نگاهى به يك بيتحافظ در مساله شر
«پير ما گفتخطا بر قلم صنع نرفت آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد» - محمد حسن قدردان قراملكى چكيده
خواجه حافظ در بيت معروف خويش با زبان شعر و كنايه موضع خود را در مساله شر ابراز مىكند كه موجب پيدايش تفاسير مختلف و متضادى از بيت فوق شده است، نويسنده بعد از اشاره به انگيزه انشاد بيت، با گزارش آراى مختلف قدما و معاصران به تحليل آنها مىپردازد. براى وثوق بيشتر و مستند بودن آرا سعى شده عين عبارت شارحان آورده شود. نكته آخر اينكه در اين نوشتار خواننده محقق علاوه بر اطلاع از تفاسير مختلف بيت، از نظريات متفكران اسلامى در مقوله «خدا و مساله شر» - كه در تفسير و شرح بيت مزبور ارايه نمودند - هم آشنا مىشود. اشاره
مساله شر و بدى در دايره امكان ذهن هر متفكر، بلكه هر انسانى را مىآزارد و عالمان متاله از تمامى اديان تمام جهد خود را در حل و تبيين چنين معمايى معطوف مىكنند تا به ناسازگارى وجود شرور و كژيها از يك سو، و وجود خداوند قادر همه توان و عالم همهدان و خير خواه محض، خاتمه داده و راه حل خردپسندى پيدا كنند. اينكه اين راه حلها چيست؟ و آيا صاحبان و طراحان آن توانستند گره مشكل شر را بگشايند؟ تبيين و ايضاح آن در موضوع اين مختصر نيست و نگارنده آن را در موضع ديگر به صورت مبسوط عرضه داشته است. (1) به هرحال به دنبال طرح چنين مساله مهمى در عرصههاى مختلف دينپژوهى اعم از عرفان و فلسفه و كلام و غيره ما شاهد طرح آن در اشعار بزرگانى چون ابوالعلاء معرى شاعر نامى عرب و ناصر خسرو و خيام هستيم كه هر كدام ضمن اذعان به وجود كژيها و خطاها در عالم، به گونهاى به تبيين آن پرداخته و چه بسا زبان اعتراض گشودهاند. (2) در مقابل شاعران بزرگى به دفاع از نظام احسن و عدل الهى پرداخته و به نوعى خواستند با زبان اعجاز شعر به حل معماى شر بپردازند. يكى از اين شاعران نامى و بزرگ، لسان الغيب، حافظ قرآن، خواجه شيرازى است. وى در اغلب اشعار خود بصراحتبه صدور خير محض از خداوند و عدم وجود شر و خطا در قلم صنع الهى تصريح و تاكيد كرده است. با وجود آن چون زبان شعرى هميشه ملازم با انواع و اقسام مجاز، كنايه، استعاره و توريه و غيره بوده است، يكى از ابيات حافظ كه ناظر به مساله شر است، معركه آرا و تفاسير مختلف و متضادى شده است، هر شارح و مفسرى مىخواهد آن را مطابق ميل و مبنايى كه خود در مساله «شر» بدان پاى بند است، حل و توجيه نمايد. از اين رو فاصله بعضى شرحها را از ثرى تا ثرياست. اين بيت جنجالى و مهم خواجه عبارت است از:
پير ما گفتخطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد
آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد
آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد
انگيزه انشاد بيت
