قندیل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قندیل - نسخه متنی

سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قنديل

در روزهاي پاياني دي ماه و نخستين روزهاي بهمن ، سرماي تهران به اوج مي رسد ، به ويژه در بخش هاي شمالي شهر که به علت قرار گرفتن در دامنه البرز و نزديکي به ارتفاعات سرمايي به مراتب سخت تر دارند . خيابان پر درخت " وليعصر " در قسمت هاي مختلف زير پوشش سپيد برف ، حالتي تماشايي دارد و در سر بالايي خيابان ، به ويژه بالاتر از" ميدان ونک "خودروها با سرعت کمتري به سمت شمال حرکت مي کنند. بخاري که از انتهاي اگزوز آنها بيرون مي زند رگه هايي از مه را در گستره خياباني که با درختان خشک محصور شده مجسم مي سازد . تکه هاي خرد شده برف هاي يخ زده ، گاه و بيگاه زير چرخ خودروها به صدا در مي آيند و رگه هايي از آب از پشت چرخ خودروها به آسمان پاشيده مي شود .

کمي بالاتر ، آن سوي ميدان تجريش ، در خيابان باريکي که به دربند منتهي مي شود ، روزهاي زمستان، تماشايي تر است ، به ويژه هنگامي که سرما به اوج مي رسد و علاوه بر پياده روهاي يخ زده ، از بلنداي شيرواني هايي که به سمت خيابان گسترش يافته اند ،قنديل هاي بسياري سر بر مي آورند .

راننده جوان ، در حالي که براي رسيدن به ميدان " دربند " عجله دارد ، پشت فرمان بيتابي مي کند . کمي جلوتر ، يک خودرو ، هنگام خروج از ساختمان ، عرض خيابان را مسدود کرده و رهگذران، براي گشودن خيابان تلاش مي کنند. به دنبال خودروي اول، مردي ميانسال پشت فرمان خودروي شاسي بلند خود ، از گرماي بخاري لذت مي برد و به موسيقي آرام گوش سپرده است .

راننده خودروي اول ، شيشه را پايين مي آورد و با صداي بلند به آدم هايي که خودروي گير افتاده را به سمت راست خيابان منتقل مي کنند اعتراض مي کند .
- ولش کنين، تو شيب بياد پايين ، کجا مي برين اون ماشينو ؟

رهگذران راه را باز مي کنند و جوان بي تاب ، به سرعت حرکت مي کند . سطح شيب دار ، يخ زده است و خودرو در حالي که چند بار به چپ و راست مي رود بدون برخورد با خودروي گير افتاده از کنارآن مي گذرد.

خودروي دوم نيز به آرامي به حرکت در مي آيد. راننده ميانسال در حالي که با تاسف سر تکان مي دهد ، با خود حرف مي زند.

- معلوم نيست ، با اين عجله کجا ميخواد بره؟ ... اون هم توي اين خيابون ...!؟

رديف خودروها به دنبال هم بالا مي روند . هيچ کدام شتابي براي سبقت گرفتن ندارند. خيابان باريک است و يخ زدگي حاشيه آن ، فرصت حرکت هاي تند و شتاب داررا از رانندگان گرفته است .

کمي جلوتر، مرد ميانسال با کنجکاوي به جلو خيره مي شود و پس از روشن کردن " فلاشر" از سرعت خود مي کاهد . در مسير نگاه او خودروي اول که با عجله از آنها جدا شده بود پس از برخورد به درختي در حاشيه خيابان ، متوقف شده است . درخت به لبه شيرواني ساختمان نزديک شده و روي قنديل بزرگي که از سقف آويزان است ، فشار مي آورد .

خودروي شاسي بلند ، پيشاپيش خودروهاي بعدي به آرامي از کنار مرد جوان عبور مي کند . مرد جوان از فرط عصبانيت به چرخ خودروي خودلگد مي زند و همزمان زير نگاه کنجکاو مرد ميانسال يک قنديل بزرگ ، پس از جدا شدن از لبه شيرواني فرود مي آيد . مرد ناخواسته ، پشت فرمان خودش را جمع مي کندو مسير فرود قنديل را با صورت در هم کشيده پي مي گيرد . همزمان صداي بوق چند خودرو در فضا مي پيچد. قنديل ، کنار پاي جوان عصبي فرود مي آيد و پس از برخورد به زمين خرد مي شود . مرد ميانسال کنار خيابان توقف مي کند و در حالي که خودروهاي ديگر از کنار او مي گذرند ، به سوي مردجوان مي رود . در اين فاصله ، جوان ، خودروي خود را رها کرده و به سبب عجله اي که دارد جلوي خودروهاي عبوري دست بلند مي کند .

مرد به سوي خودروي خود باز مي گردد و سوار مي شود ، اما پيش از آن که حرکت کند ، نگاهش روي قنديل هاي آويزان ثابت مي ماند . شانه اي بالا مي اندازد و خودرو را به حرکت در مي آورد . در اين فاصله مرد جوان ، سوار بر خودروي عبوري از کنار او مي گذرد.

