سرزمین هزار ادیان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرزمین هزار ادیان - نسخه متنی

مائده ارکان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اديان و مذاهب در جهان سرزمين هزار اديان

مائده اركان

هند سرزمين هزار اديان و دموكراسي‏ترين كشور جهان، يكي از ديدني‏ترين مناطق اين كره خاكي است، كه عموما آن را كشور هفتاد و دو ملت مي‏خوانند. تعدد اديان و مذاهب اقوام و فرهنگ‏ها، اين كشور را در جهان بي‏نظير كرده است.

اين كشور در پانزده آگوست سال 1947 ميلادي از انگلستان استقلال يافت. مساحت اين سرزمين 000/287/3 كيلومتر مربع (ششمين كشور جهان) است كه حدود يك ميليارد انسان را در خود جاي داده است.

نوع حكومت هند، چندحزبي فدرال با دو مجلس قانونگذاري است كه بر اساس مقررات قانون اساسي كه توسط مجلس مؤسسان در 26 نوامبر (1949 م) و 26 ژانويه (1950م) قدرت اجرايي يافت، عمل مي‏كند.

اين سرزمين با كشور چين، نپال، بنگلادش همسايه است و از جنوب غربي، با خليج بنگال، از جنوب شرقي با درياي عرب و از جنوب با اقيانوس هند هم‏مرز است.

حزب ملي كنگره، حزب كوردال، حزب جاناتا، حزب جاناتا دال، حزب كمونيست هند، حزب ملي كنگره هند، حزب كمونيست، حزب مهاريتا جاناتا، حزب راستر ياسنجاي مانچ، احزاب اصلي اين كشور پهناودند.

غير از هندي و انگليسي كه زبان رسمي هند است، بيش از 1500 زبان و لهجه ديگر در اين كشور وجود دارد.

آزادي مذهب در قانون اساسي كشور هند قيد شده و در مقدمه آن اعلام شده است كه حفظ آزادي عقيده، ايمان و عبادت جزء حقوق تمامي اتباع هندي مي‏باشد. با وجود اينكه در قانون اساسي هند آزادي مذهب عنوان شده است، اما باروي كار آمدن هر حكومتي كه داراي مذهب خاصي است، بقيه مذاهب مورد بي توجهي قرار مي‏گيرند.(1)

شناخت اديان و مذاهب در هند بدون درك و فهم عقايد و آداب و رسوم مذهبي آن دشوار است. اديان تأثير زيادي بر زندگي اجتماعي روزمره افراد گذاشته است. در واقع مي‏توان گفت كه در هند اين شيوه زندگي و بخش تكميلي سنت هندي است و براي اكثر مردم اين كشور دين در هر جنبه از زندگي، از پيش پا افتاده‏ترين امر گرفته تا سياست و تحصيلات نفوذ دارد.

اديان هند، ريشه‏هاي تاريخي عميقي دارند، كه هنديان معاصر اين ريشه‏ها را به ذهن سپرده‏اند. فرهنگ قديم آسياي جنوبي حداقل 4500 سال سابقه دارد كه در ابتدا به صورت متون ديني به هند منتقل شده است. ميراث هنري و همچنين مشاركت عقلاني و روشنفكرانه، بيشتر مديون انديشه ديني در اين سرزمين بوده است. تماس اين كشور با فرهنگ ديگر كشورها منجر به انتشار اديان هندي در سراسر جهان شده است. آيين و انديشه هندي بر آسياي جنوب شرقي و آسياي شرقي در دوران باستان تأثير گسترده‏اي داشته و اخيرا در اروپا و آمريكاي شمالي نفوذ كرده است. همچنين مي‏توان گفت خاستگاه تعدادي از اديان جهان در هند مي‏باشد و اديان ديگر كه در مكان‏هاي ديگر ريشه گرفته‏اند، زمينه رشد خود را در آن جا يافته‏اند.

هندوئيسم، اسلام، جينيسم، بودائيسم، مسيحيت و آيين سيك، اديان اصلي در كشور هند هستند. در بعضي از اين اديان نظير بودائيسم، هندوئيسم و جينيسم براي رسيدن به مراحل بالاي شناخت و معرفت نياز به آموزش‏هاي سخت، طاقت‏فرسا و طولاني است؛ چنانكه مشتاقان اين اديان، براي رسيدن به مراحل بالاي شناخت و معرفت مجبور به ترك خانه و كاشانه مي‏شوندو به مدارس خاصي كه در معابد داير شده، مي‏روند و در از آنجا به تزكيه و رياضت نفس از جمله روزه‏داري، دعا و نيايش‏هاي طولاني، امساك از گناه مي‏پردازند. به اين ترتيب در اين اديان براي رسيدن به حقيقت متعالي، نياز به پاكي روح و جسم است. با توجه به يك باور هندي، آموزش در هند، جسم و روح را در بر مي‏گيرد و تفكر جزء جدايي‏ناپذير براي رسيدن به شناخت و معرفت است. روحِ پاك و بدون آلايش است كه درهاي آگاهي و شناخت را به روي انسان‏هاي پاك از گناه و پرهيزگار مي‏گشايد و پرده‏هاي ماديت را از جلوي ديدگان اينان به كنار مي‏نهد. آري، لطافت روحي است كه انسان را به يگانه معبود و خالق هستي‏بخش خود كه ازلي‏ترين و ابدي‏ترين است، نزديك مي‏كند. عشق رسيدن به ذات احديت نيازمند چنين رنج‏ها و مرارت‏هايي است كه فقط افراد خاص مي‏توانند متحمل شوند.

در كشور هند، روزانه اكثريت مردم به آيين و مناسك ديني موجود در اديانشان مي‏پردازند. اين آيين و مناسك كه بيشتر مديون گذشته است دائما در حال تكامل است. بدين ترتيب مي‏توان گفت، دين يكي از مهم‏ترين وجوه تاريخ و زندگي معاصر هند است.

آداب و رسوم رايج هند كه در مذهبي‏ترين عقايد، رسوخ پيدا كرده و در بسياري از جشنواره‏ها با موسيقي، و تشريفات همراه است، در تمام جوامع، مشترك مي‏باشد. هر يك از اين نوع جوامع داراي زيارتگاه‏ها، قهرمانان، افسانه‏ها و حتي ويژگي‏هاي آشپزي خاص خود هستند كه با تنوع بي نظيري كه نبض جامعه است، در هم آميخته‏اند.

