدا / و نقضوا ميثاقک المؤکدا / هم بيتونا بالوتير هجدا / و قتلونا رکعا و سجدا.

بيت اخير و نکات ديگر موجود در ابياتي از اين شعر که در آنها کلمه «رسول الله» آمده است، نشان مي دهد که اين زمان، دست کم تعدادي از خزاعيان مسلمان بودند.

نبرد صورت گرفته ميان بني بکر و خزاعه بود که در حديبيه اولي در عهد قريش و دومي در عهد با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شد. در نبردي که ميان دو طرف درگرفت، شماري از قريش مانند صفوان بن اميه و عکرمه بن ابي جهل از بني بکر دفاع کردند و به دنبال آن نقض عهد حديبيه پيش آمد و به فتح مکه منجر شد.

بديل بن ورقاء که رهبري خزاعه را داشت اين زمان بيش از 90 سال سن داشت. بديل چندان موقعيت بالايي داشت که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به وي نامه نوشت و از او دعوت کرد تا اسلام را بپذيرد. اين نامه در اين خاندان بود و وي به فرزندانش توصيه کرد: يا بني! هذا کتاب رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فاستوصوا به فلن تزالوا بخير مادام فيکم.(9) در اين که وي پيش از فتح مکه ايمان آورده است يا بعد از آن اختلاف است.

پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خزاعيان به مانند ديگر قبايل در فتوحات شرکت کردند و بنا به آنچه در منابع کهن آمده است، عبدالله بن بديل بن ورقاء فرمانده نيروهاي فاتح شهرهاي همدان و اصفهان در سال 23 بوده است.(10) آنچه هست در ميان علماي اصفهان نام شماري از خزاعيان به چشم مي خورد که فهرست آنان را مي توان در کتاب ذکر اخبار اصبهان ابونعيم اصفهاني يافت. اين نشان از آن دارد كه جماعتي از خزاعه در اين شهر ماندگار شده اند.

خزاعه و همراهي با امام علي (عليه السلام) در صفين

خزاعه از رقباي قريش و با بني هاشم متحد بودند. در جريان شورش بر عثمان، جمعيتي قريب 600 نفر از مصر به عنوان اعتراض به سوي مدينه حرکت کرد که چهار پرچم داشتند و هر پرچم دست کسي بود اما فرماندهي آنان را عمرو بن بديل بن ورقاء و شخصي با نام عبدالرحمن بن عديس تجيبي داشتند.(11)

پس از بيعت با امام علي (عليه السلام) خزاعيان در کنار ايشان ماندند و در جنگ جمل و صفين با طايف خود از آن حضرت دفاع کردند. اين اقدام آنان، نشانگر دشمني آنان با قريش و همراهيشان با بني هاشم است. اين خود به خود زمينه تشيع را در اين خاندان فراهم کرده است. حضور آنان در کنار امام علي (عليه السلام) در تاريخ چندان واضح است که کحاله مي نويسد: و حاربت خزاعة مع علي بن ابي طالب سنة 37. (12)

اما شماري از رهبران خزاعه از صحابه رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) که در جمل و صفين بودند، عبارتند از:

عمرو بن حمق خزاعي: عمرو در جنگ جمل فرمانده پياده نظام «خيل خزاعه» و افناء يمن بود. (13)حماسه هاي وي در صفين در منابع آمده است.(14) عمرو بن حمق فرمانده خزاعياني هم بود که در صفين بودند. (15)اين نشان مي دهد که جماعتي از آنان در صفين بوده اند. عبارت نقل شده در مورد ديگر در صفين اين است: و معه من خزاعة عدد حسن.(16) محمد بن حبيب مي گويد که عمرو شيعه بود و معاويه او را کشت و سرش را جدا کرد و در بازار گرداند.(17) اين اولين سري بود که در در دوره اسلام، بر سر نيزه رفت (کان رأسه اول رأس نصب في الاسلام). ابن حزم مي گويد: او مردم را بر ضد عثمان تحريک کرد « و کان من شيعة علي ».(18)

سليمان بن صرد بن جون خزاعي : وي فرمانده پياده نظام سمت چپ ميدان نبرد در صفين بوده است (وقعة صفين ، ص 205)

