گفتوگوي تشيع و تسنن پيرامون تعليل شريعت شناخت، سرآغاز گفتوگوست
حسين عباسي خالد زهري، يكي از نويسندگان جهان اسلام است كه براي تقريب مذاهب درون ديني تلاش زيادي دارد. وي رساله «اصول الاجتهاد عند الشيعه الاماميه: دراسه مفارنه مع اهل السنه» را نگاشته است و پس از آن بحثي با عنوان «تذليل العقبات في طريق التقريب بين اهل السنه و الشيعه الإماميه» به تحرير درآورد. نويسنده در اين دو بررسي، پايههاي اساسي هر گفتوگو را شناخت و آگاهي كامل از يكديگر، و استواري گفت و شنود براساس بنيادهاي علمي (و نه وعظ و ارشاد يك جانبه) معرفي ميكند.زهري در اين راستا، كتاب «تعليل الشريعه بين السنه و الشيعه» را نگاشت و مقارنهاي ميان حكيم ترمذي و ابن بابويه قمي انجام داده است. نويسنده درباره علت انتخاب اين دو عالم چنين مينويسد: هر دو از فقيهان اصولي هستند و هر دو براي مقاصد شريعت اهميت زيادي قائل هستند و معرفت شرايع را در گرو شناخت علل شرايع ميدانند.ترمذي كتاب «اثبات العلل» را نگاشته است و ابنبابويه كتاب «علل الشرايع» را. هردوي اينها در راستاي احياي علوم دين كه ميرفت در چارچوبهاي جامد و ناپويا گرفتار آيد، مقاصد و مصالح شريعت را به كمك فقه فراخواندند.اين دو در بسياري از انديشهها و مسائل كلام همسان بودند؛ تفاوت نهادن ميان علت ظاهر و باطن، كشف رازهاي علم حروف كه اين علم را از اصول حكمت ميشناختند، و در باب صفات باري تعالي نه قائل به نفي بودند و نه به تعطيل. اين دو از مذاهب ديگر آگاهي داشتند؛ ترمذي به مناظره با شيعيان ميپرداخت و در نوشتههاي خود از اخبار شيعيان ياد ميكند، چنانكه ماسينيون از حضور فرهنگ شيعي در كتابهايش آگاهي داد و قمي به روايات علماي اهل سنت، مانند ابوحنيفه استشهاد ميكرد.هر دو عالم ياد شده محدث بودند؛ ترمذي «نوادر الاصول في احاديث الرسول» و قمي «من لا يحضره الفقيه» را نگاشته است و جالب اينكه هر دو علم حديث را از پدران خود آموختند و پدران خود را رجال سند خويش ذكر كردهاند. فاصله زماني پيدايش اين دو عالم كمتر از يك قرن است.اين كتاب از يك ديباچه و دو بخش در 334 صفحه تشكيل شده است كه هر بخش مباحث فراواني را در بر ميگيرد. در پايان از مهمترين نتايج اين بحث سخن گفته است. نويسنده در بخش نخست، از نوشتههاي اهل سنت در باب «علل الشرايع» و پس از آن از كتابهاي اماميه در اين باب ياد ميكند. سپس درباره حجيت قياس، ادله موافقان و مخالفان، و استدلال ايشان به قرآن كريم، احاديث نبوي(ص)، اقوال و افعال صحابه، و معقولات سخن گفته است. زهري در مبحث دوم اين بخش، درباره علل منصوصه، تفاوت علت و سبب نزد ابن حزم، ذكر مسايلي در علت منصوصه و قياس به طريق أولي (قياس آشكار)، عمل ابن جنيد به قياس، مسئله تنقيح مناط، قياس شبه (قياس تمثيلي)، و مثالهايي از عمل آيت الله خويي و فتاواي وي در «المسائل المتخبه»، چون حلال بودن گوشت حيواني كه با تفنگ شكار ميشود، آورده و در پايان نتيجه ميگيرد كه همه مذاهب اسلامي از مالكيه و حنفيه گرفته تا شافعيه، حنبليه و ظاهريه، «قياس» را پذيرفته و بدان عمل ميكنند، و تفاوت تنها در تطبيق و اعتماد برقياس در استنباط آن نهفته است.... قياس انواع متفاوتي دارد و نميتوان عمل به آن را به يك گروه اختصاص داد... . حتي گروهي كه خود را مخالف عمل به قياس ميدانند، با عناوين ديگري آن را به كاربستهاند...