اديان و مذاهب در جهان سرزمين هزار اديان
مائده اركان هند سرزمين هزار اديان و دموكراسيترين كشور جهان، يكي از ديدنيترين مناطق اين كره خاكي است، كه عموما آن را كشور هفتاد و دو ملت ميخوانند. تعدد اديان و مذاهب اقوام و فرهنگها، اين كشور را در جهان بينظير كرده است.اين كشور در پانزده آگوست سال 1947 ميلادي از انگلستان استقلال يافت. مساحت اين سرزمين 000/287/3 كيلومتر مربع (ششمين كشور جهان) است كه حدود يك ميليارد انسان را در خود جاي داده است.نوع حكومت هند، چندحزبي فدرال با دو مجلس قانونگذاري است كه بر اساس مقررات قانون اساسي كه توسط مجلس مؤسسان در 26 نوامبر (1949 م) و 26 ژانويه (1950م) قدرت اجرايي يافت، عمل ميكند.اين سرزمين با كشور چين، نپال، بنگلادش همسايه است و از جنوب غربي، با خليج بنگال، از جنوب شرقي با درياي عرب و از جنوب با اقيانوس هند هممرز است.حزب ملي كنگره، حزب كوردال، حزب جاناتا، حزب جاناتا دال، حزب كمونيست هند، حزب ملي كنگره هند، حزب كمونيست، حزب مهاريتا جاناتا، حزب راستر ياسنجاي مانچ، احزاب اصلي اين كشور پهناودند.غير از هندي و انگليسي كه زبان رسمي هند است، بيش از 1500 زبان و لهجه ديگر در اين كشور وجود دارد.آزادي مذهب در قانون اساسي كشور هند قيد شده و در مقدمه آن اعلام شده است كه حفظ آزادي عقيده، ايمان و عبادت جزء حقوق تمامي اتباع هندي ميباشد. با وجود اينكه در قانون اساسي هند آزادي مذهب عنوان شده است، اما باروي كار آمدن هر حكومتي كه داراي مذهب خاصي است، بقيه مذاهب مورد بي توجهي قرار ميگيرند.(1)شناخت اديان و مذاهب در هند بدون درك و فهم عقايد و آداب و رسوم مذهبي آن دشوار است. اديان تأثير زيادي بر زندگي اجتماعي روزمره افراد گذاشته است. در واقع ميتوان گفت كه در هند اين شيوه زندگي و بخش تكميلي سنت هندي است و براي اكثر مردم اين كشور دين در هر جنبه از زندگي، از پيش پا افتادهترين امر گرفته تا سياست و تحصيلات نفوذ دارد.اديان هند، ريشههاي تاريخي عميقي دارند، كه هنديان معاصر اين ريشهها را به ذهن سپردهاند. فرهنگ قديم آسياي جنوبي حداقل 4500 سال سابقه دارد كه در ابتدا به صورت متون ديني به هند منتقل شده است. ميراث هنري و همچنين مشاركت عقلاني و روشنفكرانه، بيشتر مديون انديشه ديني در اين سرزمين بوده است. تماس اين كشور با فرهنگ ديگر كشورها منجر به انتشار اديان هندي در سراسر جهان شده است. آيين و انديشه هندي بر آسياي جنوب شرقي و آسياي شرقي در دوران باستان تأثير گستردهاي داشته و اخيرا در اروپا و آمريكاي شمالي نفوذ كرده است. همچنين ميتوان گفت خاستگاه تعدادي از اديان جهان در هند ميباشد و اديان ديگر كه در مكانهاي ديگر ريشه گرفتهاند، زمينه رشد خود را در آن جا يافتهاند.هندوئيسم، اسلام، جينيسم، بودائيسم، مسيحيت و آيين سيك، اديان اصلي در كشور هند هستند. در بعضي از اين اديان نظير بودائيسم، هندوئيسم و جينيسم براي رسيدن به مراحل بالاي شناخت و معرفت نياز به آموزشهاي سخت، طاقتفرسا و طولاني است؛ چنانكه مشتاقان اين اديان، براي رسيدن به مراحل بالاي شناخت و معرفت مجبور به ترك خانه و كاشانه ميشوندو به مدارس خاصي كه در معابد داير شده، ميروند و در از آنجا به تزكيه و رياضت نفس از جمله روزهداري، دعا و نيايشهاي طولاني، امساك از گناه ميپردازند. به اين ترتيب در اين اديان براي رسيدن به حقيقت متعالي، نياز به پاكي روح و جسم است. با توجه به يك باور هندي، آموزش در هند، جسم و روح را در بر ميگيرد و تفكر جزء جداييناپذير براي رسيدن به شناخت و معرفت است. روحِ پاك و بدون آلايش است كه درهاي آگاهي و شناخت را به روي انسانهاي پاك از گناه و پرهيزگار ميگشايد و پردههاي ماديت را از جلوي ديدگان اينان به كنار مينهد. آري، لطافت روحي است كه انسان را به يگانه معبود و خالق هستيبخش خود كه ازليترين و ابديترين است، نزديك ميكند. عشق رسيدن به ذات احديت نيازمند چنين رنجها و مرارتهايي است كه فقط افراد خاص ميتوانند متحمل شوند.در كشور هند، روزانه اكثريت مردم به آيين و مناسك ديني موجود در اديانشان ميپردازند. اين آيين و مناسك كه بيشتر مديون گذشته است دائما در حال تكامل است. بدين ترتيب ميتوان گفت، دين يكي از مهمترين وجوه تاريخ و زندگي معاصر هند است.آداب و رسوم رايج هند كه در مذهبيترين عقايد، رسوخ پيدا كرده و در بسياري از جشنوارهها با موسيقي، و تشريفات همراه است، در تمام جوامع، مشترك ميباشد. هر يك از اين نوع جوامع داراي زيارتگاهها، قهرمانان، افسانهها و حتي ويژگيهاي آشپزي خاص خود هستند كه با تنوع بي نظيري كه نبض جامعه است، در هم آميختهاند. سكولاريسم (جدايي دين از سياست) از اصول مهم قانون اساسي در اين كشور است. احتمالاً سكولاريسم در اين كشور به دو معناست: 1. برابري اديان و احترام قائل شدن به تمام اديان و مذاهب در اين كشور، كه در سانسكريت به مفهوم «شكوفا شدن تمام مذاهب» بيان شده است؛ 2. جدايي دولت از كليسا كه سكولاريسم ناميده ميشود و در هند عليه روابط تاريخي دولت و كليسا در چارچوب روابط دولت و آيين هند و اسلام بروز كرده است.