مصاحبه با آقاي دكتر خانبگي - مصاحبه با آقای دکتر خانبگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مصاحبه با آقای دکتر خانبگی - نسخه متنی

مصاحبه کننده: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)؛ مصاحبه شونده: خانبگی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مصاحبه با آقاي دكتر خانبگي

مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)

آقاي دكتر، جنابعالي مسئول بخش تحقيقات و پايان‏نامه‏هاي مؤسسه تنظيم و نشر هستيد. موضوع بحث ما نيز روشهاي تحقيق است كه محققان و پژوهندگان مختلف تحقيق درباره حضرت امام به كار گرفته‏اند. مختصري درباره روش تحقيق درباره حضرت امام توضيح دهيد؟

يكي از مشكلات جوامع مدرن اين است كه ضابطه ندارند و معارف خيلي سنگين را تجزيه و تحليل نكرده، به مردم تحويل مي‏دهند. در نتيجه، مردم آن را نمي‏فهمند و زواياي مختلف و مباني آن را بخوبي نمي‏شناسند و تنها حرفش را مي‏زنند و فكر مي‏كنند كه آن موضوعات را فهميده‏اند، مثلاً مسأله تخصص و تعهّد يا آزادي كه بحث آن مردمي و عمومي نيست و قابل تحليل توسط عامه مردم نيست چون نياز به مقدماتي نظير فقه و غيره دارد. اين مشكل نه تنها در مورد امام هست بلكه براي قرآن نيز با آن روبه‏رو هستيم. كمونيست‏ها قبل از انقلاب قرآن را نمي‏فهميدند و آن را شكل و ظاهر كمونيستي مي‏دادند و قرآن را تعبير كمونيستي مي‏كردند.

اولين مطلب درباره امام اين است كه امام حقيقتي واحد است و چند و بعد و وجه ندارد. تا زماني كه به وحدت امام دست نيابيم، شخصيت امام براي ما غير قابل دسترسي خواهد بود و نخواهيم توانست نظر درستي درباره امام ارائه كنيم.

امام به مقتضاي زمان و مكان، كلماتي را به كار برده‏اند اما اين كلمات و اظهارات جِدّي نيست؛ مثلاً امام از دموكراسي سخن مي‏گويد اما منظور وي دموكراسي، آن گونه كه در نظريه‏هاي سياسي غربي آمده است، نيست بلكه منظور وي اين است كه مردم در صحنه باشند. اما امروزه ديده مي‏شود كه از اين كلمه در سخن امام سوءاستفاده مي‏شود.

امام وحدت دارند؛ همانطور كه انسان نيز از عالم بالا تنزّل پيدا مي‏كند و شئون مختلف مي‏يابد. اگر ما نتوانيم اين شئون مختلف را جمع كنيم اين مشكل ماست.

براي دستيابي به وحدت انديشه‏هاي امام ما بايد چگونه عمل كنيم و با چه روشي به تحقيق بپردازيم.

براي دستيابي به وحدت انديشه‏هاي امام ما بايد چگونه عمل كنيم و با چه روشي به تحقيق بپردازيم. براي دستيابي به وحدت انديشه‏هاي امام (مبنا و اُسّ اساس انديشه‏هاي امام) بايد ببينيم خود امام چه كاري كرده‏اند. سيره امام، عمل امام و اعتقادات بايد بررسي گردد. ممكن است گفته شود كه امام يك سير اجتماعي را در زندگي خود طيّ كرده است. وي مدتي را در خمين به سر برده است و مدتي را در قم و ... بدين ترتيب استدلال شود كه چون امام يك سير اجتماعي خاصّ را طيّ كرده است پس امام قابل دستيابي نيست و نمي‏توان به واقعيت انديشه‏هاي امام دست يافت اما براي شخصيت والاي امام، تحليلها درست نيست. امام در يك كلام خلاصه مي‏شود: امام دنبال حقّ بودند. همه اعمال و گفتار خود را براي‏حقّ انجام مي‏دادند. تلاش براي‏ايجاد حكومت اسلامي، تلمذّ و تدريس حوزوي ايشان، همه و همه براي حقّ بود. اين آيه قرآني «قل انما اعظكم بواحدة اَن تقوموا لِلّه» مبناي زندگي و سيره عملي و نظري امام بود و امام بر اين مطلب تصريح دارند.

