علویه ترکیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علویه ترکیه - نسخه متنی

نوری دونمز

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علويه ترکيه

نوري دونمز

فارغ‌التحصيل كارشناسي‌ارشد در رشته فلسفه و كلام، مدرسه عالي فقه و معارف اسلامي.

اشاره

علوي در لغت به معناي منسوب به علي(عليه‌السلام) است و در اصطلاح به كسي گفته مي‌شود كه آن حضرت را بر سه خليفه ديگر ترجيح داده و پيرو اوست.

علويان حدود هشت قرن پيش به سرزمين آناتولي آمدند و اكنون حدود يك سوم جمعيت تركيه را تشكيل مي‌دهند و 2 الي 25 ميليون جمعيت دارند. علويان در تمام مناطق تركيه زندگي مي‌كنند، ولي بيشتر آنها در غرب تركيه هستند.

علويان از حيث ادب و هنر بسيار غني‌اند و از زماني كه به آناتولي آمدند صدها تن شاعر و متفكر تربيت كردند. فشارهاي عثماني باعث شد كه آنان از منابع و ارزشهاي خود دور بمانند. از زمان تشكيل حكومت تركيه نيز چون تمام مراكز ديني بسته شد، مراكز علويان هم تعطيل شد و اين نيز تأثير بسزايي در دور ماندن آنها از ارزشهاي خود داشته است.

علويان از حيث اعتقاد شيعة دوازده امامي و از حيث مذهب، جعفري هستند. اين را هم در كتابهاي خود ذكر كرده‌اند و هم بزرگان و دده‌هاي آنها بدون استثنا در تحقيقات ميداني ما گفته‌اند.

مقدمه

علوي‌گري با مسلمان شدن تركمنها شروع مي‌شود. تركمنها زندگي كوچي داشتند و پس از مسلمان شدن نيز مثل اقوام ديگر بعضي از آداب و رسوم خود را حفظ كردند. از قرن يازدهم ميلادي تركمنها به آناتولي آمدند و در اين سرزمين با تمدنهاي ديگر آشنا شدند. آنان در حكومت عثماني با مجاهدتهاي بسيار، خود را حفظ كردند و اكنون بخش زيادي از مردم تركيه را تشكيل مي‌دهند.

اكنون اين پرسش مطرح است: علوياني كه گروه عظيم جمعيت تركيه را تشكيل مي‌دهند، از كدام مذهب محسوب مي‌شوند؟ آيا گروه مستقلي هستند؟

در نگاهي عمومي، علويان مسلمان‌اند. چون نه از غلات‌اند و نه از كساني كه يكي از ضروريات دين را انكار كرده باشند. آنان قطعاً سني نيستند، چون با ارزشهاي اهل‌سنت سرسخت مخالف‌اند. علويان تركيه از مذهب اثناعشري‌اند. ادبيات آنان پر است از اشعاري در مدح دوازده امام كه در آنها محبت و وابستگي و ارادت خويش را نسبت به اهل‌بيت(عليهم‌السلام) اظهار مي‌كنند.

الف) ريشه‌هاي پيدايش علويان در صدر اسلام

همان‌طوري كه گذشت، كلمه علوي با كلمه شيعه معناي مترادف دارد. اين معنا هم از لغت‌نامه‌ها و هم از دايرة‌المعارفها و هم كتابهاي علويان روشن مي‌شود. كلمه علوي در لغت تركي استانبولي نيز با شيعه دوازده امامي مترادف است. اگرچه مهم نيست گروهي كه در سرزمين آناتولي زندگي مي‌كنند، در چه زماني علوي ناميده شده‌اند ولي با اين حال، بنابر ادعاي يكي از نويسندگان، علويها را حدود 25 سال پيش به اين نام ناميده‌اند تا آنها را از شيعه جدا كنند.1

بنابراين آغاز پيدايش علويان را بايد از زمان حيات پيغمبر اكرم(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) دانست. البته در كتابهاي تاريخي و روايي آنان نه علوي بلكه شيعة علي(عليه‌السلام) ناميده شده‌اند.

مثلاً جابر مي‌گويد:

نزد پيغمبر بودم كه علي از دور نمايان شد. پيغمبر فرمود: سوگند به كسي كه جانم در دست اوست، اين شخص و شيعيانش در قيامت رستگار خواهند بود.

ابن‌عباس نيز مي‌گويد:

وقتي كه آيه هفتم سوره بينه نازل شد، پيغمبر به علي فرمود: مصداق اين آيه تو و شيعيانت مي‌باشيد كه در قيامت خشنود خواهيد بود و خدا هم از شما راضي است.2

تعبير شيعه علي در سخنان حضرت رسول اكرم(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) براي خيلي از اصحاب به كار برده شده است و اصلاً بعضي از اصحاب به اين نام مشهور بودند كه مشهورترين آنها سلمان فارسي، مقداد، ابوذر و عمارياسرند. در روايتي چنين آمده است:

حضرت امام رضا(عليه‌السلام) در پاسخ به گروهي كه پرسيدند چرا دو روز به ايشان اجازه ملاقات با خود نداد، فرمود: چون شما ادعا مي‌كنيد كه شيعه اميرالمؤمنين علي‌بن‌ابي‌طالب(عليه‌السلام) هستيد. واي بر شما، شيعه او، در حقيقت، حسن(عليه‌السلام)، حسين(عليه‌السلام)، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمد‌بن‌ابي‌بكر هستند كه با هيچ يك از دستورهاي آن حضرت مخالفت نكردند و هيچ يك از نواهي وي را مرتكب نشدند ....3

ب) علويان در حكومت عثماني

علويها در حكومت عثماني تا جنگ چالدران كه در سال 1514م رخ داد، آسوده خاطر بودند. از سرزمين ايران كساني به نام داعي مي‌آمدند و مردم را با فرهنگ اهل‌بيت(عليهم‌السلام) ارشاد و تعليم و تربيت مي‌كردند. هر چه شد بعد از جنگ چالدران شد. از طرف حكومت عثماني فشارهايي بر سر علويها وارد آمد. البته اين موضوع هم تحقيق مستقلي مي‌خواهد.4

ج) علويان بعد از حكومت جمهوري تركيه

1. نگاهي به تشكلهاي علويان

از ابتداي تشكيل حكومت جمهوري تركيه، تمام مؤسسه‌هاي ديني از طرف آتاترك بسته شد. مؤسسه‌هاي علويان نيز از آن جمله بود. آنان به هيچ وجه نمي‌توانستند فعاليت كنند. فقط اوقاف ديانت تركيه، آن هم به مقداري كه دولت اجازه مي‌داد، فعاليت مي‌كرد. ماهيت فعاليت آن را هم دولت مشخص مي‌كرد. فعاليتهاي اوقاف ديانت چنان بود كه نمي‌توانستند در مورد آياتي كه درباره حكومت ظالمان و فاسقان است حرفي بزنند و سخنراني كنند. از جمله آن آيات، آيات 44 و 45 و 47 سوره مائده است. اين روند تا 25 سال اخير نيز ادامه داشت، ولي اكنون استبداد حكومتي كمرنگ‌تر شده است.

در 25 سال اخير تشكلهاي ديني و اجتماعي و فرهنگي و سياسي علويان خيلي زياد شده است. مسبب اساسي اين تشكلها چيست؟ اولين دليل و مهم‌ترين آنها اين است كه بعد از فروپاشي شوروي، گونه‌اي خلأ در عقايد علويان به وجود آمد. همزمان نسيم بهشتي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران نيز از شرق وزيده بود. حكومت تركيه ديد كه علويان اگر به هويت اصلي خويش باز گردند، با مشكل مواجه مي‌شود. پس تصميم گرفت آنها را با تشكلهاي ظاهري و توخالي مدتي سرگردان كند. از اين رو اجازه داد كه با اين تشكلها به كارهاي فرهنگي و هنري مشغول شوند و در مورد اعتقادات فكر اساسي نكنند.

سبب دوم ايجاد اين تشكلها هم حوادث چندگانه در 25 سال اخير است. اولين حادثه در شهر قهرمانماراش در سال 1978 رخ داد و در آن بيش از صد علوي كشته شد. حادثه دوم در سال 198 در شهر چوروم رخ داد و آن هم با كشته شدن حداقل 25 علوي تمام شد. حادثه سوم در سال 1993 در شهر سيواس رخ داد و با كشته شدن 37 علوي به پايان رسيد. حادثه چهارم هم در سال 1995 در محله فاضي استانبول رخ داد و در نتيجه در آنجا هم 18 علوي كشته شد. اين حوادث روح علويان را كه بر اثر ماترياليسم مرده بود حياتي دوباره بخشيد و در مقابل اعمال ظالمانه دولت، به عكس‌العمل وا داشت. پس از اين بود كه آنان به انواع تشكلها روي آورند.

