نوشتار حاضر با عنوان «ترتيب اموال زوجين در حقوق ايران و فرانسه» به بررسي، رژيمهاي مالي زن و شوهر در حقوق ايران و فرانسه كه يكي از مدرنترين حقوق مدون غرب است، ميپردازد.حقوق ايران به پيروي از فقه اماميّه قائل به اصل استقلال مالي زوجين در مالكيت، اداره و بهرهبرداري از اموال خودشان است. امّا در حقوق فرانسه رژيمهاي مختلف جدايي اموال و اشتراك اموال وجود دارد. در حالي كه زن فرانسوي تا دو قرن قبل، پس از ازدواج جزء محجورين در ميآمد امّا به مرور زمان تحوّلاتي ايجاد شد و به زن اختيارات بيشتري اعطا گرديد، البته هنوز هم، در فرانسه اختيارات زن كمتر از مرد است. ما بر اين باوريم كه رياست خانواده و نفقه زوجه، حقوق و تعهدات متقابل براي زن و شوهر است و رياست خانواده سبب الزام به انفاق است، همانطور كه حمل، سبب ديگر براي الزام به انفاق به نفع زن حامله است. اين در حالي است كه در حقوق فرانسه تأمين هزينه زندگي و الزام به انفاق از تعهدات دوجانبه است.واژگان كليدي: اموال زوجين استقلال مالي زوجين، رژيم جدايي اموال، رژيم اشتراك اموال
مقدمه
احقاق حقوق زن يكي از مهمترين دغدغههاي نظام جمهوري اسلامي ايران بوده و هست. پس از انقلاب، تلاش زيادي در بازگرداندن حقوق حقّه زن و يافتن جايگاه اصلياش، بخصوص در مسايل مالي انجام گرفته است. در حقوق اسلام، در حدود چهارده قرن قبل با عنايت به صراحت قرآن كريم، زن، هويّت كامل انساني خود را پيدا كرد و به او همانند مرد، اختيارات كافي و استقلال كامل نسبت به اموالش اعطا شد و حقوق و تكاليفي برابر براي او مقرر شد.قبل از انقلاب و پس از آن، جهت حمايت از حقوق زن، اقتباسهايي از حقوق غرب صورت گرفته است كه با ساختار حقوقي و مباني فقهي ما سازگار نبوده است، البته منظور اين نيست كه از دستآوردهاي ساير نظامهاي حقوقي جهان استفاده نشود؛ بلكه مقصود اين است كه ورود قوانين خارجي در حقوق داخلي و اقتباس از آنها بايد با ساختار حقوقي و مباني فقهي و بافت اجتماعي جامعه ما انطباق داشته باشد. به نظر ميرسد جستجوي راهكارهاي مناسب در ساختار حقوقي ما و مباني فقه شيعه كه بر گرفته از قرآن و سنّت اهلبيت است، بهترين ابزار حمايتي از حقوق زن ميباشد. از اين رو برآنيم با بررسي ترتيب اموال زوجين در حقوق ايران و فرانسه كه يكي از مدرنترين سيستمهاي حقوقي جهان است، به ضعف و قوّتهاي آن پرداخته و راه حلّ مناسب آن را پيدا نماييم.در اين نوشتار «ترتيب اموال زوجين در حقوق ايران و فرانسه» عنوان گرديده است و در سه مبحث تنظيم شده است: مبحث اول «مفاهيم و مباني رژيمهاي مالي» را از حيث استقلال (جدايي اموال) و اشتراك مالي، و مبحث دوم آثار آن را در تعهد به انفاق در دوران نكاح با عنوان «ترتيب اموال زوجين در دوران زندگي زناشويي»و در مبحث سوم روابط آنها را پس از انحلال نكاح با «ترتيب اموال زوجين پس از انحلال نكاح»، در دو سيستم حقوقي ايران و فرانسه مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد.
مبحث اول: مفاهيم، مباني و انواع رژيمهاي مالي
گفتار اول: مفهوم رژيم مالي(Regime Matrmonial)
در حقوق ايران تعريفي از رژيم مالي داده نشده است، اما در حقوق فرانسه چنين آمده است:«رژيم مالي عبارت است از قواعد متكثر به هم پيوسته و پيچيدهاي كه داراي خاستگاه قانوني يا قراردادي بوده و هدف آن تنظيم وضعيّت مالي زوجين در روابط آن دو با يكديگر از يك طرف و روابط آن دو با اشخاص ثالث از طرف ديگر باشد.»اما استقلال مالي زوجين در حقوق ايران چنين تعريف شده است كه زن و شوهر پس از ازدواج (در دوران زندگي زناشويي) از دو دارايي ممتاز و جدا از هم برخوردارند. اموال زن و مرد دارايي مشتركي را تشكيل نميدهند و زن پس از عقد نكاح در اداره، تنظيم و تصرّف اموال و داراييهاي سابق يا اموال مكتسبه در دوران زناشويي استقلال كامل دارد و ميتواند هر گونه عمل مادي و حقوقي نسبت به آنها انجام دهد. رياست شوهر بر خانواده، هيچ گونه اختياري در اموال زوجه، براي او به وجود نميآورد و پس از انحلال نكاح هم هيچ گونه دارايي مشتركي، آن گونه كه امروزه در حقوق كشورهاي غربي و غير آن مرسوم است، به وجود نخواهد آورد.
گفتار دوم: نوع و مبناي رژيم مالي زوجين در حقوق ايران
الف: اصل استقلال مالي زوجين در حقوق ايران
استقلال مالي زوجين تنها رژيم مالي زوجين در حقوق ايران است كه از زمان تدوين قانون مدني در سال 1307، از يك ثبات نسبي برخوردار بوده است. اين ثبات را بايد ناشي از مبناي محكم آن دانست. ريشه مذهبي و الهي داشتن قواعد حاكم بر اين روابط كه مانع بيعدالتي در روابط بين زن و شوهر است را بايد علت اين ثبات دانست، همانطور كه در قرآن كريم آمده است «لهنّ مثل الذي عليهنّ بالمعروف» (بقره/228) يعني حقوقي كه براي زنان مقرر شده با تكاليف او برابر است. فلسفه اين امر نيز بسيار روشن است، زيرا از ابتدا، اسلام به جاي شبيهسازي به «اصل عدالت»توجه نموده است، «اصل عدل كه يكي از اركان كلام و فقه اسلامي است، همان اصلي است كه قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است. علماي اسلام با تبيين و توضيح اصل عدل، پايه فلسفهي حقوق را بنا نهادهاند». علاوه بر پايهگذاري قوانين اسلامي براساس عدالت، اسلام حتي به زوجين اجازه نميدهد كه توافقي نمايند تا منجر به بيعدالتي شود. از امام باقر عليهالسلام سؤال شد كه آيا مرد ميتواند با زن خود شرط كند كه نفقه را به طور كامل و مساوي با زن ديگر به او ندهد وخود آن زن هم از اول اين شرط را بپذيرد؟ امام باقر عليهالسلام فرمود: «خير چنين شرطهايي صحيح نيست، هر زني به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق كامل يك زن را پيدا ميكند ...».گفتار فوق هرگز به اين معنا نيست كه تمام اصول مترقي اسلام پياده شده است و يا ثباتي كه مطرح كرديم؛ بدين معنا نيست كه اصلاحاتي در طول اين قانونگذاري انجام نگرفته يا نبايد بگيرد. بر عكس مقتضيات زمان و تحولات اجتماعي ايجاب ميكند هر از چند گاهي راهكارهاي مناسب جهت اجراي هر چه بهتر قوانين اسلامي، ارائه شود و اصولاً اجتهاد در فقه و پويايي آن به همين معنا است كه فقه بايد جوابگوي نيازهاي زمانه باشد. منظور ما اين است كه اصول كلّي حاكم بر روابط زوجين از ثبات نسبي برخوردار بوده است.در حالي اين اصول و قوانين مترقي در چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنيان نهاده شد و به زن در تصرّف اموال خود استقلال كامل اعطاء گرديد كه در كشورهاي اروپايي تا قبل از قرن بيستم، زنان از حداقل حقوق انساني هم برخوردار نبودند و اهليّت تصرّف در اموال خود را هم نداشتند. در روابط مالي زوجين به اعتراف خود نويسندگان فرانسوي،مرد ارباب زندگي مشترك بود و اختيارات او در اداره، تنظيم و تصرف اموال، حتّي در اموال اختصاصي زن شبه مطلق بوده است؛ زيرا در رژيم قانوني 1804م. فرانسه، اداره و تصرف تمام اموال مشترك و اختصاصي زن، به عهده مرد نهاده شده بود و آن هم به عنوان يك مدير غير مسؤول. طبيعي است كه چنين قانوني با توجه به تحوّلات زمان بايد متحوّل شود. از اين رو، مدلهاي مختلفي در حقوق فرانسه و بسياري از كشورهاي اروپايي ارائه شده است، امّاعليرغم همه گرايشات به سمت اعطاي استقلال به زن، هنوز هم در رژيم قانوني جديد كه اكثر زوجين فرانسوي تحت اين رژيم ازدواج ميكنند، اموال مشترك زن و مرد، در صورت فقدان شرط خلاف، توسط مرد اداره ميشود. بنابراين زن اختيار كامل در اداره و تصرف تمام اموال خود را ندارد.با توجه به مطالب فوق، تعجبآور است كه بعضي از حقوقدانان فرانسوي در قالب تمثيل، تنها حقوق اسلام را به عنوان يك رژيم حقوقي مطرح ميكنند كه هيچ نظم مالي در خصوص زوجين ندارد. در حالي كه قبل از تدوين هر قانوني در فرانسه، قواعد و قوانين بسيار ريز و دقيقي در باب ارث، تأمين هزينه (نفقه)، مهر و مسائل مالي دوران نكاح و پس از نكاح در قرآن و سنت اهل بيت تدوين شده بود. حمل اين گونه نظريات بر بياطلاعي آنان نيز آسان نيست.
