ياد کرد حيوانات در نهج البلاغه
محمدحسن رستمي يادكرد حيوانات در نهجالبلاغه13- شبپره (خفاش)
شبپره حيواني معروف است، آفرينش بديع و خلقت عجيب و نحوه زندگي آن از نشانههاي خداوندي است. اين حيوان بر خلافت ديگر پرندگان، تخمگذار نيست و از پستانداران به شمار ميآيد و نوزاد خود را شير ميدهد. دكتر معين نوشته است: «خفاش پستانداري است سياه رنگ شبيه موش، دست و پاي وي با پرده نازكي به هم متصل و به شكل بال است و بدان پرواز ميكند. دست خفاش پنج انگشت دارد، شست وي كوتاه است و به چنگالي ختم ميشود . پوزهاي باريك و دو گوش برجسته و دندانهاي تيز دارد. چشمهايش ضعيف است و بدين سبب روزها در تاريكي به سر ميبرد و هنگام غروب پرواز ميكند: » دميري نوشته است: «خفش به معني كوچكي چشم و ضعف ديد است واز آن جا كه خفاش در روشنايي روز و نيز روشناييمهتاب قدرت ديدن ندارد، به انتظار نزديك غروب مينشيند كه در آن هنگام پشهها براي كسب غذاي خود به فعاليت وبه مكيدن خون حيوانات ميپردازند. شب پره نيزدرهمين وقت به شكار آنها ميرود. خفاش از پرندگان نيست و هيچ شباهتي به آنها ندارد. شبپره داراي دو گوش و دو بيضه و منقار و دندان است، عادت ماهيانه دارد {بر او حيض و طهر و محقق ميشود }همانند انسان ميخندد و همانند چهارپايان ادرار ميكند، فرزندش را شير ميدهد و داراي پر نيست.» قرآن كريم در باره معجزههاي حضرت عيسي ميفرمايد: «وي ميگفت من از گل ؛چيزي شبيه پرنده ميسازم و پس از دميدن در آن، به اذن خداوند پرنده خواهد شد. » مرحوم خويي به نقل از مرحوم مجلسي در تفسير اين آيه نوشته است: «مشهور در بين مفسران شيعي و اهل سنت آن است كه پرندهاي كه عيسي آن را ساخت،خفاش بوده است.» وي سپس به نقل از دميري نوشته است: «گفته شده خفاش از باز شكاري و گورخر، عمر بيشتري داشته ومعمولا بين سه تا هفت بچه ميزايد و هيچ حيواني جز خفاش و ميمون و انسان فرزند خود را در بغل نميگيرد.» دميري به نقل از برخي مفسران نوشته است: «از آن جا كه خفاش ساخته دست عيسي ـ عليه السلام ـ است با مخلوقات خداوند تباين دارد واز اين رو تمامي پرندگان ديگر، خفاش را دشمن ميدارند و بر همين اساس است كه خفاش تنها شب پرواز ميكند.» اميرمؤمنان حضرت علي ـ عليهالسلام ـ يك خطبه را به توصيف خلقت شبپره و عجايب آفرينش او اختصاص داده است: «سپاس خدايي را كه ... آفريدهها را بدون ياري مددكاري پديدآورد ... و از لطيفههاي صنعت و شگفتيهاي خلقت كه او پيش چشم ماست تدبير دقيق او در آفرينش شب پرههاست، نور كه گشاينده چشم تمامي جانداران باشد چشمان خفاش را فرو ميبندد و تاريكي كه همه پلكها رابر هم مي نشاند چشمان او را باز ميكند ،ويژگي چشمان اين حيوان به گونهاي است كه براي راه يافتن به شناختهاي لازم، پرتو خورشيد فروزان او را به كوري دچار ميسازد ... پس منزه است خدايي كه براي چنين حيواني شب را روز وميدان زيست و روز را آرامگاه و بسترآسايش ساخت و نيز او را نه از استخوان و پر كه از گوشت بالهايي مانند لالههاي گوش داد تا به هنگام نياز پرواز كند و اوج گيرد ... با اين دو بال ميپرد در حالي كه بچهاش را به سينه اش چسبانده ...» 14ـ شتر(ابن لبون، ابل و...)