(2)هند كشوري فوق العاده مذهبي است. هنديان بهراحتي ميتوانند اديان مختلف را قبول كنند. در واقع هنديان با مسامحه و مدارا در كنار يكديگر زندگي ميكنند، چون اصولاً پلوراليست و تكثرگرا هستند و به اساطير چند خدايي اعتقاد دارند؛ ضمن اينكه برهمن هميشه هست، اما چون دنيا را همواره به صورت بازي ميبينند، آن بُعد تراژيك را كه در بعضي از اديان ديگر ميبينيد، در هند وجود ندارد.(3)آيين حاكم بر اين كشور هندوئيسم است و هشتاد درصد مردم هند از اين آيين پيروي ميكنند. علاوه بر هندوها، مسلمانان، گروههاي ديني غالبي هستند كه نقش مكملي را در جامعه هند ايفا مينمايند. اديان مهم هند عبارتند از:1. هندوئيسم (Hinduism): عقايد زيربنائي در آيين هندوئيسم به آساني قابل تعريف نيست و فلسفه واحدي كه اصول عقيدتي اكثريت جمعيت اين كشور را شكل دهد وجود ندارد. هندوئيسم احتمالاً تنها سنت ديني است كه اصول نظري و تجلي واقعي آن تنوع دارد، كه به همين علت اين آيين «موزه اديان»(musem of religions» ناميده شده است. اين آيين نه داراي مؤسس خاصي است و نه كتاب مقدسي. ريگودا«Rigvedas»، اوپانيشادا«upanishada» و بهاگودگيتا«Bhagwad Gita» همه به عنوان متون مقدس براي هندوها قلمداد شدهاند. برخلاف بيشتر اديان، هندوئيسم از پرستش يك خداي واحد طرفداري نميكند. تعدادي از طرفدارانش ممكن است شيوا«shiva»، ويشنو «vishnu»، راما«Rama»، كريشنا«Krishna» يا تعدادي از ربالنوعها(خدايان) و ربهالنوعها(خدابانوان) را پرستش كنند، يا تعدادي ديگر از طرفدارانش ممكن است روح متعالي(Supreme Spirit) يا «روح جاويدان» «indestructibe Soul» را پرستش كنند. هر فرد ممكن است با عقيده به هر يك از اين اعتقادات يك هندوي خوب ناميده شود. اين امر دلالت بر وجود تضادهايي در اين آيين ميكند كه مشخصه آن ميباشد. از يك سو اين امر كاوشي در واقعيت غايي «Ultimate Reality» است و از سوي ديگر فرقههايي وجود دارد كه ارواح، درختان و حيوانات را ميپرستند. جشنها و اعياد، نه تنها در ارتباط با ربالنوعها و ربهالنوعها هستند، بلكه در ارتباط با خورشيد، ماه، گياهان، رودخانهها، اقيانوسها، درختان و حيواناتاند. بعضي از اعياد هند طرفداران زيادي دارد؛ نظير عيد دي والي، هُلي، دُسهرا، گنش چاتورتي. پُنگال، جاناماساتي و شيوا راتري. اين جشنها به آيين هندوئيسم جاذبه محبوب كنندهتري ميدهد و سنت هندي را غني و زنده ميسازد. در اسطورهشناسي هند، قهرمانان حماسي شبيه موهاباهارت و درامايانا وجود دارند كه زندگي جاويد به آنها بخشيده شده است و هنوز در زندگي روزانه مردم هند زندهاند. خدايان هندوئيسم زماني ابرانسان و انسان هستند و احساس ملموسي از محبت و شناخت نسبت به آنها وجود دارد. خدايان هندوئيسم زنده هستند، در معابد ميزيند و در اذهان و قلبهاي هندوان هميشه جاي دارند. بدين ترتيب ميتوان گفت پيروان هندوئيسم كه گروههاي متفاوت از سنتهاي عبادي و فلسفي هستند، رسما 6/687 ميليون نفر يا 82% از جمعيت را در سال 1991 ميلادي تشكيل دادهاند. 2. آيين سيك (Sikhism): در اوايل قرن شانزدهم در ايالت پنجاب در شمال هند ظهور يافت. مؤسس اين آيين، گارو ناناك بود كه از اوان كودكي جذب اولياي هندو و مسلمان شده بود. گارو يك هندو به دنيا آمد و همچنين تحت تأثير آموزههاي اسلام بود. او شروع به تبليغ پيام وحدت هر دو دين (اسلام و هندوئيسم) كرد. بر طبق نظرات او، آموزههاي اساسي اين دو دين اساسا يكي بود. ناناك تعدادي پيرو جذب كرد و به عنوان يك آموزگار يا گورو(Gruru) شناخته شد. مريدانش با يكديگر سنت مذهبي جديدي را خلق كردند كه آيين سيك ناميده شد. گوروها كساني بودند كه از ناناك متابعت ميكردند و در تحكيم و گسترش آيين سيك نقش داشتند. آموزههاي گوروناناك همه در گوروگرانت صاحب«Guru Granth Sahib» كتاب مقدس سيكها سمبلي از خداوندگار براي سيكها بود. پنجمين گورو، گوروي آرجيون، معبدي طلايي در آمريتسار (Amritsar) ساخت كه مقدسترين زيارتگاه سيكها شد. دهمين گورو، شخصي به نام «گويند سينگ» بود كه معتقد بود آموزش نظامي، به سيكها كمك ميكند تا از خودشان دفاع كنند. گورو گريند سينگ در روز باي ساكهي «Baisakhi» در سال 1699 ميلادي آنادپور به پيروانش دستور داد تا نزد او گرد آيند. همانطور كه مرسوم بود و بدين ترتيب آيين جديد اخوت سيكها كه تحت عنوان كاهالسا (افراد تزكيه يافته) ناميده شد، بهوجود آمد. پنج مرد منتخب به خاطر وفاداري به گورو انتخاب شدند و به آنها شهدي خاص به نام آمريت (amrit) براي تشرف به اخوت كاهالسا نوشانده شد. گورو همچنين تصميم گرفت كه به سلسله گورها خاتمه دهد و خودش را آخرين گوروي سيك ناميد. آيين سيك يكتاپرستي، يعني پرستش خداي واحد را پيشنهاد كرد. اين آيين با نظام طبقاتي مخالف است و عقيده دارد كه همه انسانها با هم برابرند. با اين وجود ايدههاي كارما و نوزايي هندوئيسم پذيرفته ميشوند. امروزه بسياري از آداب و رسوم سيكها براي هندوها در جامعه هند رايج هستند. ازدواج ميان دو فرد از دو جامعه متفاوت رايج است. به هر حال سيكها خودشان هويت آشكار خود را دارند. اگرچه اينان كمتر از 2% از جمعيت هند را شامل ميشوند، ولي هويت مشخصي در تركيب ديني هنديان و جامعه هند دارند.3. بودائيسم (Buddhism): اين آيين به عنوان شاخهاي از هندوئيسم در كشور هند آغاز شد؛ اما در نهايت اين آيين در سراسر آسيا رايج گشت. شخصيت و آموزههاي گوتام بودا مؤسس اين آيين، بر زندگي ميليونها نفر در ژاپن، چين و آسياسي جنوب شرقي سايه افكنده است. بودائيسم بر مبناي اصول يا قانون ناپايداري اشياء قرار گرفته است. بر طبق آيين بودا هر شيء در حال تحول است؛ گرچه ممكن است بعضي چيزها پايدارتر از ديگر چيزها باشد. اصول مهم ديگر اين آيين قانون عليت است. بر طبق اين قانون، هيچ چيزي ناشي از احتمال صرف نيست. بودائيسم در واقع يك قدم فراتر از جينيسم رفته و معتقد است كه در جهان هيچ چييز مطلق نيست، بلكه همه چيز در حال حركت است و مجموعه اين حركات به افراد توهم ثبات ميدهد، در حالي كه اصولاً ثباتي در كار نيست.