اين حوادث در يك اعتراض مردمي در مورد يك بيدادگري حكومتي رخ داده است. و سران آنان نيز نوعاً افرادي سياسي و چپي بودند. دانستن اين مطالب مي‌تواند به ما كمك كند كه بدانيم در كدام فضا با علويان برخورد مي‌كنيم.

اكنون به سبب سوم ايجاد اين تشكلها اشاره مي‌كنيم. بعد از انقلاب اسلامي كه حضرت امام خميني(قدس‌سره) فرمود «انقلاب ما انفجار نور بود»، در همه جاي دنيا تمام حركتهاي اسلامي به بركت انقلاب ايران رشد و نمو پيدا كرد. در تركيه هم تمام گروهها از انقلاب اسلامي متأثر شده‌اند و در ميان آنها جوانهاي تحصيل كرده علويان نيز يافت مي‌شوند. البته تعداد آنان كم است، ولي قبلاً هرگز كساني كه تفكر شيعي داشته باشند در اين انديشه‌ها نبودند. وقتي يك نفر از اين جوانان از كتابهاي امام خميني(قدس‌سره) و شهيد مطهري(قدس‌سره) استفاده مي‌كند و به شهر خود بر مي‌گردد، در نزديكان خود تأثير زيادي مي‌گذارد.

شايد سبب چهارم هم اين باشد كه رهبران علويان نسبت به قبل آگاه‌تر شده‌اند و مي‌خواهند نيازهاي جامعه علوي را جوابگو باشند. ولي اين سبب از جوي كه ناخواسته به وجود آمده بود، نشأت گرفته بود.

علويها اولين بار در سال 1966م «حزب وحدت تركيه» را تشكيل دادند. پرچم آن حزب زمينه قرمز داشت و در آن دوازده ستاره به عنوان نمادي از دوازده امام و در ميان آنها شيري به عنوان نماد حضرت علي(عليه‌السلام) بود. بنيان‌گذاران آن حزب همگي علوي بودند و در انتخابات سال 1969م با راي 8/2 درصد 8 نماينده را به مجلس فرستادند. اما بعد از آن ضعيف شدند و در انتخابات 1973م شكست خوردند. پس از آن، اعضاي اين گروه به حزب جمهوريت خلق و بعد از كودتاي ارتشي سال198 م هم به حزب خلق دموكرات سوسيال تمايل پيدا كردند. از آن روز تاكنون علويها يك حزب مستقل ندارند و هميشه از طرف احزاب چپ سوسياليستي و گروههاي كمونيستي استثمار مي‌شوند.5

2. آداب و رسوم

الف) مراسم جمع

مهم‌ترين مراسم رايج در ميان علويان مراسم جمع است. اين مراسم با اركان دوازده‌گانه اجرا مي‌شود. اين عدد دوازده را بعضي‌ الهام گرفته از دوازده خدمتكار حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌وآله) مي‌دانند كه اهل مدينه بعد از بيعت عقبه در اختيار آن حضرت گذاشته‌اند و يا الهام گرفته از دوازده امام مي‌شمارند.6

اين اركان دوازده‌گانه در بيشتر كتابهايي كه در مورد علوي‌گري نوشته شده موجود است. اين اركان عبارتند از:

1. مرشد: از حيث وظيفه وي در تمثيل در جاي حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌وآله) و حضرت علي(عليه‌السلام) و حاج بكتاش ولي نشسته است. به نام آنها اقرار مي‌گيرد و نصيب مي‌دهد. آيين جمع را اجرا مي‌كند. طالب و درويش را تربيت و تعليم مي‌كند و او را به آدم رسيده مي‌سازد و به حالي مي‌آورد كه به انسان و انسانيت مقيد باشد. مرشد، كسي است كه امر و ارشاد مي‌كند.

2. رهبر: او به كسي كه مي‌خواهد به طريقت وارد شود، قوانين و شرايط را ياد مي‌دهد. اگر كسي به مشكل بر بخورد به كمك او مي‌شتابد. و به او علم طريقت را ياد مي‌دهد. وي هميشه مراقب طالب است و از رفتارهايي كه با طريقت و اخلاق عمومي و قوانين منافات دارد جلوگيري مي‌كند. وي از طرف مرشد مسئول تربيت طالب است.

3. ديده‌بان: وي معاون رهبر و مراقب كساني است كه به تازگي وارد طريقت شده‌اند و به درجه درويشي رسيده‌اند. او به اجتناب تازه‌واردان از كردارهاي بيهوده كمك مي‌كند و آنها را در ذكر و عبادات تقويت مي‌نمايد. در وقت آيين جمع، جانها را مراقب است و كوچك‌ترين حركتي را كه از آنها صادر مي‌شود مي‌بيند و كساني را كه اشتباه كرده‌اند، بدون اينكه كسي ببيند يا بشنود، آگاه مي‌سازد. همچنين مانع ورود كساني كه پست7 و يا مجرم هستند به جمع مي‌شود. در مقابل كساني كه مي‌خواهند از خارج، مانع جمع شوند مي‌ايستد و به رهبر و مرشد خبر مي‌دهد و مواظبت مي‌كند كه كار جمع در حال آرامش به پايان برسد.

4. چراغچي: او مأمور چراغهايي است كه در خانه جمع است. قبل از اينكه آيين جمع شروع شود، تمام شمعدانها را پاك مي‌كند، گازها را پر مي‌كند، شمعها را به جاي خود مي‌گذارد و آنها را روشن مي‌كند. به اين ترتيب او خانه جمع را هميشه روشن نگه مي‌دارد. همچنين بخوردانها را پاك مي‌كند و آنها را با گلاب و عطرهاي خوشبو پر مي‌سازد.

5. ذاكر: (كه نوعاً از بين كساني انتخاب مي‌شود كه صداي خوبي دارند) به امر مرشد در حال آيين جمع، ذكر گفتن را به عهده مي‌گيرد. قرآن و الهي و سرود و نفس8 و دوازده امامه 9 را مي‌خواند. وي مرثيه و نوروزيه1 نيز مي‌خواند و نزديك به مرشد مي‌نشيند.

6. فراش: مسئول نظافت خانه جمع است. او قبل از شروع آيين جمع، خانه جمع را جارو مي‌زند و نظافت مي‌كند و آن را براي آيين جمع آماده مي‌كند.

7.ميدانچي: دوازده پستي را كه در خانه جمع است قبل از شروع آيين جمع پاك مي‌كند و در جاي خود مي‌گذارد. همچنين افرادي را كه به خانه جمع مي‌آيند براي نشستن راهنمايي مي‌كند. نشستن افراد بر اساس وارد شدن به طريقت و مصاحب (برادر صيغه) شدن است. مرتبه مادي و سن مهم نيست. گاهي كسي كه از حيث مادي ثروتمند است و سنش بالاست (اگر تازه وارد شده باشد)، عقب مي‌نشيند. سن در خانه ميدان از وارد شدن به طريقت شروع مي‌شود. كسي كه جلوتر وارد شده، پيرتر محسوب مي‌شود.

8. نيازچي ـ قربانچي: او لقمه‌هايي (غذاهايي) را كه به خانه جمع مي‌آيد، تحويل مي‌گيرد و به ميدانچي مي‌دهد. قربانيهايي را كه مي‌آيد تكبيرشان را مي‌گويد و ذبح مي‌كند و مي‌پزد و به وقتش لقمه (احسان) را آماده مي‌كند. در آخر آيين جمع نيز سفره را پهن مي‌كند و غذاها و لقمه‌ها را پخش مي‌كند و در هنگام غذا هم نواقص را برطرف مي‌كند. به او فراش و سقا و آفتابه‌دار كمك مي‌كنند.

9. سقا: او در هنگام آيين جمع به كساني كه تشنه مي‌شوند آب مي‌دهد. اگر در حين مراسم شير آورده شود آن را پخش مي‌كند. علاوه بر اين به نيازچي نيز كمك مي‌كند.

1 .آفتابه‌دار: بعد از غذا با آفتابه و لگن در دست و حوله بر دوش، به دستهاي همه كساني كه در جمع شركت كرده‌اند آب مي‌ريزد و حوله آماده مي‌كند. در اوقات ديگر نيز به نيازچي كمك مي‌كند.

