مرتضي شيرودي در فلسطين اشغالي حدود 20 حزب سياسي فعال وجود دارد كه هر كدام داراي مرامنامه، برنامه سياسي و پايگاه اجتماعي متفاوتي هستند، اما همه آنها داراي اهدافي مشترك از جمله اسكان يهوديان در ارض موعود و تداوم حيات دولت صهيونيستي هستند. به بيان ديگر، گرچه تنوع و ناهمگوني جمعيتي و اجتماعي در فلسطين اشغالي، موجب پيدايش دسته بنديها، جناحگراييها، احزاب و تشكلهاي مختلف شده است، ولي دو گروهبندي عمده سياسي وجود دارد كه عبارت است از:حزب كار و حزب ليكود.حزب كار از بدو تشكيل دولت اشغالگر فلسطين تا سال 1977، با مشاركت گروههاي متعدد، حكومت را در دست داشت.پس از آن، حزب ليكود تا سال 1984 دولت را قبضه كرد.از سال 1984 به بعد به صورت متوالي حزب كار و ليكود، دولت ائتلافي تشكيل دادند كه مقام نخستوزيري و وزارت خارجه به تناوب در اختيار احزاب مذكور بود. در انتخابات سال 1992 حزب كار مجددا به قدرت دست يافت، ولي در انتخابات 1996 ليكود پيروز شد، و نيز از سال 1999 حزب كار در انتخابات پيروز شد و به عرصه قدرت بازگشت. در نتيجه، دو حزب كار و ليكود صحنهگردان قدرت سياسي در فلسطين اشغالي هستند، بنابراين، در اين نوشتار، دو حزب به عنوان جناحهاي عمده صهيونيستي در فلسطين اشغالي و موضع مشترك آنها در مورد مهمترين مسئله اين رژيم، يعني لزوم سلطه صهيونيستي بر قدس را به بررسي مينشينيم.
بيوگرافي دو حزب
پيدايش گرايش كارگري در صهيونيسم، به دومين كنگره صهيونيزم در سال 1898 باز ميگردد. خاستگاه صهيونيزم كارگري بر رد يهوديت سنتي خاخامي استوار شد.آنها خواستار رستاخيز عبري و دولت عبري در مقابل رستاخيز يهودي و دولت يهودي بودند، زيرا مايل بودند با گذشته نابهنجار يهودي به كلي قطع رابطه نمايند.احزاب كارگري از ابتدا با شعارهاي سوسياليستي وارد فعاليت سياسي شدند، انتخاب چنين روشي براي فعاليت سياسي، طبعا بايد از سوي محافل غربي كه حساسيتهاي شديدي نسبت به ماركسيسم و سوسياليسم داشتند، با عكسالعمل شديدي روبهرو ميشد، اما انتخاب اين روش از سوي گروهي از رهبران صهيونيست و ايجاد احزاب سياسي بر اين اساس، نه تنها موجب واكنش كشورهاي غربي و آمريكا نشد، بلكه بيشتر از گروههاي سياسي ديگر، مورد عنايت و لطف قرار گرفتند.همچنين، ديگر رهبران صهيونيست در كنگره جهاني و سازمان جهاني صهيونيسم، با آنان مخالفت قابل توجهي نكردند.در سال 1920 كليه احزاب كارگري تحت عنوان حزب ماپاي گردهم آمدند، و طرح ايجاد گروههاي كارگري و كشاورزي مشترك را در فلسطين، و طرح ايجاد كيبوتصها(مزارع اشتراكي) را به كنگره جهاني صهيونيزم ارائه دادند، و بلافاصله با تصويب كيبوتصها در فلسطين، فعاليت خود را آغاز نمودند.حزب ماپاي توسط بنگورين از سردمداران صهيونيزم رهبري ميشد، اين حزب خواستار تشكيل يك دولت صهيونيستي در فلسطين بود كه در برنامه بالتيمور صهيونيستهاي ايالات متحده، در سال 1942 طرح ريزي شده بود، و بدينترتيب، اين حزب، همواره به صورت پايگاه محكم سياسي آمريكا در فلسطين درآمد.(2)البته بعدها احزاب كوچكتر كارگري نيز بهوجود آمدند، اما همچنان بزرگترين آنها، حزب ماپاي سوسياليست دموكراتيك، به رهبري ديويد بنگورين باقي ماند.