سال تحویل شوم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سال تحویل شوم - نسخه متنی

سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سال تحويل شوم

آخرين شيفت كاري سال 1380 تا ساعتي ديگر به پايان مي رسد . عقربه ساعت به كندي از هفت بامداد مي گذرد و صداي تيك تاك ساعت خبر مي دهد كه اولين روز فروردين سال 81 تا ساعتي ديگر آغاز خواهد شد . آتش نشانان و نجاتگران ايستگاه 507 حريق و 572 نجات براي رسيدن به سفره هفت سين و نشستن در كنار اعضاي خانواده لحظه شماري مي كنند . خوشبختانه در 23 ساعت گذشته اي هيچ حادثه اي رخ نداده و ظاهراً قرار است سال آينده به آرامي و بدون حادثه آغاز شود . سكوتي توأم با شادماني در ايستگاه موج مي زند و خيالي شادي بخش همه را با خود برده است .

سكوت و انتظار،‌ با به صدا درآمدن همزمان زنگ «حريق» و«نجات» درهم شكسته مي شود. افراد هر دو نيرو به سرعت از جا كنده مي شوند و در حال پوشيدن لباس عمليات به سوي خودروها مي دوند. برابر اطلاعات دريافتي از فرماندهي بر اثر تصادف 12 دستگاه خودرو در بزرگراه تهران – قم در محدوده ميدان جهاد،‌ يكدستگاه پرايد بين كاميون و بنز سواري گرفتار آمده است .

خودروهاي آتش نشاني به سرعت از ايستگاه خارج مي شوند و به دنبال يكديگر به سوي مقصد پيش مي روند . در آغاز شهر خلوت است ، چنانچه گويي همه شهروندان بر سر سفره هفت سين به انتظار تحويل سال نشسته اند اما آرام آرام از سرعت خودروها كاسته مي شود ، تا جايي كه پس از خروجي «ميدان ميوه و تره بار مركزي» بر اثر راه بندان ، خودروها از حركت باز مي مانند . مأموران راهنمايي و رانندگي ،‌ براي گشودن اين گره كور ترافيكي هر چه تلاش مي كنند ، راه به جايي نمي برند . ميدان جهاد مسير عبوري بهشت زهرا ست و معمولاً در ساعت هاي پاياني سال مردم با عزيزان درگذشته خود قرار ملاقات دارند . هميشه در چنين روزي مسير به طور طبيعي شلوغ است و اين بار برخورد دوازده دستگاه خودرو در گلوگاه اصلي همه چيز را به هم گره زده است .

خودروهاي آتش نشاني از حركت باز مي مانند . در فاصله يك كيلومتري دود ناشي از آتش گرفتن خودروي سواري به آسمان بلند شده و مأموران نجات در چند دقيقه گذشته فقط پنجاه متر پيش رفته اند . التهاب و نگراني در چهره آتش نشانان موج مي زند و از همه امكانات خود براي رهايي از اين مخمصه بهره مي گيرند .

آژير خودروها به صدا در مي آيد و نور چراغ هاي گردان به سرنشينان خودروهاي ديگر اعلام وضعيت مي كند ، اما رانندگاني كه براي رسيدن به خانه شتاب دارند و از ماندن در راه بندان كلافه شده اند ، چندان توجهي به وخامت اوضاع ندارند . بسياري از آنان به محض بازشدن روزنه اي كوچك با يكديگر مسابقه مي گذارند و چند لحظه بعد اجتماع خودروها فشرده تر مي شود .

ناگهان صداي مهيب انفجار از دور شنيده مي شود و به دنبال آن دود و آتش از يك كيلومتري زبانه مي كشد . چند تن از آتش نشانان طاقت از كف مي دهند و با برداشتن كپسول هاي اطفاء حريق به سوي محل تصادف مي دوند .

- كجا مي رين ؟ آتيش زياده ، از كپسول دستي كاري بر نمياد ...

آتش نشانان پيش تر، از اين حوادث بسيار ديده اند و به خوبي مي دانند ،‌ در شرايطي كه آتش زبانه كشيده است از كپسول هاي اطفاء حريق كاري بر نمي آيد و بايد با امكانات بيشتر به جنگ آتش رفت. اما حالا كه احتمالاً چند نفر در آتش مي سوزند هيچ كدام به اين مهم نمي انديشند .

- از هيچ چي كه بهتره. شايد تونستيم كاري بكنيم

«ناصر سليمي» (كمك فرمانده) پياده مي شود و نگاهي به فرمانده مي اندازد،‌ آنگاه به سرعت به دنبال آتش نشانان و نجاتگران به سوي حادثه مي دود . خودروها چسبيده به يكديگر ايستاده اند و آتش نشانان درحال دويدن فرياد مي زنند .

- بكشين كنار ،‌ برين كنار ،‌ ماشين هاي آتش نشاني گير افتادن،‌ راه رو باز كنين .... بكش كنار آقا

كمي جلوتر ،‌ خودروها چنان در هم فرو رفته اند كه اگر رانندگان آنها هم بخواهند توان حركت ندارند . در چهره بعضي از سرنشينان نيز تأسف و اندوه ناشي از ناتواني ديده مي شود . حتي تعدادي از جوانان پياده مي شوند و به دنبال آتش نشانان مي دوند .

سليمي به سرعت پيش مي دود. با آنكه مي داند، احتمالاٌ سرنشينان خودروي سوخته جان به در نخواهند برد ، اما در دل دعا مي كند ، كه كور سوي اميدي براي نجات جان گرفتار آمدگان باقي مانده باشد .