11.پيك ـ پروانه: به امر مرشد براي مراسم جمع به خانه‌هاي تمام جانها مي‌رود و به آنها خبر مي‌دهد. غير از اين در مراسم سماع را كساني كه مي‌خواهند به سماع بايستند دعوت مي‌كند. او هم در اوقات آزاد به ميدانچي كمك مي‌كند.

12.نگاهبان: از خانه‌هاي جانهايي كه در مراسم جمع شركت كرده‌اند محافظت مي‌كند. وظيفه او كاملاً بيرون از خانه جمع است، ولي در دعاها فراموش نمي‌شود.11

اين مراسم تا امروز در تمام گروههاي علويها برگزار مي‌شود و از طرف آنها خيلي با اهميت شمرده مي‌شود. اشعاري كه در آنجا خوانده مي‌شود، در مورد عشق خدا و مدح اهل‌بيت(عليهم‌السلام) است.

ب) سماع

سماع نمايشي است كه همراه با ساز و پايكوبي و دست‌افشاني، به صورت فردي يا جمعي با آداب و تشريفات خاصي انجام مي‌گيرد. اين مراسم در داخل مراسم جمع است و جزو آن مراسم محسوب مي‌گردد.

ج) سوگ عاشورا

اين مراسم خيلي اهميت دارد و مفصل است و با روزه گرفتن و غسل كردن و اوراد خاص و خواندن قرآن و دعا همراه است.

علويها از عوام و خواص به ماه محرم خيلي اهميت مي‌دهند و در هر فرصتي به اين عمل افتخار مي‌كنند. در كتابهاي مختلف علويها درباره كيفيت مراسم ماه محرم توضيحات زيادي داده شده است. ما در اينجا برخي از آن مطالب را به صورت خلاصه نقل مي‌كنيم.

جانهاي محب حقيقت محرم را حفظ اسلام مي‌دانند و با اين اعتقاد عمل مي‌كنند. آنان از اين حقيقت الهام مي‌گيرند و به عشق دوازده امامي كه در راه اسلام شهيد شدند، دوازده روز روزه و ماتم مي‌گيرند.12

يك روز قبل از ماه محرم تمام افراد خانواده به حمام مي‌روند و غسل مي‌كنند. دوازده روز حمام نمي‌كنند و لباس نمي‌شويند و اصلاح سر و صورت نمي‌كنند. همه آنها مثل نور چشم رسول كبريا امام حسين(عليه‌السلام) خودشان را در مورد آب در حال حسرت مي‌گذارند و در تشنگي با او شريك مي‌شوند. بعد از غسل لباسهاي سفيد نمي‌پوشند و لباسهايي مي‌پوشند كه رنگ ماتم است. وقتي كه شب مي‌شود، در خانه جمع، گرد مي‌آيند. در آنجا غذاهايي كه لذيذ نيست و روغن حيواني و گوشت ندارد آماده مي‌شود. با آغاز غروب نيز مراسم آغاز مي‌شود.13

مرشد با ذكر صلوات شروع مي‌كند. و بعد آيات 183 و 184 سوره بقره را كه در مورد روزه محرم است مي‌خواند.14 سپس از سوره آل‌عمران آيه 61 (آيه مباهله) و از سوره احزاب آيه 33 (آيه تطهير) و از سوره شورا آيه 23 (آيه مودت) نيز خوانده و بعد ترجمه و تفسير مي‌شود.

بعد از اين، اوراد15 خوانده مي‌شود. بعد از اوراد هم به ترتيب زيارت‌نامه16 و سلام‌نامه17 و سوره‌هاي ناس، فلق، اخلاص و فاتحه خوانده مي‌شود و ثواب آنها به فخر كائنات محمد مصطفي(صلي‌الله‌عليه‌وآله)، خديجه كبري(سلام‌الله‌عليها)، فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها)، علي مرتضي(عليه‌السلام)، دوازده امام و چهارده معصوم پاك(عليهم‌السلام)، شهداي كربلا و كساني كه براي آنها شهيد شدند و جمله اهل ايماني كه از دنيا رفته‌اند هديه مي‌شود.

سپس مرشد براي استجابت دعا دو ركعت با همه نماز مي‌خواند. بعد از نماز از كتابهاي قُمري و گلزار حسنين و حديقه، مرثيه‌هايي خوانده مي‌شود. سپس براي شهداي كربلا و شهدايي كه ادامه‌دهنده راه آنها هستند اشك چشم ريخته مي‌شود.18 براي دشمنان حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌وآله) و اهل‌بيت او(عليهم‌السلام) و نسل پاك او نيز از خداوند لعنت درخواست مي‌شود.

برنامه تا سحر ادامه مي‌يابد. در اين هنگام سفره باز مي‌شود و دسته‌جمعي سحري مي‌خورند. بعد از غذا مرشد بر سر ديگي كه پر از آب است مي‌آيد و با دست خود به تمام محبها آب مي‌دهد تا سيراب شوند. هنگام آب دادن، افراد مراسم جمع همگي مي‌گويند: «سلام‌الله و صلوات‌الله يا حسين!» و بعد از آب دادن نيز مي‌گويند: «لعنت‌الله اي يزيد و ال اتباع يزيد!» سپس مرشد دعا مي‌خواند و مراسم جمع خاتمه مي‌يابد.19

3. علويان در آينه عقايد

در عقايد علوي‌گري پنج اساس وجود دارد:2 توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد.

اعتقاد به امامت، ‌عصمت و غيبت و ظهور حضرت مهدي(عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف) از عقايد آنان است.

تمام شاخه‌هاي علوي‌گري به تمام اصول دين اسلام كه در قرآن و سنت صحيح بيان شده اعتقاد دارند. آنان وحدانيت خدا و رسول بودن حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌وآله) را قبول دارند و به مذاهب سني اعتقادي ندارند. آنان قبر حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌وآله) و تربتهاي امامان را زيارت مي‌كنند.21

الف) توحيد

وقتي به منابع اصلي، اشعار، زندگي‌نامه و مناقب بزرگان علويان در كتابهاي قديم و جديد نگاه كنيم، در مورد اعتقاد آنان به توحيد ترديد نخواهيم كرد. علاوه بر اين، دده‌هايي كه ما با آنها در شهرهاي مختلف ملاقات و گفت و گو كرديم، همه در مورد اعتقاد به توحيد خداوند متعال همفكر بودند.

كتابي كه منسوب به حاج بكتاش ولي است و علويها مي‌خوانند، مقام اول در طريقت را ايمان معرفي مي‌كند و چنين مي‌گويد: ايمان شش اساس دارد: ايمان به خدا، ملائكه، كتابها، پيامبران، روز قيامت و قدر الهي. كساني كه مي‌گويند ايمان بر بدن يا جان است خطا مي‌كنند. ايمان بر اساس زبان و دل است. كسي كه به خداي معبود با دل شهادت ندهد كافر است و هر كس با زبان شهادت بدهد، ولي با دل شهادت ندهد منافق است.22

اين مطالب در كلمه توحيد معناي خود را پيدا كرده است. علوي‌گري اين كلمه را تكرار مي‌كند و بر اين كلمه اين را هم علاوه مي‌كند: «علي(عليه‌السلام) ولي خدا است» (علي ولي الله).23 توحيد اعتقاد به يكي بودن خداوند و شناختن او و بندگي اوست.24

الله تعالي يكي است، همتا ندارد، قديم است، اول و آخر ندارد و كيفيت خلقتش هر آن ادامه دارد. آيه «و او هر روز در شأن و كاري است»،25 اين را اثبات مي‌كند. همه چيز به او نيازمند است و او به هيچ چيز نيازمند نيست. او آدم را بنابر صفت خود آفريد و با آيه «و ما به او از رگ جان نزديك‌تريم»،26 نزديك بودن خود را به آدم بيان كرد. خداوند به استناد آيه «و از روح خويش در او دميد»،27 به انسان حيات داد، همان‌طوري كه به عالم حيات بخشيد. مؤلف كتاب مذكور بعد از اين، سوره اخلاص و صد اسم از اسماي حسناي خداوند را ذكر مي‌كند.28

علويان اعتقاد دارند كه خداوند يگانه است، همتا و شريكي ندارد، مادي و غيرمادي را خلق كرده و حاكم و قادر بر همه چيز است. او از چيزي جدا نشده و به هيچ چيز نيازي ندارد و بالاتر از وصف ماست.29 اين اعتقاد در جمله «لا اله الا الله» خلاصه مي‌شود كه اساس اعتقادات تمام مسلمانان را تشكيل مي‌دهد و كليد بهشت است.3

مؤلف كتاب بويروك توحيد را دو قسمت مي‌كند: توحيد خواص و توحيد عوام. توحيد عوام، اين اعتقاد است كه معبودي جز خدا وجود ندارد. توحيد خواص، پذيرفتن اين حقيقت با يقين است. در اين صورت وجود موجودات غير خدا، در مقايسه با وجود خدا بدون حكم مي‌ماند.31

در همين كتاب نشانه‌هاي مؤمن نيز بيان شده است. كسي كه واقعاً ايمان دارد، راست راه مي‌رود، راست حرف مي‌زند، به دروغ نزديك نمي‌شود، غيبت كسي را نمي‌كند، حرفهاي بي‌فايده نمي‌شنود، عيب ديگران را مي‌پوشاند، از حق مي‌‌ترسد و از خلق حيا مي‌كند. همچنين مؤمن، حليم و معتدل و خوش‌خلق است.

