عثمانيه
مؤلف: پاتريشيا كرون عضو هيأت علمي دانشگاه پرينستون آمريكا مترجم: حجتالاسلام والمسلمين مهدي فرمانيان عضو هيأت علمي مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب چكيده
يكي از فرقههاي سياسي اسلام كه در نيمه نخست قرن اول هجري به وجود آمد، عثمانيه بود. بعد از قتل عثمان، عده اي از اصحاب پيامبر با خلافت حضرت امير(ع) مخالفت كردند و باعث جنگها و خونريزيهاي فراوان شدند. بدين ترتيب تحولات صدر اسلام به گونهاي پيش رفت كه رفته رفته حقيقت امامت از عامه مردم پوشيده ماند. بيشك جريان فرقه عثمانيه نقش حساسي را در تحولات فكري و سياسي موجب شده است كه اين مقاله در صدد تبيين آن برآمده است. واژههاي كليدي:
عثمانيه، نظريه سه خليفه، شيعيان و حضرت علي(ع).مقدمه
اگر به ترسيم مهمترين مراكز جهان اسلام در سال36 هجري بپردازيم، ميبينيم كه به غير از كوفه و مصر بقيه مناطق با حضرت امير همراهي نكردند و آشوبي به پا شد كه آثار آن هنوز باقي است. اگر چه مصر نيز در ادامه دست از حمايت حضرت امير برداشت و عثماني هم نشد، ولي هيچ گاه مثل كوفه به حضرت امير و اولادش وفادار نماند. مدينه بيشتر سكوت كرد و عبدالله بن عمر، سعد بن ابي وقاص، محمد بن مسلمه و ديگران، خود را خانه نشين كردند. اين افراد مطرح با سكوتشان ضربات مهلكي به حكومت حضرت امير(ع) زدند. عبداللهبن عمر دوران علي را فتنه دانست و در فهرست خلفاي راشدين نامي از علي(ع) نياورد.1 مكه و بصره با عايشه و زبيريان همراه شدند و اگر چه با امويان نيز نميساختند، ولي جنگي به راه انداختند كه تا سالها علماي اسلام نميدانستند چه حكمي بر دو طرف دعوا بار نمايند.2 اينان خود را مخالف حكومت حضرت امير(ع) دانستند و در اشعار خود از عنوان «علي دين عثمان» ياد ميكردند. از اين تاريخ به بعد، به طرفداران مظلوميت عثمان و مخالفان حكومت حضرت علي، لقب عثمانيه اطلاق شد. معاويه نيز خود را در طيف عثمانيه قرار داد و شاميان را به جنگ با حضرت امير(ع) وادار كرد. عثمانيه بعد از سال41 هجري كه با عنوان «عام الجماعه» از آن ياد ميشود، كار تبليغاتي خود را عليه حضرت امير(ع) و علويان شروع كردند و به سب و لعن حضرت امير(ع) پرداختند و اين چنين وحدت اسلامي را به كينههاي عميق مذهبي، سياسي تبديل كردند. اگر چه لعن حضرت امير(ع) توسط عمر بن عبدالعزيز ممنوع شد، عثمانيه راه خود را ميرفت و حضرت امير را به عنوان خليفه مسلمان پذيرا نبود. دوران عباسيان با آزار و اذيت فراوان علويان همراه بود، ولي از نتايج مهم آن، دگرگوني تدريجي نگاه اكثر مردم مسلمان به حضرت امير(ع) بود. مأمون كه تحت تأثير معتزله بغداد بود، نقل فضائل معاويه را ممنوع كرد و به بسط و گسترش فضائل حضرت امير(ع) همت گماشت. نتيجه اين بود كه عبدالله بن مبارك ـ استاد احمد بن حنبل ـ حضرت امير را به عنوان يكي از خلفاي راشدين پذيرفت و احمد بن حنبل در كوششي سي ساله خروج حضرت امير(ع) از خلفاي راشدين را جايز ندانست.3 اين چنين چرخش ايام به نفع حضرت امير(ع) در جريان بود. در قرن سوم، عثمانيه كمتر به برتري عثمان پرداختند، بلكه از مباحث مهم اين قرن برتري شيخين بر حضرت امير بود. كتاب العثمانيه، اثر جاحظ، نمونه كامل اين رويكرد است. در اين كتاب با توجه به مناقب ابوبكر او را افضل صحابه ميداند. اين كتاب به وسيله ابوجعفر اسكافي، يكي از معتزليان بغداد، در زمان حيات جاحظ نقض گرديد و او بر اساس فضائل حضرت امير(ع) وي را افضل صحابه معرفي كرد. تأثير عميق عثمانيه بر اهل سنت در مباحثي همچون جبر و اختيار، نگاه به سلطان جائر، بحث عدم خروج عليه سلطان، احاديث معتبر نزد اهل سنت، نگاه منفي به كوفيان