قدس: خط قرمز اسرائيل - قدس؛ خط قرمز اسرائیل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قدس؛ خط قرمز اسرائیل - نسخه متنی

مرتضی شیرودی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قدس: خط قرمز اسرائيل

مرتضي شيرودي

در فلسطين اشغالي حدود 20 حزب سياسي فعال وجود دارد كه هر كدام داراي مرام‏نامه، برنامه سياسي و پايگاه اجتماعي متفاوتي هستند، اما همه آن‏ها داراي اهدافي مشترك از جمله اسكان يهوديان در ارض موعود و تداوم حيات دولت صهيونيستي هستند. به بيان ديگر، گرچه تنوع و ناهمگوني جمعيتي و اجتماعي در فلسطين اشغالي، موجب پيدايش دسته بندي‏ها، جناح‏گرايي‏ها، احزاب و تشكل‏هاي مختلف شده است، ولي دو گروه‏بندي عمده سياسي وجود دارد كه عبارت است از:حزب كار و حزب ليكود.حزب كار از بدو تشكيل دولت اشغال‏گر فلسطين تا سال 1977، با مشاركت گروه‏هاي متعدد، حكومت را در دست داشت.

پس از آن، حزب ليكود تا سال 1984 دولت را قبضه كرد.از سال 1984 به بعد به صورت متوالي حزب كار و ليكود، دولت ائتلافي تشكيل دادند كه مقام نخست‏وزيري و وزارت خارجه به تناوب در اختيار احزاب مذكور بود. در انتخابات سال 1992 حزب كار مجددا به قدرت دست يافت، ولي در انتخابات 1996 ليكود پيروز شد، و نيز از سال 1999 حزب كار در انتخابات پيروز شد و به عرصه قدرت بازگشت. در نتيجه، دو حزب كار و ليكود صحنه‏گردان قدرت سياسي در فلسطين اشغالي هستند، بنابراين، در اين نوشتار، دو حزب به عنوان جناح‏هاي عمده صهيونيستي در فلسطين اشغالي و موضع مشترك آن‏ها در مورد مهم‏ترين مسئله اين رژيم، يعني لزوم سلطه صهيونيستي بر قدس را به بررسي مي‏نشينيم.

بيوگرافي دو حزب

پيدايش گرايش كارگري در صهيونيسم، به دومين كنگره صهيونيزم در سال 1898 باز مي‏گردد. خاستگاه صهيونيزم كارگري بر رد يهوديت سنتي خاخامي استوار شد.آن‏ها خواستار رستاخيز عبري و دولت عبري در مقابل رستاخيز يهودي و دولت يهودي بودند، زيرا مايل بودند با گذشته نابهنجار يهودي به كلي قطع رابطه نمايند.احزاب كارگري از ابتدا با شعارهاي سوسياليستي وارد فعاليت سياسي شدند، انتخاب چنين روشي براي فعاليت سياسي، طبعا بايد از سوي محافل غربي كه حساسيت‏هاي شديدي نسبت به ماركسيسم و سوسياليسم داشتند، با عكس‏العمل شديدي روبه‏رو مي‏شد، اما انتخاب اين روش از سوي گروهي از رهبران صهيونيست و ايجاد احزاب سياسي بر اين اساس، نه تنها موجب واكنش كشورهاي غربي و آمريكا نشد، بلكه بيشتر از گروه‏هاي سياسي ديگر، مورد عنايت و لطف قرار گرفتند.

همچنين، ديگر رهبران صهيونيست در كنگره جهاني و سازمان جهاني صهيونيسم، با آنان مخالفت قابل توجهي نكردند.در سال 1920 كليه احزاب كارگري تحت عنوان حزب ماپاي گردهم آمدند، و طرح ايجاد گروه‏هاي كارگري و كشاورزي مشترك را در فلسطين، و طرح ايجاد كيبوتص‏ها(مزارع اشتراكي) را به كنگره جهاني صهيونيزم ارائه دادند، و بلافاصله با تصويب كيبوتص‏ها در فلسطين، فعاليت خود را آغاز نمودند.

