فرهنگ غني ايراني چيست ؟
مقدمه
سخن گفتن پيرامون فرهنگ ايراني بسيار سنگين و دشوار است . زيرا که پشتوانه اين فرهنگ چندين هزار ساله , مملو از تجربيات و فراز و نشيبهاي گوناگون است که اگر ما بتوانيم آن را گسترش و پرورش دهيم و با روزگار امروز مدرنش کنيم ملت ما نه تنها يکي از خوشبخت ترين ملتهاي جهان مي شود بلکه ميتواند ديگر کشورهاي گيتي که حياتشان به چندين صده هم نمي رسد را سيراب نمايد . گستره اين فرهنگ کهن امروزه با وجود مرزهاي غير واقعي شامل کشورهاي تازه استقلال يافته : تاجيکستان , ازبکستان , ترکمنستان , آذربايجان , ارمنستان , داغستان , کردستانات , افغانستان , پاکستان , عراق و بحرين مي باشد . اميد بسيار داريم که فرزندان برومند اين سرزمين با تمام نيرو اين فرهنگ را احيا کنند و بارديگر نه تنها در ايران کنوني بلکه در تمامي سرزمينهاي ايراني اطراف ما که با مرزهاي غير واقعي , بي کفايتي و توطئه هاي استعمارگران جدا شده اند نيز گسترش دهند . "فرهنگ هفت هزار ساله ايراني را امروز ميتوان به مانند يک صندوقچه اي کهن تشبيه کرد که در گوشه اي از خانه ما ( ايران ) قرار گرفته است و ما ( نسل امروز ) بهره لازم از آن نمي بريم" . گنجينه اي که گرد و غبار هزاران ساله بر روي آن نشسته است و جوانان ما امروز دست به دامان فرهنگ ضد فرهنگي غرب شده اند . البته درست است که ما تا به امروز از اين گنجينه کهن بهره کافي را نبرده ايم ولي از جهات ديگر ميتوان اينگونه برداشت کرد که همين فرهنگ بوده است که ما را تا به امروز مستحکم و زنده نگاه داشته است .تمدنهاي بزرگ مصر , آشور , بابل , سومر و . . . همگي از ديد زماني در رديف تمدن ايران قرار داشته اند و همگي روزگاري بسيار نيرومند بوده اند . ولي به راستي چه شد که همگي فرو ريختند و تنها ايران و تمدن و فرهنگ ايراني در منطقه باقي ماند ؟ اين جستار تجزيه و تحليلي است پيرامون اين فرهنگ کهن که امروز بدون شک بايد از آن بهره لازم را برد و براي نسلهاي آينده نيز اين گنجينه را زنده نگاه داشت . شوربختانه برخي از هم ميهنان ما وقتي سخن از فرهنگ و تمدن کهن ايراني مي شود ناآگاهانه و بدون هيچ پشتوانه دانش تاريخي و علمي سخن را آغاز ميکنند , که ما هيچ نيستيم و اگر بوديم امروز چنين نبوديم !!؟؟ اگر به راستي با اين افراد به مناظره بنشنيم حتي نمي دانند دويست سال پيش در ايران چه گذشته است . اين درد بزرگي براي کشور ماست که چنين افرادي به راحتي به خود اجازه مي دهد بدون پشتوانه دانش و آگاهي کافي لب به سخن بگشايند و اينچنين کوته فکرانه همه ارزشهاي يک ملت بزرگ را به تمسخر بگيرند و نه تنها کمکي براي بهبود آينده ايران زمين نمي کنند بلکه با چنين سخناني جو نا اميدي , جهل و فرهنگ ضد ايراني را نيز گسترش مي دهند .