خودگروي در اخلاق اسلامي«يك نظريه در باب نظام اخلاقي اسلام»
دكتر علي شيرواني1
چكيده
امروزه در بحثهاي نظري اخلاق، موسوم به فلسفه اخلاق، ساختارهاي نويني براي دستهبندي و طبقهبندي مكاتب و نظامهاي اخلاقي ارائه شده تا به صورت سازمان يافتهتري آراء و انديشهها و نظامهاي اخلاقي شناخته، بررسي و نقّادي شوند و نقاط قوّت و ضعف هر كدام در مقايسه با ديگر نظامها روشن گردد.
يكي از بهترين تقسيمها در اين باره از سوي ويليام كِي فرانكنا، در كتاب پرآوازهاش به نام «Ethics». مطرح و مورد پذيرش فيلسوفان اخلاق قرار گرفته است. نگارنده در كتابي به نام «اخلاق هنجاري» كه توسط پژوهشگاه فرهنگ و انديشه انتشار يافت، براساس همان ساختار، مكاتب اخلاقي را معرّفي و سپس نقد و بررسي كرده است.
در اينجا در پي آن هستيم كه جايگاه نظام اخلاقي اسلام را در آن ساختار مشخص كنيم؛ به طور خلاصه نگارنده بر آن است كه نظام اخلاقي اسلام يك نظام غايتگرا و خودگراست و غايت موردنظر در آن همان لذّت است.
يكم. اگر دين (در اين بحث اسلام) را مجموعه عقايد و دستورات عملي بدانيم كه بنا بر ادعاي آورنده و پيروان آن، عقايد و دستورات (پيامبر اسلام و مسلمانان)، از سوي آفريدگار جهان ميباشد، و اخلاق را مجموعه آموزههايي كه راه و رسم زندگي كردن به نحو شايسته و بايسته را ترسيم كرده، بايدها و نبايدهاي ارزشي حاكم بر رفتار آدمي را مينماياند، به خوبيبه رابطه تنگاتنگ دين و اخلاق پي خواهيم برد و اخلاق را پارهاي ناگسستني از دين به شمار خواهيم آورد. از اين رو، سخن گفتن از اخلاق منسوب به اسلام، سخني به جا، و بحث درباره نظام اخلاقي اسلام امري موجه و گفت و گو درباره ساختار كلي حاكم بر اين نظام، امري در خور تأمل و انديشه خواهد بود.
چنين بحثي امروزه، تحت عنوان اخلاق هنجاري مطرح ميشود. اخلاق هنجاري كه بخش مهمي از فلسفه اخلاق را شكل ميدهد، در پي تبيين نظامي از قواعد و اصول حاكم بر افعال اخلاقي است. اخلاق هنجاري داراي دوبخش است؛ دربخش نخست، معيارهاي كلي اخلاق2 مطرح ميشود و خوب و بدهاي كلي، ملاك كار درست و نادرست، رابطه خوبيو درستي و معيار خوبيو بدي كارها مطرح ميشود و دربخش دوم از خوبيو بدي، و درستي و نادرستي، اخلاقي يا غير اخلاقي بودن افعال خاص3، سخن به ميان ميآيد.4
دوم. گزارشي اجمالي همراه با نقد و بررسي از رايجترين مكاتب اخلاق هنجاري ارائه شد. چنانكه غالب آراي موجود در زمينه اخلاق هنجاري، استقلال اخلاق از دين را مفروض ميگيرد و تلاش ميكند، مستقل از خدا و دين، نظامي اخلاقي را بنياد نهد؛ اين مكاتب در واقع نوعي اخلاق سكولار را عرضه ميكنند.
اينك بر اساس ساختار اصطلاحاتي كه براي معرفي مكاتب اخلاقي رايج در مغرب زمين معهود است، ميكوشيم جايگاه اخلاق اسلامي را در آن ساختار بيابيم.
سوم. مكاتب اخلاق هنجاري را فيلسوفان اخلاق،5 در دو دسته كلي جاي دادهاند:
الف. نظريههاي غايت انگارانه6.
ب. نظريههاي وظيفه گرايانه7.
