نگاهي آسيب شناسانه به پيشينة مباحث جديد كلامي در ايران
محمد مشهدي نوشآبادي*
چكيده
مفاهيم جديد كلامي كه از غرب نشأت ميگرفت, تقريباً از دورة اميركبير و سپهسالار, توسط منورالفكران در ايران مطرح شد و رفتهرفته واكنش متكلمان را برانگيخت. نخستين مباحث, در حوزة علوم اجتماعي و سياسي مطرح شد, كه عبارت بود از آزادي, مساوات, قانون عرفي و منشأ مردمي حكومت. اين مفاهيم از دورة مشروطه به بعد مورد دفاع متكلمان قرار گرفت. پس از مشروطه نيز مباحثي چون علم و دين, ماترياليسم ديالكتيكي و ماركسيسم به مسائل جديد كلامي افزوده شد. بررسي آسيبشناسانه مواضع متكلمان نشان ميدهد كه غالب آنها به مسائل جديد آشنايي زيادي ندارند و به ندرت متكلمي در يك مسأله مورد بحث تخصص دارد. آنها با همان ابزار و معارف سنتي به نقد مسائل جديد ميپردازند به كاركردهاي مثبت اين مسائل توجه نداشته, در برخي موارد به دليل نا آشنايي با مسأله كلامي, مواضع متناقضي اتخاذ ميكنند. واژگان كليدي: كلام, آزادي, مساوات, قانون, علم و دين, داروينيسم, ماترياليسم, ديالكتيك.
مقدمه
درپي دگرگونيهاي فكري غرب بعد از رنسانس، تصوير جديدي از جهان، جامعه، دين، انسان و حقوق فردي و اجتماعي آدمي ارائه شد كه موجب پديدآمدن نظامها و جوامعي مبتني بر دموكراسي، آزادي، مساوات و قانون گرديد. از اواخر سده هجدهم ميلادي با آشنايي ايرانيان با تمدن جديد غرب رفته رفته اين مفاهيم وارد ايران شدند و مباحث و چالشهاي فراواني برانگيختند. اين مفاهيم جديد, زمينههاي دگرگوني در ساختار سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ديني كشور را فراهم آوردند. به طور كلي در انتقال، مطرح شدن و نهادينه شدن مباحث جديد در ايران, سه دسته نقش اصلي داشتند كه عبارت بودند از: سياحان، دولتمردان اصلاحطلب و منورالفكران. 1_ سياحان ايراني دورة قاجار كه به طور مستقيم با پيشرفتها و تحولات علمي و اجتماعي غرب آشنا شده بودند، ديدههاي خود را از تمدن غرب در قالب سفرنامه ريختند و براي هموطنان خود به ارمغان آوردند. بيشتر محتواي اين گزارشها موضوعاتي بود از قبيل: دانش و علوم جديد، پيشرفتهاي فراوان در علوم تجربي، رياضي و نجوم، خدمات رفاهي براي شهروندان, نظامهاي سياسي و اجتماعي جديد، آزادي و فروعات آن (آزادي مطبوعات، بيان، عقيده و تجمعات)، قانون و برابري همة شهروندان در مقابل آن، محدود بودن قدرت شاه در برابر قانون و نقش مردم در حكومت. عبدالطيف شوشتري، ابوالحسن ايلچي، آقا احمد كرمانشاهي، سلطان الواعظين و ميرزا محمد صالح شيرازي از مشهورترين اين سياحان هستند. (حائري، صص275_316) 2_ عامل ديگر, دولتمرداني بودند كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم با جوامع و كشورهاي متمدن آشنا شده, سعي داشتند با برپايي نهادها و مؤسسات تمدني جديد، كشور را از بحرانها و مشكلاتي كه هميشه گريبانگير آن بود, نجات دهند و با ايجاد نهادهاي سياسي و مدني به سبك مغرب زمين, به ترقي برسانند. اين امر به وسيلة عباس ميرزا و قائم مقام فراهاني آغاز شد ( الگار، ص131); اما حركت اصلي آن به همت ميرزا تقيخان اميركبير و ميرزا حسينخان سپهسالار صورت گرفت. انتشار روزنامه، ترجمة آثار دانشمندان