مقدمه اى بر منطق علمى پيش بينى
مرتضى عزتى (1) از آنجا كه پنجاهمين سال برنامه ريزى در كشور را مىگذرانيم و بنا به اظهار نظر كارشناسان، فن، اغلب فعاليتهاى گذشته پيش بينى از مبانى روشمند قابل قبولى برخوردار نبوده اند، (2) لازم است توجه بيشترى به مبانى علمى و روش شناسى پيش بينى داشته باشيم. اين مقاله سعى دارد تبيينى از منطق علمى پيش بينى ارايه كند، اما قبل از ورود به بحثشايان ذكر است كه پيش بينى در گذر تاريخ انديشه هاى علمى، تحولات مختلفى را به خود ديده است. مىتوان گفت در سير تحولات فكرى انسان، پيش بينى روشمند به 4 صورت انجام شده است. 1 - غيب گوييهاى متداول در جوامع قديمى 2 - آينده پردازى تخيلى - فلسفى. اين شكل، آينده را بر اساس فلسفه خاص و تركيبى از آن فلسفه با تخيل و ارزشهاى شخصى طراحى مىكند (مانند آرمانشهر و پادآرمانشهر پردازيها) 3 - پيش بينى تاريخى - فلسفى. تحليلى مبتنى بر روند تاريخى حوادث و رخدادها، اما مبتنى بر فلسفه فكرى ويژه (مانند پيش بينى ماركس يا فوكوياما و نظير اينها) 4 - تبيينهاى على - تاريخى. در اين روش بر اساس روند گذشته و رابطه على تبيين شده به وسيله علم، آينده بر اساس گذشته رخدادها و تحولات، پيش بينى مىشود، به اين روش روش علمى نيز گفته مىشود. 1 - علم
در فرهنگ ما از «علم» دو معناى مشخص و متفاوت برداشت مىشود. يكى علم كه به معنى دانستن است و اين در مقابل ندانستن (يا جهل) به كار مىرود. در اين معنا، علم همه شاخه هاى معرفتبشرى را در بر مىگيرد. از اين ديدگاه هر شخصى داراى علم است و به نوعى عالم محسوب مىشود. اين مفهوم از علم از آغاز حيات بشر وجود داشته است. اين نوع علم نمىتواند به پيش بينى علمى بپردازد، اما ممكن استبه تبيين آينده به شيوه هاى سه گانه ديگر كمك كند. (3) در معناى دوم، علم به مجموعه دانستنيهاى منتظم، قابل استدلال و اثبات بر اساس روشهاى معتبر در باره پديده ها و روابط بين آنها اطلاق مىشود. (4) در اين معنا، علم به دانستنيهايى كه داراى ويژگيهاى خاصى هستند اطلاق مىشود، دانستنيهايى كه با روشهاى خاصى كسب شده باشند و بتوان آنها را بر اساس روشهاى معتبرى اثبات كرد. اين اثبات پذيرى، بحث آزمون پذيرى و در نتيجه امكان ابطال رانيز در بر دارد. اين مفهوم از علم، تجربه، استقرا و تعميمم را نيز در خود مستتر دارد و بر اساس قياس به پيش بينى آينده مىپردازد. اگر به تاريخ علم به معنى اخير بنگريم، مىبينيم كه اين علم به صورت اصلى در صده هاى اخير رشد ياقته و جايگاه رفيعى در معارف بشرى پيدا كرده است. يكى از ويژگيهاى اصلى اين علم را تجربى بودن آن مىدانند و حتى برخى از دانشمندان (اثبات گرايان) مبناى دين علم را تجربه مى دانند. برتر اندراسل دراين زمينه مىگويد: «اگر از چيزى آگاهى تجربى نتوان داشت، از آن هيچ آگاهى نمىتوان داشت» (5) و بنا به تعبيرى مىتوان گفت چنين افرادى هيچ جايگاهى براى دانش غير تجربى قايل نيستند و حتى براى معارف ديگر هيچ ارزشى قايل نيستند. (6) علم به مفهوم اخير، داراى ابعاد و جوانب خاصى است كه آن را نسبتبه ساير معارف بشرى داراى ويژگيهاى خاصى كرده است، از جمله اين ويژگيها به وظايف علم باز مىگردد. در ادامه هرگاه از علم ياد مىكنيم منظور ما، علم با مفهوم اخير آن است (البته نه مطابق ذهنيت اثبات گرايان) و علم به مفهوم اول را در اينجا كنار مىگذاريم. 2 - وظايف علم
