شيوه‏هاي تبليغي و بايسته‏هاي اصلاحي - شیوه‏ های تبلیغی و بایسته ‏های اصلاحی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیوه‏ های تبلیغی و بایسته ‏های اصلاحی - نسخه متنی

امام موسی صدر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شيوه‏هاي تبليغي و بايسته‏هاي اصلاحي

امام موسي صدر

بسم الله الرحمن الرحيم، الرحمن، علم القرآن، خلق الانسان، علمه البيان، الشمس و القمر بحسبان، و النجم و الشجر يسجدان، و السماء رفعها و وضع الميزان. الا تطغوا في الميزان.

براي بنده موجب بسي افتخار است كه خارج از برنامه دعوت شده‏ام و آقايان اجتماع كرده‏اند تا به اين سخنراني گوش فرا دهند. اين افتخاري را كه به بنده محول شده است، تكريم و احترام فوق العاده‏اي مي‏دانم و از اين بابت به خودم مي‏بالم.

البته آقاياني كه اين افتخار را به بنده داده‏اند، خيلي هم راه دوري نرفته‏اند، چون آخر برفرض هم كه لياقت ذاتي نداشته باشيم، يك سرباز از جنگ برگشته هستيم. يعني محل كار ما را خداوند متعال در جايي قرار داده كه سينه به سينه در مقابل دشمن هستيم. كاملاً تلخي كوتاهي كردن را حس مي‏كنيم. ضربت‏هاي شكننده و خرد كننده دشمنان اسلام را از نزديك لمس مي‏كنيم. يعني بنا به اصطلاح جنگي، در خط آتش هستم، خوب، اگر سربازي را كه از جبهه برگشته، مورد تكريم و احترام قرار دهند، كار نابجايي نيست! اميدوارم كه بتوانم در اين مدت خيلي كوتاه، خلاصه‏اي از مشاهدات و اطلاعات خودم را به عرض برادران عزيزم كه در اينجا تشريف دارند برسانم، تا ان شاء الله مورد استفاده باشد و براي اين مؤسسه كه به نظر بنده فجر اميدي در تاريخ تبليغات شيعه است يك ذخيره و نيز قدمي در راه به ثمر رسيدن اين جهادها و نشاط‏ها باشد.

نظم و انضباط از نظر قرآن

آيه‏اي را كه در ابتداي سخنرانيم از سوره الرحمن قرائت كردم، مورد توجه قرار مي‏دهم، «و السماء رفعها و وضع الميزان» از اين آيه چه چيزي به نظر آقايان مي‏رسد؟ خداوند در مقام بيان نعمت‏هاي خودش، پس از ذكر چند نمونه، مي‏فرمايد كه: «آسمان را برافراشت»؛ بعد مي‏فرمايد كه: «و ترازو گذاشت»؛ «و السماء رفعها و وضع الميزان» خدا آسمان را برافراشت و ترازو گذاشت. خداوند كجا ترازو گذاشت؟ اين ترازويي را كه خدا گذاشته، آنگاه كه آسمان را برافراشته، كجاست؟ شايد معنايش اينطوري باشد كه بنده مي‏فهمم، كه منظور از «وضع الميزان» اين است كه، خدا جهاني را كه خلق كرده و آسماني را كه برافراشته، براساسي منظم، دقيق و حساب شده بوده است. يعني خدا اين جهان آفرينش را براساس حسابي دقيق كه با ترازو سنجيده شده، خلق كرده است. عالم منظم است. به خصوص كه قبل از آن به آيه «الشمس و القمر بحسبان» نيز اشاره شده است. يعني خورشيد و ماه پديده‏هايي حساب شده هستند. منظور آن است كه در اين آيه اعلان شده است كه ايها الناس! اين عالم بزرگي كه ما در آن زندگي مي‏كنيم، با نهايت دقت و نظم و انضباط برقرار شده است. يعني نظم و انضباط برجهان حكومت مي‏كند خوب، چرا خدا اين حرف را به ما مي‏زند؟ «الاتطغوا في الميزان» براي اينكه ما هم اگر بخواهيم فرزند اين دنيا باشيم، اگر بخواهيم زنده باشيم، اگر بخواهيم فعاليت و تلاشمان به ثمر برسد و اگر دوستدار خلوديم، بايد منظم كار كنيم. بلبشو و بي‏نظمي، جز فنا در اين دنيا، نتيجه‏اي ندارد. زيرا دنيايي است كه همه چيزش منظم است! ما هم اگر منظم باشيم، به ثمر مي‏رسيم و اگر بخواهيم به ثمر برسيم و از عمرمان نتيجه بگيريم، بايد منظم باشيم. اين اصل به ما ياد مي‏دهد كه در همه چيزمان، در زندگي داخليمان، در زندگي ماليمان، در وضع درس خواندنمان، در وضع جواب نامه نوشتن‏هايمان، در معاشرت با دوستانمان، در روش تحصيلي و روحانيمان، در روش تبليغاتيمان و در هر چيزي كه در اداره آن سهيم هستيم، بايد منظم باشيم! و اگر منظم نباشيم، نابود و بي‏اثر خواهيم شد. درست مانند كسي كه در شهري با هواي استوايي و گرم، بخواهد لباس پشمي به تن كند و براي گرما آماده نباشد. يا كسي كه در زمستان بخواهد لباسي نازك بپوشد. يا كسي كه بر خلاف جريان آب بخواهد شنا كند. چنين آدمي البته نمي‏تواند موفق شود. دنيا براساس حق و عدل و انضباط و نظم استوار است. اگر كسي بخواهد بي‏نظمي كند، در اين دنيا به نتيجه نمي‏رسد. و هيچ ترديدي در آن نيست.