حزب ماپاي توسط بن‏گورين از سردمداران صهيونيزم رهبري مي‏شد، اين حزب خواستار تشكيل يك دولت صهيونيستي در فلسطين بود كه در برنامه بالتيمور صهيونيست‏هاي ايالات متحده، در سال 1942 طرح ريزي شده بود، و بدين‏ترتيب، اين حزب، همواره به صورت پايگاه محكم سياسي آمريكا در فلسطين درآمد.(2)

البته بعدها احزاب كوچك‏تر كارگري نيز به‏وجود آمدند، اما همچنان بزرگ‏ترين آن‏ها، حزب ماپاي سوسياليست دموكراتيك، به رهبري ديويد بن‏گورين باقي ماند.در سال 1948 ماپاي با تركيب چند حزب كوچك‏تر، جنبش پاسدار جوان حزب متحد كارگران ماپام را تشكيل داد. در سال 1954 حزب ماپام بر اثر بروز اختلافات عقيدتي و تشكيلاتي دست‏خوش انشعاب شد و گروه جنبش براي اتحادكار، پس از جدا شدن از ماپام، حزب اتحاديه‏كار-كارگران صهيون را شكل داد، و بالاخره سه حزب ماپام، اتحادكار و رافي در يكديگر ادغام شده و حزب كار اسرائيل را تأسيس نمودند.(3)

از بدو تشكيل رژيم صهيونيستي در فلسطين تا سال 1977 و قبل از به قدرت رسيدن مناخيم بگين از ائتلاف ليكود، نخست وزيراني كه در رأس قدرت قرار گرفتند؛ يعني بن‏گوريون، موشه شارت، لوي اشكول، گلداماير و اسحاق رابين، همگي از حزب كار بودند. چهار جنگ مهم اعراب و اسرائيل، طي همين دوران (1977 ـ 1948) رخ داد؛ يعني جنگ‏هاي 1948، 1956، 1967 و 1973 كه به تدريج سرزمين‏هايي از عرب‏ها اشغال و پس از چندي ضميمه اسرائيل، شد، در اين دوره بود. هم‏چنين، طي حاكميت حزب كار، شاهد قتل عام‏هاي وسيع مردم فلسطين توسط صهيونيست‏ها بوده‏ايم، از جمله قتل عام ديرياسين در سال 1948، قتل عام دهكده قيبه در سال 1953، قتل عام اشغال غزه در سال 1956، قتل عام كفرقاسم در سال 1956 و بالاخره قتل عام تل‏زعتر.(4)

جالب اين‏كه زماني كه در مجلس اسرائيل، پرز از حزب كار، از مسئوليت‏هاي وزير دفاع آريل‏شارون، در كشتارهاي صبرا و شتيلا به شدت انتقاد مي‏كند، شارون در پاسخ به او چنين مي‏گويد:زماني كه فلسطينيان در تل‏زعتر قتل عام مي‏شدند، شما وزير دفاع بوديد.(5)

حزب ليكود از ائتلاف چند حزب به وجود آمد؛ لذا ائتلافي از احزاب راست در فلسطين اشغالي به شمار مي‏رود.در مقاطع مختلف، احزاب گوناگوني به آن وارد يا از آن خارج شده‏اند، اما مهم‏ترين تشكيلاتي كه در ليكود حضور دارد، جنبش حيروت به معناي حريت و آزادي است. از داخل سازمان صهيونيستي در كنفرانس بال، يك فرد روسي به نام ولاديمير ژابوتينسكي سربرآورد، وي در آن ايام حييم وايزمن رئيس جنبش صهيونيستي را به خاطر درك ناقص‏اش از صهيونيسم و كيفيت پياده كردن آن مورد اعتراض قرار داد، اين اختلاف اساسا بر سر كيفيت ارائه تز صهيونيسم و نحوه اجراي آن ظاهر شد.

ديدگاه جنبش صهيونيستي به رياست وايزمن و همچنين احزاب كارگري صهيونيستي آن بود كه تز صهيونيستي در باره تشكيل يك دولت يهودي، از طريق خريد اراضي از فئودال‏هاي عرب و احداث كوچ‏نشينان زارع يهودي در اين اراضي تحقق يابد. ژابوتينسكي ضمن انتقاد از رهبران جنبش صهيونيستي و خط حاكم بر اين جنبش، نقطه نظرات خود را در اين باره به اين شرح اعلام كرد:

الف. بايد شرق رود اردن نيز در محدوده سرزمين قومي دولت صهيونيست قرارگيرد.

ب. بايد با عرب‏ها مخالف آرمان‏هاي صهيونيستي برخورد شديد صورت گيرد.

ج. نبايد قيد و بندي در امر مهاجرت يهوديان به فلسطين ايجاد شود.

د. به جاي خريد اراضي از فلسطينيان بايد اين زمين‏ها مصادره و به يهوديان واگذار شود.

