سوابق علمي و مبارزاتي شهيد آيت الله مدني در گفتگو با آيت الله سجاديبا تشكر از بذل فرصت و عنايت، در ابتدا از سابقه آشنايي خود با آيت الله شهيد مدني بگوييد.«من المؤمنين رجالٌ صدقو ما عهدوا عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا».در سالهاي بعد از تبعيد حضرت امام(ره)، ما هم به اجبار به نجف اشرف هجرت كرديم. طرحي كه از طرف رژيم شاه عليه حضرت امام طرحريزي شد اين بود كه امام را در نجف منزوي كنند. افرادي را هم براي اين كار بسيج كرده بودند. نقش شهيد مدني (رحمهالله عليه) در اين جهت بسيار موثر بود. شخصيت ايشان، هم از جهت علمي و هم از جهت تقوايي مورد قبول همه علماي نجف بود، تا جايي كه هر وقت مرحوم آيت الله العظمي خويي نبودند، شهيد مدني در «مسجد الخضري» به جاي ايشان نماز ميخواند؛ يعني اينقدر مورد توجه بودند. در حوزه نجف جانشيني مرجعي مانند آيت الله خويي كه استاد حوزه و مورد وفاق همه طلاب و فضلا بودند، بسيار مهم بود. ايشان مورد احترام كل حوزه علميه بود، هم از جهت علمي و هم از جهت تقوايي و شاگردان زيادي هم داشتند. ما هم چند سال مقداري از سطح از جمله رسائل را در خدمت ايشان ميخوانديم. ايشان واقعاً اخلاق، حلم، علم و تقوا را با هم جمع كرده بودند و از علماي رباني زبانزد شهر نجف اشرف بود. به نظر من جهاد شهيد مدني در نجف، به مراتب سختتر و سنگينتر از دوره انقلاب بود. در آنجا نقشههاي پليدي بود، اما شهيد مدني مقيد بود كه هميشه در نماز امام حاضر شود و در صف اول هم ميايستاد. در درسهايشان هم معمولاً اگر ميخواستند جايزهاي بدهند، كتاب تحريرالوسيله بود.پس از اينكه آيت الله حكيم از دنيا رفتند، ايشان طلبهها را به امام ارجاع ميداد، لذا سخت تحت فشار قرار گرفته بود. آن ايادي مرموزي كه براي رژيم شاه فعاليت ميكردند، فشار ميآوردند كه بايد تكليف روشن شود؛ اگر ميخواهيد جاي آقاي خويي نماز بخوانيد، با اين مسير كه ميپيمايي، نميشود. ايشان گفتند: نميخواهم دينم را براي مسجدالخضري بفروشم! ايشان را در انواع و اقسام فشارهاي اجتماعي و سياسي قرار دادند كه ايشان روش خود را عوض كند و موضعش را تغيير دهد، ولي هيچ گونه تزلزلي در ايشان به وجود نيامد و روز به روز فعالتر بود. به نظر من، جهاد اكبري بود كه ايشان در آن شركت داشتند، چون هواداران امام، هم از نظر اقتصادي و هم از نظر اجتماعي و... مورد تهاجم بودند هدف اين بود، كه آنها را منزوي كنند و با اتهامات و اهانتها و اذيت و آزارها مواجه بودند. اما ايشان با شخصيت بزرگي كه در نجف اشرف داشت و مورد توجه بود، تمام مسائل آخوندي را كه متداول بود، و چه بسا عدهاي دنبال اينگونه درس خواندن هم بودند، گذاشت و گذشت و خود را فداي راه امام و خط امام كرد؛ واقعا جهاد بزرگي بود. ايشان در سطحي بود كه اگر درس خارج خود را شروع ميكرد، در نجف 50 يا 60 شاگرد داشت، ولي براي حمايت از راه امام و خط امام، در صف اول نماز و درس ايشان در نجف، حضور داشت و مبارزه ميكرد.طلاب جوان را به حضرت امام سوق ميداد و در كلماتشان ميگفت كه اگر يك صف از صف نماز امام كم شود، من ناراحت ميشوم؛ يعني در مدرسه بروجردي كه امام خميني(ره) در آن نماز ميخواند، نبايد يك جاي خالي باشد. نماز و درس امام را مثل جبهه جنگ ميدانست. تمام آن مزاياي دنيوياي كه آنها به او ميدادند را طرد كرد. واقعا جهاد اكبر در عالم روحانيت بود. رابطه ايشان با امام رابطهاي ايماني بود كه بر اساس ايمان و عشق به خدا و پيامبر شكل گرفت. ايشان خالصانه به امام خدمت ميكرد و هيچ توقعي هم نداشت؛ فقط به دليل تشخيص خود كه ايشان[امام] مرد حق است، چون واقعا هيچ نيازي به امام نداشت.در آن زمان امام در غربت بود و شهيد مدني در مرجعيت امام در ايران، و عراق نقش بسيار مهمي داشت. براستي در نجف در هواداري از امام، نميشد براي ايشان دومي پيدا كرد. البته هواداران امام زياد بودند، ولي در اين موقعيت نبودند؛ طلاب و روحانيون مبارز زيادي بودند كه بسيار فداكاري ميكردند، ولي جوان بودند و از جهت حوزه به درجه و موقعيت بالا نرسيده بودند. در نجف يكي ايشان بود و ديگري آيت الله راستي (كه خدا ايشان را شفا دهد)، اين دو در مرجعيت و حفظ حيثيت امام نقش بسيار مؤثري داشتند. حضرت آيت الله راستي هم در اين جهت در نجف اشرف بسيار اذيت شد. آقاي راستي به صورت مرتب در درس امام حاضر ميشد. به ايشان گفته بودند: شما چرا؟! گفته بود: من تا امام نيامده بودند، خيال ميكردم بينياز هستم، اما درس حضرت امام كه رفتم، ديدم نه هنوز بايد درس بخوانم و اين تعبير براي حوزه نجف بسيار سنگين بود. از اخلاق اجتماعي شهيد مدني چه خاطرههايي داريد؟