شايد بتوان گفت که درد و معضل ديگر ما ايرانيان اين است هنوز خود را نشناخته ايم و آنگاه به سراغ فرهنگ هاي بيگانگان مي رويم !! از مسيحيت و اسلام دانش بسياري داريم ولي دين اصيل ايراني زرتشت را اصلا نمي شناسيم . بسياري ديگر از ما ايرانيان وقتي سخن از تاريخ هند , آمريکا , فرانسه و انگلستان و شخصيتهايي نامور آنان مي شود آشنايي نسبي و حتي زيادي داريم . در اديان مختلف انسان براي دست يافتن به ذات خداوند و تکامل و سير مراحل روحاني جهت دست يافتن به بالاترين مراحل عرفان و تصوف و خداشناسي بايستي با خودشناسي آغاز کند و سپس سير مسير نمايد . انسان هاي عارف و دين مدار واقعي همچون حافظ شيرازي , مولانا عارف و انديشمند بزرگ جهان , عطار و صائب و خيام و . . . همگي از خودشناسي به آن مقام والاي روحاني , علمي و جهاني دست يافتند . پس در مي يابيم که يک ايراني نيز براي کسب فرهنگ و دانش جهاني بايستي از فرهنگ و تمدن خود آغاز کند و سپس به مراحل پسين رود . آنچه که کوشش مي شود در اين جستار آورده شود پژوهشي است پيرامون اين فرهنگ کهن و گنجينه چنيدن هزاران ساله ايراني . زيرا ما بدون خودشناسي ( شناختن فرهنگ ايراني ) به گمراهي , سردرگمي و بي هويتي دچار مي شويم و راه به جايي نخواهيم برد . در سروده هاي سه هزار و اندي ساله گاتهاي اشو زرتشت پيرامون ضرورت خودشناسي چنين آمده است :اهورامزدا را بايد با ايماني کامل و از روي راستي ستود چرا که او به ما نويد داده است که در پرتو خويشتن شناسي , راستي و نيک منشي ميتوان به رسايي و جاودانگي راه يافت . ( اشتودگات , يسناي 45 , بند 10 )از ديگر عواملي که موجب مي گردد به پرورش و پاسداري از فرهنگ کهن خود بيشتر بپردازيم , پديدار شدن زندگي مدرن است . در گذشته اي نچندان دور شايد سه يا چهار دهه پيش کشور و مردم ما با فرهنگ و مهر و محبت بيشتري چرخه زمان را مي گذراندند . آنچه که امروز در جامعه ايران ديده مي شود آن چيزي نيست که ريشه و فرهنگ اصيل ايراني ناميده مي شود . گذر از يک جامعه سنتي که مردم با پيوستگي هاي عاطفي و روحي عميق بر پايه فرهنگ شش - هفت هزار ساله مهر و ميترائيسم در کنار يکديگر زندگي ميکردند و سپس وارد شدن به جامعه اي نيمه مدرن و در حال توسعه که اينترنت و ماهوار سخن نخست را در آن مي زند عواقب مثبت و منفي زيادي را در بر دارد . جداي از اثرات علمي و مثبت اين جامعه نيمه مدرن , نقش فرهنگ غني ايراني در چنين جامعه اي شوربختانه کم رنگ مي شود و زندگي صنعتي و ماشيني جايگزين مهر و انسان دوستي و عشق ايراني ميگردد . براي رهايي از دوگانگي فرهنگي که خواسته يا ناخواسته ايجاد گرديده است , مردم ايران زمين نيازمند يک سياست فرهنگي مثب و سازنده هستند . اين سياست چيزي نيست به جز , آميختن فرهنگ زندگي مدرن و هويت و فرهنگ غني ايراني . جامعه و نسل جوان امروز ايراني بايستي با مدرن ترين سيستم هاي آموزشي و تربيتي آشنا باشند و از آنها بهره مند گردندند ولي فرهنگ , منش و کردار انسان ساز ايراني را براي دست يافتن به اين امر کنار نگذارند . براي نمونه به اين واقعيت ادبي بنگريد که چگونه ما خود از خود بيگانه هستيم و غربيان از بطن ما بهره مي برند :در کتاب "از سعدي تا آراگون" آمده است که موريس مترلينگ نويسنده شهير فرانسوي در سال 1892 رودابه همسر زال و مادر رستم را از ميان ديگر زنان نامدار شاهنامه فردوسي بزرگ برگزيد و از سرگذشت اين بانوي ايراني و دختر گرسيوز شاهکار ادبي بزرگي را پديد آورد که نامش "پلئاس و مليزاند" شد .ارزش و مقام والاي فرهنگ ايراني را ميتوان در اين سخن فردوسي بزرگ يافت
جهان زير آيين و فرهنگ ماست
که خون ريختن نيست آيين ما
نه بد کردن اندر خور دين ما
سپهر روان جوشن جنگ ماست