و. از رشد اتحاديه‏هاي كارگري جلوگيري به‏عمل آيد.(6)

با چنين تفكراتي، او و هوادارانش، نوعي انحراف از صهيونيسم را در سياست‏هاي وايزمن مشاهده كردند و خواستار تصحيح اين انحراف شدند، به همين دليل، اين عده به نام اصلاح گران يا تجديد نظر طلبان مشهور شدند، و اتحاديه صهيونيست‏هاي اصلاح طلب را به وجود آوردند.در يك مقياس كلي‏تر، ليكود وارث مستقيم و ايدوئولوژيك حزب تجديدنظر طلب ژابوتينسكي (در سال 1925) است كه از نظامي‏گري و ناسيوناليزم افراطي جانبداري مي‏كرد كه در سال 1977 طي انتخابات دوره نهم كنيست توانست براي اولين بار در تاريخ اسرائيل با پيروزي در انتخابات، به جاي بلوك كارگري مسلط قرارگيرد.

ليكود با شعارهاي قومي، توانست صهيونيسم پراگماتيك را شكست دهد و حزب كار را كه از زمان پيدايش اسرائيل(1948) پيوسته، حكومت را در دست داشت، به كنار بزند.ليكود از سال 1977 تا 1992 در حكومت باقي ماند و تنها براي چهار سال (1988ـ 1984) قدرت را با حزب كار تقسيم كرد.(7) در ماه ژوئن 1992، اسحاق رابين رهبر حزب كار، توانست پس از 15 سال عقب‏ماندن در عرصه سياست، بار ديگر قدرت را به دست آورد، اما در 4 نوامبر 1995، رابين توسط يكي از افراد متعصب دست راستي يهودي ترور شد، و شيمون پرز - جانشين رابين- پيشنهاد كرد، تا انتخابات پيش از موعد برگزار شود، زيرا اميدوار بود از اوضاع و جو جديد و روحيه همدردي مردم پس از ترور رابين، به سود خود استفاده كند.اما پيروزي ليكود و نخست‏وزيري بنيامين نتانياهو تعجب همگان را برانگيخت.

براي آشنايي با رئالسيم سياسي ائتلاف ليكود كه در طول تاريخ فعاليتش بدون هيچ‏گونه تعهد اخلاقي، ارزشي و فرهنگي، صرفا براي نيل به قدرت سياسي تلاش كرد، كافي است به مصاحبه آريل شارون ـ وزير خارجه رژيم اشغالگر فلسطين- با روزنامه اسرائيلي «يد يعوت آحرونوت» نگاه كنيم كه گفت: «بايد زد، بدون انقطاع هم بايد زد!بايد تروريست‏ها، يعني فلسطيني‏ها را در همه‏جا سركوب كرد، چه در اسرائيل، چه در كشورهاي عرب و چه در جاهاي ديگر. من مي‏دانم چگونه آن‏ها را مي‏زنند، چون خودم زده‏ام. نبايد فقط پس از عمليات تروريست‏ها، اقدام به ترور آن‏ها كرد، بلكه هر روزه و در هرجا آن‏ها را كشت. اگر بفهمي كه بعضي از آن‏ها در فلان كشور عرب هستند يا در اروپا، بايد همان‏جا رفت، و آن‏ها را كشت، البته به گونه‏اي كه جنازه آن‏هابه طور ناگهاني پيدا شود، يا در يك كلوپ شبانه اروپايي با كارد از پا درآمده باشد».(8)

قدس: خط قرمز اسرائيل؟!

صهيونيست‏ها در سال 1948 نيمي از شهر قدس، يعني بخش غربي آن را به اشغال درآوردند، و به دنبال آن با مهاجرت يهوديان و اسكان آن‏ها، نشانه‏ها و آثار اسلامي موجود در بخش غربي قدس را به طور كلي منهدم كرده و از بين بردند، و آن بخش قدس را به مرور زمان به مناطق يهودي‏نشين تبديل كردند.در اين دوره، طي عمليات پاك‏سازي قومي، صهيونيست‏ها حدود 80 هزار فلسطيني را به زور از قدس غربي و روستاهاي نزديك به آن(لفته، ديرياسين، عين‏كرم و المالحه) بيرون راندند.امروزه، پارلمان صهيونيستي، و نيز، بعضي از وزارتخانه‏ها و هتل‏ها بر روي زميني بنا شده‏اند كه زماني به روستاييان فلسطيني تعلق داشته است. بيمارستان حداثه و يا دواشم بر روي زميني ساخته شدند كه بخشي از زمين‏هاي فلسطيني‏هاي عين‏كرم بوده است.