شتر حيواني معروف با آفرينشي عجيب و بديع است. از او به عنوان «كشتي صحرا» يادميشود و تمامي وجودش سرشار از بركت است. در عين پركاري بسيار كم خرج و در سرزمينهاي خشك وسوزان كويري قرنها به بشر سود رسانده است. بارهاي سنگين او را حمل و راههاي طولاني رادر شرايط نا مساعد جوي پيموده است. قرآن كريم سيزده بار از شتر با نامهاي ابل، بعير، جمل و ناقه ياد كرده و دقت در چگونگي آفرينش اين حيوان را، از انسانهاخواسته است. حوصله بسيار و تحمل فراوان شتر در تشنگي وگرسنگي وسودمنديهاي فراوان او مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و همواره تحسين آنان را در پي داشته است. فخر رازي نوشته است: «خداوند متعال حيواناتي را جهت استفاده بشر آفريده است و هر كدام منافعي دارد، برخي از حيوانات از گوشت آنها، و برخي ازشير آنها استفاده ميشود. برخي براي سواري و دستهاي هم براي بار بري از آنها استفاده ميشود و تعدادي نيز براي زيبايي نگهداري ميشوند و شتر تنها حيواني است كه تمام اين خصوصيات را داراست.» دميري نوشته است: «شتر حيواني عجيب است، اگر چه وجود فراوان و دسترسي آسان به اين حيوان از شگفتي آن، در چشم مردم كاسته است. اين حيوان عظيم الجثه، به سرعت رام ميشود، بارهاي سنگين را حمل ميكند و همراه با آن ، توان فرو خوابيدن دارد، اگر موشي او را به دنبال خود بكشاند، ميتواند شتر را به هر جا كه بخواهد ببرد.بر پشت شتر، چيزي شبيه خانه (هودج) ميسازند به طوري كه انسان با لوازم مورد نياز خود در آن جا ميگيردو با اين همه،شتر آن را حمل ميكند. از آن جا كه در صحرا هاي بي آب و علف حركت ميكند، خداوند متعال، قدرت تحمل تشنگي به اين حيوان عنايت كرده كه گاه تا10روز ميتواند بدون آب زندگي كند. از تمامي علفهاي سرسبز يا خشك استفاده ميكند و مقيد به خوردن نوعي خاص از علف نيست. گردن دراز او، قدرت بر خاستن از زمين در زير بار سنگين را براي او ممكن ساخته است.» قزويني نوشته است: «گردن شتر افزون بر اين كه به وي توان بلند شدن از زمين را همراه با بارهاي سنگين ميدهد، وسيلهاي است براي چريدن اين حيوان در حال ايستاده و ابزاري است براي رسيدن دهان و خارش دادن اعضاي بدن توسط آن. اگر مار شتر را بگزد، اين حيوان خرچنگ ميخورد و از اين راه سم مار را خنثي ميسازد. ابن سينا گفته است از اين عمل شتر، فهميده ميشود كه خرچنگ براي نيش مار مفيد است.» قزويني به تفصيل از خواص طبّي و درماني اعضاي مختلف بدن شتر همانند كبد، كوهان، استخوان، پي، كرك، مو، شير، بول و... او سخن گفته است. از آن جا كه سرزمينهاي عربي براي زندگي و پرورش شتر مساعد ميباشد، اعراب با اين حيوان مانوس بوده و از رفتارها و خصلتهاي آن كاملا آگاهي دارند. از اين رو،شتر از معدود حيواناتي است كه در زبان عربي داراي اساميگوناگوني ميباشد. اعرب براي انواع و اقسام شتر و با توجه به رده سني آنها نامگذاري خاصي داشتهاند كه البته شايد امروزه با توجه به كار برد كمتر اين حيوان از رواج اين اسامي نيز كاسته شده باشد. حضرت امير مؤمنان علي ـ عليهالسلام ـ در نهجالبلاغه بارها از شتر واقسام مختلف آن ياد كرده و براي تبيين مطالب عميق ازتمثيل به شتر و حالات آن بهره گرفته است. بديهي است براي مردمي در آن عصر كه با شتر و حالات آن خو گرفتهاند بهترين راه، استفاده از مثالهاي ملموس همان جامعه است: 1 ـ ابنلبون