در سال 1948 ماپاي با تركيب چند حزب كوچكتر، جنبش پاسدار جوان حزب متحد كارگران ماپام را تشكيل داد. در سال 1954 حزب ماپام بر اثر بروز اختلافات عقيدتي و تشكيلاتي دستخوش انشعاب شد و گروه جنبش براي اتحادكار، پس از جدا شدن از ماپام، حزب اتحاديهكار-كارگران صهيون را شكل داد، و بالاخره سه حزب ماپام، اتحادكار و رافي در يكديگر ادغام شده و حزب كار اسرائيل را تأسيس نمودند.(3)از بدو تشكيل رژيم صهيونيستي در فلسطين تا سال 1977 و قبل از به قدرت رسيدن مناخيم بگين از ائتلاف ليكود، نخست وزيراني كه در رأس قدرت قرار گرفتند؛ يعني بنگوريون، موشه شارت، لوي اشكول، گلداماير و اسحاق رابين، همگي از حزب كار بودند. چهار جنگ مهم اعراب و اسرائيل، طي همين دوران (1977 ـ 1948) رخ داد؛ يعني جنگهاي 1948، 1956، 1967 و 1973 كه به تدريج سرزمينهايي از عربها اشغال و پس از چندي ضميمه اسرائيل، شد، در اين دوره بود. همچنين، طي حاكميت حزب كار، شاهد قتل عامهاي وسيع مردم فلسطين توسط صهيونيستها بودهايم، از جمله قتل عام ديرياسين در سال 1948، قتل عام دهكده قيبه در سال 1953، قتل عام اشغال غزه در سال 1956، قتل عام كفرقاسم در سال 1956 و بالاخره قتل عام تلزعتر.(4)جالب اينكه زماني كه در مجلس اسرائيل، پرز از حزب كار، از مسئوليتهاي وزير دفاع آريلشارون، در كشتارهاي صبرا و شتيلا به شدت انتقاد ميكند، شارون در پاسخ به او چنين ميگويد:زماني كه فلسطينيان در تلزعتر قتل عام ميشدند، شما وزير دفاع بوديد.(5)حزب ليكود از ائتلاف چند حزب به وجود آمد؛ لذا ائتلافي از احزاب راست در فلسطين اشغالي به شمار ميرود.در مقاطع مختلف، احزاب گوناگوني به آن وارد يا از آن خارج شدهاند، اما مهمترين تشكيلاتي كه در ليكود حضور دارد، جنبش حيروت به معناي حريت و آزادي است. از داخل سازمان صهيونيستي در كنفرانس بال، يك فرد روسي به نام ولاديمير ژابوتينسكي سربرآورد، وي در آن ايام حييم وايزمن رئيس جنبش صهيونيستي را به خاطر درك ناقصاش از صهيونيسم و كيفيت پياده كردن آن مورد اعتراض قرار داد، اين اختلاف اساسا بر سر كيفيت ارائه تز صهيونيسم و نحوه اجراي آن ظاهر شد.ديدگاه جنبش صهيونيستي به رياست وايزمن و همچنين احزاب كارگري صهيونيستي آن بود كه تز صهيونيستي در باره تشكيل يك دولت يهودي، از طريق خريد اراضي از فئودالهاي عرب و احداث كوچنشينان زارع يهودي در اين اراضي تحقق يابد. ژابوتينسكي ضمن انتقاد از رهبران جنبش صهيونيستي و خط حاكم بر اين جنبش، نقطه نظرات خود را در اين باره به اين شرح اعلام كرد:الف. بايد شرق رود اردن نيز در محدوده سرزمين قومي دولت صهيونيست قرارگيرد.ب. بايد با عربها مخالف آرمانهاي صهيونيستي برخورد شديد صورت گيرد.ج. نبايد قيد و بندي در امر مهاجرت يهوديان به فلسطين ايجاد شود.د. به جاي خريد اراضي از فلسطينيان بايد اين زمينها مصادره و به يهوديان واگذار شود.و. از رشد اتحاديههاي كارگري جلوگيري بهعمل آيد.