در اينجا سؤال اين است كه كار علم چيست؟ آيا ربطى به پيش بينى دارد؟ و آيا مىتوان از علم براى پيش بينى استفاده كرد؟ آنچه را كه به عنوان وظيفه علم مىشناسيم، مىتوان در 3 بخش خلاصه كرد: الف - تفسير و تبيين واقعيتها: از علم در وهله اول انتظار داريم آنچه كه در واقعيت وجود دارد براى ما تبيين كند. (7) اين وظيفه اصلى علم است. در اين وظيفه، علم بايد نامعلومها را بر اساس معلومهاى قبلى تفسير كند و تبيينى دقيق از آنچه وجود دارد - چه درباره پديده ها و چه درباره رابطه بين آنها - ارايه كند. در مباحث علمى هر تفسيرى استنتاج نتايج (مفسر) از مقدمات خاص (مفسر) است. به تعبير ساده بايد نتيجه را از مقدماتى اخذ و درباره ماهيت اين نتيجه توضيح كامل ارايه كرد. در اين حالت انتظار مىرود علم به ارايه قوانين كلى و قضايايى مشخص درباه شرايط خاص مورد نظر منجر شود. (8) البته بايد توجه كرد كه منظور ما از تفسير، تفسير نظرى يا تئوريك پديده هاست - نه انواع ديگر تفسيرها، كه اين وظيفه تفسيرى علم است، اما علم وظايف عملى و كاربردى نيز دارد كه ذكرمىكنيم. ب - كاربرد فنى: يكى از وظايف مهم علم كه در عمل به كار جامعه مىآيد و به خدمت انسان در جهتبهره مندى و بهره بردارى بيشتر از طبيعت و آنچه در جهان است مىپردازد، كاربرد فنى علم است. بشر علم را در عمل براى طراحى و ساختبسيارى از وسايل و ابزار زندگى و بهره مندى از آنها به كار مىگيرد. جهان امروز، جهان عمل بر اساس دانسته هاى علمى است و انسانها سعى دارند براى اطمينان از عمل خود، فعاليتهاى خود را با دانسته هاى علمى منطبق كنند. بر اين اساس انسانها به منظور دستيابى به وضعيت مطلوب براى امكانات، ابزار و وسايلى كه در پى ساخت آن هستند، در طراحى واحداث آنها از يافته هاى علمى استفاده مىكنند. (9) ج - پيش بينى: يك از وظايف مهمى كه براى علم قايل هستيم، پيش بينى امور، قبل از وقو ع آنها است كه به مباحث اين نوشتار نيز مربوط مىشود. وقتى علم در وظيفه تفسيرى خود به تبيين نظرى واقعيتها مىپردازد، انتظار مىرود شرايطى را تبيين كند كه بر آن اساس بتوان امور آينده را بر اساس تبيين انجام شده، قبل از وقوع، پيش بينى كرد. دراينجا روال منطقى پيش بينى، حالت عكس روال منطقى وظيفه تفسيرى است. در تفسير از نظريه ابتدايى يا فرضيه و مشاهده به نظريه و سپس با مشاهدات مكرر به قانون مىرسيم، ولى در پيش بينى و همچنين كاربرد فنى، از قانون به نظر يا حدث درباره مشاهده آينده دست مىيابيم. هنگامى كه علم، يك تبيين انجام مىدهد - در صورت پذيرش اين تبيين - انتظار مىرود امور آينده مطابق آن واقع شوند. در ادامه، منطق علمى و جايگاه پيش بينى در اين منطق را توضيح مىدهيم. 3 - منطق علمى و پيشبينى
قوانين علم چگونه پديد مىآيند؟ و پيش بينى بر اساس چه منطقى انجام مىشود؟ چنانچه اشاره شد دانستنيهاى علمى، بر اساس روشى معتبر، اثبات شده اند. اينكه اين روش اثبات چيست و چگونه چنين دانستنيهايى به دست مىآيند، پس از آن چگونه اين دانستنيها براى پيش بينى به كار مىروند و روال منطقى اين سير چيست، مبحثى كه در اينجا به آن اشاره مىكنيم. قبل از ادامه بحث 2 تعريف ارايه مىشود: الف - استقرا:
در تعريف بسيار ساده، استقرا يعنى نتيجه گيرى كلى از گزاره هاى شخصيه (10) محدود و به تعبير ديگر تعميم نتايج مشاهدات محدود به عنوان قوانين كلى و همه گير.ب - قياس:
استنتاج جزيى از گزاره هاى كلى (11) را قياس مىنامند و به تعبيرى تعميم قوانين كلى على به مواردى مشخص كه رخ خواهند داد. 1 - 3 - تبيين علمى
در تبيين علم و قوانين علمى، انسان از نظريه به معنى بسيار ساده آن شروع مىكنند كه در حدا قل خود مىتواند به فرضيه غير علمى تقليل يابد. اگر قرار باشد معرفتى علمى حاصل شود، بنابر تعريف علم كه آن را داراى نظم خوانديم، بايد اساس دستيابى به اين معرفت، نظم باشد. به اين لحاظ، هنگامى معرفتى را علمى خواهيم ناميد كه بر اساس هدف و نظم موردنظر علم بنا شده باشد. لذا هر نتيجه اى از هر مشاهده تصادفى را نمى توان در زمره دانستنيهاى علمى جاى داد علم مجموعه اى از دانستنيهاى بدست آمده بر اساس تصادف نيست، بلكه علم دانستنيهايى است كه بر مبناى روشهاى معتبر حاصل شده باشد. بر اين اساس هنگامى كه در صدد به دست آوردن يافته اى علمى هستيم، بايد از ابتدا به اين منظور كار خود را شروع كنيم و اگر چنين شروع كرديم، براى نتيجه مشاهده، حالتخاصى احتمال خواهيم داد. لذا ابتدا اين حالت را در حد نظريه يا حداقل، در حد فرضيه مد نظر قرار داده ايم كه در صدد كشفى علمى