سكولاريسم (جدايي دين از سياست) از اصول مهم قانون اساسي در اين كشور است. احتمالاً سكولاريسم در اين كشور به دو معناست: 1. برابري اديان و احترام قائل شدن به تمام اديان و مذاهب در اين كشور، كه در سانسكريت به مفهوم «شكوفا شدن تمام مذاهب» بيان شده است؛ 2. جدايي دولت از كليسا كه سكولاريسم ناميده مي‏شود و در هند عليه روابط تاريخي دولت و كليسا در چارچوب روابط دولت و آيين هند و اسلام بروز كرده است.(2)

هند كشوري فوق العاده مذهبي است. هنديان به‏راحتي مي‏توانند اديان مختلف را قبول كنند. در واقع هنديان با مسامحه و مدارا در كنار يكديگر زندگي مي‏كنند، چون اصولاً پلوراليست و تكثرگرا هستند و به اساطير چند خدايي اعتقاد دارند؛ ضمن اينكه برهمن هميشه هست، اما چون دنيا را همواره به صورت بازي مي‏بينند، آن بُعد تراژيك را كه در بعضي از اديان ديگر مي‏بينيد، در هند وجود ندارد.(3)

آيين حاكم بر اين كشور هندوئيسم است و هشتاد درصد مردم هند از اين آيين پيروي مي‏كنند. علاوه بر هندوها، مسلمانان، گروه‏هاي ديني غالبي هستند كه نقش مكملي را در جامعه هند ايفا مي‏نمايند. اديان مهم هند عبارتند از:

1. هندوئيسم (Hinduism): عقايد زيربنائي در آيين هندوئيسم به آساني قابل تعريف نيست و فلسفه واحدي كه اصول عقيدتي اكثريت جمعيت اين كشور را شكل دهد وجود ندارد. هندوئيسم احتمالاً تنها سنت ديني است كه اصول نظري و تجلي واقعي آن تنوع دارد، كه به همين علت اين آيين «موزه اديان»(musem of religions» ناميده شده است. اين آيين نه داراي مؤسس خاصي است و نه كتاب مقدسي. ريگ‏ودا«Rigvedas»، اوپانيشادا«upanishada» و بهاگودگيتا«Bhagwad Gita» همه به عنوان متون مقدس براي هندوها قلمداد شده‏اند.

برخلاف بيشتر اديان، هندوئيسم از پرستش يك خداي واحد طرفداري نمي‏كند. تعدادي از طرفدارانش ممكن است شيوا«shiva»، ويشنو «vishnu»، راما«Rama»، كريشنا«Krishna» يا تعدادي از رب‏النوع‏ها(خدايان) و ربه‏النوع‏ها(خدابانوان) را پرستش كنند، يا تعدادي ديگر از طرفدارانش ممكن است روح متعالي(Supreme Spirit) يا «روح جاويدان» «indestructibe Soul» را پرستش كنند. هر فرد ممكن است با عقيده به هر يك از اين اعتقادات يك هندوي خوب ناميده شود. اين امر دلالت بر وجود تضادهايي در اين آيين مي‏كند كه مشخصه آن مي‏باشد. از يك سو اين امر كاوشي در واقعيت غايي «Ultimate Reality» است و از سوي ديگر فرقه‏هايي وجود دارد كه ارواح، درختان و حيوانات را مي‏پرستند. جشن‏ها و اعياد، نه تنها در ارتباط با رب‏النوع‏ها و ربه‏النوع‏ها هستند، بلكه در ارتباط با خورشيد، ماه، گياهان، رودخانه‏ها، اقيانوس‏ها، درختان و حيوانات‏اند. بعضي از اعياد هند طرفداران زيادي دارد؛ نظير عيد دي والي، هُلي، دُسهرا، گنش چاتورتي. پُنگال، جاناماساتي و شيوا راتري. اين جشن‏ها به آيين هندوئيسم جاذبه محبوب كننده‏تري مي‏دهد و سنت هندي را غني و زنده مي‏سازد. در اسطوره‏شناسي هند، قهرمانان حماسي شبيه موهاباهارت و درامايانا وجود دارند كه زندگي جاويد به آنها بخشيده شده است و هنوز در زندگي روزانه مردم هند زنده‏اند. خدايان هندوئيسم زماني ابرانسان و انسان هستند و احساس ملموسي از محبت و شناخت نسبت به آنها وجود دارد. خدايان هندوئيسم زنده هستند، در معابد مي‏زيند و در اذهان و قلب‏هاي هندوان هميشه جاي دارند. بدين ترتيب مي‏توان گفت پيروان هندوئيسم كه گروه‏هاي متفاوت از سنت‏هاي عبادي و فلسفي هستند، رسما 6/687 ميليون نفر يا 82% از جمعيت را در سال 1991 ميلادي تشكيل داده‏اند.

2. آيين سيك (Sikhism): در اوايل قرن شانزدهم در ايالت پنجاب در شمال هند ظهور يافت. مؤسس اين آيين، گارو ناناك بود كه از اوان كودكي جذب اولياي هندو و مسلمان شده بود. گارو يك هندو به دنيا آمد و همچنين تحت تأثير آموزه‏هاي اسلام بود. او شروع به تبليغ پيام وحدت هر دو دين (اسلام و هندوئيسم) كرد. بر طبق نظرات او، آموزه‏هاي اساسي اين دو دين اساسا يكي بود. ناناك تعدادي پيرو جذب كرد و به عنوان يك آموزگار يا گورو(Gruru) شناخته شد. مريدانش با يكديگر سنت مذهبي جديدي را خلق كردند كه آيين سيك ناميده شد. گوروها كساني بودند كه از ناناك متابعت مي‏كردند و در تحكيم و گسترش آيين سيك نقش داشتند. آموزه‏هاي گوروناناك همه در گوروگرانت صاحب«Guru Granth Sahib» كتاب مقدس سيك‏ها سمبلي از خداوندگار براي سيك‏ها بود. پنجمين گورو، گوروي آرجيون، معبدي طلايي در آمريتسار (Amritsar) ساخت كه مقدس‏ترين زيارتگاه سيك‏ها شد. دهمين گورو، شخصي به نام «گويند سينگ» بود كه معتقد بود آموزش نظامي، به سيك‏ها كمك مي‏كند تا از خودشان دفاع كنند. گورو گريند سينگ در روز باي ساكهي «Baisakhi» در سال 1699 ميلادي آنادپور به پيروانش دستور داد تا نزد او گرد آيند. همانطور كه مرسوم بود و بدين ترتيب آيين جديد اخوت سيك‏ها كه تحت عنوان كاهالسا (افراد تزكيه يافته) ناميده شد، به‏وجود آمد. پنج مرد منتخب به خاطر وفاداري به گورو انتخاب شدند و به آنها شهدي خاص به نام آمريت (amrit) براي تشرف به اخوت كاهالسا نوشانده شد. گورو همچنين تصميم گرفت كه به سلسله گورها خاتمه دهد و خودش را آخرين گوروي سيك ناميد. آيين سيك يكتاپرستي، يعني پرستش خداي واحد را پيشنهاد كرد. اين آيين با نظام طبقاتي مخالف است و عقيده دارد كه همه انسان‏ها با هم برابرند. با اين وجود ايده‏هاي كارما و نوزايي هندوئيسم پذيرفته مي‏شوند. امروزه بسياري از آداب و رسوم سيك‏ها براي هندوها در جامعه هند رايج هستند. ازدواج ميان دو فرد از دو جامعه متفاوت رايج است. به هر حال سيك‏ها خودشان هويت آشكار خود را دارند. اگرچه اينان كمتر از 2% از جمعيت هند را شامل مي‏شوند، ولي هويت مشخصي در تركيب ديني هنديان و جامعه هند دارند.

