فرهنگ غني ايراني چيست ؟
ظلم ستيزي و دادگري
ظلم ستيزي و عدالت خواهي يکي ديگر از بارزترين خصوصيات فرهنگ ايراني است . در طول تاريخ بارها شاهد اين امر بوده ايم . دادخواهي کاوه آهنگر و قيامش بر ضد ضحاک تازي نخستين نمونه اين فرهنگ کهن است . از مستندات تاريخي و نوشته هاي محققان، بخصوص كاوشهايي كه از دو قرن پيش تا كنون صورت گرفته است و آثار و شواهد موجود، به خوبي معلوم ميشود كه، در ايران قبل از اسلام، قوانين و مقررات و اصولي براي تنظيم امور اجتماعي و قضايي افراد جامعه تدوين كرده بودند كه پايه اصلي آنها را عادات و سنن و رسمهاي ملي و فرمانهاي پادشاهان و قواعد مذهبي تشكيل ميداده است. در پس از اسلام نيز اين امر ادامه داشت و تکميل گشت . اين وضع در 550 پيش از ميلاد ايران را با افتخار ميتوان درست شبيه به قوانين فدرال و قوانين محلي ايالات متحده آمريكا در سال 2007 دانست . همچنين اين مساله محرز شده كه، در دوره هخامنشيان قوانين و اصولي مدون و غيرمدون اعم از كيفري و مدني مربوط به سازمان قضايي و طرز تشكيل دادگاهها و رسيدگي به آنها وجود داشته است و از نوشته هاي هرودت و مورخان ديگر يوناني مانند (پلونارك و گزنفون) استنباط ميشود كه در زمان هخامنشيان قوانين مدون كيفري و قوانين مدني و قوانين مذهبي وجود داشته و آن تشكيلات وسيع كه با نظم خاص اداره ميشدند بر اثر وجود مقررات بوده است.( قانون و دادگستري در ايران پيش از اسلام - احمد اشرف ) سفارش فردوسي بزرگ به دادگري
بکوشيد و از داد باشيد شاد
تو گر دادگر باشي و پاک دين
بماند تا جاودان اين گهر
بدان تا هر آنکس که دارد
اگر دادگر باشد شهريار
اگر دادگر باشي و سرافراز
اگر دادگر باشد و نيک نام
اگر دادگر باشدي شهريار
از او ماند اندر جهان يادگار
تن آسان و از کين مگيريد ياد
زهر کس نيابي به جز آفرين
هنرمند و بادانش و دادگر
خرد به منشور آن دادگر بنگرد
بماند به گيتي بسي پايدار
نماني و نامت بماند دراز
ببايد ز گفتار و کردار کام
از او ماند اندر جهان يادگار
از او ماند اندر جهان يادگار
خنک ( نيک ) روز مشحر تن دادگر
نکند هرگز اهل دانش و داد
دل مردم خراب و گنج آباد
که در سايه عرش دارد مفر ( جاي )
دل مردم خراب و گنج آباد
دل مردم خراب و گنج آباد
همي گفت هر كو توانگر بود
نبايد كه باشد كسي بر فزود
جهان راست بايدكه گرددبه چيز
فزوني توانگر حرام است نيز
تهي دست با او برابر بود
توانگر بود تار و درويش پود
فزوني توانگر حرام است نيز
فزوني توانگر حرام است نيز
ايمان و يکتاپرستي
ايرانيان چه پيش از اسلام در زمان زرتشت بزرگوار و چه در پس از اسلام يکتا پرست بودند و در زمره نامورترين ملتهاي متدين جهان قرار داشتند . سپاس از خداوند بزرگ در هيچ زمان و مکاني بر يک ايراني پوشيده نبوده است .