(6)با چنين تفكراتي، او و هوادارانش، نوعي انحراف از صهيونيسم را در سياستهاي وايزمن مشاهده كردند و خواستار تصحيح اين انحراف شدند، به همين دليل، اين عده به نام اصلاح گران يا تجديد نظر طلبان مشهور شدند، و اتحاديه صهيونيستهاي اصلاح طلب را به وجود آوردند.در يك مقياس كليتر، ليكود وارث مستقيم و ايدوئولوژيك حزب تجديدنظر طلب ژابوتينسكي (در سال 1925) است كه از نظاميگري و ناسيوناليزم افراطي جانبداري ميكرد كه در سال 1977 طي انتخابات دوره نهم كنيست توانست براي اولين بار در تاريخ اسرائيل با پيروزي در انتخابات، به جاي بلوك كارگري مسلط قرارگيرد.ليكود با شعارهاي قومي، توانست صهيونيسم پراگماتيك را شكست دهد و حزب كار را كه از زمان پيدايش اسرائيل(1948) پيوسته، حكومت را در دست داشت، به كنار بزند.ليكود از سال 1977 تا 1992 در حكومت باقي ماند و تنها براي چهار سال (1988ـ 1984) قدرت را با حزب كار تقسيم كرد.(7) در ماه ژوئن 1992، اسحاق رابين رهبر حزب كار، توانست پس از 15 سال عقبماندن در عرصه سياست، بار ديگر قدرت را به دست آورد، اما در 4 نوامبر 1995، رابين توسط يكي از افراد متعصب دست راستي يهودي ترور شد، و شيمون پرز - جانشين رابين- پيشنهاد كرد، تا انتخابات پيش از موعد برگزار شود، زيرا اميدوار بود از اوضاع و جو جديد و روحيه همدردي مردم پس از ترور رابين، به سود خود استفاده كند.اما پيروزي ليكود و نخستوزيري بنيامين نتانياهو تعجب همگان را برانگيخت.براي آشنايي با رئالسيم سياسي ائتلاف ليكود كه در طول تاريخ فعاليتش بدون هيچگونه تعهد اخلاقي، ارزشي و فرهنگي، صرفا براي نيل به قدرت سياسي تلاش كرد، كافي است به مصاحبه آريل شارون ـ وزير خارجه رژيم اشغالگر فلسطين- با روزنامه اسرائيلي «يد يعوت آحرونوت» نگاه كنيم كه گفت: «بايد زد، بدون انقطاع هم بايد زد!بايد تروريستها، يعني فلسطينيها را در همهجا سركوب كرد، چه در اسرائيل، چه در كشورهاي عرب و چه در جاهاي ديگر. من ميدانم چگونه آنها را ميزنند، چون خودم زدهام. نبايد فقط پس از عمليات تروريستها، اقدام به ترور آنها كرد، بلكه هر روزه و در هرجا آنها را كشت. اگر بفهمي كه بعضي از آنها در فلان كشور عرب هستند يا در اروپا، بايد همانجا رفت، و آنها را كشت، البته به گونهاي كه جنازه آنهابه طور ناگهاني پيدا شود، يا در يك كلوپ شبانه اروپايي با كارد از پا درآمده باشد».(8)
قدس: خط قرمز اسرائيل؟!
صهيونيستها در سال 1948 نيمي از شهر قدس، يعني بخش غربي آن را به اشغال درآوردند، و به دنبال آن با مهاجرت يهوديان و اسكان آنها، نشانهها و آثار اسلامي موجود در بخش غربي قدس را به طور كلي منهدم كرده و از بين بردند، و آن بخش قدس را به مرور زمان به مناطق يهودينشين تبديل كردند.در اين دوره، طي عمليات پاكسازي قومي، صهيونيستها حدود 80 هزار فلسطيني را به زور از قدس غربي و روستاهاي نزديك به آن(لفته، ديرياسين، عينكرم و المالحه) بيرون راندند.امروزه، پارلمان صهيونيستي، و نيز، بعضي از وزارتخانهها و هتلها بر روي زميني بنا شدهاند كه زماني به روستاييان فلسطيني تعلق داشته است. بيمارستان حداثه و يا دواشم بر روي زميني ساخته شدند كه بخشي از زمينهاي فلسطينيهاي عينكرم بوده است.