بر آمده ايم. پس از اينكه دانشمند نظريه اوليه يا فرضيه اى انتخاب مىكند يا مىسازد، اقدام به مشاه ده بر اساس اين نظريه يا فرضيه مىكند (12) و با مشاهده، نظريه خود را كامل مىكند. هنگامى كه نظريه به كمال خود رسيد، در علم به دنبال آن خواهيم بود كه مشاهدات رابه صورت دقيق و براى آزمون نظريه انجام دهيم. اين آزمونها در صورت تصديق مكرر، نظريه را تبديل به قانون علمى مىكنند و به تعبير ابطال گرايان، در صورت عدم ابطال، به عنوان بهترين نظريه منظور مىشود. در اين مرحله به يك نظريه كلى و به تعبيرى، قانون علمى كلى دستيافته ايم. اين فرايند از ديدگاه منطقى يك فرايند استقرايى است، به اين صورت كه از مشاهدات محدود (گزاره هاى شخصيه صادق ) قانونى كلى (حكم كلى يا گزاره هاى كليه) استنتاج كرده ايم. (13) به اين ترتيب استقرا اساس علم واقع مىشود وبا رعايتشروط معينى، تعداد محدودى مشاهده را به قانونى كلى تعميم مىدهد. البته دراينجا بايد توجه داشت كه شروط مورد نظر از اهميتخاصى برخوردارند. از جمله اين شرطها عبارتند از: 1 - نامحدود بودن تعداد مشاهده ها. 2 - تنوع شرايط در مشاهده هاى مختلف. 3 - عدم تعارض مشاهده ها با قانون كلى مورد نظر (تصديق نظريه توسط همه مشاهده ها). بر اين اساس مىتوان گفت: «اگر تعداد زيادى مشاهده در شرايط متنوع درباره يك پديده وجود داشته باشد كه همگى حالتخاصى را براى آن پديده تصديق كنند، مىتوان گفت همه اين نوع پديده ها (با تمام ويژگيهاى يكسان) حالتخاص مشاهده شده را خواهند داشت». يعنى اين استقرا از يك بنيان و پايه اطمينان بخش به نام مشاهده (حس) برخوردار است. البته دراينجا يك نكته وجود دارد، اينكه ممكن است گفته شود، هنگامى كه تعداد مشاهده ها محدود است، هر مشاهده جديد - به ويژه در آينده - مىتواند حالتخاصى داشته باشد. بر اين اساس چون امكان مشاهده همه حالتها به ويژه براى آينده وجود ندارد، به حالتهاى گذشته و موجود اكتفا مىشود. اما هر چه تعدد مشاهده بيشتر باشد، شرايط متنوعتر باشند و ابزار و وسايل دقيقتر و كاملترى براى آزمون و مشاهده استفاده شود، نظريه ها و قوانين فراگيرتر و كلى ترى به دست مىآيد. به ويژه اين امر در پديده هاى مربوط به علوم اجتماعى كه از تنوع و پيچيدگى زياد ترى برخوردارند اهميتبيشترى مىيابد. به اين ترتيب براى پيدايش يك معرفت علمى، ابتدا بايد نظريه اى اوليه ارايه شود، سپس مشاهده صوت گيرد نظريه تكامل يابد، مشاهده تكرار شود و باز نظريه تكامل يابد و بار ديگر نظريه تكامل بيابد و اين فرايند ادامه پيدا كند تا اينكه در يك نقطه تكرار زياد مشاهدات نؤيد نظريه، مىگوييم نظريه تكامل يافته به دست آمده است. به عبارتى مىتوان گفت اين فرايند، متضمن تعامل مستمر بين مشاهده و تبيين نظرى و باز هم مشاهده و آزمون و اصلاح تبيين و تكرار اين فرايند است. از اين رو مىتوان تبيين علم در اين مرحله را كه به وظيفه اول علم از وظايف 3 گانه باز مىگردد به صورت زير مورد تامل بيشتر قرار داد: نمودار شماره «1»: منطق تبيين علمى
در اينجا بايد توجه داشت كه ارايه نظريه اوليه يا نظريه ذهنى به خودى خود واجد ارزش علمى نيست، اما مىتواند جرقه بسيار با ارزشى براى اكتشافات علمى باشد. اين نظريه در فرايند مشاهده و اصلاح و انطباق با مشاهدات مىتواند نظريه اى علمى تلقى شود و در نهايت، براى تصديق نهايى و تبديل آن به قانون علمى بايد مشاهدات متعدد و متنوع صورت گيرد. البته در علوم اجتماعى كه پيچيدگى روابط بيشتر و آزمون كردن بسيارى از نظريه ها دشوار و يا حتى غير ممكن است، اين تبيين نظرى جايگاه رفيعترى مىيابد. (14) 2 - 3 - منطق پيش بينى