ب: مبناي استقلال مالي (جدايي اموال زوجين) در حقوق ايران
اصل استقلال مالي زوجين و حق اداره و تصرّف آنان بر اموالشان از اصول مسلّم فقه شيعه است و هيچ ترديد و اختلافي در آن وجود ندارد.عموم قاعده «الناس مسلّطون علي اموالهم»، روايت «لايحل مال امرء مسلم الا بطيب نفسه» و آيه «للرجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن» - (نساء/32) يعني مردان را از آنچه كسب ميكنند و به دست ميآورند، بهرهاي است و زنان را نيز از آنچه كسب ميكنند و به دست ميآورند، بهرهاي است. - دلالت واضحي بر مدعا دارد. اكتساب يعني به دست آوردن. امّا فرقي كه مرحوم راغب اصفهاني بين معناي كسب و اكتساب متذكر ميشود، بسيار قابل توجه است. ايشان ميگويد: كلمه اكتساب در به دست آوردن فايدهاي استعمال ميشود كه انسان ميخواهد خودش از آن استفاده كند و بهرهبرداري اختصاصي از آن نمايد. از اين جهت معناي كلمه كسب از معناي اكتساب عامتر است؛ زيرا كسب هم آنچه را كه خود ميخواهد استفاده كند، شامل ميشود و هم آن چيزي را كه براي ديگران به دست ميآورد.مطابق اين معنا، زن و مرد چيزي را كه به دست ميآورند، خودشان مستقلاً حقّ تصرّف و بهرهبرداري از آن را خواهند داشت.مرحوم علامه طباطبايي در تفسير اين آيه ميگويد: «اگر مرد و يا زن از راه عمل چيزي به دست ميآورد خاص خود اوست... از اينجا روشن ميشود كه مراد از اكتساب در آيه نوعي حيازت واختصاص دادن به خويش است اعم از اين كه اين اختصاص دادن به وسيله عمل اختياري باشد نظير اكتساب از راه صنعت و يا حرفه يا به غير عمل اختياري. اما سرانجام منتهي ميشود به صفتي كه داشتن آن صفت باعث اين اختصاص شده باشد... و معلوم است كه هر كس، هر چيزي را كسب كند از آن بهرهاي خواهد داشت و هر كسي هر بهرهاي دارد، به خاطر اكتسابي است كه كرده است.» ايشان در تفسير آيه «فلا جناح عليكم فيما فعلن في انفسهنّ بالمعروف» (بقره/234) ميفرمايد: «همچنين قيمومت (رياست) مرد بر زنش به اين نيست كه سلب آزادي از اراده زن و تصرّفاتش در آنچه مالك آن است، بكند و معناي قيمومت مرد اين نيست كه استقلال زن را در حفظ حقوق فردي و اجتماعي او در دفاع از منافعش سلب كند، پس زن همچنان استقلال و آزادي خود را دارد و هم ميتواند حقوق فردي و اجتماعي خود را حفظ كند و هم ميتواند از آن دفاع نمايد و هم ميتواند براي رسيدن به اين هدفهايش به مقدماتي كه او را به هدفهايش ميرساند متوسل شود.»بنابراين استقلال زن از مرد در مالكيّت،اداره، تصرّف و بهرهبرداري از اموال، مطابق منابع فقهي شيعه، بلكه بسياري از منابع اهل سنّت جاي هيچ ترديدي نيست. در حقوق مدني ايران نيز به پيروي از فقه اماميه، استقلال مالي زن از مرد، تنها رژيم مالي پذيرفته شده در ترتيب اموال زوجين است، او ميتواند در اموال خود، چه جهيزيه باشد ويا غير آن، آزادانه تصرف نمايد و هر گونه عمل مادي و حقوقي را نسبت به آن انجام دهد. زن، از اين جهت در حقوق ما از اهليّت كامل برخوردار است.اين مطلب به طور صريح در ماده 1118 قانون مدني آمده است كه:« زن مستقلاً ميتواند در دارايي خود هر تصرفي را كه مي خواهد بكند.»
گفتار سوم: انواع و ويژگيهاي رژيمهاي مالي در حقوق فرانسه
الف) : ويژگيهاي حقوقي رژيم مالي Les Caractéres du choix du Regime Matrmonial))
رژيمهاي مالي به لحاظ ماهوي بر دو اصل اساسي استوار است:1- اصل آزادي انتخاب رژيم ماليLa liberté des conventions Matrmoniales) ) به زن و شوهر آينده اجازه ميدهد، كه با در نظر گرفتن وضع خاص خودشان و با تصوري كه آنان از آينده خود و پايان ازدواج دارند و انطباق هر چه بيشتر خود با آن، قبل از جشن ازدواجشان، با انعقاد قراردادي، خودشان را تحت يك رژيم خاصي در آورند.اگر چه در حقوق فرانسه رژيمهاي مختلفي اعم از رژيمهاي اشتراك و افتراق اموال وجود دارد، امّا همه اينها مدل يا قراردادهاي نمونه هستند. قانونگذار صرفا جهت تسهيل و آسان نمودن انتخاب اشخاص ذينفع، اين مدلها را معرّفي كرده است، از اين رو معرّفي اين نمونهها هيچ خدشهاي به اصل آزادي انتخاب رژيم مالي وارد نميكند و هيچ يك از اين نمونهها بر زوجين تحميل نميشود و آنها مجبور نيستند، توافقات خود را در قالبهاي تعيين شده، محدود نمايند، بلكه ميتوانند با تقطيع اين مدلها و انتخاب قطعات يا اجزاي مختلف از اين نمونهها، تركيب جديدي به وجود آورند. يعني از اجزاي چند مدل يا نمونه، تمام خواستههاي مورد نظرشان را در رژيم حاكم بر قرارداد ازدواجشان، حاكم نمايند. حقوق مدني فرانسه، حتي پا را از اين هم فراتر گذارده و تمايلات اشخاص را در انتخاب رژيم خارجي باز گذاشته است. آنان ميتوانند از وضعيّتهاي موجود در قوانين خارجي هم استفاده نمايند و آن را در توافقات خودشان داخل كنند.2- اصل ثبات قراردادهاي مالي(L¨immutabilité des conventions matrimoniales)پس از انعقاد قرارداد مالي، هيچ يك از زوجين، حق ندارند بر عليه ديگري، قرارداد را باطل كنند و يا تغيير دهند. اصل تغيير ناپذير بودن رژيمهاي مالي در همه دورهها به يك معنا نبوده و در طيّ دوران قانونگذاري در فرانسه مفهوم اين اصل دستخوش تحول گرديده است. در قانون اصلاحي رژيم مالي فرانسه مصوب 1965م. به زوجين اجازه داده شد، در صورتي كه منافع و مصالح خانواده اقتضا كند؛ با كسب مجوز از دادگاه، رژيم مالي را تغيير دهند. البته دادگاه، زماني اين اجازه را خواهد داد كه اراده مشترك زوجين وجود داشته باشد و هيچ يك از زوجين بدون موافقت طرف ديگر نميتوانند اين رژيم را تغيير دهند.
ب) انواع رژيمهاي مالي
بر خلاف حقوق ايران كه تنها يك رژيم مالي، يعني استقلال مالي زوجين، بر روابط مالي آنان حكومت ميكند، در حقوق فرانسه رژيمهاي مختلفي براي تنظيم روابط آنان و روابط طلبكاران با ايشان وجود دارد. تدوين كنندگان حقوق فرانسه، رژيم واحدي را كه در حقوق رم وجود داشت و بر زوجين تحميل ميشد، مورد توجه قرار ندادند. آنان معتقد بودند كه هيچ رژيم مالي ايدهآلي وجود ندارد. اين را امر مسلمي ميدانستند كه يك مدل واحد، هرگز نميتواند تمام زواياي مالي زندگي اشخاص را در برگيرد و به تمام خواستههاي آنان پاسخ دهد. از اين رو قانونگذاران بدون اين كه محدوديتي براي اشخاص در زمينه آزادي قراردادهاي مالي ايجاد كنند، مدل يا نمونه قراردادهاي مختلفي را به وجود آورده و انتخاب هر يك از آنها را به زوجين واگذار نمودهاند و از آنجا كه اكثر زن و شوهرهاي فرانسوي بدون اين كه قرارداد مالي را تنظيم كنند، ازدواج ميكردند. تدوين كنندگان قانون مدني در هر دوره، يك مدل را به صورت اتوماتيك بر كساني كه بدون انتخاب وضعيتي با يكديگر ازدواج كنند، تحميل ميكردند. از طرف ديگر، دستهاي از رژيمهاي قراردادي كه زن و شوهر آينده ميتوانستند به تناسب وضعيت خودشان و با نگاهي كه به آينده داشتند، يكي از آنها را انتخاب كنند. تدوين كنندگان قانون مدني دو نوع رژيم مالي را از هم تفكيك نمودند. در اينجا به اختصار به معرفي آنها ميپردازيم.
1- رژيمهاي اشتراك اموال(Réimes Communautaires)
اين رژيمها، از آن جهت اشتراكي ناميده ميشوند كه مجموعهاي از اموال را به ملكيّت مشاع زوجين در ميآورند. مجموعهاي كه بايد پس از انحلال نكاح بين هر يك از زن و شوهر يا وراث آنان تقسيم شود.رويه قضايي فرانسه، شخصيّت حقوقي را براي اموال مشترك نپذيرفته است. اموال مشترك زوجين يك دارايي مستقل را تشكيل نميدهند تا جداي از اموال اختصاصي زوجين، بتوان يك شخصيّت مستقل حقوقي براي آن قائل شد. در عين حال كه جزء اموال شخصي زن و شوهر هم به حساب نميآيند و از طرف ديگر، بعضي از حقوقدانان فرانسوي، آن را اموال مشاع هم قلمداد نكردند و بر اين عقيدهاند كه اموال مشترك زوجين، يك نهاد مستقل حقوقي است كه قواعد ويژهاي بر آنها حاكم است و به اين سبب از ديگر اموال زن و شوهر كه اموال اختصاصي آنها ميباشد، متمايز ميشود. در حقوق فرانسه، رژيمهاي اشتراك اموال هم، به دو نوع تفكيك شده است.
1ـ1) رژيمهاي قراردادي اشتراك(Les régimes de la communauté conventionnelle)
در رژيمهاي قراردادي اشتراك اموال، دو مدل قرارداد پيش بيني شده است كه به اختصار پيرامون آن بحث خواهيم نمود.1-1-1- اشتراك كامل(Le régime de la communauté universelle) در رژيم اشتراك كلي يا مطلق اموال، دارايي هر يك از زوجين قبل از نكاح و آنچه در طي نكاح هر يك از زوجين به دست ميآورند، جزء اموال مشترك زوجين محسوب ميشود كه هر يك از اين دو، مشتركا مالك آن شناخته ميشوند و اين اموال مشترك، پس از انحلال نكاح، به طور مساوي بين زن و شوهر تقسيم ميشود.