بن‏گورين، اولين نخست وزير رژيم اشغال‏گر، در دوم فوريه سال 1949 اعلام كرد كه بيت المقدس غربي كه تحت كنترل اسرائيلي‏ها است، ديگر قلمروي اشغالي نبوده، بلكه بخش لاينفك كشور اسرائيل است، و در اجراي همين سياست، در 13 دسامبر 1949، بيت‏المقدس غربي به طور غيرقانوني پايتخت اسرائيل خوانده شد.در حالي‏كه قبل و بعد از آن زمان، سازمان ملل متحد، بارها بر بين‏المللي كردن بيت‏المقدس تأكيد كرده بود؛ از جمله در قطعنامه تقسيم در سال 1947، قطعنامه 303 مورخ 9 دسامبر 1949 مجمع عمومي و تصميم مورخ 4 آوريل 1950 شوراي قيموميت. در پي آن، در سال 1967 جنگ شش روزه آغاز شد، و صهيونيست‏ها در حالي‏كه دولت كارگري در رأس قدرت بود، بخش‏هاي ديگري از سرزمين فلسطين، از جمله بيت‏المقدس شرقي و بلندي‏هاي جولان در مرز سوريه را اشغال كردند. پس از جنگ، دولت كارگري بي‏درنگ دست به كار شد، تا نواحي اشغالي را به قلمرو خود در آورد، از اين رو، شرق بيت‏المقدس را بلافاصله به اين شهر ضميمه كرد، و حدود شهر را به مقدار قابل ملاحظه‏اي به منطقه عربي ساحل غربي رود اردن گسترش داد، و اين برنامه را تحكيم بيت‏المقدس ناميد.

استراتژي يهودي كردن بيت‏المقدس، تشكيل مستعمره در بخش قديمي شهر، مناطق مجاور و حومه آن و نيز ساخت مناطق مسكوني در اطراف شهر، راه‏هاي جديدي است، تا شهر بيت‏المقدس اشغالي از سكنه يهودي پرشود. در اين راستا، رفتار دولت «لوي اشكول» با بيت‏المقدس شرقي، از همان آغاز با رفتار اين دولت در ساير مناطق اشغالي متفاوت بود؛ از اين رو، در 28 ژوئن سال 1967، مجلس اسرائيل، قانون 1950 را كه در آن بيت‏المقدس غربي پايتخت اسرائيل اعلام شده بود، تغيير داد تا قوانين اسرائيل بر بخش شرقي اين شهر نيز حاكم شود.(9)

در نتيجه، پس از 1967 و اشغال بخش شرقي قدس و الحاق آن به بخش غربي و ساير اراضي اشغالي قبلي، بار ديگر رژيم صهيونيستي تمام شهر بيت‏المقدس را، به عنوان پايتخت خود اعلام كرد كه اين نيز، از سوي جامعه جهاني به رسميت شناخته نشد؛ اما صهيونيست‏ها از جمله حزب كار، از اين داعيه خود هرگز دست برنداشتند و مدام آن را تكرار كرده‏اند، چنانكه اسحاق رابين-نخست وزير وقت دولت كارگري ـ در آستانه امضاي توافق‏نامه اسلو، در سال 1993 در سخنراني خود در پارلمان اسرائيل تأكيد كرد: مسئله بيت‏المقدس نبايد در توافق‏نامه ذكر شود، زيرا قدس پايتخت واحد و ابدي اسرائيل است.(10)

همچنين از سال 1994، وزارت كشور رژيم صهيونيستي به اقدامات خود عليه حق اقامت فلسطيني‏ها در بيت‏المقدس شتاب بخشيد. براي نمونه مقررات جديدي وضع كرده است كه بر اساس آن، فلسطيني‏هاي بيت‏المقدس بايد ثابت كنند كه محل زندگي آن‏ها در درون محدوده شهري بيت‏المقدس است.در يك كلام مي‏توان گفت كه وضع اين شرايط و مقررات ويژه، به آن دليل است كه آن ها را درتنگنا قرار داده تا درنهايت خانه و كاشانه خود را رها كنند، و از بيت‏المقدس خارج شوند. آنگاه براي رژيم اشغال‏گر فرصتي حاصل مي‏شود تا وانمود كند كه فلسطيني‏ها، خود به ماندن در بيت‏المقدس تمايلي ندارند، و چون زمين‏هايشان بدون صاحب است، پس دولت صهيونيستي حق دارد، اين زمين‏ها را به اراضي دولتي تبديل كرده و مصادره نمايد.پس حق اقامت در بيت‏المقدس عبارت است از تن دادن اجباري به سياست‏هاي رژيم اشغال‏گر قدس در مصادره اراضي بيشتر.