آنچه به عنوان تبيين علمى بيان شد، بخشى از آن چيزى است كه در علم مىگذرد. وظايف دوم و سوم علم كه به كاربرد عملى علم مىپردازد از طريق فرايندى استقرايى صورت نمىگيرد، بلكه بيشتر استدلال قياسى است. بر مبناى اين استدلال، چنانچه ما قوانين كلى و جهان شمولى داشته باشيم، مىتوانيم نتايج آن را به مشاهدات محدود بعدى تعميم دهيم. به اين صورت كه اگر ما قانون كلى «يخ در اثر گرما ذوب مىشود» را داشته باشيم، مى توانيم نتيجه بگيريم و به عبارتى پيش بينى كنيم كه «با گرم شدن كره زمين، بخشى از يخهاى قطب ذوب مىشوند». يا به صورت بهتر از قانون كلى «فلزات در اثر حرارت منبسط مىشوند» نتيجه مىگيريم «پلى فلزى و طولانى كه در زمستان با فلزات پيوسته مىسازيم، باتابش خورشيد تابستان كجخواهد شد». يعنى از يك گزاره كلى كه هميشه و همه جا صادق است و به عنوان يك قانون علمى مورد پذيرش واقع شده است، يك پيش بينى براى شرايط خاص و شخصيه انجام داده ايم. در چنين استلالهايى، صحت گزاره شخصيه كه به عنوان نتيجه به دست مىآيد، بهصحت گزاره كليه اوليه بستگى دارد. به عبارتى مىتوان گفت از نظر قياس منطقى در هر حال، فرايند اين استدلال صحيح است، ولى در صورتى نتيجه به دست آمده (گزاره شخصيه حاوى پيش بينى) از نظر محتوايى و مفهومى صحيح خواهد بود كه گزاره كليه كه مبناى نتيجه گيرى قرار گرفته باشد صحيح است، لذا در اينجا صحت قوانى كلى جايگاه اصلى را پيدا مىكند. اگر نظريه اى به صورت كلى و جهان شمول صادق نباشد، نمىتواند به عنوان قانون اوليه مدنظر قرار گيرد و مقدمه پيش بينى علمى واقع شوند. اين گونه پيش بينيها معتبر نخواهد بود. نكته حايز اهميتى كه در اينجا لازم به توضيح است، ضرورت هماهنگى شرايط اوليه قانون و شرايط اوليه وضعيت مورد پيش بينى است. به اين معنى كه اگر قانون علمى و جهان شمول ارايه مىشود، اين قانون براى شرايط خاصى، صدق گزاره هاى كلى را بيان مىكند. بديهى است كه اگر شرايط خاص مورد نظر اين قانون تغيير كند، ديگر اين گزاره كليه صدق نخواهد كرد. لذا در پيش بينى نيز بايد توجه كامل داشت كه شرايط اوليه اى كه براى وضعيتهاى مورد آزمايش يا وضعيتهايى كه براى آن پيش بينى انجام مىدهيم، به طور دقيق با شرايط اوله قانون كلى و جهان شمول منطبق باشد. در غير اين صورت، نبايد انتظار داشت كه اين پيش بينى صادق واقع شود. البته ممكن است در مواردى برخى از شرايط اوليه، اثرى در نتيجه نداشته باشند، اما شرايط اوليه مؤثر بر نتيجه بايد يكسان باشند. به عنوان مثال اگر قانون كلى «آب خالص در صد ر درجه حرارت سانتيگراد در ارتفاعى معادل سطح اقيانوسها جوش مىآيد» را داشته باشيم، از جمله شرايط اوليه، باقى ماندن مقدار و سطح آب اقيانوسها در سطح فعلى است، از جمله شرايط اوليه ديگر ثابت ماندن فشار هوا در اندازه فعلى است و ... بنابر اين اگر ما شرايطى را تر نظر بگيريم كه آب اقيانوسهادر آينده به دليل افزايش درجه حرارت زمين و ذوب شدن يخ قطبها به سطوح بالاترى افزايش بيابد. در آن صورت ما نمىتوانيم پيش بينى «تبخير آب با صد درجه حرارت در سطح جديد آب اقيانوسها» را صحيح بدانيم. اگر فشار هوا را براى حالتخاصى تعيير دهيم نيز چنين است. بنابر اين ما در پيش بينى علمى (و همچنين كاربرد فنى علم) از قوانين علمى كلى و جهان شمول شروع مىكنيم و با در نظر گرفتن يكسان بودن شرايط اوليه و وضعيت مورد پيش بينى ، قياس انجام مىدهيم و وضعيت مورد نظر را مطابق قانون كلى، پيش بينى مىكنيم. به اين ترتيب فرايند پيش بينى، معكوس تبيين قانون علمى است: نمودار شماره «2»: منطق پيش بينى
<ؤؤؤ p² غ ko ك× p ى·آك× ق عكغ d آ ¯ ëcpz ؤى g®n ;ud ىآ l ـ ëcp ¾ <ؤؤؤ يدئ عكغ d آ <ؤؤؤ ´كـ o × ق kl ·o× mclçd ،@× پيشبينى در اين فرايند، شكل كلى پيش بينى علمى - به صورت خلاصه - 3 محور دارد:1 - قانون كلى
2 - شرايط اوليه
3 - پيش بينى البته نمودارهاى ارايه شده، حالتهاى بسيار ساده شده اى هستند كه بيشتر در علوم طبيعى به كار مىروند. در علوم اجتماعى نيز از اين روش منطقى استفاده مىشود، اما بايد توجه داشت كه در علوم اجتماعى روابط بسيار پيچيده تر هستند و به ويژه شرايط اوليه اى كه براى قوانين مد نظر قرار مىدهيم به ندرت در همه جا و هميشه ثابت است و اغلب، اين شرايط براى هر مشاهده متفاوت هستند.