حالا، اين مطلب از آيات بسياري استنباط مي‏شود. اينكه جهان آفرينش جهاني منظم است، هر چيزي به مقدار است، «و ما ننزله الا بقدر معلوم»، «و انبتنا فيها من كل شي موزون» بارها در قرآن تكرار شده است و آقايان بهتر مي‏دانند، شايد ده‏ها آيه به خصوص اين مسئله را به انسان تذكر مي‏دهد كه اين عالم منظم است؛ دقيق است، حساب دارد، بادش، هوايش، آفتابش، بارانش، موج دريايش، بادهاي موسمي‏اش، شب و روزش، كوتاه و بلند شدن روز و شبش، همه و همه روي حساب است. اي انسان! تو هم اگر مي‏خواهي موفق شوي و اگر مي‏خواهي در اين جهان از عمرت بهره ببري و به نتيجه برسي، بايد با جهان آفرينش هم‏آهنگ باشي و منظم شوي، اين سخن قرآن است. حال اگر كسي گفته است كه بي‏نظمي بهتر از نظم است، به نظر بنده خلاف آن چيزي است كه ما از قرآن مي‏فهميم. اين يك مقدمه مختصر!

اما مقدمه كوتاه دوم! بنده نمي‏خواهم تفسير بگويم يا نصيحت كنم، يعني زيره به كرمان ببرم! بنده مي‏خواهم مشاهدات خودم را براي آقايان بيان كنم، منتها يك مقدمه مختصر براي آقايان عرض كردم. مقدمه دوم و باز كوتاه اين است كه روزگاري در صدها سال پيش از اين، همه چيز در دنيا به صورت فردي بود. دولتش ديكتاتوري بود. استبداد بود، فردي بود، تجارتش بر اساس معاملات فردي بود، يك نفر يك نفر تاجر بودند. دخل و خرجش را هركس خود انجام مي‏داد، همه چيز در دنيا صورت فردي داشت. زراعتش، تجارتش، خواندنش، دولتش، سياستش، روزنامه‏اش و همه چيز به شكل فردي بود. در اين دنيا، اگر ما يعني قواي ديني و راهنمايان اخلاقي بشر به صورت فردي فعاليت مي‏كرديم، تا حدودي معقول و روبه راه بود. عيبي نداشت. براي اين كه ما هم هماهنگ با همه بوديم. يكي در مقابل يكي! آنها تنها بودند، ما هم تنها بوديم.

اما امروز همه چيز به صورت دسته جمعي و سازمان يافته درآمده است، دولت‏ها، جبهه‏ها و سازمان‏ها دارند، تجارت به صورت شركت‏هاي وسيع و محيرالعقول در آمده، تبليغات مؤسسات وسيعي دارد، مطبوعات، جبهه‏ها تأسيس كرده‏اند؛ سياستمداران احزاب را به وجود آورده‏اند؛ فلاحت و كشاورزي مكانيزه شده و در قالب شركت‏ها درآمده است! در اين دنياي سازماني، اگر ما بازبخواهيم تك روي كنيم، به نظر من نهايت سادگي است. ما اگر امروز عمل دسته جمعي نداشته باشيم، كلاهمان پس معركه است. كه هست! براي اين كه همه چيز منظم و سازماني است. شما دست روي يك جا بگذاريد كه تنها راه بروند، بي‏سازمان راه بروند، بي تشكيلات راه بروند، يا تك روي كنند! نمي‏توانيد پيدا كنيد!

اينها دو مقدمه عرض بنده بود، مقدمه اول اين كه جهان منظم است پس نمي‏شود بي نظم زندگي كرد. مقدمه دوم اين كه جامعه امروز همه چيزش مؤسساتي، سازماني و تشكيلاتي است و اگر ما بخواهيم بي‏سازمان و بي‏تشكيلات فعاليت كنيم، موفق خواهيم شد. حالا اگر اين دو مطلب را پذيرفتيد كه چه بهتر! اگر هم نپذيرفتيد، مثل پنجاه سال پيش تا حالا مي‏ماند كه همه‏مان خرد شديم، قوايمان تلف شد، هركس به راه خودش رفت، هركس با ديگري تضارب و تزاحم داشت و مشكلات بي‏شماري برايمان پيش آمد. نتيجه هم اين شد كه ديگران هزاران فرسنگ از ما پيش افتاده و رفته‏اند، اما ما هنوز همين جا هستيم و بازهم مي‏مانيم! ميل خودتان است. مي‏خواهيد بپذيريد، نمي‏خواهيد هم نپذيريد! اينها دو مقدمه كوتاه بنده بود.

مشاهدات من از نظم و تشكيلات ديگران

حالا براي اين كه عرض كنم ديگران چگونه منظم و سازمان يافته هستند، ديگر مشاهدات خود را بيان مي‏كنم. لبناني كه بنده در آن هستم، يكي از پايگاه‏هاي مسيحيت و بلكه بزرگ‏ترين پايگاه مسيحيت غربي در خاورميانه است. چون آقايان مي‏دانند كه مسيحيت در آغاز كار دچار يك شكاف بزرگ شد: مسيحيت غربي كه تابع پاپ بودند و مسيحيت شرقي كه از آنها جدا شده بودند ارتودوكس ناميده مي‏شدند. مسيحيان غربي تابع پاپ را تصور نفرماييد كه يك فرقه هستند! كلمه «كاتوليك» به معناي مجموعه است، نه يك فرقه معين. فرق بسيار متعددي هستند كه همه در لواي واتيكان و پاپ زندگي مي‏كنند. اينها يك شاخه‏اند. شاخه دوم مسيحيان شرقي يا «ارتودوكس»ها هستند. ارتودوكس‏ها مركزيت جهاني ندارند. تابع پطرك‏هاي خودشان هستند. هر منطقه وسيعي يك پطرك و به تعبير صحيح‏تر يك پطريرك دارد. يا به تعبير عربي قديم ما كه در مباحثات حضرت رضا و حضرت جواد مي‏خوانيم، بطريق كه همان پطرك است. بنابراين هر منطقه ارتودوكس يك پطرك دارد. رئيس هم ندارند. منتها سنت بر اين جاري شده است كه پطرك استانبول، كه امروز آسيناغوراس نام دارد، پطرك مسكوني ناميده شود. يعني اولين مقام ارتودوكسي دنيا كه بر ساير پطرك‏ها، رهبري ادبي و اخلاقي دارد نه اين كه مثل پاپ، پيشواي ديني‏شان باشد. پاپ پيشواي ديني كاتوليك‏هاي دنياست.