گروه نخست بازشناسي بايد و نبايدها، درست و نادرستها، و خوب و بدها را با توجه به نتيجه كار تعيين ميكنند و اينكه ميزان خير و شر، مترتب بر آن چه اندازه است، اما گروه دوم بر آنند كه ويژگيهاي خود عمل، قطع نظر از ميزان خيري كه در پي ميآورد، ميتواند آن عمل را صواب و لازم گرداند. براي مثال وفاي به عهد، كاري عادلانه است، خداوند به آن فرمان داده است و نيز حكومت به آن امر كرده است. در نظر وظيفهگرا، هر يك از اين ويژگيها ميتواند وفاي به عهد را خوب درست و لازم گرداند، هر چند خيري بر آن مترتب نشود. بر خلاف او غايت انگار، تنها ويژگي مؤثر در صواب و ناصواب بودن عمل را ميزان خيري كه بدان ميانجامد ميداند.
حال ميپرسيم كه مكتب اخلاقي اسلام به كدام يك از اين دو دسته تعلق دارد؟
پاسخ ما آن است كه مكتب اخلاقي اسلام غايت انگار است، نه وظيفه گرا. اين گفته ممكن است در بادي نظر، شگفتانگيز باشد، اما دليل ما بر اين مدعا آن است كه در متون ديني ما، اعم از آيات و روايات، در مقام تشويق و دعوت به انجام كارهاي خير، بر اين نكته تأكيد شده است كه اين كارها موجب سعادت، آسايش، اطمينان، فلاح، فوز و مانند آن است؛ يعني نكته اينكه اين كارها بايستني است و انسان بايد به انجام آنها اهتمام ورزد، آن است كه موجب سعادت او ميشود، و اين عين غايتانگاري است. انسان به عنوان موجودي مختار و آگاه، در افعال خود غايت داشته، هر كاري را به هدفي و براي برآوردن غرضي انجام ميدهد.8 با توجه به آيات قرآن كريم دانسته ميشود كه غايت نهايي و مطلوب بالذات انسان در كارهاي اخلاقي سعادت، فوز و فلاح نهايي است كه به برخورداري او از بالاترين سرورها و ابتهاجها، به لحاظ كمي و كيفي اشاره دارد.9
اگر قرآن كريم به تقوا فرا ميخواند، براي آن است كه موجب فلاح و رستگاري انسان ميشود: «اتقوا الله لعلّكم تفلحون»10، و نيز اگر از مؤمنان ميخواهد كه فراوان خدا را ياد كنند، بدان سبب است كه موجب فلاح ايشان ميگردد: «واذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون»11. ذكر دوزخ و فردوس، و تأكيد بر نعمتهاي بهشتي و عذابهاي دوزخي كه در انتظار خوبان و بدان است، همه و همه حكايت از آن دارد كه ديدگاه اخلاق اسلامي، ديدگاهي غايت انگارانه است، تا آنجا كه گاه از تعبير تجارت و خريد و فروش نيز در متون ديني استفاده شده است:
«يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم علي تجارة تنجيكم من عذاب اليم»12.
«ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنة»13.
به بياني ديگر، در نظامهاي اخلاقي غايتگرا، يك يا چند غايت و هدف، جهت و سمت و سوي افعال اخلاقي را مشخص ميكند و خير و شرّهاي اخلاقي خاص و موردي را معين ميسازد. براساس غايتانگاري كاري داراي ارزش اخلاقي است كه انسان را به آن غايت نهايي و مطلوب بالذات رهنمون شود. اين مطلوب بالذات، هرچند خود واجد ارزش اخلاقي نيست و خير اخلاقي ندارد (چرا كه در اين صورت محذور دور لازم ميآيد)، امّا خير بودن هر فعلي وابسته به آن است، مانند "واحد" كه در نگاه فلسفي عدد نيست، ولي مقوّم همه اعداد است. يك عدد نيست، ولي عدد ساز است. مطلوب بالذات و غايةالغايات نيز خود ارزش اخلاقي ندارد، ولي ارزش ساز است.
مدعاي ما آن است كه در نظام اخلاقي اسلام، چنين غايتي وجود دارد؛ يعني غايتي هست كه خوبي هر كاري، مطلوبيت اخلاقي هر عملي و ارزش هر فعلي به خاطر آن و به سبب آن است، و آن چيز همان سعادت فاعل فعل است. دستيابي به زندگي سعادتمندانه مرهون تلاش و كوشش آدمي است و دستورالعملهاي اخلاقي سمت و سوي كارهايي را كه ما را به آن سعادت ميرساند، مشخص ميسازد.
