بداء در کلام شیعه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بداء در کلام شیعه - نسخه متنی

محمدرضا کاظمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فروغ وحدت ـ شمار? 5، تابستان و پاييز 1379

بدا در کلام شيعه

Bada in Shiite theology

قسمت اول

محمدرضا کاظمي

اشاره

بداء در لغت به معني ظاهر شدن است. يعني ظهور امري يا رأيي بعد از خفاي آن. اين
در اصطلاح دانش كلام به معناي دگرگون شدن علم، اراده و امراست. مبناي بحث آن،
چنين است كه آيا بداء دربار? خداي عالم جايز است يا نه، به اين معني كه ممكن است
خداوند متعال امري را مقرر گرداند و بعداً انصراف حاصل كند؟

متكلمان اغلب مي‌گويند: انتساب بداء به اين معني به ذات حق كفر است و از طرفي
در شرايع، اينگونه امور ديده شده است (مانند ذبح اسماعيل (ع) و جانشيني امام موسي
بن جعفر بجاي اسماعيل بن جعفر). لذا در فكر توجيه و تفسيرآن درباره خدا
افتاده‌اند و گفته اند بداء در مورد ذات خدا به اين معني است كه بندگان امري و
حكمي را طوري تصور كنند و حال آنكه در لوح محفوظ غير از آن باشد و چون آنچه مرقوم
در لوح محفوظ است از بندگان مخفي مي‌باشد. لذا توجه بدان ندارند و خلاف آنرا در
لوح محو و اثبات و يا عالم قدَر مشاهده مي‌كنند و موقعي كه براي آنان آنچه در
لوح محفوظ مضبوط و مرقوم است، معلوم و خلاف آنچه فكر مي‌كنند آشكار شد، گمان
برند بداء حاصل شده است.

وجوه مختلف بداء

شهرستاني در ملل و نحل بداء را سه گونه معرفي نموده است: بداء در علم، بداء در
اراده و بداء در امر.

1- بداء در علم

بداء در علم آنست كه بر عالِم، خلاف علم او ظاهر شود و در مورد خدا چنانست كه
خلاف آنچه مي‌دانسته است بر او آشكار گردد.

2- بداء در اراده

بداء در اراده آنست كه بر انسان يا بر خدا، خلاف آنچه درست مي‌دانسته و اراده
و حكم كرده است، ظاهر شود.

3- بداء در امر

بداء در امر آنست كه امر كننده (خدا يا انسان) فرماني دهد و آنگاه فرماني ديگر
مخالف و متقابل با فرمان چنانكه معتقدان به امكان نسخ در آنند كه فرمانهاي
مختلف در زمانهاي مختلف يكديگر را الغاء و نسخ مي‌كنند. به عنوان مثال اگر كسي
با پيش‌بيني‌هاي قبلي اقدام به انجام دادن كاري كند، يا به انجام گرفتن كاري
فرمان دهد و پيش از آغاز شدن كار - به هر علت- پشيمان گردد آنگاه دست از كار
بازدارد، يا فرمان به ترك دهد گويند براي او بداء حاصل شده است. ابوالفتوح رازي
مي‌گويد: «زيد را گويند كه نماز پيشين كن چهار ركعت، آنگه پيش از آنكه وقت درآيد
گويند: مكن. اين بداء باشد» بنابراين بداء «امر كردن به انجام گرفتن كاري است بعد
از نهي كردن از آن يا نهي كردن از كاري است، هم بدان شرط كه اين هر دو يعني امر و
نهي در يك زمان، در يك زمينه و با يك هدف بوده است و آمرو مأمور نيز يكي باشد».

شرايط بداء

بر اساس آنچه گفته آمد تحقق بداء مشروط به چهار شرط است . بدين معنا كه چون
چهار شرط فراهم گشت بداء حاصل مي‌گردد:

1- وحدت موضوع. 2- وحدت مكلِّف. 3- وحدت هدف. 4- وحدت وقت.