بسياري از مردمان بر اين باورند که اروپاييان هنگامي که بر ميز غداخوري مي نشينند و براي سپاس از نعمتهاي خدا نيايش ميکنند از نقاط برجسته و شايان توجه آنها در قدرداني از خداوند است ! در حالي که از خود بيگانه هستند و هيچ نمي دانند که در آموزه هاي ديني نياکان ايران ( زرتشت ) به اين امر بارها سفارش شده است : من نام هرمزد را مي ستايم زيرا که او مواشي و زمين و درختان و آب را آفريد . اوست که به غداها لذت داده و خوبي ها روي زمين را آفريده است . اين نمونه اي از نيايشها اوستايي سه هزار ساله ايراني بوده است که پيش از تناول غدا خوانده مي شده است . نمونه ديگر در کارنامه ارتخشير پاپکان ( اردشير بابکان ) در 1800 سال پيش به وضوح آورده شده است : روزي اردشير از نخچير گرسنه و تشنه اندر خانه آمد . او واج ( دعاي قبل از غذا ) گرفته بود و کنيزک آن زهر با پست ( نوعي شربت ) و شکر گميخته ( آميخته ) بدست اردشير داد به اينکه کزک ( پيش از غذا ) از ديگر خورش فرماي خوردن . . . يزدان پرستي فردوسي بزرگ
ز يزدان بترس و زما شرم دار
نگه کن بدين گردش روزگار
نگه کن بدين گردش روزگار
نگه کن بدين گردش روزگار
رود کشتي آنجا که خواهد خدا
وگر جامه بر تن درد ناخدا
وگر جامه بر تن درد ناخدا
وگر جامه بر تن درد ناخدا
کتيبه هاي بدست آمده از پاسارگاد
اهورا مزدا اين كشور پارس را به من عطا كرده است . كه من نگهدارش باشم .به لطف اهورا مزدا من پادشاه اين كشورم . اهورا مزدا به من ياري دهد . ..... براي كسي كه اهورا مزدا را مي پرستد قدرت هست شادماني هست . اهورا مزدا بزرگ است . او كوروش را شاه كرد . او جهان را آفريد . آسمان پر از شگفتي ها را آفريد . بشر را آفريد و براي او خوشي آفريد نيك بدانيد كه ناخوشي ها ازان اهريمنان است . سنگ نبشته داريوش بزرگ هخامنشي در مصر , 521 پيش از ميلاد خداي بزرگ است اهورامزدا ، كه زمين را آفريد ، كه آن آسمان را آفريد ، كه مردم را آفريد ، كه شادي را براي مردمان آفريد ، كه داريوش را شاه كرد ، كه به داريوش شاه شهرياري را ، كه بزرگ و داراي اسبان خوب و مردان خوب است ، ارزاني فرمود . سنگ نبشته خشيارشا در گنجنامه همدان , 490 پيش از ميلاد
خداي بزرگ است اهورامزدا . که اين زمين را آفريد . که آن آسمان را آفريد . که مردم را آفريد . که شادي را براي مردمان آفريد . که خشيارشا را شاه کرد . يک شاه از بسياري يک فرماندار از بسياري . سنگ نبشته خشيارشا در ترکيه , قصر وان , 490 پيش از ميلاد
خداي بزرگ است اهورامزدا ، خدايي كه بزرگترين خدايان است ، كه زمين را آفريد ، كه آن آسمان را آفريد ، كه مردم را آفريد ، كه شادي را براي مردمان آفريد ، كه خشيارشا را شاه كرد . يگانه شاه از بسياري ، يگانه فرمانروا از بسياري . من هستم خشيارشا . شاه بزرگ . شاه شاهان ، شاه كشورهاي داراي ملل بسيار ، شاه در اين زمين بزرگ و دور و دراز ، پسر داريوش ، شاه هخامنشي . سنگ نبشته اردشير اول , شهر پارسه 465 پيش از ميلاد
خداي بزرگ است اهورامزدا , که اين زمين را آفريد , که آن آسمان را آفريد , که مردم را آفريد , که شادي را براي مردمان آفريد , که اردشير را شاه کرد . به خواست اهورامزدا اين کاخ را خشيارشا که پدر من بود شروع کرد . پس از او من بنا کردم . اهورامزدا مرا و شهرياري مرا و آنچه که کرده شد را بپايد . سنگ نبشته داريوش دوم , شهر پارسه 424 پيش از ميلاد
من هستم داريوش شاه شاه بزرگ شاه شاهان شاه کشورها شاه در اين سرزمين دور و دراز پسر اردشير شاه هخامنشي . اين کاخ را اردشير که پدر من بود بنا کرد . به خواست اهورامزدا پس از آن من بنا کردم .
