مبلغ ديني و مسئوليت‏هاي فرامرزي - مبلغ دینی و مسئولیت های فرامرزی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبلغ دینی و مسئولیت های فرامرزی - نسخه متنی

سیف الله مدبر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مبلغ ديني و مسئوليت‏هاي فرامرزي

در گفت‏وگو با حجت اسلام مدبر

همانگونه كه مستحضر هستيد در آستانه برگزاري اولين همايش «حوزه علميه در عرصه بين‏الملل» قرار داريم. در ابتدا ضمن تشكر از حضرتعالي، خواهشمند است پس از معرفي اجمالي خود، سوابق علمي و تحقيقي‏تان در خارج از كشور را بيان فرماييد.

بسم‏الله الرحمن الرحيم.

حقير، سيف‏الله مدبر، متولد شهرستان مياندوآب از خطه آذربايجان غربي كه در سال 1361 ه·· . ش وارد حوزه علميه بناب گرديدم و پس از آن به ترتيب به حوزه‏هاي علميه مشهد و قم مهاجرت نمودم و در حال حاضر نزديك به 10 سال است كه در درس خارج فقه به ادامه تحصيل اشتغال دارم.

علاوه بر اين تحقيقاتي نيز در زمينه نسخه‏هاي خطي ديني در آسياي ميانه و قفقاز داشته و دارم كه اين نيز در راستاي تكميل تحصيلات ديني و تبليغ دين در خارج از كشور بوده است.

اينجانب تا به حال براي تبليغ دين به كشورهاي تركمنستان، ازبكستان، قزاقستان، گرجستان، نخجوان و آذربايجان سفرهاي متعددي داشته‏ام.

به نظر حضرتعالي ضرورت‏هاي پرداختن به امر تربيت مبلّغان ديني براي اعزام به خارج از كشور از سوي حوزه علميه قم چيست؟

از آنجايي كه جمهوري اسلامي ايران مركزيت تشيّع و اسلام شيعي مي‏باشد و همه شيعيان جهان نيز با اين نگاه به ايران مي‏نگرند، لازم است حوزه مقدسه علميه قم به تغذيه فكري آن‏ها همت گمارد. به عنوان مثال برخي از شيعيان شهر «تمس» از «سيبري» چندين بار به دليل آشنايي براي بنده پيغام فرستاده‏اند و ما را جهت امر تبليغ دعوت نموده‏اند؛ گرچه حقير از خوف سرما دعوت آنها را اجابت ننموده‏ام؛ امّا آنچه از اين دعوت‏نامه استنباط مي‏شود اين است كه آنها ايران را مركز تشيّع مي‏دانند.

بر اين اساس حوزه علميه قم وظيفه دارد كه در اين راستا قدم بردارد.

جنابعالي كه بارها به عنوان مبلّغ به خارج از كشور سفر كرده‏ايد عملكرد حوزه علميه قم را در اين ارتباط چگونه ارزيابي مي‏كنيد؟

در پاسخ به اين سؤال، بنده از شما مي‏پرسم كه آيا اصولاً حوزه علميه در اين راستا اقدامي صورت داده است؟ و مهم‏تر از آن آيا اصلاً حوزه از نيروهاي خودش كه براي تبليغ به خارج كشور مي‏روند اطلاعي دارد؟

بنده عرض مي‏كنم كه كسي كه براي تبليغ به خارج از كشور رفته از طرف حوزه علميه نبوده، در حالي كه نيروي حوزه علميه بوده، متأسفانه حوزه به اين مهم توجه ندارد كه اصولاً آيا مبلغين حوزوي خارج از كشور موفّق بوده‏اند يا خير؟ و در صورت عدم موفقيت آنها، موانع موجود بر سر راه آنان چيست؟

به عقيده بنده حوزه تا به حال هيچ گام مثبتي در اين زمينه برنداشته است. به عنوان نمونه امثال من كه يازده سال براي تبليغ به خارج از كشور رفته‏ام، در برخي مواقع شهريه‏مان قطع مي‏شد. اين در حالي است كه اگر بخشي از سختي‏هاي سفر را تعريف كنم مو بر بدن افراد سيخ مي‏شود.