خودروي شاسي بلند به ميدان دربند نزديک مي شود و راننده اش ،در حال رانندگي چشم از قنديل هايي آويخته برنمي دارد ، به ويژه آنجا که در محدوده ميدان ، قنديل ها سنگين تر و خطرناک تر جلوه مي کنند . قصد توقف دارد اما هرچه جلوتر مي رود خطر را بيشتر احساس مي کند . ميدان را دورمي زند و در جاي بي خطري توقف مي کند .پيش از پياده شدن کمي با خود مي انديشد . صحنه افتادن قنديل از نظرش دور نمي شود . لحظه اي را مجسم مي کند که مجموعه قنديل ها يکي از پس از ديگري بر سر رهگذران و خودروهايي که کنار خيابان توقف کرده اند، فرود مي آيند . ناخواسته چهره درهم مي کشد و گوشي تلفن همراه خود را بدست مي گيرد . آنگاه با گرفتن شماره 125 گزارش مي دهد .

- سلام . روزبخير . من از اطراف ميدون " دربند " تلفن مي کنم . اينجا به تعدادي قنديل از شيروني ها آويزونه که خيلي خطرناک به نظر ميرسه. هر کدومش بيفته ممکنه به مردم صدمه بزنه ....

از خودرو پياده مي شود و به طرف ساختمان مي رود ، در حالي که همچنان با تلفن حرف مي زند .

چند دقيقه بعد ، خيابان مسدود شده و هيچ خودرويي عبور نمي کند . چراغ هاي گردان نيروهاي امدادي ، چهره خيابان را دگرگون کرده اند و تعدادي از اهالي به تماشا ايستاده اند . در قسمت شمالي ، ماموران کلانتري دربند ، رفت و آمد آدم ها را کنترل مي کنند و در سمت مقابل ، چراغ گردان آبي زنگ راهنمايي و رانندگي در تضاد با نور چراغ گردان قرمز خودروهاي آتش نشاني ، حالتي زيبا پديد آورده است .

فرمانده آتش نشانان در حالي که همکارانش را در کنار دارد ، با بي سيم درخواست نردبان مي کند.

- قنديل ها و يخ هاي قطور ، ايجاد خطر مي کنن . البته فعلا مسير مسدود شده و خطري نيست. به خاطر ارتفاع زياد درخواست خودروي نردبان دارم .
فرمانده منتظر پاسخ مي ماند و همزمان ، يکي از آتش نشانان را با حرکت دست پيش مي خواند و به صدايي که از بي سيم شنيده مي شود ، گوش مي دهد .

- يک خودروي نردبان دار، از ايستگاه 36 اعزام شد ، وصولش رو اعلام کنيد .

- شنيدم ، تشکر مي کنم

در اين فاصله " ناصر کياني " ( آتش نشان فراخوانده شده ) پيش مي آيد و مقابل فرمانده مي ايستد .

- آقاي کياني ! توي اين مسير، ميري جلو . حواست باشه که از زير قنديل ها عبورنکني . ببين ، تا کجا ، وضعيت همين جوري خطرناکه.
- اطاعت ميشه .

کياني دور مي شود و فرمانده براي هماهنگي به سمت افسري مي رود که از کلانتري به محل آمده و مسئوليت کنترل محدوده را بر عهده دارد .

چند دقيقه بعد ، صداي نزديک شدن خودروي آتش نشاني به گوش مي رسد و کم کم نورچراغ گردان خودروي نردبان ، فضاي مه آلود " ميدان دربند " را روشن مي کند . آتش نشانان براي انجام عمليات آماده مي شوند و به دستور فرمانده ، خودرو، نزديک به اولين قنديل سنگين و خطرناک توقف مي کند . به زودي نردبان گشوده مي شود و آتش نشانان براي رفع خطر از شهروندان شکستن و ريختن قنديل ها را آغاز مي کنند.تعداد قنديل ها زياد است و براي ريختن آنها به ساعت ها وقت نياز است.

فرمانده به دقت همه حرکات را کنترل مي کند . پيش از آن ، وظيفه همکاران مشخص شده و در فاصله اي که يکي از آنها بالاي نردبان مشغول به کار است ، ديگران زمينه را براي ادامه عمليات فراهم مي کنند . " کياني " با يکي از ماموران انتظامي صحبت مي کند .

- صاحب اين ماشين ، پيدا نشد ؟

- بدون ماشين رفته ، سوئيچ هم با خودش برده .

- اگه نمياد ، بايد ماشينو ، حرکت بديم . اون قنديل بالاي سرش خيلي خطرناکه .

- ماشين شما که نردبونش بلنده . پشت اين ، وايسه ديگه .

- وقتي قنديل ميشکنه چي ؟ ميفته روي ماشين به ش صدمه ميزنه .