فرمان اردشير پاپکان به مناسبت تاجگذاري , 224 ميلادي , مروج الذهب مسعودي
سپاس و ستايش باد خدائي را که نعمتهايش را به ما اختصاص داد و ما را مشمول عنايت خود ساخت . خدايي که کشور ما را ( ايران ) دوباره آرام ساخت و مردم را از شورش ( هرج و مرج ) به اطاعت در آورد . او را چنانکه شايسته است مي ستايم و از نعمتهايش که به ما ارزاني کرده است قدرداني ميکنم . اي مردم بدانيد که من همه تلاش خودم را در راه برقراري عدالت , ايجاد رفاه براي رعيت , آباد سازي و رونق کشور, نيکي به بندگان , حفظ يگانگي ملي و بازسازي خرابيها به کار خواهم گرفت سنگ نبشته شاپور يکم 240 ميلادي , کعبه زرتشت استان فارس , ترجمه لوکونين و چون خداوند شاهنشاهيهاي ما را ياري دادند و به کمک آنان همه شاهنشينها را به تصرف در آوريدم بنابراين ما در اين شهرها آتشکده هاي بسياري بنا نموديم و موبدان بسياري را از خود خشنود ساختيم تا اهورامزدا بزرگ را ستايش کنيم و فرمان داديم تا در کنار اين نبشته بيادبود و شادي روان ما و نياکان ما آتش افتخار به نام شاپور بنا شود . و باز هم آتش افتخار ديگري به نام آذر ناهيد يا آتورناهيد به خاطر شادي روان فرزند ما هرمزد اردشير بزرگ شاه ارمنستان بنا گردد و سپس آتش افتخار ديگري به نامهاي نرسي و روان آريايي مزداپرست او بپا کردند . سپس براي اين آتشکده ها هداياي تقديم شد که همگي در ليست فهرستهاي نظامي دولت به ثبت رسيد به خاطر شادي روان ما هر روز يک بره و يک مودي و نيم ( 40 ليتر ) غله و شراب هديه تقديم شد . سنگ نبشته شاه سکستان , 321 ميلادي , در هنگام عبور از تخت جمشيد
سپندارمز ماه از سال دوم بغ مزداپرست خدايگان شاهنشاه شاپور شاه ايران و انيران که چهره اي از ايزدان دارد . فرزند مغ مزداپرست هرمزد شاهنشاه ايران و انيران ( غير ايرانيان ) که چهره اي از ايزدان دارد از کاخ خداونديشان روانه خير شد و از اين مکان عبور کرد . او از اين مکان از استخر ( در فارس ) روانه سکستان شد و به کاخ صد ستون (شهر پارسه ) رسيد و کنار اين بنا شراب نوشيد . در کنار وي نهوهرميزد و مغ نرسي و رازودن فرزند مهر شهرب و ديگر آزادان پارس و سکستان و تورستان و فرستادگان همه سرزمينها همراه شاهنشاه ايران بودند . سپس وي فرمان به شادي داد تا يزدان را ستايش کنند . سپس او نياي خود را ستايش کرد . او شاهنشاه شاپور را ستود . او خود را ستود . او کساني که اين بنا را ساختند را ستود (تخت جمشيد ) سپس از خداوند براي آنان آمرزش خواست . در نبشته هاي پهلوي انوشه روان آذر بادسپندان در ايران باستان آمده است نسب به اورمزد و دوستان خود يگانه بيانديش و هرگز گستاخي مکن در نبشته اي که از بوذرجمهر فيلسوف ايران باستان در زمان شاهنشاهي نوشيروان باقي مانده چنين آمده است از ميان مردم آناني فرخ تر هستند که بي گناه تر هستند آنکسي بي گناه تر است که قوانين يزدان پاک را اجرا کند قانون يزدان بهي و راستي است بهي انديشه نيک کردار , گفتار نيک , پندار نيک است فردوسي بزرگ درباره جاودانگي يزدان پاک مي فرمايد :
به گيتي جز به يزدان پاک نماند
اگر چرخ گردان کشد زين تو
سرانجام خشت است بالين تو
که منشور تيغ تو را برنخواند
سرانجام خشت است بالين تو
سرانجام خشت است بالين تو
هنر و موسيقي غني ايراني