حضرت فرمودند: «كن في الفتنة كابن اللبون لاظهر فيركب ولا ضرع فيحلب» «درهنگام فتنه و آشوب همچون شتر دو ساله باش نه پشتي تا سوارش شوند و نه پستاني تا شيرش دوشند ـ چنان زي كه در تو طمع نبندند ـ.» در فتنه چنان باش كه بارت ننهند وز دست وزبانت استعانت نبرند زين آتش تند در حذر باش و بهوش تا مدعيان رند، جانت نخرند ابن لبون به بچه شتر نري گفته ميشود كه دو سال آن كامل شده و وارد سال سوم عمر خود شده باشد؛ سبب نام گذاري چنين است كه در اين هنگام مادر اين بچه شتر، داراي بچه شتر ديگري است و به آن شير مي دهد. بچه شتر دو ساله قدرت سواري دادن نداشته و نمي توان از پشت آن براي سواري بهره گرفت و از طرف ديگر، چون ماده نيست داراي پستان نبوده و قابل بهره برداري از جهت شير نيز نيست. بنابراين، در اين سن و سال قابل هيچگونه سودمندي نميباشد. حضرت فرمودند: در مواقعي كه فتنهها جامعه را فرا گرفت جوري عمل كنيد كه به سود فتنهگران تمام نشده و نتوانند از شما سوء استفاده كنند. ابن ابي الحديد نوشته است: «روزگار فتنه، زمان جنگ و نزاع بين دو گروه گمراه است همانند فتنه عبدالملك مروان و عبدالله زبير و همانند آن، ولي اگر نبرد بين جبهه حق وباطل بود همانند نبرد جمل وصفين و مانند آن ديگر فتنه محسوب نشده و بايد صاحب حق را همراهي كرد و با شمشير كشيده به ياري او شتافت و در راه حمايت از حق، جانبازي كرد.» مرحوم خويي نوشته است: «مقصود از فتنه تنها نزاع سياسي بين دو گمراه نيست بلكه تمامي نزاعها ـ سياسي يا غير سياسي همانند فتنه در مورد آفرينش قرآن كه در زمان مامون آشكار شد ـ را فرا ميگيرد. در نزاع بين حق و باطل نيز بايد از كمك به فتنه گران دوري كرده و آنان را از رسيدن به اهداف شومشان محروم ساخت. امر حضرت در اين بيان، امر به انزواطلبي و استراحت و سستي و غافل ماندن از حوادث نيست بلكه مقصود، هوشمندي در برابر فتنه و پرهيز ازكمك به فتنه گران است. در حقيقت، حضرت امر به تمسك به حق و اهل آن در تمام ماجراها نمودهاند، نه آن كه مسلمانان را به گوشهگيري و سستي فرا بخوانند .» 2 - ابل
الف: حضرت در توصيف روز بيعت با آن بزرگوار و هجوم مردم به خانه حضرت براي اعلام فداكاري، آنان را به شتراني تشنه تشبيه ميكند كه پايبند آنان بر داشته شده و به سرعت به طرف آبشخور روي ميآورند: «فتداكوّا علي تداك الابل الهيم يوم وردها قد ارسلها راعيها و خلعت مثانيها حتي ظنت انهم قاتلي او بعضهم قاتل بعض لدي...» «چنان بر من هجوم آوردند كه شتران تشنه به آبخشور روي آورند چراننده پايبند آنها را بردارد و يكديگر را بفشارند چندان كه پنداشتم خيال كشتن مرا در سر ميپرورانند يا در محضر من بعضي خيال كشتن بعضي ديگر را دارند... .» ب: حضرت در خطبه اي شجاعت ياران با وفاي خود را در نبرد صفين ستوده و عقبنشيني مفتضحانه سپاه معاويه را به فرار شتران تشنه