نه بد کردن اندر خور دين ما
نه بد کردن اندر خور دين ما
پستان خود به مهر بيالود و دوستي
روز نخست دايه که ميداد شير ما را
روز نخست دايه که ميداد شير ما را
روز نخست دايه که ميداد شير ما را
درخت دوستي بنشان که کام دل به بار آرد نهال
چو مهان خراباتي به عزت باش با رندان
که درد سرکشي جانا گرفت مستي خمار آرد
دشمني برکن که رنج بي شمار آرد
که درد سرکشي جانا گرفت مستي خمار آرد
که درد سرکشي جانا گرفت مستي خمار آرد
که گر به جان رسد از دست دشمنانم
کار ز دوستي نکنم توبه همچنان اي دوست
کار ز دوستي نکنم توبه همچنان اي دوست
کار ز دوستي نکنم توبه همچنان اي دوست
بني آدم اعضاي يکديگرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار
که در آفرينش ز يک گوهرند
دگر عضو ها را نماند قرار
دگر عضو ها را نماند قرار
من از بي نوايي نيم روي زرد
غم بي نوايان رخم زرد کرد
غم بي نوايان رخم زرد کرد
غم بي نوايان رخم زرد کرد
که بخشايش کني بر مستنمندي
ز دردي وارهاني دردمندي
ز دردي وارهاني دردمندي
ز دردي وارهاني دردمندي
ترحم کن و عفو و بخشش نماي
که اينها رسيدت ز فضل خداي
که اينها رسيدت ز فضل خداي
که اينها رسيدت ز فضل خداي
گر آزاد داري تنت را ز رنج
هر آنکس که بخشش کند با کسي
ستون خرد داد و بخشايشست
همه مردگان را بر آري ز خاک
به داد و به بخشش و به گفتار پاک
تن مرد بي رنج بهتر ز گنج
بميرد تنش نام ماند بسي
در بخشش او را چو آرايشست
به داد و به بخشش و به گفتار پاک
به داد و به بخشش و به گفتار پاک
به فرمان يزدان نيکي فزاي
سرانجام جاي تو خاکست و خشت
هر آنکس که نيکي کند بگذرد
بدين کار چون بگذرد روزگار
همه خاک دارند بالين و خشت
تو پند پدر همچنين ياددار
بيا تا همه دست نيکي بريم
ز گيتي دو چيز است جاويد و بس
سخن نغز و کردار نيک
بماند چنان تا جهان است يک
که اويست بر نيک و بد رهنماي
جز از تخم نيکي نبايدت کشت
زمانه نفس را همي بشمرد
ازو نام نيکي بماند يادگار
خنک (نيکتر) آنکه جز تخم نيکي نکشت
به نيکي گراي و بدي باد دار
جهان جهان را به بد نسپريم
دگر هر چه باشد نماند به کس
بماند چنان تا جهان است يک
بماند چنان تا جهان است يک
بدي کردند و نيکي با تن خويش
مال از همه ماند و از تو هم خواهد ماند
آن به که بجاي مال نيکي ماند
تو نيکو کار باش و بد مينديش
آن به که بجاي مال نيکي ماند
آن به که بجاي مال نيکي ماند
جهان نماند و خرم روان آدمي
تو نيکي کن و در دجله انداز
همين نصيحت من پيش گير و نيکي کن
که دانم از پس مرگم کني به نيکي ياد
که بازماند از او در جهان به نيکي
که ايزد در بيابانت دهد باز
که دانم از پس مرگم کني به نيکي ياد
که دانم از پس مرگم کني به نيکي ياد
جهان يادگارست و ما رفتني
به گيتي نماند به جز مردمي
به گيتي نماند به جز مردمي
به گيتي نماند به جز مردمي
تاثير گذاري بر اديان جهان