1-1-2- رژيم اشتراك اموال منقول و داراييها
بر خلاف رژيم اشتراك كامل كه تقريبا همه اموال جزء اموال مشترك محسوب ميشود، در اين رژيم (رژيم قانوني گذشته كه در حال حاضر به نفع رژيمهاي قراردادي تغيير يافته است) اموال و داراييها به سه دسته، تقسيم ميشوند. 1ـ اموال اختصاصي زن 2ـ اموال اختصاصي مرد 3ـ اموال مشترك. اين مجموعه مشترك اصولاً تمامي اموال منقول (موجود قبل از ازدواج و پس از آن) و همچنين داراييها يعني اموالي كه به صورت معوّض در طول ازدواج با استفاده از درآمدهاي حرفهاي (شغلي) يا عايدات ناشي از اموال اختصاصي به دست آمده است، را در بر ميگيرد.مطابق رژيم فوق، بايد در چگونگي اداره اموال توسط زوجين، بين اموال اختصاصي و اموال مشترك كاملاً فرق قائل شد. اموال اختصاصي كه هر يك از زوجين نسبت به آنها مالكيّت دارند، به طور مستقل توسط خود آنها اداره ميشود و مطابق آن، زن در اين رژيم نسبت به رژيم اشتراك كامل، تا اندازهاي در اداره اموال خود آزادي پيدا كرده است و ميتواند در اموال اختصاصي خود تصرف كند. امّا اموال مشترك تحت اختيار شوهر قرار دارد. شوهر به عنوان رئيس اشتراك، اداره اين اموال را بر عهده خواهد داشت. البته قانونگذار جديد در سال 1965 م. استثناهاي مهمي بر اين اصل وارد كرده است كه از جمله آن در مورد اموال ذخيرهاي(Biens réservés)است. برابر آن، اموال پس اندازي هر چند كه جزء اموال مشترك باشند، تحت حاكميّت زن قرار دارند.
1-2- رژيم قانوني اشتراك در دارايي(Le regime legal de la communauté reduite aux acquéts)
مطابق اين رژيم كه از اسم آن هم پيدا است اموال مشترك، شامل تمام داراييهايي است كه زوجين در طول ازدواج بدست ميآورند و پس از انحلال نكاح، به صورت مساوي بين آنها و يا وراث آنها تقسيم ميشود. اين رژيم را از اين جهت اشتراكي ناميدند كه زوجين در عوايد ناشي از كار و سرمايه با هم شريكند و همچنين قانوني نام نهادند، زيرا كه در صورت فقدان قرارداد ازدواج، قانون آن را بر روابط زوجين حاكم كرده است.اين رژيم از 13 ژوئيه 1965م. به عنوان رژيم قانوني فرانسه بر گزيده شده است.
رژيمهاي اشتراك اموال با وجود يك مجموعه اموال مشترك كه كم و بيش بين طرفين مشاع ميباشد، مشخص ميشود. در مقابل، در رژيمهاي افتراقي فقط اموال اختصاصي زوجين وجود دارد. بنابراين، اين گونه رژيمها، هيچ تلاقي و برخوردي با امر مالكيّت، تقسيم اموال و تعهدات راجع به ديون، براي زوجين به وجود نميآورد.تا قبل از تصويب قانون جديد، سه نوع رژيم مالي افتراقي وجود داشت كه عبارت بود از: 1ـ رژيم جدايي اموال 2ـ رژيم بدون اشترك 3ـ رژيم جهيزي. امّا پس از تصويب قانون 1965م. به دليل تعارض دو رژيم اخير با اهداف قانونگذار در توسعه اختيارات زن ـ چون كه در دو رژيم اخير اختيارات زن و شوهر بسيار نامتعادل بود ـ اين دو رژيم حذف گرديد و به جاي آن رژيم مشاركت در داراييها جايگزين شد. لذا در حال حاضر فقط دو نوع رژيم افتراقي وجود دارد: 1ـ رژيم جدايي اموال 2ـ رژيم مشاركت در داراييها
2-1- رژيم جدايي اموال(Le régime de séparation des biens)
اين رژيم كه به معناي واقعي كلمه، رژيم جدايي اموال است به عنوان رژيم افتراقي ناب محسوب ميگردد كه هيچ مجموعهاي از داراييها و ديون مشترك را نه در دوران ازدواج و نه پس از انحلال، تشكيل نخواهد داد؛ مگر اين كه شرط مخالف ويژهاي، شده باشد. هر يك از زوجين اختيار كامل در مورد اموالشان را حفظ ميكنند و تنها رژيمي است كه كمترين برخورد و تلاقي بين اموال زوجين را ميتوان در آن مشاهده نمود. با همه اين اوصاف، اين پندار درست نخواهد بود كه فكر كنيم وضعيّت مالي زوجين در اين رژيم، هيچ نظم و ترتيبي نياز ندارد، چرا كه ازدواج، نهاد زناشويي يا خانوادهاي به وجود ميآورد كه در آن زوجين (در فرانسه) بايد به صورت مشترك هزينههاي آن را پرداخت كنند و همين تعهد پرداخت هزينههاي ازدواج، از رژيم افتراق اموال يك رژيم مالي واقعي ساخته است و ديگر آن كه حداقل، اموال غير منقول به خاطر زندگي مشترك زوجين در يك مكان، - همانطور كه در حقوق ايران بيان شد- باهم مخلوط ميشوند، كه در اين حالت پس از انحلال نكاح، همانند رژيم اشتراك اموال، براي دادن اموال به زوجيني كه مالك واقعي آنها هستند يك تصفيه واقعي، ضروري به نظر ميرسد.
2ـ2- رژيم مشاركت در داراييها(Le régime de participation aux Acquêts)
رژيم مشاركت در داراييها، در واقع جامع قواعد دو رژيم كاملاً متعارض، رژيم افتراق اموال و رژيم اشتراك دارارييها است. از اين رو قانون 1965م. تعريف روشني از آن در بند 1 ماده 1569 به دست ميدهد و چنين مقرر ميدارد: «هنگامي كه زوجين اعلام ميكنند كه تحت رژيم مشاركت در داراييها ازدواج ميكنند، هر يك از آن دو، در اداره، انتفاع و تنظيم اموال خويش ، اختيار كامل دارند. بدون اين كه بين اموال موجود وي در زمان ازدواج يا اموالي كه از آن زمان، به وسيله ارث و بخشش به دست ميآورد و اموالي كه وي به صورت معوّض در دوران ازدواج كسب مينمايد، فرقي باشد. در دوران ازدواج اين رژيم، همانند رژيم افتراق اموال عمل ميكند و با انحلال نكاح، هر يك از زوجين در نصف ارزش اضافي از دارايي خالص ديگري شريك ميشود و با ارزيابي مضاعف دارايي اصلي و نهايي، وضعيّت آنان، متوازن خواهد شد.»لازم به ذكر است كه در اين رژيم هم همانند رژيم جدايي مطلق اموال، به معناي دقيق كلمه، اموال به اموال اختصاصي و داراييهاي مشترك تقسيم نميشود و براي هر يك از زوجين تنها يك دسته اموال وجود دارد، امّا اموال اكتسابي معوض در دوران ازدواج به استثناي منافع، يك ماهيت اشتراكي دارد، بدين معنا كه افزايش ارزشي كه در دارايي يكي از زوجين به وجود ميآيد با انحلال نكاح، تقسيم ميشود.
مبحث دوم: ترتيب اموال زوجين در دوران زندگي زناشويي
پس از وقوع نكاح، زن و شوهر به حكم قانون، حقوق و تكاليف گوناگوني در برابر يكديگر پيدا ميكنند (ماده 1102 ق.م). درست است كه بيشتر اين حقوق جنبه مالي ندارد و پيوند معنوي زن و شوهر اهميّت بيشتري را داراست ولي اداره خانواده و تربيت فرزندان هزينههايي دارد كه بايد يكي از زوجين يا هر دو متحمل شوند. همين ضرورت سبب شده است كه زن و مرد از نظر مالي نيز با هم رابطه حقوقي پيدا كنند و قانون در تنظيم اين رابطه نظارت داشته باشد.از نظر اسلام تأمين هزينه خانواده و از جمله مخارج شخصي زن (نفقه زن) بعهده مرد است و زن از اين نظر هيچگونه مسؤوليتي ندارد.بنابراين تكليف مرد در دادن نفقه زن، يك تكليف يك جانبه است -به خلاف حقوق فرانسه كه يك تكليف دو جانبه است - موسر يا معسر بودن زن، تأثيري در آن ندارد. از اين رو، بحث نفقه و تأمين هزينه خانواده كه نقش برجستهاي در روابط مالي زوجين ايفا ميكند را در حقوق ايران و فرانسه مورد بررسي قرار ميدهيم.