از آبشخور بر اثر ترس فراوان، تشبيه كرده است: «در آغاز پيكار، تماشاگر حركتهاي بي هدف و پراكندگي صفوفتان بودم آن جا كه جفاكاران بدنام و مردم بيفرهنگ شام شما را كه پيشتازان عرب و سران شرف هستيد ... به هر سو ميراندند ولي آن چه در پايان شرارههاي اندوه سينهام را فرو نشانيد اين بود ديدم كه آنكه شماييد كه آنان را از سويي به سويي ميرانيد و به عقبنشيني و ادارشان ميساختيد، آنان در اثر رگبار تيرها و ضربههاي مرگ آفرين نيزههاي شما همانند شتران تشنهاي كه از آبشخور خود رانده ميشوند، به هر سو گريزان ميشدند. (كالابل الهيم المطروده ترمي عن حياضها وتذاد عن مواردها).» ج: حضرت پس از نبرد نهروان، مردم را به نبرد با سركشان شام فرا ميخواند. ولي جز اندكي پاسخ مثبت ندادند تا آن جا كه حضرت در خطبهاي زبان به ملامت شديد آنان گشود و آنان را به شتراني تشبيه فرمود كه بدون ساربان مانده و از هر سو آنان را گرد ميآورند، از سوي ديگر پراكنده ميشوند: «اف و نفرين بر شما كه از سرزنشتان به ستوه آمدم آيا به زندگاني دنيا به جاي زندگاني جاودان خرسنديد؟ و خواري را بهتر از عزت وسالاري مي پسنديد؟ هر گاه شما را به جهاد با دشمنان ميخوانم چشمانتان در كاسه ميگردد كه گويي به مرداب مرگ افتادهايد ... شما شتران بيسارباني را مانندهايد كه از هر سو گردشان آورند از ديگر سو پراكنده شوند! ... به خدا سوگند آن كه دشمن را فرصت دهد تا گوشت وي را بخورد و استخوانش را بگدازد و پوست از تنش جدا سازد مردمي است ناتوان وزبون با دلي ضعيف در درون سينه تو نيزاگر خواهي چنين باش ولي من پيش از رفتن فرصت، با ضربههايي پر آوازه بر دشمن يورش ميآورم ... پس از آن همه چيز در گرو مشيت خداوند است.» د : حضرت به شاد كردن دلها فرمان ميدهد و آن را سبب حل مشكلات و عامل بر طرف شدن مصيبتها معرفي ميفرمايد: «اي كميل بستگانت را فرمان ده كه در كسب ارزشهاي والاي اخلاقي بكوشند و به ويژه در دل سياه شب در پاسخ به نياز نيازمندان خفته بشتابيد كه سوگند به آن كس كه گوش او همه بانگها را فرا مي گيرد، هركس دلي را شاد كند خدايش از آن شادي لطفي بيافريند كه چون آب در سراشيبي به سوي هر مشكل غمبار روي آورد تا آن را به ان شتر بيگانه كه ـ از شتران و چراگاه ـ رانده مي شود، از وي براند.» ه: حضرت در مورد باز پس گيري حق خود در خلافت فرمودند: «لنا حق فان اعطيناه والا ركبنا اعجاز الابل و ان طال السري.» «ما را حقي است كه اگر دادند ـ بستانيم ـ و گر نه ترك شتران سوار شويم و برانيم هر چند شب روي به درازا كشد.» اين جمله داراي دو تفسير است. سيد رضي در باره اين جمله نوشته است: «اين از كلمات لطيف و فصيح است و معناي آن چنين است كه اگر حق ما را ندادند ما خوار خواهيم بود، چنان كه بنده و اسير ومانند آن را بر ترك شتر مينشانند.» ابن منظور، از هري و ابن اثير مقصود آن را چنين دانستهاند: «اگر كسي حق ما را گرفت ما دست بر نميداريم و اگر او بر پشت شتر نشست ما نيز بر ترك آن سوار ميشويم و در پي او ميرويم تا حق خود را بگيريم هر چند زمان درازي طول كشد.» و: حضرت پرداخت زكات الهي را بهترين راه مصرف مال معرفي كرده است. آن بزرگوار از ابي فرزدق پرسيد: شتران فراوانت چه شد؟ وي پاسخ داد اي اميرمؤمنان! پرداخت حقوق الهي آنهارا پراكنده ساخت،حضرت فرمود: اين بهترين راه آن است. 3ـ جمل