موسيقي در ايران مقام بسيار والايي دارد . در موسيقي ايراني به هيچ وجه هجويات - لودگي - فساد و هرزگي را نمي توان يافت . به همين روي اين موسيقي پس از پنج هزار سال مانده است و امروز روزبه روز گسترش مي يابد . بزرگان ايراني همگي بر اين عرفان و موسيقي ارزشمند ايراني تاکيد بسيار کرده اند . هنر و موسيقي ايراني داراي جايگاهي جهاني مي باشد که بدون شک پتانسيل بسيار بالايي در صحنه گيتي در خود نهان دارد . امروزه ميتوان بسيار بيشتر از آنچه ديده مي شود از آن بهره برد . اين امر نيز پيرامون معماري کهن و ارزشمند ايراني نيز صادق است .برخي از شگفتي هاي معماري کهن ايران را ميتوان چنين اشاره کرد : ايوان مدائن 1800 ساله در جنوب بغداد در عراق - معبد چندين طبقه 3200 ساله زيگورات چغازنبيل خوزستان - کاخهاي جهاني پارسه ( تخت جمشيد ) در پارس - آذرگشنسب 3000 ساله آذربايجان - دژ 1500 ساله بابک خرمدين کليبر - قلعه 1600 ساله فلک الافلاک خرم آباد - معبد 2200 ساله آناهيتا در کرمانشاهان - آرامگاه ورجاوند 2500 ساله کوروش بزرگ در پاسارگاد و صدها اثر معماري زيباي جهاني که متواند ايران را به يکي از قطب هاي توريستي دنيا تبديل کند و ديگر نيازي به استفاده از منابع ملي نفت و گاز و طلا نداشته باشيم . از سويي ديگر موسيقي عرفاني و کهن ايران زمين هميشه صحنه ساز بزرگترين و خاطره انگيز ترين لحضات عرفاني و خداباوري براي شنودگان بوده است . رقص هاي جهاني سماع مولانا جلال الدين محمد بلخي نمونه بارز اين امر است . نواي دلنشين پاواروتي ايران ( به قول آمريکايي ها ) استاد شهرام ناظري که بيشترا از اشعار مولانا و حافظ و خيام و سعدي براي کارهاي شگفتش استفاده ميکند و يا استاد شجريان و . . . نشان از اين روحيه سلوک معنوي آميخته به موسيقي دلنشين دارد . اين اساتيد و دهها نمونه ديگر که مجال نام بردنشان نيست حاصل 5000 سال قدمت موسيقي ايران زمين هستند . از سنگ نگاره بدست آمده در چغاميش خوزستان که نشان از نخستين گروه ارکست جهاني است تا موسيقي هاي حماسي ( 559 - 330 پيش از ميلاد ) زمان هخامنشي و سپس باربد و نکيسا ( 590 تا 628 پس از ميلاد ) که براي 365 روز مردم ايران يک موسيقي ساخته بودند تا همگان بهره ببرند و شاد باشند همگي نشان از يک پشتوانه عظيم فرهنگي است که بايد آن را زنده کرد و جهاني نمود . بارزترين موسيقي هاي عرفاني و غير عرفاني ايران که مقام جهاني دارند را ميتوان سه تار - تا - تنبور - بربط - ني - چنگ - سنتور - کمانچه - رباب - قيچک و . . . نام برد . موسيقي چنان جايگاه بزرگي در فرهنگ ايراني دارد که حافظ و مولانا چنين وصيت مي کنند که پس از مرگ بر سر مزارشان به جز شادي و چنگ و موسيقي نواخته نشود : حافظ شيرازي عارف و انديشمند جهاني
من از آنکه گردم به مستي هلاک
به آب خرابات غسلم دهيد
به تابوتي از چوب تاکم کنيد
مريزيد بر گور من جز شراب
مبادا عزيزان که در مرگ من
تو خود حافظا سر ز مستي متاب
که سلطان نخواهد خراج از خراب
به آيين مستان بريدم به خاک
پس آنگاه بر دوش مستم نهيد
به راه خرابات خاکم کنيد
مياريد در ماتمم جز رباب
بنالد بجز مطرب و چنگ زن
که سلطان نخواهد خراج از خراب
که سلطان نخواهد خراج از خراب
اگر بر گور من آيي زيارت
ميا بي دف بر گور من برادر
که در بزم خدا غمگين نشايد
تو را خر پشته ام رقصان نمايد
که در بزم خدا غمگين نشايد
که در بزم خدا غمگين نشايد
گردد از جان مرد موسيقي شناس
لحن موسيقي خلقت را سپاس
لحن موسيقي خلقت را سپاس
لحن موسيقي خلقت را سپاس
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
مباش بي مي و مطرب که زير طاق سپهر
خدا را محتسب ما را به فرياد دف و ني بخش
که ساز شرع از اين افسانه بي قانون نخواهد شد
در کار چنگ و بربط و آواز و ني کنم
بدين ترانه غم از دل به در تواني کرد
که ساز شرع از اين افسانه بي قانون نخواهد شد
که ساز شرع از اين افسانه بي قانون نخواهد شد
مي و بربط ناي برساختند