(3) در واقع ميتوان گفت كه در كنار نيروهاي طبيعي، كارما(Karma) است كه منجر به وقوع همه حوادث ميشود. مفاهيم رايج روح جاويدان و چرخه نوزايي ازدو اعتقاد فلسفي فوق ناشي شدهاند. بودا از يك شيوه معتدل (Middle Path) پيروي ميكند، كه در اين شيوه، بودا نوعي زندگي متعادل و هماهنگ را پيشنهاد كرد كه بين دو قطب لذتطلبي و رياضت مطلق است.بودائيسم بر پايه چهار حقيقت شريف مبتني است.1. درد و رنج جهاني است؛2. ميل و اشتياق فراوان كه اين درد و رنج را ميآفريند؛3. از اين درد و رنج ميشود جلوگيري كرد و بر آن غلبه نمود؛4. ريشه كني اميال ميتواند به رفع درد و رنج منجر گردد و براي ممانعت از درد و رنج هر كسي بايد بر ميل و آرزو غلبه پيدا كند و اين غلبه ميتواند به كسب نيروانا(Nirvana) يا روشنگري كاملي منجر شود.هشت درصد از جمعيت هند پيرو بودائيسم هستند.4. جينيسم(Jainism): يك سنت مذهبي در هند است كه همزمان با آيين بودا تأسيس شد. اين آيين مانند بودائيسم در آغاز پيدايش خود سازماني رهباني بوده است كه به تهذيب اخلاق ميپرداخته و از طريق ترحم و گرامي داشتن حق حيات و پرهيزگاري و امساك ميخواسته است از اقيانوس «سامسارا» بگذرد و به ساحل آرامش ابدي راه يابد. به همين جهت قديسين و فرزانگان، اين آيين را «تيرتامكارا» ميگفتهاند؛ يعني آنهايي كه گذرگاهي براي عبور از دريايي «سامسارا» پيدا كردهاند.(4) ماها ويرا يكي از فاتحان فلسفه جين همزمان با شروع آيين بودائيسم به تبليغ جينيسم پرداخت. جينيسم نظير بودائيسم عليه فساد در تفسير آيين بودا كه در آن زمان رايج بود، ظهور كرد. فلسفه اصلي جينيسم كه ترك اميال و غلبه بر نفس است، به تكميل عقل منجر ميشود. گذر از ماديت به معنويت و بردگي به آزادي در اين آيين اهميت دارد. در واقع هدف اصول اخلاقي جين رسيدن به مقام نجات و «نيروانا» است.(5) پيروان اين آيين خدايان مورد علاقه هندوئيسم را قبول كردند، اما آنها را پائينتر از جينها ميدانستند. توجه اين آيين به تزكيه روح از طريق رفتار درست، ايمان درست (اعتقاد به كتاب مقدس جين) و معرفت درست بوده است، كه اين سه اصل را سه گوهر گرانبها (triratna) ميدانند. طرز رفتار درست شامل پنج نوع پرهيزگاري ميباشد: عدم آزار و اذيت ديگران در من نگفتن، پرهيز از دست بردن به مال ديگران، تزكيه نفس، دلبسته نبودن به امور دنيوي. اين آيين همچنين طرفدار عدم خشونت مطلق است. راهبههاي جينبيني و دهانشان را با نقاب پارچهاي ميپوشانند تا اينكه تضمين كنند كه آنها هيچ ميكروب و يا حشرهاي را با تنفسشان نميكشند. بودائيسم رجينيسم سنتهاي رهباني باستاني كه با سنديت آسماني و وراها در تضاد بودند، نفوذ زيادي بر هند، فلسفه و جامعه هند داشتند. اين دو دين به عنوان اقليتهاي مهم مذهبي و آيينهاي ديني مهمي در اواخر قرن بيستم باقي ماندند. جينيسم به علت فلسفه همدردي با موجودات زنده به طور وسيعي پذيرفته شده است و حدود سه ميليون نفر طرفدار دارد. 5. زرتشت (zoroastrianism): زرتشتيان اوليه در قرن دوم به ساحل گجرات در هند رسيدند و بعد از غلبه عربها بر ايران تا قرن هفدهم بيشتر آنها در شهر بمبي اقامت گزيدند. آداب و رسوم آيين زرتشت بر مبناي مسئوليتِ هر مرد و زن در انتخاب بين خير و شر و احترام به مخلوقات خداوندگار ميباشد.مؤسس اين مذهب فردي به نام رزتوسرا بود كه شش هزار سال قبل از ميلاد مسيح در ايران زندگي ميكرد. اين شخص اولين پيامبر ديني بود كه فلسفه ثنويتِ (اعتقاد به دو گانگي) را بر مبناي تضاد خير و شر گسترش داد. امروزه، اغلب زرتشتيها در بمبئي ديده ميشوند؛ جايي كه آنها به عنوان پارسي (Parsees) شناخته ميشوند. آنها لباس خاص و پرستشگاه ندارند و روزانه پنج بار نيايش ميكنند. معمولاً سرودههاي رزتشتي كه در متون مذهبي زندا اوستا (zenda Avesta) مدون گرديده است، توسط زرتشتيان در خانهها يا معابد در كنار آتش خوانده ميشود. آتش، سنبل قلمرو حقيقت، پرهيزگاري و نظم است. آيين زرتشت و يهوديت كه ابتدا ازطريق تاجران و تبعيديان از غرب به هند وارد شد، پيروان كمي دارد. اين دو آيين در ساحل غربي هند متمركزند.6. مسيحيت(christianity): آيين مسيحيت تقريباً توسط همه فرقهها معرفي شد. اين آيين از طريق سنت توماس به جنوب غربي هند، كرالا رفت و اولين كليسا را بنا نهاد. عجيب آنكه شانكاراچاريا يك هندوي اصلاح طلب و پيشگو بود كه 000/5 سال بعد از سنت توماس در كرالا به دنيا آمد و در منطقه چنناي ـ مدرس امروزي ـ در تاميل بدرود حيات گفت. بيشتر مسيحيان در هند، كاتوليك هستند(بالاي 60%) و اكثريت آنها درجنوب هند، خصوصاً كرالا، آنهها را پرادوش و تاميل نادو ميزيند. تقريباً يك سوم مسيحيان هند در كرالا زندگي ميكنند و در همه جنبههاي جامعه درگير هستند. برخلاف عقيده عموم، حاكميت بريتانيا نقشي در اشاعه دين مسيحت در هند نداشت. معمولاً ميسيونرهاي مذهبي تمايل داشتند كه افكار عمومي حتي افكار مسيحيان هندي را عليه حاكميت خارجي جلب كنند. مسيحيان بنگالي در كلكته تا اندازهاي در نواحي خودشان، به عنوان يك مسيونر يا يك انديشهساز، داراي اهميت بودند. عقيده بر اين است كه آيين مسيحيت با سنت توماس به هند آمده است. او يكي ازحواريون مسيح(ع) بود كه سالها از عمر خود را در جنوب هند گذراند و احتمالاً در همانجا بدرود حيات گفت؛ اما ديگران عقيده دارند كه اولين مسيونر مذهبي كه به هند وارد شد، باتولومه قديس بود.