در زبان قرآن دو واژه فوز و فلاح، به همين غايت نهايي اشاره دارد. فلاح به معناي رستگاري است و كسي كه با كوشش خود موانعِ رسيدن به سعادت را برداشته و به غايت نهايي خود باريافته، رستگار است. فوز نيز به معناي كاميابي و رسيدن به مطلوب است. قرآن كريم غايت كارهاي نيك را فلاح و فوز كه همان سعادت است ميداند و براي اين امور غايت ديگري را ذكر نميكند، و اين نشان ميدهد كه مطلوبيت اين امور، بالذات است. براي روشنتر شدن مطلب، نمونهاي از اين آيات را مرور ميكنيم:
* «يا ايّها الذين آمنوا لاتأكلوا الرّبا اضعافا مضاعفة و اتّقوااللّه لعلّكم تفلحون14؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، ربا را [با سودِ [چندين برابر مخوريد، و از خدا پروا كنيد، باشد كه رستگار شويد».
در اين آيه، تقوا و پرهيزگاري كه از برترين ارزشهاي اخلاقي اسلامي است، به فلاح تعليل شده، و رستگاري، غايت آن معرّفي شده است؛ يعني از ربا بپرهيزيد تا به تقوا دست يابيد، و اگر بپرسيد چرا بايد به تقوا دست يابيم، ميگوييم براي اينكه رستگار و سعادتمند شويد و در اينجا سخن پايان مييابد.
* «يا ايّها الذين آمنوا اركعوا واسجدوا واعبدوا ربّكم وافعلوا الخير لعلّكم تفلحون15؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد، باشد كه رستگار شويد».
در اين آيه مردم به عبادت خداوند و انجام هر كار خوب فراخوانده شدهاند و اگر بپرسيد كه چرا ما بايد خدا را بپرستيم و كار خوب بكنيم، پاسخ داده شده: براي آنكه در اين صورت رستگار و سعادتمند خواهيد شد. گويي رستگاري مطلوبِ بالذات آدمي است، و خود فينفسه خواستني است، نه آنكه خود مقدمهاي براي رسيدن به يك هدف بالاتر باشد؛ چنان كه اشاره شد، در هيچ آيهاي براي فلاح و فوز و سعادت انسان غايتي ذكر نشده است كه بكوشيد رستگار و كامياب و سعادتمند شويد تا چنين و چنان شود.
چهارم. نظامهاي اخلاقي غايت انگارانه، خود بر چند قسم هستند:
الف. نظامهاي خود گرا16: يك غايت انگارِ خودگرا همواره در پي به دست آوردن بيشترين خير، سود و مصلحت است و در اعمال خود، پيوسته به نتايج نظر دارد (غايت انگار). افزون بر آن، آنچه براي او مهم است، خير و صلاح خودش است، نه ديگران. چنين نظامي را خودگروي اخلاقي مينامند.
ب. نظامهاي سودگرا17: در نظر اينان، ملاك خوب و بد، خير و شر همگاني است، نه خير و شر شخصي. البته ممكن است در اين ميان نيز مكاتبي باشد كه خير گروه، ملت يا حتي خانواده را مورد نظر قرار دهند كه اهميت آن كمتر از دو شاخه قبلي است. پرسش آن است كه نظام اخلاقي اسلام، به كدام يك از اين دستهها تعلق دارد: خودگراست يا همهگرا، يا گروهگرا.
پاسخ آن است كه با توجه به متون ديني ما، نظام اخلاقي اسلام يك نظام غايت انگار خود گرا است؛ معناي اين سخن آن است كه اولاً، فعل اخلاقي در اسلام هدف و غرض (غايت) دارد و ثانيا، آن هدف و غرض مربوط به شخص عامل است.
دليل اين مدعا، با تأمّل در آيات پيش گفته، معلوم ميشود؛ آنچه در آيات قرآن به عنوان غايت نهايي و مطلوب بالذات بيان شده، فوز و فلاح خود فاعل است و نه ديگران.
قرآن كريم از ما ميخواهد كه كار خوب انجام دهيم تا خودمان رستگار شويم. هرگز از كسي خواسته نشده است كه كاري را انجام دهد تا مايه رستگاري ديگران شود.
اگر از ما خواسته شده است كه در جهت هدايت ديگران گام برداريم، براي آن است كه اين كار، خود ما را به سعادت و رستگاري نزديك ميكند.