عبدالله بن بديل بن ورقاء خزاعي (فاتح اصفهان و همدان در سال 23(19) که در جمل(20) و صفين حضور داشت. عبدالله بن بديل بعد از جمله به عايشه گفت: آيا سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را به خاطر نداري که فرمود: علي مع الحق و الحق مع علي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض(21) از وي جملاتي از وي نقل شده که در وقعة صفين ص 101 و موارد ديگر آمده است. وي فرمانده پياده نظام در صفين بوده است (ص 205، و بنگريد: 208). شعبي روايت جالبي از شهامت و شجاعت وي در صفين دارد (ص 245). زماني که عبدالله بن بديل بن ورقاء به دست سپاه معاويه به شهادت رسيد عبدالله بن عامر که در گذشته عقد اخوّتي با عبدالله داشت عمامه را از سرش برداشت و روي صورت او انداخت. معاويه گفت: بردار. عبدالله گفت بر نمي دارم و نمي گذارم او را مثله کنيد. معاويه گفت: بردار مثله نمي کنم و او را به تو مي بخشم (معلوم مي شود ديگران را مثله مي کردند). بعد معاويه با ابراز خوشحالي از اين که کبش قوم يعني قدرتمند سپاه امام را کشته اظهار خوشحالي کرد و نکته مهمي را در ارتباط با تشيع خزاعه گفت: مع ان نساء خزاعة لو قدرت علي ان تقاتلني فضلا عن رجالها فعلت مردان خزاعه كه هيچ، اگر زنان خزاعه هم قدرت جنگ با من داشتند چنين مي كردند.(22)

ابوشريح خزاعي (خويلد بن عمرو) هم در وصف امام علي چنين سروده است:(23)

و هو الذي بفقهه يؤدونا عن قحم الفتنة ان تريدنا

اشاره به حضور سليمان بن صرد خزاعي در صفين کرديم. مهم تر از آن فرماندهي چهارهزار نفر از توابين در واقعه عين الورده و نبرد وي با سپاهيان شام و شهادت اوست. در باره وي گفتني است که نامش يسار بود و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) که طبق معمول نام هاي بد را عوض مي کرد، نام وي را به سليمان تغيير داد.

5. محمد بن بديل بن ورقاء خزاعي هم در جنگ جمل بود(24) او و برادرش عبدالله در صفين شهيد شدند. طوسي مي افزايد که هر دو نمايندگان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به سوي مردم يمن بودند(25)

نقش فعال خزاعه در جنبش عباسيان

مروري روي رجال برجست دولت عباسي نشان مي دهد که خزاعيان و موالي خزاعه که فرقي با اصل قبيله ندارند نقش مهمي در روي کار آوردن عباسيان داشتند. علت آن جز اين نبود که اينان از بني هاشم بودند و خزاعيان همپيمان با بني هاشم بودند. سليمان بن کثير خزاعي در رأس شورشيان خراسان بود که مردم را به بني هاشم دعوت کرد.(26) نويسند شيعي کتاب اخبار الدولة العباسيه چهره هاي زيادي از اين قبيله را در صفوف سپاهيان ابومسلم مي شناساند(27) و در جايي به صراحت آمده است: و کان اول من وافي ابامسلم رجال خزاعه لقربهم منه، فانضم اليه منهم خمسة و عشرون، و من طي ستة رجال و من تميم اثنا عشر رجلا.(28)

شروع قيام خراسان بر ضد امويان توسط سليمان بن کثير خزاعي بود که فعاليت خود را در سال 111 آغاز کرد. بعدها بکير بن ماهان به صحنه آمد و همو بود که وقت مرگ ابوسلمه خلال را جانشين خود کرد.(29)

نصر بن سيار هم در خراسان در طرح حمله به حاميان عباسي، نخستين مکاني را که شايسته حمله ديد محل خزاعه بود.(30)

اين کتاب به عنوان يک منبع شاخص کاملا نشانگر آن است که خزاعيان در صفوف اصلي جنبش عباسيان به عنوان يک جنبش هاشمي و شيعي در آن برهه، بوده اند.

مروري بر شخصيت هاي برجسته در دولت عباسي نشان مي دهد که خزاعيان جايگاه ويژه اي در اين دولت داشته اند و دست کم تا يک صد سال بعد مناصب مهمي را به خود اختصاص داده بودند.

به اين امر توجه داشته باشيم که طاهريان خراسان از موالي خزاعه بودند و اين نشان از همراهي آنان با عباسيان از زمان انقلاب عباسي در خراسان دارد

/ 1