گفتار اول: مفهوم انفاق
قانون مدني ما تعريفي از نفقه ارائه نكرده است. فقط در ماده 1107 خود، مصاديق آن را بيان نموده است: «نفقه عبارت است از مسكن و البسه و غذا و اثاثالبيت كه به طور متعارف با وضعيت زن متناسب باشد، و خادم در صورت عادت زن يا احتياج او به واسطه مرض يا نقصان اعضا». امّا در دكترين حقوق، چنين گفتند: «نفقه تمام وسايلي است كه زن، با توجه به درجه تمدن و محيط زندگي و وضع جسمي و روحي خود، بدان نيازمند است».در حقوق فرانسه، كاربونيه درباره رابطه انفاق ميگويد: «منظور از رابطه انفاق، يك رابطه تعهداتي است كه طي آن، يك نفر كه داراي امكانات نيز هست، مكلف به تأمين امرار معاش شخص ديگري است كه در حالت نياز به سر ميبرد.»و منظورش از امرار معاش، معناي وسيع كلمه (نفقه) ميباشد.گفتار دوم: مباني نفقه
الف) مباني نفقه از ديدگاه فقهاي شيعه
در مورد اين كه سبب و مبناي الزام شوهر به پرداخت نفقه چيست؟ از ديدگاه فقهاي شيعه سه مبنا مطرح شده است.1- تمكين زوجه: مشهور فقهاي شيعه تمكين را همانند عوض يا شبه عوض در برابر نفقه قرار دادند و آن را مشروط به تمكين نمودند. مرحوم علامهو شهيد اول و ثانيو ابن براج،وجوب نفقه را مشروط به عقد دائم و تمكين كامل دانستند. مرحوم صاحب رياضنيز نفقه را مانند عوض معاملات در مقابل تمكين ميداند.نهايت دليلي كه بر اشتراط تمكين ارايه شده است، شهرت بين فقها است و هيچ آيه و روايتي كه دلالت بر اين شرط داشته باشد، وجود ندارد.مرحوم كاشف اللثامبعد از اين كه تمام ادله اشتراط تمكين را رد ميكند، متمسك به اصل برائت ذمه زوج از پرداخت نفقه (در صورت عدم تمكين) ميشود. در حالي كه اصل برائت در جايي اجرا ميشود كه دليلي از كتاب و سنت وجود نداشته باشد؛ اما عمومات وجوب نفقه از قرآن كريم و روايات كه بر عنوان زوجه اطلاق شده است بسيار محكم و صريح است و اصل برائت نميتواند اين عمومات را تخصيص بزند.اشكال ديگراين كه اگر وجوب نفقه، مشروط به تمكين باشد، بايد در صورت انتفاي شرط، وجوب مشروط هم منتفي شود؛ يعني اگر تمكين به دلايلي همانند رتقاء يا هر عيب ديگري ممكن نباشد، وجوب نفقه منتفي گردد. در غير اين صورت بايد براي استثناي اين موارد، دليل خاص اقامه شود.2ـ عقد و مانعيت نشوز: گروهي از فقهاتنها عقد نكاح را علّت و سبب نفقه دانستند و در اثبات اين نظريه گفتند: چون ادلّه وجوب نفقه، آن را بر عنوان زوجه حمل نمودند و زوجيت هم به مجرد عقد حاصل ميشود، پس تنها عقد، سبب وجوب انفاق است و نشوز، تنها ميتواند باعث سقوط نفقه شود. مرحوم محدّث بحراني ميفرمايد: براي وجوب نفقه مبتني بر تمكين، هيچ دليل صريح و تلويحي وجود ندارد، بلكه صرف ادّعا است و ادلّه و اخبار، وجوب نفقه را مبتني بر مجرد عقد دانسته است،3- حق رياست شوهر: مبناي ديگري كه به نظر ميرسد مبناي صحيحتري در مسأله باشد، اين است كه نفقه را در مقابل حق رياست يا سرپرستي شوهر بر خانواده (زوجه) بدانيم كه در فقه از آن به «حق الطاعة» تعبير شده است. به نظر ميرسد آيات و روايات هم مؤيد همين نظريه باشد. «الرجال قوامون علي النساء بما فضل اللّه بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم». (نساء/34)؛ يعني مردان سرپرست زنان هستند، به خاطر برتريهايي كه خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايي كه از اموالشان (در مورد زنان) ميكنند. خداوند متعال در آيه فوق يك تكليف را در مقابل يك حق قرار داده است. حق رياست بر خانواده و سرپرستي و تدبير امور خانواده از حقوقي است كه به دليل ويژگيهاي جسمي، روحي و رواني طبيعي مرد به او سپرده است و در مقابل، مرد مكلف شده است كه مخارج و هزينه زندگي او را تأمين نمايد. آيه فوق بعد از اين كه اصل سرپرستي و رياست شوهر را بيان ميكند به حكمت يا علت اين امتياز و حق اشاره ميكند و ميفرمايد: «اين سرپرستي به خاطر تفاوتهايي است كه خداوند از نظر آفرينش روي مصلحت نوع بشر ميان آنها قرار داده» و بلافاصله در مقابل چنين حقي، تكليفي را بعهده شوهر قرار ميدهد و ميفرمايد: «اين سرپرستي به خاطر تعهداتي است كه مردان در مورد انفاق كردن و پرداختهاي مالي در برابر زنان و خانواده به عهده دارند». اين ميرساند كه رياست مردان سبب الزام آنها به پرداخت نفقه است. همانطور كه مرحوم صاحب جواهر چنين برداشتي از آيه را استشمام ميكند.و برخي از حقوقدانان عربزبان نيز، با چنين برداشتي از آيه فوق، حق رياست شوهر را سبب انفاق بر زوجه در حقوق اسلام، ذكر كردند.بررسي رواياتي كه مشتمل بر حق زوج نسبت به زوجه و حق زوجه نسبت به زوج است - همانطور كه مرحوم صاحب جواهرآنها را مؤيد اين مبنا دانسته است - بيان كننده چنين نظريهاي است. زيرا دستهاي از رواياتبه بيان حق زوج بر زوجه ميپردازد و دستهاي ديگر از روايات كه بيان كننده حق زوجه بر زوج است، چنين استنباط ميشود.از اين رو مرحوم صاحب جواهر پس از ردّ اشتراط تمكين، «حق الطاعة» را به عنوان شرط وجوب نفقه ميپذيرد و ميفرمايد: قول موجه، اشتراط «حق الطاعة» در مسأله است و عدم طاعت كه همان نشوز باشد، موجب سقوط نفقه خواهد شد.و در جاي ديگر از همين كتاب ميفرمايد: «نهايت چيزي كه از روايات طاعت و حقوق زوج استفاده ميشود، اين است كه در صورت فقدان اطاعت - كه به وسيله نشوز زن و تقصير او در اداي حق زوج حاصل ميشود ـ نفقه زوجه ساقط خواهد شد.»پس نشوز موجب فقدان شرط ـ وجوب اطاعت ـ است و در صورت فقدان شرط، مشروط ـ وجوب نفقه ـ منتفي خواهد شد و اين غير از مبناي دوم است كه تنها عقد را موجب نفقه و نشوز را مانع از وجوب نفقه ميدانستزيرا در جايي كه عقد واقع شده باشد، امّا زن عملاً رياست شوهر را در زندگي خود نداشته باشد، زن حق نفقه نخواهد داشت.
ب- مبناي حقوقي نفقه
قانون مدني در ماده 1106، تكليف نفقه و تأمين هزينه خانواده را بر عهده شوهر نهاده است.امّا اين كه مبنا يا سبب چنين تكليفي چيست و با كدام يك از سه مبناي مطرح شده در فقه اماميه منطبق است، حكم صريحي وجود ندارد. بدين علّت، برخي از نويسندگان حقوق مدني در مبحث نفقه وارد چنين بحثي نشدند. امّا برخي از اساتيد حقوق از مجموع مواد قانوني مربوط به حقوق مدني به طور تلويحي مبناي دوم - عقد و مانعيت نشوز - را استنباط نمودند و چنين آوردند: «قانون مدني در اين باب حكم صريحي ندارد و در فقه نيز اتفاق نظر نيست، ولي از لحن مواد 1102 به بعد بر ميآيد كه قانونگذار تمكين را شرط استحقاق زن نميداند بلكه نشوز را مانع آن ميشمارد، زيرا به موجب اين ماده همين كه نكاح به طور صحيح واقع شد، روابط زوجيت بين طرفين موجود و حقوق و تكاليف زوجين در مقابل همديگر بر قرار ميشود. يكي از اين تكاليف، الزام مرد به دادن نفقه است، جز اين كه مطابق ماده 1108، نشوز زن اين الزام را از بين ميبرد».البته ميتوان گفت چون قانون مدني در اين مورد سكوت كرده است يا لااقل داراي ابهام و اجمال است؛ از اين رو، هنگام اختلاف، دادرس موظف است مطابق اصل 167 قانون اساسي به منابع و فتاوي معتبر رجوع نمايد كه وجوب نفقه را به وجوب تمكين مشروط كرده است. شايد در بدو امر اختلاف مباني ياد شده، چندان مهم به نظر نيايد، امّا بايد توجه داشت كه علاوه بر جنبه نظري بحث، از جهت عملي هم آثار مهمي از اين جهت كه بار اثباتي قضيه به عهده چه كسي باشد، در پي خواهد داشت.
ج- مبناي تعهد به انفاق (obligation alimentaire)در حقوق فرانسه
حقوق فرانسه در اين خصوص، وضعيتي كاملاً متفاوت با حقوق ايران دارد؛ زيرا اولاً، مقوله تأمين هزينه و مقوله تعهد به انفاق از هم جدا هستند. ثانيا، نفقه و ساير تعهدات مربوط به خانواده (Solidarité familiale)طرفيني و دو جانبه ميباشد.زوجين پس از انجام مراسم عقد در نزد مأمور احوال شخصيه، تعهداتي را به عهده ميگيرند. (ماده 75 قانون مدني فرانسه) كه اين تعهدات عبارتند از: 1- تكليف به وفاداري؛(Fidélité) 2- تكليف به زندگي مشترك؛(Communauté de la vie)3- تكليف به معاضدت و ياري؛ (Secours et assistance)4- مشاركت در هزينههاي زناشويي. (Contribution aux charges du ménage)بند 3 ماده مذكور مربوط به تعهد به انفاق است و بند 4 آن در ارتباط با مشاركت در تأمين هزينه زندگي ميباشد.بنابراين، از بين چهار وظيفه ياد شده در ماده 75ق.م.ف. تكليف معاضدت و ياري (ماده 212 ق. م.) مبناي رابطه انفاق ميان زوجين را تشكيل ميدهد
گفتار سوم: امتيازها و ويژگيهاي نفقه زن
مطابق ماده 1203 ق.م. ايران نفقه زن بر نفقه اقارب مقدم است. نفقه زن در مقايسه با نفقه اقارب داراي ويژگيهايي خاصي است كه در ذيل به آن پرداخته ميشود:الف- يك جانبه بودن نفقه: در حقوق ايران و اسلام نفقه زوجه يك تكليف يك جانبه است و زن هيچگاه مكلف به دادن نفقه به شوهر خود نيست؛ در صورتي كه نفقه اقارب از حقوق متقابل است. در حقوق فرانسه، هر كدام از اشخاص مذكور در ماده 205 قانون مدني و مواد بعد از آن (از جمله هر يك از زوجين)، ممكن است كه با توجه به وضعيت امكانات آنها، در زمان صدور رأي توسط قاضي، متعهد يا متعهدله نفقه قرار گيرند.بـ عدم تاثير فقر و تمكّن زن و شوهر: نفقه زن مشروط به فقر زن و يا تمكّن مرد نيست، زن گر چه ثروتمند باشد، ميتواند از شوهر نفقه طلب كند. در حالي كه در نفقه اقارب، وجوب نفقه از يك طرف مشروط به فقر نفقه گيرنده است و از طرف ديگر مشروط به تمكّن منفق ميباشد(ماده 1197 و 1198 ق.م.) و اين، بدان علت است كه نفقه زوجه از نوع تعهد معاوضي است، به خلاف نفقه اقارب كه از باب وجوب مواسات است.در حقوق فرانسه، همانطور كه قبلاً بيان شد، فقر و تمكّن دو عامل تعيين كننده در وجوب نفقه است.ج- قابل مطالبه بودن نفقه گذشته: نفقه زن همانند ساير ديون بر ذمّه شوهر است و زن ميتواند به دليل معاوضي بودن نفقه زوجه ، نفقه گذشته خود را از شوهر طلب نمايد. در حالي كه نفقه اقارب هميشه ناظر به آينده است و نميتواند از بابت نفقه گذشته، مطالبهاي داشته باشد(ماده 1206). البته در مذهب حنفيه، نفقه بدون حكم قاضي و يا بدون توافق طرفين، به دين تبديل نميشود.در حقوق فرانسه، نيز نفقه گذشته هر يك از زوجين تا زماني كه مشمول مرور زمان نشود، قابل مطالبه است.دـ تناسب با وضع اجتماعي زن: نفقه زوجه بايد متناسب با وضع اجتماعي زن باشد. در حالي كه مطابق ماده 1204 ق.م. نفقه اقارب فقط به اندازه رفع حاجت او است.در حقوق فرانسه، فقر و تمكّن متعهدله و عليه دو عامل تعيين كننده در ميزان نفقه است.ه··ـ ممتاز بودن طلب زن بابت نفقه: طلب زن بابت نفقه يك طلب ممتاز است و در صورت ورشكستگي يا فوت شوهر و عدم كفايت اموال او براي پرداخت ديون، بر ساير بدهيها مقدم خواهد بود. تبصره 2 ماده 12 قانون حمايت خانواده مصوب 1353، نفقه زوجه و اولاد را بر ساير ديون مقدم داشته است.و از طرفي ماده 58 قانون تصفيه امور ورشكستگي مصوب 1318 و ماده 226 قانون امور حسبي مصوب 1319، نفقه زن را در طبقه چهارم قرار داده است و در عين حال بر طلبهاي عادي مقدم داشته است. حال با توجه به اين مقرّرات، اين سؤال مطرح ميشود كه كدام يك از اين قوانين، مقدم است؟ قانون حمايت خانواده، قانون موخّر و عام است و قانون تصفيه امور ورشكستگي و قانون امور حسبي مقدم و خاص است. هر چند عليالاصول قانون خاص بايد بر قانون عام مقدم باشد، امّا اگر در اين مورد مقدم بدانيم، قانون حمايت خانواده درباره نفقه زوجه، متضمن هيچ حكم تازهاي نخواهد بود و قانونگذار كار عبث و بيهودهاي كرده است و حال آن كه، اين نميتواند صحيح باشد و قانونگذار نميتواند قانون لغوي را وضع نمايد. بنا بر اين قانون حمايت خانواده، ناسخ دو قانون قبل است و نفقه زوجه بر ساير ديون مقدم است و در صدر ديون ممتاز، جاي ميگيرد.امّا نسبت به ديون داراي وثيقه چنين تقدمي ندارد، زيرا مرتهن داراي حق عيني بر عين مرهونه است و اصولاً حق عيني مقدم بر حق ديني است، در نتيجه تبصره 2 ماده 12 منصرف از ديني است كه داراي وثيقه عيني باشد.