مولانا سيد محمد صادق لكهنودى در اين باره مىگويد: «صنع الله نام دوستى از حضرت خواجه بود و او در كلان سالى صنعت نوشتن راهوس نمود، اگرچه صنعت نوشتن حاصل كرد، لكن خوش نياورد، اتفاقا در مجلسى كه صنع الله را نگاه كرد، از زبان برآورد كه صنع الله شنيده مىشود كه صنعت نوشتن آموخته و اين فضيلت اندوخته، بارى بنما كه به كجا رسانده و توجه به كدام خط رانده كه بس خطره نيكو در دلت افتاد چون فعل خود همه كسى را مستحسن مىنمايد، كاغذ پاره برآورده پيشش نهاد و اگر چه فى الواقع خوب نبود و در املايش خطا رفته بود، لكن چون آن عزيز جانب خواجه چشم گشاد و ميل خواجه بدو بيادش افتاد از بهر رعايتخاطر خواجه تحسين و خواجه در تلميح آن معنى اين بيت فرمود.» (3) ابوالحسن عبدالرحمن لاهورى
وى علت انشاد بيت فوق را دشمنى عماد الفقيه با خواجه حافظ مىداند و مىگويد: «چون خواجه سراسيمه و مضطرب الحال شده، در خدمت مولانا زين الدين رسيد، در اثناء عرض عداوت و بدانديشى عماد فقيه، از زبان خواجه، به واسطه كمال واسوختگى برآمد كه اين همه فتنه و فساد بر پا كرده عماد مادر به خطاست، مولا زين الدين از راه ارشاد فرمود كه بابا اين چه عبارت است، بر قلم صنع خطا نرفت، خواجه را مضمون اين سؤال و جواب خوش آمد در همان مجلس به نظم كشيد و اشارت به مولانا زين الدين فرمود كه پير ما گفتخطا بر قلم صنع نرفت.» (4) مرحوم لاهورى درباره مصرع دوم بيت مىنويسد: «مصراع ثانى به طريق دعا ايراد نموده مىگويد كه آفرين بر نظر پاك خطا پوش پير ما باد كه خطاى اصل عماد را ديده و دانسته، پوشيد. در اين صورت بيت دوم هم از سياق نمىافتد و اسم پير هم معين مىشود و استغنا از تكلفات اعزه و اجله به هم مىرسد.» (5) مؤيد الفضلا
صاحب مدار الافاضل در گزارش نظريه وى مىنويسد: «مؤيد الفضلاء در ضمن صنع الله آورده كه: صنع نام پير حافظ شيرازى بود و آن پير استاد خط نيز بود و به تقريب آن، حل اين بيت مشهود خواجه حافظ مذكور كرده، يعنى خواجه مذكور در بدو حال پيش استاد مذكور خط نوشته آورده كه لايق آفرين نبود، اما آن استاد به واسطه نو آموزى او يا آنكه فعل محبوب، محبوب است، گفت كه خطا در اين صنعت نرفته است.» (6) در تحليل اين سه انگيزه بايد گفت اگر بپذيريم كه فرضا انگيزه انشاد بيت فوق (شان نزول) يكى از سه قضيه خارجيه است، لكن مورد خاص نمىتواند معنا و محتواى بيت را تخصيص بزند و آن را از معناى كلىاش منحرف سازد. علاوه بر اين در صورت تخصيص، لطافت و انواع محسنات بيت فوق از بين مىرود، بلكه اصلا حمل آن بر مورد خاص با سياق بيت نمىسازد. صاحب مدار الافاضل بعد از نقل راى صاحب مؤيد الفضلا - كه پيشتر گذشت - در نقد آن مىنويسد: «بر اذكيا مخفى نماند كه بر اين تقدير لطف شعر هيچ ظاهر نمىشود، اول اينجا صنع به معنىاى كه مذكور شد، نيست، و بر تقدير تسليم، در غزل عاشقانه و محققانه اين قصه چه مناسبت دارد، تزريق محض مىنمايد و اگر معناى بيت چنين گويند; دور نيست كه پير ما - كه آفرين باد بر نظر پاك خطا پوش او - گفت كه خطا در قلم صنع الهى نرفته است و او جمله دعائيه محض باشد، او را با خطاى دوم هيچ تعلق نباشد، و بحث ما به آن نظر است كه هر گاه خطا در قلم صنع نرفته خطا پوشش چه دخل دارد و الله اعلم.» (7) تفسير بدبينانه