فرهنگ ايران از روز نخست دين گرا بوده است و به همين جهت از مهم ترين و موثرترين فرهنگهاي جهان در پيدايش اديان بزرگ محسوب مي شود . در شهرهاي مختلف ايران مسيحيان , زرتشتيان , کليميان , يهوديان , بهائيان , شيعيان , سني ها و . . . صدها سال پيش از آنکه سازمان حقوق بشري ايجاد گردد در کنار يکديگر زيسته اند . هيچ گاه در فرهنگ ايراني مردم براي همسان نبودن دينشان به ديگر هم ميهنانشان شمشير نکشيدند . هيچگاه نبردهاي ديني در ايران رخ نداد و هزاران سال است که دهها آئين و باور و مذهب مختلف در کنار يکديگر زندگي کرده اند . امري که ميان اعراب و حتي اروپاييان تا پيش از رنسانس رايج بود و هست . اگر تبيض ديني هرزگاه ديده شده است حاصل حکومتهايي است که بر پايه فرهنگ ايراني استوار نبوده اند . اردشير بابکان بنيانگذار سلسله قدرتمند ساساني چنين فرمود :دين اساس ملک است و ملک نگهبان دين , هرچه را اساس نباشد معدوم گردد و هرچه را که نگهبان نباشد به تباهي انجامدتاثير فرهنگ ايران در اديان جهان از ديد پرفسور آرتور پوپ
فنون کشاورزي و فلز کاري و مباني انديشه هاي ديني , مذهبي و فلسفي , نوشتن اعداد و نجوم و رياضيات از سرزميني آغاز شد که امروزه خاورميانه نام دارد . سرچشمه بسياري از اين امور فرهنگي در فلات پهناور ايران است . هرگاه تاثير ايران در اديان جهان وجود نداشت هيچ ديني امروز چنين نبود .اسلام فراگير در پرتو تمدن ايران از ديد پرفسور ريچارد فراي
آيا در جامعه اسلامي نوپا , فرهنگ و تمدن ايران باستان اعراب را در خود حل ميکند يا آنکه فرهنگ عرب و سابقه و ارزشهاي اخلاقي آنان بر ديگر ملل تاثر خواهد گذاشت ؟ بدون شک ايرانيان اسلام را در فرهنگ و تمدن خود حل کردند و اسلام را همچون يونانيان که مسيحيت را جهاني کردند با فرهنگ خود فراگير نمودند . ولتر فيلسوف فرانوسي معتقد استايرانيان نخستين قومي بودند که به وجود خداي يکتا , شيطان , بهشت , معاد , برزخ و دوزخ پي بردند و ايمان آوردند . سپس اين افکار را بر سراسر جهان گستردند و از اين راه در تکامل و تحول اديان موثر شدند . چنانچه بسياري از باورهاي ديني يهوديان و مسيحيان را در آئين هاي زرتشتي و ميترائيسم ميتوان ديد . شيطان که سرچشمه بدي و تبهکاري است همان اهريمن زرتشتيان است . اهميت فرهنگ در ايران زمين
با نگرشي به کارنامه نياکانمان در مي يابيم فرهنگ در اين سرزمين جايگاه بسيار والايي دارد . فرهنگ تشکيل شده است از: فر پيشوند + هنگ پسوند از ريشه ثنگ اوستايي به معني کشيدن و فرهختن و فرهنگ. هر دو مطابق است با ادوکات وادوره در لاتيني به معني کشيدن و نيز به معني تعليم و تربيت است. همچنين به معني کسب علم و دانش وادب نيز باشد . فردوسي بزرگ را به راستي ميتوان پرچم دار فرهنگ غني ايراني دانست . حکيم ابوالقاسم فردوسي بر آيندگان سفارش مي نمايد که کودکان و جوانان را با نيروي خرد , دانش و فرهنگ پرورش دهيد , زيرا کشور را انسانهاي بي خرد , بي فرهنگ و بي دانش نمي توانند نيک هدايت کنند .فردوسي بزرگ
به فرهنگ سپردن فرزند خرد
جز از نيک نامي و فرهنگ و داد
به چيز کسان دست يازد کسي
دلت زنده باشد به فرهنگ و هوش
منش هست و فرهنگ و راي
بي آزاري و جام مي برگزين
ز دانا بپرسيد پس دادگر
چنين داد پاسخ بدو رهنمون
گهر بي هنر زار و خوارست و سست
به فرهنگ باشد روان تندرست
که گيتي به نادان نتوان سپرد
ز کردار گيتي مگيريد ياد
که فرهنگ بهرش نباشد بسي
به بد در جهان تا تواني مکوش
و هنر ندارد هنر شاه بيدادگر
که اين است آيين و فرهنگ و دين
که فرهنگ بهتر بود گر گهر
که فرهنگ باشد ز گوهر فزون
به فرهنگ باشد روان تندرست
به فرهنگ باشد روان تندرست
به فرهنگ پرور چو داري پسر