الحمد لله حوزه علميه در حدود ده سال است كه رشته تخصصي تبليغ را، (آنهم براي داخل ايران) داير نموده، گر چه اين امر خير و قدم مثبتي بوده، ولي دايره تشيّع بسيار وسيع‏تر از عرصه داخلي است كه حوزه علميه خود را تاكنون به آن محدود نموده است؛ زيرا فقط در شوروي سابق كه بنده در اين قلمرو جغرافيايي بيشتر تخصص دارم، 60 ميليون مسلمان زندگي مي‏كنند، كه يكي دو نفر (يكي از آنها اخوي بنده) مبلّغ حوزوي شيعه بيشتر در آن كشور وجود ندارد. در واقع به روشني به اين نتيجه مي‏رسيم كه حوزه علميه قدم جدّي در اين رابطه برنداشته و در عملكرد آن كاستي‏هاي ملموس و فراواني وجود دارد.

براي جبران كاستي‏ها، حوزه مقدسه علميه قم چه اقداماتي را بايد انجام دهد؟

به نظر بنده براي جبران كاستي‏ها بايد اقدامات زير از سوي حوزه علميه صورت پذيرد:

1 ـ انتخاب و بكارگيري كارشناسان خبره به منظور شناسايي طلاب مستعد براي تبليغ در خارج كشور.

2 ـ تأسيس مركز سياست‏گذاري و برنامه‏ريزي براي مبلغين خارج از كشور در حوزه علميه قم.

3 ـ انجام نيازسنجي از كشورهاي مسلمان نشين به منظور كشف نيازمندي‏هاي تبليغي آنان با عنايت به مذاهب موجود در آن مناطق؛ زيرا طلبه‏اي كه مي‏خواهد به خارج از كشور اعزام شود بايد بداند كه در كدام مناطق بهايي‏ها، پيروان شاخه‏هاي مختلف اهل سنت، مسيحيت و يهوديت قرار دارند.

در صورتي كه طلابي را مي‏شناسيد كه با بكار بستن شيوه‏هاي بديع در امر تبليغ در خارج از كشور موفق بوده‏اند، معرفي فرمائيد.

يكي از افراد برادر اينجانب، حاج شيخ علي مدبّر كه بيش از 12 سال است براي تبليغ و تدريس از ايران به كشورهاي آسياي ميانه مهاجرت نموده، از زمان «گورباچف» در آنجا حضور داشته، دوره «يلتسين» را پشت سر نهاده، و «شواردنادزه» را نيز درك كرده است.

الآن حدود 2 سال است كه از پيكره اعزام جدا گرديده، زيرا به او گفته‏اند بايد به ايران مراجعت كني، اما ايشان گفته عمر بنده در اين راه صرف شده تا در اين زمينه متخصص شده‏ام، و اگر به ايران برگردم عمرم ضايع خواهد شد. بر اين اساس تصميم گرفت كه به تنهايي در كشور گرجستان دانشگاهي راه‏اندازي و تحت پوشش اين دانشگاه به تبليغ دين بپردازد. زيرا در آسياي ميانه و برخي مناطق ديگر جهان همانند مالزي و اندونزي براي راه‏اندازي مؤسسات آموزشي تا حدودي دولت با متقاضيان همكاري مي‏نمايد و اخوي اينجانب با دست خالي موفق شد از رياست جمهور وقت گرجستان آقاي «ادوارد شوارد نادزه» موافقت تأسيس اين دانشگاه را كسب نمايد.

در حال حاضر در دانشگاه مذكور 7 رشته علمي وجود دارد. جالب اين است كه يكي از رشته‏هاي اين دانشگاه، رشته معارف مي‏باشد كه در تاريخ اين كشور، از زمان پيامبر(ص) تا كنون حتي در زمان حاكميت ايران بر آنجا چنين رشته‏اي سابقه نداشته است.

شيخ علي مدبّر تا به حال توانسته دو دانشكده را به صورت آزاد اداره كند و از چندين كشور همسايه دانشجو بپذيرد. آنچه به نظر بنده موفقيت ايشان را در تبليغ دين در عرصه گرجستان در پي داشته، بهره‏گيري از شيوه نو و راه‏اندازي دانشگاه و تدريس علوم ديني و معارف در آن مي‏باشد. در واقع ايشان هم درس معارف مي‏گويد و هم مدرك ليسانس آنهم با مُهر تأييد «شواردنادزه» اعطا مي‏كند و فارغ‏التحصيلان اين دانشگاه هر كدام يك مبلّغ ديني مي‏شوند، زيرا با مدرك تحصيلي اين دانشگاه استخدام مي‏شوند، برخي معلم و برخي در جاهاي ديگر مشغول به كار مي‏شوند و از اين طريق معارف دين منتشر مي‏شود.