تفسير و ديدگاه نخستين تفسير بدبينانهاى از بيت فوق استبه اين مضمون كه كتاب تكوين الهى كه مشتمل بر صفحات زرين و دل انگيزى است، گاه بىگاهى در آن صفحات كدورت و تيرگى و خطا مشاهده مىشود، اما با وجود آن بايد از چنين خطاهايى چشم فروبست و آنها را ناديده گرفت. حافظ در اين بيتخود به گونهاى به راى پير و استاد خود اعتراض مىكند كه معتقد بود كه در جهان اصلا خطا و شرى رسوخ نكرده است، «پير ما گفتخطا بر قلم صنع نرفت» اما خودش وجود كژيها و خطاها را مىپذيرد، و چون پير خود اين همه خطا را نديده يا ناديده گرفته از اينرو وى را تحسين مىكند، لكن با آوردن كلمه «خطاپوش» كراهتخود را از تفسير پير خود اظهار مىكند. صاحبان اين تفسير چه بسا در تاييد استدلال خود به اشعار ديگر حافظ در اين مقوله تمسك مىكنند مانند اين بيت: اين چه استغناستيارب وين چه قادر حكمت است كاين همه زخم نهان هست مجال آه نيست احمد كسروى
وى بيت فوق را ايراد و زبان درازى حافظ به درگاه خداوند توصيف مىكند و از اين كه حافظ در اين غزل خود به توبيخ مقام ربوبى و تمجيد از شاهان چون شاه يحيى مىپردازد بكلى وى را طرد مىكند و آن را دليل بر وهن راى برخى مىداند كه معتقدند كه حافظ از جمله حكماست. در برابر آفريدگار بزرگ جهان گردنكشى نموده و به زبان درازيها مىپردازد، مىگويند: «حافظ فيلسوف بوده، فيلسوفها نواقص كون را اظهار مىكنند»، مىگويم فيلسوف آن پستى را از خود نشان نمىدهد كه براى چند دينار يك شاه يحيايى را بستايد.» (8) عبدالعلى دستغيب
«حافظ از كمند كيشدارى و «كلام» رايج كسانى كه خواستهاند تضاد جهان و وجود بدى را در جهان انكار كنند بيرون جسته است، او از مساله وجود بدى در جهان حيران است، بدى سراسر جهان را سرشار كرده است و سهم دانا همه خون جگر است، و اين همه زخم نهان هست و مجال آه نيست، حافظ در برابر راز عظيم آفرينش ايستاده است.» (9) قابل ذكر است كه شارح فوق كه از دريچه بدبينانهاى به شعر حافظ نگاه مىكند، در عين حال متوجه اشعار بلندى است كه در آنها كاملا نظريه بدبينانه مطرود و محكوم است و لكن وى از اين اشعار عرفانى و عرشى حافظ چشم پوشى مىكند و دستبه توجيهات مىزند، ابتدا در صحت انتساب آن به حافظ ترديد مىكند، سپس بر اين باور است كه در صورت صحت آن باز شعر فوق مؤيد نظر وى مىباشد، و لكن به صرف ادعا بسنده مىكند و آن را به هيچ وجه تبيين نمىكند. بعضى ديگر از معاصران نيز بيت مزبور را شاهدى بر وجود شر در جهان، در جهانبينى حافظ مىدانند. (10) تفسير عرفانى
برخى ديگر مقام حافظ را برتر از آن مىدانند كه معتقد باشد كه در جهان كه صنع الهى است در كنار نيكوها و خيراتش، بديها و كژيهاى واقعى تحقق داشته باشد، همانطورى كه حافظ در مصرع اول اين بيت و اشعار ديگرش تذكار داده است، همه هستى و عالم متلبس به جامه خير محض است و آنچه از بديها و كژيها رخ مىنمايد همه به خاطر سطحىنگرى و كوتهبينى ماست، حافظ در ديوان خود بارها به اين نكته تصريح و تاكيد كرده است.