يكي از نشانه‌هاي ايمان اين است كه مؤمن در كارهايي كه توانايي انجامش را دارد كنار نمي‌كشد و اگر از خلق به او جفايي برسد صبر و تحمل مي‌كند، بر قضاي حق صبر مي‌كند و هميشه شكر مي‌كند و به ذكر ادامه مي‌دهد.32

توحيد، خدا را يكي دانستن و او را از همه چيز تنزيه كردن و به هيچ چيز تشبيه نكردن و عبادت را فقط براي او انجام دادن و شريك قرار ندادن براي اوست.33

علويان وقتي مي‌خواهند اعتقادات خود را بيان كنند، در كنار دلايل قرآني و روايات از معصومان(عليهم‌السلام) از اشعار خود نيز استفاده مي‌كنند و شايد هيچ موضوعي نيست كه در مورد آن شعر نگفته باشند. از باب مثال در همين موضوع شاه اسماعيل خطائي در شعري چنين مي‌گويد:




  • شاه خطائيم توحيد يك درياست
    كسي كه توحيد ندارد از ما نيست
    توحيدي كه اركان دوازده امام است34



  • از پيرم شيخ صافي سرمايه ماست
    توحيدي كه اركان دوازده امام است34
    توحيدي كه اركان دوازده امام است34



يك مطلب مهم اين است كه در اصول اعتقادات علويان تعبيري هست كه به آن تكيه مي‌شود و آن «حق ـ محمد ـ علي» و يا «الله ـ محمد ـ علي» است. اين فقط يك شعار نيست، بلكه از يك شعور قوي ديني برخاسته است. بعضي از نويسندگان مثل لطفي قلعه‌لي مي‌خواهند اين را به تثليث نصرانيت تشبيه كنند و بگويند كه اين دو هيچ فرقي ندارد.35

بدرالدين نويان كه دده باباي بكتاشيهاست در مقابل اينها مي‌گويد:

اين تثليث مثل تثليث نصرانيت كه مي‌گويند پدر ـ پسر ـ روح‌القدس نيست. زيرا پدر حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌‌وآله) و حضرت علي(عليه‌السلام) معلوم است و خودشان هم نگفته‌اند كه از آسمان آمدند و باز به آنجا مي‌روند. هر دو هميشه كراراً گفته‌اند كه ما بنده خدا هستيم. علاوه بر اين در اسلام تثليث الوهيت و نبوت و ولايت هست. در اساس بكتاشيها و علويها خدا، حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌‌وآله) و حضرت علي(عليه‌السلام) را خيلي دوست مي‌دارند و با عشق عميق به آنها محبت دارند.36

يكي از نويسندگان ديگر، حيدر كايا نيز مي‌گويد:

اين تثليث اعتقاد به توحيد و نبوت و امامت را بيان مي‌كند. اين فلسفه اساسي اصول اعتقادات علوي‌گري ـ بكتاشي‌گري است. به عبارت ديگر، اين سه‌گانه، ذات و رسالت و ولايت و شرط مسلماني است. اين سه موجود را با هم دوست داشتن بالاترين محبت است. در مورد اين محبت كه باعث نجات انسان است نيز در قرآن آيات زيادي داريم.37

همان‌طور كه ملاحظه مي‌كنيد اعتقاد علويان در مورد توحيد با اعتقاد شيعه كه اسلام ناب است، يكي است و در آن توحيد از طريق نبوت و امامت گرفته مي‌شود. وقتي به مجموع روايات نگاه مي‌كنيم، در تمام معارف اسلامي، بعد از قرآن، اهل‌بيت(عليهم‌السلام) را به عنوان مرجع علمي به ما معرفي مي‌كنند. بنابر ادله، آنها هستند كه معارف اسلامي ناب را براي ما درست تفسير و بيان مي‌كنند. پس نبوت و امامت در طول توحيد است. به خاطر اين ولايت و امامت، بعد از شهادت به وحدانيت خدا و نبوت حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌‌وآله)، در تمام اجزاي دين ظهور كرده است. شهادت به ولايت حضرت علي(عليه‌السلام) در اذان و اقامه از اين ظهور ناشي مي‌شود و در كتابهاي ما آمده است.38

ب) عدل

در حقيقت يكي از صفات الهي عدالت است. در ديدگاه علويان عدل اعتقاد به عدالت الهي و عادل شدن است. كسي كه عادل نيست نمي‌تواند مسلمان شود. خداوند نيز ظلم و ظالم را رد مي‌كند.39 عدالت به معناي لغوي گذاشتن هر چيز به جاي خود است.4 عدالت دو جهت دارد: عدالت الهي و عدالت اجتماعي.

عدل الهي به اين معناست كه خداوند مطلقاً عادل است و هيچ وقت ظلم نمي‌كند.41 خداوند چنين مي‌فرمايد: «خداوند به اندازه ذره‌اي نيز ستم نمي‌كند».42

حوادث ناگواري نيز كه انسانها با آن روبه‌رو مي‌شوند، جزاهايي هستند كه انسانها با دست خودشان كسب كرده‌اند.43

خداوند چنين مي‌فرمايد:

به خاطر كار و كردار مردم، تباهي در بر و بحر فراگير شده است. تا ]خداوند[ جزاي بخشي از كار و كردارشان را به آنان بچشاند، باشد كه بازگردند.44

اما عدالت اجتماعي نيز به معناي تأسيس عدالت در جامعه و اجراي قوانين خداوند است. انسان با اراده خويش يك دنياي سعادتمند بدون استثمار و ظلم را تأسيس مي‌كند.45

علويان در اين قسمت در جامعه تركيه شاخص هستند. آنان هميشه در مقابل عملكردهاي ظالمانه اعتراض مي‌كنند. حتي يكي از عواملي كه بعضي از علويان به سوسياليسم گرايش يافتند، حساسيت آنها در مقابل ظلم بود، چون يكي از شعارهاي سوسياليستها عدالت اجتماعي بود.

در مجموع عدالت ايمان آوردن به اين است كه خداوند به هيچ كس ظلم نمي‌كند و از شرور و بديهايي كه عقل سليم آن را درك مي‌كند منزه است.46

ج) نبوت

1. نبوت عامه

وقتي به منابع اصلي علوي‌گري و اشعار و زندگي‌نامه و مناقب بزرگان علويان و به نتيجه تحقيقات ميداني علويان نگاه كنيم، مي‌بينيم كه علوي‌گري در مورد نبوت، چه نبوت عامه و چه نبوت خاصه، هيچ شكي ندارد. و ما در اينجا نمونه‌هايي از آن منابع را نقل مي‌كنيم:

نبوت وظيفه الهي و نمايندگي رباني است. خداوند براي اينكه به بندگان خود، راه راست را نشان دهد و احكامي را كه سعادت آنها را تأمين مي‌كند، به آنان ياد بدهد و آنها را از بديها و آداب و رسوم فاسد پاك كند و صاحب حكمت و معرفت سازد، از ميان آنها بعضي را بر مي‌گزيند و آنها را موظف مي‌كند. وظيفه آنها علاوه بر اينكه اوامر و نواهي خداوند را به مردم مي‌رسانند اين است كه نمونه و الگوي خوبي هم براي مردم باشند. اولين پيامبر، انسان اول و پيامبر اول حضرت آدم(عليه‌السلام) و آخرين پيامبر هم حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) است.47

پيامبر كسي است كه از طرف خداوند برگزيده شده است تا انسانها را به راه راست هدايت كند. خداوند مي‌فرمايد: «و پروردگارت آنچه مي‌خواهد مي‌آفريند و بر مي‌انگيزد؛ اختياري براي آنان نيست».48 هدف انبيا، نشان دادن بهترين راه به انسان و آماده ساختن او براي رسيدن به هدف خلقت است. آيه «و آنان را پيشواياني كه به فرمان ما راه مي‌نمودند، گردانيديم»،49 وظيفه نبوت و امامت را بيان كرده است.