بنگورين، اولين نخست وزير رژيم اشغالگر، در دوم فوريه سال 1949 اعلام كرد كه بيت المقدس غربي كه تحت كنترل اسرائيليها است، ديگر قلمروي اشغالي نبوده، بلكه بخش لاينفك كشور اسرائيل است، و در اجراي همين سياست، در 13 دسامبر 1949، بيتالمقدس غربي به طور غيرقانوني پايتخت اسرائيل خوانده شد.در حاليكه قبل و بعد از آن زمان، سازمان ملل متحد، بارها بر بينالمللي كردن بيتالمقدس تأكيد كرده بود؛ از جمله در قطعنامه تقسيم در سال 1947، قطعنامه 303 مورخ 9 دسامبر 1949 مجمع عمومي و تصميم مورخ 4 آوريل 1950 شوراي قيموميت. در پي آن، در سال 1967 جنگ شش روزه آغاز شد، و صهيونيستها در حاليكه دولت كارگري در رأس قدرت بود، بخشهاي ديگري از سرزمين فلسطين، از جمله بيتالمقدس شرقي و بلنديهاي جولان در مرز سوريه را اشغال كردند. پس از جنگ، دولت كارگري بيدرنگ دست به كار شد، تا نواحي اشغالي را به قلمرو خود در آورد، از اين رو، شرق بيتالمقدس را بلافاصله به اين شهر ضميمه كرد، و حدود شهر را به مقدار قابل ملاحظهاي به منطقه عربي ساحل غربي رود اردن گسترش داد، و اين برنامه را تحكيم بيتالمقدس ناميد.استراتژي يهودي كردن بيتالمقدس، تشكيل مستعمره در بخش قديمي شهر، مناطق مجاور و حومه آن و نيز ساخت مناطق مسكوني در اطراف شهر، راههاي جديدي است، تا شهر بيتالمقدس اشغالي از سكنه يهودي پرشود. در اين راستا، رفتار دولت «لوي اشكول» با بيتالمقدس شرقي، از همان آغاز با رفتار اين دولت در ساير مناطق اشغالي متفاوت بود؛ از اين رو، در 28 ژوئن سال 1967، مجلس اسرائيل، قانون 1950 را كه در آن بيتالمقدس غربي پايتخت اسرائيل اعلام شده بود، تغيير داد تا قوانين اسرائيل بر بخش شرقي اين شهر نيز حاكم شود.(9)در نتيجه، پس از 1967 و اشغال بخش شرقي قدس و الحاق آن به بخش غربي و ساير اراضي اشغالي قبلي، بار ديگر رژيم صهيونيستي تمام شهر بيتالمقدس را، به عنوان پايتخت خود اعلام كرد كه اين نيز، از سوي جامعه جهاني به رسميت شناخته نشد؛ اما صهيونيستها از جمله حزب كار، از اين داعيه خود هرگز دست برنداشتند و مدام آن را تكرار كردهاند، چنانكه اسحاق رابين-نخست وزير وقت دولت كارگري ـ در آستانه امضاي توافقنامه اسلو، در سال 1993 در سخنراني خود در پارلمان اسرائيل تأكيد كرد: مسئله بيتالمقدس نبايد در توافقنامه ذكر شود، زيرا قدس پايتخت واحد و ابدي اسرائيل است.(10)همچنين از سال 1994، وزارت كشور رژيم صهيونيستي به اقدامات خود عليه حق اقامت فلسطينيها در بيتالمقدس شتاب بخشيد. براي نمونه مقررات جديدي وضع كرده است كه بر اساس آن، فلسطينيهاي بيتالمقدس بايد ثابت كنند كه محل زندگي آنها در درون محدوده شهري بيتالمقدس است.در يك كلام ميتوان گفت كه وضع اين شرايط و مقررات ويژه، به آن دليل است كه آن ها را درتنگنا قرار داده تا درنهايت خانه و كاشانه خود را رها كنند، و از بيتالمقدس خارج شوند. آنگاه براي رژيم اشغالگر فرصتي حاصل ميشود تا وانمود كند كه فلسطينيها، خود به ماندن در بيتالمقدس تمايلي ندارند، و چون زمينهايشان بدون صاحب است، پس دولت صهيونيستي حق دارد، اين زمينها را به اراضي دولتي تبديل كرده و مصادره نمايد.