رژيم صهيونيستي از طريق وضع قوانين مربوط به حق اقامت، اتخاذ سياست محصورسازي فلسطينيان در بيت‏المقدس و مقررات رفت و آمد، تلاش كرد تا فلسطيني‏هاي ساكن در بيت‏المقدس را به ستوه آورد تا مجبور به ترك آنجا شوند، و سرانجام بتواند، صاحب اراضي آن‏ها شود؛ دلايلي چون ايجاد منطقه سبز، فضاي سبز، اسكان‏دهي يهوديان مهاجر و شهرك‏سازي ضروري، همه در راستاي مصادره زمين‏هاي فلسطينيان است، و در اين راه، با توسل به نيروي قهريه توانسته موفقيت‏هايي رابه دست آورد.مواضع رژيم صهيونيستي و از جمله حزب كار در روند سازش، از مذاكرات مادريد تاكنون، در قبال بيت‏المقدس نيز در ادامه سياست‏هاي قبلي اين رژيم و حزب است، به گونه‏اي كه اسرائيل از همان ابتدا، تأكيد داشت كه در مذاكرات صلح، هيچ طرف فلسطيني مذاكره كننده، نبايد ساكن بيت‏المقدس شرقي باشد.(11)

مذاكرات جديد سازش كه در واقع بر اساس مذاكرات مادريد در سال 1991 پي‏ريزي شده است، بر اساس قرارداد اسلو، يك دوره موقت پنج ساله خودگرداني را تا زمان رسيدن به مرحله حل و فصل نهايي و تشكيل كشور مستقل فلسطيني، پيش بيني كرده بود كه البته هرگز عملي نشد، و در آن مسئله بيت‏المقدس مسكوت گذاشته شد. درنهايت در سپتامبر سال 1993، رژيم اشغال‏گر قدس و ساف، توافق غزه ـ اريحا را در واشنگتن به امضاي اوليه، و در چهارم مه 1994 در قاهره به امضاي نهايي رساندند، طي آن، دو طرف يك‏ديگر را به رسميت شناختند و موافقت كردند كه يك خودگرداني را نخست در غزه ـ اريحا ايجاد كنند و سپس آن را در نقاط ديگري از كرانه غربي رود اردن توسعه دهند.

خودگرداني شامل امور بهداشتي، آموزش و پرورش، خدمات اجتماعي، جهانگردي، ماليات و پليس بود، اما مسائل اصلي كه مربوط به شهرك‏هاي يهودي‏نشين، آوارگان فلسطيني و مسئله مهم بيت‏المقدس، حتي بخش شرقي آن مي‏شد، به آينده نامعلوم موكول گشت!!

دليل آن روشن است، زيرا همان‏گونه كه ايهودباراك - دبيركل حزب كار- در ديدار خود از بيت ايل و تعداد ديگري از شهرك‏هاي يهودي‏نشين كرانه باختري در سال 1998، اظهار داشت: بيت‏المقدس، خط قرمز اسرائيل است و بر سر اين هدف استراتژيك كه اكنون در دست ما است، مذاكره معنا ندارد».(12)

سه رخداد بزرگ تاريخ؟!

از نظر حزب ليكود نيز قدس، پايتخت رژيم صهيونيستي است. پس مي‏توان گفت: در ادامه سياست‏هاي رژيم صهيونيستي، سياست حزب ليكود هم، از سال 1977 كه براي اولين‏بار در رأس حاكميت قرار گرفت، تثبيت جمعيت يهودي و افزايش مرحله‏اي آن در بيت‏المقدس بود.از اين رو، جمعيت كل شهر قدس كه از 267800 نفر در سال 1967 (7/26 درصد فلسطيني و 3/73 درصد يهودي) به407100 نفر در سال 1980 رسيد كه از اين تعداد 2/28 درصد فلسطيني و 8/71 درصد يهوديان بودند.اين آمار در سال 1984 به 446500 نفر افزايش يافت كه از ميان آنها 4/28 درصد به فلسطيني‏ها و 6/71 درصد به يهوديان اختصاص يافت.

يك اصل ثابت از اين آمار درمي‏آيد و آن اين‏كه سياست رژيم اشغال‏گر قدس در افزايش و تثبيت جمعيت يهودي در آن شهر، و بر اساس 7 نفر يهودي و سه نفر مسلمان فلسطيني استوار است، (13) و البته معلوم نيست به اين رقم هم بسنده كنند.

