كنش تاريخي امام و جهش معرفتي حوزه - کنش تاریخی امام و جهش معرفتی حوزه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کنش تاریخی امام و جهش معرفتی حوزه - نسخه متنی

ابراهیم فیاض

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كنش تاريخي امام و جهش معرفتي حوزه

ابراهيم فياض

1. هر شخص خصوصا اشخاص تاريخي را بايستي يك فرآيند دانست، نه يك واحد خاص. به همين دليل بايد فرآيندهاي قبلي كه منجر به پديد آمدن يك شخصيت تاريخي شده است (خصوصاً مسائل معرفتي ـ ساختاري) بررسي شود. نيز فرآيندهايي كه اين شخص را به عنوان يك فرآيند به وجود آورده است، بايد بررسي شود.

2. اولين فرآيند مكتب تاريخي‏نگر فقهي قم بود؛ اين نوع رهيافت تاريخي با آيت‏اللّه بروجردي به اوج خود رسيد، و داراي چارچوب خاص خود شد. اين رهيافت، اصحاب خود را به واقعيت‏گرايي فقهي مي‏كشاند؛ چرا كه در رهيافت فهم تاريخي يك متن، وضع حال براي فهم آن متن در نظر گرفته مي‏شود. به عبارتي ديگر، آن متن تاريخي در وضعيت حال و فعلي فهميده مي‏شود و اين واقعيت‏گرايي معرفتي سبب واقعيت‏گرايي ساختاري نيز مي‏شود.

3. حوزه علميه قم از فضاي عقل نظري حاكم بر حوزه اصفهان استفاده مي‏كند؛ همان‏طور كه آيت‏اللّه بروجردي حاصل حوزه فلسفي اصفهان بوده است. فقه، حصن دين است و در نقش تعيين مرزهاي يك مكتب ظاهر مي‏شود و فقها حصون دين هستند و در مقابل انحرافات در معرفت ديني، همچون سدّ. حال اگر فقه به تنهايي باشد و فلسفه و ديگر علوم و دانش‏هابه كناري روند، ممكن است به «فقه براي فقه» تبديل شود و ديگر براي زندگي نباشد و به اين دليل دچار يك نوع ايستايي شود كه در ساحت معرفتي، تحجر را استقبال كند. پس فلسفه نقش جلوبرنده فقه را دارد و از يك جاماندگي فقه جلوگيري مي‏كند و افق حركت فقه را به سوي جلو نشان مي‏دهد.

4. ادبيات ايراني، ادبيات عرفان است و زبان آن، زبان اختصاصي عارفان؛ همان‏طور كه فلسفه، فقه را به جلو مي‏برد و ادبيات آن را واقعيت گرا مي‏كند، عرفان آن را مردم گرا مي‏كند؛ مردمي كه زندگي روزمره را تجربه و آن را با دانش روزمره خود هدايت مي‏كنند و عرفان بر اين زندگي صحه مي‏گذارد و بر آن تأكيد مي‏ورزد؛ چرا كه بالاترين مقام عارف اين است كه براي خدا به خلق خدا خالصانه خدمت كند و آنها را در زندگي روزمره‏شان ياري دهد.

5. حوزه‏هاي معرفتي ادبيات و فلسفه و عرفان و فقه، حوزه منسجم و فرآيند ساز و كنش‏ساز بزرگان حوزه علميه قم بوده است. به همين دليل حوزه علميه قم، يك حوزه اختصاصي در ميان حوزه‏هاي مشهد و نجف و اصفهان و... بوده است كه توانست انقلاب اسلامي را رهبري كند و جهان اسلام و بلكه جهان مذهبي را تحول بخشد و يك كنش‏گر بزرگ را در اين انقلاب منصه ظهور رساند؛ يعني امام خميني(ره) كه حامل همه حوزه‏هاي معرفتي حوزه علميه قم بود.

6. امام خميني(ره) از ادبيات شروع كرد و به عالم عرفان و فلسفه وارد شد و در نهايت فقه را در حوزه تخصصي خود قرار داد و بر رشته مذكور به تجلي و ظهور بالايي رسيد و در نهايت به زندگي روزمره مردم در قالب حكومت مردمي مذهبي وارد شد و خود را خدمت‏گزار مردم دانست و مردم را رهبران واقعي خواند كه راهنماي نخبگان جامعه‏اند. در نظر امام خميني(ره) نخبگان جامعه بايستي به مردم و فطرت و عقل سليم آنها برگردند تا هرگز دچار بن‏بست معرفتي و سپس ساختاري نشوند و او هر آنچه گفت، به عمل رساند؛ چنان‏كه در اوج عرفان و در آخرين تجربه عرفاني خود از خدا خواست كه او را با بسيجيانش محشور كند؛ چرا كه بسيجيان، عرفان را با زندگي روزمره درآميختند و دچار عرفان اصطلاحي و علمي (به روايت خود امام) نشدند.

7. فرايند امام و انقلاب، حوزه علميه قم را به جهان جديدي وارد كرد؛ فرايندي كه توسط كنش امام به يك جهش معرفتي براي حوزه علميه مي‏ماند. حوزه علميه در حالي كه وارد علوم بسيار انتزاعي مي‏شد، وارد مسائل زندگي روزمره نيز شد و با توجه به منابع علمي، فكري و معرفتي خود در مسائل روزمره جهاني دخالت كرد و سعي در تأثيرگذاري دارد و اگر در اين فرايند بحران‏هايي را شاهد هستيم، به اين علت است كه اين فرايند بسيار عظيم و حالت شوك داشته است، و زمان بسيار مي‏خواهد تا در يك حوزه، تبديل به يك فرايند سريع و بدون مانع شود.

8. حوزه علميه قم بعد از انقلاب به علوم انساني كه يك دانش تجربي انساني است، دست يازيد و سعي كرد داراي بالاترين سطوح اين نوع دانش شود و آن را با دانش حوزوي تلفيق كند تا بتواند بين دانش فلسفه خود و دانش تجربه دانشگاهي، نوعي هماهنگي ايجاد كند و زمينه بسط معارف اسلامي را فراهم سازد و در نهايت، آن جدايي را كه از زمان مشروطيت بين حوزه و دانشگاه انداختند، از بين ببرد و از اين راه و رهيافت به وحدت و انسجام حوزه‏هاي معرفتي جامعه ايراني و سپس اسلامي نائل آيد تا در نهايت به وحدت سازمان معرفتي در سطح جامعه برسد كه اين شروع تمدن جديد اسلامي است.

9. نژادهاي مختلف جهان به حوزه علميه قم هجوم آوردند و سعي در فهم تجربه معرفتي حوزه علميه قم كردند تا بتوانند اين تجربه آينده‏نگرانه صد ساله (ميشل فوكو) را به جامعه خود ببرند و سعادت را به جاي توسعه براي جامعه خود به ارمغان آورند و آرامش زندگي روزمره را به جاي نگراني و حرص، قرار دهند و دين و حوزه علميه را يك مكان ميان‏فرهنگي براي گفت‏وگو بين فرهنگ‏ها قرار دهند؛ متغيري كه معادله جهان فردا را رقم خواهد زد.

10. معرفت‏هاي رقيب و ساختارهاي مبتني بر آن، با نيروي نظامي و خشونت تمام وارد ميدان شده‏اند، تا بلكه از درون با اين پديده معرفتي درگير شوند؛ حال آنكه همين رويارويي سبب اضمحلال فرهنگي آنها در دراز مدت خواهد شد؛ همان‏طور كه مغول و اسكندريون در ايران به چنين سرنوشتي دچار شدند.

/ 1