3. بودائيسم (Buddhism): اين آيين به عنوان شاخه‏اي از هندوئيسم در كشور هند آغاز شد؛ اما در نهايت اين آيين در سراسر آسيا رايج گشت. شخصيت و آموزه‏هاي گوتام بودا مؤسس اين آيين، بر زندگي ميليون‏ها نفر در ژاپن، چين و آسياسي جنوب شرقي سايه افكنده است. بودائيسم بر مبناي اصول يا قانون ناپايداري اشياء قرار گرفته است. بر طبق آيين بودا هر شي‏ء در حال تحول است؛ گرچه ممكن است بعضي چيزها پايدارتر از ديگر چيزها باشد. اصول مهم ديگر اين آيين قانون عليت است. بر طبق اين قانون، هيچ چيزي ناشي از احتمال صرف نيست. بودائيسم در واقع يك قدم فراتر از جينيسم رفته و معتقد است كه در جهان هيچ چييز مطلق نيست، بلكه همه چيز در حال حركت است و مجموعه اين حركات به افراد توهم ثبات مي‏دهد، در حالي كه اصولاً ثباتي در كار نيست.(3) در واقع مي‏توان گفت كه در كنار نيروهاي طبيعي، كارما(Karma) است كه منجر به وقوع همه حوادث مي‏شود. مفاهيم رايج روح جاويدان و چرخه نوزايي ازدو اعتقاد فلسفي فوق ناشي شده‏اند. بودا از يك شيوه معتدل (Middle Path) پيروي مي‏كند، كه در اين شيوه، بودا نوعي زندگي متعادل و هماهنگ را پيشنهاد كرد كه بين دو قطب لذت‏طلبي و رياضت مطلق است.

بودائيسم بر پايه چهار حقيقت شريف مبتني است.

1. درد و رنج جهاني است؛

2. ميل و اشتياق فراوان كه اين درد و رنج را مي‏آفريند؛

3. از اين درد و رنج مي‏شود جلوگيري كرد و بر آن غلبه نمود؛

4. ريشه كني اميال مي‏تواند به رفع درد و رنج منجر گردد و براي ممانعت از درد و رنج هر كسي بايد بر ميل و آرزو غلبه پيدا كند و اين غلبه مي‏تواند به كسب نيروانا(Nirvana) يا روشنگري كاملي منجر شود.

هشت درصد از جمعيت هند پيرو بودائيسم هستند.

4. جينيسم(Jainism): يك سنت مذهبي در هند است كه همزمان با آيين بودا تأسيس شد. اين آيين مانند بودائيسم در آغاز پيدايش خود سازماني رهباني بوده است كه به تهذيب اخلاق مي‏پرداخته و از طريق ترحم و گرامي داشتن حق حيات و پرهيزگاري و امساك مي‏خواسته است از اقيانوس «سامسارا» بگذرد و به ساحل آرامش ابدي راه يابد. به همين جهت قديسين و فرزانگان، اين آيين را «تيرتامكارا» مي‏گفته‏اند؛ يعني آنهايي كه گذرگاهي براي عبور از دريايي «سامسارا» پيدا كرده‏اند.(4) ماها ويرا يكي از فاتحان فلسفه جين همزمان با شروع آيين بودائيسم به تبليغ جينيسم پرداخت. جينيسم نظير بودائيسم عليه فساد در تفسير آيين بودا كه در آن زمان رايج بود، ظهور كرد. فلسفه اصلي جينيسم كه ترك اميال و غلبه بر نفس است، به تكميل عقل منجر مي‏شود. گذر از ماديت به معنويت و بردگي به آزادي در اين آيين اهميت دارد. در واقع هدف اصول اخلاقي جين رسيدن به مقام نجات و «نيروانا» است.(5) پيروان اين آيين خدايان مورد علاقه هندوئيسم را قبول كردند، اما آنها را پائين‏تر از جين‏ها مي‏دانستند. توجه اين آيين به تزكيه روح از طريق رفتار درست، ايمان درست (اعتقاد به كتاب مقدس جين) و معرفت درست بوده است، كه اين سه اصل را سه گوهر گرانبها (triratna) مي‏دانند.

طرز رفتار درست شامل پنج نوع پرهيزگاري مي‏باشد: عدم آزار و اذيت ديگران در من نگفتن، پرهيز از دست بردن به مال ديگران، تزكيه نفس، دلبسته نبودن به امور دنيوي. اين آيين همچنين طرفدار عدم خشونت مطلق است. راهبه‏هاي جين‏بيني و دهانشان را با نقاب پارچه‏اي مي‏پوشانند تا اينكه تضمين كنند كه آنها هيچ ميكروب و يا حشره‏اي را با تنفسشان نمي‏كشند.

بودائيسم رجينيسم سنت‏هاي رهباني باستاني كه با سنديت آسماني و وراها در تضاد بودند، نفوذ زيادي بر هند، فلسفه و جامعه هند داشتند. اين دو دين به عنوان اقليت‏هاي مهم مذهبي و آيين‏هاي ديني مهمي در اواخر قرن بيستم باقي ماندند. جينيسم به علت فلسفه همدردي با موجودات زنده به طور وسيعي پذيرفته شده است و حدود سه ميليون نفر طرفدار دارد.

5. زرتشت (zoroastrianism): زرتشتيان اوليه در قرن دوم به ساحل گجرات در هند رسيدند و بعد از غلبه عرب‏ها بر ايران تا قرن هفدهم بيشتر آنها در شهر بمبي اقامت گزيدند. آداب و رسوم آيين زرتشت بر مبناي مسئوليتِ هر مرد و زن در انتخاب بين خير و شر و احترام به مخلوقات خداوندگار مي‏باشد.مؤسس اين مذهب فردي به نام رزتوسرا بود كه شش هزار سال قبل از ميلاد مسيح در ايران زندگي مي‏كرد. اين شخص اولين پيامبر ديني بود كه فلسفه ثنويتِ (اعتقاد به دو گانگي) را بر مبناي تضاد خير و شر گسترش داد. امروزه، اغلب زرتشتي‏ها در بمبئي ديده مي‏شوند؛ جايي كه آنها به عنوان پارسي (Parsees) شناخته مي‏شوند. آنها لباس خاص و پرستشگاه ندارند و روزانه پنج بار نيايش مي‏كنند. معمولاً سروده‏هاي رزتشتي كه در متون مذهبي زندا اوستا (zenda Avesta) مدون گرديده است، توسط زرتشتيان در خانه‏ها يا معابد در كنار آتش خوانده مي‏شود. آتش، سنبل قلمرو حقيقت، پرهيزگاري و نظم است. آيين زرتشت و يهوديت كه ابتدا ازطريق تاجران و تبعيديان از غرب به هند وارد شد، پيروان كمي دارد. اين دو آيين در ساحل غربي هند متمركزند.