آريل شارون كه از چهره‏هاي شاخص ائتلاف ليكود است و در دوره‏هاي مختلف حاكميت اين حزب، داراي پست‏هاي كليدي و مهمي بوده، از سال 1978 كه متصدي پست وزارت مسكن و شهرسازي شد، افزايش جمعيت يهوديان قدس شرقي را در صدر برنامه‏هاي خود قرار داد. در آخرين كابينه ليكود در دوران نتانياهو، يعني طي سال‏هاي 1999-1996 نيز كه او عهده‏دار امور زيربنايي رژيم صهيونيستي گرديد، حساسيت‏هاي زيادي روي اين منطقه نشان داد، از جمله طرح هايي كه براي بيت‏المقدس، در نظر گرفته شد، ساخت شهركي به نام مدينه‏الحدائق يا شهرك پارك‏ها بود كه با تخريب ده‏هزار واحد مسكوني از جنوب بيت‏المقدس آغاز شد و به سمت شرق آن به صورت يك رشته منسجم امتداد يافت.

البته در صورت به پايان رسيدن اين طرح، ارتباط ميان بخش‏هاي شمالي كرانه باختري و جنوب آن، به طور كامل قطع مي‏گردد. اقداماتي از اين دست نشان مي‏دهد كه جايگاه قدس و سلطه بر آن، در اهداف استراتژيك صهيونيست‏ها، از جمله حزب ليكود و رهبران آن قراردارد. به اندازه‏اي كه مناخيم بگين، اشغال قدس را يكي از سه رويداد بزرگ تاريخ زندگي‏اش برشمرد، و در اين باره، و در روز انعقاد پيمان كمپ‏ديويد در سال 1978 گفت:امروز سومين روز بزرگ در زندگي من، پس از اعلام استقلال اسرائيل در سال 1948 و فتح بيت‏المقدس در سال 1967 است.(14)

از زمان به قدرت رسيدن مجدد ليكود در سال 1996 و به تبع آن، افزايش نفوذ صهيونيست‏هاي افراطي در دولت و پارلمان رژيم اشغال‏گر قدس، ساختمان‏سازي و شهرك‏سازي براي يهوديان در داخل و حومه بيت‏المقدس، ابعاد وسيعي يافت. طي سال‏هاي اخير نيز، طرح‏هاي شهرك‏سازي عظيمي به نام «گوش عتيسيون»، در جنوب و جنوب غربي و «هارحوما» در شرق قدس شروع و با سرعت ادامه يافت، و محله‏هاي يهودي‏نشين نيز به بهانه افزايش جمعيت، توسعه يافته و يا تكميل شده‏اند؛ به ويژه از زماني كه «يوگاباي» يكي از رهبران حزب افراطي دست راستي مفدال، به معاونت شهرداري بيت‏المقدس رسيد، سه برنامه موازي، و در عين حال با شتاب بيشتر از گذشته، ظاهر شد كه عبارت است از تخريب خانه‏هاي فلسطيني‏ها در داخل و حومه بيت‏المقدس، به بهانه فقدان پروانه ساختماني، تصرف و خريد به ظاهر قانوني املاك فلسطيني‏هاي بيت‏المقدس، و سرانجام، هزينه كردن بودجه و اعتبارات سنگين، در توسعه و تكميل محله‏ها و شهرك‏هاي يهودي‏نشين داخل و خارج شهر قدس.

بيشترين توجه حزب ليكود، به خصوص شخص بنيامين نتانياهو و آريل شارون، از انتخابات 1996 به بعد، بر روي اراضي بيت‏المقدس معطوف گشته؛ از اين رو، كنترل اراضي و مصادره زمين، يكي از اولويت‏هاي سياست نتانياهو و شارون در منطقه بيت‏المقدس و اطراف آن بوده و هست كه اين سياست، گفت‏وگوهاي صلح خاورميانه را تحت‏الشعاع قرار داد.

پس از روي كار آمدن نتانياهو، وي بر حساس‏ترين نقطه مذاكرات در روند جاري سازش، يعني قدس دست گذاشت، او به اين بهانه كه نمي‏تواند تا زمان تعيين سرنوشت قدس، صبر كند، به احداث شهرك‏هاي يهودي جديد دست زد، اين كار به منزله زير پا گذاشتن موافقت‏نامه‏هايي بود كه بر اساس آن، هرگونه ساخت و ساز تا زمان روشن شدن مسائل في‏مابين اسرائيليان و فلسطنيان ممنوع اعلام شده بود.