از لحاظ تاريخي، فعاليت مسيونرهاي مذهبي با ظهور سنت فرانسيس خاوير در سال 1544 م شروع شد. ابتدا مسيونرهاي پرتغالي از او پيروي ميكردند و سرانجام مسيونرهاي دانمارك، هلند، آلمان و بريتانياي كبير از او متابعت كردند. در طول قرن هيجدهم و قرن نوزدهم كاتوليكها و ميسيونرهاي پروتستاني دكترين مسيحي را در هند تبليغ كردند و تقريباً نقش مهمي در پيشرفت اجتماعي و آموزش در هند ايفا كردند. بيشتر تأثيرات مدرن در جامعه هند به نقش مسيحيت در هند نسبت داده ميشود. مسيونرهاي مسيحي به تأسيس مدارس و كالجهايي در سراسر كشور هند پرداختند و پيام ايمان و حسن نيت را دراين كشور اشاعه دادند. مسيحيت و آموزههاي آن روشنكفران و متفكران زيادي نظير مهاتما گاندي را تحت تأثير قرار داد. امروزه تعداد مسيحيان در هند در حدود سي ميليون نفر است كه همه فرقههاي مسيحيت را در بر ميگيرد. 7. اسلام (Islam): هجوم و نفوذ مسلمانان به كشور هند، تقريباً با ظهور دين اسلام همزمان بود. مسلمانان عرب در مقام نخستين مسلمانان اين شبه قاره، بازرگانان و دريانورداني بودند كه بهصورت كارگران بومي در تجارت خارجي، تحت حفاظت حكمرانان هند در ساحل مسالابارمقيم شدند.(6) البته قبل از نزول قرآن بر پيامبر، تاجران عرب براي بازديد به اين شبه قاره رفت و آمد ميكردند. مسلمانان عرب پيام محمد (ص) را در قرن هفتم ميلادي به اين شبه قاره آوردند كه منجر به نوكيشيِ خفي از افراد هندو، به دين اسلام شد. البته بايد گفت كه اسلامي شدن هند پيام نوكيشي تودهها نبود. قرنها اسلامي شدن هند در اين جامعه هند و مذهب برخلاف اشاعه اسلام در خاورميانه و شمال آفريقا چندين قرن طول كشيد. تاراچيز در كتاب تأثير اسلام در فرهنگ هندو، معتقد است كه «مسلمانان مانند مسيحيات شامات از مملكت خود رانده نشدند. تا به هند كوچ كنند، بلكه سرخوش و مغرور از احساس مذهبي تازه و حيثيت و اعتبار يك فاتح پاي به هند گذاردند و هنوز قرن نهم پايان نيافته بود كه اين قرن سرتاسر بخش غربي هند را در اشغال خود داشتند و نيز در ميان توده مردم تأثيري عميق بر جاي گذاشته بودند، كه قسمتي از آن به خاطر اعتقادات نو و شيوه عبادت آنان بود و باقي به خاطر شور و شوق و تلاشي بود كه ديگران را تحت تأثير قرار داد.»(7)محمد ابن قاسم در سال 712 ايالت سند را تصرف كرد. البته اين واقعه در تاريخ سند به نظر نميآيد ـ آنچنان كه قابل پيشبيني است ـ تأثيرگذار باشد. با هجوم محمد قزني در قرن دهم ميلادي كه به دنبال آن سيلي از مهاجمان از ايران، تركيه و افغانستان در قرن يازدهم و دوازدهم ميلادي به هند آمدند، نيروي عظيمي از اسلام بر هند غالب گشت». حمله حاكمان مغول در قرن شانزدهم و هفدهم به هند، به اشاعه دين اسلام به اين كشور كمك كرد. در اين برهه از زمان، اسلام تهاجمي بود. اما تصوف اسلامي يا قديسان صوفي به اشاعه پيام صلح و دوستي جهان كمك كرد. روح اخوت مقدسين صوفي و موعظهگراني نظير كبير و نانك كه روح برادري و اخوت را اشاعه دادند، كمك به سستي نظام طبقاتي كرد نوكيشيِ مردم هند از ديگر اديان به دين اسلام اجباري نبود. عدهاي از مردم هند با تشويق مسلمانان به دين اسلام گرويدند؛ و عدهاي ديگر براي فرار از مالياتهاي سنگين و ناعادلانهاي كه از غير مسلمانان به عنوان جزيه گرفته ميشد، به دين اسلام گرويدند. برخلاف بودائيسم، جينيسم و آيين سيك كه بهعنوان شاخهاي از هندوئيسم ظاهر شدند، آداب و رسوم مناسك ديني اسلام نسبت به هندوئيسم منحصر به فرد بود. اين دين اقرار به اخوت جهاني و تسليم در برابر خداي قادر متعال داشت. در واقع مسلمانان با ورودشان به هند زندگي مسالمتآميزي را با هنديان شروع كردند. تاراچند معتقد است: «مسلمانان كه به هند وارد شدند، آنجا را چون خانه خود ساختند. آنان در ميان انبوه هندوها محاصره شدند و بدين لحاظ اقدام به هر گونه مبارزه و دشمني با آنان غير ممكن مينمود. رابطه و مشاركت دائمي به تدريج تفاهمي نيز ميان هندوان و مسلمانان بهوجود آورد.»(8) تعامل بين دو دين هندو و اسلام به تركيب عناصري از اين دو دين تقريباً در هر حوزهاي از زندگي و فرهنگ شد. بعد از يك دوره ابتدايي جنگ و نزاع، امروزه اين دو آيين به يكديگر كمك ميكنند و همديگر را غني ميسازند. مولود تازه اين دو دين «فرهنگ هندو اسلام» خوانده شد و چنان بر روي يكديگر تأثير گذاشت كه اين مسئله را ميتوان در شيوههاي معماري آن دوران (در مساجد، مقابر، قصرهاي مسلمانان به سبك هندو اسلامي) در زمينه ادبيات (به اين دليل كه سانسكريت ديگر نميتوانست زمينه گسترده در جهت رفع نيازهاي عادي فراهم آورد) و در زمينه علوم (هنديها در رياضيات و نجوم و طب پيشرفتهايي داشتند و اعراب به آنها مديون هستند) نظارهگر بود. (9)هند با 5/101 ميليون مسلمان (1/12 درصد) حداقل چهارمين جمعيت مسلمان را در جهان دارد (بعد از اندونزي با 7/143 ميليون نفر، پاكستان با 124 ميليون نفر و بنگلادش با 103 ميليون نفر). بعضي از تحليلگران معتقدند كه تعداد جمعيت هند از آمار داده شده در بالا، بيشتر است و اين كشور را دومين جمعيت بزرگ مسلمان در جهان ميدانند. مسلمانان با اين تعداد نفرات، بزرگترين اقليت ديني در هند محسوب ميشوند.7ـ1. شيعه در هند
