جهاد اكبر در عالم روحانيت - جهاد اکبر در عالم روحانیت (آیت الله مدنی) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جهاد اکبر در عالم روحانیت (آیت الله مدنی) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جهاد اكبر در عالم روحانيت

سوابق علمي و مبارزاتي شهيد آيت الله مدني در گفتگو با آيت الله سجادي

با تشكر از بذل فرصت و عنايت، در ابتدا از سابقه آشنايي خود با آيت الله شهيد مدني بگوييد.

«من المؤمنين رجالٌ صدقو ما عهدوا عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا».

در سال‏هاي بعد از تبعيد حضرت امام(ره)، ما هم به اجبار به نجف اشرف هجرت كرديم. طرحي كه از طرف رژيم شاه عليه حضرت امام طرح‏ريزي شد اين بود كه امام را در نجف منزوي كنند. افرادي را هم براي اين كار بسيج كرده بودند. نقش شهيد مدني (رحمه‏الله عليه) در اين جهت بسيار موثر بود. شخصيت ايشان، هم از جهت علمي و هم از جهت تقوايي مورد قبول همه علماي نجف بود، تا جايي كه هر وقت مرحوم آيت الله العظمي خويي نبودند، شهيد مدني در «مسجد الخضري» به جاي ايشان نماز مي‏خواند؛ يعني اينقدر مورد توجه بودند.

در حوزه نجف جانشيني مرجعي مانند آيت الله خويي كه استاد حوزه و مورد وفاق همه طلاب و فضلا بودند، بسيار مهم بود. ايشان مورد احترام كل حوزه علميه بود، هم از جهت علمي و هم از جهت تقوايي و شاگردان زيادي هم داشتند. ما هم چند سال مقداري از سطح از جمله رسائل را در خدمت ايشان مي‏خوانديم. ايشان واقعاً اخلاق، حلم، علم و تقوا را با هم جمع كرده بودند و از علماي رباني زبانزد شهر نجف اشرف بود.

به نظر من جهاد شهيد مدني در نجف، به مراتب سخت‏تر و سنگين‏تر از دوره انقلاب بود. در آنجا نقشه‏هاي پليدي بود، اما شهيد مدني مقيد بود كه هميشه در نماز امام حاضر شود و در صف اول هم مي‏ايستاد. در درس‏هايشان هم معمولاً اگر مي‏خواستند جايزه‏اي بدهند، كتاب تحريرالوسيله بود.

پس از اينكه آيت الله حكيم از دنيا رفتند، ايشان طلبه‏ها را به امام ارجاع مي‏داد، لذا سخت تحت فشار قرار گرفته بود. آن ايادي مرموزي كه براي رژيم شاه فعاليت مي‏كردند، فشار مي‏آوردند كه بايد تكليف روشن شود؛ اگر مي‏خواهيد جاي آقاي خويي نماز بخوانيد، با اين مسير كه مي‏پيمايي، نمي‏شود. ايشان گفتند: نمي‏خواهم دينم را براي مسجدالخضري بفروشم! ايشان را در انواع و اقسام فشارهاي اجتماعي و سياسي قرار دادند كه ايشان روش خود را عوض كند و موضعش را تغيير دهد، ولي هيچ گونه تزلزلي در ايشان به وجود نيامد و روز به روز فعال‏تر بود.

به نظر من، جهاد اكبري بود كه ايشان در آن شركت داشتند، چون هواداران امام، هم از نظر اقتصادي و هم از نظر اجتماعي و... مورد تهاجم بودند هدف اين بود، كه آن‏ها را منزوي كنند و با اتهامات و اهانت‏ها و اذيت و آزارها مواجه بودند. اما ايشان با شخصيت بزرگي كه در نجف اشرف داشت و مورد توجه بود، تمام مسائل آخوندي را كه متداول بود، و چه بسا عده‏اي دنبال اين‏گونه درس خواندن هم بودند، گذاشت و گذشت و خود را فداي راه امام و خط امام كرد؛ واقعا جهاد بزرگي بود. ايشان در سطحي بود كه اگر درس خارج خود را شروع مي‏كرد، در نجف 50 يا 60 شاگرد داشت، ولي براي حمايت از راه امام و خط امام، در صف اول نماز و درس ايشان در نجف، حضور داشت و مبارزه مي‏كرد.