؛ يعني خلاف در صغري است نه در كبري و در واقع لفظي. از اين رو، ميتوان گفت:1. همه مذاهب در عدم عمل به قياس فاسد هم نظر ميباشند.2. همگان قياس منصوص العله را ميپذيرند (با اندك تفاوتي در اينباره).3. مخالفان عمل به قياس نيز با نامهاي ديگر آن را مورد استفاده قرار دادهاند.4. ابن حزم نيز از قياس با نام «دليل» بهره گرفته است.5. اماميه، ظاهريه و برخي از محققان جمهور، قياس شبه (تمثيل) و طرد را باطل ميشمارند.6. علماي مذاهب به جز ابن حزم و اخباريهاي اماميه، قياس اولويت را ميپذيرند.نويسنده مبحث دوم از بخش نخست كتاب را به ديدگاه اهل سنت و شيعه اماميه پيرامون «مصلحت» اختصاص داده و ادله موافقان و مخالفان را كه براساس قرآن كريم، سنت رسول اكرم(ص) و عقل است، بيان داشته و حتي مثالهايي از عهد قديم و عهد جديد آورده است.وي مسايلي كه مذاهب اسلامي نگرشي مصلحتي بدان داشتهاند، را يادآور ميشود؛ تاخير بيان از وقت حاجت و ضرورت بيان، نسخ، ازدواج در اسلام، تحليل فضايل اعمالي، چون نماز، استخاره و معاملات سياسي، اجتماعي و اقتصادي.زهري سپس شرايط شيعيان و اهل سنت در عمل به مصالح مرسله را نامبرده است. همچنين از قاعده «تزاحم» كه در شمار مصالح است، سخن به ميان آورده و استحسان را نزد شيعه و سنت بررسي كرده است و نتيجه ميگيرد كه هم شيعيان و هم اهل سنت، به قاعده تزاحم عمل ميكنند و از آنجا كه مفهوم واقعي استحسان عمل به دليل اقوي و يا عدول از حكمي به دليلي ديگر است، اماميه نيز اگر چه اين نام را نميپسندند، اما به استحسان عمل ميكنند، چنانكه به قاعده تزاحم عمل مينمايند.بخش دوم كتاب درباره علل شرايع و جايگاه آن نزد حكيم ترمذي و شيخ صدوق است. زهري مينويسد: حكيم ترمذي تنها نزد متصوفان و كساني كه در عرفان و تصوف بحث ميكنند، شناخته شده است، در حالي كه وي يكي از برجستهترين اصوليها است.از سوي ديگر، ابنبابويه قمي كه جايگاه ويژهاي نزد اماميه دارد، نزد اهل سنت ناشناخته است. وي پس از بيان تاريخ ولادت، وفات، احوال شاگردان و تأليفات هر يك از اين دو عالم فقيه، به شرح مشتركات ايشان ميپردازد.تعليل شريعت گاهي در چارچوب مقاصد شريعت به دست ميآيد و گاهي به علت قياس؛ هرچند اين دو واژه، يعني «مقاصد» را به كار نبسته، بلكه مرادفهاي آن را مورد استفاده قرار دادهاند، ابنبابويه دو كتاب به نامهاي «معاني الاخبار» و «علل الشرائع و الاحكام و الاسباب» نگاشت.هر دو از واژههايي چون «غايات»، «أسرار»، «باطن» و «حكم» استفاده كردهاند. ترمذي بر اين اصطلاحهاي مترادف واژه «لطائف» را افزوده است و در دو رساله خود، يعني «باب في السواد الأعظم» و «منازل القربه»، از «مقاصد» استفاده كرده است. ترمذي در كتاب «التوحيد» بابي با نام: «باب أن الله تعالي لايفعل بعباده إلا الاصلح لهم» ميگشايد و براي علل شرايع به نقل و عقل استشهاد ميكند؛ «و ما جعلنا القبله التي كنت عليها إلاّ لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب علي عقبيه» ـ بقره: 2 / 143ـ و آياتي ديگر چون: «محمد: 31»، «عنكبوت: 1 ـ 3»، انبياء: 35» و «مدثر: 31». وي بنا به دلايل عقلي ميگويد: «خداوند متعال در اوامر و نواهي، يا ما را بيهوده مورد خطاب قرار داده و يا حكمتي در كار بوده است. از آنجا كه مقوله نخست نادرست است، زيرا خداوند پاك و منزه از بيهودهگويي است، بخش دوم مستقر و ثابت ميگردد.