مذهب شيعه زماني به كشور هند نفوذ كرد كه صلاح الدين ايوبي حكومت مصر را به دست گرفت. ايوبيان به علت آزار و اذيتي كه به شيعيان، بهويژه پيروان مذهب شيعه اسماعيلي وارد ميآوردند، از مصر به كشورهايي نظير يمن و هند گريختند. علاوه بر اين، دو امر ديگر باعث مهاجرت شيعيان به اين كشور شد: 1. به قدرت رسيدن نزاريها، 2. استقرار داعي مطلق(10). با تشكيل حكومت مسلمانان در دكن زمينه نفوذ شيعه اماميه در اين سرزمين فراهم شد. شاهان خاندان بهمني، مذهب اثنا عشريه را مذهب رسمي كشور اعلام نكردند و خود به طور پنهاني پيرو اين مذهب بودند. بيچاپور نخستين حكومتي بود كه در دكن شيعه را آيين رسمي خود اعلام كرد.»(11) شيعيان روش مسالمتآميزي براي زندگي با هنديان آغاز كردند و بهتدريج در اين كشور نفوذ كردند. شيعيان هند براي پيشرفت و بهدست گرفتن بار مسئوليت، كنفرانس سراسري شيعيان را در سال 1325 ه·· . ق (1907 م) تشكيل دادند. اين كنفرانس هر ساله برگزار ميشود. اين سازمان، سياسي نيست، بلكه اهداف اجتماعي، مثلاً كمك به ايتام و مدارس دارد. نهاد ديگري به نام «كنفرانس سراسري شيعيان هند» وجود دارد. اين سازمان معمولاً از حزب كنگره طرفداري ميكند.تاريخ حيات فكري شيعيان هند به ورود مهاجران ايران برميگردد. از پايان قرن هيجدهم شيعيانِ تولديافته در هند، به غنيسازي فكري كشور پرداختند. مهاجران ايراني، آميزهاي از آثار فكري كشور خود را با فرهنگ جامعه هندي فراهم آوردند.(12)اكثر شيعيان در نواحي كشمير، ايالت اوتارپرادش و بنگال زندگي ميكنند. در هند حدود چهارصد و چهل مدرسه علميه شيعيان وجود دارد. همچنين بيش از سي و هشت كتابخانه عمومي و خصوصي شيعيان در اين كشور وجود دارد.(13) شيعيان هند يك پنجم جمعيت مسلمانان هند را تشكيل ميدهند.جنبشهاي اسلامي در هند
اين موضوع كه جمعيت مسلمانان هند تحت تأثير مذهب هندو بوده موضوع بينظيري است؛ به طور مثال، صوفيسم (Sufism) اقتباسي از وانتا (vadanta) است. در طول قرنها، اسلام چندين بار در هند متحمل اصلاحاتي شده است كه بعضي به سوي مدرنيزاسيون و بعضي بيشتر به سوي بنيادگرايي بوده است. مسلمانان در هند به دو طبقه متمايز براساس خاستگاهشان طبقهبندي شدهاند. اين طبقهبندي به نظام طبقاتي هندوئيسم شبيه است. كه اصطلاحا وارنا شراما (Varna shrama) ناميده ميشود. مسلمانان به طور گستردهاي به دو گروه طبقهبندي شدهاند. به عبارت ديگر اَشرف (Ashraf) و اَجلف (Ajlaf) اشرف دوباره به شيخها (Sheikhs)، سيدها (Sayyeds)، مگاهالزها (Mugahls) و پاتانها (Pathans) طبقهبندي شدهاند، كه گفته ميشود سيدها از نسل پيامبر هستند و احترام زيادي دارند. شيخها از تبار عرب و در طبقهبندي در درجه بعدي قرار دارند. مگاهالها، از نوادگان حاكم مسلمانان در هند هستند و در رتبه سوم اين طبقهبندي قرار دارند. پاتانها شامل سپاهياني هستند كه از نواحي شمال غربي، يعني افغانستان آمدهاند و آخرين گروه شريفان را تشكيل ميدهند. از سوي ديگر اجلفها نوكيشان هندياند و داراي نژاد مشتركي هستند. آنها در مقايسه با گروه اشرف از طبقه پايينتر برخوردارند. هند قرن نوزدهم نظارهگر اصلاحات اجتماعي ـ مذهبي در هندوئيسم بود. بسياري از نهضتهاي اصلاحي نظير پارتانا سماج، آريا سماج و چند نهضت ديگر در قرن نوزدهم شروع به كار كردند. همه اين اصلاحات تلاشهايي براي هدايت ديني هندو به سوي ودانتا بود كه محور اصلي فلسفه هندوئيسم را تشكيل ميداد.برخلاف هندوئيسم كه براي اصلاحات انعطافپذير و اصلاحپذير است، دين اسلام براي تغيير، غيرمنعطف و سخت است. در دين اسلام، انتقاد از آيين و از آداب و رسوم قديمي ممنوع است و بدعت محسوب ميشود. مدرنيزاسيون به عنوان تهديدي براي روش زندگي يك مسلمان تلقي شده است. با وجود چنين تعصباتي، همه اصلاحات قرن نوزدهم بيشتر به بنيادگرايي انجاميده تا مدرنيزاسيون. دو نوع از اين اصلاحات و جنبشها وهابيها و تبليغيها هستند.1. وهابيت (Wahabis): جنبش وهابيت در قرن نوزدهم در عربستان سعودي و به وسيله محمد بن عبدالوهاب (1792-1730) آغاز شد. اين جنبش همه مذاهب ديگر را نوعي بدعت و كفر محسوب ميكرد و نسبت به آنها تساهل نشان نميداد. جنبش وهابيت در هند به واسطه سيد احمد برلاوي (1831-1789 م) آغاز شد و متعلق به راي بارلي بود.زماني كه مشاهده كرد اسلام به سوي خرافهپرستي و پرستش اغراقآميز از قدسيان و پيامبران سوق داده شده است، اسلام را بيشتر به ريشههاي بنيادياش به قرائت وهابيت، كشاند.