و احاديث آنها و جرح و تعديل راويان به خوبي هويداست. نگارندة اين سطور در نظر دارد در مقالهاي مستقل به اين مباحث بپردازد و تأثير افكار عثمانيه بر اهل سنّت را نشان دهد. بنابراين به عنوان پيش درآمد، مدخل «عثمانيه» دايرة المعارف اسلام انگليسي را كه در سال 1998 ميلادي به رشته تحرير در آمده است، ترجمه و به جامعه علمي عرضه مينمايد. مهمترين دليل طرح اين مباحث اين است كه به خاطر تأثير پذيري علماي اهل سنت از عثمانيه، هيچ يك از ملل و نحل نويسان به غير از ناشي اكبر در مسائل الامامة به اين موضوع نپرداخته و از عثمانيه به عنوان فرقهاي كه در صدر اسلام ظهور يافته است ياد نكردهاند. شناخت ما از عثمانيه و بزرگان آنها و تأثيرش بر اهل سنت ـ و در تقابل اختلافات مذهبي ـ بر شيعه، شناخت ما را به موضعگيريهاي مذهبي در طول تاريخ روشنتر ميسازد و ما را به سوي تقريب و وحدت اسلامي سوق ميدهد. عثمانيه4
اين گروه پيروان اعتقادياند كه همزمان و به سبب همان مسائلي كه خوارج و شيعه پديد آمدند، به وجود آمد؛ اما عمرش از قرن چهارم فراتر نرفت. تاريخ عثمانيه را ميتوان به چهار مرحله تقسيم كرد: 1. وفاداري به عثمان:
اين موضع در واكنش به قتل عثمان به وجود آمد. آيا كار شورشيان درست بود؟ افرادي كه منكر صحت عمل شورشيان بودند، عثمانيه ناميده شدند. در نگاه آنها عثمان حاكم برحقي بود كه كشتن او اشتباه بود. «به خدا عثمان مظلومانه كشته شد.» (طبري، 3434، 3243)، آنان فرياد بر آوردند: «قاتلان عثمان بايد به عدالت سپرده شوند و خليفه جديد به وسيله شورا انتخاب گردد» (بلاذري، انساب، ج2، ص223، 3 ، 337؛ طبري، 3277)5 در حالي كه ادعاي علي]ع[ در مورد خلافت را به علت شركت او در قتل عثمان و يا به علت تصاحب قدرت، بدون مشورت با امت رد ميكردند. (شيخ مفيد، الجمل، ص97 به بعد). در مقابلِ آنها، شورشيان استدلال ميكردند كه عثمان به سبب بدعتهايي كه در شريعت ايجاد كرد (احداث)، مقام امامت خود را از دست داد و همچون ظالمان ـ و نه مثل مظلومان ـ مرد. همه شورشيان جانشيني علي را پذيرفتند؛ هر چند خوارج معتقد بودند كه او نيز بعداً مقامش را از دست داد. در روزهاي نخست احتمالاً همه غير شورشيان عثماني بودهاند. تمام مسلمانان بين وفاداري به عثمان و پذيرش آرمان شورشيان (خوارج يا شيعه) حق انتخاب داشتند؛ هرچند ادعا شده كه تعداد اندكي تلاش كردند6 بي طرف باقي بمانند. اما وفاداري به عثمان تا حدود سال هفتصد ميلادي [هفتاد هجري] به صورت ديدگاه غايب در جهان اسلام باقي ماند.7 در اين زمان مرجئه كه طرفدار معلق گذاشتن قضاوت در مورد حق و باطل بودن شخصيتهاي مورد اختلاف بودند، ظهور كردند. وفاداري به عثمان در عراق نيز نمايندگاني داشت. مردم بصره در جنگ جمل برضد علي]ع[ وارد جنگ شدند، (بنگريد: الجمل ) و فراريان از جنگ، به سوريه گريختند.8 عدهاي از كوفيان9 و بصريان بعد از پيروزي علي، به علت عثماني بودن، عراق را ترك كردند و ساكن [عربستان] شدند. (بلاذري، انساب، ج 2، ص 297). به علاوه، هنگامي كه حسن جانشين پدرش شد، تعداد بيشتري از اهالي بصره، در حالي كه قبل از آن ديدگاههاي عثماني خود را پنهان ميكردند، به معاويه پيوستند. (اغاني، ج12، ص329). در دومين جنگ داخلي نيز بسياري از عثمانيهاي پيرو بني اميه در بصره حضور داشتند. (بلاذري، انساب، ص156). اهالي بصره عموماً به عثمانيه مشهور بودند، (البصرة كلها عثمانية»، العقد الفريد، ج6، ص248) كه برخي آن را معلول اين امر ميدانند كه سه تن از حاكمان آنها از جمله حجاج بيش از حد دوستدار عثمان و بني اميه بودند(الحور العين، ص23 ). اما عثمانيها در كوفه نيز بودند(بلاذري، انساب، ج5، ص229). برخي