يكي ديگر از مبلغين موفق آقاي اسعدي هستند كه به افريقا و ساحل عاج و كنگو رفت و آمد دارند و به زبان آن مناطق، آداب و رسوم آنجا مسلط است. كاري هم به اعزام ندارد. هر وقت خواست مي‏رود و مي‏آيد. زيرا كسي كه با مردم زندگي كرد و بين مردم معروف شد، در قيد و بند زمان و مكان نمي‏گنجد و حتي از اينجا، آنجا را هدايت مي‏كند.

به نظر حضرتعالي ويژگي‏هاي يك مبلّغ موفق خارج از كشور چيست؟

در پاسخ به اين سؤال بايد عرض كنم كه اين پرسش بسيار به جا و مهم مي‏باشد و در صورت يافتن پاسخ صحيح آن بخش قابل توجهي از كاستي‏هاي امر تبليغ در خارج از كشور مرتفع مي‏گردد. به نظر اينجانب ويژگي‏هاي يك مبلّغ در خارج از كشور بشرح زير است:

1 ـ ذكاوت؛ ما دينداران متعهد، نماز شب خوان، اما غير زيرك داريم كه مناسب كار تبليغ خارج از كشور نيست؛ در واقع يك مبلّغ اعزامي به خارج از كشور بايد از قدرت تصميم‏گيري بالايي برخوردار باشد كه از هوش و ذهن خلاّق آنها سرچشمه مي‏گيرد. به تعبير ديگر در هنگام مواجهه با مشكلات متعدد، نبايد بگويد كه اين امر را به من ابلاغ نكرده‏اند؛ بلكه در چنين مواقعي بايد تشخيص دهد كه چگونه برخورد كند تا مسير مشكل را تغيير دهد. به عنوان مثال، اگر پليس آن كشور به او گفت كه تدريس قرآن در اينجا ممنوع است نبايد آن مبلّغ خود را ببازد و بگويد برگردم به ايران؛ يعني بايد خود قدرت تصميم‏گيري داشته، راهكار ديگري را براي تبليغ انتخاب كند. اگر تدريس قرآن ممنوع شد، احكام را تدريس كند.

2 ـ شجاعت، دومين ويژگي يك مبلغ خارج از كشور است؛ زيرا اگر مبلّغ خلافيت داشته باشد، اما شجاعت نداشته باشد در مواجهه با سختي‏ها و شدايد دچار اضطراب و خودباختگي مي‏شود. به عنوان نمونه خاطره‏اي را در اين ارتباط نقل مي‏كنم.

يك روز در قزاقستان در سالن غذاخوري، پليس گذرنامه ما را مطالبه كرد؛ بنده گفتم، پاسپورت در منزل است. در اين هنگام پليس به حرف ما اعتنايي نكرده و ما را به همراه خود به مركز پليس برد. يكي از مبلّغاني كه در اينجا با ما بود اتفاقاً فرد بسيار خلاّقي نيز بود، چون شجاعت نداشت رنگش پريد، تا حدي كه من فكر كردم بيچاره مُرد. چنين افرادي نمي‏توانند حرف خود را در مواقع بحراني بزنند و اگر آنها را به زندان انداختند، نمي‏توانند از خود دفاع كنند.

3 ـ تديّن، ديگر ويژگي مبلّغ ديني خارج از كشور است. زيرا در صورتي كه دين در ضميرش نفوذ نكرده باشد، نه تنها منشأ اثر نمي‏شود بلكه خود به عنصري ضد تبليغي تبديل مي‏گردد.