بنه پيشم و بزم را ساز کن
به چنگ ار چنگ و مي آغاز کن
دل از بودني ها بپرداختند
به چنگ ار چنگ و مي آغاز کن
به چنگ ار چنگ و مي آغاز کن
مطرب چو بر سماع تو کرديم گوش را
راهي بزن که ره بزند عقل و هوش را
راهي بزن که ره بزند عقل و هوش را
راهي بزن که ره بزند عقل و هوش را
وقت طرب خوش يافتم آن دلبر تناز را
ساقي بده آن شراب گلرنگ
مطرب بزن آن نواي بر چنگ
ساقي بيار آن جام مي طرب بزن آن ساز را
مطرب بزن آن نواي بر چنگ
مطرب بزن آن نواي بر چنگ
بيا مطرب ساز کن پرده را
بسوز اين دلش عشق پرورده را
بسوز اين دلش عشق پرورده را
بسوز اين دلش عشق پرورده را
وگر به چنگ نمي آيدت خوش آوازي
سوختيم اي مطرب بربط نواز چنگ زن ساز
را بر ساز کن و امشب دمي با ما بساز
بکنج ميکده ساز رباب بايد کرد
را بر ساز کن و امشب دمي با ما بساز
را بر ساز کن و امشب دمي با ما بساز
ارزش والاي هنر از ديدگاه فردوسي بزرگ
هنر نزد ايرانيان است و بس
همه يکدل انند و يزدان شناس
هنر بهتر از گوهر نامدار
هنر پرور و راد و بخشنده گنج
از اين تخمه هرگز نبد کس به رنج
ندادند شير ژيان را به کس
به نيکي ندارند از بد هراس
هنرمند بايد تن شهريار
از اين تخمه هرگز نبد کس به رنج
از اين تخمه هرگز نبد کس به رنج
بسي پاي دار اي درخت هنر
که هم ميوه داري و هم سايه ور
که هم ميوه داري و هم سايه ور
که هم ميوه داري و هم سايه ور
معماري ارزشمند ايرانيان از ديد چرزيگوفسکي
تمام اختصاصات اساسي ساختمانهاي گنبدي و سقفهاي ضربي و حتي ساختمانهاي صليب شکل که عصاره واقعي معماري بيزانس است از ايران سرچشمه گرفته است و ايرانيان آنرا بنا نهادند و سپس اروپا آنرا توسعه داد . زنده ياد پروين اعتصامي با دانش است فخر نه با ثروت و عقار (مقام) تنها هنر است تفاوت انسان و چهارپا هنر جهاني هخامنشيان از ديدگاه دانشنامه بريتانيکا
تمام عواملي را که فرض مي شود هخامنشيان از ملل ديگر خاورميانه اقتباس کردند در يک سازمان ترکيب شده و با شکلي زيبا بزرگترين معماري خاورميانه را خلق نموده است . اين هنر يک هنر ملي نيست بلکه يک هنر جهاني است که با ظهور هخامنشيان ايجاد ميگردد . فرهنگي که ايران را سرزمين نيروي مافوق بشر ميداند در کتبهاي باستاني و باور نياکان ما هميشه اين اعتقاد وجود داشته است که ايران سرزميني است که توسط خداوند و برگزيده گانش انتخاب و بنا گشته است . اين امر از آئين ميترائيسم و زرتشت تا پس از اسلام وجود داشته است . شايد نتوان اين امر را اثبات کرد . يا شايد با خرد و انديشه انسان شک برانگيز باشد ولي نکته اي که در اين باب داراي اهميت است اين مي باشد که همين باور موجب پيوستگي ها , رشادتها و يک نيروي فوق طبيعي در ميان مردمان ما شده است که ملت ايران را از ديگر ملتها تميز ميدهد . به همين روي بوده است که مردم ما هميشه در حفظ خاکشان و پاسداراي از آيين و فرهنگشان کوشا بوده اند . براي نمونه ميتوان به اين نسکهاي باستاني در دين بهي زرتشتي اشاره نمود : نخستين و بهترين سرزميني که من اهورامزدا ( خداوند ) بيافريدم ايران ويچ ( ايران ) است آنجايي که رود نيک دايتي روان است .