منابع مدعياند مصر ـ كه سابقاً علوي بود ـ صرفاً توسط يزيد بن ابي حبيب(م128ق/6 ـ 745م) يا ليث بن سعد(م175ق/2-791م) به عثمانيه گرويد، اما پذيرش اين مطلب مشكل است(ذهبي، تاريخ الاسلام، ج5، ص184).1 احتمالاً ميتوان مسلم گرفت كه عثمانيه در اوايل دوره بني اميه در جاهاي ديگر نيز اكثريت داشتند. در نخستين جنگ داخلي، عثماني مذهبان در حجاز و عراق توسط طلحه، زبير و عايشه و در سوريه به وسيله معاويه رهبري ميشدند. اين دو شاخه به همان آرمان وفادارانه پيوستند و هنگامي كه طلحه و زبير كشته شدند، معاويه را به عنوان رهبر يگانه خود پذيرفتند، اما براي مدت طولاني متحد باقي نماندند. بعد از مرگ معاويه، عبدالله بن زبير با جانشيني يزيد بن معاويه مخالفت كرد و زماني كه يزيد از دنيا رفت، ادعاي خلافت نمود. پيروان بنياميه همچون زبيريان بر وفاداريشان به عثمان پاي ميفشردند، اما پذيرش اين ديدگاه غايب، ديگر متضمن توافق بر سر سياستهاي جاري نبود. هنگامي كه منابع درباره عثمانيه در دوره سفياني و در خلال دومين جنگ داخلي سخن ميگويند، معمولاً حزب طرفدار امويان را در نظر دارند(جاحظ، رسالة الحكمين، مجله المشرق، 1958م، ص428.).11 امويان امتياز خويشاوندي با عثمان را دارا بودند و اكثر مسلمانان نه تنها معاويه، بلكه يزيد را به عنوان جانشين عثمان پذيرفته بودند، در حالي كه تصريح ميكردند كه بر دين عثمان، معاويه و يزيد هستند(اغاني، ج14، ص321، طبري، ص34 2) و به علي و يا خوارجي كه ميزان دلبستگي شان متفاوت بود، توهين ميكردند(بلاذري، فتوح، ص3 8؛ اغاني، ج12، ص321). جواني كه خود را بر دين معاويه معرفي نكرده و محكمه(خوارج) را نيز لعنت نكرده بود، اعدام شد(ابوالاسود دوئلي، ديوان، ص92 به بعد، ش47)؛ چنان كه حجر بن عدي كوفي كه به حمايت از علي، علناً معاويه را لعنت ميكرد، اعدام شد(طبري، ج2، ص115). حاميان فعال حكومت بني اميه به شيعه عثمان، معاويه يا بني اميه وصف ميشدند(براي مثال طبري، ج2، ص112؛ مسعودي، مروج، ج4، ص352 ياج 3، ص 166 ؛ بلاذري، ص 156)؛ آنها افرادي همچون بسربن ابي ارطاة، معاوية بن حديج(ابن سعد، ج7، ص13 و195)، مالك بن مسمع، حسان بن ثابت، كعب بن مالك، نعمان بن بشير بودند. (طبري، ص3245؛ اغاني، ج16، ص 28-3 ، 228، 233-234، آنها و ديگر عثمانيها به طور نامناسبي علي را به عنوان امير مؤمنان موردخطاب قرار دادهاند؛ مسعودي، مروج، ج4، ص284، 297يا ج3، ص16 9و1623، حتي آنها با علي بيعت نيز نمودند). بر خلاف ديدگاه ولهاوزن(پادشاهي، ش93) عثماني مذهبان كوفه در دوران مختار نيز طرفدار امويان بودند.2. نظريه سه خليفه:
امويان در دوره مرواني نيز بر روابط خويشاوندي خود با عثمان تأكيد ميكردند، اما عموم تاريخ نگاران عراقي ديگر هواداران اموي را عثمانيه يا شيعه عثمان نمينامند و آنها را مطيع(علي دين) خلفا توصيف نميكنند. قطع نظر از مديحه سراييهاي درباري، همة اظهارات حاكي از اين است كه امويان و هواداران آنها وسيله نجاتي را تشكيل ميدادند و به آن متمسك ميشدند كه به غايت نادر بود. در عوض، منابع از عثمانيه به عنوان ديدگاه پذيرفته شده اصحاب حديث سخن ميگويند. عثمانية اصحاب حديث همچون اسلافشان ادعاي خلافت از جانب علي(ع) را رد ميكردند، اما بر خلاف سلف خود فقط به خلفاي گذشته ميپرداختند و به خلفاي همعصر خود كاري نداشتند. اصحاب حديث با اين اعتقاد كه خلفاي راشدين منحصر به سه تن بودهاند، يعني ابوبكر، عمر و عثمان، ديدگاه خود را بيان ميكردند. هنگامي كه از زُهَري درباره امتيازات نَسَبي علي و عثمان سؤال شد، گفت: «خون، خون، عثمان شايستهتر است. علي با مسلمانان جنگيد. بنابر اين