پس حق اقامت در بيتالمقدس عبارت است از تن دادن اجباري به سياستهاي رژيم اشغالگر قدس در مصادره اراضي بيشتر.رژيم صهيونيستي از طريق وضع قوانين مربوط به حق اقامت، اتخاذ سياست محصورسازي فلسطينيان در بيتالمقدس و مقررات رفت و آمد، تلاش كرد تا فلسطينيهاي ساكن در بيتالمقدس را به ستوه آورد تا مجبور به ترك آنجا شوند، و سرانجام بتواند، صاحب اراضي آنها شود؛ دلايلي چون ايجاد منطقه سبز، فضاي سبز، اسكاندهي يهوديان مهاجر و شهركسازي ضروري، همه در راستاي مصادره زمينهاي فلسطينيان است، و در اين راه، با توسل به نيروي قهريه توانسته موفقيتهايي رابه دست آورد.مواضع رژيم صهيونيستي و از جمله حزب كار در روند سازش، از مذاكرات مادريد تاكنون، در قبال بيتالمقدس نيز در ادامه سياستهاي قبلي اين رژيم و حزب است، به گونهاي كه اسرائيل از همان ابتدا، تأكيد داشت كه در مذاكرات صلح، هيچ طرف فلسطيني مذاكره كننده، نبايد ساكن بيتالمقدس شرقي باشد.(11)مذاكرات جديد سازش كه در واقع بر اساس مذاكرات مادريد در سال 1991 پيريزي شده است، بر اساس قرارداد اسلو، يك دوره موقت پنج ساله خودگرداني را تا زمان رسيدن به مرحله حل و فصل نهايي و تشكيل كشور مستقل فلسطيني، پيش بيني كرده بود كه البته هرگز عملي نشد، و در آن مسئله بيتالمقدس مسكوت گذاشته شد. درنهايت در سپتامبر سال 1993، رژيم اشغالگر قدس و ساف، توافق غزه ـ اريحا را در واشنگتن به امضاي اوليه، و در چهارم مه 1994 در قاهره به امضاي نهايي رساندند، طي آن، دو طرف يكديگر را به رسميت شناختند و موافقت كردند كه يك خودگرداني را نخست در غزه ـ اريحا ايجاد كنند و سپس آن را در نقاط ديگري از كرانه غربي رود اردن توسعه دهند.خودگرداني شامل امور بهداشتي، آموزش و پرورش، خدمات اجتماعي، جهانگردي، ماليات و پليس بود، اما مسائل اصلي كه مربوط به شهركهاي يهودينشين، آوارگان فلسطيني و مسئله مهم بيتالمقدس، حتي بخش شرقي آن ميشد، به آينده نامعلوم موكول گشت!!دليل آن روشن است، زيرا همانگونه كه ايهودباراك - دبيركل حزب كار- در ديدار خود از بيت ايل و تعداد ديگري از شهركهاي يهودينشين كرانه باختري در سال 1998، اظهار داشت: بيتالمقدس، خط قرمز اسرائيل است و بر سر اين هدف استراتژيك كه اكنون در دست ما است، مذاكره معنا ندارد».(12)
سه رخداد بزرگ تاريخ؟!
از نظر حزب ليكود نيز قدس، پايتخت رژيم صهيونيستي است. پس ميتوان گفت: در ادامه سياستهاي رژيم صهيونيستي، سياست حزب ليكود هم، از سال 1977 كه براي اولينبار در رأس حاكميت قرار گرفت، تثبيت جمعيت يهودي و افزايش مرحلهاي آن در بيتالمقدس بود.از اين رو، جمعيت كل شهر قدس كه از 267800 نفر در سال 1967 (7/26 درصد فلسطيني و 3/73 درصد يهودي) به407100 نفر در سال 1980 رسيد كه از اين تعداد 2/28 درصد فلسطيني و 8/71 درصد يهوديان بودند.اين آمار در سال 1984 به 446500 نفر افزايش يافت كه از ميان آنها 4/28 درصد به فلسطينيها و 6/71 درصد به يهوديان اختصاص يافت.يك اصل ثابت از اين آمار درميآيد و آن اينكه سياست رژيم اشغالگر قدس در افزايش و تثبيت جمعيت يهودي در آن شهر، و بر اساس 7 نفر يهودي و سه نفر مسلمان فلسطيني استوار است، (13) و البته معلوم نيست به اين رقم هم بسنده كنند.