الف ـ حضرت در خطبهاي با اندوه فراوان از بي وفايي ياران خويش و سستي آنان سخن گفته و فرياد بر آورده است: «گرفتار كساني شدهام كه چون امر ميكنم فرمان نميبرندو چون ميخوانم پاسخ نميدهند. اي ناكسان! براي چه در انتظاريد؟ و چرا براي ياري دين خدا گامي بر نمي داريد؟ كو دين كه فراهمتان دارد؟ كوغيرتي تا شما را به غضب آرد؟... شما را به ياري برادرانتان خواندم همچون شتري كه از درد سينه بنالد وزخم پشت او را از رفتن باز دارد، ناله در گلو شكستيد و بر جاي خويش نشستيد...» مرحوم خويي به نقل از بحراني نوشته است: «از آن جا كه ناله شتر در اين هنگام، بيشتراز ناله ديگر حيوانات است، حضرت، گرفتگي و افسردگي و ناله آنان را به دلتنگي و نالههاي شتر مجروح تشبيه فرموده است.» ب ـ حضرت در نامهاي خطاب به معاويه به سخنان باطل وي پاسخ داد. حضرت نوشت: «]معاويه[ تو گفتهاي كه من چونان شتر در مهار كشيده شدم تا از من بيعت بگيرند؟]اشاره به بيعت گرفتن اجباري از حضرت علي ـ عليه السلام ـ در خلافت ابو بكر است[ پس به خداوندي خداوند سوگند آهنگ نكوهش مرا داشتهاي اما در ستايشم قلم زدهاي!رسوايي مرا خواستهاي ولي خود را به رسوايي كشاندهاي. مسلمان تا زماني كه در دين خود شك نكرده و در باورهاي يقينش ترديدي راه نيافته با شد به هيچ روي نبايد از مظلوم واقع شدن خويش احساس كاستي كند...» معاويه بيعت اجباري حضرت امير ـ عليهالسلام ـ را با ابو بكر، نقص وكاستي براي حضرت تلقي كرده و از آن مذمت كرده است. حضرت در پاسخ،آن را نه تنها نقص و كاستي ندانسته كه اعتراف معاويه به آن را سند مظلوميت خويش و فروپاشي ادعاي باطل خلفا تلقي كرده است؛چرا كه خلفا رسميت يافتن خلافت براي خويش را براساس «اجماع امت»معرفي ميكردند و با اقرار معاويه به اجبار در بيعت حضرت روشن ميشود كه حضرت علي ـ عليهالسلام ـ كه جزو امت بلكه برترين افراد امت است از سر رضايت تن به بيعت ابوبكر نداده است. بر اين اساس، حضرت فرمود تو به جاي اين كه مرا نكوهش كرده باشي، سخن به مدح و ستايش من گشودهاي و اعتراف كردهاي كه در بيعت با ابوبكر همه امت اجماع نداشتهاند. حضرت از سوي ديگر، اشاره فرمود كه اگر مسلماني در دين خود شك كند يا در يقينش ترديد راه پيدا كند شايسته نكوهش است و اين بدين معناست كه حضرت از يقين به بيعت نكردن با خلفا به هيچ روي به ترديد نيفتاده و در وظيفه ديني خويش شك نكرده است. نامه معاويه وپاسخ حضرت، اعتقاد شيعه در به رسميت نشناختن خلافت خلفا توسط علي عليهالسلام ـ را هر چه بيشتر استحكام بخشيده و آنان رادر مرامشان راسخ ترمينمايد. 4 ـ فصيل (بچه شتر)