4 - نكته اى در منطق پيش بينى در علوم اجتماعى
منطق تبيين علمى در علوم اجتماعى نيز همان منطق كلى تبيين درعلم است كه بيان شد. اما در علوم اجتماعى امكان ايجاد شرايط براى مشاهده و آزمون، بسيار دشوار تر است. اين دشوارى يك دليل تفاوت ماهوى موضوع علوم اجتماعى با علوم طبيعى است. بسيارى از عوامل در رفتار انسان دخيل هستند و به ويژه اينكه شرايط اوليه بروز يك رفتار خاص، مشتمل بر زير شرطهاى بسيار زيادى است كه متاثر از عوامل متنوع و متعددى مىباشد. با وجود اين مجموعه شرايط اوليه، آزمون و مشاهده دقيق رفتار انسانها در شرايط ثابت و معين همچنين ايجاد شرايط آزمايشگاهى براى انسانها بسيار دشوار است. اى امر باعث مىشود كار نظريه پردازى واصلاح و تكميل نظريه ها و تبيين قوانين علمى بسيار دشوار شود. پيچيدگى رفتار انسانها نيز كه در آن هر رفتارى به مجموعه عوامل متعددى به صورتهاى گوناگون ارتباط دارد، بر اين دشوارى مىافزايد. اين امر باعث مىشود امكان آزمايشهاى متعدد در شرايط متنوع بسيار دشوارتر شود و ت بيين قانون علمى درباره رفتار انسانها در علوم اجتماعى دشوار و حتى در بسيارى از موارد غير ممكن شود. تا جايى كه برخى معتقدند «معرفت علم الاجتماع نوعا صورت يك نظام متحد قياسى از تئوريها رابه خود نمىگيرد، بلكه كاوشى ستبهرهمند از تئورى براى تحليل حوادث تاريخى خاص». (15) از طرف ديگر بسيارى از عوامل در رفتار انسانها دخيل هستند كه اينها شرايط اوليه را در علوم اجتماعى پيچيده تر مىكنند و امكان پيش بينى و تشخيص دقيق شرايط اوليه براى وضعيتى كه در آينده رخ خواهد داد را دشوار مىكنند. به اين ترتيب امكان انطباق شرايط اوليه وضعيت مورد نظر را - كه مىخواهيم در مورد آن پيش بينى كنيم - با شرايط اوليه قانون علمى و كلى (اگر به دست آمده باشد) بعيد مىكند. به ويژه اينكه بسيارى از پديده ها و عوامل انسانى قابل پيش بينى دقيق نيستند تا بتوان بر آن اساس شرايط اوليه رفتار مورد نظر را بررسى كرد وبا شرايط اوليه قانون انطباق داد. با اين توضيحات مىتوان گفت پيش بين علمى رخدادهاى علوم اجتماعى و به طور كلى رخدادهاى مربوط به رفتارهاى فردى و اجتماعى انسانها بسيار دشوارتر ار پيش بينى در علوم طبيعى است كه به رفتار مواد مىپردازند و حتى به تعبير برخى، پيش بينيهاى علوم اجتماعى نه دقيق و نه قابل اعتماد هستند و اين به دليل عدم تعين فرايندهاى اجتماعى و پايان نيافته بودن ميدانهاى عليت اجتماعى است. (16) دراين مورد نياز به تاملى دوباره به مفهوم پيش بينى و همچنين اصول حاكم بر پيش بينى در علوم اجتماعى است. 5 - تعريفى مجدد براى پيش بينى
چنانچه گفته شد پيش بينى به معنى بيان حوادثى كه در آينده رخ خواهد داد قبل از وقوع آنها، بر اساس اصول و قواعد علمى و منطقى است. اما مىتوان پيش بينى را از جهات مختلف نيز مفهوم گذارى كرد. در يك مفهوم ساده مى توان گفت پيش بينى سخنى بر پايه احتمال درباره آينده است. يعنى در اينجا به اتكاى بر اجتمال در پيش بينى، توجه شده است و بر محتمل بودن وقوع پيش بينى مورد نظر، توجه شده است. ممكن استبر اساس مقصودى كه براى پيش بينى وجود دارد بتوان آن را تعريف كرد و توضيح داد: هشدارى درباره آينده، تبيين اوضاع مطلوب آينده تشريح اوضاع آينده و مانند اينها به هر صورت مى توان گفت پيش بينى، هر بيانى از اوضاع آينده را در بر مىگيرد، اما از لحاظ علمى پيش بينى، بيان وقوع حوادث واقعى، قبل از وقوع آنها بر پايه تحليل اطلاعات در دسترس و بر اساس اصول و قواعد علمى و منطقى كه احتتمال وقوع آن نيز مشخص باشد. (17) به اين ترتيب در اين تعريف براى پيش بينى، ابتدا نياز به اطلاعات و داده هايى براى كار داريم و به تعبيرى نياز به «داده» داريم. دوم، در كنار اين داده ها نيازمند ابزار و قواعد و راههاى علمى و منطقى لازمى هستيم كه بر مبناى آن، داده هاى موجود را تحليل كنيم. اين مجموعه اصول و قواعد منطقى و علمى در قالب «روشهاى پيش بينى» متبلور مىشوند. سوم، براى يك پيش بينى علمى ما انتظار محصولى داريم كه همان بين وقوع حوادث آينده قبل از وقوع آن است. اين محصول را در فرايند يك پيش بينى علمى مىتوانيم «ستانده» بناميم. در كنار اين 3 قسمت اصلى و اساسى پيش بينى، ما «احتمال» را نيز داريم. (18) به اين معنى كه پيش بينى علمى مبتنى و متكى بر احتمال خاصى است و سخنى قطعى محسوب نمىشود. يك دانشمند و عالم در پيش بينى آينده مىداند كه سخن او محتمل است و وقوع آن قطعى و صد در صدى نيست. اما نكته ديگر در اين زمينه توجه به واقعيت در پيش بينى علمى است. يعنى پيش بينى علمى به واقعيتها مىپردازد. همه شرايط را در نظر مىگيرد و آنچه در عمل ممكن است رخ بدهد بيان مىكند. به ايده آلهاى غير محتمل كه شرايط تحقق آنها فراهم نيست نمىپردازد. البته بايد توجه داشت كه در پيش بينى شرطى مىتوانيم به ايده آلها بپردازيم ولى در آن صورت شرايط تحقق آن را به صورت واقعى بيان خواهيم كرد. 6 - اصول علمى پيش بينى