آريل شارون كه از چهرههاي شاخص ائتلاف ليكود است و در دورههاي مختلف حاكميت اين حزب، داراي پستهاي كليدي و مهمي بوده، از سال 1978 كه متصدي پست وزارت مسكن و شهرسازي شد، افزايش جمعيت يهوديان قدس شرقي را در صدر برنامههاي خود قرار داد. در آخرين كابينه ليكود در دوران نتانياهو، يعني طي سالهاي 1999-1996 نيز كه او عهدهدار امور زيربنايي رژيم صهيونيستي گرديد، حساسيتهاي زيادي روي اين منطقه نشان داد، از جمله طرح هايي كه براي بيتالمقدس، در نظر گرفته شد، ساخت شهركي به نام مدينهالحدائق يا شهرك پاركها بود كه با تخريب دههزار واحد مسكوني از جنوب بيتالمقدس آغاز شد و به سمت شرق آن به صورت يك رشته منسجم امتداد يافت.البته در صورت به پايان رسيدن اين طرح، ارتباط ميان بخشهاي شمالي كرانه باختري و جنوب آن، به طور كامل قطع ميگردد. اقداماتي از اين دست نشان ميدهد كه جايگاه قدس و سلطه بر آن، در اهداف استراتژيك صهيونيستها، از جمله حزب ليكود و رهبران آن قراردارد. به اندازهاي كه مناخيم بگين، اشغال قدس را يكي از سه رويداد بزرگ تاريخ زندگياش برشمرد، و در اين باره، و در روز انعقاد پيمان كمپديويد در سال 1978 گفت:امروز سومين روز بزرگ در زندگي من، پس از اعلام استقلال اسرائيل در سال 1948 و فتح بيتالمقدس در سال 1967 است.(14)از زمان به قدرت رسيدن مجدد ليكود در سال 1996 و به تبع آن، افزايش نفوذ صهيونيستهاي افراطي در دولت و پارلمان رژيم اشغالگر قدس، ساختمانسازي و شهركسازي براي يهوديان در داخل و حومه بيتالمقدس، ابعاد وسيعي يافت. طي سالهاي اخير نيز، طرحهاي شهركسازي عظيمي به نام «گوش عتيسيون»، در جنوب و جنوب غربي و «هارحوما» در شرق قدس شروع و با سرعت ادامه يافت، و محلههاي يهودينشين نيز به بهانه افزايش جمعيت، توسعه يافته و يا تكميل شدهاند؛ به ويژه از زماني كه «يوگاباي» يكي از رهبران حزب افراطي دست راستي مفدال، به معاونت شهرداري بيتالمقدس رسيد، سه برنامه موازي، و در عين حال با شتاب بيشتر از گذشته، ظاهر شد كه عبارت است از تخريب خانههاي فلسطينيها در داخل و حومه بيتالمقدس، به بهانه فقدان پروانه ساختماني، تصرف و خريد به ظاهر قانوني املاك فلسطينيهاي بيتالمقدس، و سرانجام، هزينه كردن بودجه و اعتبارات سنگين، در توسعه و تكميل محلهها و شهركهاي يهودينشين داخل و خارج شهر قدس.بيشترين توجه حزب ليكود، به خصوص شخص بنيامين نتانياهو و آريل شارون، از انتخابات 1996 به بعد، بر روي اراضي بيتالمقدس معطوف گشته؛ از اين رو، كنترل اراضي و مصادره زمين، يكي از اولويتهاي سياست نتانياهو و شارون در منطقه بيتالمقدس و اطراف آن بوده و هست كه اين سياست، گفتوگوهاي صلح خاورميانه را تحتالشعاع قرار داد. پس از روي كار آمدن نتانياهو، وي بر حساسترين نقطه مذاكرات در روند جاري سازش، يعني قدس دست گذاشت، او به اين بهانه كه نميتواند تا زمان تعيين سرنوشت قدس، صبر كند، به احداث شهركهاي يهودي جديد دست زد، اين كار به منزله زير پا گذاشتن موافقتنامههايي بود كه بر اساس آن، هرگونه ساخت و ساز تا زمان روشن شدن مسائل فيمابين اسرائيليان و فلسطنيان ممنوع اعلام شده بود.