در ايران بخاطر اين كه مبلّغين علوم ديني لباس مقدس روحانيت را به تن دارند، خود اين لباس نوعي محدوديت براي آنها ايجاد مي‏كند. گرچه اين حكم كلي نيست، اما برخي افراد از ترس دادگاه ويژه، حفظ آبرو و يا حفظ شؤونات روحانيت، ملاحظاتي را در حركات، سكنات، رفتار و اعمال خود لحاظ مي‏كنند، اما در خارج از كشور چون عموماً مبلّغين به ناچار با لباس غير روحاني به تبليغ دين مي‏پردازند، تنها فيلتر كنترلي آنها ايمان است. اگر عنصر ايمان در وجود طلبه ريشه دوانيده باشد، بسيار مؤثر واقع خواهد شد.

4 ـ جوان بودن، اگر مبلغ جوان نباشد از عهده مشكلات احتمالي تبليغ نظير در راه ماندن، در سرما و برف گرفتار آمدن برنمي‏آيد. در اين ارتباط خاطره‏اي را تقديم حضور شما عزيزان مي‏نمايم. در منطقه سيبري كه شب و روز برف مي‏بارد، در يك شب از سوي يكي از شيعيان به مهماني دعوت شده بودم. بر طبق رسم آنجا هيچگونه تعارفي در مراودات و تعاملات اجتماعي وجود ندارد. بعد از صرف شام، هنگامي كه قصد بازگشت به محل سكونت خود را داشتم (كه حدود يك كيلومتري آنجا بود) ميزبان به من توصيه كرد شب را در منزل آنها بمانم، ولي در حالي كه بيرون از خانه بيش از يك متر برف باريده بود، من گفتم كه بايد بروم. از خانه خارج شدم، وسيله‏اي براي رسيدن به خانه پيدا نكردم و مجبور شدم پياده مسير را طي كنم. در بين راه تا سينه در برف فرو مي‏رفتم به طوري كه نزديك بود خفه شوم! در اينجا نتيجه مي‏گيريم كه جوان بودن و سلامت جسمي براي يك مبلّغ نياز است تا بتواند در مقابل خطرات و مشكلات عديده مقابله نمايد.

5 ـ نويسندگي: اگر مبلغ ديني قدرت نوشتن نداشته باشد و صرفاً براساس بيان و امور شفاهي به تبليغ پردازد، در صورتي كه شرايطي در خارج از كشور بروز نمايد كه از طريق بيان و خطابه نتوان پيام دين را به تشنگان معارف رساند در عمل اصل مقوله تبليغ منتفي خواهد شد. به عنوان مثال، در روز واقعه 11 سپتامبر در يك سفر تبليغي كه در شهر تفليس بودم تمام روزنامه‏ها و مجلات در سطح وسيع اسلام را دين تروريستي و مسلمانان را تروريست معرفي مي‏كردند، آنها با درج مقالات و تحليل‏هاي مختلف با استناد به برخي از آموزه‏هاي ديني اسلام، همانند آيين جهاد درصدد تروريستي جلوه دادن اسلام برآمدند. آنها مي‏نوشتند كه بر طبق آيين جهاد مسلمانان، كشتن غير مسلمانان تا جايي كه جان مسلمانان به خطر نيافتد بر آنها (مسلمانان) واجب است.

خُب تصور كنيد در چنين مواقعي اگر مبلّغ ديني ما اهل قلم باشد با نوشتن پاسخ آن شبهات در عمل نه تنها حركت ضد ديني را خنثي مي‏كند، بلكه در صورت نگارش مستند پاسخ‏ها يك اقدام تبليغي غير مستقيم را جامه عمل مي‏پوشاند.

اتفاقاً اين حقير نيز از فرصت استفاده كرده و با نوشتن پاسخ‏هاي علمي، شبهه‏زدايي نمودم.

6 ـ آشنايي و تسلط بر زبان: مبلّغ ديني در خارج از كشور بايد به نحو مطلوب، روان و كلاسيك به زبان مردم محل مأموريت آشنا باشد، منظور از كلاسيك در اينجا گويش غير كوچه بازاري و غير داش مشتي مي‏باشد. به عنوان مثال يكبار در عشق‏آباد در يك جلسه‏اي كه سفراي كشورهاي مختلف به مناسبت 22 بهمن به سفارت ايران دعوت شده بودند، برخي از افراد خودي در اين جلسه به زبان روسي و يا تركمني صحبت مي‏كردند، آنها مي‏خواستند بگويند كه ما هم زبان روسي را ياد گرفته‏ايم ولي متأسفانه همه براي آنها مي‏خنديدند؟ چرا؟ چون آنها در حدّ يك بچه و كوچه بازاري صحبت مي‏كردند كه اين اثر منفي و بدي بر جاي گذاشت. به اين ترتيب نتيجه مي‏گيريم كه يك مبلّغ بايد زبان تخصصي كشور محل مأموريت را خوب بداند تا بتواند از اين طريق پيام دين را در حد بسيار عالي به مخاطبين برساند.