نميتوانست خليفه راشد يا امامي باشد كه بتوان او را الگوي خويش قرار داد.» (فسوي، معرفه، ج2، ص8 6، در اينجا زهري ظاهراً عثمان را نيز خليفه نميداند).12 يا همان طور كه احمد بن حنبل و ديگر اصحاب حديث بغداد ميگفتند: خلافت علي[ع]فتنه بود(ناشي اكبر، ص113).13 جملهاي معروف از عبدالله بن عمر منقول است كه:«وقتي پيامبر زنده بود و اصحابش فراوان، ما ابوبكر و عمر و عثمان را برشمرده، سپس سكوت ميكرديم.» (ابن ابي يعلي، طبقات الحنابلة، ج1، ص243؛ بخاري، صحيح، كتاب فضائل الصحابة، باب 4؛ بنگريد: اشعري، مقالات، ص458). هشام بن حسان بصري(م146ق/763م) به همان ترتيب ابوبكر و عمر و عثمان را بر شمرده و سپس سكوت ميكرد. همچنين درباره سفيان ثوري در كوفه و مالك بن انس در مدينه نيز اين مطلب گفته شده است. (فسوي، ج2، ص8 6-8 7). ظاهراً اسماعيل بن داود جوزي نظريه سه خليفه را از مالك آموخته بود و گفته ميشود كه اولين بار اين نظريه را اسماعيل در بغداد منتشر كرده است14(ر. ك: مادلونگ در مجله ISL،15 شماره 57، سال 198 ، 223-224). محققان زيادي از اصحاب حديث به عنوان عثماني مذهب شناخته شدهاند، از جمله: حماد بن زيد16 و افراد ديگري كه بين 151هجري ت186 در بصره از دنيا رفتند(ابن سعد، ج7، ص24، 42، 44-45)، سيف بن عمر، تاريخنويس دروغپرداز معروف (م18 ق/976م) و ديگران در كوفه(ر. ك: كرون در Jss،17 شماره 6، 1996م، ص237، ابن حجر، تهذيب، ج5، ص25-26، ج7، ص127، ج1 ، ص27 ) و نيز [يحيي]بن معين(م233ق/8-847م)، ابو خثيمه (م234ق/9-848م) و احمد بن حنبل به مدت زيادي از عمرش در بغداد 18 (ناشي، ص113؛ مادلونگ، امام قاسم بن ابراهيم و معتقدات زيديه، برلين، 1965م، ص225). احاديثي كه ابوبكر، عمر و عثمان را به عنوان خلفاي راستين انتخاب ميكنند، يعني اماماني كه بايد به آنها تأسي كرد يا افضل مردم بعد از پيامبرند، و درباره علي(ع) سكوتي معنا دار دارند، به صورت گسترده در اين كتابها منتشر شدهاند(ناگل، مشروعيت و خلافت، 19بن، 1975م، ص229-23 ). به نظر ميرسد پيام اصحاب حديث اين بوده كه وظيفه هدايت امت به وسيله رهبر در زمان پيامبر و خلفاي نخستين، با قتل عثمان به پايان رسيد.2 در روايتي بصري با اشاره به مرگ عثمان آمده است كه «امروز نبوت و خلافت از امت محمد گرفته شد و سلطنت و بيدادگري ظاهر شد.». (ابن ابي شيبه، مصنف، ش 18936).21 از اين پس همه رهبران جامعه اسلامي، فقط سران حكومت بودند و معارف ديني در جامعه گسترش يافته بود و نگه داشتن جامعه در كنار هم[اجماع امت] بسيار مهمتر از تضمين صداقت اخلاقي رئيس آن بود. وجود حاكمان براي حمايت از شريعت و حفاظت از امت ضروري بود. انسان بايد از نزاع داخلي پرهيز كند و متحمل مرگ شود، ولي خود را گرفتار جنگ داخلي نكند، نه اينكه به خود اجازه دهد تا در جنگهاي داخلي وارد شود. در حديثي معروف آمده كه «بنده مقتول خدا باش، نه فردي كه قاتل است». هنگامي كه از بصريان اواخر دوره اموي با عنوان عثماني ياد ميشود، اشاره به هواداران بني اميه نيست؛ بلكه به اصحاب حديثي اشاره دارد كه با استناد به حديث «كن عبدالله المقتول»، معتقد به پرهيز از جنگ بودند(اخبار الدولة العباسية، ص2 6). همچنين عثماني مذهبان در ميان بسياري از اصحاب حديثي بودند كه اين افراد را در رديف خود ميدانستند: عبدالله بن عمر، سعد بن ابي وقاص، محمد بن مسلمه، كعب بن مالك (در جايي ديگر وي را عثماني به مفهوم طرفدار امويان دانستهاند)23 و ديگراني كه علي الظاهر سعي در بي طرفي در اولين جنگ داخلي داشتند. (مسعودي، مروج، ج4، ص295-296).243. ديدگاههايي در چهار چوب اتفاق نظر بر چهار خليفه:
حديث گرايان عثماني مذهب موضع خود را تغيير دادند و سرانجام با گسترش نظريه چهار خليفه، ناپديد شدند. گفته شده كه قبلاً نوح بن ابي مريم(م173ق/9 -789م) و ابن مبارك (م 181ق/797م) چهار خليفه را پذيرفته بودند؛ هرچند ديدگاه سه خليفه عثماني مذهبان نيز به ابن مبارك منتسب است(سرخسي، شرح كتاب السير الكبير للشيباني، تحقيق منجد، قاهره، 1971-1972م، ج1، ص157-158؛ ابن ابي يعلي، طبقات الخابلة، ج2، ص4 ؛ ناگل، مشروعيت، ص229). به هر حال نظريه چهار خليفه[تربيع] عملاً در اواسط قرن سوم/نهم در عراق فراگير شده بود(ناشي، ص88-89، 1 9-111). تنها در بغداد بود كه اين ديدگاه با قدرت، البته نه به اتفاق آرا، مورد مخالفت قرار ميگرفت(همان، ص113-114) و سرانجام احمد بن حنبل به آن متمايل شد(مادلونگ، قاسم، ص 225 به بعد.) اما به نظر نميرسد كه همه پيروان او از وي پيروي كرده باشند. زيرا اصحاب حديث تندرو(حشويه، نابته) كه احترام زيادي به معاويه و يزيد اول ميگذاشتند، اصلاً نميتوانستند علي را به عنوان خليفه برحق بپذيرند. (الخياط، الانتصار، ص1 2). و اين دقيقاً بدان سبب بود كه حنابله چنان دلباخته معاويه بودند كه در قرن چهارم/دهم، مقدسي نتوانست آنها را مشمول اكثريت بزرگي كه به نجات خواهند رسيد، قرار دهد(ص39، 126، 365، 378). اما با وجود اين و ديگر كانونهاي مخالفت(به ويژه در سوريه) روشن است كه مسلمانان به سرعت عثمان و علي را به عنوان خلفاي راشدين پذيرفتند، مگر كساني كه خارجي يا شيعه باقي ماندند. اهل سنت [بعداً اين موضع را] برحسب خلفاي گذشته به عنوان ديدگاه غايب اسلامي تلقي كردند. شيعيان معتدلي]سنّيان متشيّع[ كه غالباً كوفي بودند و قانع شده بودند كه عثمان را به عنوان خليفه سوم بپذيرند، نميتوانستند تا آنجا پيش روند كه عثمان را برتر از علي بدانند؛ هر چند معمولاً فرض بر آن بود كه خليفه بايد شايستهترين فرد (افضل) زمان خود باشد. بنابراين برحسب افضليت، ترتيب امامان آنها عبارت بود از: ابوبكر، عمر و علي، و عثمان در انتها اضافه ميشد(ناشي، ص11 ؛ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج7، ص258، ج13، ص4 9). اينك عثماني كسي بود كه قائل بود عثمان برتر از علي بوده است و تأكيد ميكرد كه هر خليفهاي افضل زمانه خود بود و بدين سان ترتيب جانشيني با شايستگي يكسان شد(بنگريد: تاريخ بغداد، ج2، ص367 و 369). شايد نويسنده موسوم به ناشي اين تحول را در نظر داشته وقتي ميگويد كه عثمانيه با مرجئه پيوند يافتند. مرجئه در نظر او افرادياند كه علي را به عنوان خليفه چهارم، بدون هيچ وجه ترجيهي براي او يا امويان، ميپذيرند. در اين برداشت فروكاسته شده، همه سنيان عثمانياند. اما شيعيان معتدلي نيز بودند كه علي را افضل از تمام خلفا، از جمله ابوبكر ميدانستند؛ با وجود اين، آنان خلافت ابوبكر را ميپذيرفتند، با اين استدلال كه در بعضي اوقات فرد مفضول براي خلافت مناسبتر است(برخي از زيديه و معتزله چنيناند، ر. ك: ناشي، ص68 و 94). در بحث با اين افراد عثماني كسي بود كه از افضليت ابوبكر دفاع ميكرد. يك نمونه از اين كاربرد رساله عثمانيه جاحظ است. ااين كتاب به وسيله اسكافي معتزلي زيدي27 (م 24 ق/854م) و عدهاي از شيعيان امامي از جمله مسعودي28 نقض گرديد29 (مروج، ج4، ص 2281-2282 ). انتظار ميرفت هواداران ابوبكر به بكريه يا بوبكريه شناخته ميشدند، ولي گويا اصطلاح جديدي لازم نبود. به نظر ميرسد هر كس افضليت سه خليفه اول را در مقابل ادعاهاي افراطي به نفع علي]ع[ تأييد ميكرد، عثماني بود؛ اعم از اينكه به ابوبكر و عمر توجه كند يا عثمان. در اين تعريف نيز همه سنيان عثماني هستند.4. فرقه طرفدار امويان:
هنگامي كه اصحاب حديثِ عثماني مذهب در اهل سنت ناپديد شد، دوباره نوع ديگري از طرفداري از بني اميه ظاهر شد. در سال 324ق/6-935م مسعودي در شهر طبرية[اردن] با كتابي كه در مالكيت يك عثماني بود، برخورد كرد كه درباره امويان بود(التنبيه، ص336-337). اسم كتاب«كتاب البراهين في امامة الامويين» بود كه از ادعاي امامت بنياميه دفاع ميكرد. اين كتاب فضائل خلفاي اموي را بيان كرده و تك تك آنها از عثمان تا مروان دوم را نام برده بود و ميگفت كه اين آخري[مروان دوم]، عبدالرحمن اول را به عنوان جانشين خود منصوب كرده است. فهرست امويان اسپانيا تا سال 31 ق/3-922م نيز در اين كتاب بود و با نام عبدالرحمن سوم پايان يافته بود. عبدالرحمن سوم در سال3 /912 به حكومت رسيد، ولي تنها در سال 316 ق بود كه نام خليفه را براي خود برگزيد(واسرستين، خلافت در غرب، آكسفورد، 1993م، ص1 به بعد). بنابراين گويا اين كتاب بدون اطلاع از اعاده خلافت امويان نگاشته شده بود(علي رغم تصورات ناگل، مشروعيت، ص252-253). در هر حال اين از گفتههاي شيعة العثمانيه بود(تنبيه، ص334). عثمانيه به عنوان يك فرقه قديمي، يعني به عنوان حزبي كه به طرفداري از يك رهبر سياسي ـ مذهبي كه به واسطه او خودش را در مسير حق ميديد، تعريف ميشد. اينكه آيا اين حزب قوانين يا ديدگاه خاصي براي خودش داشته است، معلوم نيست. هر چند وسوسه انگيز است كه بسياري از همان ديدگاههاي حشويه بغداد را كه به خاطر احترامشان به امويان معروف بودند، به آنها نسبت دهيم. ههمچنين در قرن چهارم/ دهم در كوفه از عثماني مذهبان هوادار امويان ياد شده كه مسجدي براي خودشان داشتهاند3 (اغاني، ج11، ص251). اما اين نكته آخرين چيزي است كه ما از عثمانيه ميشنويم. 31منابع مؤلف
علاوه بر منابع ارائه شده در مقاله، بنگريد: گلدزيهر، مطالعات اسلامي، ج2، ص119 به بعد؛ لامنس، بررسي سلطنت معاويه اول، خليفه اموي، پاريس، 19 8(يا مجله MfoB، 32 ش2، 19 7م)، ص11، 12، پلتLe milieu basrien et La formationde Gahiz، پاريس 1953، ص188 به بعد؛ زهينسر، بينشهايي در باره سياست ديني مأمون بر اساس كتاب العثمانيه جاحظ، در مجله MW، 33 ش 54، 1979م؛ مونت گمري وات، دوره تكوين تفكر اسلامي، ادينبرگ، 1973م، ص75 به بعد و166-167؛ ويلفرد مادلونگ، جانشين حضرت محمّد، كمبريج، 1997، نمايه. 1. بخاري در صحيح خود و احمد بن حنبل در اصول السنة از عبدالله بن عمر نقل ميكنند كه: «در زمان پيامبر انتخاب ما از بين اصحاب ابتدا ابوبكر، سپس عمر و در ادامه عثمان بود.» ر. ك: صحيح بخاري، كتاب «فضائل اصحاب»، باب 33 و نيز عقايد ائمه السلف.(تمام پينوشتها از مترجم است.) 2. آغاز پيدايش مرجئه به همين مسئله باز ميگردد و قدماي معتزله نيز نميدانستند كه كدام طرف دعوا بر حق است. 3. ر. ك: مقاله «نقش احمد بن حنبل در تعديل اهل سنت» نوشته رسول جعفريان، مجله هفت آسمان، ش5. 4. اين مقاله ترجمهاي است از: UTHMANIYYA,in the Encyclopedia of Islam;new edition,Leiden ,2 ,Vol . 1 ,pp952-954 نويسنده اين مدخل پاتريشيا كرون ـ Patricia Crone ـ است. وي متخصص در تاريخ اسلام بوده و تاكنون كتب متعددي از وي در اين زمينه به چاپ رسيده است. در سال 1987 عضو هيأت علمي دانشگاه آكسفورد بوده و اكنون در موسسه مطالعات عالي وابسته به دانشگاه پرينستون ايالت نيوجرسي آمريكا به تحقيق اشتغال دارد. از تأليفات او ميتوان به تجارت مكّه و گسترش اسلام(چاپ انگلستان)؛ خليفة الله، قدرت ديني در سدههاي نخستين اسلام(با همكاري هيندز، چاپ كمبريج)؛ هاجريسم، ساختار جهان اسلام(با همكاري مايكل كوك، كمبريج، 1977م) نام برد. مترجم از جناب آقاي محمدي مظفر به خاطر مقابله اين مقاله و ارائه نكات مفيد تشكر مينمايد. 