يك پيش بينى علمى بايد داراى شرايطى باشد كه در تعريف آن اشاره اى به برخى از اين شرايط لازم شد. اما اگر بخواهيم يك پيش بينى علمى انجام دهيم به صورت واضح و مشخص اين پيش بينى لازم استبرخى شرايط را داشته باشد كه در اينجا اين شرايط را تحت عنوان اصول علمى لازم براى پيش بينى بيان مىكنيم. به تعبيرى مىتوان گفت اگر پيش بينى اين اصول را نداشته باشد نمىتوان به آن يك پيش بين علمى اطلاق كرد. اين اصول عبارتند از: 1 - 6 - احتمالى بودن
چون در علوم اجتماعى و به طور كلى در رفتارهاى انسانى، رخدادها به مجموعه اى از عوامل متعدد بستگى دارند و به سادگى نمىتوان اين عوامل را براى آينده پيش بينى كرد و تاثير آنها را بر رخدادمورد نظر تعيين كرد، ناچار هستيم بر اساس عوامل شناخته شده و مقدار اثر آنها به احتمال روى آوريم. (19) بر اين اساس يك پيش بينى علمى چنانچه در تعريف آن نيز تصريح شد بايد آينده را بر اساس احتمالى مشخص پيش بينى كند. يعنى آنچه را كه در پيش بينى به عنوان سنانده بيان مىشود، قطعى و متعين درنظر نگيرد و براى تصريح بر اين امر اين پيش بينى بر اساس مفاهيمى چون «احتمال » و «امكان»، «توزيع احتمال»، «توقع»، «انتظار» و مانند اينها بيان مىشود. به اين ترتيب پيش بينى كننده توجه دارد كه پيش بينى (سنانده حاصل از پيش بينى) او فقط يك يا چند حالت از حالتهاى ممكن الوقوع براى آينده است و به تعبيرى فقط يك (ياچند) آينده از آينده هاى بسيار زياد ممكن است. البته بايد توجه داشت كه به طور كلى همه پيش بينيها حتى در علوم طبيعى مىتوانند غير قطعى باشند و با احتمال همراه باشند، گرچه احتمال وقوع رخدادها دراين زمينه بيشتر باشد. 2 - 6 - صراحت
يك پيش بينى - در هر زمينه اى - بايد اينده را به صورت صريح پيش بينى كند. آينده را در قالب مفاهيمى روشن و بدون ابهام بيان كند. پيش بينى كننده بايد از كلى گويى بپرهيزد. در ضمن با «اما»، «البته» و مانند اينها در صدد تبيين آينده برنيايد. صراحت مفاهيم در اغلب موارد موجب مىشود كه آينده در قالب كميتها و كيفتهاى دقيق بيان شود. اين امر بهترين حالتبراى پيش بينى است كه بيشترين صراحت را در خود لحاظ مىكند. با اين وجود بايد بوجه داشت كه اين كيفيتها با كميتها كه محصول (ستانده) هستند در غالب وقوع بيان مى شوند همچنين در صراحتبايد توجه داشت كه موضوع و مورد خاص پيش بينى به صورت دقيق تعيين شود و هيچ ابهامى دراين زمينه باقى نماند. 3 - 6 - تكرار پذيرى
يك پيش بينى علمى بايد بر اساس اصولى استوار شود كه بتوان با تجديد و تكرار دوباره فرايند منطقى و علمى پيش بينى، با استفاده از داده ها و روشهاى ثابت، همان نتايج و محصول (ستانده) را دوباره و به صورت مكرر به دست آورد. يعنى در روش و عمل، تكرار فرايند عملى پيش بينى نتايج مشابه و يكسانى را به دست مىدهد. اين اصل را «تكرارپذيرى» مىناميم. البته بايد توجه داشت كه در اينجا منظور ما تكرار پذيرى اطلاعاتى و روشى است و اين با اثبات نتايج و تكرار پذيرى اثبات نتايج تجربى متفاوت است. يعنى يك پيش بينى در آينده آزمون خواهد شد و آزمون تجربى آن ملاك تكرار پذيرى نيست. لذا ارزيابى پيش بينى يك آزمون تجربى براى ستانده و صحت پيش بينى تلقى نمىشود. توجه به اين نكته نيز مناسب است كه اين تكرار پذيرى با روش و داده هاى ثابت مدنظر است. بديهى است كه اگر داده هاى پايه اى و روش تجزيه و تحليل آنها تغيير كند، احتمال زياد دارد كه محصول (ستانده) پيش بينى نيز تغيير كند و در اين حالت، آينده ديگرى به تصوير كشيده شود. در اينجا ترسيم آينده هاى يكسان و مشابه با داده ها و روشهاى يكسان تكرار پذيرى را تحقق مى بخشد با اين حال اغلب در عمل مشاهده مى شود كه پيش بينى هاى آينده با روشهاى مختلف، نتايج متفاوتى را به ارمغان مىآورند و حتى وقتى ارزشهاى پيش بينى كنندگان تفاوت كند، از داده هاى متفاوتى استفاده خواهند كرد. اين تفاوت داده ها نيز در محصول پيش بينى اثر خواهد گذاشت و ستانده متفاوتى حاصل مىكند. 4 - 6 - تعيين زمان و مكان