از حيث وظيفه ميان پيامبران فرقي نيست و همه آنها موظف به تبليغ هستند. بنابر روايتي كه از پيامبر رسيده، تا زمان حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) 124هزار پيامبر مبعوث شده است.5

درويش محمد از شعراي قرن هفدهم چنين مي‌گويد:




  • صد و بيست و چهار هزار پيامبر حق است
    ارواح آنها هم از ازل پاك است
    انجيل، زبور، تورات، ق قرآن نازل شد51



  • ولي هيچ‌كدام آنها مانند محمد نيست
    انجيل، زبور، تورات، ق قرآن نازل شد51
    انجيل، زبور، تورات، ق قرآن نازل شد51



2. پيامبران اولوالعزم؛ صاحبان شريعت

برخي از پيامبران نسبت به برخي ديگر از حيث مقام و منزلت برترند. به اين پيامبران كتاب داده شده و صاحبان شريعت‌اند. اينان پنج تن از پيامبران خدا، حضرت محمد و عيسي و موسي و ابراهيم و نوح(صلوات‌الله‌عليهم) مي‌باشند.

در قرآن كريم آمده است: «و به راستي بعضي از پيامبران را بر بعضي برتري بخشيده‌ايم».52 همچنين آيه «اينان پيامبراني هستند كه بعضي را بر بعضي برتري بخشيده‌ايم»،53 نيز اين واقعيت را بيان مي‌كند.54

پيامبراني كه شريعت و كتاب دارند، پيامبران اولوالعزم ناميده مي‌شوند.55

به حسب آنچه از قرآن كريم استفاده مي‌شود، همه پيامبران خدا شريعت نياورده‌اند، بلكه همين پنج نفر اولوالعزم و صاحبان شريعت‌اند و ديگران در شريعت، تابع آنان بوده‌اند. خداي متعال در كلام خود مي‌فرمايد:

خداوند آييني از دين براي شما تشريع كرد. آنچه به نوح توصيه شده بود و آنچه به خودت وحي كرديم و آنچه به ابراهيم و موسي و عيسي توصيه كرديم اين بود كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد....56

آيه در مقام امتنان است و معلوم است كه در اين صورت اگر غير از اين پنج تن كه در آيه ذكر شده‌اند پيغمبري صاحب شريعت بود، ذكر مي‌شد.

باز خداوند در اين مورد مي‌فرمايد:

و وقتي كه از پيغمبران پيمانشان را گرفتيم، و (همچنين) از تو و ابراهيم و موسي و عيسي‌بن‌مريم، و ما از ايشان پيمان محكمي گرفتيم.57، 58

3. نبوت خاصه

در كلمه شهادت، بعد از شهادت به وحدانيت خداوند شهادت به پيغمبر خدا بودن آن حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) مي‌آيد.59 در ولايت‌نامه حاج بكتاش ولي، بعد از حمد و ثناي خداوند به پيغمبر و نسل او صلوات و سلام فرستاده مي‌شود.6

در مقالاتي كه منسوب به حاج بكتاش ولي است، چنين آمده است:

خداوند وقتي كه حضرت آدم را خلق كرد‌، امر فرمود كه به عرش نگاه كند. وقتي كه نگاه كرد، ديد كه آنجا نوشته شده: «لا اله الا الله محمد رسول الله». از خداوند پرسيد: خدايا محمد كه رسول توست كيست؟ خداوندي كه حي و قيوم است چنين جواب داد: «‌او حبيب من است».61

در كتاب بويروك هم چنين نقلي آمده است:

يك روز خداوند متعال فرمود: «اي محمد حبيب! ميان من و تو محبت ايجاد شد. بيا به نزد من و از تحت طريق عبور كن تا در روز قيامت ميان من و تو دشمني نيفتد». سپس محمد مصطفي به نزد خدا رفت. خداوند به شاه بهشت رضوان امر كرد كه از درخت طوبي شاخه‌اي بياورد. رضوان رفت و گشت و يك چوب سه شاخه از طوبي انتخاب كرد. در هر كدام آيات قرآن نوشته شده بود. محمد كلمه شهادت را گفت و در جلوي خدا نشست. در آن هنگام صدايي الهي فضا را پر كرد: «معبودي جز خدا نيست و محمد پيامبر او و علي ولي اوست. مردي شجاع‌تر از علي و بالاتر از ذوالفقار شمشيري نيست». سپس خدا با چوب سه شاخه از درخت طوبي يك‌بار به پشت محمد زد. از وسط شاخه طوبي نور چكيد. شش قطره نور از پوست راست و شش قطره نور از پوست چپ آن منفجر شد و آنها دوازده امام شدند. در واقع خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «(اي محمد) بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد، و خداوند آمرزنده و مهربان است».62

بنابراين همه چيز از محبت به وجود آمد. محبت به عنوان قدرت پراسرار خداوند در تمام طبيعت منعكس شد.63

در علوي‌گري امروز، همه علويها بنابر معرفت خود حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) را دوست مي‌دارند و صلوات مي‌فرستند. و در سخنان و دعاهاي خودشان نام او را بر زبان جاري مي‌كنند. بي‌سواد و باسواد با گفتن «حق محمد رسول‌الله» رسول خدا بودن او را به زبان مي‌آورند و مخصوصاً در مراسم جمع با گفتن «شفاعت يا رسول‌الله» شفاعت او را طلب مي‌كنند.64

آري، پذيرش اصل نبوت اعتقاد به نبوت حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) و اعتقاد به آخرين پيامبر بودن اوست.65

پيامبراني كه نامشان در قرآن و در روايات صحيح آمده، حق هستند و از حيث مقام و درجه با يكديگر متفاوت مي‌باشند. بدون شك برترين آنها هم خاتم‌الانبيا حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) است.66

د) امامت

1. معناي امام و امامت

عقايد علوي بر اساس امامت استوار است. مقام امامت بعد از مقام خدا و حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) مهم‌ترين مقام است. امامت انتخابي نيست، بلكه انتصابي است، يعني با فرمان خداوند انجام مي‌گيرد. دادن امامت به شخصي كه از نسل حضرت پيغمبر باشد، شرط امامت است. امامت حضرت علي(عليه‌السلام) الهي است. از اين جهت دوست داشتن خدا، دوست داشتن حضرت علي(عليه‌السلام) است و دوست داشتن حضرت علي(عليه‌السلام) دوست داشتن خداست.

بعد از حضرت علي(عليه‌السلام)، امامت به فرزند او انتقال يافته است. امامان حقيقي دوازده تن هستند. امام نخست حضرت علي(عليه‌السلام) و آخرين امام از نوادگان علي(عليه‌السلام)، حضرت مهدي(عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف) است. او نمرده است و غايب است و روزي با فرمان الهي ظهور خواهد كرد، انسانها را به راه راست هدايت و از منكرات حفظ خواهد كرد. در آن روز ظلم را از روي زمين بر خواهد داشت و عدالت را در تمام زمين مستقر خواهد كرد.

امامت يعني اعتقاد به اينكه بعد از پيامبر اكرم(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله)، امامان جانشينهاي آن حضرت هستند و دوازده امام جانشينهاي واقعي هستند.67 وظيفه پيامبر تبليغ و انذار است، زيرا خداوند در قرآن كريم چنين مي‌فرمايد: «تو فقط بيم دهنده‌اي؛ و براي هر گروهي هدايت كننده‌اي است».68

سنت الهي اين است كه پس از هر رسولي به خاطر اينكه دين را محافظت كنند، يك يا چند پيامبر مي‌فرستد. ولي چون بعد از رسول خدا(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) پيامبري نمي‌آيد، كساني كه دين را محافظت مي‌كنند و مردم را به راه راست هدايت مي‌نمايند امامان هستند.69

در مكتب اهل‌بيت‌(عليهم‌السلام) امام يعني كسي كه براي راهنمايي و ارشاد امت بعد از پيامبر، به امر خداوند و از طرف پيامبران به عنوان وصي تعيين شده است. بعد از اينكه آخرين پيامبر حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) از ميان ما رفت و چون بعد از آن حضرت پيامبر نخواهد آمد، با اراده خداوند و به وسيله پيامبر، براي اينكه دين حفظ شود و به نسلهاي بعدي منتقل گردد اين وظيفه به اوصياي آن حضرت داده شده است.7