به هر حال، وهابيون بريلاوي هيچ رابطه مستقيمي با همتايانشان در جزيره عربستان نداشتند. هدف اين گروه تأسيس حكومت اسلامي در هند يا در دارالسلام (Dar - ul - islam) بود. اگرچه جنبش وهابيت با بريتانيا ميجنگيد، ولي اصل مهم اين جنبش تغييري نكرد، كه برتري مسلمانان در سراسر هند بود. دو جنبش بنيادگراي ديگر كه تحت تأثير جنبش وهابيت قرار گرفت و براي موجوديتِ آن اهميت قائل بود، جنبش شريعت اللّه (shariatullah) بود كه با جنبش فايرزي تأسيس شد و تلاش ميكرد به دهقانان فقير در بنگال عليه زمينداران ستمگر كمك كند. بزودي اين جنبش، يك جنبش ضد هندو شد و جنبش دئوبان (Deoban) شهرت يافت. اين جنبش مدارسي را براي آموزش مسلمانان هند تأسيس كرد، مدلي كه هنوز در مدارس جهان اسلام ديده ميشود. اين جنبش دانشآموزاني را از سراسر جهان اسلام جذب كرد و ملتهاي عرب ثروتمند، از نظر مالي بودجه اين مدارس را تأمين ميكردند. بنيادگرايي در اين مدارس نهادينه شده بود. در كشور هند يك نوع گرايش از ناسازگاري بين جنبش رئوبان و جنبش وهابيت وجود دارد كه عمدتا به علت اختلاف مالي ميباشد. در گذر زمان اين نهضتها تحت عنوان جنبش اصلاحات مسلمانان شروع شده بود كه مسيرها را تغيير داد و متمايل به قدرت و كنترل بر جمعيت گشت.2. جنبش تبليغي (Tabligis): دايانادا ساراسوتيز آريسا ساماج نوكيشان مسلمان را به تزكيه نفس واداشت. همچنان كه در واكنش به اين مسئله، مولانا الياس موات يك نهضت تبليغي را در سال 1927 م در راجستان به راه انداخت. نوكيشان هندو به اصول مختلط از اسلام عمل ميكردند. همچنان كه از لحاظ فرهنگي بيشتر به هندو شبيه بودند تا مسلمان. مولانا اين جنبش را با تبديل كردن دين نوكيشان به «مسلمانان كامل» اين جنبش را آغاز كرد و اين شعار را مطرح كرد: «آي مسلمانان، مسلمان باشيد». آداب و رسوم و آموزههاي اسلام به شيوه سازشناپذيري آموزش داده شد. در ابتدا اين جنبش به منطقه موات محدود شد، اما بعد از مرگ مولانا به سرعت به مناطق ديگر اشاعه يافت. اين جنبش اصول خشكي را از قوانين اسلام دنبال كرد.تبليغيون به اعتقادات ديني، الگوهاي حجاب و متدهاي جامع آداب و رسوم ديني مقيّد هستند. انبوهي از مردم مسلمان (Jama'at) دور هم جمع ميشوند و جزئيات دقيق اصول ديني به آنها تعليم داده ميشود تا از آن پيروي كنند. اكنون نيمي از جمعيت مسلمانان در اين شبه قاره از اين جنبش پيروي ميكنند. اگرچه اين جنبش يك سازمان غيرسياسي است، اما توانايي دارند تا در كوتاهترين مدت به بسيج گروه زيادي از مسلمانان براي گردهمايي بپردازند. بيشتر اصلاحات ميانهروتر در دين اسلام به طور همزمان اتفاق افتاد. امروزه چنين اصلاحاتي طرفداران كمي دارد. جنبشهاي عليگره و احمديا دو نهضت اصلاحي ميانهرو هستند.3. جنبش عليگره (Aliyarh Movement): سيد احمدخان (1891ـ1817) تلاش كرد تا يك جهش اجتماعي در ميان مسلمانان هند براه اندازد كه بهاصطلاح جنبش عليگره ناميده شد. هدف اصلي اين جنبش ايجاد تعدادي مدارس و كالج براي بالا بردن سطح آموزش بود. در اين مدارس و كالجها به زبان اردو اهميت زيادي داده ميشد. سيد احمد خان، صلح و سازش بين اسلام و مسيحيت را برقرار كرد و با قصد خاصي، شباهتهاي اين دو دين را نشان داد و حتي دلسوزانه كتابي را در ارتباط با كتاب انجيل نوشت. ترجمه اردوي كتابهايي در رابطه با هنر و علوم غربي توسط انجمن ترجمهاي كه او تأسيس كرده بود، صورت گرفت. عليرغم اشاعه موفقيتآميز اصلاحات اجتماعي، سيد احمد خان نتوانست به اعتدال مورد نياز دين در اموري نظير تحصيلات زنان و سيستم حجاب (PURDA) براي زنان مظلوم دست پيدا كند. تحصيلات مختص طبقات متوسط و بالا بود و اصلاحات سيد احمد خان به اين علت كه همه مسلمانان را در بر نميگرفت، مورد انتقاد قرار گرفت.4. جنبش احمديا (Ahmadias): اين جنبش در سال 1889 ميلادي توسط ميرزا غلام احمد پايهگذاري شد. اين جنبش بر اساس دين جهاني براي همه جوامع پايهگذاري شد. اين جنبش، آموزش به صورت ليبرال غربي را در بين مسلمانان با تأسيس تعدادي از مدارس و كالجها اشاعه داد. ميرزا غلام با جهاد كردن مخالف بود، اما در همان زمان روحيه ديني قوي را در بين مسلمانان القا كرد. اين جنبش محكمترين و سازمان يافتهترين گروه مسلمان در كشور هند بود. علت سقوط اين جنبش عقيده به تصوف بود.5. گروه آقاخان (The Aga Khan's): جدا از فرقه سنيها و شيعيان، فرقهاي ديگر در شبه قاره هند، به نام آقاخانيها وجود دارد كه جامعه اسلامي نيزاري (Nazari) است كه امامشان آقاخان است و از يك گروه انشعابي نشأت گرفته است. اين گروه، اسماعيل را به عنوان امام هفتم به جاي برادرش پذيرفتند. اين فرقه يك خط پيوسته از امامان را دنبال كرد تا اينكه امروز به آقاخان كه نفر جهل و نهم اين سلسله است، رسيد. بعضي از فرقههاي شيعه از قبول هر امامي پس از مرگ امام دوازدهم كه بدون وارث بود، امتناع كردند. مسلمانان نيزاري به خاطر اين تفاوتها گروه متفاوت از يكديگر هستند. در نسل سيزدهم بعد از علي(ع) بود كه فرقه شيعه مجددا، بين پيروان نيزاري و برادرش تقسيم شد (كه بعدا به عنوان جامعه بُحرا شناخته شد). مسلمانان نيزاري از آقاخان پيروي ميكنند و سالروز تولدش را به عنوان يك روز مقدستر از محرم جشن ميگيرند. پيروان آقاخان از هر گروه مسلمان ديگري، غربيتر هستند. بيشتر پيروانشان در انگلستان