( نسکهاي باستاني ايران زمين فرگرد اول , ونديداد 20 , 30) اي اسپنتمان زرتشت , اين شهرهاي ايران را که من اورمزد آفريدم ( نسکهاي باستاني ايران زمين , زند وهومن يسن فقره 9 صفحه 40 ) انجمني کرد اهورامزدا با ايزدان مينوي ائيران وئيچ ( ايران ) . انجمني کرد جمشيد دارنده رمه خوب با بهترين مردمان در ائيران وئيچ ايران ( بند 20 ,31 ) نمي توان به راحتي اين امر تائيد يا رد کرد زيرا فلسفه اي وراي انديشه بشر پشت آن قرار دارد . همين امر در پس از اسلام به نام ايران سرزمين صاحب الازمان نام گرفته است . زيرا همان انديشه گذشتگان به رنگ و بوي اسلامي در آمد تا اين باور ملي حفظ شود . همين باور در سال 1360 موجب دفاع هشت ساله ايرانيان از خاک و ميهن و ايمانشان شد . نبردي که ما از 30 کشور جهان اسير داشتيم و دهها کشور بزرگ و قدرتمند جهان در حمايت از عراق برخواسته بودند ولي رشادت ها و نيروي ايمان و ميهن پرستي موجب شد شبانه روز با چنين اهريمناني مبارزه کنيم . يکپارچگي , احترام به باورها و گويشها
کمتر کشوري را در جهان ميتوان يافت که اينچنين داراي تنوع قومي و گويشي باشد و به همين دليل يکي از رمزهاي موفقيت و ماندگاري ما نيز همين احترام به آداب و رسوم , زبانها و گويشهاي هر منطقه است . ايرانيان با تمام تنوع قومي و زباني همگي بخشي از يک ملت کهن و بزرگ تاريخ هستند . برخي با سواستفاده از همين موهبت الهي , بر پروژه استعماري انگلستان پيرامون مليت سازي اقوام ايراني دامن مي زنند و از اين فرصت بزرگ که خداوند در اين سرزمين قرار داده است در جهت متلاشي کردن اين اتحاد تاريخي بهره مي برند . براي نمونه ساخت گروهک هاي وابسته به استعمار همچون ( جندالله , الاهوازي , حزب دموکرات خلق عرب , پان ترکيسم ... ) . با نگاهي به شهرهاي مختلف ايران مشاهده ميکنيد که چه شگفتي هاي گوناگوني در دل اين کشور نهفته است . درست است که به ظاهرگويش , آداب و رسوم و لباس هاي هر منظقه با يکديگر متفاوت است ولي در ريشه همگي به يک نقطه باز ميگردند . براي مثال يک کورد کمتر گويش بلوچي يا تالشي را متوجه مي شود در حاليکه همگي ريشه اي از زبان پهلوي ايران باستان دارند و فقط شاخه هاي منطقه اي زبانشان متفاوت است . همينطور لباسهاي زيبا , آداب و رسومهاي زيبا در مراسمهاي عروسي , جشنهاي نوروز , چهارشنبه سوري , سيزده بدر و اعياد مذهبي . اين تنوع زيباي قومي ميتواند به بزرگترين فرصت و پتانسيل براي قطب توريستي شدن ايران در منطقه تبديل شود . جذب ميليون ها گردشگر براي ديدن اين فرهنگ و تمدن کهن . در طول تاريخ هيچگاه ديده نشد که قومي ايراني بر قومي ديگر شمشير بکشد و هيچگاه ديده نشد است که قومي در هنگام نياز به ياري قوم ديگرش نشتابد . در نگاره هاي تخت جمشيد سربازان پارسي و مادي کنار يکيدگر ايستاده اند و هيچکدام بر ديگري برتري ندارند . اين احترام به قوميت ها در ايران ريشه تاريخي دارد و دقيقا عکس آن در مورد اعراب ديده مي شود . تازيان در سالهاي صدر اسلام صدها جنگ ميان يکديگر بر سر دين - مذهب - قدرت - نام و حکومت داشته اند . آخرين نمونه آن را ميتوان در عراق سال 2007 ديده که چگونه يک شيعه فرد سني ديگري را مي کشد و برعکس سني چگونه بر شيعه شمشير ميکشد . يا نبردهاي خونين ملي در فلسطين و لبنان و ... اين امر بي فرهنگي قومي مختص تازيان نيست و حتي در اروپا و آمريکا در همين 50 سال گذشته بسيار به وضوح ديده شده است . سفيد پوستان بر ميليون ها سياه پوست اسلحه کشيدند . آنان را انسانهاي بربر و دسته چندم خطاب مي نمودند و حتي کمترين امکانات يک انسان معمولي را از آنان دريغ ميکردند . دفاع از کشور و ميهن دوستي
ريشه اين مهر و عشق به اين سرزمين بسيار فراتر از تصور تاريخ نگاران و مورخين است . شايد چهار هزار پيش و شايد هم فراتر از آن . کاوه آهنگر و آرش کمانگير دوتن از بزرگ ترين اسطوره هاي اين ميهن دوستي در طول تاريخ ايران بوده اند . آرش , کماندار ارتش منوچهر شاه است که براي مرزبندي جديد با افراسياب مامور پرتاب تير مي شود . آرش که شعله هاي نخستين مهر ايران دوستي را در دل ايرانيان برافراشت با تمام وجود چنان تيري را از دماوند پرتاب ميکند که در کنار جيحون فرو مي آيد و بي درنگ پس از پرتاب آرش جانش را از دست مي دهد . فردوسي بزرگ چنين مي فرمايد :