كمي از مطلب دور افتادم! همان طور كه عرض كردم، مشاهدات بنده بيشتر محصول آن است كه لبنان مركز فعاليت كاتوليك‏ها، يعني پيروان پاپ در خاورميانه است. چه فرقه روم كاتوليك، چه فرقه ماروني، چه فرقه ارمن كاتوليك و چه فرقه سريان كاتوليك. چهار فرقه طرفدار و پيرو پاپ در لبنان فعاليت مي‏كنند، بنابراين بنده تا حدودي از كار مسيحيان مشاهداتي دارم. از طرفي سفري نيز به فرنگ رفته‏ام. واتيكان را ديده‏ام؛ در جلسه تاج‏گذاري پاپ شركت كرده‏ام و لذا از تشكيلات و مؤسسات كاتوليكي جهان هم تا حدودي از نزديك مطلع شده‏ام. ديگر آن كه سفري نيز به آفريقاي شمالي و قاهره رفته‏ام و از مؤسسات سني نيز تا حدودي اطلاع پيدا كرده‏ام. ارتباط زيادي هم به واسطه لبناني‏هاي مقيم آفريقاي سياه با آفريقاي سياه دارم. لذا از فعاليت مسلمان‏ها در آفريقاي سياه كمي مطلعم، در بعضي از كنگره‏هاي اسلامي جهان شركت كرده‏ام و با مسلمانان دنيا و رهبران ديني آنها هم كمي آشنا هستم.

يعني يك تصوير اجمالي و خلاصه‏اي از فعاليت‏هاي مسيحيان و مسلمانان غيرشيعه مي‏خواهم امروز براي آقايان ترسيم كنم.

فعاليت‏هاي تبليغي مسيحيان

اما مسيحيان! خدا مي‏داند كه وقتي متذكر نوع فعاليت مسيحيان مي‏شوم، دلم از كم كاري خودمان به درد مي‏آيد! اين مردمي كه دينشان، دين رهبانيت است! آن هم «رهبانيه ابتدعوها»(1) به قول قرآن! «ما كتبناها عليهم»(2) رهبانيت تارك دنيا! اينها چطور اينقدر منظم شده‏اند؟ در مجله‏اي به نام لايف كه يك شماره‏اش مخصوص تشكيلات كاتوليكي دنيا بود ـ خواندم كه سازمان احزاب دنيا، حتي احزاب سري و زيرزميني روسيه را پشت سرنهاده است! شما تصور كنيد كه با حكومت پليسي كه در روسيه است، اگر يك حزب سري ضد دولتي بخواهد در آنجا فعاليت كند، چه مقدار بايد منظم و دقيق باشد. اين مجله مي‏گويد، تشكيلات كاتوليكي دنيا، از احزاب سري دنيا هم منظم‏تر و مجهزتر است. اين مردم تارك دنيا، چنين تشكيلاتي دارند! حالا ببينيم كه چگونه كار مي‏كنند؟

تشكيلات اينها چند رشته فعاليت دارد: يك رشته، رشته كليساهايشان است. به قول خودشان (مسيحيان عرب)، مؤسساتي كه رعايت ابرشيه مي‏كنند! يعني منطقه‏اي دارند كه اسم مردم را رعيت مي‏گذارند و اسم كشيش يا مطران يا پطرك را راعي رعيت! راعي ابرشيه همان راعي منطقه است. اين فرقه را «راعويه» مي‏نامند. يعني فرقه‏اي كه كليساها را اداره مي‏كند، نماز به جاي مي‏آورد، تشريفات اكليل و عقد و ازدواج را انجام مي‏دهد، و مراسم مذهبي را در وفيات كه عرب‏ها به آن جنات مي‏گويند، به جاي مي‏آورد. بنابراين كشيش‏ها و اداره‏كنندگان كليساها يك دسته‏اند. دسته ديگر ديرهايي در مسيحيت هستند كه از نظام كليساها استقلال دارند. اين ديرها از نظام كليساها استقلال دارند. اين ديرها خود مؤسسات مستقلي هستند كه ابتدا منفصل از واتيكان پديد آمدند، اما بالاخره به آن ملحق شدند. اين ديرها خود چند دسته‏اند. در درجه اول و از همه آنها مهم‏تر، «ژزونيت‏ها» يا همان «يسوعي‏ها» هستند. كتاب «المنجد» را همه ملاحظه فرموديد كه مي‏گويد: «الاباء يسوعيين». اين يسوعي‏ها همان ژزونيت‏ها هستند اينها فرقه بزرگي هستند. رييس يسوعي‏هاي دنيا را پاپ مي‏نامند. اينها در حقيقت حكام واتيكان هستند. مي‏گويند پاپ سلطنت مي‏كند و نه حكومت؛ يعني حكومت واقعي به دست ژزونيت‏ها يا يسوعي‏هاست! يسوعي‏ها هستند كه اداره امور واتيكان در دنيا را بر عهده دارند.

البته ديرهاي ديگري هم هستند: مثل دير «فرانسيسكن» و دير «دومنيكن». در لبنان ديري است به نام «عبرين»، و نيز ديري هست كه «كسليك» ناميده مي‏شود. اينها انواع ديرهايي هستند كه استقلال دارند. تشكيلات اينها را بعدا عرض مي‏كنم. فرقه جديدي را هم به وجود آورده‏اند كه دير «كارگري» نام دارد.