و فيلسوفان غربي در علوم مختلف به زبان فارسي، تأسيس دارالفنون، اعزام دانشجو به اروپا براي يادگيري علوم و فنون جديد، تدوين قانون اساسي، اصلاحات بنيادين در دستگاه قضائي، تشكيل دادگاههاي عرفي، تأسيس مجلس مشورتخانه و وزرا از جمله فعاليتهاي انجام شده در زمان اين دولتمردان بود. (آدميت,1361) 3_ دستة ديگري كه در آگاهي مردم از تحولات غرب و تبيين آن سهم بسزايي داشتند, منورالفكران بودند. اين گروه كه به خوبي با نظامهاي اجتماعي و سياسي غرب و معارف جديد آشنايي داشتند, با نفوذ در بدنة دستگاه سلطنت, دولتمردان اصلاحطلب را در رسيدن به اهدافشان ياري ميكردند. اما تلاش اصلي آنان تأليف مقاله و كتاب با الهام از آثار متفكران مغربزمين بود. در اين آثار, قوانين, مقررات, آرمانها و ارزشهاي فردي و اجتماعي جديد تبيين و گاهي با قوانين شريعت مقايسه ميشد. ضمن اينكه از اين رهگذر به نقد آموزهها و سنتهاي ديني نيز ميپرداختند. منورالفكران ايراني در تمام زمينههاي سياسي، اجتماعي، ديني، فكري، اقتصادي، صنعتي، خدماتي و تعليم و تربيت, داعية اصلاح داشتند. همچنين اين گروه اولين كساني بودند كه به تقابل علوم جديد و دين و شريعت اشاره كرده, خواستار بازبيني اساسي در باورها, قوانين و سنتهاي ديني بودند. مهمترين اين منورالفكران و برخي از آثار آنان عبارتند از: _ ميرزا فتحعلي آخوندزاده, صاحب آثاري چون مكتوبات كمال الدوله، الفباي جديد و مقالات. (آدميت,1349) _ ميرزا ملكمخان ناظم الدوله, نوسيندة آثاري چون صراط مستقيم، نداي عدالت، قانون، دفتر قانون، كتابچه غيبي و اصول ترقي. (آدميت، 1349, صص121_149 ); يوسفخان مستشارالدوله، صاحب كتاب معروف يك كلمه.(همان, صص 186_197 ); _ آقاخان كرماني مؤلف سه مكتوب، صدخطابه و هشت بهشت (آدميت، 1355); _ عبدالرحيم طالبوف تبريزي نگارنده آثاري چون آزادي و سياست، كتاب احمد و مسالك المحسنين. (آدميت، 1363).
اولين مواجهه متكلمان با مباحث جديد كلامي
با طرح انديشههاي منورالفكران، مسائل مختلفي در ايران پديدآمد و واكنش عالمان و متكلمان مسلمان را برانگيخت. عمدهترين اين مسائل در حوزه علوم اجتماعي عبارت بودند از: آزادي، مساوات، قانون، حكومت مردم، دين, سياست و ماركسيسم. در حوزة علوم تجربي نيز مسأله ماترياليسم و علم و دين مهمترين مسائل بودند. اساسيترين و اولين مواجهه جدي عالمان مسلمان با مسائل كلامي در حوزه علوم اجتماعي, در عصر مشروطه صورت گرفت و واكنش منفي و مثبت آنان را برانگيخت. برخي از موضع نفي برآمده, اين نهضت اجتماعي را از اساس با شريعت مخالف ميدانستند كه مهمترين اين مخالفان, شيخ فضل الله نوري بود. او آثاري نيز در مورد مشروطيت تحرير كرد كه از جملة آنها ميتوان رساله در حرمت مشروطيت را نام برد. نوري با رد تمامي مسائل جديد مطرحشده در حوزة اجتماع، بهرغم كاركردهاي مهم و اساسي مسائلي چون آزادي، مساوات و قانون و... و بدون توجه به تحولاتي كه در شيوة معيشت و زندگي اجتماعي مردم رخ داده است، درواقع نقش دين را در جهان امروز ناديده گرفته, آنرا به حاشيه ميراند. اما بيشتر عالمان ديني آن عصر كه از به حاشيه رفتن دين در عرصة اجتماع نگران بوده, به كاركردهاي آن مسائل آگاهي داشتند, برخورد