پيش بينى علمى بايد زمان و مكان خاص وقوع رخداد مورد نظر را بيان كند. محصول پيش بينى، وقتى مىتواند به كار بيايد و قابل استفاده باشد كه به طور دقيق مشخص كند آينده ممكنى كه از آن سخن به ميان مىآيد در چه زمان معينى و در چه مكان و جامعه مشخصى رخ خواهد داد. البته بديهى است كه اين زمان و مكان مىتوانند با احتمال تعيين شوند و زمان و مكانى احتمالى براى وقوع آينده مورد نظر محسوب شوند. بر اين اساس مىتوان دوره زمانى خاصى را نيز در نظر گرفت و بر اساس توزيع احتمال، پيش بينى آينده را در غالب آن گنجاند. همچنين مىتوان مكانهاى متعددى را بر اساس احتمالهاى مشخص براى وقوع آينده ممكن در غالب محصول پيش بينى لحاظ كرد. بر اين اساس در علم پذيرفتنى نيست كه گفته شود چنين واقعه اى رخ خواهد داد، بدون اينكه زمان و مكان ان مشخص شود. زيرا صحت و سقم چنين ادعايى قابل آزمون و پيگيرى نخواهد بود و معيار قابل قبولى براى رد آن نخواهيم داشت. هميشه نياز نيست زمان و مكان نقطه اى تعيين شود، بلكه تعيين محدوده زمانى يا مكانى نيز مىتواند شرايط لازم را بر آورده كند (البته محدوده اى منطقى و قابل قبول، متناسب با هر مورد خاص). 5 - 6 - اعتبار درونى
يك پيش بينى علمى بايد از روشهاى داراى «اعتبار» استفاده كند. در علوم، روشهايى براى پيش بينى آينده طراحى شده است كه اين روشها از تواناييها و قابليتهاى يكسانى برخودار نيستند، اما همه آنها داراى اعتبار و حداقل شرايط قابل قبول علمى ومورد قبول هستند. (20) اين روشها متنوع و هر كدام نيز در شرايط خاصى قابل استفاده و به كار گيرى در پيش بينى آينده هستند. يك روش، ممكن استبراى پيش بينى در علمى خاص يا حتى رخداد خاصى معتبر تلقى شود، اما براى پيش آمدها و شاخههاى ديگر علوم قابل قبول نباشد. لذا در يك پيش بينى علمى براى هر مورد خاصى بايد روشهاى معتبرى را از لحاظ علم و عقل به كار گرفت. (21) اين مجموعه، اصولى هستند كه يك پيش بينى علمى بايد آنها را داشته باشد تا بتوان گفت پيش بينى از لحاظ علمى داراى ارزش و اعتبار تلقى مىشود. چون اغلب، پيش بينى آينده براى استفاده و كاربرد عملى در سياستگذاريها و برنامه ريزيها انجام مىشود، نبايد سياستگذارى، برنامه ريزى و به طور كلى تصميم سازى درباره آينده جامعه را بر اساس يافته هاى غير عالمانه متكى كرد. بنابر اين بر سياستمداران، سياستگذاران و برنامه ريزان واجب است كه تصميمهاى خود درباره جامعه را بر اساس مبانى و اصولى معتبر پايه ريزى كنند لذا اگر درباره آينده محتمل برنامه ريزى خاصى صورت مى گيرد لازم است پيش بينى هاى پايه اى اين برنامه ريزى. يا سياستگذارى از اعتبار كافى برخوردار باشند. نتيجه
بدين ترتيب مىتوان گفت پيش بينى علمى، منطقى دارد مجزا و مخصوص به خود كه اين منطق با منطق كشف علمى تفاوت مىكند. به طور كلى مساله پيش بينى، مساله اى با شرايط ويژه است كه بايد هنگام پرداختن به آن، شرايط و اصول ويژه آن را مد نظر قرار داد نمىتوان پيش بينى را مانند يك كشف علمى تلقى كرد، زيرا كشف علمى اطلاع يافتن و شناختن گذشته است، در حاليكه پيش بينى روشن كردن و شناختن آينده است و براى اينده نيز نمىتوان قانونى قطعى داد، زيرا لزوما عناصر و عوامل گذشته و عملكردهاى مطابق آن، در آينده حاكم نيست. براى اينكه بتوان آينده را با اجتمال بيشترى به طور صحيح پيش بينى كرد، بايد به منطق و اصول لازم براى آن توجه كرد. 1- عضو هيئت علمى دانشگاه تربيت مدرس. 2- مردوخى، بايزيد، طرح ايران 1400: افقها و راهبردها; مصاحبه با چند نفر از متخصصان و مسؤلان اجرايى، ص 9. 3- مىتوان به كتابهاى فرهنگ لغات، ذيل واژه «علم» مراجعه كرد. 4- ويژگيهاى اين علم را در كتاب «روش تحقيق در علوم اجتماعى: كاربرد در زمينه مسايل اقتصادى» بيشتر بحث كردهام. براى اطلاع از اين ويژگيها، همچنين طبقه بنديها و مفهوم علم مىتوان به اين كتاب مراجعه كرد. 5- سروش، عبدالكريم; «علم چيس، فلسفه چيست؟»; ص 14. 6- درباره مباحث مربوط به مفهوم علم و مبانى فلسفى علم شناسى مىتوان به منابع موجود در اين زمينه مراجعه كرد: چالمرز، آلن ف، چيستى علم; سروش، عبدالكريم، علم چيست، فلسفه چيست؟; رقابى، حيدر، فلسفه علم و ... 7- دراين جا بحث ما با كمى اغماض بيان مىشود و منظور ما تفسير علم به صورت نظرى يا تئوريك است و منظور، مفهوم علم بر اساس ديدگاه واقعيت گرايى نيست. براى اطلاع بيشتر از مبانى تفكر واقعيت گرايى از جمله مىتوان مراجعه كرد به: پوپر، كارل ريموند; واقعيتگرى و هددف علم; آلن ف. چالمرز; پيشين و ... 