وظايف كليسا

اين تشكيلات بسيار مقتدر كليسا، در اداره امور مذهبي مردم به قدري دقيق است كه اگر در دهي از دهات تنها يك خانواده مسيحي حضور داشته باشد، روز يكشنبه كشيش مخصوصي به آنجا مي‏رود تا مراسم اقامه نماز را انجام دهد. در لبنان دهي هست كه مركز شيعيان است و «جبع» نام دارد، يا به قول خود لبناني‏ها «جباع»! همانجايي كه «جبعي جبعي» مي‏خوانيم. ده مهمي است. همه ساكنان آن شيعه هستند و منطقه پيرامون آن هم شيعه است. در اين ده يك خانواده، تنها يك خانواده مسيحي وجود دارد. نه اين كه بخواهم مبالغه كنم. تنها يك خانه، شامل پدر و مادر و دو سه تا بچه، مسيحي هستند، اين ده كليسايي دارد. آقاي كشيش روزهاي يكشنبه مي‏آيد در كليسا اقامه نماز مي‏كند و باز مي‏گردد. ده ديگري هست به نام «روم» كه نصف آن مسيحي است و نصف ديگر آن شيعه. البته آن نيمه‏اي كه مسيحي است، جمعيت چنداني ندارد. يعني سكنه آن چند نفري بيشتر نيستند، شايد مجموعا به هشتاد نفر نرسند. اين ده يك مدرسه دارد. روزهاي يكشنبه كشيشي براي تعليم امور ديني محصلين به ده روم مي‏آيد، درس خود را مي‏دهد، باز مي‏گردد. يعني شما در تمام نقاط دنيا، يك مسيحي كه كليسا از او غافل شده باشد و به او نرسد و روز يكشنبه امكان نماز را برايش فراهم نكند، اصلاً نمي‏يابيد! حالا شما تمام كاتوليك‏هاي دنيا را تصور بكنيد كه بالغ بر 500 ميليون نفر هستند. اين كه اين 500 ميليون نفر را اينها چطور بايد كنترل بكنند، خدا مي‏داند!

خوب، در مقابل اينها ما هستيم! كه مثل گوشت قرباني در وسط افتاده‏ايم، هر كس بخواهد چنگي از ما مي‏قاپد! دهاتي داريم كه مسيحي‏ها در آن تبليغ مي‏كنند؛ دهاتي داريم كه فرق ديگر در آن تبليغ مي‏كنند دهاتي داريم كه بهايي‏ها در آن تبليغ مي‏كنند؛ و همين طور مي‏برند!

خوب، اين وضع كليساهاي مسيحي است. البته غالباً مدارسي هم وجود دارند كه تابع كليساها هستند. اينها نظير همان ملاهاي قديم ما هستند كه در هر دهي به صورت مدرسه تاسيس شده‏اند. كشيش‏ها اين مدارس را اداره و در آن تدريس مي‏كنند.

سازمان وسيع ديرها

قسمت دوم كه بسيار عجيب است، مسأله ديرهاست. يسوعي‏ها را براي شما مثال مي‏زنم اين يسوعي‏ها اول در اثر كوتاهي‏هايي كه كليسا طي قرون وسطي نسبت به امور ديني و مذهبي و علمي كرد، تأسيس شدند. «لوتر»ي آمد، پروتستان‏ها آمدند، و از كاتوليك‏ها منفصل شدند، جواناني بودند كه به نام «يسوعي» متشكل شدند و يك سلسله كارهايي را شروع كردند، آمدند و ديدند كه روحانيت از مردم دور شده، به صورت اشرافي در آمده، به صنف معيني بدل گشته و از مردم فاصله گرفته است. ايشان براي اين كه با مردم نزديك شوند، آمدند و مؤسساتي درست كردند كه در حقيقت صبغه فرهنگي داشت. دانشگاه تأسيس كردند، مدرسه درست كردند و كشيش‏هايي تربيت كرده‏اند كه غير از كشيش بودن، وكيل عدليه هم هستند، مهندس، طبيب، معلم، استاد دانشگاه، فيزيك‏دان و شيمي دادن هم هستند و هكذا... تمايز اينها با مردم عادي فقط يك يقه سفيد است والا لباسشان عيناً لباس عادي است. كارشان هم اداره امور بيمارستان‏ها، دانشگاه‏ها، مدارس حرفه‏اي، دارالايتام و درمانگاه‏هاست.

طبيعي است در نهايت دقت و مهارت، در عين حال كشيش هم هست. اگر براي شما عرض كنم كه «روبرت كخ» كاشف ميكرب سل، كشيش بوده است، تعجب نكنيد! اگر عرض بكنم كه بسياري از كاشفين نظريات جديد كشيش بوده‏اند، تعجب نكنيد! يكي از اينها همين كشيش بلژيكي «لومتر» است كه اصل توسعه عالم را كشف كرد كه عالم دارد دائماً گسترده‏تر مي‏شود. همين نظريه‏اي كه با آيه كريمه «والسماء بنيناها و انا لموسعون»(3) منطبق است. يعني عالم در حال توسعه است. اين نظريه‏اي كه در قرآن به آن اشاره شده است، توسط يك كشيش بلژيكي به نام لومتر اكتشاف شد. با اينكه كشيش است، اما اطلاعات كيهاني او به قدري زياد است، كه نظرياتش مورد اقتباس همه دانشمندان قرار دارد. يعني شما در ميان طبقه كشيش‏ها مي‏توانيد، طبيب‏هاي خوب، مخترع‏هاي بنام، فيزيك‏دان‏هاي خيلي مهم، شيمدان‏هاي خيلي مهم، وكلاي عدليه معروف و رياضي دانان برجسته، بيابيد. بنده در بيروت رفيقي دارم كه در سلسله سخنراني‏هايي كه اخيراً درباره اسلام و مسيحيت در لبنان انجام مي‏شد، شركت مي‏كرد. نامش «اب فرانسوا دوپريلاتور» است. «اب» يعني كشيش اين مرد استاد فيزيك و بزرگترين فيزيكدان در خاورميانه است. كشيش هم هست. اتفاقاً لباسش هم لباس كشيشي است. مرد بسيار عالمي است و در عين حال كشيش هم هست.

