شب قدر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شب قدر - نسخه متنی

سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شب قدر

شغل هاي گوناگون ويژگي ‌هاي خود رادارند وروش‌ها و عادت‌هايي ايجاد مي‌كنند كه در برخي موارد هيچ شباهتي به يكديگر ندارند. «‌نوبت كاري 24 ساعته» از جمله كارهايي است ك به علت داشتن تفاوت اصولي با شغل‌هاي معمولي، ‌حتي قانون نيز مزاياي متفاوتي براي آن پيش‌بيني كرده است. در اين ميان «آتش‌نشانان» در جمع همين گروه كاري نيز تلاشگران ويژه اي به حساب مي‌آيند كه به دليل انتظار هميشگي براي مواجهه باخطر تمام ساعت هاي كاري خود را در اضطراب و نگراني به سر مي‌برند،‌ اضطرابي كه هنگام عمليات فقط رنگ عوض مي‌كند زيرا التهاب نجات جان و مال هم‌ميهنان و بيم بي ثمر ماندن اقدامات،‌ دست كمي از لحظه‌هاي انتظار ندارند.

براي آتش‌نشانان هيچيك ازمناسبت‌هاي سال داراي معناي ويژه‌اي نيست. دربسياري ازروزهاي‌تعطيل ومناسبت‌ها،‌هنگامي كه ديگران روزي متفاوت راتجربه مي‌كنند، ‌تلاشگران آتش‌نشاني مانند روزهاي عادي، ‌در ايستگاه به انتظار مي‌نشينند و براي انجام ماموريت خود ، لحظه‌شماري مي‌كنند.

سال تحويل،‌ سيزده‌بدر،‌ جشن‌ها و عيدهاي مذهبي و به طور كلي همه مناسبت‌ها، براي آتش‌نشانان تنها زماني معنا مي دهد كه نوبت كاري آنها نباشد و بتوانند مانند ديگران از ويژگي‌هاي آن بهره ببرند. با اين همه در دنياي اين خدمتگزاران، ساعت‌ها و روزهاي يگانه‌اي وجود دارد كه ديگران كمتر فرصت تجربه كردن آن را به دست مي‌آورند.«شب‌هاي قدر» در ماه مبارك رمضان، ايستگاه‌هاي آتش‌نشاني حال و هواي مخصوصي دارند. در اين شب آشناياني كه در لحظه‌هاي خطر دست در دست هم به سوي حادثه ‌مي‌تازند، فرصت مي‌يابند در نمازخانه‌اي كه با آن خو گرفته‌اند، ‌فارغ از هياهو و انتظار در كنار هم دل به دعا و نيايش بسپارند.

در چنين حال و هوايي آتش‌نشانان و نجاتگران ايستگاه 6 پس از افطار بيست و دومين روز از رمضان سال 1386 براي مراسم احيا در شب قدر، ‌لحظه‌شماري مي‌كنند. سفره افطاري و شام را خيلي زود برمي چينند و حدود ساعت 21 در نمازخانه ايستگاه شب‌زنده‌داري معنادار خود را با دعا آغاز‌مي‌كنند. كم‌كم چنان در حال و هواي نيايش غرق مي‌شوند كه انتظار هميشگي را فراموش‌ مي‌كنند. اما فراموشي كارساز نيست و ناگهان «‌زنگ حريق» به آنها يادآوري مي‌كند كه نجات جان انسان‌ها از هر كاري واجب‌تر است. عقربه‌هاي ساعت به 23 نزديك مي‌شوند كه در يك چشم به هم زدن نيمي از حاضران، نمازخانه را ترك مي‌كنند و بقيه پس از چند لحظه انتظار به سوي قبله مي‌چرخند. «مرتضي يكتاشناس رنجبر» عضو گروه نجات نفسي به راحتي‌ مي‌كشد و به حال و هواي قبل از زنگ باز مي‌گردد. بقيه نفرات نيز كم كم دل به دعا مي‌سپارند، بجز فرمانده گروه نجات كه چيزي در اعماق ذهنش، ‌به نگراني و تشويش او دامن مي‌زند. خودروي «آتگو»ي پسروي ايستگاه در، «امامزاده صالح» استقرار يافته و بايد تا پايان مراسم احيا در محل بماند. به همين دليل گروه اعزامي به عمليات، ‌كامل نيستند و بيم آن‌ مي‌رود كه در انجام ماموريت با مشكل روبرو شوند.