2. ادله امامت

ائمه اهل‌بيت(عليهم‌السلام) كه وارث اين مقام هستند، به جز از دريافت وحي، در تقوا و شجاعت، حسن‌خلق و علم، جلال و جمال، پاكيزگي و ظرافت و در دور و معصوم بودن از شرك و طغيان و ظلم و همه گناهان، هر كدام آينه رسول خدا(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) هستند.71

يكي از نويسندگان علوي در كتاب خود روايتي را به اين مضمون نقل كرده است:

كسي كه دعا مي‌كند، اگر به حضرت محمد و به اهل‌بيت او صلوات و سلام نفرستد، دعاي او قبول نمي‌شود.72

بيشترين نامي كه علويان بر بچه‌هاي خودشان مي‌گذارند، نام علي است. آنان تصاويري از آن حضرت را در خانه‌ها و كارخانه‌هاي خود در جاي خوب و با دقت نگه داشته‌اند. هر علوي ده‌ها و صدها حديث از آن حضرت حفظ كرده ‌است.73

محمت يامان كه يكي از دده‌هاي علويهاست، در مقام حضرت علي(عليه‌السلام) دو روايت نقل مي‌كند:

حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) قبل از اينكه آدم خلق شود، يك نور بود. با خلقت آدم آن نور به دو تقسيم شد. يكي از آن دو نور در پيشاني خود او و ديگري هم در پيشاني علي(عليه‌السلام) به وجود آمده است.

روايت ديگر هم اين است:

حضرت محمد چنين فرموده است: اي علي! خداوند من و تو را از يك نور خلق كرده است. مرا پيامبر و تو را امام انتخاب كرد. اگر كسي امامت تو را قبول نكند، پيامبري من را انكار كرده است.

مؤلف بعد از اين بيانات، از يكي از شعرا به نام ويراني اين شعر را نقل مي‌كند:




  • از قنديل قدرت آنكه مي‌درخشد
    نور محمد و علي است و الله
    به خدا در دستش ذوالفقار علي است74



  • آنكه ظهور كرد و به لشكر كفار تاخت
    به خدا در دستش ذوالفقار علي است74
    به خدا در دستش ذوالفقار علي است74



در كتاب بويروك هم در مورد اينكه حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) و حضرت علي(عليه‌السلام) از يك نور خلق شده‌اند، چنين نقلي آمده است:

در روزي از روزها، خداوند بعد از اينكه همه چيز را خلق كرد، به خاطر اينكه قدرت خودش را نشان بدهد يك درياي سبز خلق كرد. وقتي خداوند به دريا نظر كرد دريا به جوش آمد و از داخل خود جوهري را بيرون انداخت. بعد از اين، جوهر به دو قسمت شد: يكي سبزرنگ و ديگري سفيد. جوهر سبز حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) شد و جوهر سفيد هم حضرت علي(عليه‌السلام). از هر يك از اين دو هر كدام هزار و يك نور بيرون آمد و همه جا را روشن كرد.

حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) براي اينكه اين حقيقت را بيان كند، يك روز روي منبري كه از پوست شتر بود بالا رفت و حضرت علي(عليه‌السلام) را به نزد خود خواست. بر روي منبر هر دو از يك پيراهن سر درآوردند و دو سر و يك بدن شدند. بعد حضرت علي(عليه‌السلام) لباسهاي حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) را پوشيد و از آنجا دور شد. حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) چنين فرمود: ما با علي از يك نور هستيم. من شهر علم هستم و علي در آن است. و علي در دنيا و آخرت برادر من است و ما با او از يك گوشت و خون و روح هستيم و تمام اسرار ما يكي است و هر كس من ولي او هستم علي هم ولي اوست.75

در قرآن كريم، آيه سوم سوره مائده، چنين آمده است:

...امروز كساني كه كافر شدند از دين شما نوميد گرديده‌اند. پس، از ايشان مترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براي شما برگزيدم....

از روايات استفاده مي‌شود كه اين آيه در روز غديرخم نازل شده است. به اين آيه در كتابهاي علويان هم استشهاد كرده‌اند.76 در كتب علويان استشهادات فراواني به ديگر دلايل امامت ديده مي‌شود كه نشان‌دهندة شناخت عميق آنان درباره ادلة امامت است.77

در بسياري از كتب علويان78 و مجله‌ه79 و سخنرانيهاي آنها، مخصوصاً در مجالس مذهبي مثل غديرخم8 و مصاحبه‌هايي كه ما با دده‌ها و علما و تحصيل‌كرده‌هاي آنها در شهرهاي مختلف انجام داديم و نيز در نتايجي كه از تحقيقات ميداني به دست آورديم، به اين آيات و روايات استشهاد مي‌كنند.

هـ) معاد

در علوي‌گري اعتقاد به معاد هم از مسلّمات است. با پژوهش در تمام كتابها و اشعار و در تحقيقات ميداني و مصاحبه با دده‌ها و علما و تحصيل‌كرده‌هاي آنها، به اين نتيجه رسيديم كه اعتقاد به معاد و زندگي بعد از مرگ، از اصول دين علوي‌گري محسوب مي‌شود.

معاد در ديدگاه علويان اعتقاد داشتن به روز قيامت و حساب و بهشت و جهنم است.81 معاد ايمان آوردن به روز قيامت و دوباره زنده شدن است.82 اعتقاد به معاد به معناي اعتقاد به زنده شدن بعد از مرگ و مجازات و يا مكافات در مقابل اعمالي است كه در دار دنيا انجام داديم.83

پير سلطان ابدال در يك شعر زيبا چنين مي‌گويد:




  • پير سلطان هستم دنيا فاني است فاني
    به انسان امانت داده‌اند جان را
    و غير از اين راه نيست كه برگردي84



  • راه او از دنيا به آخرت طولاني است
    و غير از اين راه نيست كه برگردي84
    و غير از اين راه نيست كه برگردي84



در تلقين ميت نيز عبارتهايي مي‌آيد كه به اعتقاد به معاد دلالت مي‌كند.85

و) اعتقادات ديگر

1. چهار در، چهل مقام

علوي‌گري در قسمت معنويات بيشتر رنگ تصوف دارد. آنان در موضوع رسيدن به خدا و كمالات يك تعبير «چهار در، چهل مقام» دارند. اين موضوع در بيشتر كتابهايي كه در مورد علوي‌گري و بكتاشي‌گري نوشته شده و در سايتهاي اينترنتي علويان و در مصاحبه‌هايي كه ما با دده‌ها و علماي علويان انجام داديم آمده و توضيح داده شده است.

براي هر يك از چهار در «شريعت»، «طريقت»، «معرفت» و «حقيقت» ده مقام گفته شده است كه جمعاً چهل مقام مي‌شود.

1. در شريعت

در اول از محمد مصطفي(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) مانده است. اين در عظيمي است كه حق را از باطل جدا مي‌كند. اين در با ايمان واقعي خدمت كردن و در نتيجه به ملاقات خدا رسيدن است. به مهمانان خدا خدمت كردن و به آنها احترام گذاشتن و به اهل شريعت با چشم حقارت نگاه نكردن است. ده مقام اين در هم به اين شرح است:

مقام اول: ايمان آوردن.

مقام دوم: ياد گرفتن علم. خداي متعال در اين مورد چنين فرموده است:

و از انسانها كساني هستند كه مي‌گويند پروردگارا به ما در دنيا بهره نيك و در آخرت هم بهره نيك عطا فرما و ما را از آتش دوزخ در امان بدار.86

مقام سوم: عبادت كردن. اين كار با نماز خواندن و روزه گرفتن و زكات دادن انجام مي‌شود. خداوند در اين مورد چنين مي‌فرمايد:

بگو من بشري همانند شما هستم، ]با اين تفاوت[ كه به من وحي مي‌شود كه خداي شما خداي يگانه است؛ حال هر آن كسي كه اميد در لقاي پروردگارش بسته است، بايد كار نيكو پيشه كند و در پرستش پروردگارش كسي را شريك نياورد.87

مقام چهارم: خوردن روزي حلال و نخوردن رباي فاحش.

مقام پنجم: اجتناب از حرام.

مقام ششم: در حال حيض و نفاس با همسر نزديكي نكردن.

مقام هفتم: داخل شدن به خانه شريعت.

مقام هشتم: مهرباني.

مقام نهم: پاك خوردن و پاك پوشيدن.

