گذري بر زندگي صائب تبريزي
برق جلال عين جمال است پيش ما
ما چشم از چکيده دل آب داده ايم
ما را نظر به عالم ديگر گشوده اند
در پرده غبار خط آن لعل آبدار
در جستجو چو موج سراييم بي قرار
روشن شده است از مي روشن سواد ما
بر اوج اعتبار فلک هر که را رساند
از حرف سخت خلق نداريم شکوه اي
از حرف سخت خلق نداريم شکوه اي
داغ پلنگ چشم غزال است پيش ما
ياقوت و لعل سنگ و سفال است پيش ما
مرگ و حيات خواب و خيال است پيش ما
صد پرده به ز آب زلال است پيش ما
آسودگي خيال محال است پيش ما
جام جهان نماي سفال است پيش ما
چون آفتاب وقت زوال است پيش ما
رخسار ساده پر خط و خال است پيش ما
از حرف سخت خلق نداريم شکوه اي
صائب شکستگي پر و بال است پيش ما
ميرزا محمد علي، متخلص به صائب، از معروفترين شاعران عهد صفويه و از بزرگترين عارفان ايران زمين است. تاريخ تولدش معلوم نيست، و محل تولد او را بعضي در تبريز و بسياري در اصفهان دانستهاند؛ اما خاندان او مسلماً تبريزي بوده اند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود يا پدرش به دستور شاه عباس اول صفوي با جمعي از تجار و مردم ثروتمند و متشخص از تبريز كوچ كرد و در محله عباس آباد اصفهان ساكن شد. عموي صائب، شمس الدين تبريزي شيرين قلم، مشهور به شمس ثاني، از استادان خط بود. صائب در سال 1034 هـ . ق از اصفهان عازم هندوستان شد و بعد به هرات و كابل رفت. حكمران كابل، خواجه احسن الله مشهور به ظفرخان، كه خود شاعر و اديب بود، مقدم صائب را گرامي داشت. ظفرخان پس از مدتي به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دكن شد و صائب را نيز با خود همراه بود. شاه جهان، صائب را مورد عنايت قرار داد و به او لقب مستعدخان داد . (برخي بر اين باورند كه اين لقب را درويشي به او داده است). در سال 1039 هـ.ق كه صائب و ظفرخان در ركاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسيد كه پدر صائب از ايران به اكبرآباد هندوستان آمده است و ميخواهد او را با خود به ايران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او، خواجه ابوالحسن تربتي اجازه بازگشت خواست، اما حصول اين رخصت تا دو سال طول كشيد. در سال 1042 هـ.ق، كه حكومت كشمير به ظفرخان (به نيابت از پدرش) واگذار شد، صائب نيز به آن جا رفت، و از آن جا هم به اتفاق پدر عازم ايران شد. پس از بازگشت به ايران، در اصفهان اقامت گزيد و فقط گاهي به شهرهايي از قبيل قزوين، اردبيل، تبريز و يزد سفر كرد. صائب در ايران شهرت فراوان يافت و شاه عباس دوم صفوي او را به لقب ملك الشعرايي مفتخر ساخت. وفات صائب در اصفهان اتفاق افتاد. سن او به هنگام وفات از 65 تا 71 گفتهاند. آرامگاه او در اصفهان و در محلي است كه در زمان حياتش معروف به تكيه ميرزا صائب بود. تعداد اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بيست هزار و سيصد هزار بيت و بالاتر نيز گفتهاند. ديوان او مكرر در ايران و هندوستان چاپ شده است. صائب خط را خوش مينوشت و به تركي نيز شعر ميسرود. پس از قرن پنجم هجري، زبان شعر فارسي به همت شاعران عارفي نظير، سنايي، نظامي، مولانا، سعدي و حافظ در سبكي ويژه كه بعدها سبك عراقي ناميدندش، استحاله شد. پيش از ظهور اين بزرگان، شعر فارسي مبتني بر دريافتهاي حسي و بدوي از هستي بود. حماسه و قصيده غالبترين انواع ادبي و در مرحلهاي پس از اين دو، غزل عرصه بيان احساسات و عواطف شاعران موسوم به سبك خراساني محسوب ميشد. سبك خراساني بر عناصري چون فخامت زبان و تصاوير شفاف و محسوس همراه با حس عاطفي غليظ بنياد گرفته بود. جهان بيني اكثر شاعران اين دوره (به استثناي يكي دو تن) بيش از آن كه افلاكي و حقيقي باشد، مجازي و دنيوي بود. شعر فارسي با گذر از سبك خراساني و حضور و ظهور خلاق شاعراني عارف در آن، زيبايي سرشار و متعالي و ظريفي عظيم و غني و وجوهي چندگانه پيدا كرد و انديشه عرفاني غالبترين صبغه دروني آن شد. هر كدام از بزرگان اين سبك همچون قلههاي تسخير ناپذيري شدند كه با گذشت ساليان دراز، هنوز سايه سنگينشان بر شعر و ادب فارسي گسترده است. در اين سبك، برخلاف جهان حسي و ملموس سبك خراساني، شعر پاي در وادي مفاهيم انتزاعي گذاشت. به گونهاي كه شاعران بزرگ، متفكران بزرگي نيز بودند. در همين دوران بود كه غزل فارسي با دستكار بزرگاني چون خافظ و سعدي به اوج حقيقي خويش نزديك شد. پس از قرن هشتم