1. وحدت موضوع (=فعل):

يعني كاري كه بدان امر مي‌شود همان كاري باشد كه از آن نهي مي‌گردد. به قول
ابوالفتوح «مأمور به و منهي عنه يكي باشد. چنانكه يك چيز فرمايد و هم از آن نهي
كند».

2. وحدت مكلف:

يعني همان كسي كه به انجام كاري مأمور مي‌گردد همان كسي باشد كه از انجام
دادن كار نهي مي‌گردد و همينطور در مورد آمر، كه او نيز بايد يكي باشد.

3. وحدت هدف (=وجه) :

يعني كه هدف از امر و نهي يك چيز باشد.

4- وحدت وقت (=زمان):

يعني زمان امر و نهي يكي باشد. بدين معنا كه اگر فرمان داده شده است كه كاري در
ساعت 10 صبح انجام پذيرد بايد پيش از فرا رسيدن ساعت موعود نهي صورت گيرد. مثال در
اين مورد همان مثال پيشين از ابوالفتوح را ذكر مي‌كنيم: « زيد را گويند كه نماز
پيشين كن چهار ركعت. آنگه پيش از آنكه وقت درآيد گويند مكن». ابوالفتوح در ادامه
تصريح مي‌كند كه‌: «هر چه جامع بود اين چهار شرط را، بداء بود». همچنين وي ضمن
مقايس? بداء با «نسخ» چنين اظهار نظر مي‌كند كه: «بداء ازال? حكم باشد و نسخ،
ازال? مثل حكم و هر امري بعد نهي يا نهي بعد امري كه جامع باشد اين شرايط را بداء
بود».

انتساب بداء به خداوند

آيا بداء در آن معني كه گفته شد بر خدا رواست؟ آيا خدا پشيمان مي‌شود و علم و
اراد? تازه براي او حاصل مي‌آيد و فرمان خود را تغيير مي‌دهد؟ اعتقاد شيع?
امامي? اثني عشري در باب بداء و رابط? آن با خدا چيست؟ آيا در آيات و روايات،
بداء به خدا نسبت داده شده است؟ ما براي پاسخ گويي به اين پرسشها نياز به روشن
كردن يكسري زمينه‌ها داريم كه ابتدا به آنها مي‌پردازيم:

بداء در قرآن

در قرآن كريم هفت بار و در هفت آيه تعبير بداء ذكر شده است:

شش بار در معني «آشكار شدن» و يك بار به معني «به نظر خوب آمدن».

الف. در معني آشكار شدن (=ظهور) در شش آيه:

1- بدأ لهم ما كانوا يخفون من قبل... 2- فلما ذاقا الشجره بدت لهما سواتهما...

3- فأكلا منها فبدت لهما سواتهما... 4- ... و بدألهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون.
5- و بدألهم سيئات ما كسبوا و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤون. 6- و بدأ لهم سيئات ما
عملوا و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤون.

ب. در معني به نظر خوب آمدن در يك آيه:

1- ثم بدأ لهم من بعد ما رأوا الايات ليسجننه حتي حين.

پيداست كه در هيچ يك از آيات بداء به خداوند نسبت داده نشده است، نه آنكه
موضوعي بر او آشكار مي‌گردد خداست نه آنكه كاري به نظرش خوب مي‌آيد. در شش آيه
كه بداء به معني آشكار شدن است- دو بار مفعول فعل بداء آدم و حوا هستند كه پس از
خوردن ميوه‌اي كه از آن منع شده بودند شرمگاهشان عريان گشت - و چهار بار در چهار
آي? ديگر مفعول بداء يعني امر آشكار شده، كس يا چيزي است كه در روز رستاخيز حكم
محكوميت او صادر شده است.

در آن آيه هم كه بداء به معني به نظر خوب آمدن است مفعول بداء عزيز مصر است و
كارگزاران او كه پس از ماجراي زليخا و يوسف با ديدن نشانه‌ها اين معنا به
نظرشان خوب آمد كه تا مدتي يوسف را زنداني كنند.