نخستين نويسنده کن از هنر
نخستين نويسنده کن از هنر
نخستين نويسنده کن از هنر
در هر رهي فتاده و گمراهي
تا نيست رهبرت هنر و فرهنگ
تا نيست رهبرت هنر و فرهنگ
تا نيست رهبرت هنر و فرهنگ
جواهر جست از آن درياي فرهنگ
بچنگ آورد و زد بر دامنش چنگ
بچنگ آورد و زد بر دامنش چنگ
بچنگ آورد و زد بر دامنش چنگ
به فضل و دانش و فرهنگ و گفتار
تويي در هر دو عالم گشته مختار
تويي در هر دو عالم گشته مختار
تويي در هر دو عالم گشته مختار
فرهنگ دانش
نيروي جاودانه خرد در فرهنگ ايراني
دانش , خرد , فرهنگ را ميتوان سه ضلع يک مثلث فرهنگ ايراني دانست , که در نبود هرکدام ديگري به تکامل نمي رسد و ارتباط آن دو را قطع ميکند . با دست يافتن به اين سه امر انسان به درجات کمال و انسانيت دست خواهد يافت . به راحتي ميتوان اين امر را در خانواده و سپس محيط هاي و گروه هاي کوچک و سپس يک جامعه بزرگ بررسي نمود . نياکان کشورمان به درستي بر معجزه اين سه نيرو را در تکامل و پيشرفت جامعه آگاه بودند . خرد را ميتوان راس اين مثل انسان ساز چندين هزار ساله ايراني دانست . زيرا در صورت وجود خرد انسان به درستي به فرهنگ و دانش دست خواهد يافت . ولي در صورت عدم وجود خرد , دانش و فرهنگ کارگشا نخواهند بود . دانش به نوبه خود قابل احترام است و فرهنگ نيز همچنين و هر دو در فرهنگ ايراني سفارش و تاکيدي بسياري بر آن شده . آنچه که بررسي مي شود جايگاه بسيار والاتر خرد مي باشد . خرد و شعور برتر از فرهنگ و دانش است و مهمترين عامل در پيشرفت يک انسان و يک جامعه به حساب مي آيد . چنانکه زرتشت کساني را که ديگران را از خرد خود بهره مند نسازند در رديف گناهکاران مي داند :انساني که گمراهي را ببيند و او را با دانش و خرد خويش راهنمايي نکند در رديف گناهکاران است. يسناي 46 - بند 6فردوسي بزرگ مي فرمايد که کساني که خرد دارند به جستجوي دانش حقيقي مي روند :
چنين دان که هر کس که دارد خرد
به دانش روان را همي پرورد
به دانش روان را همي پرورد
به دانش روان را همي پرورد
به نام خداوند جان و خرد
کزين برتر انديشه برنگذرد
کزين برتر انديشه برنگذرد
کزين برتر انديشه برنگذرد
خرد برتر از هر چه ايزد بداد
خرد رهنماي و خرد دلگشاي خرد
ز يزدان و از ما بر آنکس درود
که تارش خرد باشد و داد و پود
ستايش خرد را به از راه داد
دست گيرد به هر دو سراي
که تارش خرد باشد و داد و پود
که تارش خرد باشد و داد و پود
خرد باشد که خوب و زشت داند
چو مهر آيد خرد در دل نماند
چو مهر آيد خرد در دل نماند
چو مهر آيد خرد در دل نماند
خرد شاه را بهترين افسر است
هش و دانشش نيک تر لشگر است
هش و دانشش نيک تر لشگر است
هش و دانشش نيک تر لشگر است
خرد کيماي صلاحست و نعمت خرد
به خرد گوهر گردد که جهان چون درياست
بيفزاي قامت خرد و فکرت
ميافزاي طول پيراهن و پهنايش
معدن خير و عدل است و احسان
به خرد ميوه شود خوش که جهان چون شجر است
ميافزاي طول پيراهن و پهنايش
ميافزاي طول پيراهن و پهنايش
اي خرد را زندگي جان ز تو
بندگي عقل و جان و فرمان ز تو
بندگي عقل و جان و فرمان ز تو
بندگي عقل و جان و فرمان ز تو
به است از دد انسان صاحب خرد
نه انسان که در مردم افتد چو دد
نه انسان که در مردم افتد چو دد
نه انسان که در مردم افتد چو دد