طلاب جوان را به حضرت امام سوق مي‏داد و در كلماتشان مي‏گفت كه اگر يك صف از صف نماز امام كم شود، من ناراحت مي‏شوم؛ يعني در مدرسه بروجردي كه امام خميني(ره) در آن نماز مي‏خواند، نبايد يك جاي خالي باشد. نماز و درس امام را مثل جبهه جنگ مي‏دانست. تمام آن مزاياي دنيوي‏اي كه آنها به او مي‏دادند را طرد كرد. واقعا جهاد اكبر در عالم روحانيت بود. رابطه ايشان با امام رابطه‏اي ايماني بود كه بر اساس ايمان و عشق به خدا و پيامبر شكل گرفت. ايشان خالصانه به امام خدمت مي‏كرد و هيچ توقعي هم نداشت؛ فقط به دليل تشخيص خود كه ايشان[امام] مرد حق است، چون واقعا هيچ نيازي به امام نداشت.

در آن زمان امام در غربت بود و شهيد مدني در مرجعيت امام در ايران، و عراق نقش بسيار مهمي داشت. براستي در نجف در هواداري از امام، نمي‏شد براي ايشان دومي پيدا كرد. البته هواداران امام زياد بودند، ولي در اين موقعيت نبودند؛ طلاب و روحانيون مبارز زيادي بودند كه بسيار فداكاري مي‏كردند، ولي جوان بودند و از جهت حوزه به درجه و موقعيت بالا نرسيده بودند. در نجف يكي ايشان بود و ديگري آيت الله راستي (كه خدا ايشان را شفا دهد)، اين دو در مرجعيت و حفظ حيثيت امام نقش بسيار مؤثري داشتند. حضرت آيت الله راستي هم در اين جهت در نجف اشرف بسيار اذيت شد.

آقاي راستي به صورت مرتب در درس امام حاضر مي‏شد. به ايشان گفته بودند: شما چرا؟! گفته بود: من تا امام نيامده بودند، خيال مي‏كردم بي‏نياز هستم، اما درس حضرت امام كه رفتم، ديدم نه هنوز بايد درس بخوانم و اين تعبير براي حوزه نجف بسيار سنگين بود.

از اخلاق اجتماعي شهيد مدني چه خاطره‏هايي داريد؟

از نظر اخلاق، از نظر مردم‏داري واقعاً نمونه بود، آيت الله مدني(رحمه الله) داراي خلق نبوي بود. در نجف اشرف طلاب ايراني زياد بودند؛ شهيد مدني پناهگاه روحانيون جوان ايراني بود. وي خوش خلق، باصفا و با محبت بود. روزهاي شهادت ائمه روضه داشت، طلاب جوان حاضر مي‏شدند و خود ايشان به منبر مي‏رفتند. ايشان طلاب را چنان در بغل مي‏گرفت كه مثل اينكه فرزندش سال‏ها نبوده و حالا آمده است. خيلي با محبت، عشق و علاقه طلاب را پرورش مي‏داد و اين شايد در نجف بي‏نظير بود.

در اين جهت شايد بتوان گفت كه استثنايي بود، محور جوان‏هاي طلبه بود و با آن‏ها عشق مي‏كرد. كارواني داشت كه سالي چند مرتبه به طرف كربلا مي‏رفتند؛ يك جمع 50 ـ 60 نفري از طلاب جوان همراه ايشان، پياده از نجف به كربلا مي‏رفتند. ايشان در اين مسير برنامه‏هاي تربيتي بسيار خوبي داشتند. در پياده‏روي كارها را تقسيم مي‏كردند و اگر كسي اشتباه مي‏كرد، گوشزد مي‏كردند. خلاصه اين كه در عين حال كه استاد و فقيه بود، براي همه يك دوست هم بودند و اگر كسي مشكل و گرفتاري‏اي داشت، برطرف مي‏كردند و اگر هم نمي‏توانست او را راضي مي‏كرد.