6. مسيحيت(christianity): آيين مسيحيت تقريباً توسط همه فرقه‏ها معرفي شد. اين آيين از طريق سنت توماس به جنوب غربي هند، كرالا رفت و اولين كليسا را بنا نهاد. عجيب آنكه شانكاراچاريا يك هندوي اصلاح طلب و پيش‏گو بود كه 000/5 سال بعد از سنت توماس در كرالا به دنيا آمد و در منطقه چنناي ـ مدرس امروزي ـ در تاميل بدرود حيات گفت. بيشتر مسيحيان در هند، كاتوليك هستند(بالاي 60%) و اكثريت آنها درجنوب هند، خصوصاً كرالا، آنه‏ها را پرادوش و تاميل نادو مي‏زيند. تقريباً يك سوم مسيحيان هند در كرالا زندگي مي‏كنند و در همه جنبه‏هاي جامعه درگير هستند. برخلاف عقيده عموم، حاكميت بريتانيا نقشي در اشاعه دين مسيحت در هند نداشت. معمولاً ميسيونرهاي مذهبي تمايل داشتند كه افكار عمومي حتي افكار مسيحيان هندي را عليه حاكميت خارجي جلب كنند. مسيحيان بنگالي در كلكته تا اندازه‏اي در نواحي خودشان، به عنوان يك مسيونر يا يك انديشه‏ساز، داراي اهميت بودند. عقيده بر اين است كه آيين مسيحيت با سنت توماس به هند آمده است. او يكي ازحواريون مسيح(ع) بود كه سال‏ها از عمر خود را در جنوب هند گذراند و احتمالاً در همان‏جا بدرود حيات گفت؛ اما ديگران عقيده دارند كه اولين مسيونر مذهبي كه به هند وارد شد، باتولومه قديس بود.

از لحاظ تاريخي، فعاليت مسيونرهاي مذهبي با ظهور سنت فرانسيس خاوير در سال 1544 م شروع شد. ابتدا مسيونرهاي پرتغالي از او پيروي مي‏كردند و سرانجام مسيونرهاي دانمارك، هلند، آلمان و بريتانياي كبير از او متابعت كردند. در طول قرن هيجدهم و قرن نوزدهم كاتوليك‏ها و ميسيونرهاي پروتستاني دكترين مسيحي را در هند تبليغ كردند و تقريباً نقش مهمي در پيشرفت اجتماعي و آموزش در هند ايفا كردند. بيشتر تأثيرات مدرن در جامعه هند به نقش مسيحيت در هند نسبت داده مي‏شود. مسيونرهاي مسيحي به تأسيس مدارس و كالج‏هايي در سراسر كشور هند پرداختند و پيام ايمان و حسن نيت را دراين كشور اشاعه دادند. مسيحيت و آموزه‏هاي آن روشنكفران و متفكران زيادي نظير مهاتما گاندي را تحت تأثير قرار داد. امروزه تعداد مسيحيان در هند در حدود سي ميليون نفر است كه همه فرقه‏هاي مسيحيت را در بر مي‏گيرد.

7. اسلام (Islam): هجوم و نفوذ مسلمانان به كشور هند، تقريباً با ظهور دين اسلام همزمان بود. مسلمانان عرب در مقام نخستين مسلمانان اين شبه قاره، بازرگانان و دريانورداني بودند كه به‏صورت كارگران بومي در تجارت خارجي، تحت حفاظت حكمرانان هند در ساحل مسالابارمقيم شدند.(6) البته قبل از نزول قرآن بر پيامبر، تاجران عرب براي بازديد به اين شبه قاره رفت و آمد مي‏كردند. مسلمانان عرب پيام محمد (ص) را در قرن هفتم ميلادي به اين شبه قاره آوردند كه منجر به نوكيشيِ خفي از افراد هندو، به دين اسلام شد. البته بايد گفت كه اسلامي شدن هند پيام نوكيشي توده‏ها نبود. قرن‏ها اسلامي شدن هند در اين جامعه هند و مذهب برخلاف اشاعه اسلام در خاورميانه و شمال آفريقا چندين قرن طول كشيد. تاراچيز در كتاب تأثير اسلام در فرهنگ هندو، معتقد است كه «مسلمانان مانند مسيحيات شامات از مملكت خود رانده نشدند. تا به هند كوچ كنند، بلكه سرخوش و مغرور از احساس مذهبي تازه و حيثيت و اعتبار يك فاتح پاي به هند گذاردند و هنوز قرن نهم پايان نيافته بود كه اين قرن سرتاسر بخش غربي هند را در اشغال خود داشتند و نيز در ميان توده مردم تأثيري عميق بر جاي گذاشته بودند، كه قسمتي از آن به خاطر اعتقادات نو و شيوه عبادت آنان بود و باقي به خاطر شور و شوق و تلاشي بود كه ديگران را تحت تأثير قرار داد.»(7)

محمد ابن قاسم در سال 712 ايالت سند را تصرف كرد. البته اين واقعه در تاريخ سند به نظر نمي‏آيد ـ آنچنان كه قابل پيش‏بيني است ـ تأثيرگذار باشد. با هجوم محمد قزني در قرن دهم ميلادي كه به دنبال آن سيلي از مهاجمان از ايران، تركيه و افغانستان در قرن يازدهم و دوازدهم ميلادي به هند آمدند، نيروي عظيمي از اسلام بر هند غالب گشت». حمله حاكمان مغول در قرن شانزدهم و هفدهم به هند، به اشاعه دين اسلام به اين كشور كمك كرد. در اين برهه از زمان، اسلام تهاجمي بود. اما تصوف اسلامي يا قديسان صوفي به اشاعه پيام صلح و دوستي جهان كمك كرد. روح اخوت مقدسين صوفي و موعظه‏گراني نظير كبير و نانك كه روح برادري و اخوت را اشاعه دادند، كمك به سستي نظام طبقاتي كرد نوكيشيِ مردم هند از ديگر اديان به دين اسلام اجباري نبود. عده‏اي از مردم هند با تشويق مسلمانان به دين اسلام گرويدند؛ و عده‏اي ديگر براي فرار از ماليات‏هاي سنگين و ناعادلانه‏اي كه از غير مسلمانان به عنوان جزيه گرفته مي‏شد، به دين اسلام گرويدند. برخلاف بودائيسم، جينيسم و آيين سيك كه به‏عنوان شاخه‏اي از هندوئيسم ظاهر شدند، آداب و رسوم مناسك ديني اسلام نسبت به هندوئيسم منحصر به فرد بود. اين دين اقرار به اخوت جهاني و تسليم در برابر خداي قادر متعال داشت.

در واقع مسلمانان با ورودشان به هند زندگي مسالمت‏آميزي را با هنديان شروع كردند. تاراچند معتقد است: «مسلمانان كه به هند وارد شدند، آنجا را چون خانه خود ساختند. آنان در ميان انبوه هندوها محاصره شدند و بدين لحاظ اقدام به هر گونه مبارزه و دشمني با آنان غير ممكن مي‏نمود. رابطه و مشاركت دائمي به تدريج تفاهمي نيز ميان هندوان و مسلمانان به‏وجود آورد.»(8) تعامل بين دو دين هندو و اسلام به تركيب عناصري از اين دو دين تقريباً در هر حوزه‏اي از زندگي و فرهنگ شد. بعد از يك دوره ابتدايي جنگ و نزاع، امروزه اين دو آيين به يكديگر كمك مي‏كنند و همديگر را غني مي‏سازند.