- الان به فرمانده گزارش ميدم . باشه .

مامور انتظامي از يکسو و آتش نشان جوان از سوي ديگر از هم دور مي شوند . يکي از آتش نشان ها از نردبان پايين مي آيد و " کياني" با شتاب به آن سو مي رود . پيش از رسيدن او ، فرمانده آتش نشانان ديگري را مامور ادامه کار مي کند .

قنديل ها و يخ هاي قطور ، يکي پس از ديگري فرو مي ريزند و آتش نشانان زير نگاه ماموران انتظامي و اهالي ، با سرعت و قدرت روي نردبان جا عوض مي کنند و کار را پي مي گيرند . پس از يک ساعت افسر نيروي انتظامي اطلاع مي دهد که صاحبان دو خودروي مستقردر مسير پيدا نشده اند .

- بايد با نيروي بچه ها ، خودروها از مسير دور کنيم . شما چندتا از بچه ها رو بفرستين ، من هم نيروي کمکي ميارم .

- بايدكاملا به اين سمت منتقل بشن. ملاحظه فرمودين كه تكه‌هاي يخ چه جوري پراكنده ميشن.

- مساله‌اي نيست،‌ كمك مي‌كنيم. اگه معاون شما عمليات رو هدايت كنه،‌تا هر جا كه لازم باشه ميكشيمشون.

فرمانده با اشاره سر موافقت مي‌كند و معاون در حالي كه دو تن از آتش‌نشانان را همراه خود مي‌برد، ‌از خودروي نردبان فاصله مي‌گيرد. همزمان افسر نيروي انتظامي، تعدادي از ماموران و جوانان ساكن محل را به كمك مي‌طلبد و كار انتقال دو خودروي پارك شده در مسير حركت نردبان، آغاز مي‌شود.

گروه كمكي به هدايت آتش‌نشانان اطراف خودروها جمع مي‌شوند و با ايجاد سر و صدا ،براي جابجايي آنها اقدام مي كنند.

- زمين سره،‌ هلش بديم،‌ حركت مي‌كنه.

- نميتونيم كنترلش كنيم. به ترتيب، عقب و جلوي ماشين رو بلند مي‌كنيم. اول عقب. حاضر باشين

- حاضريم بابا. يك، دو،‌ سه.

با هر بار شمارش، ‌يك طرف خودرو به اندازه يك متر حركت مي‌كند و چند دقيقه بعد كار به پايان مي‌رسد.

- بسّه هل ندين. ميفته تو جوب...بسه ديگه.

- كجه، عقبش رو بكشيم وسط تر.

- ميخواي چكار بابا؟ حالا كه ماشين رد نميشه.

- حالا رد نميشه . آتش نشاني كه بره ،رد ميشه ديگه.

- حالا كو تا اون موقع.
- اونوقت كسي نيست كمك كنه.همين الان صافش كنيم بهتره. بگيرين آقايون ...

سه ساعت بعد خطر، کاملا برطرف شده و همه قنديل ها و تکه هاي يخي بزرگ از شيرواني ها جدا شده اند .آتش نشانان در تکميل عمليات خود ، تکه هاي جداشده را کنار مي کشند و چند دقيقه بعد ، مسير ، براي عبور خودروها باز مي شود .

خودروهاي آتش نشاني دور ميدان دور مي زنند و آتش نشانان براي ماموران کلانتري دست تکان مي دهند . خودروي راهنمايي و رانندگي پيشاپيش کاروان آتش نشاني راه مي گشايد و خودروها به دنبال هم به سمت شهر سرازير مي شوند . آتش نشانان، داخل خودروها به به تلفيق زيباي نور قرمز و آبي خودروها خيره شده اند و خسته اما خوشحال درباره عمليات حرف مي زنند ." ناصر کياني " مي گويد :

- اولش به نظر سخت نميومد ولي کار سنگيني بود .

- فرقش با ماموريت هاي ديگه اينه که عجله و " استرس " در کار نيست . هر چي طول بکشه ، کشيده .

- اگه آتيش سوزي بود که توي سه ساعت همه چي خاکستر مي شد .

- اگه آتيش بود ، که اينقدر طول نمي کشيد .

- نميدونم تو هواي به اين سردي ، چرا من اينقدر تشنه شدم !؟

- مگه تو هواي سرد آدم عرق نميکنه ؟

- آدم اگه غيرت داشته باشه ، هميشه عرق مي کنه ...

- آخ چشمم . چه جمله قصاري گفت ...
آتش نشانان مي خندند و خودروهاي آتش نشاني ، به خيابان اصلي مي پيچند . اينجا رفت و آمد بيشتر است و عبور خودروها از ميان درختان بي برگ خيابان در سپيدي زمستان ، خاطره اي به ياد ماندني را در ذهن رهگذران حک مي کند . آتش نشانان مي خندند و در موج شادي آن ها ، خودروي آتش نشاني سرعت مي گيرد .

/ 1