نگراني فرمانده چندان به درازا نمي‌كشد. بيست دقيقه بعد، «زنگ نجات» در فضاي ايستگاه طنين انداز مي شود و نجاتگران با سرعتي باور نكردني نمازخانه را ترك مي‌كنند.

چند لحظه بعد نجاتگران سوار بر خودرو،‌ با شتاب از ايستگاه خارج مي‌شوند تا به همكاران آتش‌نشان خود در خيابان شريعتي بپيوندند،‌ جايي كه زميني بزرگ پس از گودبرداري به عمق 10 متر به حال خود رها شده و بر اثر بي توجهي ساكنان اينك كوهي از زباله به ارتفاع 3 متر در آن انباشته شده است. آتش از زباله‌ها زبانه مي‌كشد و به سبب موقعيت ويژه، از خودروهاي سنگين نيز كاري بر نمي‌آيد.

گروه نجات وقتي به محل مي‌رسد كه آتش‌نشانان با دو سرلوله به آتش حمله كرده‌اند. اما زباله‌ها به شكلي تلنبار شده‌اند كه هر بار آتش خاموش مي‌شود، دوباره شعله اي از اعماق سر بر مي‌آورد. فرمانده گروه حريق به محض رسيدن نيروي كمكي سمت حركت و نوع عمليات آنها را مشخص مي‌كند.

- ضايعات بايد زير و رو بشن، ‌تا آب بطور كامل به همه جا برسه. آقاي رنجبر! شما كه چنگك داري از سمت راست شروع كن. يه نفر هم با بيل كنارش باشه. يه سرلوله از اين طرف. از اين ور...

عمليات با تشخيص درست فرمانده و تلاش بي‌وقفه اعضاي گروه به خوبي انجام مي‌شود و شعله‌ها هر لحظه فروكش مي‌كنند، ‌با اين همه حجم زباله‌ها به قدري زياد است كه به نظر مي رسد ساعت‌ها وقت بايد صرف اين عمليات شود. خوشبختانه به علت گودي محل،‌خطر سرايت آتش به خانه‌هاي مجاور كم است و آتش‌نشانان فرصت دارند با آرامش بيشتري كاررا به انجام برسانند. از سوي ديگر شيب تند ديواره و عمق زمين،‌ كار را براي اين تلاشگران بسيار مشكل كرده است. آنها بايد با استفاده از ابزار ساده‌اي چون بيل و چنگك اين كوه ضايعات را زير و رو كنند.

« مجتبي يكتاشناس رنجبر» با تمام نيرو به كار ادامه مي‌دهد. او چنان سرگرم است كه گويي همكارانش را فراموش كرده است. يكي از همكاران كه در كنار او به كار مشغول است ، در حال پاك كردن عرق صورت خود،‌ متوجه رنجبر مي‌شود كه عرق‌ريزان و بدون توجه به اطراف زباله‌ها را زير و رو مي‌كند. همكار لبخندي بر لب مي‌آورد و عمدا با بيلي كه در دست دارد،‌ مانع حركت چنگك رنجبر مي‌شود. رنجبر در آغاز مسير عوض مي‌كند، ‌اما به تدريج غير عادي بودن حركت را مي‌فهمد و با ناراحتي به همكارش نگاه مي‌كند.

- تو اومدي كمك يا اومدي جلوي كار منو بگيري؟

- اومدم كمك، چطور مگه؟

- آخه نميذاري من كار كنم.

- ديدم خيلي تو خودتي،‌ گفتم، بپرسم ببينم چته؟

- دارم كار مي‌كنم. چه مه؟

- سرتو انداختي پايين، اخم كردي و بيل مي‌زني.

- من بيل نمي‌زنم. تو بيل مي‌زني. من چنگك دستمه.

- حالا هر چي. بگو ببينم واسه چي با خودت دعوا داري؟

- چه دعوايي بابا. دارم فكر مي‌كنم كه اين همه بي‌توجهي و بي احتياطي واسه چي يه؟

- اون پنجره‌ها رو نگاه كن. راحت‌ترين كار اينه كه زباله رو از همونجا پرت كني پايين.