مولود تازه اين دو دين «فرهنگ هندو اسلام» خوانده شد و چنان بر روي يكديگر تأثير گذاشت كه اين مسئله را مي‏توان در شيوه‏هاي معماري آن دوران (در مساجد، مقابر، قصرهاي مسلمانان به سبك هندو اسلامي) در زمينه ادبيات (به اين دليل كه سانسكريت ديگر نمي‏توانست زمينه گسترده در جهت رفع نيازهاي عادي فراهم آورد) و در زمينه علوم (هندي‏ها در رياضيات و نجوم و طب پيشرفت‏هايي داشتند و اعراب به آنها مديون هستند) نظاره‏گر بود. (9)

هند با 5/101 ميليون مسلمان (1/12 درصد) حداقل چهارمين جمعيت مسلمان را در جهان دارد (بعد از اندونزي با 7/143 ميليون نفر، پاكستان با 124 ميليون نفر و بنگلادش با 103 ميليون نفر). بعضي از تحليل‏گران معتقدند كه تعداد جمعيت هند از آمار داده شده در بالا، بيشتر است و اين كشور را دومين جمعيت بزرگ مسلمان در جهان مي‏دانند. مسلمانان با اين تعداد نفرات، بزرگترين اقليت ديني در هند محسوب مي‏شوند.

7ـ1. شيعه در هند

مذهب شيعه زماني به كشور هند نفوذ كرد كه صلاح الدين ايوبي حكومت مصر را به دست گرفت. ايوبيان به علت آزار و اذيتي كه به شيعيان، به‏ويژه پيروان مذهب شيعه اسماعيلي وارد مي‏آوردند، از مصر به كشورهايي نظير يمن و هند گريختند. علاوه بر اين، دو امر ديگر باعث مهاجرت شيعيان به اين كشور شد: 1. به قدرت رسيدن نزاري‏ها، 2. استقرار داعي مطلق(10). با تشكيل حكومت مسلمانان در دكن زمينه نفوذ شيعه اماميه در اين سرزمين فراهم شد. شاهان خاندان بهمني، مذهب اثنا عشريه را مذهب رسمي كشور اعلام نكردند و خود به طور پنهاني پيرو اين مذهب بودند. بيچاپور نخستين حكومتي بود كه در دكن شيعه را آيين رسمي خود اعلام كرد.»(11) شيعيان روش مسالمت‏آميزي براي زندگي با هنديان آغاز كردند و به‏تدريج در اين كشور نفوذ كردند.

شيعيان هند براي پيشرفت و به‏دست گرفتن بار مسئوليت، كنفرانس سراسري شيعيان را در سال 1325 ه·· . ق (1907 م) تشكيل دادند. اين كنفرانس هر ساله برگزار مي‏شود. اين سازمان، سياسي نيست، بلكه اهداف اجتماعي، مثلاً كمك به ايتام و مدارس دارد. نهاد ديگري به نام «كنفرانس سراسري شيعيان هند» وجود دارد. اين سازمان معمولاً از حزب كنگره طرفداري مي‏كند.

تاريخ حيات فكري شيعيان هند به ورود مهاجران ايران برمي‏گردد. از پايان قرن هيجدهم شيعيانِ تولديافته در هند، به غني‏سازي فكري كشور پرداختند. مهاجران ايراني، آميزه‏اي از آثار فكري كشور خود را با فرهنگ جامعه هندي فراهم آوردند.(12)

اكثر شيعيان در نواحي كشمير، ايالت اوتارپرادش و بنگال زندگي مي‏كنند. در هند حدود چهارصد و چهل مدرسه علميه شيعيان وجود دارد. همچنين بيش از سي و هشت كتابخانه عمومي و خصوصي شيعيان در اين كشور وجود دارد.(13) شيعيان هند يك پنجم جمعيت مسلمانان هند را تشكيل مي‏دهند.

جنبش‏هاي اسلامي در هند

اين موضوع كه جمعيت مسلمانان هند تحت تأثير مذهب هندو بوده موضوع بي‏نظيري است؛ به طور مثال، صوفيسم (Sufism) اقتباسي از وانتا (vadanta) است. در طول قرن‏ها، اسلام چندين بار در هند متحمل اصلاحاتي شده است كه بعضي به سوي مدرنيزاسيون و بعضي بيشتر به سوي بنيادگرايي بوده است. مسلمانان در هند به دو طبقه متمايز براساس خاستگاهشان طبقه‏بندي شده‏اند. اين طبقه‏بندي به نظام طبقاتي هندوئيسم شبيه است. كه اصطلاحا وارنا شراما (Varna shrama) ناميده مي‏شود. مسلمانان به طور گسترده‏اي به دو گروه طبقه‏بندي شده‏اند. به عبارت ديگر اَشرف (Ashraf) و اَجلف (Ajlaf) اشرف دوباره به شيخ‏ها (Sheikhs)، سيدها (Sayyeds)، مگاهالزها (Mugahls) و پاتان‏ها (Pathans) طبقه‏بندي شده‏اند، كه گفته مي‏شود سيدها از نسل پيامبر هستند و احترام زيادي دارند. شيخ‏ها از تبار عرب و در طبقه‏بندي در درجه بعدي قرار دارند. مگاهال‏ها، از نوادگان حاكم مسلمانان در هند هستند و در رتبه سوم اين طبقه‏بندي قرار دارند. پاتان‏ها شامل سپاهياني هستند كه از نواحي شمال غربي، يعني افغانستان آمده‏اند و آخرين گروه شريفان را تشكيل مي‏دهند. از سوي ديگر اجلف‏ها نوكيشان هندي‏اند و داراي نژاد مشتركي هستند. آنها در مقايسه با گروه اشرف از طبقه پايين‏تر برخوردارند. هند قرن نوزدهم نظاره‏گر اصلاحات اجتماعي ـ مذهبي در هندوئيسم بود. بسياري از نهضت‏هاي اصلاحي نظير پارتانا سماج، آريا سماج و چند نهضت ديگر در قرن نوزدهم شروع به كار كردند. همه اين اصلاحات تلاش‏هايي براي هدايت ديني هندو به سوي ودانتا بود كه محور اصلي فلسفه هندوئيسم را تشكيل مي‏داد.

برخلاف هندوئيسم كه براي اصلاحات انعطاف‏پذير و اصلاح‏پذير است، دين اسلام براي تغيير، غيرمنعطف و سخت است. در دين اسلام، انتقاد از آيين و از آداب و رسوم قديمي ممنوع است و بدعت محسوب مي‏شود. مدرنيزاسيون به عنوان تهديدي براي روش زندگي يك مسلمان تلقي شده است. با وجود چنين تعصباتي، همه اصلاحات قرن نوزدهم بيشتر به بنيادگرايي انجاميده تا مدرنيزاسيون. دو نوع از اين اصلاحات و جنبش‏ها وهابي‏ها و تبليغي‏ها هستند.

1. وهابيت (Wahabis): جنبش وهابيت در قرن نوزدهم در عربستان سعودي و به وسيله محمد بن عبدالوهاب (1792-1730) آغاز شد. اين جنبش همه مذاهب ديگر را نوعي بدعت و كفر محسوب مي‏كرد و نسبت به آنها تساهل نشان نمي‏داد. جنبش وهابيت در هند به واسطه سيد احمد برلاوي (1831-1789 م) آغاز شد و متعلق به راي بارلي بود.

زماني كه مشاهده كرد اسلام به سوي خرافه‏پرستي و پرستش اغراق‏آميز از قدسيان و پيامبران سوق داده شده است، اسلام را بيشتر به ريشه‏هاي بنيادي‏اش به قرائت وهابيت، كشاند.