ابنبابويه نيز از اهميت مقاصد شريعت در فهم احكام سخن گفته است؛ وي در آغاز كتاب «معاني الاخبار» سه روايت از امام صادق(ع) نقل كرده كه نشان دهنده ارزش شناخت مقاصد شريعت است و در استناد به عقل ميآورد: «... و منها أن الله عزوجل حكيم، و لايكون الحكيم و لايوصف بالحكمه إلاّ الذي يحظر الفساد، و يأمر بالصلاح، و يزجر عن الظلم، و ينهي عن الفواحش...».اين دو علت حكم را همانا گوهر امور، حجت و علم نافع ميدانند؛ اگرچه گمان ميرود كه اين شاطبي است كه مقاصد را به دو بخش تقسيم نموده (يكي به مراد شارع باز ميگردد و ديگري به قصد مكلف)، اما پيش از اين، همين مفهوم نزد حكيم ترمذي و شيخ صدوق كه هر دو از پيشينيان به شمار ميآيند، چنين تقسيمي وجود داشته است.بنياد مقاصد نزد ترمذي و صدوق بر سه پايه استوار است: قربه إلي الله باشد، در عمل اخلاص داشته باشد و با بردباري و شكرگذاري همراه باشد.ترمذي و قمي ميان حديث و فقه الحديث تمايز قائل شدند و به نصوص شرعياي كه داراي معاني عقلي باشند، مراجعه ميكردند؛ نصوصي كه جلب مصلحت و زدودن مفسده را علت احكام ميدانند. ارزش اين مسئله نزد اين دو تا جايي است كه از يادآوري علل كوچكترين مسايل فروگذار نميكردند؛ معاني حروف، معناي صدر، قلب، فؤاد، لب، و معاني والايي چون بسمله، حمد، سواد اعظم، عترت، ايمان، احسان و اسلام.شيخ صدوق نيز از علل پيرايش بشر، معناي خورشيد، ماه، ستارگان، قليل، كراهت سوت زدن و... ياد ميكند. هرچند امروزه علما، مقاصد شريعت را به سه بخش مقاصد عامه، خاصه و جزئيه تقسيم نمودهاند، ولي ترمذي و قمي پيش از اين قاعده را تطبيق كردهاند. ترمذي درباره مقاصد عامه كه به اصول و كليات خمس مشهور هستند (حفظ دين، نفس، نسل، عقل و مال) تاكيد ميكند كه شريعت الهي براي حفظ اينها نازل شده است: «لأن الله دعا الخلق إلي أن يعرفوه فيوحدوه قلبا... فكان إذا عرفوه و وحدوه حرمت دماؤهم و أموالهم و اعراضهم» و شيخ صدوق مينويسد: «... و بعث اليهم الرسل...، و ليعقل العباد عن ربهم ما جهلوه، فيعرفوه بربوبيته بعد ما أنكروا، و يوحدّوه بالإلهيه بعد ما عصوا». ترمذي براي مقاصد خاصه بابهاي جداگانهاي در كتاب «اثبات العلل» آورده است: «الصلاه و مقاصدها»، «الحج و أسراره» و... و قمي در كتاب «من لايحضره الفقيه» و «علل الشرايع» از علل نماز سخن گفته است: من كتاب الرضا علي بن موسي عليه السلام الي محمد بن سنان...! إن عله الصلاه أنها اقرار بالربوبيه لله عزوجل، و خلع الانداد، و قيام بين يدي الجبار جل جلاله بالذله و المسكنه و الخضوع و الاعتراف... و لئلا ينسي العبد سيده و مدبره و خالقه فيبطر و يطغي،... و مانعا له من انواع الفساد».