نيست در دايره يك نقطه خلاف از كم و بيش
كه من اين مساله بىچون و چرا مىبينم (11)
كه من اين مساله بىچون و چرا مىبينم (11)
كه من اين مساله بىچون و چرا مىبينم (11)
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن (12)
منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن (12)
منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن (12)
الف) حمل خطا و پوشش به معناى ظاهرى
مراد و مقصود از حمل خطا به ظاهرى اين است كه واقعا در دايره وجود هيچ كژى و خطايى يافت نمىشود و هرآنچه خطا چهره مىكند آن به ظاهر خطاست اما با بررسى تمام جوانب آن خواهيم يافت كه آن نيز در واقع خير است، پس با ديد عميق و عرفانى بايد خطاها را حمل بر نيكى و خير كرد و آنها را ناديده گرفت. حافظ در اين بيت در مقام تمجيد از پير و مراد خويش است ابتدا در مصرع اول راى پير خود را در يك عبارت كوتاه «خطا بر قلم صنع نرفت» گزارش مىكند، كه وى منكر رسوخ هر گونه خطا چه واقعى و چه ظاهرى در قلم صنع است. آنگاه در مصراع دوم در مقام تحسين خواجه خود به اين نكته تذكار مىدهد كه استاد وى حتى خطاهاى ظاهرى و اوليه را كه در نظر نخستين خطا و شر چهره مىكند; نيز منكر است و روى چنين خطاهايى را مىپوشاند و با ديد عرفانى آنها را كان لم يكن حساب مىكند. عبارت خود حافظ يعنى واژگان «آفرين» و «نظر پاك» اين تفسير را از بيت فوق تقويت مىكند، چرا كه اگر پير حافظ واقعا معتقد به وجود خطا در عالم بود اما آنها را به نوعى توجيه و يا مىپوشاند، ديگر نيازى به «آفرين» گفتن و توصيف نظر وى به «نظر پاك» نداشت. از اين دو نكته اخير يعنى تحسين پير و توصيف نظر وى به «نظر پاك»، راى و موضع خود حافظ نيز استنتاج مىشود. در اينجا به گزارش آراء بعضى موافقان اين تفسير مىپردازيم: محقق دوانى (830- 908 ه)
وى بعد از تقسيم خطا و شر به بالذات و بالعرض (واقعى و ظاهرى) درباره بيت فوق مىگويد: «و چون در رضاى خداى تعالى قسم اول از شر راهى ندارد و در قسم دوم ارباب باطن شر بالعرض را بر خطا حمل ننموده، خير مىدانند [حافظ] مىگويد كه مرشد ما فرمود كه بر قلم حق تعالى خطايى واقع نشده، يعنى محض خير و عين ثواب بود، آفرين و صد تحسين بر نظر پاك خطا پوش او باد كه خطايى عارضى كه موجب غوايتساده لوحان عالم صورت است منظور نداشته، محض خير و ثواب پنداشته والله اعلم.» (13) محقق دوانى آنگاه در پاسخ به ناسازگارى ظاهرى بين دو مصرع مىگويد: «اين كه بعضىها بين دو مصراع منافات مىبينند و مىگويند كه از اولى چنين فهميده مىشود كه خطايى نيست و از دومى چنين فهميده مىشود كه خطايى هست و نظر پير آن را پوشيده است، جوابش اين است كه مراد خطايى است كه در نظر قاصران مىنمايد نه خطاى واقعى، و به همين دليل است كه صفت پاك را براى نظر آورده، يعنى نظرى كه اشيا را چنانكه هست مىبيند اگر خطا در واقع بود و نظر پير آن را نمىديد، ديگر شايسته صفت پاك نبود.» صاحب مدار الافاضل