بداء در تاريخ شيعه (=بداء لله):

گرچه در قرآن نسبت به خدا داده نشده است اما در تاريخ شيعه و نيز در روايات
شيعي، اوضاع جز اين است. يعني آشكارا سخن از بداء لله در ميان آمده است و به
صراحت نسبت بداء به خدا داده شده است. براي آنكه موضوع هر چه روشنتر شود نخست
چنين بررسي مي‌كنيم كه در تاريخ شيعه اولين كسي كه بداء را به خدا نسبت داد
كيست؟ سپس در اين باب بحث مي‌كنيم كه از چه زماني اين تعبير وارد احاديث شيعي
شده است.

الف: اولين قائلين به نظري? بداء

گر چه در كتب شيعه از اين معنا سخن به ميان آمده است كه «نخستين كسي كه قائل به
بداء شد عبدالمطلب بود». اما به گواهي كتب ملل و نحل و تاريخ فرق و نيز بنا به
تصريح نويسندگاني چون شهرستاني و بغدادي نخستين بار مختار بن ابي عبيد? ثقفي
(متولد 76 قمري) پيشواي فرق? مختاريه (كيسانيه) به طرح نظري? بداء و انتساب آن به
خدا پرداخت. بر طبق مندرجات اين منابع، مختار عقيده داشت كه بداء در معناي
پشيماني و دگرگون شدن علم و اراده بر خدا رواست و اين نظريه آنگاه از سوي مختار
ابراز شد كه بر خلاف پيش‌بيني صريح وي سپاهي را كه به سرداري احمد بن شميط به
مقابله با سپاه مصعب ابن زبير فرستاده بود شكست خورد و مختار در توجيه به تحقق
نپيوستن بيش بيني اش و نيز در توجيه اين شكست به نظري? بداء و دگرگون شدن مشيت
الهي متوسل شد و به آي? «يمحو الله ما يشاء و يثبت...» استناد كرد. بغدادي
مي‌گويد: «مختار و پيروان وي گمان برده‌اند كه چون خداوند به چيزي فرمان
مي‌دهد و سپس آنرا نسخ مي‌كند اين نسخ، معلول بدائي است كه نسبت به امر نخستين
براي وي- خداوند عالم- بوجود آمده است. و شهرستاني بر آن است كه مختار بين بداء و
نسخ، فرق نمي‌نهاد و بر آن بود كه اگر نسخ در احكام جايز باشد بداء نيز در اخبار
رواست. همچنين بغدادي مي‌گويد: «كيسانيه در باب اينكه بداء در چه اموري صورت
مي‌گيرد به دو گروه تقسيم شده‌اند و دو نظريه اظهار كرده‌اند: 1. در امور نهان،
يعني بداء در اموري رخ مي‌دهد كه مردم از آن آگاه نيستند. 2. در امور هويدا، يعني
بداء در اموري كه مردم از آن آگاهند نيز رخ مي‌دهد.» در اينجا منظور از بداءالله
است.

ب: بداء در روايات اماميه (شيعه):

در روايات شيعه اماميه در موارد مختلف فعل بداء به خدا نسبت داده شده است و در
روايت منقول از امام صادق (ع) آشكارا تعبير بداءالله بكار رفته است و باب البداء
از ابواب مهم كتب حديث شيعه بشمار مي‌آيد. به عنوان مثال در باب البداء از كتاب
التوحيد شيخ صدوق يازده روايت در زمينه بداء و در كتاب اصول كافي 16 روايت در
همين زمينه ذكر شده است. از آنجمله اين روايات است:

1- «ما عبدالله عزوجل بشيء مثل البداء» خداوند با عزت و جلال بندگي نشده به
چيزي مثل بداء. 2- «ما عظم الله عزوجل بمثل البداء» خداوند بلند مرتبه به چيزي
چون بداء بزرگ شمرده نشده است. 3- «ما تنبأنبي قط حتي يقرلله عزوجل بخمس (=بخمس
خصال): بالبداء المشي?، و السجود، العبودي?، و الطاع?» «هرگز هيچكس پيغمبر نشده
تا پنج خصلت براي خدا اقرار كرد: بداء، مشيت، سجود، بندگي و اطاعت». 4- «لو علم
الناس ما في القول بالبداء من الاجر ما فتروا عن الكلام فيه» «اگر مردم
مي‌دانستند چه پاداشي در اعتقاد به بداء هست از سخن در آن سستي نمي‌ورزيدند». 5-
«ما بد الله بداء كما بداء له في اسماعيل ابني» «براي خدا هرگز چنان وضعي پيش
نيامد كه در مورد پسرم اسماعيل پيش آمد». 6- «ما بدالله بداء كما بداله في
اسماعيل ابي اذا امر اباه ابراهيم بذبحه ثم فداه بذبح عظيم» نيست بدايي براي
خدا جز همان طور كه در مورد اسماعيل براي وي بدا حاصل شد كه آنگاه امر كرد به
پدرش حضرت ابراهيم كه فرزندش- اسماعيل را- قرباني كند سپس براي وي قرباني بزرگي
از آسمان فرستاد. بدين ترتيب بي‌گمان، تعبير «بدالله» در زمان امام صادق (ع) و
پس از مرگ نابهنگام فرزند آن حضرت اسماعيل- كه به نظر مي‌رسيد هفتمين امام
شيعيان است وارد احاديث شيعي شد، عدم انتساب بداء به خدا در احاديث منقول از
پيامبر اكرم (ص) و نيز احاديث منقول از امامان پيش از امام صادق (ع) و عدم
استعمال تعبيرهايي از نوع «بدألله » در اين احاديث، خود مؤيد مدعاي ماست. بدين
ترتيب متكلمان اماميه (شيعه) در برابر مسأله‌اي سخت، دشوار قرار گرفتند، و در
برابر اين مسأله و اين پرسش كه «بدأالله» چه معني مي‌دهد؟ مگر مي‌توان پذيرفت
كه خداي با لذات دانا. پشيمان شود و از رأي و اراد? خود بازگردد؟ تفسير
سياستمدارانه نه و از ديدگاه دانش كلام تفسير ساده لوحان? مختار، از يك سو و
حضور تعبير «بدألله» در احاديث ديگر به خرده گيران معتزلي و اشعري فرصت داد تا
به تكيه كردن بر تفسير مختار از بداء و انتساب آن به همه شيعيان (=روافص، به
تعبير اهل سنت) به نكوهش شيعه برخيزند و از نظري? بداء با تكيه بر تفسير نادرستي
كه از آن شده بود، حربه‌اي بسازد و عليه شيع? اماميه بكار گيرند. براي هر چه
بيشتر روشن شدن مسأله سخن يكي از معتزليان برجسته. يعني ابوالحسن خياط، و نيز
سخنان ابوالحسن اشعري- پيشواي اشاعره- را همراه با سخنان نامبردارترين متكلم
اشعري امام فخر رازي نقل مي‌نماييم:

1. ابوالحسن خياط:

«تمام رافضه (=شيعه) به بداء معتقدند و مقصودشان از بداء آنست كه حق تعالي از
انجام دادن كاري خبر مي‌دهد و سپس از رأي خود باز مي‌گردد و آن كار را انجام
نمي‌دهد.»

2. اشعري:

در چند جا از كتاب مقالات الاسلاميين به اعتقاد شيعه به بداء تصريح مي‌كند و
با تعبيراتي از نوع اين تعبيرات كه «عامه روافض، معبود خود را به بداء توصيف
مي‌كنند» يا «به نظر روافض بداء بر خدا رواست» مي‌كوشد تا اثبات كند كه اكثر
شيعيان به بداء در معناي آنچه كه از مختار تفسير شد- تفسير اراده خداوند كه
همانا مستلزم جهل و پشيماني خداست- باور دارند.