مثبتي با جريان مشروطه داشتند و براي اصولي چون، آزادي، مساوات، نظارت مردم بر اعمال دولتمردان و ... شواهدي از قرآن و سنت ارائه ميكردند. البته اين دسته از عالمان در آثار خود, اين مفاهيم را بيشتر در چارچوب شريعت طرح كرده, تعاريفي ديني از آنها ارائه ميكردند كه معمولا با مفهوم غربي آنها تفاوت داشت. ازاينرو در پارهاي از مواقع, دچار تناقض ميشدند. مهمترين آثاري كه در اين زمينه تأليف شد, عبارت بود از تنبيه الامة وتنزيه ا لملة نائيني و رسالة انصافيه مدني. درمورد ميرزا محمدحسين نائيني بايد گفت: گرچه وي مفاهيم جديد را در چارچوب شريعت معنا و تفسير ميكرد و برخي مواقع نيز به درك معناي اصلي برخي از اين مقولات همانند تفكيك قوا موفق نميشد، به طور عميقي از كاركرد اين مفاهيم با خبر بود. از طرفي ديگر, بر نارساييهاي سياسي، اجتماعي، ديني و فرهنگي كشور آگاهي داشت. وي همة مشكلات كشور را ناشي از استبداد ديني و سياسي ميدانست و حل آن را در گرو رعايت قوانين و حقوق اساسي فرد و تاسيس نهادهاي مدني از جمله مجلس شوراي ملي ميپنداشت. صاحب رسالة انصافيه ملا عبدالرسول مدني كاشاني نيز كه با آثار منورالفكران آشنايي خوبي داشت, نسبت به نائيني, تعاريف و تفاسير مترقيتري از مفاهيمي چون آزادي و قانون ارائه ميكرد. طرفه آنكه اين دو اثر با حمايت و اشارة مراجع تقليد آن عصر به رشتة تحرير درآمد و همانطور كه محمدكاظم خراساني و عبدالله مازندراني بر رسالة تنبيه الامه تقريظ نوشتند، رسالة انصافيه نيز با اشاره ملا حبيب الله شريف تاليف و با تقريظ وي منتشر شد.
دومين مواجهه
در جريان نهضت مشروطه و حدود يك دهه پس از آن, آثار زيادي له يا عليه مفاهيم اجتماعي جديد تاليف شد (رك: زرگري نژاد ); اما به دليل سرخوردگي و نااميدي عالمان ديني از حكومت مشروطه و ظهور ديكتاتوري رضاخان, اين مسائل مجال بروز نيافت و به حاشيه رفت. پس از سقوط رضاخان و به دنبال تحولاتي كه در عرصة اجتماعي و سياست كشور پديد آمد و به ملي شدن صنعت نفت انجاميد, بار ديگر اين انديشهها جايگاه خود را در مجامع علمي ايران بازيافت و مورد توجه متكلمان قرار گرفت. اينبار اين مباحث با آشنايي و آگاهي بيشتر و به شكل جديتري مورد بررسي و مداقة عالمان و متكلمان ديني قرار گرفت. در مواجهه با آزادي, متكلمان دو موضع اتخاذ كردند: برخي چون طالقاني و بازرگان نگاه مثبتي به آن داشته, كموبيش آزاديهاي اجتماعي مندرج در اعلامية حقوق بشر را ميپذيرفتند (طالقاني, 1360 ج 5 صص 6 و205و بازرگان، 1345، صص 137 _ 132 ); برخي نيز به نوعي آزادي محدود معتقد بودند و آزادي عقيده، بيان و قلم را در چارچوبهاي خاصي مدنظر داشتند كه از جمله ميتوان به طباطبايي و مطهري اشارهكرد. (طباطبائي, الميزان, ج 1, صص 578_577، ج4, صص 185 تا 183; در سايه اسلام، ص64، مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، صص 109 تا 104 ). اما درمورد مساوات, همزاد ديگر آزادي, بايد اذعان كرد در آنچه به حقوق زنان و برابري اجتماعي زن و مرد مربوط است، تحول عميقي در انديشة متكلمان اين دوره پديد آمده است; براي مثال ديدگاه متجددانة طباطبايي در مورد حقوق اجتماعي زن و تفسير او از آيات قرآن در اين