در منطق قرآن كريم، هر كس در گرو كرده خويش است: «كلّ امرءٍ بما كسب رهينٌ»18. اگر كسي كار شايستهاي انجام دهد، هرچند نيكي و احسان به ديگران و رساندن خيري به ايشان باشد، سرانجام به سود خود اوست، چنان كه اگر كسي كار بدي كند، به زيان خود كرده است؛ «من عمل صالحا فلفسه و من اساء فعليها»19.
همانگونه كه كسي بار ديگري را بر دوش نميكشد، از ثمره تلاش ديگران نيز بهرهمند نميشود، و جز از كوشش خود طرفي نميبندد و ثمره كار خود را خواهد ديد: «أن لاتزر وازرة وزر اخري و ان ليس للانسان الاّ ماسعي و انّ سعيه سوف يُري»20. حاصل آنكه، هركس به وزن ذرهاي نيكي كند، خود آن را خواهد ديد، هرچند اين نيكي، احسان به ديگران و ايثار و خدمت به مردم باشد، چنان كه اگر به وزن ذرهاي بدي كند، خود آن را خواهد ديد، هرچند اين بدي به ديگران باشد: «فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره»21.
پنجم. در نظامهاي غايت انگار، امور گوناگوني به عنوان غايت فعل اخلاقي مطرح شده است، مانند: لذت، قدرت، معرفت، تحقق كمالات نفس و... هر يك از اين امور نيز به گونههاي متفاوتي تفسير شده و مصاديق مختلفي از آن مد نظر بوده است.
پرسش آن است كه در مكتب اخلاقي اسلام، غايت چيست؟ باز هم با مراجعه به متون ديني دانسته ميشود كه غايت در اين نظام، لذت است، اما نه لذتهاي حسي دنيوي كه ناپايدار، سطحي و توأم با رنجها و آلام فراوان است، بلكه لذتهاي پايدار، عميق و خالي از هر گونه رنج و سختي. با مروري بر آيات كريمه قرآن روشن ميشود كه خداوند از انسان خواسته خود را در لذتهاي دنيوي كه گذرا و همراه با رنجهاي فراوان و بسيار پايين مرتبت هستند، محدود نساخته به آخرت و نعمتهاي جاودانه و ژرفتر آن نظر بدوزد.
قرآن كريم، انسان را نكوهش ميكند كه چرا زندگي دنيا را برميگزيند، در حالي كه آخرت بهتر و پايدارتر است: «بل تؤثرون الحياة الدنيا و الآخرة خير و ابقي»22، و يادآور ميشود كه در بهشت، هرچه دل بخواهد و ديده را خوش آيد، هست و بهشتيان براي هميشه مقيم آن دارالسرور خواهند بود: «فيها ما تشتهيه الانفس و تلذّ الاعين و انتم فيها خالدون»23؛ اهل بهشت نيز زبان به شكر الهي ميگشايند و ميگويند: «سپاس خداي را كه اندوه را از ما زدود، به راستي او آمرزنده و پاداش دهنده است، او از فضل خويش ما را در سراي جاودان جاي داد كه در آن، نه رنجي و زحمتي به ما ميرسد، و نه خستگي و ناتواني: «و قالوا الحمدللّه الّذي اذهب عنّا الحزن انّ ربّنا لغفور شكور الّذي احلّنا دارالمقامة من فضله لايمسّنا فيها نصب و لايمسّنا فيها لغوب»24.
چنانكه ملاحظه ميشود، در مقام تشويق و ترغيب انسان به ايمان و عمل صالح و انجام افعال اخلاقي، تأكيد عمده بر خوشيها و لذتهايي است كه بر آن مترتب ميشود، لذتهايي بيپايان و بيانقطاع كه با هيچ غم و اندوه و رنجي آميخته نيست.
البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه از نگاه قرآن، بالاترين لذت و سرور و ابتهاجي كه براي انسان حاصل ميشود، لذت حاصل از انس با خدا، قرب به او و نظر به جمال و جلال الهي است: «و رضوانٌ من الله اكبر»25. از اين رو ميتوان گفت: غايت در نظام اخلاقي اسلام قرب الي الله است؛ يعني مصداق آن مفهوم غايي، قرب الهي است.