تعريف و توصيفي كه مقامات رژيم صهيونيستي از شهر قدس و منطقه اطراف آن تحت عنوان قدس بزرگ داشته و دارند و حدودي را كه براي آن قائل هستند، بيان‏گر نقشه‏ها و تصميم‏هاي شوم آن رژيم، در مورد قدس شريف است. به طوري كه دوري گلد، مشاور سياسي نتانياهو، در پژوهشي تحت عنوان «راه حل نهايي قدس» كه با همكاري مركز «يافي» وابسته به دانشگاه تل‏آويو منتشر ساخته است، مي‏گويد:(15)

«بيشتر اسرائيلي‏ها قدس را تمام مناطقي مي‏دانند كه در محدوده شهرداري كنوني اين شهر قرار دارد. محدوده نفوذ شهرداري كنوني در سال 1967 مشخص شد، و اين مناطق شامل قدس غربي كه پيش از سال 1967 زير سلطه اسرائيل بود و هم‏چنين، قدس شرقي كه اردن بر آن مسلط بود، نيز مي‏شود، و نيز مناطقي از كرانه باختري رود اردن كه در زمان سلطه اردن بر قدس شرقي، جزو اين منطقه نبود، وارد محدوده شهرداري قدس شده است».

ناظران اسرائيلي مسئول طرح نقشه قدس، از سال‏ها پيش دريافته‏اند كه منطقه قدس بزرگ مورد نظر صهيونيست‏ها تشكيل شده است، و قلب و مركز اين منطقه، شهر قدس است. دوري گلد با اشاره به آن‏كه قدس به صورت جزئي از تعريف مفهوم صهيونيزم در آمده، و نيز داراي ارزشي اساسي براي جنبش صهيونيزم و يهوديان است، مي‏گويد:توافق‏نامه‏هاي صلح به خودي خود هدف نيستند، بلكه اين توافق‏نامه‏ها درپي رساندن اسرائيل به يك توازن سياسي جديد است كه قدس در آن، بخش تفكيك‏ناپذير اسرائيل باقي خواهد ماند.به اين دليل توصيه مي‏كند در اسرائيل نبايد توافق‏نامه‏هايي را امضا كند كه ارزش‏هاي صهيونيستي را حفظ نمي‏كنند.

استراتژي مشترك: تسلط بر قدس

مقامات صهيونيست، از زمان اشغال قدس شرقي، كار يهودي كردن شهر قدس را از طريق شهرك‏سازي در سه محور و سه گام آغاز كردند، تا سرانجام آن را به محاصره يهوديان در آورند و از ديگر نقاط كرانه باختري جدا نمايند.در گام نخست، شهر قديمي قدس و حومه آن از جمله بخش غربي، به شكل كمربندي، محاصره مي‏شود و از اين رهگذر، در درون و چارچوب ديوار باستاني و پارك ملي، در نواحي شرق و جنوب، مركز اصلي تجاري منطقه يهودي ايجاد مي‏شود.

در طرح كمربند دوم، محله‏هاي عربي خارج از چهارچوبه ديوار قدس از سه جهت توسط شهرك‏هاي يهودي‏نشين به محاصره در آمدند.اين شهرك‏ها به شكل قدس‏گونه ساخته مي‏شوند تا شهر را از نقطه نظر تراكم جمعيت عربي، در شمال و جنوب منفك و جدا نمايند، و در نتيجه تعداد شهرك‏هاي يهودي‏نشين را در درون اين كمربند مسكوني، به 11 شهرك افزايش دهند.

كمربند سوم، به محاصره شهر قدس، طبق پروژه‏هاي پيشنهادي صهيونيستي نظر دارد و در ادامه آن، يهودي كردن كامل شهر به شكل نهايي و اساسي، و اجراي پروژه شهرك يهودي‏نشين «هارحوما» در كوه ابوغنيم در جنوب قدس، به مثابه سنگ پاياني پروژه، در محاصره كردن شهر قدس است. با اجراي اين پروژه، گذرگاه جنوبي و آخرين معبري كه قدس را به كرانه باختري مرتبط مي‏كند، بسته مي‏شود.