- به شرطي كه يكي بياد جمع كنه ببره. اينجوري كه با جرثقيل هم نميشه زباله‌ها رو بكشي بالا.

- اين مشكل اونا نيست.

- پس مشكل كي يه؟ بوي بد، مگس ، منظره ناجور، ‌اينا به كي بر مي‌خوره؟

- واسه همينه كه آتيش زدن. فكر كردن اينجوري، ‌مگس و بوي بد و منظره ناجور تموم ميشه.

- مي‌خندي؟ ...خنده داره؟

- آخر گريه‌ام نمياد. چيكار كنم؟

- يه نيگا به ساعت بنداز گريه‌ات مي‌گيره. ساعت از 2 گذشته.

همكار با تعجب به ساعتش نگاه مي‌كند و همزمان اطراف را از نظر مي‌گذراند. آتش به طور كامل فروكش كرده و به دستور فرمانده. آتش‌نشانان بايد براي بازگشت به ايستگاه آماده شوند.

- خسته نباشين بچه‌ها.جمع كنين بريم.

آتش‌نشانان با سرعت و مهارت،‌ لوله‌ها را جمع مي كنند و در حالي كه بيل‌ها و چنگك‌ها را با خود مي‌آورند، سوار خودرو مي‌شوند. فرمانده با بي‌سيم پايان عمليات را اعلام مي‌كند و خودروها به حركت درمي‌آيند.

داخل ايستگاه، ‌آتش‌نشانان لوله‌ها را پهن مي‌‌كنند،‌ تا كار شستن را پيش از ساعت 3 بامداد تمام كنند. آنها به فرصتي براي سحري خوردن نياز دارند. به زودي وقت اذان صبح روز بيست‌سوم رمضان فرا خواهد رسيد. «رنجبر» دوباره ابرو در هم كشيده مشغول كار است و همكارش لبخند بر لب، زير چشمي به او نگاه مي‌كند.

- باز هم كه تو فكري رنجبر؟

- اي بابا كارتو بكن. بايد سحري بخوريم‌، الان اذان ميگن.

- اوه ... حالا كوتا اذان؟

- كارتو بكن پسر!

- اينجا كه ديگه بوي بد و مگس و منظره نيست. موضوع چي يه؟

­- يه خورده فكر كن. نشسته بوديم، دعا مي‌خونديم،‌ حال مي‌كرديم. امشب شب قدره، ‌چرا حاليت نيست؟

-همين؟

- پس چي؟

- شب قدر ما، شبي يه كه به مردم خدمت مي‌كنيم. وسط همون آتيش‌ها هم اگه دعا مي‌كردي قبول بود.

- پس فكر كردي،‌ چيكار مي‌كردم؟

- خوش به حالت. چه حالي كردي‌ها ....

- تو كه نذاشتي؟ حال ما رو گرفتي.

- حال‌گيري نكن ديگه.كار تموم شده بود. بايد بر مي‌گشتيم.

- شوخي‌مي‌كنم. جمع كن بريم.

- چشم آقاي رنجبر،‌چشم.خودم سحري تو مي‌چينم روميز. خدمت مي‌كنم كه از دلت در بياد.

به سرعت لوله‌هاي شسته شده را جمع مي‌كنند اما هنوز از جاي خود تكان نخورده‌‌اند كه «زنگ نجات» سكوت شب رامي‌شكند. خيلي زود، براي حركت آماده مي‌شوند و فرمانده اعلام وضعيت مي‌كند. مورد،‌ گير كردن پاي شخص لاي پدال گاز است و گروه هر چه زودتر بايد خود را به نشاني اعلام شده برساند.

خودرو نجات به سرعت در خيابان پيش مي‌رود و فرمانده به بي‌‌سيم جواب مي‌دهد.

پيام ستاد فرماندهي، اعلام ماموريت تازه است.

- 4372

- ده يك (1-10)

- اطاعت ميشه. اعلام بفرمايين.

- پارك‌وي- ابتداي شهيد مدرس- تصادف و محبوس شدن- خودروي 206 مشكي.

خودروي نجات به دستور فرمانده دور ‌مي زند و به سوي بزرگراه توجيه مي شود. «رنجبر» نگاهي به همكارش ‌مي‌اندازد كه با لبخند به او خيره شده است.

- ديگه چي‌يه؟

- ميگم عجب سحري مشتي خورديم‌ها...