تحصيل ميكنند. هزاران سال پيش، آنها رقباي خلفاي بغداد بودند و مانند خلفاي فاطميان در مصر، حكومت ميكردند. بعد از اينكه نفوذشان در مصر كم شد، در ايران تا سال 1840 م، زماني كه چهل و ششمين خليفه مجبور به ترك ايران شد، باقي ماندند. آنها سپس به طرف هند و پاكستان حركت كردند و در آن جا رابطهاي دوستانه با بريتانيا برقرار كردند. شهر مكه اينان را نپذيرفت، لذا نتوانستند آنجا را زيارت كنند. در سال 1866 م تفسيرشان از قرآن، باعث اختلاف بين پيروانشان و كساني كه به فرقههاي ديگر شيعه رجعت كرده بودند، شد. آقاخانيها همچنين به سوءاستفاده كردن از بودجه مالي نيزاريها در سال 1905م متهم شدند، ولي در دادگاه پيروز شدند. مدرنيزاسيون دين توسط آقاخانيها، جايگاه مناسبي را در دنياي مسلمانان پيدا نكرد. مسلمانان نيزار گجرات، خوجاز ناميده شدند. در طول قرن شانزدهم و هفدهم، نيزاريهاي هندي اغلب عقيده داشتند كه به متون هندو مراجعه كنند؛ همچنانكه به قرآن كريم (كه البته اولين كتاب آنها بود) رجوع ميكردند. در واقع، امروزه تعداد قابل ملاحظهاي از آقاخانيها از آرمانها و القائات بهگاوادا گيتا لذت برده و چيزهايي را اقتباس كردهاند. بر خلاف مسلمانان ديگر، آنها سرودههايي را در طول مراسم دعا ميخوانند كه معمولا اين سرودهها به زبان هندي، مثلاً گجراتي بود. به علاوه بعضي از نيزاريها عقيده دارند كه تجسم روح در يك شرايط خاص ممكن است. عمدتا اينان مسلماناني هستند كه صوفيسم را ميپذيرند. زماني آقاخانيها تلاش كردند تا حضرت علي (ع) را به دهمين تجسد ويشنو (Vishau) طبقهبندي كنند، گرچه امروزه، ديگر به آن عقيده ندارند. در نتيجه اختلاف بين اصلاحطلبان و فرقههاي ارتدكس دين، بسياري آنها را ترك گفتند و به فرقه شيعه پيوستند و بدين ترتيب با آنها يكي شدند. عقيده بر آن بود كه تنها چهار ميليون مسلمان به آقاخان وفادار ماندند. به هر حال پس از فروپاشي شوروي و تولد كشورهاي تازه استقلاليافته نظير ازبكستان، تركمنستان و تاجيكستان، بسياري از آقاخانيها در اين كشورها زندگي كردند و معتقد به دين خود بودند. امروزه عقيده بر آن است كه آقاخان، حدود بيست ميليون نفر طرفدار دارد.تلاشهاي ديگري براي مدرنيزه كردن مناسك ديني با تأثيرات متفاوتي در كشور صورت گرفته است. شيبلي نعماني سعي كرد تا مسلمانان، نگرش انعطافپذيرتري نسبت به هندوها از خود نشان بدهند و ايدههاي جديدي را بپذيرند، اما موفق نشد. بارالدين تيجي (1906ـ1844م) تلاش كرد تا سيستم حجاب را در شهر بمبي براندازد. حركتهايي به سوي تعبير مجدد از كتب مقدس، تاريخ و رفتار از سوي هالي و اخيرا از سوي مولانا وحيدالدين خان صورت گرفته است. نيروهاي مسلمان سنتي آنقدر قوي هستند كه اجازه هيچ تغيير اساسي در جبهه مذهبي ـ اجتماعي نميدهند. بر خلاف اينكه اصلاحات در آيين هندو صورت گرفته است، اصلاحات بنيادين واقعي در اسلام به صورت رؤياي افراد خاص در طول تاريخ باقي مانده است. پهاك در سال 1989 م نوشت كه «نفوذ اسلام سنتي (ارتدكسي) بر افكار مسلمانان آنقدر قوي بود كه در هيچ جاي هند، جامعه مسلمانان تا كنون نتوانسته است از گروههاي بارز مسلمانان آزاديخواه كه به ارزشهاي مدرن متعهد هستند، حمايت كند. هيچ تلاش جدي در ارزيابي نقادانه واقعي از ميراثشان صورت نگرفته است.» پس از استقلال هند، اصلاحات در دين اسلام توسط اقليت مسلمان با شك و ترديد روبهرو بود.جنبش اسلامي ميانهرو ديگري كه براي اصلاحات تلاش كرد، جنبش اصلاحطلب بُحرا (Bohra) است. اعضاي بُحرا عمدتا در كار تجارت تجهيزات نظامي هستند. اين جنبش مدرن ميكشود تا اقتدار رهبران مذهبي را بر دين تعديل كند. آنها همچنين سعي دارند كه قرآن را از ديد الهيات ليبرال مسيحي تفسير كنند. در دهه 1970م يك اصلاحطلب ديگر كه حميد دالوي ناميده ميشد، براي مدرنيزه كردن اسلام در هند تلاش جدي را شروع كرد. او پيشنهاد كرد كه از سيستم حجاب بايد دوري كرد و به زنان آزادي بيشتري در جوامع اسلامي اعطا شود. به اين علت جنبشِ او را كفرآميز خواندند و پس از مرگش اين نهضت ديگر ادامه پيدا نكرد. بيشتر نهضتهاي مشابه اين نهضت، نتوانستهاند نتايج مهمي را در اصلاح جنبههاي اجتماعي ـ ديني اسلام در هند به دست آوردند. بنيادگرايي در هند به آساني پذيرفته ميشد؛ در حالي كه از پذيرش نهضتهاي ميانهرو اجتناب ميشود.هر تلاشي در آينده كه باعث شود دين را در انطباق با دنياي علمي برابر بگيرد، تهديدي براي هويت اسلامي در نظر گرفته ميشود. دين، قانون در اسلام است و عقيده بر اين است كه هر تحولي در آن جدايي از دين و ايمان است. سير سيد (جنبش عليگره) به دليل اقداماتش يك كافر يا بيدين ناميده شد و دالوي (msm) به عنوان منافق (Munafique) يا يك بدعتگذار ناميده شد. دين بخشي تكميلي آداب و رسوم مسلمانان را تشكيل ميدهد و هر نوع اصلاحي بدون دين محكوم به شكست است. در يك زمان اين اعتقاد نسنجيده نسبت به دين ميتواند منجر به بنيادگرايي افراطي شبيه وهابيت يا سازمانهاي بدون جهت مثل جماعت تبليغ شود. وجود يك پايگاه اقليت در هند منجر شده است كه هر تلاشي در مدرنيزاسيون بهعنوان تلاشي در جهت هندوسازي (Hindu_Isation) در نظر گرفته شود. حتي از نظام حجاب به عنوان هويت ديني دفاع ميشود كه اين هويت جنبههاي بشردوستانه و تبعيض را ناديده ميانگارد. اقليت مسلمان و اكثريت هندو در هند بايد به دنبال تبادل ايدهها در بافت غيرديني باشند كه بين فرقههاي مذهبي تفرقه نياندازد. اين امر از زاويه دور غيرممكن است، بدين علت كه دو طرف قسم خوردند يك ذره نسبت به يكديگر كوتاه نيايند. سرسختي بين اين دو گروه منجر به نزاع بين اين دو دين بزرگ يعني هند و اسلام شده است كه اجتناب از آن بسيار دشوار است. به نظر ميآيد كه اين دو گروه كه از دو شيوه متفاوت از فلسفه و عرفان پيروي ميكنند، و به سرعت از يكديگر دور ميشوند.سخن پاياني