مدرنيست‏ها چون مدار و محور فكرشان حقّ نيست نمي‏توانند امام را بفهمد. رسيدن به حقّ، راه آن رفتن به حوزه نيست بلكه بايد جوياي حقيقت و تشنه حقيقت بود. امام در همه كلاسهاي درس و در همه اعمال و رفتارشان دنبال حق بودند. تنها كسي مي‏تواند (افكار) امام را بفهمد كه دنبال حقّ باشد. مثل او ببيند و مثل او نگاه كند. آنگاه حتي وي مي‏تواند كه حتي‏الامكان در مواردي هم بدين مرتبه برسد كه بتواند اظهار كند كه امام در اين موارد خاص به خطا رفته است؛ يعني جوينده حقيقت حتي مي‏تواند خطاهاي احتمالي امام را پيدا كند. كسي كه (افكار) امام را درك نكند نمي‏تواند درباره امام سخن بگويد. ايسم‏ها با امام جور در نمي‏آيد. امام در قالب هيچ ايسمي نمي‏گنجد. اينها امام را مُثله مي‏كنند. ملاك و مدار آنها متفاوت از ملاك و مدار امام است. بنابراين هركسي و با هر مشي و در هر سمينار و موضوعي بخواهد درباره امام تحقيق كند بايد دنبال حقّ باشد و قالبهايي و فرضيه‏هايي را در مورد امام به كار نگيرد بلكه به دنبال حقيقت امام باشد.

سخن از حق گفتيد و اينكه حضرت امام به دنبال حق بوده‏اند، مطّلع هستيد كه مدرنيست‏هاهم‏مي‏گويند ما به‏دنبال حق وعقلانيت‏هستيم. ميان‏اين‏حق‏چه‏تفاوتي‏است.

تفاوت در اين است كه عقلي كه در مدرنيسم مطرح است، عقل دنيايي است. فرض براين است كه همه ما عاقل هستيم و همه ما مي‏فهميم. اين عقل در امور خارجي و مادّي است. مدرنيسم در پي حقّي اين دنيايي است. اما حقّي كه مدّ نظر امام است چيزي ماوراي انسان است كه دست‏يافتني است. تعبير ديني آن عبوديت است، چنين چيزي در مدرنيسم و پست مدرنيسم يافت نمي‏شود. عقل براي رسيدن به چيزي ماوراي خود است. وقتي ما خود را معطوف به خويشتن كرديم ديگر حقّي در كار نيست. حق يك چيز است و با كثرت سازگاري ندارد.

ممكن است من تشخيص ندهم كه مصداق حقّ چيست اما مي‏دانم كه هست ولي نمي‏دانم كه كجاست. در عين اينكه قابل دسترسي است. در هر جا و هر مكان، هر حكمي يك مناط حق دارد.

اما همه‏اش همين است. همه جا به دنبال حقّ بوده و هرجا كه دست نيافته توقف كرده است.

كليّت عقايد امام را چگونه بشناسيم؟ مي‏دانيم كه نظريات مختلف درباره كليّت مباني عقايد امام وجود دارد. آيا از صرف وجود نظريات مختلف درباره امام دچار نسبي‏گرايي نمي‏شويم؟

صرفِ اينكه آراي متفاوتي درباره امام وجود دارد گوياي هيچ حقيقتي نيست و پرده از هيچ حقيقتي بر نمي‏دارد؛ مثلاً اختلاف امام با ديگر فقها ناحق جلوه نمي‏كرد. اختلاف امام با ديگر فقها در بنيانها نبود. حتي در ظهور هم، امام هيچ‏گاه بقيه فقها را طعن نمي‏كردند و نمي‏كوبيدند چون مدار حقّ است. زمان جنگ اختلاف نظر بود اما افراد مختلف همديگر را تخطئه نمي‏كردند، زيرا دعوا، دعواي نفساني نبود. اگر مدار حق باشد در اختلافات سكوت و مدارا مي‏گردد. جايي اختلاف پيش مي‏آيد كه هر كس بر نظر خودش اصرار ورزد بدون اينكه اين نظريات متوجه حق باشد. آنگاه اين نظريات قابل جمع نيست. اما اختلافها بايد در فضايي باشد. در مورد حضرت امام، همه شئون ايشان دنبال حقّ بود. در ادامه دادن جنگ ايشان دنبال حقّ بودند و در پذيرش صلح هم.

امام در حقوق سياسي نمي‏گنجد. امام اظهار مي‏كنند كه ما حقوق بين الملل را قبول داريم. اما همين امام فتواي قتل سلمان‏رشدي را مي‏دهد. امام آنجا كه تشخيص دهد كه حقّ است عمل مي‏كند.

امام حقوق قوميتها و مليتهاي ديني را قبول دارد اما به نظر ايشان قوميتها و مليتهاي ديني بايد زير ظلّ خدا و اسلام باشند. قوميّت جدا از حق براي ايشان معني ندارد.