7 ـ قناعت: يكي ديگر از ويژگي‏هاي مبلّغين اعزامي نداشتن روحيه طمع‏ورزي و مقدم داشتن رسالت و هدف مقدس تبليغي بر اهداف و منافع مادي مي‏باشد؛ زيرا بسيار اتفاق افتاده كه مبلّغ اعزامي به خارج از كشور در سفارتخانه از سوي ديپلمات‏هاي خودي تحقير مي‏شوند. به عنوان مثال در حالي كه مبلّغ ما ماهيانه در حدود 100 يا 200 دلار حقوق دريافت مي‏كند همان ديپلمات در يكماه چهار هزار دلار حقوق مي‏گيرد. بسيار طبيعي است كه اگر مبلّغ ديني فرد خود ساخته و قانعي نباشد، در يك مقايسه تطبيقي زمينه‏هاي انحراف از هدف و رسالت تبليغي در او فراهم مي‏گردد.

علاوه بر اين با نهايت تأسف بايد عرض كنم كه در برخي سفارتخانه‏هاي ايران در خارج از كشور نيز همانند داخل كشور، رگه‏هايي از باند و خط بازي، وجود دارد.

در برخي مواقع كارمندان سفارت به مبلّغ مي‏گويند كه در فلان جا تبليغ كن و در فلان جا تبليغ نكن، در حالي كه طلبه بايد بداند كه براي تبليغ در ميان همگان به آنجا عزيمت نموده است و بايد با اين مسجد، آن مسجد، مساجد ديگر بلكه كليه مساجد مرتبط باشد. اين رسالت و وظيفه اصلي مبلّغ است. اما متأسفانه سفارت در برخي مواقع به او مي‏گويد كه اينها با ما در اصطكاكند و نبايد براي تبليغ به ميان آنها برويد. و اگر هم مبلّغ بر خلاف ميل سفارت عمل نمايد، آنها (كارمندان سفارت) او را كمك و ياري نمي‏رسانند.

خُب تصور كنيد اگر مبلّغ به سخنان آنها گوش دهد، وظيفه‏اش را انجام نداده، در حالي كه او براي تبليغ به آنجا رفته است. متأسفانه در برخي از اين مواقع سفارت به مبلّغ پيشنهاد مي‏دهند كه در صورت انجام اين كار و انجام ندادن آن كار، فلان مبلغ كمك بلا عوض به شما پرداخت مي‏گردد.

اگر مبلّغ خودساخته نباشد و طمع‏كار باشد به اصل رسالت تبليغي خود عمل ننموده است. در برخي اوقات نيز اتفاق افتاده كه مبلّغي براي تبليغ به خارج از كشور رفته، اما متأسفانه بجاي تبليغ به كار تجارت پرداخته و يا به انحاء مختلف نظير پول‏هاي دعا و... از مردمي كه به نان شبشان هم محتاجند، وجه دريافت مي‏كنند. اين چنين طمع‏ورزي‏هايي به اصل دين ضربه مي‏زند. اگر طلبه طمع‏كار باشد، مردم مي‏گويند: اين نيز با فلان تاجر حشر و نشر دارد... اصلاً او به دنبال تاجرها راه افتاده تا آنها بيشتر او را تحويل گرفته و به او خوب رسيدگي نمايند. اين عملِ فرد به اصطلاح مبلّغ نه تنها اقدام تبليغي به نفع دين نيست بلكه خود به صورت عيني يك اقدام ضد ديني نيز محسوب مي‏شود.