گفتار پنجم: زوال و سقوط تعهد به انفاق
الف- نشوز زوجه
مانعيّت نشوز از نفقه مورد اتّفاق همه فقهاي شيعه و اهل سنت است. نشوز در لغت شامل سركشي مرد و زن (هر دو) است؛ امّا بيشتر، به معناي اطاعت نكردن زن از شوهر در مسائلي كه بر اساس زوجيّت شرعا و قانونا بر عهده زن قرار گرفته است استعمال ميشود. البته هر گونه مخالفت زن با شوهر، او را ناشزه نميكند، بلكه مخالفت در اموري كه بر مبناي وظايف زوجيّت بر او واجب شده است. در ماده 1108 ق. م. آمده است: «هر گاه زن بدون مانع مشروع از اداي وظايف زوجيّت امتناع كند مستحق نفقه نخواهد بود». چنانچه امتناع ناشي از مانع شرعي يا قانوني باشد، نشوز و عدم اطاعت زن محقق نخواهد شد. از اين رو عدم اطاعت در جايي كه امكان اطاعت به طور طبيعي مثل رتقاء، قرناء و يا شرعي مانند حيض و انجام واجبات نباشد، عدم اطاعت (نشوز) صادق نخواهد « لاطاعة لمخلوق في معصية اللّه». در حقوق فرانسه، خطاي متعهدله ميتواند موجب سقوط يا كاهش نفقه شود. در بند اول ماده 207 ق.م.ف. آمده است: «هر گاه متعهدله نفقه، از تعهدات خودش در برابر متعهد انفاق، شانه خالي كند، قاضي ميتواند متعهد انفاق را از تمام يا قسمتي از تعهداتش مبرّا سازد.»
بـ انحلال نكاح
همانطور كه گفته شد تعهد به انفاق، تعهدي است از طرف مرد در قبال اطاعت زن از شوهر يا تمكين او كه بر اثر زوجيّت به وجود آمده است و به طور اصولي با زوال زوجيّت به واسطه طلاق يا فسخ نكاح و فوت زوج، تعهد طرفين هم از بين خواهد رفت؛ مگر در طلاق رجعي و زن حامله در عده طلاق باين و فسخ نكاح كه بحث آن در بخش سوم خواهد آمد.در حقوق فرانسه نيز، زوال زوجيّت به واسطه طلاق نه افتراق جسماني و عملي، تعهد به انفاق را ساقط ميكند، اما پس از فوت، نفقه به نفع همسر بازمانده مطابق ماده 270 ق.م.ف. به مدت يك سال باقي است.
ج- اسقاط حق نفقه توسط متعهدله
تعهد انفاق در حقوق ايران و فرانسه از خصيصه نظم عمومي برخوردار است و مقررات مربوط به آن جزء قواعد آمره ميباشد. به همين دليل، زوجين نميتوانند بر خلاف آن توافقهايي در عقد ازدواج خود بنمايند. با عنايت به مطلب فوق، اسقاط نفقه ممكن نيست؛آنچه گفتيم درباره نفقه آينده بود و الا ممنوعيت مزبور ناظر به نفقه زمانهاي منقضي شده، نميباشد. در هر دو نظام حقوقي، نفقه آينده قابل اسقاط نيست ولي متعهدله نفقه، ميتواند ذمّه همسر خود را از نفقه گذشته ابرا نمايد.
د- مرور زمان
به موجب ماده 2277 قانون مدني فرانسه مرور زمان دعاوي پرداخت مستمري نفقه گذشته، پنج سال است (مرور زمان مسقط حق). اما در حقوق ايران، اين عامل پذيرفته نيست.
گفتار ششم: ضمانت اجراي نفقه
در حقوق اسلام و ايران و همچنين در حقوق فرانسه براي تعهد به انفاق، دو نوع ضمانت اجراي (مدني و كيفري) در نظر گرفته شده است.
الف- ضمانت اجراي مدني
تدوين كنندگان قانون مدني ايران، جهت ضمانت اجراي مدني نفقه، دو شيوه الزام به پرداخت و طلاق را مقرر داشتهاند.1- الزام به پرداخت: در صورت استنكاف شوهر از پرداخت نفقه كه از مصاديق نشوز زوج ميباشد، زن ميتواند با مراجعه به دادگاه، شوهر را ملزم به پرداخت آن نمايد و اين، مورد اتفاق فقهاي اماميه است قانون مدني نيز، در ماده 1111 خود ميگويد: «زن ميتواند در صورت استنكاف شوهر از دادن نفقه به محكمه رجوع كند و در اين صورت محكمه ميزان نفقه را معين و شوهر را بدادن آن محكوم خواهد كرد.»ماده 1205قانون مدني مصوب 14/8 /1370 ميگويد: «در موارد غيبت يا استنكاف از پرداخت نفقه، چنانچه الزام كسي كه پرداخت نفقه بر عهده اوست ممكن نباشد، دادگاه ميتواند با مطالبه افراد واجبالنفقه به مقدار نفقه از اموال غايب يا مستنكف در اختيار آنان يا متكفل مخارج آنان قرار دهد و در صورتي كه اموال غايب يا مستنكف در اختيار نباشد همسر وي يا ديگري با اجازه دادگاه ميتواند نفقه را به عنوان قرض بپردازند و از شخص غايب يا مستنكف مطالبه نمايد.»2- طلاق: استنكاف و يا عجز شوهر از پرداخت نفقه ميتواند مجوّزي براي طلاق از طرف زوجه باشد. در خصوص استنكاف، وجود چنين ضمانتي به دليل آيهو روايات مسلم است. از اين رو اگر امكان الزام شوهر به پرداخت نفقه وجود نداشته و دادگاه نيز دسترسي به اموال شوهر نداشته باشد، دادگاه زوج را اجبار به طلاق ميكند و اگر زوج طلاق ندهد، دادگاه راسا به ولايت از ممتنع زن را طلاق ميدهدو در اين جهت فرقي ميان زوج حاضر و غايب نيست. قانون مدني نيز ضمانت اجراي طلاق را در مواد 1112 و 1129 به صراحت بيان ميكند.مقصود از نفقهاي كه استنكاف از آن مجوّز طلاق است، مربوط به نفقه آينده است و شامل نفقه گذشته نميشود، زيرا نفقه گذشته زن در حكم ساير ديون است كه زن ميتواند از طريق مدني آن را دنبال كند و هرگز نميتوان آن را مجوّزي براي طلاق بكار برد، زيرا وجه چنين مجوّزي براي طلاق يا فسخ از طرف زن همانطور كه بعضي از فقها بدان اشاره كردند،وجود عسر و حرج و ضرر است كه مفهوم آيه «فامساك بمعروف او تسريح باحسان» (بقره/229) هم همين است. وقتي مرد حاضر شود به نيكي زن را اداره كند، نوبت به طلاق نميرسد و ديگر مصداق «لاتمسكوهنّ ضرارا لتعتدوا» (بقره/231) نيست و طلب زن از باب نفقه گذشته، زندگي آينده را دچار عسر و حرج نميكند و از همه مهمتر اين كه طلاق حاكم يك امر استثنايي و خلاف اصل است كه بايد به قدر متيقن اكتفا نمود. بدين سبب اكثرحقوقدانان ماده 1129 ق.م. را ناظر به نفقه آينده دانستند؛ هر چند رويه واحدي در اين مورد نداريم.اما در خصوص عجز، اكثر فقهاء ميگويند زن نه حق فسخ دارد و نه حق طلاقو برخي به خاطر لزوم حرج و ضرر قائل به فسخ شدند.و بعضي گفتند زن ميتواند براي درخواست طلاق به حاكم مراجعه كند.قانون مدني نيز با پذيرش قول اخير در ماده 1129 خود به زن اختيار ميدهد كه با رجوع به دادگاه درخواست طلاق بكند و دادگاه زوج را اجبار به طلاق ميكند و در صورت امتناع، دادگاه به ولايت از ممتنع، طلاق خواهد داد.قانونگذار فرانسه، جهت ضمانت اجراي مدني - همانند حقوق ايران - هر دو قسم (الزام به پرداخت و طلاق) را مقرر داشته است. اما پوششي كه در مورد الزام به پرداخت نفقه، تدارك ديده، بسيار راهگشا است. اگر يكي از زوجين در انجام تعهد خود در مورد مشاركت در هزينههاي زندگي، كوتاهي نمايد، قانونگذار براي رابطه انفاق بين زوجين مقررات توقيفي خاص - توقيف حقوق نزد شخص ثالث (Saisie-arrêt)كه ناشي از كار يا عوايد ديگر باشد - پيشبيني كرده است (ماده 214 قانون مدني فرانسه و ماده 864 قانون آيين دادرسي مدني فرانسه). اين راه حل، مربوط است به وضعيت شخص حقوقبگيري كه حقوق خود را به جاي صرف در جهت نيازهاي زندگي، حيف و ميل ميكند. دادگاه ميتواند به همسر چنين شخصي اجازه بدهد كه از كارفرماي وي، قسمتي از حقوق او را كه متناسب با نيازي خود فرزندانش باشد، به طور مستقيم دريافت كند. اين شيوه به نام پرداخت مستقيم مستمري نفقه نام گرفته است.ضمانت اجراي مدني ديگر، تقاضاي طلاق است. در حقوق فرانسه تخطي از وظايف و تعهدات مثل تكليف معاضدت، ميتواند به عنوان توهين جدي(Injure grave) منجر به طلاق بشود. كاربونيه در اين زمينه ميگويد: قصور يكي از زوجين در تكليف معاضدت، خود، داراي ويژگي توهين (injure)ميباشد و ميتواند علت طلاق باشد.ب- ضمانت اجراي كيفريماده 22 قانون حمايت خانواده براي شوهري كه از پرداخت نفقه استنكاف ميكند، مجازات حبس از سه ماه تا يكسال در نظر گرفته بود. اين قانون بموجب ماده 642 قانون مجازات اسلامي منسوخ شد. ماده اخير ميگويد: «هر كس با داشتن استطاعت مالي نفقه زن خود را در صورت تمكين ندهد و يا از تأديه نفقه ساير اشخاص واجبالنفقه امتناع نمايد، دادگاه او را به از سه ماه و يك روز تا پنج ماه محكوم مينمايد». «از لحن ماده به خوبي پيدا است كه كيفر تعزير، در مورد شوهري اجرا ميشود كه نفقه آينده زن خود را تأمين نكند...»برخي از فقهاي اماميه نيز، براي استنكاف شوهر از نفقه، مجازات تعزير در نظر گرفتند. مرحوم صاحب جواهر چنين ميگويد: «اگر مرد امتناع نمايد، حاكم به تشخيص خود، او را تعزير ميكند.»در حقوق فرانسه تا سال 1928 راجع به نفقه، مقررات كيفري وجود نداشت. از اين سال بود كه قانونگذاران مجازات حبس را براي كساني كه به طور ارادي از پرداخت نفقه امتناع مينمودند، معين كردند. در اين سيستم حقوقي فرانسه، ترك انفاق يكي از مصاديق جرم (Abandon de Famille)ميباشد. براي تحقق اين جرم (ترك انفاق) سه شرط بايد تحقق يابد: 1- وجود طلب تعيين شده در يك تصميم قضايي؛ 2- امتناع از پرداخت كامل در طول بيش از دو ماه؛ 3- ارادي بودن امتناع از پرداخت.جرم ترك انفاق (يا به طور كلي ترك خانواده) مستوجب دو سال حبس و صد هزار فرانك جريمه نقدي است. مجازات اين جرم در قانون جزاي قديم، سه ماه تا يك سال حبس و جريمه نقدي از پانصد تا بيست هزار فرانك بود.