مقام دهم: امر به معروف كردن.88

در كتابهاي ديگر، مثل مقالات حاج بكتاش، همين مطالب با فرقهاي جزئي و توضيحات بيشتر به همراه آيات و روايات آمده است.89

2. در طريقت

در دوم هم از ده مقام تشكيل شده است. در كتاب بويروك چنين آمده است:

حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) فرموده است كه طريقت با ده چيز باز مي‌شود و با ده چيز هم بسته مي‌شود. چيزي كه آن را باز مي‌كند ده مقام طريقت است. اگر كسي چيزهايي را كه در ده مقام است، به جا بياورد، در طريقت براي او باز مي‌شود و اگر به جا نياورد، در طريقت براي او بسته مي‌شود.

مقام اول: از مرشدي مسئوليت گرفتن و توبه كردن. خداي متعال در قرآن كريم چنين مي‌فرمايد:

اي مؤمنان، به درگاه خداوند توبه‌اي خالصانه كنيد. چه بسا پروردگارتان گناهانتان را از شما بزدايد و شما را به بوستانهايي كه جويباران از فرودست آن جاري است، درآورد.9

مقام دوم: طالب شدن.

مقام سوم: به موها و لباسها اهميت ندادن و به نعمتهاي دنيا وابسته نشدن.

مقام چهارم: صابر بودن.

مقام پنجم: به ديگران احترام گذاشتن.

مقام ششم: خوف. طالب بايد از خدا بترسد و در مقابل او بايد راستگو باشد. خداوند چنين فرموده است:

و در راه خدا چنان‌كه سزاوار جهاد اوست جهاد كنيد؛ او شما را برگزيده است و براي شما در دينتان محذوري قرار نداده است. همه شما را مسلمان ناميد. و در اين ]كتاب[ هم ]مسلمان ناميده شده‌ايد[، تا سرانجام پيامبر گواه بر شما و شما گواه بر مردمان باشيد. پس نماز برپا داريد و زكات بدهيد و به خداوند پناه ببريد، او سرور شماست، نيكو سروري و نيكو ياوري است.91

مقام هفتم: از خداوند قطع اميد نكردن.

مقام هشتم: مقام هدايت. خداوند با كتابهاي مقدس به انسانها راه راست و كج را نشان داده است. انتخاب راه راست بر عهده خود انسانهاست.

مقام نهم: در ميان جامعه با مدارا بودن و به نصيحت گوش دادن و با ديگران مهربان بودن.

مقام دهم: مقام عشق و شوق و صفا. دوست داشتن انسانها و در ميان همه فقر را انتخاب كردن.92

3. در معرفت

در سوم در معرفت است و آن مقدمه‌اي براي حقيقت است. اين در هم ده مقام دارد كه عرفايي كه ذات خويش را مي‌شناسند اين مقامها را طي مي‌كنند. اين مقامها به اين شرح است:

مقام اول: ادب.

مقام دوم: هيبت. در اين مورد خداوند چنين فرموده است:

اگر اين قرآن را بر كوهي فرو فرستاده بوديم، بي‌شك او را از ترس خداوند خاكسار و فروپاشيده مي‌ديدي؛ و اين مثالها را براي مردم مي‌زنيم باشد كه انديشه كنند.93

مقام سوم: صبر. خداوند در اين موضوع چنين مي‌فرمايد:

اي مؤمنان از صبر و نماز ياري بجوييد كه خدا با صابران است.94

مقام چهارم: قناعت. انسان بايد قانع باشد و به كم كفايت كند تا زياد را پيدا كند.

مقام پنجم: حيا.

مقام ششم: سخاوت.

مقام هفتم: علم.

مقام هشتم: تسليم و راضي شدن.

مقام نهم: معرفت.

مقام دهم: شناختن نفس خود. حضرت پيغمبر(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) چنين مي‌فرمايد:

هر كسي كه نفس خودش را بشناسد، به تحقيق پروردگار خودش را هم مي‌شناسد.95

4. در حقيقت

در حقيقت كه در چهارم است هم ده مقام دارد.

مقام اول: تراب شدن. كسي كه اين چهار در را قبول دارد، بايد متواضع باشد، تمام انسانها را بزرگوار بشمارد و به آنها احترام بگذارد. خودپسندي مرض ذات انسان است. آدمي بايد هفتاد و دو ملت را يكي ببيند و پشت سر هيچ كسي حرف نزند.

مقام دوم: ايمان به وحدانيت خدا و به راه محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) و علي(عليه‌السلام) سر گذاشتن. در اين موضوع خداوند متعال چنين مي‌فرمايد:

اي پيامبر! بي‌گمان كساني كه با تو بيعت مي‌كنند، در واقع با خداوند بيعت مي‌كنند. دست خداوند بر فراز دست ايشان است؛ پس هر كسي كه پيمان شكند، همانا به زيان خويش پيمان شكسته است؛ و هر كس كه به آنچه با خداوند پيمان بسته، وفا كند، بزودي كه به او پاداش عظيم ببخشد.96

مقام سوم: مواظب دست و عفت و زبان بودن. چون خداوند در اين مورد چنين مي‌فرمايد:

منافقان مي‌گويند: چون به مدينه باز گرديم، بلندپايگان، فرومايگان را از آنجا بيرون خواهند كرد؛ حال آنكه عزت، خاص خداوند و پيامبر و مؤمنان است، ولي منافقان اين حقيقت را نمي‌دانند.97

مقام چهارم: امنيت.

مقام پنجم: توكل. در اين مورد خداوند چنين مي‌فرمايد:

و هر كس بر خدا اعتماد كند او براي وي بس است.98

مقام ششم: صحبت.

مقام هفتم: سرّ.

مقام هشتم: رضا. خداوند در اين مورد چنين مي‌فرمايد:

خدا فرمود: اين روزي است كه راستگويان را راستي‌شان سود بخشد. براي آنها باغهايي است كه از زير ]درختان[ آن نهرها روان است. هميشه در آن جاويدان‌اند. خدا از آنان خشنود است و آنان ]نيز[ از او خشنودند. اين است رستگاري بزرگ.99

مقام نهم: تفكر. در مورد تفكر حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) چنين مي‌فرمايد:

يك ساعت تفكر بهتر است از هفتاد سال عبادت كردن.

مقام دهم: شوق خداوند را از دل بيرون نكردن.1

2. سه سنت

سنت اول، نام خداوند را از زبان و محبت او را از دل بيرون نكردن است. سنت دوم، حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) است. بنابراين انسان بايد كينه و كبر و عداوت را از دلش بيرون كند و با جامعه مدارا داشته باشد. سنت سوم، حضرت علي(عليه‌السلام) و با رضاي دل به راه او تسليم شدن است.1 1

3. هفت فريضه

فريضه اول گرفتن يك مصاحب (برادر ديني) است. فريضه دوم انتخاب كردن مربي و در تنور حق پختن است. صاحب رهبر شدن، به مرشد تسليم شدن، آشنا پيدا كردن، پيروي از او و متواضع شدن فريضه‌هاي ديگرند.1 2

4. علويان در آينه احكام و اخلاق

الف) فروع دين

علويان در مذهب فقهي جعفري هستند. در تحقيقات ميداني و در ديدارها و مصاحبه‌هايي كه با دده‌ها و علماي علويان انجام داديم، تمام آنها بدون استثنا در پاسخ سؤال ما كه مذهب فقهي چيست؟ جواب مي‌دادند: جعفري. اين مطلب در بعضي از كتابهاي آنها هم ذكر شده است.

بدر‌الدين نويان كه از رهبران رده اول علويان است، در كتاب خويش تحت عنوان حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) و جعفريها مي‌گويد:

امروز مذهب جعفري، مذهب حضرت محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) و دوستداران اوست و نيز مذهبي كه امامان حقيقي آن را ادامه دادند و توصيه كردند.