8 ـ آراستگي ظاهر: در كشورهاي خارجي، حداقل كشورهاي آسياي ميانه كه اينجانب در دفعات متعدد به آنجا سفر كرده‏ام، بسيار به زيبايي پوشش و شكل و نوع لباس اهميت مي‏دهند. حال تصور كنيد يك مبلّغي با ظاهري در هم ريخته به آن مناطق وارد شود؛ به طور طبيعي كلام اين فرد مؤثر نمي‏افتد. شيك‏پوشي و حفظ ظاهر، نوع ريش و نوع لباس به عنوان يكي از عوامل غير مستقيم تأثيرگذار بر ميزان نفوذ اجتماعي مبلّغ در ميان مخاطبين مي‏باشد.

9 ـ آشنايي اجمالي با علوم متداول: يك مبلّغ در عرصه بين‏الملل الزاماً بايد در حد متعارف (نه تخصصي) با كليات علوم مختلف آشنايي داشته باشد؛ زيرا در صورتي كه از موارد كلي و معمولي رشته‏هاي مختلف علمي بي اطلاع باشد، در برقراري روابط با طبقات مختلف مردم منطقه مأموريت بخصوص انديشمندان علوم گوناگون دچار بحران ارتباطي مي‏شود و چه بسا نتواند رسالت فرهنگي و ديني خود را به نحو مطلوب برآورده سازد.

در پايان ضمن تشكر مجدد خواهشمند است در صورتي كه خاطره بياد ماندني از سفرهاي تبليغي خود داريد بيان فرمائيد.

خُب، خاطراتي فراوان از دوران سفرهاي تبليغي خود در خارج از كشور بياد دارم اما به اقتضاي وقت به يك مورد اشاره مي‏كنم.

در يكي از سفرهاي تبليغي كه پس از 65 روز در شهر عشق‏آباد بودم، قرار بر اين شد كه براي تبليغ به شهر «مرو» عزيمت نمايم. از سفارت جمهوري اسلامي در آنجا پرسيدم «مرو» كجاست؟ آنها در جواب گفتند: در شهر «بايرم عليِ» كه «مرو» قديم آنجا بوده، (الآن «مرو» جديد با آنجا فاصله دارد) به من گفته شد به «مرو» برو و در آنجا فردي بنام عباسعلي را كه ريش سفيد شيعه‏هاي آن منطقه است، پيدا كن. در حالي كه من به شهري به بزرگي شهر قم مي‏رفتم و درصدد بودم تا يك نفر را كه هيچگونه نشاني از او نداشتم و تا آن موقع نيز او را حتي براي يكبار هم نديده بودم، پيدا كنم. رأس ساعت 3 بامداد هنگام اذان صبح از قطار پياده شدم. در اين هنگام همه جا پر از برف و يخ و هوا نيز بشدت سرد بود و من با كيف سنگيني كه در آن تعدادي قرآن و تسبيح جاي داده بودم، به دنبال جايي براي استراحت و خواندن نماز بودم؛ (البته اين را هم بگويم كه يك چوب نيز در دست داشتم كه سگ‏هاي ولگرد را از خود دور كنم). با توجه به اينكه زبان آنجا روسي بود و من علاوه بر زبان مادري خود تنها زبان انگليسي را مي‏دانستم، چون تابلوهاي اماكن عمومي و خصوصي به زبان روسي نوشته شده بود، من قادر به درك مفاهيم تابلوها نبودم.

در اين هنگام نماي بيروني يكي از ساختمانها، توجه‏ام را جلب كرد، حدس زدم كه اين بايد هتل باشد، با توكل به ذات اقدس الهي، درب آن مكان را زدم، در حالي كه در را مي‏زدم با خود چنين مي‏انديشيدم، در يك حالتي فرضي پس از اين اقدام يا موفق به اسكان در آن مكان مي‏شوم و يا آنكه در نهايت مرا ضرب و شتم مي‏كنند. در هر حال پس از آنكه در را زدم، خانمي در جلو چشمم ظاهر شد، به محض ديدن ظاهر و قيافه در هم ريخته من و كاپشن ايراني كه بر تن داشتم، بدون آنكه كلامي بگويد، با اشاره دست و سر به من فهماند كه دور شو، من با سماجت مجدداً در را زدم، اين بار مرد جوان تركمني در را باز كرد، همانگونه كه در عرايضم گفتم، زبان مشترك مهم‏ترين عامل ارتباط مي‏باشد، ولي متأسفانه هيچكدام از ما زبان همديگر را نمي‏دانستيم. در عمل نمي‏توانستيم با هم ارتباط برقرار كنيم، بهر تقدير با زبان اشاره به او فهماندم كه اتاقي را براي استراحت نياز دارم، اما او هم جواب ردّ داد، به هر زحمتي بود از او خواستم اجازه دهد نمازم را بخوانم، قبول كرد و با اشاره به من فهماند كه همانجا پشت در ورودي روي تكه موكتي نمازم را بجا آورم. با دلي شكسته نمازم را اقامه كردم، شايد اين نماز بهترين نمازي بود كه با تمام وجود و با حضور قلب و خشوع در تمام عمرم بجا آورده بودم و از خداوند متعال درخواست كردم كه مشكل مرا حل كند.