چه روشي براي مطالعه آثار امام، يا براي نشر و تنظيم آثار ايشان پيشنهاد مي‏كنيد چنانكه بتوان به مجموعه افكار امام در هر زمينه دست يافت؟

بايد كار موضوعي دقيق در مورد آثار حضرت امام انجام شود تا مجموعه گفتار امام به عنوان منابع موجود فراهم آيد. سپس با توجّه به مباني نظري به موضوعات جزئي نظم داده شود چنانكه منافاتي با آن كليّت نداشته باشد.

چگونه امام را به جامعه امروز معرفي كنيم و به ترويج انديشه‏هاي ايشان در جامعه بپردازيم؟

نظر بنده اين است كه تا كسي شخصا دنبال آثار امام نرود نظر امام را نمي‏فهمد. فرض كنيد مخاطب شما عقلگراست و چارچوب و ساختار مي‏خواهد. من مي‏پرسم كه امام چه كرد. وقتي امام آمد هيچ يك از اين امكانات ديني امروزي نبود؛ حتي جامعه ما صبغه ديني نداشت. اما مردم خيلي خوب امام را فهميدند و با قلبشان امام را چشيدند.

به نظر بنده، بسيجي‏هاي زمان امام از بسياري از كاركنان و مرتبطين با حضرت امام به ايشان خيلي نزديكتر بودند. مردم‏ديدند كه‏امام يكپارچه‏خلوص حق است. هرگاه مباحث و قالبهاي فلسفي آغشته به نفسانيّات شود، امام قابل درك نخواهد بود. حق دست‏يافتني است و امام آن طريق را دقيقا به بسيجي‏ها القا كرد و بسيجي‏ها را به حق رساند.

عرض بنده اين است كه امروز كسي نمي‏خواهد قيام به حقّ كند. امروز همه مي‏خواهند حرف بزنند و اهل عمل نيستند. شما با اخلاص عمل كنيد تا نتيجه آن را هم سريعا ببينيد. عرض بنده اين است كه مشكل ما نظري نيست. عده زيادي از آنها كه امام را ديده‏اند، بي‏عمل هستند. در آن زمان مردم شايد دنبال نظر دادن نبودند اما اهل عمل بودند، اما امروز همه مي‏خواهند حرف بزنند و اهل فضل فروشي شده‏اند. چون امام اهل عمل بودند، همه مردم مجذوب او شدند و به همين دليل بساط روشنفكران در جامعه ما برچيده شد. خاصيت روشنفكري، فرانسوي مآب وّراجي و حرف زدن بود و درصدد تغيير فكر مردم بودند. امام اهل عمل بود. دكان روشنفكران بي مشتري شد زيرا امام بساطي داشت كه ما را به عمل مي‏رساند. اما آنها حقيقتي پُشتِ عمل‏شان نبود.

حقّ مستور نيست كسي عمل نمي‏كند. هركس به آنچه حقّ مي‏داند عمل كند، ظرف آدم وسيع مي‏شود. آنهايي كه اين كار را كردند، زود رفتند و تعالي يافتند.

مشكلاتي كه امروزه براي فهم امام مطرح است، به طريق اولي براي آن دوره نيز مطرح بود. اما آن وقت خالصانه دنبال حقيقت بودند و خيلي سريع حقيقت را يافتند. خداوند از بس به ما نزديك است او را دور مي‏بينيم و اين نظريه‏پردازيها را مي‏كنيم. مگر مقداد فلسفه خوانده بود. اما رسول خدا چيزي به او داد كه او مقداد شد. امام درباره فلسفه هم تنها در صورتي آن را مفيد مي‏دانند كه به قلب بخورد. مباحث نظري براي امام تنها تا بدانجا اهميت داشته است كه بهره‏اي براي تعالي نفس و قلب داشته باشد. مباحث نظري را ياد بگيريم اما بايد مواظب بود كه ما را گول نزند. اما بايد اهل عمل بود. مباحث نظري مي‏تواند كه خيلي با مشقت و دشواري، انسان را به خدا نزديك كند اما راهي صعب است.

به عنوان آخرين سؤال، بفرماييد كه به كارگيري نظريه‏هاي امروزي را در تحليل سيره عملي و نظري امام، مثلاً، به كارگيري نظريه مديريت كاريزمايي و تحليل براساس نظريه‏هاي اجتماعي و تاريخي يا سياسي، چگونه ارزيابي مي‏كنيد؟

امام در هيچ قالبي نمي‏گنجد. هيچ يك از نظريه‏هاي اجتماعي و سياسي نمي‏توانست تحليل مناسبي از انقلاب ايران ارائه كند. نظريه‏پردازان آن زمان حتّي احتمال وقوع انقلاب را هم نمي‏دادند.

/ 1