هجري اغلب شاعران، جز حفظ سنت و حركت در حد و حدود و حاشيه آثار گذشتگان گامي فراپيش ننهادند. از قرن نهم به بعد، گروهي از شاعران ـ در جستجوي راهي تازه ـ كوشيدند تا شعر خود را از تقليد و تكرار رهايي بخشند. كوششهاي اين گروه در بيان صميمانه و صادقانه حس و حال دروني و زباني سهل و ساده و دور از تكلف و مناظره عاشق و معشوق خلاصه شد. از شاعران اين گروه كه در تذكرهها با عنوان شاعران «وقوعي» و يا مكتب وقوع نام برده ميشوند، كساني همچون بابافغاني، وحشي بافقي، اهلي و هلالي از بقيه معروفند. آثار شاعران مكتب وقوع اگر چه در كنار آثار ديگر سبكها اهميتي درخور پيدا نكرد، اما همچون پل ارتباطي بين سبك عراقي و سبك هندي زمينهاي براي پيدايش «طرز نو» بود. مرور اين دو بيت از وقوعي تبريزي (از شاعران سبك وقوع) خالي از فايده نيست:
زينسان كه عشق در دلم امروز خانه ساخت
چون مرغ زخم خورده برون شد ز سينه دل
آن بال و پر شكسته كجا آشيانه ساخت؟
ميبايدم به درد دل جاودانه ساخت
آن بال و پر شكسته كجا آشيانه ساخت؟
آن بال و پر شكسته كجا آشيانه ساخت؟
بلبل رنگين نوايي بر سر كار آمده است
وقت گلشن خوش كه گلريزان ابر رحمت است
گوش تا گوش زمين از گفتگوي ما پر است
تا خط بغداد اين جام از سبوي ما پر است
آب و رنگ تازهاي بر روي گلزار آمده است
چشم پل روشن! كه آب امسال سرشار آمده است
تا خط بغداد اين جام از سبوي ما پر است
تا خط بغداد اين جام از سبوي ما پر است
شب كه سرو قامت او شمع اين كاشانه بود
مهر را سوختگان بوته خاري گيرند
سحرگه چهره خورشيد را به خون شستند
خبر كبوتر چاه ذقن به بابل برد
شستم به خون ز صفحه دل، مهر آسمان
زان دشنهها كه بر جگر آفتاب زد
تا سحرگه برگريزان پر پروانه بود
ماه را زندهدلان شمع مزاري گيرند
گليم بخت من از آب نيلگون شستند
تمام بابليان دست از فسون شستند
زان دشنهها كه بر جگر آفتاب زد
زان دشنهها كه بر جگر آفتاب زد
4 ـ ارسال المثل و تمثيل: ارسال المثل، آوردن ضرب المثلي در شعر به عنوان شاهد مثال است. اين صنعت مورد توجه صائب و شاعران سبك هندي بود. اما نكته جالب اين است كه بسياري از مصرعهاي برجسته اين گروه از شاعران و به ويژه صائب به خاطر دلنشيني و مقبوليت خاصش در بين مردم در زمان شاعر و پس از او به صورت ضرب المثلهاي رايج زبانزد اهل كوي و برزن ميشد. ... اما تمثيل كه از ويژگيهاي عمده اين سبك به شمار ميرود، چنان است كه شاعر در يك مصرع، مطلب و مضموني اخلاقي يا عرفاني كه معمولاً انتزاعي است، بيان ميكند و در مصرع دوم با ذكر مثالي از طبيعت، اشيا و يا آوردن تصويري محسوس، دليلي براي اثبات آن ميآورد. در برخي از اين تمثيلها، گاه دو مصراع به لحاظ نحوي كاملاً مستقلند و هيچ حرف ربط يا شرطي آن دو را با يكديگر پيوند نميدهد. تمثيلات شعر صائب كليم و بيدل از معروفترين تمثيلات شعر فارسي است:
من از بيقدري خار سر ديوار دانستم
ظالم به ظلم خويش گرفتار ميشود
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
جسم خاكي مانع عمر سبك رفتار نيست
پيش اين سيلاب كي ديوار ميماند به جا
كه ناكس كس نميگردد از اين بالانشينيها
از پيچ و تاب نيست رهايي كمند را
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
پيش اين سيلاب كي ديوار ميماند به جا
پيش اين سيلاب كي ديوار ميماند به جا
بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دويد
مصرع برجسته برگرد جهان خواهد دويد
مصرع برجسته برگرد جهان خواهد دويد
مصرع برجسته برگرد جهان خواهد دويد
از بس مكدرست در اين روزگار صبح
رخسار نو خط تو خوش آمد به ديدهاش
گلدسته بهشت برين، روي تازه است
تر ميكند به خون شفق نان آفتاب
از راستي، چه ميكشد از روزگار صبح
از دل نميكشد نفس بيغبار صبح
از شب كشيده سرمه دنبالهدار صبح
برگ شكوفهاي است از اين شاخسار صبح
از راستي، چه ميكشد از روزگار صبح
از راستي، چه ميكشد از روزگار صبح
فتاد تا به ره طرز مولوي، صائب
اين جواب آن غزل صائب، كه ميگويد كليم
ز بلبلان خوش الحان اين چمن صائب
صائب از درد سر هر دو جهان باز رهي
اين غزل را از حكيم غزنوي بشنو تمام
تا بداني نطق صائب پيش نطقش الكن است
سپند شعله فكرش شدهست كوكبها
هر چه جانكاه است در اين راه، دلخواه من است
مريد زمزمه حافظ خوش الحان باش
سر اگر در ره عطار نشابور كني
تا بداني نطق صائب پيش نطقش الكن است
تا بداني نطق صائب پيش نطقش الكن است