«معناى بيت چنين باشد كه پير ما گفت كه خطا بر قلم صنع ايزدى نرفته است و هر چه بر آن قلم رفته است، همه بر نهج عدالت و صواب است، آفرين بر نظر پاك او كه آنچه به مقتضاى بشريتخطا در چشم نشيند آن را به عين بصيرت صواب مىبيند، يعنى پير كامل بر حق واصل وجود مطلق كه غير نمىبيند و غير در چشمش نمىنشيند، مريد را از صدور خطا معذور مىدارد.» (14) محمد دارابى (متوفاى قرن 11 هجرى)
وى در تبيين بيت فوق دو توجيه و احتمال مىدهد و در توضيح تفسير دوم خود مىنويسد: «و ثانيا اين كه بگوييم كه «نظر خطاپوش» يعنى خطا را نمىبيند، از اين جهت است كه خطا نيست و اين در حكم قضيه سالبه است، و صدق سالبه مستلزم وجود موضوع نيست، چه تواند بود كه صدقش به واسطه عدم موضوع باشد، مثل اين كه بگوييم عنقا طائر نيست; يا اينكه موضوع باشد و محمول از او مسلوب باشد، همچون انسان حجر نيست و خطاپوش در اين مقام از قبيل اول است، يعنى در واقع چون خطا نيست، نظر پير و مرشد مطابق با واقع كتاب صنع را مطالعه مىفرمايد و چنانكه خالى از خطاست او نيز خالى از خطا مىبيند.» (15) دارابى در ادامه كلام خود بيت ديگر حافظ يعنى:
كمال سر محبتببين نه نقص گناه
كه هر كه بى هنر افتد نظر به عيب كند
كه هر كه بى هنر افتد نظر به عيب كند
كه هر كه بى هنر افتد نظر به عيب كند
سودى (متوفاى سده دهم هجرى)
«پير ما گفتخطا بر قلم صنع نرفت: يعنى قلم صنع خطا نمىكند، يعنى هر كارى كه من مىكنم در دفتر قضا و قدر نوشته شده و كارهاى من در لوح محفوظ همان است كه مطابق دفتر قضا و قدر ثبتشده است، هر كارى كه از من سر بزند قبلا در لوح محفوظ مكتوب و در دفتر قضا و قدر ثبتشده است پس اعمال من اختيارى نيستبلكه به امر خداوند است و هر كارى كه به امر خداوند باشد عين صواب است... خطا پوش كنايه از انكار خطاست.» (16) مولانا بدرالدين
«معنا آن است كه آنچه حق سبحانه در وجود آورد از خير و شر، نفع و ضرر، همه به اقتضاى عدالتبىخطاست و اين كه خطا نمايان مىشود از كوتهبينى ماست از آن جهت كه از ما صادر مىشود و معناى بيت نيز اين چنين باشد، يعنى پير ما گفت كه خطا در قلم صنع ايزدى نرفته همه بر نهج عدالت و صواب است هر چه از قلم رفته آفرين بر نظر پاك او كه آنچه به مقتضاى بشرى خطا در چشم نشيند آن را به عين بصيرت غير از او در وجود نيست.» (17) آنگاه بدرالدين با استناد به اين كه مراد از خطا در مصراع دوم خطاى موجود در نظر قاصران و كوتهبينان است نه خطاى واقعى; به پاسخ مخالفان مىپردازد. مولانا سيد محمد صاقعلى لكهنودى
«آنچه حق سبحانه تعالى در وجود پرورده از نفع و ضرر و خير و شر همه به اقتضاى عدالتبىخطاست و اين كه خطا نموده مىشود از كوته بينى ماست و از آن جهت كه از ما صدور مىيابد عدالت مىتابد.» (18) اين شارح محقق در ادامه سخن خود در حل بيت فوق و پاسخ به اشكالات بسط كلام مىدهد كه گزارش آنها از حوصله اين نوشتار خارج است، اما نكتهاى كه از بررسى و مقايسه شرح اين شارح با شرح ديوان بدرالدين دستگير مىشود نقل و اقتباساتى است كه صورت گرفته است و به نظر مىرسد اين شيوه در سدههاى پيشين بدون ذكر منبع رايجبود. ملاشمسا گيلانى