زمينه, نقطة مقابل تفكر عالمان دورة مشروطه و كساني چون مدرس است (در مورد مدرس رك: تركمان, ص 44 ). البته در اينباره نبايد نقش تحولات اجتماعي ايران را ناديده گرفت. طباطبايي بر اين باور است كه زن براي انجام تمام فعاليتهاي سياسي و اجتماعي ـ تا جايي كه به حقوق زناشويي لطمه نزند ـ آزاد است. (طباطبائي, الميزان, ج 4، صص 343 و346 و544 و 549 و ج 2, صص 414 و 349 و 348 ). در مورد دمكراسي و حكومت مردم نيز كموبيش دو موضع نفي و اثبات به چشم ميخورد: كساني چون بازرگان, دمكراسي را قابل تطبيق با حكومت اسلامي ميدانند, گرچه در اينباره با تناقضاتي مواجه هستند (بازرگان، صص116، 155و156); اما طباطبايي با توسل به شواهد و دلايل نقلي و عقلي, تكيه بر آراي اكثريت را نميپذيرد; با اين اوصاف, معتقد است در يك كشور اسلامي, حاصل ارادة مردم در شكل حكومت اسلامي به وقوع ميپيوندد. (طباطبائي, الميزان, ج 4, ص 164، طباطبايي, 1341, صص 87 و 86). دربارة قانون ميتوان گفت متكلمين اسلامي از جمله طباطبايي و مطهري اعتنايي به منشأ عرفي قوانين ندارند; اما در چارچوب قوانين ثابت شريعت, قائل به قوانين متغيري هستند كه ولي فقيه آنها را براي جامعه وضع ميكند. اين قوانين موقتي است و سلب و ايجاد آن به عهدة فقيه است. نكتة قابل تأمل اينكه متكلمان مسلمان هيچگاه تعداد و حدود قوانين ثابت را مشخص نميكنند و بهرغم اينكه اين قوانين را عناويني كلي ميدانند كه قوانين عرفي بهصورت جزئي ميتواند تحت آن مشروعيت پيدا كند, تمام قواعد و قوانيني را كه در كتاب و سنت مندرج است و عنوان منصوصات دارد, ثابت فرض ميكنند و بر اين باورند كه هرجا عقل در مقابل شرع قرار گيرد, حتماً عقل به بيراهه رفته است ( طباطبايي،1369، صص 129_104، مطهري، 1362,ج 2، صص 8 2_ 88 )
ماركسيم و ماترياليسم ديالكتيكي
از اوايل دهة بيست هجري شمسي, بحث ماركسيسم و ماترياليسم ميان متكلمان جايگاه ويژهاي يافت و از آنجا كه در ايران جنبش ماركسيستي طرفداران پرتعدادي يافته بود, بخش عمدهاي از تلاشهاي متكلمان, معطوف به نقد ماركسيسم و مبناي فلسفي آن, يعني ماترياليسم ديالكتيك شد. البته پيش از آن نيز در دورة مشروطه و پيشتر انديشة برابري اقتصادي و سوسياليسم در آثار كساني چون ملكمخان، آقاخان كرماني و رسولزاده طرح شده بود. حتي سيد جمالالدين اسدآبادي سالها پيش از مشروطه, نخستين اثر فارسي را در مورد ماترياليسم، سوسياليسم و تئوري داروين به نام «نيچريه» با تكيه بر مباني اخلاقي تأليف كردهبود. اما اولين تلاشهاي متكلمان مسلمان در نقد مكتب ماركسيسم و ديالكتيك تاريخي با انتشار آثاري از مرتضي مطهري و عبدالحسين كافي آغاز شد. عالماني چون حجتي كرماني و عبدالكريم سروش نيز به نقد اين مكتب پرداختند. مطهري با سلاح منطق و فلسفة اسلامي, مدعيات ماركسيستها را درمورد ماديبودن ادراك، نسبيت حقيقت و تكامل معرفت بر پاية تضاد, نقد كرده است. وي آنچنان كه خود اشاره ميكند, در نقد مباني فلسفي ماترياليسم به نوشتههاي تقي آراني, اولين و مشهورترين ايدئولوگ حركت ماركسيستي در ايران, استناد ميكند. (مطهري،1372 صص112 _ 115 و 195 _ 208 ). عبدالحسين كافي نيز با تكيه بر علوم تجربي, شواهد متعددي در نقض مباني