پس از نماز از هتل خارج شدم در حالي كه از شدت سرما بخود مي‏لرزيدم، به خداي بزرگ متوسل شدم، ناگاه از پشت سر صدايي شنيدم، برگشتم، ديدم همان مرد تركمن است، اشاره كرد كه برگرد، من برگشتم، متوجه شدم كه اتاقي را براي من آماده كرده، با راهنمايي او به طبقه سوم ساختمان رفتم، اتاق فوق‏العاده مجهزي بود. حدس زدم بايد متعلق به يكي از مقامات ارشد حكومتي باشد، پس از اين واقعه، رو به درگاه الهي كرده و سپاسگزاري نمودم. با خود مي‏گفتم حتماً حداقل صد دلار براي هزينه اين اطاق مجلل از من درخواست خواهد كرد؛ ساعت 10 صبح برخاستم و براي تصفيه حساب از اتاق خارج و نزد مرد تركمن مسئول هتل رفتم، وقتي از او ميزان هزينه پرداختي را سؤال كردم، با تعجب ديدم پاسخ داد، «هزينه‏اي نمي‏گيريم»، فقط براي من دعا كن، من فرد بدبختي هستم؛ زيرا نماز نمي‏خوانم، و كسي به من نماز خواندن را ياد نداده است.

پس از آنكه به او دعا كردم (در فرهنگ آنها وقتي از كسي مي‏خواهند كه به آنها دعا كند، بايد در همان زمان و مكان به آنها دعا كرد)، او به من گفت، آيا فهميدي در كجا استراحت كرده‏اي؟ جواب دادم: خير. گفت: اين اتاق متعلق به «سفر مرادنيازف» رئيس جمهور كشورمان است؛ و مهمانان ايشان در اينجا استراحت مي‏كنند. اما من بعد از نماز خواندن شما به شدت تحت تأثير قرار گرفتم و دلم شكست و متحول شدم و تصميم گرفتم كه اين اتاق را كه خالي مانده بود براي استراحت شما در نظر بگيرم. در هر حال از او تشكر كردم و از هتل خارج شدم؛ و در حالي كه دنبال عباسعلي كه ريش سفيد شيعه‏ها بود مي‏گشتم، و هيچ‏گونه نشاني و يا تصويري از او نداشتم، به اولين فردي كه رسيدم، سؤال كردم عباسعلي را مي‏شناسي؟ با تعجب پاسخ داد: «عباسعلي من هستم.» اين در حالي بود كه من در ذهن خود تجزيه و تحليل مي‏كردم از قيافه‏ها بايد تشخيص دهم كه اين فرد، ارمني، يهودي يا مسلمان است. ولي همه قيافه‏ها يكنواخت بود. اين خاطره براي من شيرين‏ترين خاطره دوران تبليغ من محسوب مي‏شود؛ زيرا پس از شناسايي عباسعلي و برقراري رابطه با او جرقه آغاز تبليغات ديني زده شد و راه براي ادامه كار هموار شد، و مناطق شيعه نشين، تعداد شيعيان، تعداد مساجد، ايران دوستان و اسلام خواهان را شناسايي كردم و اين شناخت براي بنده و ساير مبلغان در سفرهاي تبليغي آتي بسيار مؤثر افتاد. دليل واضح اين امر هم مقايسه تطبيقي وضعيت اعتقادي و عملي ساكنان آن منطقه در آن هنگام و در حال حاضر مي‏باشد.

/ 1