تعريف و توصيفي كه مقامات رژيم صهيونيستي از شهر قدس و منطقه اطراف آن تحت عنوان قدس بزرگ داشته و دارند و حدودي را كه براي آن قائل هستند، بيانگر نقشهها و تصميمهاي شوم آن رژيم، در مورد قدس شريف است. به طوري كه دوري گلد، مشاور سياسي نتانياهو، در پژوهشي تحت عنوان «راه حل نهايي قدس» كه با همكاري مركز «يافي» وابسته به دانشگاه تلآويو منتشر ساخته است، ميگويد:(15) «بيشتر اسرائيليها قدس را تمام مناطقي ميدانند كه در محدوده شهرداري كنوني اين شهر قرار دارد. محدوده نفوذ شهرداري كنوني در سال 1967 مشخص شد، و اين مناطق شامل قدس غربي كه پيش از سال 1967 زير سلطه اسرائيل بود و همچنين، قدس شرقي كه اردن بر آن مسلط بود، نيز ميشود، و نيز مناطقي از كرانه باختري رود اردن كه در زمان سلطه اردن بر قدس شرقي، جزو اين منطقه نبود، وارد محدوده شهرداري قدس شده است».ناظران اسرائيلي مسئول طرح نقشه قدس، از سالها پيش دريافتهاند كه منطقه قدس بزرگ مورد نظر صهيونيستها تشكيل شده است، و قلب و مركز اين منطقه، شهر قدس است. دوري گلد با اشاره به آنكه قدس به صورت جزئي از تعريف مفهوم صهيونيزم در آمده، و نيز داراي ارزشي اساسي براي جنبش صهيونيزم و يهوديان است، ميگويد:توافقنامههاي صلح به خودي خود هدف نيستند، بلكه اين توافقنامهها درپي رساندن اسرائيل به يك توازن سياسي جديد است كه قدس در آن، بخش تفكيكناپذير اسرائيل باقي خواهد ماند.به اين دليل توصيه ميكند در اسرائيل نبايد توافقنامههايي را امضا كند كه ارزشهاي صهيونيستي را حفظ نميكنند.استراتژي مشترك: تسلط بر قدسمقامات صهيونيست، از زمان اشغال قدس شرقي، كار يهودي كردن شهر قدس را از طريق شهركسازي در سه محور و سه گام آغاز كردند، تا سرانجام آن را به محاصره يهوديان در آورند و از ديگر نقاط كرانه باختري جدا نمايند.در گام نخست، شهر قديمي قدس و حومه آن از جمله بخش غربي، به شكل كمربندي، محاصره ميشود و از اين رهگذر، در درون و چارچوب ديوار باستاني و پارك ملي، در نواحي شرق و جنوب، مركز اصلي تجاري منطقه يهودي ايجاد ميشود.در طرح كمربند دوم، محلههاي عربي خارج از چهارچوبه ديوار قدس از سه جهت توسط شهركهاي يهودينشين به محاصره در آمدند.اين شهركها به شكل قدسگونه ساخته ميشوند تا شهر را از نقطه نظر تراكم جمعيت عربي، در شمال و جنوب منفك و جدا نمايند، و در نتيجه تعداد شهركهاي يهودينشين را در درون اين كمربند مسكوني، به 11 شهرك افزايش دهند.كمربند سوم، به محاصره شهر قدس، طبق پروژههاي پيشنهادي صهيونيستي نظر دارد و در ادامه آن، يهودي كردن كامل شهر به شكل نهايي و اساسي، و اجراي پروژه شهرك يهودينشين «هارحوما» در كوه ابوغنيم در جنوب قدس، به مثابه سنگ پاياني پروژه، در محاصره كردن شهر قدس است. با اجراي اين پروژه، گذرگاه جنوبي و آخرين معبري كه قدس را به كرانه باختري مرتبط ميكند، بسته ميشود.صهيونيستها سياستهاي شهرك سازي و محاصره شهر قدس را با هدف ايجاد تغيير در وضعيت عنصر انساني شهر قدس، آگاهانه دنبال ميكنند.