وى كه از تلاميذ ميرداماد استبا تشبيه بيتحافظ به بيت ذيل ملاى رومى
نظر پاك اين چنين بيند
نازنين جمله نازنين بيند
نازنين جمله نازنين بيند
نازنين جمله نازنين بيند
بعض معاصران
در اينجا براى اطلاع بيشتر به آراى برخى از معاصران اشاره مىشود كه همچون اكثر عالمان ديگر كه معتقد به نيستى انگارى شر هستند و نمىتوانند «خطا» را در بيتحافظ به معناى واقعى آن حمل كنند. مىپردازيم. مرحوم امام (قدس سره): امام خمينى ابتدا با دوگانه خواندن نظر و نگرش انسان عارف به ممكن [الف: نظر به نقصان ذاتى خود و جميع ممكنات، ب: نظر به كمال واجب و سعه رحمت الهى] مىگويد: «پس انسان هميشه بايد بين اين دو نظر متردد باشد، نه نظر از نقص خود و تقصير و قصور از قيام به عبوديتببندد; و نه نظر از سعه رحمت و احاطه عنايت و شمول نعمت و الطاف حق جلاله بپوشد». آنگاه حضرت امام (قدس سره) با اشاره به بيت فوق مىنويسد: «قول پير راجع به مقام دوم [سعه و شمول رحمت الهى بر جميع ممكنات] و قول خود قائل [حافظ] راجع به مقام اول است پس در اين نظر خوف و حزن و خجلت و سرافكندگى انسان را فرا گيرد.» (20) شهيد مطهرى
وى بعد از اشاره به مقام شامخ حافظ و انديشههاى عميق فلسفى و عرفانى او و همچنين تفطن به اين نكته كه حافظ خود را در مواردى عارف معرفى مىكند، حمل خطا را در بيت فوق به خطاى واقعى - همانطورى كه در اشعار بعضى شعرا مانند ابوالعلاء معرى و خيام نمود پيدا كرده است - دور از شان و مقام عرفانى و حكمى حافظ مىداند، و چنين بيت فوق را تبيين مىكند: «در نظر بىآلايش و پاك از محدوديت و پايين نگرى پير، كه جهان را به صورت يك واحد تجلى حق مىبيند، همه خطاها و نبايستنىها كه در ديدهاى محدود آشكار مىشود محو مىگردد. جهان ظل حق و سايه حق است، ذات حق، جميل على الاطلاق و كامل على الاطلاق است، ظل جميل است، محال است كه جميل نباشد.» (21) سپس متفكر شهيد در مقام پاسخ به منتقدان و اثبات مدعاى خود مىنويسد: «آنچه مايه اشتباه برخى شده كه بيت مورد بحث را به عنوان اعتراض به خلقت از ناحيه حافظ تلقى كردهاند به كار بردن كلمه «خطا پوش» است، غافل از اين كه «ايهام» و «توريه» يعنى جمله يا كلمهاى دو پهلو به كار بردن و احيانا كلمهاى كه خلاف مفهوم ظاهرش مراد است، از محسنات بديعيه است و شعراى عرفانى زياد از آن بهره مىگيرند، اشعار ديگر حافظ بخوبى قرينه مطلب است. به علاوه، حافظ بر فرض كه به خلقت اعتراض داشته باشد آيا ممكن استبا آن همه احترام و تعظيم و اعتقاد كاملى كه به اصطلاح به «پير» دارد او را تخطئه كند؟! زيرا در آن صورت مقصود حافظ يا اين است كه پير در ادعاى خود كه مىگويد خطا بر قلم صنع نرفت، دروغگو و مجاملهگر است و يا احمق و ساده دل... بنابراين، تصور اين كه حافظ در بيت مورد حثبخواهد به خلقت اعتراض و نظر پير را تخطئه نمايد تصورى عاميانه است.» (22) حسن زاده آملى