به هر حال، وهابيون بريلاوي هيچ رابطه مستقيمي با همتايانشان در جزيره عربستان نداشتند. هدف اين گروه تأسيس حكومت اسلامي در هند يا در دارالسلام (Dar - ul - islam) بود. اگرچه جنبش وهابيت با بريتانيا مي‏جنگيد، ولي اصل مهم اين جنبش تغييري نكرد، كه برتري مسلمانان در سراسر هند بود. دو جنبش بنيادگراي ديگر كه تحت تأثير جنبش وهابيت قرار گرفت و براي موجوديتِ آن اهميت قائل بود، جنبش شريعت اللّه‏ (shariatullah) بود كه با جنبش فايرزي تأسيس شد و تلاش مي‏كرد به دهقانان فقير در بنگال عليه زمين‏داران ستمگر كمك كند. بزودي اين جنبش، يك جنبش ضد هندو شد و جنبش دئوبان (Deoban) شهرت يافت. اين جنبش مدارسي را براي آموزش مسلمانان هند تأسيس كرد، مدلي كه هنوز در مدارس جهان اسلام ديده مي‏شود. اين جنبش دانش‏آموزاني را از سراسر جهان اسلام جذب كرد و ملت‏هاي عرب ثروتمند، از نظر مالي بودجه اين مدارس را تأمين مي‏كردند. بنيادگرايي در اين مدارس نهادينه شده بود. در كشور هند يك نوع گرايش از ناسازگاري بين جنبش رئوبان و جنبش وهابيت وجود دارد كه عمدتا به علت اختلاف مالي مي‏باشد. در گذر زمان اين نهضت‏ها تحت عنوان جنبش اصلاحات مسلمانان شروع شده بود كه مسيرها را تغيير داد و متمايل به قدرت و كنترل بر جمعيت گشت.

2. جنبش تبليغي (Tabligis): دايانادا ساراسوتيز آريسا ساماج نوكيشان مسلمان را به تزكيه نفس واداشت. همچنان كه در واكنش به اين مسئله، مولانا الياس موات يك نهضت تبليغي را در سال 1927 م در راجستان به راه انداخت. نوكيشان هندو به اصول مختلط از اسلام عمل مي‏كردند. همچنان كه از لحاظ فرهنگي بيشتر به هندو شبيه بودند تا مسلمان. مولانا اين جنبش را با تبديل كردن دين نوكيشان به «مسلمانان كامل» اين جنبش را آغاز كرد و اين شعار را مطرح كرد: «آي مسلمانان، مسلمان باشيد». آداب و رسوم و آموزه‏هاي اسلام به شيوه سازش‏ناپذيري آموزش داده شد. در ابتدا اين جنبش به منطقه موات محدود شد، اما بعد از مرگ مولانا به سرعت به مناطق ديگر اشاعه يافت. اين جنبش اصول خشكي را از قوانين اسلام دنبال كرد.

تبليغيون به اعتقادات ديني، الگوهاي حجاب و متدهاي جامع آداب و رسوم ديني مقيّد هستند. انبوهي از مردم مسلمان (Jama'at) دور هم جمع مي‏شوند و جزئيات دقيق اصول ديني به آنها تعليم داده مي‏شود تا از آن پيروي كنند. اكنون نيمي از جمعيت مسلمانان در اين شبه قاره از اين جنبش پيروي مي‏كنند. اگرچه اين جنبش يك سازمان غيرسياسي است، اما توانايي دارند تا در كوتاه‏ترين مدت به بسيج گروه زيادي از مسلمانان براي گردهمايي بپردازند. بيشتر اصلاحات ميانه‏روتر در دين اسلام به طور همزمان اتفاق افتاد. امروزه چنين اصلاحاتي طرفداران كمي دارد. جنبش‏هاي عليگره و احمديا دو نهضت اصلاحي ميانه‏رو هستند.

3. جنبش عليگره (Aliyarh Movement): سيد احمدخان (1891ـ1817) تلاش كرد تا يك جهش اجتماعي در ميان مسلمانان هند براه اندازد كه به‏اصطلاح جنبش عليگره ناميده شد. هدف اصلي اين جنبش ايجاد تعدادي مدارس و كالج براي بالا بردن سطح آموزش بود. در اين مدارس و كالج‏ها به زبان اردو اهميت زيادي داده مي‏شد. سيد احمد خان، صلح و سازش بين اسلام و مسيحيت را برقرار كرد و با قصد خاصي، شباهت‏هاي اين دو دين را نشان داد و حتي دلسوزانه كتابي را در ارتباط با كتاب انجيل نوشت. ترجمه اردوي كتاب‏هايي در رابطه با هنر و علوم غربي توسط انجمن ترجمه‏اي كه او تأسيس كرده بود، صورت گرفت. علي‏رغم اشاعه موفقيت‏آميز اصلاحات اجتماعي، سيد احمد خان نتوانست به اعتدال مورد نياز دين در اموري نظير تحصيلات زنان و سيستم حجاب (PURDA) براي زنان مظلوم دست پيدا كند. تحصيلات مختص طبقات متوسط و بالا بود و اصلاحات سيد احمد خان به اين علت كه همه مسلمانان را در بر نمي‏گرفت، مورد انتقاد قرار گرفت.

4. جنبش احمديا (Ahmadias): اين جنبش در سال 1889 ميلادي توسط ميرزا غلام احمد پايه‏گذاري شد. اين جنبش بر اساس دين جهاني براي همه جوامع پايه‏گذاري شد. اين جنبش، آموزش به صورت ليبرال غربي را در بين مسلمانان با تأسيس تعدادي از مدارس و كالج‏ها اشاعه داد. ميرزا غلام با جهاد كردن مخالف بود، اما در همان زمان روحيه ديني قوي را در بين مسلمانان القا كرد. اين جنبش محكم‏ترين و سازمان يافته‏ترين گروه مسلمان در كشور هند بود. علت سقوط اين جنبش عقيده به تصوف بود.

5. گروه آقاخان (The Aga Khan's): جدا از فرقه سني‏ها و شيعيان، فرقه‏اي ديگر در شبه قاره هند، به نام آقاخاني‏ها وجود دارد كه جامعه اسلامي نيزاري (Nazari) است كه امامشان آقاخان است و از يك گروه انشعابي نشأت گرفته است. اين گروه، اسماعيل را به عنوان امام هفتم به جاي برادرش پذيرفتند. اين فرقه يك خط پيوسته از امامان را دنبال كرد تا اينكه امروز به آقاخان كه نفر جهل و نهم اين سلسله است، رسيد. بعضي از فرقه‏هاي شيعه از قبول هر امامي پس از مرگ امام دوازدهم كه بدون وارث بود، امتناع كردند. مسلمانان نيزاري به خاطر اين تفاوت‏ها گروه متفاوت از يكديگر هستند. در نسل سيزدهم بعد از علي(ع) بود كه فرقه شيعه مجددا، بين پيروان نيزاري و برادرش تقسيم شد (كه بعدا به عنوان جامعه بُحرا شناخته شد). مسلمانان نيزاري از آقاخان پيروي مي‏كنند و سالروز تولدش را به عنوان يك روز مقدس‏تر از محرم جشن مي‏گيرند. پيروان آقاخان از هر گروه مسلمان ديگري، غربي‏تر هستند. بيشتر پيروانشان در انگلستان تحصيل مي‏كنند. هزاران سال پيش، آنها رقباي خلفاي بغداد بودند و مانند خلفاي فاطميان در مصر، حكومت مي‏كردند. بعد از اينكه نفوذشان در مصر كم شد، در ايران تا سال 1840 م، زماني كه چهل و ششمين خليفه مجبور به ترك ايران شد، باقي ماندند. آنها سپس به طرف هند و پاكستان حركت كردند و در آن جا رابطه‏اي دوستانه با بريتانيا برقرار كردند. شهر مكه اينان را نپذيرفت، لذا نتوانستند آنجا را زيارت كنند. در سال 1866 م تفسيرشان از قرآن، باعث اختلاف بين پيروانشان و كساني كه به فرقه‏هاي ديگر شيعه رجعت كرده بودند، شد. آقاخاني‏ها همچنين به سوءاستفاده كردن از بودجه مالي نيزاري‏ها در سال 1905م متهم شدند، ولي در دادگاه پيروز شدند.