5. بلاذري از ابي مخنف نقل ميكند كه طلحه و زبير به عايشه گفتند: «مردم ميدانند كه عثمان مظلوم كشته شد و از تو ميخواهيم كه مردم را به شورا فرا خواني.» مروانيان و مغيرة بن سعيد مردم را بر جنگ با علي تحريك ميكردند(انساب، ج2، ص223). 6. اين افراد عبارت بودند از سعد بن ابي وقاص كه فرزندش عمر بن سعد در كربلا در برابر امام حسين(ع) قرار گرفت و عبدالله بن عمر كه با حضرت امير بيعت نكرد، ولي بعداُ امويان را تأييد ميكرد و با آنان بيعت كرد. فرد ديگر اسامه بن زيد بود. رجوع كنيد،: فرق الشيعة، نوبختي، ص9. 7. منظور نويسنده اين است كه تا ظهور مرجئه براي عموم مردم مشخص نبود كه ديدگاه اسلام كدام است. آيا طرفداران حضرت امير(ع) بر حقاند يا عمل شورشيان صحيح نبوده است؟بعد از ظهور مرجئه كه حكم آنان را به خدا واگذار كردند، كم كم مباحث ديگري همچون ايمان، حكم مرتكب كبيره يا فاسق و امثال آن مطرح شد و به تدريج اكثريت مسلمانان به اين نتيجه رسيدند كه عمل شورشيان درست نبوده، ولي آنان را از ايمان خارج نميكند وخلافت حضرت امير نيز مشروع بوده است وعمل مخالفان ـ جمليون ومعاويه ـ صحيح نبوده است و اين چنين جهان اسلام به پذيرش خلافت حضرت امير متمايل شده در حالي كه در قرن اول اكثريت، مخالف مشروعيت خلافت حضرت امير بودند. اين چرخش ديدگاه در اهل سنت را ديدگاه غايب اسلام ناميده است. 8. منظور مروان بن حكم، سعيد بن عاص و بقيه امويان بودند كه به معاويه پيوستند. 9. يكي از آنها سماك بن مخرمة اسدي است كه مسجدي در كوفه به نام وي مشهور بود ويكي از كساني بود كه عليه حجربن عدي شهادت داد وباعث شهادت وي شد . حضرت امير هرگز درآن مسجد نماز نگزارد وآن منطقه محل تجمع عثمانيه كوفه بود. شيعيان به تأسي ازمولاي خود ازآن مسجد دوري ميكردند.(ميراث مكتوب شيعه، ص 254). 1 . در بغية الطلب، ج4، ص1731 آمده است: «كان اهل مصر ينتقصون عثمان حتّي نشأفيهم ليثبنسعد، فحدثهم بفضائل فكفوا عن ذلك و كان اهل حمص ينتقصون علي بن ابيطالب حتي نشأفيهم اسماعيل بن عياش فحدثهم بفضائله فكفوا عن ذلك.» ليث بن سعد از فقيهان نامدار قرن دوم است كه صاحب مكتب مستقلي در مصر بوده و براي مدتي رقيب سرسختي براي مذهب مالك بوده است. در نامهاي از مالك بن انس به وي آمده كه «تو فتواهايي دادهاي كه نزد ما مطرح نيست. مردم تابع اهل مدينه هستند،... پس چرا مخالفت با عمل اهل مدينه ميكني؟...». ليث در جواب نوشت: «... بسياري از صحابه اجتهاد به راي ميكردند و در موضوعات گوناگوني اختلافات بسياري داشتند... اكنون نيز در مدينه كساني هستند كه اختلافات شديدي با هم دارند مثل ابن شهاب و ربيعه... ». اين دو نامه در كتاب مالك، نوشته ابوزهره، ص96-1 4 آمده است. در اين نامه نيز با همان رويكرد عثماني، نام سه خليفه اول آمده و يادي از حضرت امير(ع) نشده است. 11. اين رساله با نام«رساله عمرو بن بحر الجاحظ في الحكمين و تصويب اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب في فعله» در المشرق، ص417 تا ص 482 به چاپ رسيده است. اين رساله در رسائل جاحظ كه توسط عبد السلام محمد هارون در چهار جلد جمع آوري شده است نيامده و يكي از رسالههاي مهم در باب عثمانيه است. 12. درباره محبت زهري نسبت به اهل بيت بنگريد: ميراث مكتوب شيعه در سه قرن نخستين، نوشته مدرسي، ترجمه قرائي و جعفريان، ص61. (و منابع زيادي كه وي نام برده است). 