«شخص جاهل اجزاى آفرينش جهان را با وصف وحدت مىبيند و خيال مىكند بعضى خير (صواب) و بعضى شر (خطا) است. اما شيخ كبير دانشمند و پير اين نوع طرز تفكر و خطا را از جاهل زايل مىكند و او را راهنمايى مىكند كه هر آنچه از قلم صنع الهى صادر شده خير محض است. اما مراد حافظ از مصراع دوم بيتخود، تحسين پير خود است كه جاهل را از خطا و جهل خود بر حذر داشت.» (23) جوادى آملى
استاد جوادى آملى يكى ديگر از معاصران است كه با تقسيم خطا به خطاى ذاتى و قياسى و نسبى به ايضاح بيت فوق مىپردازد. (24) محمد هومن
معتقد است: شعر مزبور و بعضى اشعار ديگر حافظ دليل بر تفكر عالى و فلسفى حافظ است نه دليل بر سطحى نگرى او، ومىبايست اشعار نظير بيت فوق را حمل بر كنايه و اشاره كرد. (25) بعضى معاصران نيز بيت فوق را بر همين سبك تفسير نموده و در عين حال معناى مقابل آن را از حافظ محتمل مىدانند. (26) ب) حمل خطا و پوشش به معناى واقعى
پيشتر گفتيم كه در تقرير تفسير عرفانى از بيت فوق دو احتمال و روايت وجود دارد. روايت دوم كه تقريبا قايلان كمترى دارد بر اين نكته تاكيد مىكند كه پيش از تعليم و ارشاد پير و مرشد، ما معتقد به وجود بدى و خطا در دايره وجود بوديم. اما با تذكار مراد خويش متوجه وهن جهان بينى خود از صنع الهى شديم، و از اين رو سخن پير خطاى ما را پوشانيد و متنبه اشتباه خودمان گشتيم. در اين تفسير پوشانيدن خطا به معناى واقعى آن صورت مىگيرد. محمد دارابى از انديشوران و حكماى سده يازدهم هجرى درباره اين روايت مىگويد: «معناى بىتكلفانه اولا اين كه از گفته پير و مرشد معلوم شد كه خطا بر قلم صنع نرفته كه اگر به اعلام پير اين مساله بر ما معلوم نمىشد از غايت نقصانى كه داريم، توهم مىكرديم كه خطا بر قلم صنع رفته و اين خطاست كه كسى اعتقاد خطا در كارخانه الهى را دهد. آفرين بر نظر پاك خطا پوش پير باد كه خطاى ما را پوشانيد، يعنى نگذاشت كه از ما اين گمان خطا كه خطا بر قلم صنع رفته، سر زند. زيرا كه عالم بر ابلغ نظام مخلوقست، يعنى بهتر از اين متصور نيست.» (27) ما در اينجا به همين مقدار بسنده مىكنيم و داورى نهايى در تفسير اين بيت را به خود پژوهشگران حواله مىدهيم. هر چند بررسى ابعاد شخصيتى حافظ و همچنين اشعار ديگر او چه آنها كه گذشت و چه غيره خود شارح و گويا بيت مورد بحث است. مطلع سخنمان با حافظ بود حسن ختام اين نوشتار را نيز اشعار دلنشين او كه باز از تفسير بيت مزبور به دور نيست، قرار مىدهيم. چو بشنوى سخن اهل حق مگو كه خطاست سخنشناس نئى جان من خطا اينجاست سرم به دنيى و عقبى فرو نمىآيد تبارك الله از اين فتنهها كه در سرماست (28) چشم آلوده نظر از رخ جانان دورست بر رخ او نظر از آينه پاك انداز (29) 1) ر.