اين مذهب را به نامهاي جعفريه، اثناعشريه و اماميه نيز خوانده‌اند.1 3

اين نويسنده بعد از اين مطلب اصول دين و فروع دين را مي‌شمارد.1 4

يكي از دده‌هاي علويان، محرم ناجي اورهان، چنين مي‌گويد:

علوي‌گري نه يك دين است و نه يك مذهب و نه يك طريقت. بلكه علوي‌گري مجموعه اعتقاداتي است: دين، اسلام است و مذهب، جعفري است و طريقت هم طريقت نازنين است. مراد از طريقت نازنين يك طريقت نيست، بلكه يا نام راهي است كه از محمد(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) و علي(عليه‌السلام) مي‌آيد.1 5

شاهي بابا، يكي از شعراي علويان، در شعري بر جعفري بودن مذهب خود تصريح مي‌كند و مي‌گويد:




  • پيرم به گوشم تلقين كرد
    كه به شاه ولايت نزديك شده‌ايم
    خدا دوست به پيمان آمدم1 6



  • مذهبم جعفري صادق المتين
    خدا دوست به پيمان آمدم1 6
    خدا دوست به پيمان آمدم1 6



علويان در بعضي از كتابهاي خود فروع دين را آورده و گفته‌اند فروع دين عبارت است از: نماز و روزه و زكات و حج و خمس و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر و تولي، يعني دوستي با اهل‌بيت(عليهم‌السلام) و دوستان آنان و تبري، يعني دوست نداشتن و دوري جستن از دشمنان اهل‌بيت(عليه‌السلام).1 7

ب) اخلاق

ريشه علوي‌گري آناتولي اسلام است. ولي منبعي كه از آن رشد پيدا كرده، افكار حاج بكتاش ولي و مولوي و پير سلطان ابدال و نسيمي و خطايي و امثال اينهاست. همه اينها در مكتب قرآن و اهل‌بيت(عليهم‌السلام) رشد يافتند و معارف الهي را در سرزمين آناتولي نشر دادند. در ميان اينها شايد بيشترين تأثير را حاج بكتاش ولي گذاشته است. حاج بكتاش ولي فلسفه عظيمي را با چند كلمه در يك جمله بيان كرده است:

دست و زبان و عفتت را؛ آش و كار و همسرت را؛ ذات و چشم و حرفت را حفظ كن.1 8

اين اساس اخلاقي، در خيلي از كتب و نشريات و مقالات و سخنرانيهاي علويان به چشم مي‌خورد و آنان انصافاً به اين اساس پايبند هستند و با اين خصوصيات اخلاقي در ميان مردم شناخته مي‌شوند. البته اين اساس ريشه در كتاب و سنت دارد و به وسيله علمايي رواج يافته كه از هشت قرن پيش نوعاً از مناطق خراسان به سرزمين آناتولي آمدند و مردم اين سرزمين را با معارف كتاب و سنت تربيت كردند.


1. علوي‌گري، اردناي، ص2 .

2. درالمنثور، ج6، ص379؛ غاية المرام، ص326.

3. التفسير المنسوب الي الامام العسكري(عليه‌السلام)، ص313.

4. ر.ك. جنبشهاي مردم مسلمان، بكر ياكشتران، انتشارات كوثر، 1995م.

5. علوي‌گري، اردناي، ص59.

6. علوي‌گري در آناتولي، ص 54.

7. پست به كسي گفته مي‌شود كه يكي از گناهان كبيره مانند زنا يا شرابخواري را مرتكب شده و از جمع طرد شده است.

8. اشعاري كه در عشق الهي و موضوعات عرفاني است.

9. اشعاري كه در مدح ائمه(عليهم‌السلام) است.

1 . اشعاري كه در عيد نوروز خوانده مي‌شود.

11. علم حال بكتاشي، حيدر كايا، ص81 ـ 78.

12. همان.

13. همان، ص165 ـ 164.

14. در اعتقاد نويسنده اين آيات در مورد روزه ماه محرم است.

15. اوراد حاج بكتاش ولي است و در هر روز تا روز دهم يك ذكر مخصوص دارد.

16. به نام زيارت‌نامه ناصر طوسي كه متن آن با زيارت عاشورا يكي است. همان، ص17 ـ 167.

17. يك زيارت‌نامه كوچك است كه خطاب به پنج تن آل‌عباست. همان، ص171 ـ 17 .

18. همان، ص165.

19. همان، ص166 ـ 165.

2 . همان، ص39؛ علم حال علوي، كلچ اوغلو، ص17.

21. دايرة‌المعارف ميدان لاروس، ج1، ص3 1.

22. مقالات، حاج بكتاش ولي، ص26 ـ 25.

23. علوي‌گري امروز ما، اوزوم، ص68.

24. علم حال بكتاشي، حيدر كايا، ص39.

25. الرحمن، آيه29.

26. ق، آيه16.

27. سجده، آيه9.

28. علم حال بكتاشي، حيدر كايا، ص7 و 8.

29. علوي‌گري، ص71.

3 . علم حال علوي، كلچ اوغلو، ص17.

31. بويروك، ص232.

32. شيخ صافي اردبيلي و بويروك آن، محمت يامان، ص55 ـ 54.

33. علوي‌گري، اوزدمير، ص72.

34. همان.

35. علوي‌گري، لطفي قلعلي، ص2 .

36. علوي‌گري بكتاشي‌گري، نويان، ص54.

37. علوي‌گري امروز ما، اوزوم، ص69.

38. الروضة الالهية، الشهيد الثاني، ج1، ص99.

39. علم حال بكتاشي، حيدر كايا، ص39.

4 . بداية المعارف الالهية، خرازي، ج1، ص99.

41. همان، ص78.

42. نساء، آيه4 .

43. علوي‌گري، ص78.

44. روم، آيه41.

45. علوي‌گري، اوزدمير، ص79.

46. علم حال حضوري، كلچ اوغلو، ص23.

47. همان، ص21.

48. قصص، آيه68.

49. انبياء، آيه73.

5 . علم حال بكتاشي، حيدر كايا، ص9 ـ 8.

51. علوي‌گري، اوزدمير، ص73 ـ 72.

52. اسراء، آيه55.

53. بقره، آيه253.

54. علم حال بكتاشي، حيدر كايا، ص8.

55. علم حال علوي، كلچ اوغلو، ص21.

56. شوري، آيه12.

57. احزاب، آيه7.

58. شيعه در اسلام، طباطبايي، ص142 ـ 141.

59. علوي‌گري امروز ما، اوزوم، ص77.

6 . ولايت‌نامه، حاج بكتاش ولي، ص1.

61. مقالات و مساماني، حاج بكتاش ولي، ص43.

62. آل‌عمران، آيه31.

63. بويروك، ص1 7 ـ 1 5.

64. علوي‌گري امروز ما، اوزوم، ص78.

65. علم حال بكتاشي، حيدر كايا، ص39.

66. علم حال علوي، كلچ اوغلو، ص21.

67. علم حال بكتاشي، حيدر كايا، ص39.

68. رعد، آيه7.

69. علوي‌گري، اوزدمير، ص76 ـ 75.

7 . علم حال علوي، كلچ اوغلو، ص24.

71. همان، ص25.

72. علوي‌گري امروز ما، اوزوم، ص78.

73. همان، ص79.

74. علوي‌گري، محمت يامان، ص78.

75. بويروك، ص172 ـ 171.

76. علم حال علوي، كلچ اوغلو، ص26.

77. همان، ص25؛ دعواي اهل‌بيت، ساكالي اوغلو، ج1، ص194 ـ 176.

78. همان، ص27 ـ 25؛ كلچ اوغلو، علوي‌گري، ص77 ـ 75؛ دعواي اهل‌بيت، همان.

79. مثل مجله ارنلر و مجله جمع.

8 . مثل مجلس جشن غديرخم كه در شهر حاتاي با شركت هزاران علوي و سني برگزار مي‌شود.

81. علم حال بكتاشي، حيدر كايا، ص39.

82. علم حال علوي، كلچ اوغلو، ص22.

83. علوي‌گري، ص77.

84. همان، ص78.

85. علوي‌گري، يامان، ص278.

86. بقره، آيه2 1.

87. كهف، آيه11 .

88. بويروك، ص126 ـ 125.

89. مقالات و مسلماني، ص14 ـ 13.

9 . تحريم، آيه8.

91. حج، آيه78.

92. بويروك، ص126 ـ 125؛ مقالات و مسلماني، ص18 ـ 15.

93. حشر، آيه21.

94. بقره، آيه153.

95. بويروك، ص128 ـ 127؛ مقالات و مسلماني، ص19.

96. فتح، آيه1 .

97. منافقون، آيه8.

98. طلاق، آيه3.

99. مائده، آيه119.

1 . بويروك، ص129 ـ 128؛ مقالات و مسلماني، ص2 .

1 1. همان، ص133 ـ 132.

1 2. همان، ص133.

1 3. علوي‌گري بكتاشي‌گري چيست، نويان، ص69.

1 4. همان، ص7 .

1 5. علوي‌گري امروز ما، اوزوم، ص153.

1 6. علم حال بكتاشي، حيدر كايا، ص124.

1 7. علم حال علوي، كلچ اوغلو، ص6 ؛ علوي‌گري و بكتاشي‌گري چيست، نويان، ص69.

1 8. علوي‌گري در آناتولي، پهلوان، ص13.

/ 1