در نجف از اين‏جهت واقعا بي‏نظير بود. هيچ كس ديگري نبود كه حال اين امور و خلق اين كارها را داشته باشد و اين تحمل را داشته باشد كه بتواند تمام جوان‏هاي طلاب را اين‏گونه جمع و جور كند و دست به سرشان بكشد و در كارهاي زندگي، اگر گرفتاري‏اي دارند، مشكلاتشان را برطرف كند. واقعاً شخصيت استثنايي‏اي بود.

از رابطه ايشان با مرحوم نواب صفوي چه مي‏دانيد؟

اين واقعه از نظر تاريخي بسيار مهم است، نواب صفوي از شاگردان ايشان بوده و ايشان او را تشويق مي‏كند كه به ايران مسافرت كند و وارد عمليات عليه كسروي شود؛ نفس آقاي مدني به او خورده بود.

از كودتاي بعثي‏ها در عراق و موضع شهيد مدني خاطره‏اي داريد؟

آن زمان آنجا نبودم، ولي اين را مي‏دانم كه ايشان با اخلاص و ايماني كه داشتند، در مبارزات آيت الله العظمي حكيم با بعثي‏ها، سرسختانه از ايشان حمايت مي‏كردند، طلاب را جمع مي‏كردند و به بغداد مي‏بردند. براي آيت الله حكيم و دفاع از ايشان تلاش زيادي كردند و با اينكه عرب نبودند و در عراق افراد غريب هم كمتر مي‏توانند اين كارها را انجام دهند، ولي هيچ روحاني عربي اينطور كه ايشان علني سينه سپر كرد و دفاع مي‏كرد، پيش قدم نشد.

مهم‏ترين ويژگي اخلاقي ايشان چه بود؟

تواضع؛ با آنكه در سطح علمي بسيار بالا و مورد قبول همه طلاب، علما و مراجع بودند، اما با يك طلبه‏اي كه تازه وارد حوزه مي‏شد، رفيق مي‏شد و مثل يك دوست مهربان و يك برادر، با او برخورد مي‏كرد و محبت عجيبي نسبت به طلاب داشت كه شايد در علما سراغ نداريم كه شخصي اينگونه نسبت به طلاب و شاگردانش متواضع باشد. اين مسئله جاذبه ايشان را زياد مي‏كرد. البته نسبت به تمامي جوانان اين‏طور بودند. در حوادثي كه در تبريز پيش آمد، حتي من شنيدم كه بسياري در آنجا اهانت‏هاي بدي نسبت به ايشان داشتند، ولي او براي رضاي خدا صبر و تحمل مي‏كرد.

از حضرتعالي كه در اين مصاحبه شركت كرديد، سپاسگزاريم.

دعا كنيد كه ما بتوانيم از زحماتي كه علما كشيدند، زجرهايي كه كشيدند، تبعيدهايي كه رفتند و اهانت‏هايي كه شدند، قدرداني كنيم. كسي نمي‏داند كه اينان چقدر مورد اهانت اشخاص حقيقي و حقوقي قرار گرفتند و اين همه را تحمل كردند! واي به حال ما كه نتوانيم آبروي اين نظام را حفظ كنيم.

بايد زحمات آنها را به نسل جوان منعكس كنيم. اگر براي جوانان تفهيم شود، جوانان امروز هم جذب مي‏شوند. فطرت همه پاك است، اگر الان هم شهيد مدني وارد دانشگاه شود، تمام جوانان گرد وي جمع مي‏شوند، چون خلقش خلق نبوي است. هيچ خشونتي در وجود ايشان نبود، اين بود كه همه را جذب و جمع مي‏كرد، اين حلم، علم و اخلاق ايشان موجب جمع شدن جوانان مي‏شد.

/ 1