اينها با اين اوصاف چه كار كردند؟ آمدند و مجاري امور را به دست گرفتند. همان مجاري الاموري كه براساس اخبار و احاديث ما بايد به دست «العلما بالله» باشد. اين مجاري امور را به دست گرفتند. مهندس، طبيب، وكيل، عدليه، رياضي‏دان، فيزيكدان و... آن وقت خدا مي‏داند كه اينها در مؤسساتشان چه مي‏كنند! تصور نكنيد كه صريحاً تبليغ مسيحيت مي‏كنند! هرگز! بلكه با عمل، بااخلاق، و با روش مردمداري، مردم را جذب مي‏كنند! بنده در طول سال گذشته 14 جلسه با يك جواني به نام «شفيق قاسم» اهل «صيدا» كه از اهل سنت است، مشغول صحبت بودم. اين جوان در مدرسه يسوعي‏هاي لبنان مشغول درس خواندن بود و بعد از اينكه درسش تمام شد تصديق كلاس دوازدهمش را گرفت، مسيحي شد! يعني صريحاً مسيحي بودن خود را اعلان كرد. ما جواني داريم از خانواده عسيران، كه از خانواده‏هاي محترم شيعه در لبنان است. او الان كشيشي شده است به نام «عفيف عسيران». يك استاد دانشگاه امريكايي بيروت است به نام «دكتر ماجد فخري» كه هم مسيحي شده است. چنين نمونه‏هايي وجود دارند! تصور نكنيد كه مسلمان‏ها از اسلام بيرون نمي‏روند. خير! بيرون مي‏روند، متأسفانه!

به هر حال كشيشاني را كه عرض كردم، مجموعه‏اي از خبرگان و متخصصيني هستند كه در همه رشته‏ها تخصصي دارند و اداره امور دانشگاه‏ها را بر عهده دارند.

اينها در دنيا متجاوز از چند هزار دانشگاه دارند! آقا بشنويد! يك مؤسسه ديني مسيحي چند هزار دانشگاه دارد؟ چند هزار بيمارستان دارد! چند ده هزار مدرسه و درمانگاه و دارالايتام و مدرسه حرفه‏اي و موسسات مشاوره‏اي و روضه الاطفال و باغ كودك و سالن‏هاي ورزشي و سالن‏هاي سخنراني و هزار برابر اين، موسسات اجتماعي دارد... اينها طبق آماري كه خودشان دارند، 300 ميليون نفر از مردم دنيا را باسواد كرده‏اند، آقا هر چه باشد 300 ميليون نفر آدم بي‏سواد كه با سواد شده‏اند، تحت تأثير اينها قرار مي‏گيرند. البته همه‏شان هم مسيحي نشدند، تعدادي هم شدند! اين موسسه تنها يك دير از ديرهاي مسيحيان، به نام دير يسوعي است. و هكذا ساير ديرها...! اضف الي ذلك ديرهاي «فرانسيسكن» و «دومنيكن» و «عبرين» و «كسليك» و هزار جور دير ديگر، كه استقلال داخلي و مالي خود را حفظ كرده‏اند و در عين حال از ارتباطي هرمي با واتيكان برخوردار هستند. كار مسيحي‏ها اين‏گونه است. آن وقت خدا مي‏داند كه چطور دارند دراين دنيا رخنه مي‏كنند و همه جا را مي‏گيرند! در خود لبنان ديري است به نام «عبرين». ديري كوچك است كه در ميان بيابان قرار دارد و كشيش تربيت مي‏كند. رفته رفته و در اثر فعاليت كشيش‏ها، مدرسه‏هايي تأسيس شده است. تنها دير عبرين اكنون 82 مدرسه دارد. دير ديگري است به نام «كسليك» كه تازگي دانشگاهي هم تأسيس كرده است و دانشكده‏اي به نام دانشكده «تشريع» يعني قوانين، ايجاد نموده است. اين دانشكده در شهري به نام «جونيه» در نزديكي بيروت واقع است و از بنده نيز دعوت كرده است تا تشريع اسلامي را در آن درس بدهم اينها نوع كار آنهاست. آن وقت مي‏خواهيد اثر عملشان چطور باشد؟ دعوت كرده است تا تشريع اسلامي را در آن درس بدهم! اينها نوع كار آنهاست. آن وقت مي‏خواهيد اثر عملشان چطور باشد؟

ضرورت اصلاحات در شيوه تبليغات اسلامي

براي پيشرفت دين حق بايد تلاش كرد

شما تصور مي‏كنيد كه حق مطلق، خود به خود و بدون تلاش، پيش مي‏رود؟ اين حرف درست نيست آقا! بنده يك عبارتي از پيغمبر(ص) در روز «بدر» براي آقايان مي‏خوانم، ببينيد از اين حرف چه مي‏فهميد. پيغمبر (ص) در اين دعا مي‏فرمايد: «الهم ان تهلك هذه العصابه فلن تعبد بعد». يعني خدايا! اگر اين دسته كشته شوند، تو ديگر عبادت نمي‏شوي، عجب! معلوم مي‏شود كه اگر مرداني، محمدي، فداكاري و اصحابي براي دين خدا تلاش نكنند، خدا عبادت نمي‏شود! ديگر از عبادت خدا، ما چيزي حقتر كه نداريم؟ پس اينكه اعتماد بكنيم كه آقا، دين ما حق است، مذهب ما حق است و خود به خود راه خودش را باز مي‏كند، به نظر بنده درست نيست. خير! اگر ما تلاش نكنيم، همين دين حق و همين مذهب حق، آنطور كه الزام است پيش نمي‏رود، يا كمتر پيش مي‏رود.