مأموران راهنمايي و رانندگي با تمام قوا به هدايت ترافيك مشغولند اما همچنان راه بسته است و روزنه اي براي عبور خودروهاي امداد ، ديده نمي شود. به تدريج از سمت ميدان جهاد راه باز مي شود . با راهنمايي مأموران خودروها از كنار جاده مي گذرند ، و راهي براي حركت خودروهاي آتش نشاني باز مي شود .

صداي آژير شنيده مي شود و نور چراغ گردان خودروهاي پليس و آتش نشاني و امداد ،‌مسير مشخصي را ترسيم مي كند . خودروها به دنبال هم پيش مي روند و چند دقيقه بعد به محل حادثه مي رسند .

در يك چشم به هم زدن گروه حريق با كشيدن دو سر لوله به آتش شعله كشيده از خودروي پرايد حمله مي برند و پيش از آنكه آتش دو خودروي مجاور را به طور كامل فرا بگيرد ،‌ آن را مهار مي كنند . چند دقيقه بعد، اثري از آتش برجا نمي ماند و به خوبي ديده مي شود كه يكدستگاه پرايد ، بين يك كاميون و يك دستگاه بنز سواري فشرده شده است . شدت برخورد به اندازه اي بوده كه پرايد تقريباً مچاله شده و هيچ راه گريزي براي سه سرنشين آن باقي نمانده است .

اشك در چشمان « سليمي » حلقه مي زند . او مي انديشد كه چگونه سرنشينان پرايد پيش از آنكه تحويل سال را ببيند در آتش سوخته اند و همراه با آخرين ثانيه هاي سال كهنه از جهان رفته اند . اما حالا وقت گريه نيست و بايد هر چه زودتر با بريدن ستون و جداكردن در خودروها از وضعيت درون خودرو بيشتر آگاه شد .

عمليات ادامه مي يابد ،‌ اما او در تمام مدتي كه در كنار بقيه افراد گروه به كار اشتغال دارد ،‌ لحظه اي از اين فكر تلخ رها نمي شود ... كه چگونه اين گره كور ترافيكي و بي توجهي بعضي از رانندگان جان سه سرنشين خودرو را گرفت .

اجساد را بيرون مي آورند ،‌ چنان سوخته اند كه تشخيص جنسيت آنها مقدور نيست . هر سه جسد را به كنار جاده مي كشند ،‌ « كمك فرمانده » با اندوه به خودروي سوخته نگاه مي كند . او پيش تر بارها به اين نكته فكر كرده است كه آلياژ به كار رفته در بدنه بعضي از خودروهاي داخلي به قدري ضعيف است كه با كمترين ضربه درهم مي شكند و با كمترين حرارت از هم جدا مي شود . يكي از افراد گروه به سراغ او مي آيد .

- آقاي سليمي ،‌چرا وايسادي ، بريم ديگه

- به نظرت سرنشين ها ،‌زن بودن يا مرد ؟

- چه فرقي مي كنه ،‌ حالا كه ديگه سوختن .

- خودمو نمي بخشم. اين سه نفر مردن ، اما من ميرم خونه ، لباس نو مي پوشم ، ميرم عيد ديدني ....

- اين چه حرفي يه آقاي سليمي !؟ ما كه هر كاري از دستمون بر ميومد انجام داديم .. بيا بريم .

هر دو در كنار هم به سوي خودروها مي روند. در اين فاصله « فرمانده » اطلاعات بيشتري جمع آوري كرده است و مأموران راهنمايي و رانندگي با كنار كشيدن خودروها راه را باز كرده اند . سرنشينان خودروهاي عبوري ، درحال گذر با دقت به خودروي سوخته نگاه مي كنند و چند لحظه بعد ،‌ با سرعت بيشتري به سوي مقصد پيش مي روند . بعضي از آنها سري به تأسف تكان مي دهند و حداكثر دستي براي مأموران آتش نشاني بالا مي آورند ، اما هيچ كدام نمي انديشند كه سرنشينان خودروي سوخته نيز چند ساعت پيش با همين سرعت به سوي سفره هفت سين مي تاخته اند .

خودروها به ايستگاه باز مي گردند و آتش نشانان خسته و اندوهگين به سوي خانه هايشان مي روند . در دل بسياري از آنها شيريني سال نو به اندوه تلخ حادثه آغشته شده است ، «ناصر سليمي» اندوهگين تر از بقيه ،‌ چشم به زمين دوخته و با خود مي انديشد كه «حادثه ديدگان» اگر زنده بودند ، دراين لحظات به چه مي انديشيدند .

چند ساعت بعد او در خانه نشسته و تلاش مي كند از هويت حادثه ديدگان با خبر شود. به گونه اي غريب مي انديشد كه ، اگر همه چيز به سرعت پيش مي رفت ،‌ اگر خودروها بدنه محكمتري داشتند ، اگر فاصله ايستگاه تا محل برخورد كمتر بود ،‌ اگر روز آخر سال نبود و .... اگر هزار اما و اگر ديگر وجود نداشت ، آن سه تن به راستي سرنوشتي بهتر داشتند و در شادي سال نو با بقيه همشهريان شريك مي شدند .

ساعتي بعد بالاخره از هويت اجساد سوخته با خبر مي شود ، هر چند باز هم دلش آرام نمي گيرد و خاطره تماشاي انفجار در فاصله يك كيلومتري همچنان روحش را مي آزارد .

صدايي از آن سوي سيم تلفن اعلام مي كند كه آقاي «سعيد پزنده» رئيس فدراسيون اسكواش به همراه دو خواهرش هنگام بازگشت از بهشت زهرا در آستانه تحويل سال در ميان شعله هاي آتش سوخته اند .

/ 1