مبحث سوم: ترتيب اموال زوجين پس از انحلال نكاح
گفتار اول: تعهد به انفاق پس از انحلال نكاح
مطابق ماده 1102 ق.م. با انعقاد نكاح، حقوق و تكاليف زوجين در برابر يكديگر بر قرار ميشود و علي القاعده بايد پس از انحلال نكاح، تمام تعهدات طرفين كه از جمله آن، الزام شوهر به دادن نفقه است، ساقط شود، امّا در بعضي موارد پس از انحلال نكاح، شوهر ملزم به پرداخت نفقه است كه در ذيل به بررسي اين موارد ميپردازيم.
الف- نفقه زوجه در عده رجعيه
يكي از مواردي كه پس از انحلال نكاح نفقه لازم دانسته شده است، نفقه در عده طلاق رجعي است. طلاق رجعي به طلاقي گفته ميشود كه مرد ميتواند در ايام عدّه رجوع كند و زندگي مشترك قبلي را ادامه دهد؛ بدون اين كه نيازي به تجديد نكاح داشته باشد. در حقيقت به مجرد طلاق و بدون گذشت ايّام عدّه، زوجيّت از هم گسسته نشده است؛ زن در حكم زوجه است و تقريبا تمام احكام نكاح در مدت مزبور بار است و از جمله آن الزام مرد به پرداخت نفقه است كه به اجماع فقهاء باقي خواهد بود. قانون مدني نيز به پيروي از فقه شيعه، در اين مورد نفقه را لازم دانسته است و در ماده 1109 ميگويد: «نفقه مطلّقه رجعيه در زمان عده بر عهده شوهر است ...» بنابراين مبناي چنين الزامي به نظر نگارنده، همان بقاي رياست و سرپرستي شوهر بر زن و اطاعت او از مرد ميباشد. البته اين الزام در صورتي است كه طلاق در حالت نشوز نباشد و چنانچه طلاق رجعي در حالت نشوز زن واقع شده باشد، (به دليل خروج زن از رياست و سرپرستي شوهر) زن مستحق نفقه نخواهد بود.(ماده 1109 ق.م.) و علت آن، بدين جهت است كه مدّت عده، در طلاق رجعي، ادامه وضعيّت دوران زناشويي يا در حكم آن است.
ب- نفقه زن حامله در زمان عده طلاق باين و فسخ نكاح
اگر زن در عده طلاق باين يا عدّه فسخ نكاح باشد، حقّ نفقه ندارد؛ چون رابطه زوجيّت به طور كامل قطع شده است. اين مسأله مورد اتفاق و اجماع فقهاي شيعه است؛ ولي اگر زن در همين ايام عدّه حامله باشد، تا مدتي كه وضع حمل نكرده است، حق گرفتن نفقه دارد. چنانچه ماده 1109 ق.م. اعلام ميدارد:«... اگر عده از جهت فسخ نكاح يا طلاق باين باشد، زن حق نفقه ندارد، مگر در صورت حمل از شوهر خود كه در اين صورت، تا زمان وضع حمل حق نفقه خواهد داشت.»نفقه زن حامله در عده طلاق باين مورد اتفاق فقها است؛امّا در مورد نفقه عده فسخ نكاح، اختلافي است. بعضي از فقها قائل به وجوب نفقه شدندو قانون مدني هم، در ماده 1109 خود، از همين نظر پيروي نموده است. مسأله مهمي كه در اينجا مطرح است اين است كه مبنا و سبب چنين الزامي از طرف شوهر با عنايت به اين كه نكاح به طور كامل منقطع شده است و هيچ رابطهاي بين آنها وجود ندارد، چيست؟ و اين نفقه براي كيست؟ براي حمل است يا مادر آن؟ در اين باب سه نظريه مطرح است:1ـ بعضي از فقها معتقدند نفقه براي حمل است و استدلال كردند به اين كه وقتي وجوب نفقه داير مدار حمل است، با وجود حمل، نفقه واجب ميشود و با سقوط حمل، ساقط ميشود؛ در نتيجه، ثابت ميشود كه نفقه براي حمل است. 2ـ برخي ديگر معتقدند كه نفقه براي مادر است؛ زيرا ظاهر آيه (طلاق/6)، از اين كه انفاق را به زوجه اضافه نموده است، استفاده ميشود كه نفقه براي مادر است.3ـ قول ديگر اين كه نفقه براي مادر است به خاطر وجود حمل. اين نظريه را شيخ طوسي نقل ميكند و آن را قول صحيح نزد اهل سنت ميداند.همانطور كه در كتاب المغني نيز آمده است: «نفقه براي زن حامله است، به خاطر وجود حمل.»به نظر ميرسد كه نفقه زن حامله در عده طلاق باين و يا عده فسخ را، بايد يك نفقه مستقل دانست، چنان كه مرحوم صاحب جواهر پس از تقويت قول دوم ميگويد كه اگر نفقه را براي زن حامله قبول نكنيم، بهتر است آن را نفقه مستقلي فرض كنيم كه براي زوجه ثابت است.و به طور كلي ميتوان گفت نفقهاي كه براي زوجه ثابت است داراي اسباب مختلفي است و مباني الزام به انفاق از طرف شوهر متعدد است، همانطور كه يكي از مباني و اسباب الزام، رياست و سرپرستي شوهر است يا به قول مشهور تمكين زوجه است و تا زماني كه اين رياست و تمكين باقي است، نفقه هم ثابت است. از اين رو، در عده طلاق رجعيه بيهيچ ترديدي نفقه وجود دارد. در مورد زن حامله در عدّه فسخ و طلاق باين، وجود حمل، سبب و مبناي الزام شوهر به پرداخت نفقه است، لذا ثبوت نفقه بر مدار حمل ميچرخد؛ يعني با وجود حمل، نفقه ثابت و با سقوط حمل، نفقه ساقط است، اما متعهدله نفقه زوجه است و ظاهر قول سوم هم، به همين اشاره دارد، پس نفقه براي زن است و بايد وضعيت زن را در ميزان و ساير احكام، ملاك قرار داد و لو اين كه سبب آن حمل باشد و حتي بعضيها تا آنجا پيش رفتند كه حمل منهاي زوجيّت را سبب وجوب نفقه دانستند براي زني كه با وطي به شبهه، حامله شده است، نفقه فرض كردند و صاحب فرزند را ملزم به دادن نفقه نمودند.اين نظر چندان هم بعيد به نظر نميرسد؛ با توجه به اين كه اطلاق آيه «علي المولودله رزقهنّ و كسوتهنّ» (بقره/233) آن را ميگيرد؛ زيرا «المولود له» يعني كسي كه شرعا ولد مال اوست و او بايد نفقه زن حامله را بپردازد. اين شامل فرزندي كه از نكاح فاسد و يا وطي به شبهه باشد، خواهد شد. ولد در اين صورت شرعا ملحق به واطي است.
ج- نفقه زن حامله در زمان عده وفات
اكثر قريب به اتفاق فقها ـ حتي در جواهر ادعاي اجماع شده است ـ زن حامله را در عده وفات به استناد روايتي كه از جهت روايي و عملي مشهور است، مستحق نفقه ندانستند. در مقابل بعضي، به استناد روايت ديگري كه هم ضعيف است و هم در عمل متروك مانده است، نفقه را ثابت دانستند و گفتند كه بايد از مال حمل يا از جميع مال دريافت شود.قانون مدني به تبعيّت از مشهور فقها در ماده 1110 خود، زن زوج متوفي را به طور مطلق، مستحق نفقه ندانسته است، زيرا تكليف مربوط به انفاق زن، ويژه شوهر است و تمام خطابات انفاق نسبت به شوهر بوده است و حال آن كه در فرض ما، شوهري وجود ندارد و دارايي شوهر پس از فوت او به بازماندگانش رسيده است؛ به كساني كه هيچ وظيفهاي در پرداختن هزينه زندگي اين زن ندارند.