چو ايران نباشد تن من مباد
ز بهر بر و بوم و پيوند خويش
همه سر به تن کشتن دهيم
از آن به که کشور به دشمن دهيم
بر اين بوم و بر زنده يک تن مباد
زن و کودک وخرد و فرزند خويش
از آن به که کشور به دشمن دهيم
از آن به که کشور به دشمن دهيم
رابرت گرنت واتسن و ميهن دوستي ايرانيان :
کشور ايران با همه طبايع گوناگون مورد تحسين هر ايراني است . ايرانيان اينگونه مي پندارند که هيچ کشوري در جهان جايگاه مقايسه با ايران را ندارد . به نظر من اگر اکثر ايرانيان محکوم به تبعيد از ايران شوند و به آنان اخطار شود که در صورت ورود به ايران محکوم به مرگ هستند با اين وجود نمي توانند از بازگشت به ميهن خود خودداري کنند . بارزترين جلوه اين فرهنگ آن است که هرگز به نام دفاع از ميهن به کشوري ديگر تجاوز نکرده است و هميشه در حالت دفاعي قرار داشته . هزاران تجاوز و قتل عام در ايران صورت ميگرد ولي ايران و ايراني باقي مي ماند و متخاصم را يا به مرور زمان از اين کشور بيرون ميکند يا در خود و فرهنگ خود حل مي نمايد . نمونه اش را ميتوان : يورش اسکندر گجستک در سال 330 پيش از ميلاد و اشغال چندين دهه اي کشورمان و سپس بيرون راندن آنها از ايران توسط حکومت مقتدر اشکانيان . نبردهاي چندين صده اي ايران و روم که کشورما در بيشتر موارد نقش دفاعي را بر عهده داشته است . تجاوز تازيان به ايران و دويست سال اشغال کشورمان و سپس سياست هاي ايرانيان در مبارزات مدني در تقابل با فرهنگ عرب که به راستي شگفت انگيز است بارزترين اين موارد است . تجاوزات تيمور و چنگيز مغول و قتل عام هاي گسترده از مردمان بي دفاع ايران و در نهايت حل شدن آنان در اين فرهنگ و تمدن کهن . تجاوز صدام حسين از سردمداران مکتب ننگين پان عربيسم به ايران و هشت سال دفاع بي امان مردمان ما با کشوري که دهها کشور عربي و اروپايي و آمريکايي را در حمايت خود علنا داشت . چنانکه بابک خرمدين سردار نامور ايراني به افشين مزدور خليفه ستمگر عباسي در هنگان مرگ چنين گفت: شخصي که به ميهن خود خيانت کند در نزد ديگران قربي نخواهد داشت و هيچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد و يا نادرشاه افشار دلاور مرد ايران زمين چنين فرمود : تمام وجودم را براي سرفرازي ميهن بخشيدم , به اين اميد که افتخاري ابدي براي کشورم کسب کنم و براي اراضي ايران هيچ وقت گفتگو نمي کنم بلکه آن را به همراه قدرت فرزندان کشورم به دست مي آورم . ايستادگي ايرانيان در برابر حکومت اسکندر از ديد رمان گيرشمن
سلوکيان ( هلنيها ) هرگز تسلط حقيقي بر ايران پيدا نکردند و نمي دانستند چطور يک دولت ملي تشکيل بدهند و نه از لحاظ سياسي و نه از لحاظ اخلاقي توانستند بر ايرانيان چيره شوند . به طور کلي ميتوان گفت هلنيسم در ايران شکست خورد . يکي از عوامل ايجاد اين ميهن دوستي مهر ايراني است . در آموزه هاي اوستايي ايران مهر يکي از بلندمرتبه ترين جايگاهها را دارد . مهر صفاتي دارد که در اوستا به آن اشاره شده است : مهر پيروزي و استوار کننده مملکت است . مهر بي رونق کننده ممالک خصم است . مهر پاسبان بيدار و دلير است . مهر حامي کيش مزديسنا است . ( ونديداد 3 فقره 41 - دينکرد جلد 15 کتاب 18-8 ) اهميت پيشرفت , علم , دانش و تربيت