الف ـحضرت در بياني به سالهاي كودكي خويش اشاره كرده و همراهي هميشگي خويش را با پيامبر اسلام ـ صلّياللهعليهوآله ـ متذكر شده است: «آن گاه كه كودك بودم پيامبر مرا در كنار خود نهاد و بر سينه خويش جا دادو مرا در بستر خود ميخوابانيد... از من دروغي در گفتار نشنيد و خطايي در كردار نديد... من در پي حضرت بودم ـ در سفر و حضر ـ چنان كه شتر بچه در پي مادر، هر روز براي من از اخلاق خودنشانهاي بر پا ميداشت و مرا به پيروي آن ميگماشت...» ب ـ حضرت در نامهاي خطاب به كارگزاران مالياتي خويش فرمان مي دهد چون حق خدا را با رضايت و طيب خاطر از مردم ستانديد اگر در بين آن اموا لماده شتر و بچه آن وجود داشت به شخصي امين تحويل داده و به و چنين سفارش كنيد: «ميان ماده شتر و بچه آن جدايي نيفكند و ماده شتر را چنان ندوشاندكه شيرش اندك ماند و بچهاش را زيان رساند و در سوار شدن به خستگياش نيندازدو بايد شتر خسته را آرام براند... .» 5ـ ضروس ( ماده شتر بدخو)
حضرت در پيشبيني و خبر از حوادث آينده در كوفه فرمودند: «گويا او را ميبينم كه از شام بانگ برداشته است و پرچمهاي خود را پيرامون كوفه بر افراشته چون ماده شتر بد خو كه دوشنده را با دندان بدراندـ رعيت خويش را در خاك و خون بغلطاندـ و سرها بر زمين بگستراند، دهانش گشاده، ستم و بيداد را بنياد نهاده و به هر سوسخت حمله ميكند... .» بسياري از شارحان نهجالبلاغه شخص نامبرده را عبدالملك مروان دانستهاند كه از شام به جنگ مصعب بنزبيردر كوفه آمد و پس از نبردي خونين و تصرف كوفه به جنگ عبدالله زبيردر مكه رفت و به قيمت خراب كردن كعبه،وي را به قتل رسانيد. ولي علامه مجلسي كلام مذكور را اشاره به خروج سفياني از شام قبل از ظهور حضرت مهدي ـ عليهالسلام ـ دانسته است. . فرهنگ معين، ج 1، ص 1430. . حيوة الحيوان، ج 1، ص 421. . سور? آل عمران (3) آي? 49. . منهاج البراعة، ج 9، ص 263. . همان، حيوة الحيوان، ج 1، ص 422. . حيوة الحيوان، ج 1، ص 421. . نهجالبلاغه، خطب? 155. . حيوة الحيوان، ج 1، ص 22. وي افزوده است: خداوند فرموده است، و عليها و علي الفلك تحملون؛ «بر شتر و بر كشتي حمل ميشويد». سور? مؤمنون (23) آي? 22. خداوند شتر را در كنار كشتي دريا ياد كرده است. . ر. ك: سورههاي: انعام (6) آي? 144؛ غاشيه (88) آي? 17؛ يوسف (12) آيههاي 65 و 72؛ اعراف (7) آيههاي 39 و 73 و 77؛ مرسلات (77) آي? 34؛ اسراء (17) آي? 59؛ هود (11) آي? 64؛ قمر (54) آي? 27؛ شعراء (26) آي? 155؛ شمس (91) آي? 13. . سور? غاشيه (88) آي? 17. . تفسير كبير، بيروت، دارالفكر، ج 16، ص 157 . حيوة الحيوان، ج 1، ص 22. . عجائب المخلوقات، قزويني، ص 327. . همان. . نهجالبلاغة، حكمت 1. . منهاج البراعة، خويي، ج 21، ص 8. . شرح ابن ابي الحديد، ج 18، ص 82؛ منهاج البراعة، ج 21، ص 7. . شرح نهجالبلاغة، ابن ابي الحديد، ج 18، ص 82. . منهاج البراعة، خويي، ج 21، ص 8. . نهجالبلاغة، صبحي صالح، خطب? 54. . همان، خطب? 107. . همان، خطب? 34. . همان، حكمت 257. . همان، حكمت 22. . ر. ك: ترحم? نهجالبلاغة، سيدجعفر شهيدي، ص 537. . همان، حكمت 446. . همان، خطب? 39 . منهاج البراعة، خويي، ج 4، ص 178 . نهج البلاغة، نام? 28. . ر. ك: منهاج البراعة، خويي، ج 19، ص 175. . نهجالبلاغة، خطب? 192. . نهجالبلاغة، نامه 25. . نهجالبلاغة، ص 625. . همان، خطب? 138. . منهاج البراعة، ج 8، ص 359.