از نظر اخلاق، از نظر مردمداري واقعاً نمونه بود، آيت الله مدني(رحمه الله) داراي خلق نبوي بود. در نجف اشرف طلاب ايراني زياد بودند؛ شهيد مدني پناهگاه روحانيون جوان ايراني بود. وي خوش خلق، باصفا و با محبت بود. روزهاي شهادت ائمه روضه داشت، طلاب جوان حاضر ميشدند و خود ايشان به منبر ميرفتند. ايشان طلاب را چنان در بغل ميگرفت كه مثل اينكه فرزندش سالها نبوده و حالا آمده است. خيلي با محبت، عشق و علاقه طلاب را پرورش ميداد و اين شايد در نجف بينظير بود. در اين جهت شايد بتوان گفت كه استثنايي بود، محور جوانهاي طلبه بود و با آنها عشق ميكرد. كارواني داشت كه سالي چند مرتبه به طرف كربلا ميرفتند؛ يك جمع 50 ـ 60 نفري از طلاب جوان همراه ايشان، پياده از نجف به كربلا ميرفتند. ايشان در اين مسير برنامههاي تربيتي بسيار خوبي داشتند. در پيادهروي كارها را تقسيم ميكردند و اگر كسي اشتباه ميكرد، گوشزد ميكردند. خلاصه اين كه در عين حال كه استاد و فقيه بود، براي همه يك دوست هم بودند و اگر كسي مشكل و گرفتارياي داشت، برطرف ميكردند و اگر هم نميتوانست او را راضي ميكرد.در نجف از اينجهت واقعا بينظير بود. هيچ كس ديگري نبود كه حال اين امور و خلق اين كارها را داشته باشد و اين تحمل را داشته باشد كه بتواند تمام جوانهاي طلاب را اينگونه جمع و جور كند و دست به سرشان بكشد و در كارهاي زندگي، اگر گرفتارياي دارند، مشكلاتشان را برطرف كند. واقعاً شخصيت استثنايياي بود.از رابطه ايشان با مرحوم نواب صفوي چه ميدانيد؟اين واقعه از نظر تاريخي بسيار مهم است، نواب صفوي از شاگردان ايشان بوده و ايشان او را تشويق ميكند كه به ايران مسافرت كند و وارد عمليات عليه كسروي شود؛ نفس آقاي مدني به او خورده بود.از كودتاي بعثيها در عراق و موضع شهيد مدني خاطرهاي داريد؟ آن زمان آنجا نبودم، ولي اين را ميدانم كه ايشان با اخلاص و ايماني كه داشتند، در مبارزات آيت الله العظمي حكيم با بعثيها، سرسختانه از ايشان حمايت ميكردند، طلاب را جمع ميكردند و به بغداد ميبردند. براي آيت الله حكيم و دفاع از ايشان تلاش زيادي كردند و با اينكه عرب نبودند و در عراق افراد غريب هم كمتر ميتوانند اين كارها را انجام دهند، ولي هيچ روحاني عربي اينطور كه ايشان علني سينه سپر كرد و دفاع ميكرد، پيش قدم نشد. مهمترين ويژگي اخلاقي ايشان چه بود؟تواضع؛ با آنكه در سطح علمي بسيار بالا و مورد قبول همه طلاب، علما و مراجع بودند، اما با يك طلبهاي كه تازه وارد حوزه ميشد، رفيق ميشد و مثل يك دوست مهربان و يك برادر، با او برخورد ميكرد و محبت عجيبي نسبت به طلاب داشت كه شايد در علما سراغ نداريم كه شخصي اينگونه نسبت به طلاب و شاگردانش متواضع باشد. اين مسئله جاذبه ايشان را زياد ميكرد. البته نسبت به تمامي جوانان اينطور بودند. در حوادثي كه در تبريز پيش آمد، حتي من شنيدم كه بسياري در آنجا اهانتهاي بدي نسبت به ايشان داشتند، ولي او براي رضاي خدا صبر و تحمل ميكرد.از حضرتعالي كه در اين مصاحبه شركت كرديد، سپاسگزاريم.دعا كنيد كه ما بتوانيم از زحماتي كه علما كشيدند، زجرهايي كه كشيدند، تبعيدهايي كه رفتند و اهانتهايي كه شدند، قدرداني كنيم. كسي نميداند كه اينان چقدر مورد اهانت اشخاص حقيقي و حقوقي قرار گرفتند و اين همه را تحمل كردند! واي به حال ما كه نتوانيم آبروي اين نظام را حفظ كنيم. بايد زحمات آنها را به نسل جوان منعكس كنيم. اگر براي جوانان تفهيم شود، جوانان امروز هم جذب ميشوند. فطرت همه پاك است، اگر الان هم شهيد مدني وارد دانشگاه شود، تمام جوانان گرد وي جمع ميشوند، چون خلقش خلق نبوي است. هيچ خشونتي در وجود ايشان نبود، اين بود كه همه را جذب و جمع ميكرد، اين حلم، علم و اخلاق ايشان موجب جمع شدن جوانان ميشد.