ك: خدا و مساله شر، از همين قلم، كه آخرين مراحل چاپ و نشر آن توسط انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم انجام مىگيرد. 2) اشعار ذيل در اين موضوع منسوب به ناصر خسرو است: اى چرخ فلك خرابى از كينه توست بيدادگرى شيوه ديرينه توست. به آهو مىكنى غوغا كه بگريز به تازى مىزنى هى بر دويدن. 3) مولانا سيد محمد صادق لكهنودى، شرح ديوان حافظ، ص222. به تصحيح و با تعليقات بهاءالدين خرمشاهى، نشر قطره، سال 1374. 4) شرح عرفانى غزلهاى حافظ، ج2، ص1388. 5) همان. 6) همان. 7) به نقل از: شرح عرفانى غزلهاى حافظ، ج2، ص1388. 8) احمد كسروى، حافظ چه مىگويد، ص27، شركتبرادران حب حيدر، تهران 1322، اضافه اين نكته خالى از فايده نيست كه كسروى حافظ را اهل مى و ميخانه مجازى توصيف مىكند. 9) عبدالعلى دستغيب، حافظ شناخت، نشر علم، چاپ اول، ج2، ص1003. 10) آقاى بهاءالدين خرمشاهى در اين باره مىگويد: «حافظ گاه قايل به وجود شر در جهان و رخنه در نظام متقن هستى است و چنانكه همه مىدانند، مشهورترين بيت وى كه معركه آرا حكما و متكلمان است اين است:پير ما گفت... يعنى، پير ما كه منكر رخنه شر در كار و بار جهان و آفرينش بود، و بر آن بود كه شر (خطا) از قلم صنع الهى صادر نشده است، غمض عين مىفرمود و خطايى را كه مىديد به اصطلاح لاپوشانى مىكرد.» ر.ك: خرمشاهى، حافظ، طرح نو، ص139. 11) ديوان حافظ، غزل 2312. 12) همان، غزل 2561. 13) نقل از، ختمى لاهورى، شرح عرفانى غزلهاى حافظ، ج2، ص1387. 14) همان، ج2، ص1388. 15) محمد دارابى، لطيفه غيبى، انتشارات كتابخانه احمدى شيراز، ص 20 و بهاءالدين خرمشاهى، حافظ نامه، جلد1، ص476، همين قسمت از شرح بيت فوق در كتاب ديگر آقاى خرمشاهى به نام «چهارده روايت» بعينه چاپ شده است. 16) همان. 17) مولانا بدرالدين، بدر الشروح، انتشارات امين، ص423، چاپ دوم. 18) شرح ديوان حافظ، صص219-222. 19) ملا شمسا گيلانى، رسالة اظهار الكمال، مندرج در: منتخباتى از آثار حكماى الهى ايرانى به اهتمام سيد جلال الدين آشتيانى، ج4، ص642. 20) امام خمينى، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (قده)، ص 3-222، تهران، 1373. 21) مرتضى مطهرى، عدل الهى، انتشارات اسلامى، پاييز 1361قم، ص62. 22) همان، ص64 و ايضا ر.ك: مرتضى مطهرى، عرفان حافظ، ص107، انتشارات صدرا، تهران 1374 و ايضا: تماشاگه راز ص 126 به بعد، انتشارات اسلامى قم، 1363. 23) استاد حسن زاده آملى، التعليقات على شرح المنظومه، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، ج2، ص533. 24) ر.ك: جوادى آملى، مبدا و معاد، مقاله نظام احسن، ص220، انتشارات الزهراء. 25) ر.ك: محمد هومن، حافظ چه مىگويد، نشر كشاب فروشى ادب، ص46، تهران، 1317. 26) ر.ك: سروش، عبدالكريم، مجله فرهنگ و توسعه، شماره 27، ارديبهشت 76. مقاله احساس آزادى، ص58. 27) محمد دارابى، لطيفه غيبى، ص20. 28) ديوان حافظ غزل 24، با تصحيح بهاء الدين خرمشاهى. 29) همان، غزل 264. پ