صهيونيست‏ها سياست‏هاي شهرك سازي و محاصره شهر قدس را با هدف ايجاد تغيير در وضعيت عنصر انساني شهر قدس، آگاهانه دنبال مي‏كنند.آنان در پي اين هستند كه قدس بيش از آن‏كه يك شهر فلسطيني و عربي باشد، به يك شهر يهودي تبديل شود؛ لذا براي تحقق اين هدف، به ابزارها و بهانه‏هاي قانوني، مانند بازپس گرفتن كارت‏هاي هويت شهروندان اهل قدس، و تعليق و عدم اجراي درخواست خانواده‏هاي اهل قدس متمسك مي‏شوند.در همين جهت، مقامات صهيونيست از ثبت سندي نام كودكان تازه متولد شده بيت‏المقدس سرباز زده و استنكاف مي‏كنند، و براي فلسطيني‏هاي اهل قدس، پروانه ساختماني صادر نمي‏كنند، تا جايي كه مسئولين صهيونيست در سال 1994 از اين واقعيت كه در طول بيش از بيست سال سيستم و برنامه سختي را در خصوص ساختمان‏سازي عرب‏ها اجرا مي‏كردند،پرده برداشتند.

اجراي پروژه قدس بزرگ (متروپوليتن)، بزرگ‏ترين و خطرناك‏ترين مرحله يهودي كردن قدس و كرانه غربي است كه همه صهيونيست‏ها خواهان آن هستند. «خليل تفكجي»، پژوهش‏گر و كارشناس امور شهرك‏سازي يهوديان مي‏گويد: «اين طرح خطرناك‏ترين ايده اسرائيلي است، زيرا با اجراي اين طرح، قسمت شرقي شهر قدس، از چهار جهت توسط خيابان‏هاي كمربندي به محاصره درمي آيد و بدين ترتيب، محله‏هاي عربي كه در قسمت غربي قدس قرار گرفته‏اند، از محله‏هاي ديگر منطقه جدا مي‏شوند.(16)

رژيم اشغال‏گر قدس، با تدوين طرح قدس بزرگ، همه ساله بر محلات يهودي‏نشين تازه تأسيس، به ويژه در بخش‏هاي شرقي و شمالي اين شهر، اضافه مي‏كند، و هزاران واحد مسكوني تازه به منظور برهم زدن تركيب جمعيتي اين شهر، به نفع يهوديان سالانه ساخته شده، و بخش زيادي از مهاجران يهودي به اين محلات سرازير مي‏شوند.

بر اساس ارزيابي سازمان‏هاي رسمي اسرائيلي، از جمله، سالنامه آماري، همگام با توسعه جديد شهر قدس به سود يهوديان، انتظار مي‏رود كه تعداد يهوديان در سال 2020 ميلادي در محدوده شهر قدس بزرگ، به يك ميليون و 180 هزار نفر افزايش يابد، در حالي‏كه پيش‏بيني مي‏شود تعداد فلسطيني‏ها تا سال ياد شده جمعا به 180 هزار نفر برسد. روشن است كه ادعاي رژيم اشغال‏گر نسبت به سيطره بر قدس، قبل از اين‏كه بر ادعاهاي ديني استوار باشد، بر اشغال نظامي و سيطره ميداني آن متكي است؛ از اين رو، نخبگان لائيك سلطه‏گر، مانند حزب كار، خود را درگير جدال‏هاي ديني، مانند صهيونيست‏هاي يهودي افراطي كه در اقليت هستند، نمي‏كنند و فارغ از اين مباحث، بيشتر بر سلطه فيزيكي خود بر شهر قدس و سلطه بر هويت و طبيعت آن تكيه مي‏كنند.

در برابر اين استراتژي همه جانبه نظامي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي، به نظر نمي‏رسد كه عرب‏ها و مسلمانان، برنامه‏اي براي حفظ قدس داشته باشند.در گذشته استراتژي جهان اسلام و عرب‏ها رويارويي فراگير از نظر نظامي، اقتصادي و سياسي عليه رژيم اشغال‏گر قدس بود، و بايكوت اقتصادي آن رژيم در اين راستا مفهوم مي‏يافت، اما اين استراتژي در حال حاضر، توسط اكثر عرب‏ها نقض شده است؛ براي مثال سازمان آزادي بخش فلسطين(ساف) كه بايد پيش‏قراول مبارزه با رژيم اشغال‏گر باشد، راه حل نظامي را كنار گذاشته و حتي اقدامات مبارزاتي سازمان‏هاي غير دولتي فلسطين، مانند حماس و جهاد اسلامي را، به عنوان تروريسم محكوم مي‏كند.

پي‏نوشت‏ها در دفتر مجله موجود است.

/ 1