- عوضش افطار حال ميده....

- آي گفتي.توي خونه، كنار خانواده،‌ اذان مغرب،

توقف خودرو، آنها را ازحال و هواي سحري و افطاري بيرون مي آورد. به سرعت پياده مي شوند و اوضاع را ازنظر مي‌گذرانند. خودروي 206 از مسير اصلي منحرف شده و پس از برخورد با ديوار و درخت مچاله شده است. رهگذراني كه در مسير تجمع كرده‌‌اند، پيش از رسيدن نيروي امداد مرد راننده و سرنشين زن صندلي جلورا از لاي آهن‌پاره‌ها بيرون كشيده‌اند و حالا نوبت به سرنشينان صندلي عقب رسيده است. يك زن و دو مرد در قسمت عقب خودرو گير افتاده‌اند. هنوز نيروي آتش‌نشاني مشغول كار نشده كه خودروي اورژانس نيز از راه مي‌رسد. در فاصله‌اي كه فرمانده وضعيت حادثه‌ديدگان داخل خودرو را بررسي مي‌كند، دو سرنشين جلو كه به شدت مصدوم شده‌اند توسط اورژانس به بيمارستان منتقل مي‌شوند. در اين فاصله نجاتگران،‌زن سرنشين صندلي عقب رااز خودرو خارج ‌مي‌كنند، اما پاي دو مرد مصدوم به سختي لاي صندلي گير كرده است. شدت ضربه به اندازه‌اي بوده كه خودرو به طور كامل جمع شده و صندلي هاي جلو كاملا در صندلي عقب فرو رفته‌اند. فرمانده استفاده از تجهيزات را ضروري تشخيص مي‌دهد.

- لوازم هولماترو. عجله كنين بچه‌ها. جك تلسكوپي رو بزنين.

نجاتگران به سرعت دستور فرمانده را اجرا مي‌كنند. سرنشينان به شدت صدمه‌ديده‌اند و لحظه‌ها بسيار قيمتي هستند. خوشبختانه نيروي آموزش‌ديده آتش‌نشاني خيلي زود با استقرار جك تلسكوپي و ايجاد برش در صندلي و ديواره، ‌پاي مصدومان را آزاد ‌مي‌كنند و آنها را با احتياط از خودرو بيرون مي‌آورند.

نيروهاي اورژانس به سرعت براي تحويل گرفتن مصدومان پيش مي‌آيند و چند لحظه بعد آمبولانس،‌ مجروحان را به سوي بيمارستان مي برد.

در اين فاصله نجاتگران، ‌لوازم و تجهيزات را جمع‌آوري كرده‌اند و زير نگاه تحسين‌آميز عده اي كه هنوز مشغول تماشا و بررسي اوضاع هستند، ‌به سوي خودروها ‌مي‌روند.

در لحظه ورود خودرو به ايستگاه هوا تقريبا روشن شده است. دوباره «يكتاشناس رنجبر» وهمكارش به تميز كردن خودرو و تجهيزات مشغول مي‌شوند. اين بار «همكار» ابرو در هم كشيده و رنجبر با لبخند به او نگاه مي‌كند.

- نبينم اخم كني آتش‌نشان!

- كي؟ ‌من؟

- نخير من.

همكار لبخند مي‌زند و لوازم تميز شده را به سوي خودرو مي‌برد. رنجبر به او نزديك مي‌شود و دست روي شانه‌اش مي‌گذارد.

- سحري كه نخورديم. اميدواريم فرصت نماز خوندن پيدا كنيم.

- پيدا مي‌كنيم. تا نماز بخونيم و جمع و جور كنيم، بچه هاي شيفت بعدي ميرسن.

- اوه ... هنوز نيم ساعت مونده. ميدوني يعني چي؟

- يعني هيچ چي: آتش‌نشان رو از زنگ خطر ميترسوني؟

- دشمنت بترسه. بزن بريم، پهلوون!

هر دو به راه مي‌افتند و در حال دور شدن به تدريج صداي آنها فروكش مي‌كند:

- ميگم عجب شبي بود.... ها

- شب قدر، شبي‌يه كه ....

آخرين جمله شنيده نمي‌شود و هر دو نفر، شادمان وارد ساختمان مي‌شوند.

/ 1