13. ناشي اكبر در مسائل الامامة(شمارههاي 11 ـ 115) به ديدگاههاي اصحاب حديث درباره امامت پرداخته است و مينويسد: «اصحاب حديث كوفه مثل وكيع بن جراح، پيروان عبدالله بن ادريس شافعي و... ، علي را بر عثمان مقدم ميدانند و اين گرايش شيعي اصحاب حديث كوفه است... اما بزرگان اصحاب حديث بصره و واسط، مثل حماد بن زيد، يحيي بن سعيد و عبدالرحمن بن مهدي معتقد بودند ابوبكر، عمر، عثمان و علي... . اما بزرگان اصحاب حديث بغداد امامت حضر ت علي را ثابت نميدانند. يحيي بن معين، ابوخثيمه و احمد بن حنبل از آناناند كه علي را از امامت ساقط ميشمارند و ميپندارند كه ولايت او فتنه اي بيش نبود!. . . اسماعيل جوزي اين عقيده را در بغداد رواج داد... ولي عده اي ديگر امامت حضرت علي(ع) را نيز ميپذيرند مثل وليد كرابيسي كه قائل به اجتهاد در رأي متنازعان در جنگ جمل و صفين بود... .» 14. در پاورقي قبلي اين مطلب را از مسائل الامامة نقل كرديم. 15. ISL مخفف مجله آلماني DerIslom است . 16. ابن ابي يعلي از بربهاري، يكي از بزرگان اصحاب حديث متأخر، نقل ميكند كه ابوهريره، يزيد بنزريع، حماد بن زيد، حماد بن سلمه و... صاحب سنت هستند و ما پيرو آنها هستيم(طبقات الحنابلة، ج2، ص37)، از طرف ديگر ابن سعد در طبقات تصريح دارد كه حماد بن زيد، يزيد بن زريع عثماني مذهب هستند(طبقات ابن سعد، ج7، 286، 298). 17. مخفف مجله Journal of semitic studies. 18. در باره چرخش تفكر احمد بن حنبل از عثمانيگري به تعديل و پذيرش حضرت امير به عنوان خليفه چهارم: بنگريد رسول جعفريان، «نقش احمد بن حنبل در تعديل مذهب اهل سنت»، مجله هفت آسمان، شماره پنجم. 19. اين كتاب و كتاب قاسم بن ابراهيم مادلونگ به زبان آلماني است. 2 . اين مسئله ـ عدم توجه به سنن حضرت امير(ع)ـ در تاريخ اصحاب حديث به خوبي آشكار است. در فقههاي همنوا ـ مالكي، شافعي و حنبلي ـ كمتر به سنت حضرت امير(ع) استناد ميگردد، اگر چه درباره آن موضوع، احاديثي دركتب معتبر مثل صحيح بخاري و صحيح مسلم نيز آمده باشد. 21. در مصنف، تحقيق عبدالسلام شاهين، شماره حديث، 3 54 ، 32 2 و 37 78 است. 22. مخفف مجله Journal of the Royal Asiatic society. 23. مفهوم عثماني معناي وسيعي داشته و به طرفداران اموي، زبيريان و توقف كنندگان در باب حضرت امير(ع) گفته شده و گاه هركس كه حضرت امير را دوست نداشته يا مثل مرجئه مردد بوده، نيز اطلاق شده است. 24. رساله سالم بن ذكوان در سال 2 2م به چاپ رسيده است. سالم بن ذكوان اباضي يكي از بزرگان اباضيه است كه در حدود سالهاي 1 هجري از دنيا رفته است. اين رساله يكي از قديمترين نوشتههاي اسلامي است. 25. مخفف مجله Annales de L`Institut d` `Etudes orientales de L'universite d'Alger. 26. مخفف مجله .Revue des Etudes Islamiques 27. بعيد است كه اسكافي زيدي مذهب باشد. اسكافي مسئله فاطمي قيام كننده را قبول ندارد. او از معتزله بغداد است. 28. مسعودي صاحب مروج الذهب، امامي مذهب نيست . شايد به خاطر اثبات الوصية مسعودي نامي، اين اشتباه براي كرون پيش آمده باشد. براي اثبات الوصية مسعودي بنگريد: مقالات محمد جواد شبيري زنجاني در مجله انتظار. 29. نويسنده ميتوانست به كتاب «بناء مقاله الفاطمية في نقض الرسالة العثمانية»، نوشتهابن طاووس مثال بزند. 3 . اين همان مسجد سماك بوده كه طرفداران عثمان در آن منطقه جمع شده بودند و شيعيان در آن مسجد نماز نميخواندند. 31. در هر حال، از قرن چهارم به بعد بصرة عثماني به شيعه علوي تبديل شده و اكنون شام، بصره، اصفهان، حمص و بعضي از مراكز ديگر كه به عثماني مذهب مشهور بودهاند، شهر شيعيان امامي مذهب و گاه افراطيون شيعه همچون غلات و مفوضه شده است. چرخش روزگار عجايب بسياري در خود نهفته دارد. 32. مخفف Melanges de la facult orientale de l'universite st. Joseph de beyrouth. 33. مخفف مجله .The Muslim World