ديالكتيك ماترياليستي ارائه ميكند. (كافي، صص11 _ 52). حجتي كرماني نيز بر اين عقيده است كه ماركسيستها تئوري ديالكتيك ماترياليستي را در راستاي اهداف اجتماعي و سياسي خود وضع كردهاند و اين كاري غيرمنطقي و غيرعلمي است. وي شواهدي ارائه ميكند كه نشان ميدهد اين تئوري با علوم طبيعي و حتي با حركتهاي ماركسيستي سازگاري ندارد. (حجتي كرماني، 1366, صص42 _ 113). تكية سروش در نفي ديالكتيك در وهلة اول بر فلسفة علم است. وي بر اين اساس, ديالكتيك را قانوني غيرعلمي ميداند و بر اين باور است كه اين قانون بايد در فلسفة متافيزيك بررسي شود. وي در چارچوب فلسفة متافيزيك, به نقد دو قانون اصلي ديالكتيك, يعني «همة پديدهها حاوي اضدادند» و «تضاد موجد حركت است» ميپردازد و آنها را مخدوش ميكند. وي در نقد قاعدة دوم, همچون ديگر متكلمان مسلمان، آنرا ناشي از خلط ديالكتسينها در عدم تفكيك قوه و فعل ميداند. ( سروش ، 1375، صص57_113) همچنين وي در خدشه به قانون «حركت تكاملي» «پديدهها از ساده به بغرنج» شواهدي ارائه ميكند. (همو، 1358, صص 348 و 258، 287، 189). همچنين تلاشهاي مجدانهاي از سوي متكلمان در نفي اقتصاد ماركسيستي, صورت گرفت. اين تلاشها در دو جهت انجام شد: جهت اول نقد ماركسيسم بود كه در آن به نقد پايههاي اصلي اقتصاد ماركسيستي, يعني نظرية «ارزش اضافي (سود)» و «ارزش (كار پاية ارزش)» و «فلسفة تاريخ» ماركسيسم كه بر اساس ديالكتيك تاريخي پايهريزي شده است, پرداخته شد. بيشترين كوشش در اين زمينه, از آن مطهري و محمدباقر صدر است. (مطهري، 1367، 72 _ 121، همو، قيام مهدي 40 تا 27; همو, جامعه و تاريخ، 146 تا 78، صدر ج 1, صص 295 _ 300) جهت دوم, ارائه مكتب اقتصادي اسلام در مقابل اقتصاد ماركسيستي بود. در اينباره ميتوان به آراي طالقاني، مطهري و صدر در مالكيت در اسلام، مباني اقتصاد اسلامي و جلد دوم اقتصادما اشاره كرد. با اين احوال, مطهري براي اسلام و سوسياليسم مرزهاي مشتركي نيز قائل است ( مطهري,1367, صص9,2، 125، 126). در اينجا بايد كوششهاي شريعتي را نيز در نفي ماركسيسم و ارائه فرازهايي از اقتصاد اسلامي يادآور شد; اما بايد توجه داشت كه نقدهاي شريعتي بر ماركسيسم بيشتر به صورت خطابي است و مبناي علمي و منطقي استواري ندارد( براي نمونه رك؛ شريعتي,1374, صص240 _ 222).
علم و دين
مسأله تعارض علم و دين در ايران بر محور نظرية داروين در تكامل انواع شكل گرفت و توجه فراوان متكلمان اسلامي را خصوصاً در دهههاي چهل و پنجاه هجري شمسي به خود معطوف داشت و آثار فراواني نيز در اين زمينه منتشر شد. جالب اين است كه متكلمان مسلمان در اينباره مواضع مختلف و ضد و نقيضي اتخاذ كردند كه از پذيرش مطلق داروينيسم تا نفي مطلق آن دامن گسترد. (رك: قراملكي ) برخي نيز چون مطهري و با تفاوتهايي طباطبايي براي حل تعارض اين تئوري با قرآن، بيان قرآن در داستان خلقت آدم را بيان ناظر به واقع نميدانند; بلكه آنرا نمادين و تمثيلي مي انگارند. به تعبير ديگر, به تفكيك زبان علم و دين در اينباره باور دارند كه اين خود مبحثي جدي و عميق است كه مورد توجه فيلسوفان دين و معرفتشناسان غرب قرار گرفت (مطهري، 1357, ص 131. طباطبائي, الميزان, ج 1، ص 202).