د- تعهد به انفاق پس از انحلال نكاح در حقوق فرانسه
قبل از ورود به بحث، لازم است مفهوم دو اصطلاح در اين زمينه روشن شود.1- افتراق جسماني (Séparation de Corps)، نوعي جدايي بين زوجين است؛ بدون اين كه از هم طلاق بگيرند و اين امر بايد ناشي از حكم دادگاه باشد. كاربونيه در توضيح اين اصطلاح ميگويد: افتراق جسماني نوعي سست شدن رابطه زناشويي است كه از يك حكم قضايي ناشي ميشود؛ حكم مزبور زوجين را از تكليف زندگي مشترك با يكديگر معاف ميكند.»2- افتراق عملي (Séparation de fait)نيز، نوعي جدايي بدون طلاق است؛ اما به خلاف افتراق جسماني، اين امر ناشي از حكم دادگاه نيست؛ بلكه صرفا در عمل از هم جدا ميشوند.در حالت افتراق جسماني كه از حكم دادگاه ناشي ميشود و نيز در حالت افتراق عملي، تعهد به انفاق همچنان برقرار ميماند.افتراق جسماني در اصل به تعهد مشاركت در مخارج زندگي (تأمين مشترك هزينه زندگي) پايان ميبخشد؛ اما با اين همه، تكليف معاضدت كه مبناي تعهد به انفاق است، باقي ميماند.تعهد به انفاق در اين حالت، -به خلاف مستمري نفقه ناشي از قصور يكي از زوجين در طلاق- بدون ملاحظه خطاهاي هر يك از زوجين تعيين ميشود.امّا در افتراق عملي، علاوه بر تكليف معاضدت، حتي تعهد مشاركت در مخارج زندگي (تأمين مشترك هزينه زندگي) هم پا بر جاست.بنا بر آنچه گفته شد ميتوان، تعهدات به انفاق را در دو مورد فوق، به بقاي نفقه در عده طلاق رجعي (حقوق ايران) قياس نمود، چرا كه در هر دو مورد(افتراق جسماني و عملي و عده طلاق رجعي)، نفقه به خاطر بقاي زوجيت و ادامه وضعيت سابق واجب ميباشد. اما از اين جهت كه در افتراق جسماني و عملي زوجيت كاملاً باقي است با ماده 1115ق.م. منطبقتر است كه ميگويد: «اگر بودن زن با شوهر در يك منزل متضمن خوف ضرر بدني يا مالي و يا شرافتي براي زن باشد ميتواند مسكن جداگانه اختيار كند و در صورت ثبوت مظنه ضرر مزبور محكمه حكم بازگشت به منزل شوهر نخواهد داد و مادام كه زن در بازگشتن به منزل مزبور معذور است نفقه بر عهده شوهر خواهد بود.» و فرق در اين است كه جدايي در حقوق ما يكجانبه و از طرف زن است امّا در افتراق جسماني و عملي ميتواند از هر دو طرف و با توافق هر دو باشد.در حقوق فرانسه پس از طلاق، وظايف زوجين، كه از جمله آنها، تكليف معاضدت (مبناي تعهد به انفاق)، منتفي ميگردد. لذا اساس و مبناي مستمري نفقه مندرج در ماده 301 ق.م.ف. به خاطر طلاق ناشي از تقصير يكي از زوجين را نبايد در تكليف معاضدت (ماده 212 ق.م.ف.) جستجو نمود؛ بلكه بايد آن را در ماده 1382ق.م.ف. كه اساس آن جرمانگاري است، پيدا نمود؛ و ضرر مادي و معنوي است كه از طلاق ناشي شده است. از اين رو گفته شده است كه چنانچه نيازمندي و ضرر، ناشي از طلاق نباشد، همسر گذشته محكوم به پرداخت نفقه نخواهد شد.اما در مورد نفقه زوجه پس از وفات شوهر، با توجه به اين ايده كه وظيفه يك همسر تنها تأمين معيشت همسر خود در دوران زناشويي و ازدواج نيست، بلكه تأمين معيشت همسر بازمانده و نجات او از تيرهبختي پس از مرگ نيز جزء وظايف وي محسوب ميشود، به موجب ماده 270 ق.م.ف. تعهد انفاق بر ماترك همسر متوفي، به نفع همسر بازمانده، برقرار ميشود كه وي ميتواند اجراي آن را ظرف مهلت يكسال مطالبه كند. و در صورت تقسيم، اين مهلت تا پايان عمل تقسيم، تمديد ميشود.
گفتار دوم: مقرّرات حمايتي براي پس از انحلال نكاح
الف- حقّالزحمه (اجرتالمثل) فعاليّتهاي زن در منزل
در جامعه ايران و يا در بيشتر جوامع اسلامي كه كانون خانواده و حفظ و نگهداري آن و گرمابخشي به آن از اهميّت بسيار بالايي برخوردار است. اغلب زنان در منزل شوهر، خانهداري ميكنند؛ و با كار در منزل، زمينه فعاليّتهاي مرد را در خارج از منزل فراهم ميكند؛ كارهايي مانند تهيه غذا و شستن لباس (از جمله لباسهاي مرد)، نظافت منزل شوهر و غيره كه از لحاظ شرعي و حقوقي جزء وظايف زن نيست؛ امّا نوع اين كارها، داراي ارزش اقتصادي هستند. آيا ميتوان اين همه كار و زحمت زن را در خانه يا بيرون از آن، ناديده گرفت و آيا اين ناديده گرفتنها، ظلم آشكار نيست و آيا ميتوان پذيرفت، خدايي كه براي مادراني كه به فرزندان خود شير ميدهند، به مردان امر ميكند كه اجرت آنها را بپردازند (طلاق/6)، اين همه تلاش و زحمت زن را بيمزد در نظر گرفته باشد.1- مباني فقهي و مستند شرعي اجرتالمثل: مسأله فوق در غالب و اشكال متفاوت، در بسياري از كتابهاي فقهي، از شيخ طوسي تا فقهاي معاصر و بزرگان و فحول فقه شيعه، چون محقق و علامه حلّي و همچنين در مذاهب مختلف اهل سنت در باب اجاره اشخاص و يا جعاله مورد بحث قرار گرفته است.صاحب عروةالوثقي در باب اجاره ميگويد:«هنگامي كه كسي به ديگري امر كند كه عملي را انجام دهد و شخص مأمور، آن را انجام دهد؛ اگر شخص مأمور، آن را به قصد تبرع انجام دهد، مستحق اجرت نيست؛ اگر چه آمر قصد دادن اجرت داشته باشد. و اگر شخص مأمور، قصد اجرت داشته باشد و نوع عمل هم از اعمالي است كه به طور متعارف و عادتا اجرتدار باشد، مستحق اجرت است؛ هر چند كه آمر قصد تبرع داشته باشد. در هر حال فرقي نميكند كه شخص مأمور (عامل) شأنش گرفتن اجرت باشد و يا شغل خود را براي آن قرار داده باشد يا خير؟ و همچنين است (مستحق اجرت است) در صورتي كه نه قصد تبرع داشته باشد و نه قصد دريافت اجرت؛ به دليل قاعده احترام مال مسلم ... » و صاحب مستمسك العروة تصريح ميكند: «ملاك در حصول استيفاي موجب ضمان اين است كه تحريك و تحريض براي عامل وجود داشته باشد، خواه اين تحريك با قول باشد؛ مثل امر لفظي، يا اين كه تحريك فعلي باشد؛ مثل اين كه لباس رابه خياط بدهد؛ جهت دوخت و غيره.» و مرحوم صاحب جواهر در استحقاق اجرت، حتي امر آمر را لازم ندانسته، بلكه صرف اذن در عمل و لو اذن فعلي، را كافي دانسته است.خلاصه اين كه اگر كسي به قصد اجرت ـ يا بقول صاحب عروه نه قصد اجرت كند و نه قصد تبرع ـ و با دستور قولي يا فعلي و يا حتي با اذن ديگري، عملي را انجام دهد، ميتواند مستحق اجرت باشد.در استحقاق اجرت براي عامل دو شرط مطرح است: 1ـ عمل در عرف و عادت داراي اجرت باشد. 2ـ شأنيّت عامل اقتضا دارد كه او براي چنين عملي، اجرت بگيرد. در اين باب بين مرحوم علامه و مرحوم محقق اختلاف نظر وجود دارد. مرحوم محقق هر يك از دو شرط را مستقلاً عامل استحقاق اجرت ميدانداما مرحوم علامه تنها علت استحقاق اجرت را، اجرتدار بودن نوع عمل در عرف و عادت ميداند. در هر حال بنا بر هر دو قول، اجرتدار بودن نوع عمل در عرف و عادت موجب استحقاق اجرت است.فقها در اثبات اين ضمان دو دليل مطرح كردهاند: 1- قاعده «احترام مال مسلم» كه دال بر ضمان استيفاي مال مسلم است.2- بناي عقلا. بعضي از فقها براي اثبات آن به بنا و سيره عقلا تمسك نمودند و گفتهاند: «بهتر است به بنا و سير عقلا كه ردعي از طرف شرع هم وجود ندارد، تمسك كرد. اين سيره بدون هيچ ترديدي در موارد امر به فعل، دلالت بر ضمان دارد... مشهور در موارد امر به عملي، قائل به ثبوت ضمان هستند و همين قول هم صحيح است تا زماني كه قرينهاي بر مجاني بودن وجود نداشته باشد و عامل قصد تبرع نكرده باشد.» قطعيّت مسأله در عرف و سيره متشرعه و اقوال فقها به حدّي است كه جرأت مخالفت را از مخالفان گرفت، از اين رو صاحب مفتاح الكرامة ميگويد: «اگر نبود اتفاق كساني كه متعرض اين مسأله شدند بر ثبوت ضمان، مگر از افراد نادري كه شناخته شده، نيستند احتمال عدم اجرت مطلقا قوي بود.»2- مقررات قانوني جهت تضمين كار زن در منزل: در حقوق مدني ما، زن براي مطالبه حقّالزحمه خود ميتواند به دو قانون استناد نمايد:1- اطلاق ماده 336 قانون مدني كه مقرّر ميدارد: «هر گاه كسي به حسب امر ديگري اقدام به عملي نمايد كه عرفا براي آن عمل اجرتي بوده و يا آن شخص عادتا مهياي آن عمل باشد، عامل مستحق اجرت عمل خود خواهد بود؛ مگر اين كه معلوم شود قصد تبرع داشته است.» با توجه به اين كه بر اساس حقوق مترتبه بر زوجين، زن وظيفهاي مشخص در قبال شوهر دارد و بسياري از كارهايي كه اكثر زنان در منزل انجام ميدهند، كاري اقتصادي است و جزء وظيفه واجب ايشان نيست و نيز كار زنان به خواست شوهران است.