به غيراز اديان نام برده، گروههاي ديني قومي مستقلي در هند وجود دارد كه تقريبا به طور فعال حامل سنتهاي نژادي منحصر به فردي هستند. اگر فقط از نظامهاي عقيدتي مهم نام ببريم، تنوع قابل ملاحظه حيات ديني در هند را ناديده انگاشتهايم. دكترينهاي پيچيده و نهادهاي سنتي بزرگ از طريق اسناد نوشتاري حفظ شدهاند و به مكاتب بيشمار از انديشهها، فرقهها، شيوه و راههايي از زهد و پارسايي تقسيم شدهاند. در بسياري موارد، اين تقسيمات از تعاليم خدايان بزرگ ناشي ميشد» خداياني كه به طور پيوسته ظهور ميكردند تا پيروانشان را با كشف و و شهودي نو و يا راههايي براي رستگاري راهنمايي كنند. در هند معاصر، مهاجرت تعداد زيادي از مردم به مراكز شهري و تأثير مدرنيزاسيون باعث ظهور اديان جديد، احياي مذاهب و اصلاحات در چارچوب سنتهاي بزرگ شده است كه بدنه اصلي آموزهها و انواع مراسم ديني را خلق ميكند. در موارد ديگر تكثر اديان از طريق همگرايي يا انباشت گروههاي اجتماعي يكپارچه ـ هر يك با ديدگاه خاص خودشان نسبت به الوهيت ـ در چارچوب دنيايي از جوامع كشاورزي ظاهر شدند كه اساس فرهنگشان برپايه سنتهاي ادبي و آييني مورد نظر زبانهاي سانسكريت و زبانهاي محلي بوده است. تعامل محلي بين سنتهاي بزرگ و صورتهاي محلي پرستش و عقيده كه بر مبناي روستا، طبقه، قبيله و اختلافات زباني هستند، يك رشته از شكلهاي آييني و اسطورهشناسي را خلق كرده است كه بهطور گستردهاي در سراسر كشور متفاوت هستند. در چارچوب اين تفاوتها، اديان هندي قرن هاست كه مداراي قابل ملاحظهاي نسبت به ديدگاههاي جايگزين در مورد الوهيت و رستگاري نشان دادهاند. همچنان كه وقتي «در قرن پنجم و ششم قبل از ميلاد مسيح دو دين جديد به طور همزمان در هند به وجود آمدند كه كاملاً در تضاد با سنديت آسماني وداها بودند. اگر در جاي ديگر اين مسئله اتفاق ميافتاد قطعا قتل عام ميشدند. در ايران اين امر موقعي كه مانويت ظهور يافت و همزمان كريتر بر سر كارآمد، به وقوع پيوست، ولي در هند اين اتفاق نيفتاد... صرف اينكه مكتبهاي جديد آمدند و تحولي را در تفكر هندي بهوجود آوردند و هند را تحت تأثير قرار دادند، خود نشاندهنده اين است كه اين تمدن پوياست، يعني هيچ وقت چيزي در آن بهصورت ايستا نيست و حتي خود سنت در حال حركت است. اگر بودائيسم در هند ريشه نداد، دليل اصلياش اين بود كه از قرن هشتم و نهم، نوعي رنسانس جديد نسبت به بودائيسم به هندوئيسم پديد آمد و اگر هم دين بودا شكست خورد، علت اصلي آن فقط مجادله و بحث بود، نه شمشير و كتك و چوب تأكيد.»(14)تجلي تساهل ديني در هند در تعريف كشور بهعنوان يك دولت سكولار يافت ميشود، كه در چارچوب آن، دولت از زمان استقلال بهطور رسمي، جدا از هر ديني، با توجه به برابري ديني در نزد قانون باقي مانده است. در واقع دشوار است كه وابستگي ديني را از زندگي اجتماعي هنديان جدا سازيم. دولتهايي كه اكثريت جمعيت كشورشان يك دين را ميپذيرند، خط مرزي بين حكومت و مذهب نفوذپذير است؛ بهطور مثال در تاميل نادو، دولت معابد هندو را اداره ميكند، در حالي كه در پنجاب حزب سياسي سيك آشكارا مجلس دولتي را در كنترل خود دارد. يكي از برجستهترين ويژگيهاي سياست هند، خصوصا از دهه 1960 ميلادي به بعد رشد ثابت ايدئولوژيهاي سرسخت (آشوبطلب) بوده است كه تنها راه رستگاري را در يك سنت ديني ميبيند و تقاضا ميكند كه نهادهاي مردمي با تعابير كتب مقدس از سوي اين ايدئولوژيها منطبق باشد. حيات بنيادگرايي مذهبي و تأثير آن بر زندگي اجتماعي بهصورت شورشها و احزاب سياسي، از زمره بزرگترين چالشهاي نهادهاي سياسي هند در دهه 1990 ميلادي بوده است.1. كتاب سبز (هند)، وزارت امور خارجه، تهران 1379، ص 134.
2. همان، ص 135.
3. فصلنامه پل فيروزه، گفت و گوي رامين جهانبلگو با داريوش شايگان، سال دوم، شماره ششم، زمستان 1381، ص 139.
4. داريوش، شايگان، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، تهران، انتشارات سپهر، 1362، ص 181.
5. همان، ص 28.
6. پي، هاردي، مسلمانان هند بريتانيا، ترجمه حسن لاهوتي، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي 1369، ص 17.
7. تاراچيز، تاثير اسلام در فرهنگ هند، ترجمه علي پيرنيا، عزت الويني عثماني، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1374، ص 74ـ73.
8. همان، ص 189.
9. همان، ص 192.
10. جان نورمن، هاليستر، تشيع در هند، ترجمه آزرميدخت مشايخ، مركز نشر دانشگاهي، تهران، 1373، ص 114.
11. همان، ص 5.
12. عباس، اطهر رضوي، شيعه در هند، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
13. كتاب سبز (هند)، ص 128.
14. فصلنامه پل فيروزه، همان، ص 136.