هرودوت ميگويد : ايرانيان بعد از دلاوري در جنگها و نبرد با دشمنان بالاترين اصل مردانگي را در توليد فرزند و پرورش نيکوي آن مي دانند . در بين آنهايي که فرزند پسر بيشتري داشته باشند پادشاه هدايايي را براي آنها مي فرستد . زيرا پسر را از اين جهت گرامي ميدارند که در نبردها همراه پدران براي حفظ کشور استفاده ميکنند . پسران آنها از پنج سالگي تا بيست سالگي در اسب سواري , تير اندازي , راستگويي تعليم داده مي شوند . اسب در نزد ايرانيان حيواني مفيد و نيکو است و بسيار از مردمان آنان پسوند نام خود را از اسب ميگيرند ( جاماسب , لهراسب , گشتاسب و . . . ) تير اندازي نيز از هنرهاي برجسته ايرانيان است و دوره هاي مختلفي در اين باره در همه جا برقرار است . زيرا اين امر را براي دفاع از خود و کشور لازم مي دانند . راستگويي نيز در نزد ايرانيان يکي از مهمترين صفتهايي است که هميشه پابرجا بوده است . آنان فرزند خردسال خود را به اين سه امر مهم تربيت مي کردند تا در آينده فردي مفيد و برازنده گردد . ايرانيان يکي از بزرگترين گناهان را پدر يا مادر کشي مي دانند . آنان اعتقاد دارند يک فرزند سالم و نيکو هرگز دست به چنين کاري نمي زند . در صورتيکه شخصي چنين کاري کرد يا آن فرزند بد ذات و اهريمني است و يا اينکه از نطفه ديگري است و آن فرزند حرامزاده است . استرابون جغرافي دان معروف درباره شيوه آموزش جوانان ايراني ميگويد : جوانان ايراني از 5 سالگي تا 24 سالگي آموزشهاي تير اندازي , نيزه افکني , اسب دواني و راست گويي ميديدند . مربيان آنان را در جايگاهي ويژه گرد مي آوردند و پيش از طلوع خورشيد با شيپوري آنان را گرد مي آوردند . فرمانده يک گروه جوان 50 نفري به عهده يک شاهزاده يا يک فرمانده مدبر بوده است . آنان در دشت ها و کوهها در برابر خورشيد , سرما , گرما دوره ميديدند و خوراک روزانه آنان نان گندم و نان جو و گوشت کباب , تره تيزک و آب بود . گزنفون در سال 445 پيش از ميلاد ميگويد : کليه ايرانيان مجاز بودند اطفال خود را به مدارس عمومي اعزام کنند . اينکار براي کساني است که نياز به کمک فرزند در امور چرخش زندگي ندارند . نتيجه اين کار پارسيان اين است که آنان از تن پروري دوري ميگزينند و ادب اجتماعي را حفظ ميکنند . در نبشته هاي ديني ايران باستان يسنا هات 31 بند 11 آمده است : اي اهورامزدا آنگاه که انسان را آفريدي و نيروي خرد و انديشيدن را به وي ببخشيدي پس خواستي که هر کس با دلخواه و آزادي دين خود را برگزيند . علم دوستي ايرانيان از ديدگاه جان شيرمان نويسنده کتاب مردم و سرزمين ايران
ايرانيان چنان مشتاق علم و دانش هستند که خود به شخصه انسانهاي تهيدست و ساده اي را در آن کشور ديدم که بلاشک بي سواد بودند اما به خرج خود در محله ها و روستاهاي خود مدرسه و مکتب خانه ساختند . زندگي فلسفي ايرانيان از ديد شارن بازرگان فرانسوي
ايرانيان به خوب و بد زندگي , سختي ها و ستمها , فراز و نشيبهايي که در طول حيات با آنها روبرو مي شوند از ديدگاه فلسفي برخورد ميکنند . به نيک يا بد آينده اهميت زيادي نمي دهند . نه از بد آن هراس دارند و نه از خوب آن غره مي شوند . اي مردم سلاح هايمان مرزها را مي گشايد و دانش ما مغزها را ( شاپور اول ساساني ) بر درگاه دانشگاه بين المللي ايران در خوزستان که به سال حدود 250 ميلادي بنا شده است شاهنشاهان ايران اينگونه نوشته بودند : دانش و هنر برتر از زور و شمشير است فردوسي بزرگ خرد و دانش را سرلوحه آموزه هاي ايراني مي داند :
ز دانش روان را توانگر کنيد
چنين دان که هر کس که دارد
ز نادان بنالد دل سنگ و کوه
از ايرا ندارد بر کس شکوه
خرد را همان بر سر افسر کنيد
خرد بدانش روان را همي پرورد
از ايرا ندارد بر کس شکوه
از ايرا ندارد بر کس شکوه