در قرآن كريم به تقّرب پيامبر به خداوند اشاره ميكند و اصل قرب الهي را به عنوان مقامي محمود و مطلوب يادآور ميگردد: «ثمّ دني فتدلّي فكان قاب قوسين اوأدني26؛ سپس نزديك و نزديكتر شد، پس [فاصله [به اندازه دو كمان يا نزديكتر بود». در مناجاتهاي معصومين بر مسئله قرب به خداوند تأكيد فراواني رفته است و ايشان آن را مهمترين خواسته و بالاترين مطلوب خود به شمار آوردهاند: امير مؤمنان از خداوند ميخواهد كه او را نزديكترين بنده و مقربترين ايشان نزد خويش قرار دهد: «واجعلني من احسن عبيدك نصيبا عندك، و اقربهم منزلة منك و اخصّهم زلفة لديك»27.
امام سجاد(ع) خداوند را تنها مقصود خود معرّفي ميكند و ديدار او را مايه روشني چشم و وصالش را آرزوي خود ميشمارد و بيان ميدارد كه مشتاق خداوند و دلداده محبّت اوست و اينكه نزديكي و تقرّب به خداوند، نهايت خواسته و خواسته نهايي او است: «فانت لاغيرك مرادي، و لك لالسواك سهري و سُهادي، و لقاؤك قرّة عيني، و وصلك مُني نفسي و اليك شوقي و في محبّـتك ولهي، و الي هواك صبابتي، و رضاك بغيتي، و رؤيتك حاجتي، و جوارك طلبتي، و قربك غاية سؤلي»28، و در جاي ديگر از خداوند ميخواهد كه او را از كساني قرار دهد كه براي قرب خود برگزيده است: «فاجعلنا ممّن اصطفيته لقربك»29، و بيان ميكند كه هيچ چيز، جز قرب به خداوند نميتواند غم و اندوه وي را برطرف سازد: «و غمّي لايزيله الاّ قربك»30، و در مناجاتي ديگر، اين حقيقت را بازگو ميكند كه اكرام فراوان الهي و نعمت زيبا و خوشايندي كه خداوند وعده آن را داده و بندگان بدان اميدوارند و در پس كارهاي نيك خود، رسيدن به آن را آرزو دارند، در پرتو نزديكي و قرب الهي محقق ميگردد: «اسألك... ان تحقق ظنّي بما اؤمّله من جزيل اكرامك و جميل انعامك في القربي منك و الزلفي لديك»31.
حكيمان مسلمان نيز با تأثر از منابع اسلامي، بر مفهوم قرب به خدا تأكيد داشته، سعادت حقيقي و مطلوب بالذات را همان ميدانند. براي نمونه، ابن سينا سعادت حقيقي انسان را «نزديكي به حق اول» ميداند تأكيد ميكند كه مطلوبهاي ديگر در برابر آن ناچيز است. ميل و رغبت حكماي الهي براي دستيابي به اين سعادت بيش از رسيدن به سعادت جسم است: «و الحكماء الالهيّون رغبتهم في اصابة هذه السعادة اعظم من رغبتهم في اصابة السعادة البدنية، بل كأنهم لايلتفتون الي تلك، و ان اعطوها، و لايستعظمونها في جنبة هذه السعادة التي هي مقاربة الحق الاول»32.
بايد توجه داشت كه نظام اخلاقي اسلام به لحاظ غايي ثنوي نيست، هدف يك چيز است و آن سعادت نهايي است و اين حقيقتي است كه مفاهيم عديدهاي بر آن منطبق ميگردد، مفاهيم متعددي كه به عنوان غايت نهايي در نظام اخلاقي ياد ميشود، يا اتحاد مصداقي دارند و يا اختلاف تشكيكي، نه آنكه دو امر مختلف در عرض يكديگر، غايت نظام اخلاقي باشد.