آسيبشناسي مواضع متكلمان مسلمان در برخورد با مسائل جديد كلامي
1ـ عدم آشنايي كامل متكلم با مسأله جديد
در بررسي مسائل كلامي به اين نكته برميخوريم كه متكلم آشنايي چنداني با مسأله جديد و جايگاه آن ندارد و طبيعي است كه اين نقصان باعث سردرگمي وي و اتخاذ مواضع غيرعلمي و غيرمنطقي شود. البته بايد توجه داشت كه آشنايي متكلمان با مسائل, سير تحولي دارد و متكلمان دهههاي اخير نسبت به متكلمان دورة مشروطه, درك بهتري از مسائل دارند. با اين احوال, كمتر شاهد آن هستيم كه متكلم در يكي از مسائل مورد بحث خود متخصص باشد. در واقع اكثر برخوردهاي متكلمان ايران با مباحث، غيرتخصصي است. حتي در مواردي شاهد هستيم كه متكلم از طريق يك يا دو اثر, آنهم ترجمه شده و دست چندم, با انديشهاي آشنا ميشود و به نقد آن مي پردازد. در برخي از موارد, به ويژه در دورة مشروطه به نقدهايي برميخوريم كه نشان ميدهد متكلم حتي در حد يك كتاب و يا مقاله هم با مسأله آشنا نبوده است. اين در حالي است كه تا آن دوره, دهها اثر در زمينة مسائل جديد در ايران ترجمه يا تأليف شدهاست. از جمله متكلمان, نجفي مرندي, نويسنده رساله دلائل براهين الفرقان است كه در مخالفت با انتخاب نمايندگان مجلس مشروطه به وسيله مردم، تكيه بر آراي اكثريت را مخالف طبيعت و وجدان ميداند; چون در طبيعت حيوانات از اكثريت پيروي نميكنند. همچنين اهالي حرف و صنايع و آداب و اخلاق نسبت به بقيه در اقليت هستند. اگر اكثريت حق باشد, لازم ميآيد كه تمام طبقات مردم دنيا باطل باشند و اين با وجدان ناسازگار است (رك: زرگري نژاد, صص 4 و 223 ). اينگونه انتقادات از مسائل جديد كلامي, البته منحصر به اين فقره نيست; بلكه موارد فراواني از اين قبيل ميتوان يافت. طبيعي است در جهاني كه علوم, تخصصي و بسيار پيچيده شده است, نقد كسي كه آشنايياش با مسألهاي سطحي است, محل اعتنا نخواهد بود.
2ـ عدم ابتناي دلايل مخالفت متكلم با مسأله جديد بر قرآن و سنت
در پارهاي از مواضع, متكلمان در نقد مسألهاي كلامي بر مواردي تأكيد ميكنند كه هيچ مبنايي در قرآن و سنت ندارد و فقط چون اين مسأله تازگي دارد و براي نخستين بار در جامعه مطرح شده است و احياناً برخي سنتهاي ناصواب جامعه, آنرا برنميتابد, مورد مخالفت شديد قرار گرفته, مغاير با شريعت تلقي شده است. چه بسا اين مسأله هيچ تعارضي با شريعت نداشته است و حتي ميشده در شريعت قواعدي كلي در مطابقت با آن پيدا كرد. از مهمترين اين مسائل, ميتوان به حق شركت زنان در انتخاب اشاره كرد كه مورد مخالفت شديد مدرس قرار گرفت; در حالي كه در چند دهه بعد, از نظر كساني چون طباطبايي اين مسأله هيچ تعارضي با شريعت نداشت. بدون شك, مدرس از مترقيترين عالمان ديني دوره مشروطه است; اما با توسل به آية قرآن, در مخالفت با شركت زنان در انتخابات ميگويد: از كساني كه حق انتخاب ندارند, نسوان هستند ... (چون) خداوند قابليت در آنها قرار نداده است كه لياقت حق انتخاب داشته باشند ... خداوند در قرآن ميفرمايد در تحت قيمومتند و حق انتخاب نخواهند داشت، هم ديني و هم دنيوي (تركمان, ص44). اما طباطبايي با تكيه بر همان آيه و ديگر آيات, قيمومت مرد بر زن را تا جايي كه با حق شوهر مزاحمت نداشته باشد گسترش ميدهد. (طباطبائي, الميزان، ج4، صص549، 544). وي معتقد است اعلاميهاي در حقوق زن همانند اعلاميه قرآن كه مي فرمايد. (بقره 234) نخواهيد جست ( همو، ج2, ص414). تجربه انقلاب اسلامي و حضور گسترده زنان در صحنه اجتماع و سياست نيز نشان ميدهد كه مخالقت عالمان ديني با حضور زنان در انتخابات, بيشتر بر فرهنگ و باورهاي موروثي مردم مبتني بوده است تا كتاب و سنت.