اشعري ضمن بيان اين معنا كه «گروهي از رافضيان به بداء باور ندارند» معتقدان
به بداء را به دو گروه تقسيم مي‌كند: آنانكه بداء را تنها در اموري روا
مي‌دانند كه خداوند از آن آگاهي دارد و بندگان از آن بي‌خبرند و آنان كه بداء
را در اموري كه بندگان نيز از آن آگاهند روا مي‌دانند.

اين دو ديدگاه كه اشعري بعنوان ديدگاههاي تمام فرق شيعه طرح مي‌كند، همان
ديدگاهي است كه بغدادي به كيسانيه (=طرفداران مختار) نسبت مي‌دهد و بدين ترتيب
روشن مي‌شود كه چگونه از سر غفلت و جهل يا احيانا از سر غرض ديدگاه يك گروه شيعه
به تمام شيعه نسبت داده شده است.

3. امام فخر رازي:

«رافضيان بداء را بر خداوند روا مي‌دارند و مي‌گويند كه خداوند نخست به چيزي
معتقد مي‌باشد و آنگاه خلاف آن بر او آشكار مي‌گردد. آنان در اثبات نظري? خود به
آي? «يمحوالله ما يشاء و يثبت...» استناد مي‌جويند. اين باور درست نيست چرا که
علم خدا از لوازم ويژ? ذات اوست و دگرگوني در آن محال است».

امام فخررازي كه در نقد و نكوهش نظري? بداء و تشنيع اماميه راه افراط را
مي‌پويد كتاب معروف خود موسوم به المحصل را با نقل سخنان سليمان بن جرير زيدي-
رهبر مخالفان امام صادق (ع) پس از مرگ اسماعيل- به پايان مي‌برد.

سليمان بن جرير زيدي مي‌گويد: «رهبران شيعه (ائمه رافضه) براي پيروان خود دو
نظريه وضع كرده‌اند و از پرتو اين نظريه راه اعتقاد را بر آنان بسته‌اند اين دو
نظريه عبارتند از: نظري? تقيه و بداء. آنان اگر شوكت و قوت پيروان خود را در آينده
پيش‌بيني كنند و خلاف آن تحقق يابد با تكيه بر نظري? بداء مي‌گويند كه براي خدا
درين باب بداء حاصل شده است. بدين ترتيب از شكايت و انتقاد پيروان خود
مي‌رهند».

بدين سان سليمان بن جرير در مقام رهبر مخالفان امام صادق (ع) - ظاهرا- نخستين
كسي است كه از بداء به عنوان نظري? بزرگان شيعه امامي تفسيري بدست مي‌دهد كه
دقيقا منطبق است با تفسير كيسانيه يا به تعبير دقيقتر تفسير مختار از بداء،
تفسيري كه هيچگاه از سوي امامان شيعه و متكلمان اماميه طرح نشده و پذيرفته نيز
نبوده است و چنين است كه شيعه به داشتن عقيده‌اي متهم مي‌شود كه خود پيوسته از
آن بيزاري مي‌جويد و با مباني اعتقادي او- كه از تنزيه حق تعالي از صفات منفي
مايه مي‌گيرد- سازگار نيست.

اين سخن امام صادق (ع) است كه فرمود: «من زعم ان الله عزوجل يبدوله في شيء لم
يعلمه امس فأبرؤمنه» هر كس گمان برد كه خداوند چيزي را اراده مي‌كند كه پيشتر
(امس) از آن آگاهي نداشته است من از او بيزارم.

و اين سخن دو تن از برجسته‌ترين متكلمان اماميه يعني شيخ صدوق و شيخ مفيد، كه
مي‌گويند، شيخ صدوق: «بداء چنانكه نادانان مي‌پندارند به معني ندامت نيست و
خداوند از اين معاني فراتر است» و شيخ مفيد تصريح مي‌كند كه: «بداء چون به خدا
نسبت داده شود به هيچ روي به معني انتقال از عزمي به عزم ديگر نمي‌باشد». اينك
جاي پرسش است كه مقصود اماميه از بداء چيست؟

و تعبير «بدالله» كه دست كم در دو حديث منقول از امام صادق (ع) آمده است چه
معنايي دارد و خلاصه راه حل معمايي كه از تعبير معماگونه «بدالله» پديد آمده
است چيست؟

پايان قسمت اول

پي‌نوشتها:

. پايان ص11.

