بررسي تطبيقي آيات تبليغ و اكمال از ديدگاه فريقين(با تأكيد بر پاسخگويي به شبهات جديد)
سيدارشد حسين كاظمي چکيده
اگرچه فريقين در پارهاي از مباحث پيرامون آيات تبليغ و اكمال، اشتراك نظر دارند ولي در پارهاي از مباحث داراي اختلافنظر هستند. نقطه محوري اختلاف و تمايز دو ديدگاه در علت نزول، زمان نزول و مصداق آيه است.مقاله حاضر ميكوشد تا از لابهلاي ديدگاههاي فريقين موضوع فوق را كالبدشكافي نمايد. واژههاي كليدي: آيه تبليغ، آيه اكمال، مفسران شيعه، مفسران اهلسنّت. نقاط مشترك فريقين در آيات تبليغ اكمال 1. مفسران مانند طبرسي، قرطبي و ابنكثير متفقاند كه سوره مائده آخرين سورهاي است كه در مدينه بر پيامبر نازل شده است.[1] 2. ادعاي اجماع شده كه آيات مورد بحث آخرين آياتي است كه بر پيامبر نازل شده است.[2] 3. همه مفسران ميگويند: بايد شرط و جزا را طوري معنا كنيم كه در كلام حكيم لغو پديد نيايد.[3] (اگر آنچه را بر تو نازل شده تبليغ نكني آن را تبليغ نكردهاي) 4. روايات اهلبيت(س)، بدون استثنا ابلاغ مهم را ولايت عليA معرفي ميكنند و روايات اهلسنت هم به نقل از صحابه مانند ابنمسعود، ابنعباس، ابوسعيد و... اين مسئله را تأييد ميكنند؛ جز يك روايت كه به ابنعباس نسبت داده شده كه مراد اظهار برائت از بت است.[4] 5. در مورد نزول آيه اكمال، روايات اهلبيت(س) آن را روز ولايت عليA ميدانند و روايات اهلسنت هم اين امر را تأييد ميكنند.[5] 6. « والله يعصمك من الناس» بيم و نگراني پيامبر6 را ميرساند كه خداوند وعده حفظ را به او داده است. همه روايات تأييد ميكنند كه خطر تكذيب و... در ميان بوده است.[6] 7. همه روز اكمال را اكمال و اتمام دين اسلام ميدانند و شيعه و سني مصداق آن را ابلاغ ولايت عليA ذكر ميكنند، گرچه اختلاف هم هست.[7] 8. مفسران ميگويند كه آيه تبليغ به مابعد خود ربطي ندارد. تنها مخالف مقاتلبنسليمان است كه بعضي اين سخن را از او گرفتهاند.[8] آيه اكمال نيز چنين است.[9] 9. يوم اكمال باعث شد كه كفار مأيوس شوند و دين كامل گرديد. روايات اهلبيت(س) و دستهاي از روايات اهلسنت بيان ميكنند كه پيامبر6 آن روز فرمود: «الله اكبر علي اكمال الدين واتمام النعمة ورضي الرب برسالتي وبولاية عليبنابيطالب بعدي.»[10] سياق آيه تبليغ برخي مانند مقاتلبنسليمان، فخر رازي و رشيد رضا سياق اين آيه را با ماقبل و بعد يكي ميدانند، در حاليكه چنين نيست، چون موضوع آيه مورد بحث با موضوع آيات قبل و بعد فرق دارد. آيات قبل و بعد درباره يهود است، در حاليكه آيه مورد بحث ابلاغ امر مهم و ترس و نگراني حفظ را بيان ميكند. زماني كه اين آيه نازل شده، يهود نه آن حدت و شدت را داشتند و نه باعث ترس و نگراني بودند. اين آيه در آخر عمر حضرت نازل شد،[11] كه آن موقع آنها قدرتي نداشتند. لذا سياق اين آيه با قبل و بعد آن تفاوت دارد. سياق آيه اكمال آيه اكمال در وسط آيهاي قرار دارد كه احكام گوشت را بيان ميكند. مفسران ميگويند اين آيه جمله معترضه است و به قبل و بعد هيچ ربطي ندارد[12] و اگر اين آيه را برداريم، كلام تامي است و افاده مقصود ميكند و متوقف بر آن نيست. پس اين آيه به قبل و بعد خود هيچ ربطي ندارد.[13] ديدگاههايي درباره شأن نزول آيه تبليغ ديدگاههاي متعددي درباره مصداق آيه تبليغ در منابع تفسيري و حديثي يافت ميشود كه عبارت است از: 1. منظور از ابلاغ، پيام دادن به اهل كتاب است. اين قول به مجاهد، ابنعباس و قتاده نسبت داده شده است.