3ـ اتخاذ مواضع ضد و نقيض دربارة موضوعي واحد
ناآشنايي متكلم با مسأله كلامي از طرفي و پيش فرضهاي مختلفي كه متكلم را به موضع نفي يا اثبات واميدارد از طرف ديگر، باعث بروز دو نظرية متضاد در موضوعي واحد ميگردد. چنانچه در مسأله دارونيسيم, برخي از اين تئوري استقبال كرده, و آنرا در جهت متون ديني ميدانستند و برخي به كلي آنرا نفي و معارض با متون ديني تلقي ميكردند. اين موارد در مواجهة علماي عصر مشروطه با مسائل اجتماعي جديد نيز كم و بيش مصداق دارد. مخالفان مشروطه, هيچ وجه مشتركي بين اسلام و مقولاتي چون آزادي، مساوات، قانون عرفي و رأي مردم قائل نبودند و بهطور كلي قوانين مشروطه را مخالف با شريعت تلقي كرده, بلكه معتقد بودند اجراي آنها موجب نابودي اساس ديانت است (نوري, ص114). از طرفي, عالمان ديني موافق مشروطه, حكومت مشروطه را در آن دوران, تنها وسيلة اجراي احكام اسلامي ميدانند . (نائيني, 1361, ص 79).
4ـ بي توجهي به كاركرد مسأله كلامي
بيشتر مسائل جديد كلامي داراي كاركردي مثبت است و كارايي آن در اين عصر به اثبات رسيده است; به گونهاي كه جهانيان آنرا به عنوان آرمان مد نظر دارند. از جملة اين مسائل, آزادي، مساوات، قانون و حكومت مردم است. اما متكلم بدون توجه به كارايي و مقبوليت عام مسأله به نفي آن ميپردازد. بديهي است اينگونه انديشهها و قوانين كه حاصل تلاش بزرگترين انديشمندان جهان در طول چند سده به منظور ارائه راهكارهاي اساسي براي زندگي بشر امروز بوده است, امري منفي نيست كه متكلم با جوب نفي به سراغ آن برود; اما برخي متكلمان حاضر نيستند دست كم بر كارايي اين مسائل صحه گذاشته, سپس به نقد نقاط ضعف آن بپردازند. گويي اينها كالاهايي هستند كه اساساً در جهت زدودن دين و اخلاق از پيكر اجتماع عرضه شدهاند. اين قضيه در موضع علماي مخالف مشروطه به چشم ميخورد; براي مثال, درمورد آزادي, كه يكي از اصول پايهاي حكومت مردمي است, برخي از علماي دوران مشروطه و حتي پس از آن, با طرح آن در جامعه ديني بهشدت مخالفت ميكردند و آنرا ويران كننده قانون الهي و در تعارض با عبوديت خداوند ميدانستند و معتقد بودند اين اصل هيچ نتيجهاي جز تحليل ماحرمالله ندارد (نوري, ص 109). البته مسلم است كه آزادي بيحدوحصر نه تنها در اسلام, بلكه در هيچ نظامي مجال بروز ندارد و همه متفكران با اين مقوله موافق هستند; بنابراين در همه قوانين, از جمله قانون اساسي مشروطه، آزاديها محدود شدهاند. بر اين اساس, غالب متكلمان مسلمان به جاي اينكه با اساس آزادي مخالفت كنند, به جنبههاي مثبت آن, بهويژه محدود كردن قدرت استبداد، حق اظهار عقيده مردم و امربهمعروف و نهيازمنكر تأكيد كرده, آنگاه به جرح و تعديل و نقد مفهوم آزادي در غرب دل بستهاند. (نائيني, صص 15 _ 18و 28; مدني, ص 75; طالقاني، 1334, ص 199و بازرگان, ص 132).
5ـ احساس استغناي متكلم از علوم جديد
علوم جديد موجب ميگردد كه متكلم در رويارويي با مسائل جديد, از ابزارهاي كهنهاي كه قرنها پيش به ارث بردهاست استفاده كند. اين در حالي است كه تحولات عميقي كه در سدههاي اخير در علوم اجتماعي، علوم تجربي، فلسفه و الهيات و دينشناسي پديد آمده است, ضرورت كسب معارف جديد و ابزار تازه را براي متكلم ايجاب ميكند. شايد اين احساس استغنا از آنجا ناشي ميشود كه متكلم تصور ميكند مسائل جديد از سنخ مسائل قديمي هستند; درحاليكه اين مسائل در مباني و محتوا, سنخيت چنداني با مباحث كلامي سدههاي پيشين ندارند. از ميان متكلمان, كساني چون مطهري به اين نقصان عميق, اعتراف كرده, خواهان تحول اساسي در برنامههاي حوزههاي ديني و تأسيس رشتههاي علوم جديد و بهطور كلي ايجاد كلامي جديد شدهاند (مطهري, 1376، صص 37 _ 39).