8- در ادامه، در مبحث منطق پيش بينى، به نحوه نتيجه گيرى در اين زمينه (ارايه قانون علمى) اشاره خواهيم كرد. 9- مانند طراحى و ساختيك اتومبيل، يك ساختمان، يك جاده، يك پل، يك هواپيما، يك يخچال و ...كه از قوانين علمى استفاده مىكنند. 10- گزاره هايى كه درباره واقعه خاصى در زمان و مكان معينى ارايه شوند، گزاره شخصيه مىناميم. 11- گزاره هايى كه درباره همه پديده هاى از يك نوع به صورت جهان شمول ارايه شوند، گزاره كليه (يا گزاره كلى) مىناميم. 12- دراين زمينه دو نظريه وجود دارد: يكى اينكه مىگويد مشاهده مقدم بر فرضيه (و نظريه) است و ديگرى اينكه فرضيه و نظريه در كاوش علمى مقدم بر مشاهدهاست، با اين وجود به طور كلى مىتوان گفت نظريه پردازى در دو مرحله مىتواند انجام شود: الف - نظريه پردازى ذهنى كه قبل از مشاهده صورت مىگيرد. ب - نظريه پردازى زمينى، ( grounded theory ) كه پس از مشاهده صورت مىگيرد. (دى. اى. دواس; پيمايش در تحقيقات اجتماعى). 13- دراينجا اشاره شد كه قبل از مشاهده بايد نظريه يا فرضيه اى وجود داشته باشد تا دانشمند بر اساس آن به مشاهده و سپس تعميم اقدام كند. لازم به ذكر است كه بر اساس برخى از ديدگاههاى رايج، مانند استقراء گرايى اوليه، مشاهده مقدم بر نظريه و فرضيه است، اما چنانچه قبل از مشاهده، نظريه يا فرضيه اى وجود نداشته باشد نمىتوان انتظار اشتيافته هاى چنين مشاهده اى قابل تفسير و استنتاج باشند، زيرا هر پديده اى داراى جوانب مختلف بسيار زيادى است كه بدون توجه خاص به يك جنبه مشخص نمىتوان نتيجه اى از مشاهده گرفت و همچنين به دليل ويژگى انتظام در دانستنيهاى علمى، اگر قبل از مشاهده، هدف مشخص نشود، نمىتوان انتظار انتظام و تعيين روش معتبر را داشت. به تعبير دقيق تر در علم، مشاهده و استقرا و تعميم كور كورانه و بى هدف جايگاهى ندارد، بلكه مشاهده و تجربه هدفمند، بر مبناى روشهاى معتبر و براى آزمون نظريه هاى علمى به كار مىرود. تاريخ علم نشان داده است كه تاريخ اكتشافات تصادفى نيست، بلكه تاريخى پر از مساله، نظريه، فرضيه و سپس مشاهده و كشف است. پوپر در اين باره مىگويد: «فرضيه (يا توقع يا تئورى يا هر چه را كه براى آن اصطلاح كنيم) سابق بر مشاهده است. اگر چه مشاهده اى كه فرضيه خاصى را ابطال كند ممكن است فرضيه اى جديد (ولذا زمانا مؤخر) را بر انگيزد، زيرا انسان تنها از طريق فرضيه هايش متنبه مىشود كه چه نوع مشاهداتى را بايد انجام دهد، يعنى توجهش را به كدام جهتبايد متمركز كند و به كجا تعلق خاطر داشته باشد و لذا اين فرضيه است كه راهنماى ما مىشود و ما را به نتايج مشهود جديد رهنمون مىگردد» (سروش، عبدالكريم; علم چيست، فلسفه چيست؟ ص 228). 14- با اين وجود «دانيل ليتل» در اين باره مىگويد: «عالمان علم الاجتماع، ميان تبيين تجربى و تبيين تئوريك (نظرى) عموما فرق مىگذارند. ليكن اين تفكيك چندان دقيق نيست زيرا كه تبيينهاى تئوريك هم براى مقبول افتادن بايد برخوردار از تاييد تجربى باشند. لكن نفس آن تقابل، درست و اصيل است. ...»; ليتل، دانيل، تبيين در علوم اجتماعى، ص11. 15- ليتل، دانيل; تبيين در علوم اجتماعى; ص 381. 16- پيشين، ص 383. 17- دانشمندان و متخصصان پيش بينى به ويژه در علوم اجتماعى بر احتمالى بودن پيش بينى متفقند; از جمله مىتوان مراجعه كرد به: Twiss, Briaian C., 1992. Makridakis, S . & Wheelwright,s. 1987. and ... 18- درباره اين مفاهيم مىتوان مراجعه كرد به: .1992 ،. . Twiss, Braian C 19- براى اطلاع بيشتر از ديدگاههاى اخير در زمينه تاميت در كنار ديدگاههاى ديكر مرتبط با تعداد عوامل مؤثر بر پديده هاى اجتماعى مىتوان به فصل دوم كتاب «روش تحقيق در علوم اجتماعى: كاربرد در زمينه مسايل اقتصادى» مراجعه كرد. 20- براى اطلاع از روشهاى پيش بينى، از جمله مىتوان مراجعه كرد به: Makridakis , S . & Others, 1983. Pindyck, R.S . & Rubinfeld, D.L., 1981. Twiss, Braian C.,1992.and ... 21- در اينجا بايد بين ملاك اعتبار روشها با اعتبار تجربى در علم تمايز قايل شد اعتبار تجربى به شرايط تحقق نتايج مىپردازد و د ر صورتى كه نتايجيك نظريه در تجربه و عمل تحقق بيابد آنرا معتبر تلقى مىكند. در پيش بينى، اگر درباره آينده، نظرى داده مىشود، امروز نمىتوان آن را از لحاظ تجربى آزمون كرد. بنا بر اين در سنجش اعتبار نظريات مربوط به آينده، ناچار هستيم در اصول پيش بينى به سنجش اعتبار روشها اكتفا كنيم.