اگر در امر قولي جاي ترديد باشد، وجود چنين درخواستي در عمل (امر فعلي) روشن و واضح است؛ بويژه اين كه بعضي از فقها و حقوقدانان، اذن در عمل را كافي در استحقاق اجرت دانستند، كار زن در منزل مشمول ماده فوق است؛ مگر اين كه قصد تبرع او ثابت شود. فرض ظاهر عرفي(اماره) بر قصد تبرع داشتن زن، خلاف واقع است، بلكه چنانچه در عرف پيدا است، زن خود را شريك زندگي ميداند و اين اعمال را جهت درست كردن زندگي آينده مشترك، انجام ميدهد و مطالبه اجرت پس از طلاق در اين زمان گوياي همين مطلب است. از اين رو فرض يك ظاهر غيرواقعي و به تبع آن ناديده گرفتن زحمات يك عمر زن، منطقي و منصفانه نيست.2-بند«الف» تبصره6 ماده اصلاح مقرّرات مربوط به طلاق مصوب1371 مجمع تشخيص مصلحت نظام. اين ماده مقرّر ميدارد: «پس از طلاق در صورت درخواست زوجه مبني بر مطالبه حقالزحمه كارهايي كه شرعا به عهده وي نبوده است، دادگاه بدوا از طريق تصالح، نسبت به تأمين خواسته زوجه اقدام مينمايد. و در صورت عدم امكان تصالح، چنانچه ضمن عقد يا خارج عقد لازم، در خصوص امور مالي، شرطي شده باشد طبق آن عمل ميشود؛ در غير اين صورت، هر گاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد، و نيز تقاضاي طلاق ناشي از تخلف زن از وظايف همسري يا سوء اخلاق و رفتار وي نباشد، به ترتيب زير عمل ميشود:الف ـ چنانچه زوجه كارهايي را كه شرعا به عهده وي نبوده، به دستور زوج و با عدم قصد تبرع انجام داده باشد، و براي دادگاه نيز ثابت شود، دادگاه اجرتالمثل كارهاي انجام گرفته را محاسبه و به پرداخت آن حكم مينمايد.شرايط مندرج در ماده فوق بر خلاف موازين فقهي و حقوقي است؛ زيرا درخواست طلاق توسط زوجه و يا سوء رفتار او نميتواند مانع استحقاق اجرتالمثل زن شود و همچنين مكلف كردن زن براي اثبات عدم قصد تبرع (با توجه به اين كه امر عدمي ثابت شدني نيست و مشروح مذاكرات مجلس نيز نشان ميدهد كه موافقين ومخالفين طرح مذكور در مجلس شوراي اسلامي بر اثبات قصد تبرع توسط شوهر تاكيد داشتند.)، وجاهت شرعي و قانوني ندارد.ماده 336 ق.م. كاملترين قانون جهت احقاق حقوق زنان در زمينه كار آنها در منزل شوهر ميباشد و مناسبترين قانون در انطباق با فقه اماميه است و به قول يكي از حقوقدانان: «تبصره مزبور نه تنها چيزي بر حقوق زن نيفزوده، بلكه چيزي هم از او گرفت؛ چه آن كه حكم كردن به سود زن مقيد شده به اين كه اولاً طلاق واقع شود و ثانيا زن، بيگناه باشد و طلاق ناشي از تخلف زن از وظايف همسري يا سوء اخلاق وي نباشد و بنابراين اگر سوء معاشرت و اخلاق زن باعث شده باشد كه طلاق جاري شود زن حقي در گرفتن اجرتالمثل كارهايي كه انجام داده است را ندارد، در حالي كه به موجب ماده 336 قانون مدني اين حق را هم داشت.»از اين رو تصويب كنندگان اين تبصره براي رسيدن به اهداف خود، يا بايد اشكالات وارده بر اين تبصره را رفع نمايند و يا با حذف آن زمينه را جهت اجراي ماده 336 ق.م. با راهكارهاي مطمئنتري فراهم آوردند.3- اجرتالمثل (Rémuneration)در حقوق فرانسه: رويه قضايي فرانسه، اجرتالمثل(Rémuneration) فعاليّتهاي خانهداري زن را در رژيمهاي افتراق اموال ناديده نگرفته است، بلكه احكام صادره از شعبه اول ديوان عالي در امور مدني در تاريخهاي 24 اكتبر 1995 و 3 ژوئيه 1996م. بر اين مطلب تأكيد دارد. يك حقوقدان فرانسوي در سال 1983م. با تحقيقاتي كه كرده بود، مشاهده نمود كه قضات به منظور توزيع منصفانه اموال زندگي مشترك، از اين نوع تصميمات ،كمك ميجويند.
ب- نحله (بخشش اجباري)
بند«ب» تبصره6 قانون اصلاح مقرّرات مربوط به طلاق مصوب 1371 مجمع تشخيص مصلحت نظام، شوهر را ملزم ميكند، پس از طلاق در صورت تحقق دو شرط مذكور در ماده، با توجه به سوابق خدمت زن و وضع مالي خود، مبلغي را از باب بخشش (نحله) به زن بپردازد. در اين بند آمده است: «در غير مورد بند «الف» با توجه به سنوات زندگي مشترك و نوع كارهايي كه زوجه در خانه شوهر انجام داده و وسع مالي زوج، دادگاه مبلغي را از باب بخشش (نحله) براي زوجه تعيين مينمايد.»بر خلاف تصوّر بعضي، اين بند از مبناي فقهي و قرآني برخوردار است و مستند آن آيه «للمطلقات متاع بالمعروف» استدر مورد مفاد آيه نظرات مختلفي بين مفسرين وجود دارد كه مهمترين آنها نزد اماميه عبارتند از:1ـ بعضيهامفاد آيه را همان نفقه مطلقه رجعيه ميدانند كه زوج در زمان عده رجعيّه به زن ميدهد. بنابر اين آيه مزبور حاوي حكم جديدي نخواهد بود.2ـ بعضي ديگرمفاد اين آيه را اختصاص به زوجه مطلّقه غير مدخوله كه مهر مفروضي نداشته است، ميدادند. زوجه غير مدخوله غير مفروض به جهت اين كه پس از طلاق، هيچ مهري به او تعلق نميگيرد، اين معني از آيه مزبور، دقيقا مطابق با مفاد آيه 236 از سوره بقره است و تأكيد بر همان معنا است. 4ـ بعضي از مفسران بزرگ متعقدند كه «المطلقات» در معناي عام خودش استعمال شده است و تمام مطلقات را شامل ميشود و برخي روايات نيز مؤيد آن است؛ مانند، روايتي كه براي زوجه مدخوله پس از طلاق علاوه بر مهر، متعه را هم لازم دانسته استيا روايتي كه از امام صادق عليهالسلام در كافي نقل شد: متعه براي بعد از ايام عده است.مطابق اين تفسير، مفاد آيه حاوي يك حكم جديدي است و آن ثبوت حكم متعه(نحله) براي تمام زنان مطلقه است. امّا در وجوب يا استحباب؛ اين حكم نظر اكثر قائلين به اين تفسير، استحباب است؛ برخي نيز قائل به وجوب اين حكم هستند و ميگويند، متعه يكبار به وسيله آيه 236 براي زوجه غير مدخول غير مفروض واجب شده بود، و بار دوم، خداوند آن را در آيه 241 براي تمام مطلقات واجب نموده است.
نتيجهگيري
اصل استقلال مالي زوجين (جدايي مطلق اموال)، تنها نظم مالي پذيرفته شده در ترتيب اموال زوجين در حقوق ايران است و مطابق آن، هر يك از زوجين در اداره، تنظيم و تصرّف اموالشان، اختيار كامل دارند. اين اصل در فقه شيعه و حقوق ايران مسلم است و قواعد و اصول فقهي و آياتي از قرآن كريم، دلالت روشني براين مطلب دارند. در حالي كه در حقوق فرانسه مدلهاي مختلفي از قرارداد مالي ازدواج، وجود دارد كه به طور طبيعي حدود اختيارات هر يك از زوجين نسبت به هر مدلي متفاوت خواهد بود. امّا در مجموع، حتّي در بهترين نوع آن هم، اختيارات زن و شوهر، در اداره و تصرّف اموال، برابر نيست؛ و اختيارات شوهر، حتّي در رژيم جدايي مطلق اموال به خاطر فرض قانوني، مبني بر رضايت زن نسبت به شوهر براي تصرّف در اموالش، بيش از اختيارات زن ميباشد. امّا از جهت انتخاب قرارداد مالي زوجين، آزادي وسيعي در اين زمينه وجود دارد.در حقوق ايران، تعهد به انفاق، با توجه به ضرورت سرپرستي و رياست در هر تشكّلي، و واگذاري اين حقّ به شوهر در خانواده به دليل خصوصيّات روحي و جسمي نوع مردان كه يك امر عقلايي هم است، تكليف تأمين هزينه و معاش زندگي همسر بر عهده شوهر قرار گرفته است و با مبنا قرار گرفتن حقّ رياست شوهر در قبال الزام به انفاق، بسياري از مشكلات نظري و عملي در باب نفقه حل خواهد شد. و مطابق آن، نفقه در عده طلاق رجعي منطبق بر اصل است و يك امر استثنايي يا خلاف اصل نيست و همچنين سبب انفاق در عده طلاق باين و فسخ نكاح زن حامله را بايد سبب مستقلي دانست كه اين نفقه متعلق به زن حامله است نه حمل. امّا در حقوق فرانسه، الزام به انفاق كه ناشي از تكليف معاضدت زوجين نسبت به يكديگر است بر خلاف حقوق ايران، از تعهدات دو جانبه است و از اين جهت و برخي جهات ديگر ويژگي نفقه اقارب را دارا است. هر چند در حقوق ايران و فرانسه علاوه بر ضمانت اجراي كيفري، دو ضمانت اجراي مدني كه شامل الزام به پرداخت و طلاق باشد، وجود دارد. امّا پرداخت مستقيم از طرف شخص ثالث بدهكار به متعهد و پوشش عمومي كه بدان در حقوق فرانسه داده شده است، بسيار راهگشا است و ميتوان از آن در حقوق ما بهره جست. جهت حمايت از حقوق زن بايد از راهكارهاي فقهي در حقوق داخلي مدد جست و يا اگر اقتباسي از حقوق خارجي ميشود، بايد با مباني و ساختار حقوقي ما انطباق داده شود. بدين جهت به نظر ميرسد، جهت اجرايي نمودن اين حمايتها، بايد از ابزارهايي كه در حقوق ما مباني محكمي هم دارند، استفاده نمود كه عبارت است از: 1- اجرتالمثل فعاليّت زن در منزل كه ماده 336ق.م. بهترين ابزار جهت تضمين اين حق ميباشد و اين نهاد حقوقي كه از مبناي فقهي بسيار قوي برخوردار است كه اكثريّت قريب به اتّفاق فقها آن را پذيرفتهاند و آنچه مورد نياز بوده است، ارائه يك راهكار قضايي جهت اجراي اين نهاد حقوقي است. 2- بند «ب» ماده اصلاحي مزبور با عنوان نحله آورده است كه دقيقا منطبق بر متعهاي (متاع) است كه در فقه هم مطرح است و مستند آن هم، آيهاي از قرآن كريم است.