مدرنيزاسيون دين توسط آقاخاني‏ها، جايگاه مناسبي را در دنياي مسلمانان پيدا نكرد. مسلمانان نيزار گجرات، خوجاز ناميده شدند. در طول قرن شانزدهم و هفدهم، نيزاري‏هاي هندي اغلب عقيده داشتند كه به متون هندو مراجعه كنند؛ همچنان‏كه به قرآن كريم (كه البته اولين كتاب آنها بود) رجوع مي‏كردند. در واقع، امروزه تعداد قابل ملاحظه‏اي از آقاخاني‏ها از آرمان‏ها و القائات به‏گاوادا گيتا لذت برده و چيزهايي را اقتباس كرده‏اند. بر خلاف مسلمانان ديگر، آنها سروده‏هايي را در طول مراسم دعا مي‏خوانند كه معمولا اين سروده‏ها به زبان هندي، مثلاً گجراتي بود. به علاوه بعضي از نيزاري‏ها عقيده دارند كه تجسم روح در يك شرايط خاص ممكن است. عمدتا اينان مسلماناني هستند كه صوفيسم را مي‏پذيرند. زماني آقاخاني‏ها تلاش كردند تا حضرت علي (ع) را به دهمين تجسد ويشنو (Vishau) طبقه‏بندي كنند، گرچه امروزه، ديگر به آن عقيده ندارند. در نتيجه اختلاف بين اصلاح‏طلبان و فرقه‏هاي ارتدكس دين، بسياري آنها را ترك گفتند و به فرقه شيعه پيوستند و بدين ترتيب با آنها يكي شدند. عقيده بر آن بود كه تنها چهار ميليون مسلمان به آقاخان وفادار ماندند. به هر حال پس از فروپاشي شوروي و تولد كشورهاي تازه استقلال‏يافته نظير ازبكستان، تركمنستان و تاجيكستان، بسياري از آقاخاني‏ها در اين كشورها زندگي كردند و معتقد به دين خود بودند. امروزه عقيده بر آن است كه آقاخان، حدود بيست ميليون نفر طرفدار دارد.

تلاش‏هاي ديگري براي مدرنيزه كردن مناسك ديني با تأثيرات متفاوتي در كشور صورت گرفته است. شيبلي نعماني سعي كرد تا مسلمانان، نگرش انعطاف‏پذيرتري نسبت به هندوها از خود نشان بدهند و ايده‏هاي جديدي را بپذيرند، اما موفق نشد. بارالدين تيجي (1906ـ1844م) تلاش كرد تا سيستم حجاب را در شهر بمبي براندازد. حركت‏هايي به سوي تعبير مجدد از كتب مقدس، تاريخ و رفتار از سوي هالي و اخيرا از سوي مولانا وحيدالدين خان صورت گرفته است. نيروهاي مسلمان سنتي آنقدر قوي هستند كه اجازه هيچ تغيير اساسي در جبهه مذهبي ـ اجتماعي نمي‏دهند. بر خلاف اينكه اصلاحات در آيين هندو صورت گرفته است، اصلاحات بنيادين واقعي در اسلام به صورت رؤياي افراد خاص در طول تاريخ باقي مانده است. پهاك در سال 1989 م نوشت كه «نفوذ اسلام سنتي (ارتدكسي) بر افكار مسلمانان آنقدر قوي بود كه در هيچ جاي هند، جامعه مسلمانان تا كنون نتوانسته است از گروه‏هاي بارز مسلمانان آزاديخواه كه به ارزش‏هاي مدرن متعهد هستند، حمايت كند. هيچ تلاش جدي در ارزيابي نقادانه واقعي از ميراثشان صورت نگرفته است.» پس از استقلال هند، اصلاحات در دين اسلام توسط اقليت مسلمان با شك و ترديد روبه‏رو بود.

جنبش اسلامي ميانه‏رو ديگري كه براي اصلاحات تلاش كرد، جنبش اصلاح‏طلب بُحرا (Bohra) است. اعضاي بُحرا عمدتا در كار تجارت تجهيزات نظامي هستند. اين جنبش مدرن مي‏كشود تا اقتدار رهبران مذهبي را بر دين تعديل كند. آنها همچنين سعي دارند كه قرآن را از ديد الهيات ليبرال مسيحي تفسير كنند. در دهه 1970م يك اصلاح‏طلب ديگر كه حميد دالوي ناميده مي‏شد، براي مدرنيزه كردن اسلام در هند تلاش جدي را شروع كرد. او پيشنهاد كرد كه از سيستم حجاب بايد دوري كرد و به زنان آزادي بيشتري در جوامع اسلامي اعطا شود. به اين علت جنبشِ او را كفرآميز خواندند و پس از مرگش اين نهضت ديگر ادامه پيدا نكرد. بيشتر نهضت‏هاي مشابه اين نهضت، نتوانسته‏اند نتايج مهمي را در اصلاح جنبه‏هاي اجتماعي ـ ديني اسلام در هند به دست آوردند. بنيادگرايي در هند به آساني پذيرفته مي‏شد؛ در حالي كه از پذيرش نهضت‏هاي ميانه‏رو اجتناب مي‏شود.

هر تلاشي در آينده كه باعث شود دين را در انطباق با دنياي علمي برابر بگيرد، تهديدي براي هويت اسلامي در نظر گرفته مي‏شود. دين، قانون در اسلام است و عقيده بر اين است كه هر تحولي در آن جدايي از دين و ايمان است. سير سيد (جنبش عليگره) به دليل اقداماتش يك كافر يا بي‏دين ناميده شد و دالوي (msm) به عنوان منافق (Munafique) يا يك بدعت‏گذار ناميده شد. دين بخشي تكميلي آداب و رسوم مسلمانان را تشكيل مي‏دهد و هر نوع اصلاحي بدون دين محكوم به شكست است. در يك زمان اين اعتقاد نسنجيده نسبت به دين مي‏تواند منجر به بنيادگرايي افراطي شبيه وهابيت يا سازمان‏هاي بدون جهت مثل جماعت تبليغ شود. وجود يك پايگاه اقليت در هند منجر شده است كه هر تلاشي در مدرنيزاسيون به‏عنوان تلاشي در جهت هندوسازي (Hindu_Isation) در نظر گرفته شود. حتي از نظام حجاب به عنوان هويت ديني دفاع مي‏شود كه اين هويت جنبه‏هاي بشردوستانه و تبعيض را ناديده مي‏انگارد. اقليت مسلمان و اكثريت هندو در هند بايد به دنبال تبادل ايده‏ها در بافت غيرديني باشند كه بين فرقه‏هاي مذهبي تفرقه نياندازد. اين امر از زاويه دور غيرممكن است، بدين علت كه دو طرف قسم خوردند يك ذره نسبت به يكديگر كوتاه نيايند. سرسختي بين اين دو گروه منجر به نزاع بين اين دو دين بزرگ يعني هند و اسلام شده است كه اجتناب از آن بسيار دشوار است. به نظر مي‏آيد كه اين دو گروه كه از دو شيوه متفاوت از فلسفه و عرفان پيروي مي‏كنند، و به سرعت از يكديگر دور مي‏شوند.