حكيم ترمذي درباره بخش سوم (مقاصد جزئيه) فراوان سخن گفته است: «ذكر عله التكبير»، «ذكر عله استقبال القبله وقت الصلاه»، «عله التسبيح»، «ذكر عله رفع الايدي و رمي البصر حيث يسجد» و... . همچنين شيخ صدوق درباره علت شكسته شدن نماز در سفر و مقدمه نماز (وضو) سخن گفته و در كتاب «الهديه» مينويسد: «لا تقيه في ثلاثه اشياء: في شرب الخمر و المسح علي الخفين، و متعه الحج».خالد زهري در مباحث بخش دوم از قياس و استحسان نزد ترمذي و قمي و رابطه اجتهاد با تعليل شريعت، تفاوت اجتهاد مقاصدي نزد اين دو، منابع استنباط و اجتهاد، مشرب فقهي ترمذي و شيخ صدوق، راههاي تعليل (نقلي و عقلي: كتاب، سنت، استقراء، شأن نزول، تعليل به زبان و علوم عربي» سخن به ميان ميآورد.نويسنده در پايان تاكيد ميورزد كه بهترين راه براي تقريب مذاهب درون ديني، آگاهي علماي هر طائفه بر مباني و انديشههاي گروه ديگر، بررسيهاي ژرف مبادي اجتهادي و استنباطي آنان، و شناخت كامل اهل سنت از شيعيان و به عكس است؛ شناختي كه جايگاه علمي، فكري و ارزش علمي عالمان را كشف كند و از نقاط مشترك با ساير علما پرده بردارد و از جدلهاي بيفرجام عوام به مناظرات علمي و معرفتي منجر شود.تاريخ اسلامي سرشار از چنين مناظرههايي است كه در چارچوبهاي علمي و به دور از مجادلههاي زباني و عقيم انجام پذيرفته كه به پرباري انديشه اسلامي در عرصه فكري، كلامي و فقهي ياري فراوان رسانده است؛ براي نمونه ميتوان به مناظرات حكيم ترمذي با شيعيان اشاره نمود كه در اين باب، رسالهاي با نام «باب في تفسير قول رسول الله صلي الله عليه و سلم: إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي» و در «نوادر الاصول» با عنوان «الاصل الخمسون في الاعتصام بالكتاب و العتره و بيانها» نگاشت.نويسنده در پايان نتيجه ميگيرد كه 1. همه مذاهب اسلامي به قياس عمل مينمايند و تفاوت در گستره تطبيق آن نهفته است؛ ظاهريه و اماميه به مقتضاي آن عمل كرده و فتوا دادهاند و عنوان ديگري چون دلالت لفظي، كبراي كليه، عمومات، دليل و... بر آن نهادهاند. از اين رو پذيرش و انكار قياس را نميتوان وجه تمايز مذاهب اسلامي ناميد.2. اهل تسنن و شيعه اماميه در عمل به مصالح اتفاق نظر دارند.3. استحسان يكي از بخشهاي عمل به قاعده تزاحم است؛ بدين معنا همه مذاهب با آن سازگار هستند.4. حكيم ترمذي و شيخ صدوق از برجستهترين علماي عامل به مقاصد شريعت هستند و در اين وادي گوي سبقت را ربوده و نوشتههاي فراواني دارند.5. هرچند ابنبابويه قمي، مانند ديگر علماي اماميه، به حجيت قياس و استحسان قائل نيست، اما در برخي موارد، و با نامهاي ديگري از اين دو استفاده كرده است.6. علت و سببي كه ترمذي و شيخ صدوق از آن نام ميبرند، به معناي حكمت و انگيزه است، نه علت موثر و برانگيزاننده.7. ترمذي و شيخ صدوق را بايد فقيه و مجتهد ناميد؛ ترمذي به دليل اقوي عمل ميكرد و بنابر ديدگاه مقاصدي خود، بيشتر احكام را استنباط مينمود. ابنبابويه نيز آراي خاص خود را دارد و فتاوايي كه با اجماع اماميه مخالف است كه اين امر اجتهاد وي را به اثبات ميرساند؛ هرچند ميان اين دو فقيه مجتهد تفاوتهايي نيز وجود دارد.8. هر دو بدون هيچ تعصب مذهبي و جدلهاي نادرست، از لحاظ فقهي گشاده نظر بودهاند.9. تفاوت اهل تسنن و اماميه در فروع فقهي نهفته است كه خود از عمل و يا عدم عمل به برخي از اصول فقه نشأت ميگيرد.