ششم. واژه لذّت، شايد به خاطر كثرت كاربرد آن در مصاديق نازل و پست، مانند لذت حاصل از خور و خواب و مانند آن كه به ساحت فرودينِ وجود انساني مربوط است، ممكن است خوشايند به نظر نرسد و از اين رو، اگر گفته شود در نظام اخلاق اسلامي، هدف غايي لذّت است، واكنشي منفي در شنونده پديد ميآيد و اين گمان را برميانگيزد كه گوينده مرتبت والاي اهداف اخلاقي اسلام را به ساحتي فرودين تنزل داده است. اما بايد يادآور شد كه حقيقت لذت، چنان كه حكيمان يادآور شدهاند، ادراك امر ملايم است از آن جهت كه ملايم است. و به تعبير بوعلي سينا: «انّ اللذة هي ادراك و نيل لوصول ما هو عند المدرك كمال و خير من حيث هو كذلك ؛33 لذت يك نوع رسيدن و ادراك است كه از رسيدن به چيزي كه براي ادراك كننده كمال و خير است، از آن جهت كه كمال و خير است، حاصل ميگردد»34.
از اينجا دانسته ميشود كه براي حصول لذت، دو امر لازم است و به ديگر سخن، لذت به دو چيز وابسته است؛ يكي رسيدن به واقعيتي كه آن واقعيت، خير و كمال است و ديگر ادراك آن كمال خيري به صفت كمال و خيري. چنانكه بوعلي سينا ميگويد: «و كل لذّة فانّها تتعلّق بامرين: بكمال خيري و بادراك له من حيث هو كذلك»35.
از اين تحليل فلسفي دانسته ميشود كه حقيقت لذّت، امري مثبت و مطلوب است و هيچ بار منفياي آن را همراهي نميكند، و نيز معلوم ميشود كه نه تنها لذّت به مرحله فرودين و ساحت پست وجود انساني (حيوانيت انسان) اختصاص ندارد و ابعاد متعالي وجود انساني را نيز در بر ميگيرد، بلكه منحصر در انسان نيز نبوده، در هر موجود مُدرِكي ميتوان نشان آن را يافت. و نيز دانسته ميشود كه درجه و مقدار لذّت حاصل شده براي شخص، به كمال و نقص موضوع لذّت (شئ مستلذٌبه) و نيز كمال و نقص قوه ادراكي و به تعبيري خودِ ادراك وابسته است. هرچه مستلذٌبه، مرتبه وجودي بالاتري داشته باشد و نيز هرچه ادراك، قويتر باشد، لذّت حاصل شده، بيشتر خواهد بود. و از همين بيان دانسته ميشود كه بالاترين درجه لذّت، بلكه لذّت بينهايت و نامتناهي را بايد در ذات الهي سراغ گرفت، چرا كه آن وجود نامتناهي با علمي حضوري كه عين ذات خويش است، كمال نامتناهي ذات خويش را ادراك ميكند و چنان كه گفتيم، لذت چيزي نيست، جز ادراك و نيل به كمال و خير از آن جهت كه كمال و خير است. بنابراين، به گفته بوعلي «اجلٌ مبتهج بشئ هو الاوّل بذاته؛36 بيشترين درجه ابتهاج و سرور و لذت را خداوند از ذات خود ميبرد».
از اينجا دانسته ميشود كه حقيقت «لذّت» امري مقدس و متعالي است، و اگر نكوهشي در اين باره هست، به خاطر امور جنبي و عارضي است، مانند اقتصار و اكتفا به مراتب پايين لذت و غفلت، و محروميت از مراتب متعالي آن.