اين آقايان، همين دين را، دين مسيحيت را با تبليغات، به شدت در اعماق قلب‏هاي مردم داخل كرده‏اند!

چهارده كشيش براي تبليغ به كشور «اوگاندا» رفتند، اوگاندا يكي از كشورهاي آفريقايي است كه آقايان حتماً اسمش را شنيده‏ايد. چهارده كشيش به آنجا رفتند و بوميان آفريقايي آنها را خوردند! شما خيال مي‏كنيد كه هدفشان را رها كردند؟ خير! چهارده زن تارك دنيا و دختران و راهبه را به جاي آنها فرستادند و مشغول تبليغات شدند! آقا منفي بافي هم نبايد كرد كه بنشينيم بگوييم: «آقا آنها استعمار مي‏كنند» خيلي خوب، اما اگر فداكاري نمي‏كردند، نمي‏توانستند بروند! آنها رفتند و تبليغ كردند، الان تعدد مسيحيان اوگاندا نسبت به پنجاه سال پيش صد برابر شده است!

جنوب سودان را ببينيد، و ببينيد كه از سه سال پيش كه كشيش‏ها را بيرون كردند، چه حوادثي در آنجا پيش آمده است! كه بالاخره هم ممكن است خداي نكرده به انفعال جنوب سودان از شمال آن منجر شود.

«ماسينيون» مستشرق بزرگ فرانسوي را كه روح اسلامي دارد، مي‏شناسيد و حتما شنيده‏ايد كه در يكي از مجامع پاريس اعلام كرده است، كه اسلام ديني خدايي است. او كتابي به نام «سالنامه دنياي اسلامي در سال 1954» دارد كه به چاپ رسيده است. ماسينيون در اين كتاب مي‏نويسد، كه طي سال 1954، شش ميليون نفر در آفريقاي سياه مسلمان شدند، اما با تبليغات مسيحي‏ها و تلاش‏هايي كه به عمل آوردند، يك ميليون نفر از سياهان نيز مسيحي شدند. البته اين طبيعي است. سياه‏هاي بت‏پرست و سياه‏هاي توتيست و طرفدار درخت و روباه، بعد از اينكه مستقل شدند. ديدند كه دينشان قابل عمل نيست. لذا به فكر دين‏هاي آسماني و جهاني افتادند يهوديت كه ديني عنصري است و كسي را نمي‏پذيرد، بنابراين متوجه شدند كه يا به مسيحيت و يا به اسلام بايد متوسل شوند. آنها ديدند كه اسلام ديني است پاك كه سابقه استعمار و غارتگري ندارد. از طرفي عقايد اسلامي روشن و واضح است. يك خدا دارد، تعقيدي در عقايدش ندارد. پس اولا ديني است كه سابقه استعمار ندارد؛ ثانياً تعقيد و مشكلي در عقايدش وجود ندارد؛ ثالثاً احكام قابل عملي و سهلي دارد. اين است كه به طرف اسلام روي آوردند و شش ميليون نفر در سال 1954 مسلمان شدند.

خوب! اما بعد چه شد؟ به دليل نبودن تبليغ و مبلغ اسلامي، نتيجه اين شد كه آمدند و آبروي اسلام را بردند! گفتند ببينيد اين مسلمان‏ها چقدر عقب افتاده‏اند! ببينيد چقدر در كشورهايشان كودتا رخ مي‏دهد! ببينيد چقدر كثيفند! ببينيد چقدر سطح علمشان پايين است! ببينيد كه در تمام اين مدت، حتي يك جايزه «نوبل» را هم مسلمان‏ها نبردند! چون مسيحيان تمدن اروپايي را با تمدن مسيحي خلط مي‏كنند. در حالي كه تمدن اروپايي هيچ ربطي به مسيحيت ندارد. تمدن جديد به رغم مسيحيت در اروپا به وجود آمد، و اصلاً تمدني و ثني است نه تمدن مسيحي! به هر حال گفتند كه تمدن داريم و چنين و چنان.... بعد هم به‏واسطه همين ديرهايي كه عرض كردم، وارد عمل شدند، بچه مريض آفريقايي را وقتي يك موسسه‏اي سالم مي‏كند آقاي بي‏سواد را كه باسواد مي‏كند و بعد هم به دانشگاه مي‏فرستد؛ بي‏پول را كه پول دار مي‏كند؛ بي‏تربيت را كه تربيت مي‏كند؛ مي‏دانيد چه عاطفه‏اي نسبت به پدران تربيت‏كننده‏اش در او ايجاد مي‏شود!

اين هم داستان ديرها! آن داستان كليساها بود كه ملاحظه فرموديد كه يك نفر مسيحي در هيچ نقطه دنيا نيست كه بدون رهبري ديني باشد و اگر تنها يك خانواده مسيحي در دهي بود، كليسايش مرتب و كشيشش مرتب است. اين هم وضع ديرهايشان، موسسات فرهنگيشان، دانشگاه‏هايشان، بيمارستان‏هايشان و ديگر سازمان‏هاي عجيب و غريب‏شان كه واقعاً شگفت‏آور است. اينها يك ذره از كار مسيحي‏هاست.