آنان در پي اين هستند كه قدس بيش از آنكه يك شهر فلسطيني و عربي باشد، به يك شهر يهودي تبديل شود؛ لذا براي تحقق اين هدف، به ابزارها و بهانههاي قانوني، مانند بازپس گرفتن كارتهاي هويت شهروندان اهل قدس، و تعليق و عدم اجراي درخواست خانوادههاي اهل قدس متمسك ميشوند.در همين جهت، مقامات صهيونيست از ثبت سندي نام كودكان تازه متولد شده بيتالمقدس سرباز زده و استنكاف ميكنند، و براي فلسطينيهاي اهل قدس، پروانه ساختماني صادر نميكنند، تا جايي كه مسئولين صهيونيست در سال 1994 از اين واقعيت كه در طول بيش از بيست سال سيستم و برنامه سختي را در خصوص ساختمانسازي عربها اجرا ميكردند،پرده برداشتند. اجراي پروژه قدس بزرگ (متروپوليتن)، بزرگترين و خطرناكترين مرحله يهودي كردن قدس و كرانه غربي است كه همه صهيونيستها خواهان آن هستند. «خليل تفكجي»، پژوهشگر و كارشناس امور شهركسازي يهوديان ميگويد: «اين طرح خطرناكترين ايده اسرائيلي است، زيرا با اجراي اين طرح، قسمت شرقي شهر قدس، از چهار جهت توسط خيابانهاي كمربندي به محاصره درمي آيد و بدين ترتيب، محلههاي عربي كه در قسمت غربي قدس قرار گرفتهاند، از محلههاي ديگر منطقه جدا ميشوند.(16) رژيم اشغالگر قدس، با تدوين طرح قدس بزرگ، همه ساله بر محلات يهودينشين تازه تأسيس، به ويژه در بخشهاي شرقي و شمالي اين شهر، اضافه ميكند، و هزاران واحد مسكوني تازه به منظور برهم زدن تركيب جمعيتي اين شهر، به نفع يهوديان سالانه ساخته شده، و بخش زيادي از مهاجران يهودي به اين محلات سرازير ميشوند. بر اساس ارزيابي سازمانهاي رسمي اسرائيلي، از جمله، سالنامه آماري، همگام با توسعه جديد شهر قدس به سود يهوديان، انتظار ميرود كه تعداد يهوديان در سال 2020 ميلادي در محدوده شهر قدس بزرگ، به يك ميليون و 180 هزار نفر افزايش يابد، در حاليكه پيشبيني ميشود تعداد فلسطينيها تا سال ياد شده جمعا به 180 هزار نفر برسد. روشن است كه ادعاي رژيم اشغالگر نسبت به سيطره بر قدس، قبل از اينكه بر ادعاهاي ديني استوار باشد، بر اشغال نظامي و سيطره ميداني آن متكي است؛ از اين رو، نخبگان لائيك سلطهگر، مانند حزب كار، خود را درگير جدالهاي ديني، مانند صهيونيستهاي يهودي افراطي كه در اقليت هستند، نميكنند و فارغ از اين مباحث، بيشتر بر سلطه فيزيكي خود بر شهر قدس و سلطه بر هويت و طبيعت آن تكيه ميكنند.در برابر اين استراتژي همه جانبه نظامي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي، به نظر نميرسد كه عربها و مسلمانان، برنامهاي براي حفظ قدس داشته باشند.در گذشته استراتژي جهان اسلام و عربها رويارويي فراگير از نظر نظامي، اقتصادي و سياسي عليه رژيم اشغالگر قدس بود، و بايكوت اقتصادي آن رژيم در اين راستا مفهوم مييافت، اما اين استراتژي در حال حاضر، توسط اكثر عربها نقض شده است؛ براي مثال سازمان آزادي بخش فلسطين(ساف) كه بايد پيشقراول مبارزه با رژيم اشغالگر باشد، راه حل نظامي را كنار گذاشته و حتي اقدامات مبارزاتي سازمانهاي غير دولتي فلسطين، مانند حماس و جهاد اسلامي را، به عنوان تروريسم محكوم ميكند.پينوشتها در دفتر مجله موجود است.