هفتم. از آنچه در تحليل لذّت آمد، پاسخ پرسشي ديگر نيز معلوم گرديد، و آن رابطه لذّت با كمال است و اينكه آيا غايت در نظام اخلاقي اسلام، وصول به كمال نهايي است، يا دستيابي به بالاترين درجه لذت. از تحليل و تعريف لذّت معلوم گرديد كه اين دو امر، دو حقيقت همراهند و هرگز جدايي آن دو از يكديگر متصور نيست. هر جا وصول به كمال باشد، لذت هم محقق است و هر جا لذّتي حاصل ميآيد، لاجرم كمالي تحقق يافته است و بالطبع بالاترين لذت و لذت نهايي را بايد در رسيدن به بالاترين كمال و كمال نهايي جست. اما در اينجا پرسشي عميق و دقيق مطرح ميگردد و آن اينكه آيا ما در درجه اول خواهانِ كمال خويش هستيم و چون خواهان آن هستيم، از رسيدن به آن لذت ميبريم، يا آنكه در درجه اول ميخواهيم به لذت دست يابيم و چون لذّت را در رسيدن به كمال ميبينيم، طالب كمال ميشويم؟ در اينكه دستيابي به كمال براي موجود مدرِك خوشايند است و اين دو با يكديگر عجين هستند، ترديدي نيست، و نيز اين حقيقت كه در موجود مدرِك گرايش به سمت كمال وجود دارد و با يك جذبه و كشش تكويني به سوي آن رانده ميشود، مورد قبول حكيمان است. اما به نظر ميرسد كه اين پرسش همچنان باقي است كه آيا اوّلاً و بالذات كمال خود را ميخواهيم و ميجوييم، يا آنكه كمال را از آن رو ميطلبيم كه از دستيابي به آن لذّت ميبريم؟
هشتم. باز هم بر اين نكته تأكيد ميكنيم كه وقتي ميگوييم، غايت فعل اخلاقي، لذّت است، مقصود ما لذتهاي پست، گذرا، آني و ناپايدار مادّي و حسّي نيست، بلكه مراد دستيابي به پايدارترين، عميقترين و همه جانبهترين لذّتي است كه براي نوع انسان متصوّر است كه از آن به سعادت تعبير ميشود؛ بنابراين، لذّتي كه رنج بيشتري را در پي دارد و يا مانع دستيابي انسان به انواع برتر لذّت است، نه تنها بدان دعوت نميشود، بلكه مانع راه و مخلّ دستيابي به هدف اخلاق است. چه بسيار لذتهاي والا و پايداري كه دستيابي به آنها مرهون ترك لذتهاي فرودين است. از اين روست كه به ترك آن لذتها و عدم افراط در آنها توصيه شده است:
اگر لذّت ترك لذّت بداني دگر لذّت نفس لذّت نداني
پينوشتها در دفتر مجله موجود است.
ادامه دارد
1 . استاديار، عضو هيأت علمي و مدير گروه فلسفه و كلام پژوهشكده حوزه و دانشگاه، مدرس حوزه علميه قم.
2. issues of moral theory.
3. substative moral issues.
4. normative ethics.
5 . ر. ك: ويليام كي، فرانكنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، موسسه فرهنگي طه، 1376، ص 41 به بعد.
6. teleological theories.
7. deontological theories.
8 . براي تفصيل اين اجمال نگاه كنيد به: علي شيرواني، اخلاق در قرآن، ج 1، درسهاي استاد مصباح يزدي، انتشارات دارالفكر و نيز : اخلاق اسلامي و مباني نظري آن، بخش دوم .
9 . اصل علت غايي كه به تفصيل در فلسفه اسلامي از آن سخن رفته است.
10 . آل عمران / 130.
11 . انفال / 45.
12. ethical egoism
13. utilitarianism
14 . آل عمران / 130.
15 . حج / 77.
16 . صف / 10.
17 . توبه / 11.
18 . طور / 21.
19 . فصّلت / 46.
20 . نجم / 38 ـ 40.
21 . زلزله / 7 و 8 . از اينجا پاسخ پرسش ديگري نيز معلوم ميشود و آن اينكه انتظار دين از بشر چيست؟ گاهي گفته ميشود كه انتظار دين از انسان آن است كه وظيفهشناس باشد و بندگي خدا را پيشه سازد و آنچه را دين بدان فراخوانده انجام دهد و خلاصه مطيعِ كامل فرمان خدا باشد و جز از خداي سبحان فرمان نبرد.
22 . اعلي / 16 ـ 17.
23 . زخرف / 71.
24 . فاطر / 34 ـ 35.
25 . توبه / 72.
26 . نجم / 8 ـ 9.
27 . دعاي كميل.
28 . محمّد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 91، ص 147 ـ 148. (در پارهاي از شواهد نقلي از كتاب بنياد اخلاق، تأليف مجتبي مصباح استفاده شده است.)
29 . همان، ص 148.
30 . همان، ص 150.
31 . همان، ص 146.
32 . ابن سينا، الهيات الشفاء، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1363، ص 423.
33 . ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، قم، دفتر نشر كتاب، چاپ دوم، 1403 ق، ج 3، نمط هشتم، ص 337.
34 . بوعلي سينا در اين بيان، در تكميل تعريف معهود، اين نكته را خاطر نشان ميسازد كه لذت، تنها ادراك الملائم نيست، كه با علم حصولي نيز سازگار است، بكه هم ادراك است و هم نيل و دستيابي، و اين تنها در علم حضوري به امر مطلوب و ملايم تحقق مييابد.
35 . همان، ص 341.
36 . همان، ص 359.