منابع
1_آدميت، فريدون، امير كبير و ايران، تهران، خوارزمى، چ ششم, 1361 2_ ____، انديشه ترقي و حكومت قانون (عصر سپهسالار)، تهران، خوارزمى، چ اول, 1351 3_ ____، انديشههاي طالبوف تبريزي، تهران، دماوند، چ دوم, 1363 4_ ____، انديشههاي ميرزا آقا خان كرماني، تهران، پيام، چ دوم, 1355 5_ ____، انديشههاي ميرزا فتحعلي آخوندزاده، تهران، پيام، چ دوم, 1349 6_ اسدآبادي، سيد جمالالدين، نيچريه، قم، دفتر انتشارات اسلامي، (بي تا) 7_ الگار، حامد، دين و دولت در ايران، ترجمة ابوالقاسم سري، تهران، توس، چ دوم، 1369 8_ بازرگان، مهدي، بعثت و ايدئولوژي، مشهد، انتشارات طلوع، 1345 9_ تركمان، محمد، مدرس در پنج دوره تقنينيه (جلداول) تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چدوم، 1374 10_ حائري، عبدالهادي، نخستين روياروئيهاي انديشه گران ايران با دو روية تمدن بورژوازي غرب، تهران، اميركبير, چ اول، 1367. 11_ حجتي كرماني, علي, متد ديالكتيك ماركسيستي, تهران, مشعل دانش, چ پنجم, 1366 12_ زرگري نژاد، غلامحسين، رسائل مشروطيت، تهران، كوير، 1374 13_ سروش, عبد الكريم, نقدي و درآمدي بر تضاد ديالكتيكي, تهران, حكمت, ج 1, 1357 14_ ____, گفتمان روشنگر مناظره تلويزيوني با ماركسيستها, 1358 15_ شريعتي, علي, جهان بيني و ايدوئولوژي, تهران شركت سهامي انتشار, چ سوم, 1374 16_ صدر، محمدباقر، اقتصاد ما، ( 2جلد)، ج اول، ترجمه محمد كاظم موسوي، تهران انتشارات برهان و مؤسسه انتشارات اسلامي، 1348 17_ طالقاني، محمود، اسلام و مالكيت، تهران، شركت سهامي انتشار، چ دهم، 1344 18_ ____, پرتوي از قرآن, ج 5, تهران, شركت سهامي انتشار,1360 19_ طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، (20جلد)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، (بي تا( 20_ ____، «ولايت و زعامت»، در كتاب درباره مرجعت و روحانيت, نوشتة جمعي از دانشمندان، تهران، شركت سهامي انتشار، 1341. 21_ ____، اسلام و اجتماع، قم، جهانآرا، (بيتا) 22_ ____, اصول فلسفه و روش رئاليسم، پاورقي مطهري، مرتضي، تهران، انتشارات صدرا، چ سوم، 1372 23_ ____، مطهري، مرتضي، درسايه اسلام، قم، انتشارات اهلبيت، چاول، 1369 24_ قراملكي، احد فرامرز، موضع علم ودين در خلقت انسان، تهران، آرايه، چ اول، 1372 25_ كافي، عبدالحسين, شناخت علمي ماترياليسم، ماركسيسم واسلام، قم، مركز بررسيهاي اسلامي، چ دوم، 1355 26_ مدني، عبدالرسول، رساله انصافيه، كاشان، مرسل، چ اول، 1378 27 _ مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، ( 2جلد)، تهران، صدرا، چ اول، 1362 28_ ____، پيرامون انقلاب اسلام، تهران، صدرا، چ سيزدهم، 1376 29_ ____, پيرامون جمهوري اسلامي، تهران، صدرا، چ ششم، 1370 30_ ____، علل گرايش به ماديگرى، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1357 31_ ____، قيام و انقلاب مهدي ازديدگاه فلسفه تاريخ، قم، دفترانتشارات اسلامي، (بيتا) 32_ ____، مبانى اقتصاد اسلامى، تهران، حكمت، چ اول، 1367 33_ ____، مقدمهاي برجهانبيني اسلامي، شماره 5 «جامعه و تاريخ»، تهران، صدرا، (بيتا) 34_ نائيني، محمدحسين، «تنبيهالامة و تنزيه الملة يا حكومت از نظر اسلام»، تهران, شركت سهامي انتشار، چ هشتم، 1361 35_ نوري، شيخ فضل الله، رسائل، اعلاميهها، مكتوبات،... گردآورنده: محمد تركمان، مؤسسة فرهنگي رسا، 1362، ج اول