. پايان ص12.

.پايان ص 13.

8

. سيد جعفر سجادي، فرهنگ علوم فلسفي و كلامي، تهران، اميركبير، 1375، ص136، ذيل
كلمه «بداء».

. همان، ص136، ذيل كلمه «بداء».

. محمد عبدالكريم شهرستاني، الملل و النحل، ج1، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1377،
صص148، 149.

. حسين بن علي بن محمد بن احمد الخزاعي النيشابوري، مشهور به ابوالفتوح رازي،
روض‌الجنان و روح ‌الجنان في تفسير القرآن، ج1، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي
آستان قدس رضوي. 1371، ص286.

. دايرة‌المعارف تشيع، ج3، ص128، به نقل از «الحدود و الحقايق» سيد مرتضي
علم‌الهدي، چاپ شده در يادنامة شيخ طوسي، 2/154.

. روض‌الجنان، ج1،ص286.

. انعام/28.

. اعراف/22.

. طه/121.

. زمر/47.

. زمر/48.

. جاثيه/33.

. يوسف/35.

. اعراف/22 و طه/121.

. انعام/28 و زمر/47، 48 و جاثيه/33.

. حاج شيخ عباس قمي، سفينة‌البحارو مدينة الحكم و الاثار، تهران، انتشارات
فراهاني و سنايي، 1363، ص62.

. رعد/39، در اصول كافي حديث 2، باب البداء از امام صادق (ع) است كه ‌مي‌فرمايد:
و هل يمحي الاما كان ثابتا و هل يثبت الا ما لم يكن: مگر نه اين است كه محو شود
چيزي كه ثابت بوده و ثبت شود چيزي كه نبوده است.

. امام عبدالقادر بن طاهر بن محمد البغدادي، الفرق بين الفرق، بيروت و لبنان،
دارالمعرفة، 1376 (1997 م)، ص50، 51 و همچنين الملل و النحل، شهرستاني، ج1، ص149.

. الملل و نحل، بغدادي، ص52.

. الملل و النحل شهرستاني، ج1،ص149.

. الملل و نحل، بغدادي، ص52.

. محمد بن يعقوب بن اسحق الكليني الرازي، اصول كافي، ج1، سيد جواد مصطفوي،
تهران، كتاب فروشي علمية الاسلامية،باب البداء، ص200، ح1.

. اصول كافي، ج1، باب البداء.

. همان، باب البداء، حديث 13.

. همان، حديث 12.

. التوحيد، شيخ صدوق، باب البداء، ص 331تا 336.

. همان.

. اين لقبي است كه در اصل براي شيعيان غالي بكار مي‌رفته و بعداً سني‌هاي
تندرو آنرا به همه شيعيان نسبت دادند. رافضي يعني كساني كه از دين خارج شده‌اند
و رفض كرده‌اند.

. مارتين مكدرموت، انديشه‌هاي كلامي شيخ مفيد، احمد آرام، تهران، دانشگاه
تهران، 1372، ص441، به نقل از الانتصار، صص14، 15.

. همان، ص439، به نقل از مقالات الاسلاميين اشعري، ج1، ص113و ج2، صص182، 199.

. همان، به نقل از مقالات الاسلاميين، ج1، ص133و ج2، ص182.

. رعد/ 39.

. امام فخررازي، تفسير الكبير، ج19، بيروت، داراحياء التراث العربي، ص66،

. سفينة البحار، ج1، ص62، ماده بداء و همچنين تلخيص المحصل، ص421.

. همان، ص61 و همچنين شرح اصول كافي، ص379.

. انديشه‌هاي كلامي شيخ مفيد، ص440، به نقل از التوحيد، ص335.

. دائرة‌المعارف تشيع، ج3، ص130.

/ 1