سخن پاياني

به غيراز اديان نام برده، گروه‏هاي ديني قومي مستقلي در هند وجود دارد كه تقريبا به طور فعال حامل سنت‏هاي نژادي منحصر به فردي هستند. اگر فقط از نظام‏هاي عقيدتي مهم نام ببريم، تنوع قابل ملاحظه حيات ديني در هند را ناديده انگاشته‏ايم. دكترين‏هاي پيچيده و نهادهاي سنتي بزرگ از طريق اسناد نوشتاري حفظ شده‏اند و به مكاتب بيشمار از انديشه‏ها، فرقه‏ها، شيوه و راه‏هايي از زهد و پارسايي تقسيم شده‏اند. در بسياري موارد، اين تقسيمات از تعاليم خدايان بزرگ ناشي مي‏شد» خداياني كه به طور پيوسته ظهور مي‏كردند تا پيروانشان را با كشف و و شهودي نو و يا راه‏هايي براي رستگاري راهنمايي كنند. در هند معاصر، مهاجرت تعداد زيادي از مردم به مراكز شهري و تأثير مدرنيزاسيون باعث ظهور اديان جديد، احياي مذاهب و اصلاحات در چارچوب سنت‏هاي بزرگ شده است كه بدنه اصلي آموزه‏ها و انواع مراسم ديني را خلق مي‏كند. در موارد ديگر تكثر اديان از طريق همگرايي يا انباشت گروه‏هاي اجتماعي يكپارچه ـ هر يك با ديدگاه خاص خودشان نسبت به الوهيت ـ در چارچوب دنيايي از جوامع كشاورزي ظاهر شدند كه اساس فرهنگشان برپايه سنت‏هاي ادبي و آييني مورد نظر زبان‏هاي سانسكريت و زبان‏هاي محلي بوده است. تعامل محلي بين سنت‏هاي بزرگ و صورت‏هاي محلي پرستش و عقيده كه بر مبناي روستا، طبقه، قبيله و اختلافات زباني هستند، يك رشته از شكل‏هاي آييني و اسطوره‏شناسي را خلق كرده است كه به‏طور گسترده‏اي در سراسر كشور متفاوت هستند. در چارچوب اين تفاوت‏ها، اديان هندي قرن هاست كه مداراي قابل ملاحظه‏اي نسبت به ديدگاه‏هاي جايگزين در مورد الوهيت و رستگاري نشان داده‏اند. همچنان كه وقتي «در قرن پنجم و ششم قبل از ميلاد مسيح دو دين جديد به طور همزمان در هند به وجود آمدند كه كاملاً در تضاد با سنديت آسماني وداها بودند. اگر در جاي ديگر اين مسئله اتفاق مي‏افتاد قطعا قتل عام مي‏شدند. در ايران اين امر موقعي كه مانويت ظهور يافت و همزمان كريتر بر سر كارآمد، به وقوع پيوست، ولي در هند اين اتفاق نيفتاد... صرف اينكه مكتب‏هاي جديد آمدند و تحولي را در تفكر هندي به‏وجود آوردند و هند را تحت تأثير قرار دادند، خود نشان‏دهنده اين است كه اين تمدن پوياست، يعني هيچ وقت چيزي در آن به‏صورت ايستا نيست و حتي خود سنت در حال حركت است. اگر بودائيسم در هند ريشه نداد، دليل اصلي‏اش اين بود كه از قرن هشتم و نهم، نوعي رنسانس جديد نسبت به بودائيسم به هندوئيسم پديد آمد و اگر هم دين بودا شكست خورد، علت اصلي آن فقط مجادله و بحث بود، نه شمشير و كتك و چوب تأكيد.»(14)

تجلي تساهل ديني در هند در تعريف كشور به‏عنوان يك دولت سكولار يافت مي‏شود، كه در چارچوب آن، دولت از زمان استقلال به‏طور رسمي، جدا از هر ديني، با توجه به برابري ديني در نزد قانون باقي مانده است. در واقع دشوار است كه وابستگي ديني را از زندگي اجتماعي هنديان جدا سازيم. دولت‏هايي كه اكثريت جمعيت كشورشان يك دين را مي‏پذيرند، خط مرزي بين حكومت و مذهب نفوذپذير است؛ به‏طور مثال در تاميل نادو، دولت معابد هندو را اداره مي‏كند، در حالي كه در پنجاب حزب سياسي سيك آشكارا مجلس دولتي را در كنترل خود دارد. يكي از برجسته‏ترين ويژگي‏هاي سياست هند، خصوصا از دهه 1960 ميلادي به بعد رشد ثابت ايدئولوژي‏هاي سرسخت (آشوب‏طلب) بوده است كه تنها راه رستگاري را در يك سنت ديني مي‏بيند و تقاضا مي‏كند كه نهادهاي مردمي با تعابير كتب مقدس از سوي اين ايدئولوژي‏ها منطبق باشد. حيات بنيادگرايي مذهبي و تأثير آن بر زندگي اجتماعي به‏صورت شورش‏ها و احزاب سياسي، از زمره بزرگ‏ترين چالش‏هاي نهادهاي سياسي هند در دهه 1990 ميلادي بوده است.


1. كتاب سبز (هند)، وزارت امور خارجه، تهران 1379، ص 134.

2. همان، ص 135.

3. فصلنامه پل فيروزه، گفت و گوي رامين جهانبلگو با داريوش شايگان، سال دوم، شماره ششم، زمستان 1381، ص 139.

4. داريوش، شايگان، اديان و مكتب‏هاي فلسفي هند، تهران، انتشارات سپهر، 1362، ص 181.

5. همان، ص 28.

6. پي، هاردي، مسلمانان هند بريتانيا، ترجمه حسن لاهوتي، مشهد، بنياد پژوهش‏هاي اسلامي 1369، ص 17.

7. تاراچيز، تاثير اسلام در فرهنگ هند، ترجمه علي پيرنيا، عزت الويني عثماني، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1374، ص 74ـ73.

8. همان، ص 189.

9. همان، ص 192.

10. جان نورمن، هاليستر، تشيع در هند، ترجمه آزرميدخت مشايخ، مركز نشر دانشگاهي، تهران، 1373، ص 114.

11. همان، ص 5.

12. عباس، اطهر رضوي، شيعه در هند، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.

13. كتاب سبز (هند)، ص 128.

14. فصلنامه پل فيروزه، همان، ص 136.

/ 1