دنياي اهل سنت

حال بياييم سراغ سني‏ها از ملا و برادران ديني خودمان! آنها هم تا حدودي منظم هستند. الان در آفريقاي سياه، در لبنان و در كشورهاي ديگر، مبلغين فراواني را از «الازهر» مي‏بينيم. در شهري كه من زندگي مي‏كنم، مردي هست به نام «شيخ محي الدين حسن»، كه از الازهر فارغ‏التحصيل شده و در آنجا به وظايفش سرگرم است. هم سني‏هاي «صور» را اداره مي‏كند و هم فلسطيني‏هاي پناهنده به آن منطقه را. هم نماز جماعتش را مي‏خواند و هم به خوبي به همه آنان مي‏رسد.

موسسات ديگري نيز دارند كه با موسسات مسيحي مشابه است. مثلاً در لبنان مؤسسه‏اي دارند به نام «المقاصد الخيريه الاسلاميه». برادران سني ما هم شروع كرده‏اند. الان متجاوز از 180 مدرسه در دهات احداث شده است، مدرسه‏هايي كوچك! حتي در دهات شيعه‏نشين! آثار كار آموزشي را هم مي‏دانيد چقدر است؟ در تمام نقاط دانشگاهشان مرتب و دارالتبليغ‏شان فعال است. در بيروت هم مؤسسه‏اي دارند به نام «ازهر» تمام مناطق لبنان كنترل و احصا شده است و براي تبليغ و مدرسه نيرو فرستاده مي‏شد، البته ازهر، غير از اين كه مبلغين مستقيمي مي‏فرستد، مبلغين غير مستقيمي را نيز از مصر مي‏آورد كه همان معلم‏ها و فرهنگي‏ها هستند. اينها يك سري دوره‏هاي خاصي را مي‏بينند و به مناطق مي‏روند.

اما وضع ما!

آقا آن داستان مسيحي‏ها! اين هم داستان برادران ديني‏مان، سني‏ها! آن هم به طور اجمال!

اما ما! وضعمان چگونه است؟ تشكيلاتمان، چگونه است؟ آقا شما يك نفر را به من معرفي كنيد كه تعداد روحانيون را در ايران بداند! شما كه افرادتان را نمي‏شناسيد، چطور مي‏خواهيد كار كنيد؟

چند تا شيعه در دنيا هست؟ بفرماييد!

چند تا روحاني شيعه در دنيا هست؟ بفرماييد!

چند تا روحاني در ايران است؟ بفرماييد!

ميزان تحصيلاتشان چقدر است؟ چند تا مسجد در ايران است؟ صلاحيت روحانيوني كه در مناطق كار مي‏كنند چقدر است؟ ارتباطشان با هم چگونه است؟ اگر يكي‏شان مريض و گرفتار شد، به چه وسيله‏اي مي‏شود به او كمك كرد؟

اصلاً اين حرف‏ها چيست؟ آقايان ما كجا مي‏خواهيم زندگي كنيم؟ در كدام دنيا؟ نتيجه‏اش هم مي‏دانيد چيست؟ اينجا با دلي خوش نشسته‏ايم، به حقانيت خودمان اعتماد داريم و خيال مي‏كنيم كه مطلب تمام شده است، كجا تمام شد آقا؟ آخر مگر مي‏شود بي‏تبليغ و بدون كار پيش رفت؟

اقلاً ما همان قسمت مساجدمان را منظم كنيم؟ تبليغاتمان را منظم كنيم، در دعوتمان هماهنگي به وجود بياوريم! آقا بنده پاي اين منبر مي‏روم يك چيز مي‏شنوم، پاي آن منبر چيزي ديگر! اين منبري يك چيز مي‏گويد و آن يكي چيز ديگر؟ من چطور مي‏توانم با اين تبليغات متناقض ايمانم را باور كنم و نمو دهم؟ به هيچ وجه ممكن نيست چنين چيزي تحقق يابد.

اين كارهايي كه حالا مي‏خواهيم بكنيم، بايد 50 سال پيش، بلكه 150 سال پيش شروع كرده باشيم. اميدوارم كه به سرعت پيش برويم. امتياز روحانيت شيعه اين است كه وابستگي به جايي ندارد. ما آقا وضعمان خيلي عجيب است! اگر فرزند اين دنيا هستيم، دنيايي كه «و السماء رفعها و وضع الميزان»، دنيايي كه همه چيزش منظم است، اگر منظم نباشيم، محكوم به مرگيم و فرزند اين دنيا نيستيم. در عصري كه همه چيزش به صورت مؤسسه درآمده، بايد خودمان را سازمان داده و منظم كنيم. بنده در يك ساعت چقدر ديگر مي‏توانم بيشتر از اين بگويم؟ اين از مؤسسات مسيحي‏ها، آن هم شمه‏اي از مؤسسات سني‏ها! در مقابل اينها آقا، ما بايد خودمان را منظم كنيم. واقعا سؤال اول اين است كه ما اصلاً چه تعداد روحاني داريم؟ كجاها روحاني داريم و كجاها نداريم؟ وضع ديني مناطق چه جور است؟ دهات چه وضعي دارند؟

همه‏مان مسئول هستيم. همه‏مان بايد براي چنين هدفي همكاري كنيم. كار را منظم كنيم! مناطق را تقسيم كنيم! احصاء و آمار دقيقي از دهاتمان، از اوضاع شهرها و مناطقمان، از روحانيوني كه در آنجا هستند، از اين كه چقدر پيش يا عقب رفته‏اند، تهيه كنيم.

البته ما حالا انتظار نداريم كه مؤسساتي تنظيم بشود، مدارسي به وجود بيايد، درمانگاه‏هايي به وجود بيايد، بيمارستان‏هايي به وجود بيايد و مدارس حرفه‏اي به وجود بيايد. اگر اينها هم بشود كه چه بهتر اميدوارم كه بشود. ولي اولين قدم، هماهنگي در دعوت است. و ما هنوز اين هماهنگي را در يك شهر و حتي در يك مجلس نداريم! يكي از اين طرف مي‏رود، ديگري عكس آن مي‏رود! اينها كي بايد علاج شود آقا؟ كي بايد علاج شود؟ چه وقت؟

حالا، اگر چنين تنظيمي به وجود آمد، اگر چنين هماهنگي درست شد، اگر چنين روش صحيحي اتخاذ شد، آن وقت ما خيلي خوب پيش خواهيم رفت. براي اينكه يك كمي هم در آخر سخنم، با حلواي پسين و ملح اول به قول نظامي، دهانتان را شيرين كرده باشم، عرض مي‏كنم كه اگر به طور منظم و سازمان يافته كار كنيم، خيلي زودتر و بهتر مي‏توانيم جلو برويم.

دين ما دين زندگي است

در آن ولايتي كه ما هستيم گفته مي‏شود كه بهترين شيوه دعوت الي الله، يعني دعوت مردم به سوي خدا، سبكي است كه ما داريم. از بنده دعوت كردند در مؤسسه‏اي در لبنان به نام «دير المخلص» سخنراني كنم. دو تا مؤسسه در كنار هم هست: يكي متعلق به راهبان است و ديگري متعلق به راهبات. اين طرف كشيش مي‏پرورانند و حوزه علميه آنهاست، آن طرف هم دختران تارك دنيا مي‏پرورانند، در اين مؤسسه از بنده دعوت كردند كه صحبت بكنم. در راه كه از صور به سوي ديرالمخلص مي‏رفتم، نائب مطران دير همسفر بنده بود. در راه به بنده گفت كه اين جوان‏ها دنيا را ترك نموده و خودشان را از لذات دنيا محروم كرده‏اند. دنيا هم امروز خيلي فريبنده شده است. اين است كه اگر بتواني اينها را در اين جهاد و فداكاريشان تشويق و تقدير كني، كار خوبي است. گفتم خيلي خوب!

بنده يك ساعتي در اين مجلس صحبت كردم. خدا شاهد است اين را كه عرض مي‏كنم، نه براي خودنمايي است بلكه براي اين است كه آقايان را خوش دل بكنم كه روش تبليغاتي و حقايق علمي كه ما داريم، بسيار بسيار جلوتر، عميق‏تر و مؤثرتر از حقايق علمي است كه ديگران دارند!

بنده در اين صحبتي كه كردم، بعد از مدتي رييس دير به مدير كل تبليغاتي لبنان كه او هم مسيحي است، گفته بود! آن روحانيتي كه «سيد موسي» ظرف يك ساعت در محيط دير ما ريخت، بيش از روحانيتي بود كه در مدت شش سال ما به اينها داده‏ايم!

اميدوارم كه حمل بر خودنمايي نفرماييد. اين يك حقيقت است كه مربوط به بنده نيست. مربوط به آن دين مطهري است كه مي‏گويد: اگر زراعت بكني، عبادت و سجود خداست. اگر با زنت حسن رفتار بكني، عبادت و سجود است. اگر در بازار تجارت بكني، عبادت و سجود است. آن ديني كه مي‏خواهد هميشه، در همه جا و همه وضع، انسان به ياد خدا باشد، هيچ چيز را با ذكر خدا و ياد او منافي نمي‏داند. آخر در مقابل اين دين، دين‏هايي هستند كه اصلاً عبادت را جز در محل خاص و جز در شرايطي خاص ممكن نمي‏دانند! هزار و سيصد سال پيش پيغمبر(ص) به ابوذر مي‏گويد: حتي در خواب و خوراك قصد قربت كن، دين ما اصلاً براي زندگي است. دين ما در كارخانه، در مدرسه، در بيمارستان، در زمين كشاورزي، در بازار و در همه جا، همراه ماست. اين دين است كه مي‏تواند زندگي كند. حتي عبادات ما چنين سمت و سويي دارند. سخني را نقل مي‏كنم كه متعلق به بنده نيست، بلكه مال شخصي اتريشي به نام «محمد اسد» است كه سي چهل سال پيش مسلمان شده، و فعلاً در شهر «طنجه» در كشور «مغرب» ساكن است. بسيار مرد خوبي است و حرف‏هاي خيلي خوبي دارد. او مي‏گويد: در عبادت‏هاي اسلامي، از قبيل نماز و حج، سعي شده است تا هر دو جنبه دنيا و آخرت و جسم و روان با هم توأم شوند. وي مثلاً مي‏گويد كه ممكن بود در مورد نماز به ما بگويند، همينطور تكيه دهيد و توجه قلبيتان به خدا باشد، اما نگفته‏اند، به جاي آن در حالي كه قلبت پيش خداست، ركوع مي‏كني، سجود مي‏كني، تكبير مي‏گويي، ذكر مي‏گويي، يعني هم بدنت كار مي‏كند و هم قلب و روحت كار مي‏كنند، قلبت متوجه خداست، اما همزمان با آن اعمالي از تو صادر مي‏شود، تا عادت كني كه حتي در حين عمل خارجي هم متوجه خدا باشي، تا بتواني در بازار هم كه هستي، متوجه خداباشي، تا بتواني در حين كشاورزي هم متوجه خدا باشي، مقصود آن است كه دين ما دين زندگي است، دين ما دين سلامتي و صلح و صفاست. اگر از نظر شكلي و از نظر تنظيمي وضع خودمان را مرتب كنيم، هزارها هزار اميد است.

اميدوارم به بركت حقانيت اين دين و صفا و خلوص قلوب اين برادران عزيز كه با اين روح پاك و مطهر از همه چيز اين دنيا گذشته‏اند، بتوانيم اين حقيقت را با شكلي منظم و موزون به دنيا عرضه بداريم تا در ظرف مدتي كوتاه عقب‏ماندگي چهارصد، پانصد ساله را جبران كنيم.


1. سوره الرحمن آيه 7

2. منبع. مركز مطالعات و تحقيقات امام موسي صدر، ايران

/ 1