[14] 2. از سعيدبنجبير و عايشه نيز چنين نقل شده است: چون صحابه از پيامبر6 حراست ميكردند، خداوند فرمود: تو ابلاغ كن، ما از تو حراست ميكنيم. پس پيامبر6 از صحابه عدم حراست را خواست.[15] 3. شخصي از قبيله بنيانمار ميخواست پيامبر6 را به شهادت برساند، خداوند از پيامبر6 حفاظت نمود. اين قول از محمدبنكعب قرظي نقل شده است.[16] 4. پيامبر6 در اوايل بعثت از ابلاغ وحي به قريش ميترسيد و خداوند اين آيه را نازل فرمود. اين سخن از ابنجريج و عايشه نقل شده است.[17] 5. آيه در مورد رجم و قصاص نازل شده است.[18] 6. آيه در عيب و استهزاي يهود نازل شده است.[19] 7. در مورد آيه تخيير نازل شد، چون پيامبر ترسيد مبادا همسرانش دنيا را اختيار كنند و از ابلاغ اعراض نمود.[20] 8. آيه در مورد زينببنتجحش و زيد (قضيه طلاق و ازدواج با زينب) نازل شد.[21] 9. اين آيه در مورد جهاد[22] يا معايب خدايان دروغگو[23] يا حقوق مسلمين نازل شد.[24] 10. آيه در مورد غدير و ولايت حضرت علي(ع) نازل گرديد.[25] 11. اين آيه در مني و در ايام حج نازل شد.[26] 12. آيه در مورد عباس عموي پيامبر6 نازل شد، چون از پيامبر دفاع نمود.[27] ديدگاههايي درباره آيه اكمال 1. آيه روز عرفه در حجة الوداع نازل شده و بعد از آن هيچ آيهاي درباره فرائض و حلال و حرام نازل نشد. اين سخن از ابنعباس و سدي و ابن جريم نقل شده است.[28] 2. مراد عدم خلط و اختلاط كفار با مسلمانان در روز حج است. اين قول از قتاده و سعيدبنجببر مروي است.[29] 3. آيه در عرفات و روز عرفه نازل شده است. اين سخن از عمر نقل شده و به ابنعباس، كعب و عيسيبنحارثه هم نسبت داده شده است.[30] 4. آيه در مسير حجة الوداع نازل شده است. اين سخن از ربيعبنانس نقل شده است.[31] 5. مراد از آن فتح مكه است.[32] 6. ابنعباس ميگويد: مراد روزي است كه مردم از آن خبر ندارند.[33] 7. مراد روز نزول سوره برائت است كه بعد از آن مشركان نميتوانستند به خانه خدا بيايند.[34] 8. مراد روز غدير يعني هجدهم ذيالحجه سال دهم هجري است كه در آن پيامبر6 پيام ولايت عليA را ابلاغ فرمود.[35] اين قول از ابنابيقاسم، ابنعساكر و ابنمردويه و ابوسعيد خدري و ابوهريره و ديگران نقل شده است. شأن نزول آيات تبليغ و اكمال بر اساس روايات صحيح، متواتر و معتمد، اين آيات در آخر عمر مبارك حضرت6 در روز هجده ذيالحجه سال دهم هجري در محلي به نام غدير خم نازل گرديد. روايات واقعه را چنين بيان ميكند: رسول خدا6 در دهمين سال هجرت به همراه مسلمانان قصد زيارت خانه خدا فرمود. گروهي عظيم پيامبر را در اين حج همراهي كردند و اين تنها حجي بعد از هجرت بود كه قبل و بعد از آن اين عمل توسط حضرت وقوع نيافته بود. لذا اين حج را حجة الوادع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الكمال و حجة الاتمام هم ميگويند. پيامبر گرامي6 با دو جامه ساده روز دوشنبه 24 يا 25 ذيالقعده به قصد حج، پياده به اتفاق همه اهلبيت خود، مهاجرين و انصار از مدينه خارج شد و بعد از سفر چند روزه، روز سهشنبه داخل مكه شد.[36] پس از انجام مناسك حج، پيامبر6 آهنگ بازگشت به مدينه فرمود. چون به غدير خم رسيدند، جبرئيل فرود آمد و وحي آورد: اي فرستاده خداوند، برسان و به امت ابلاغ فرما آنچه را كه از طرف پروردگار بر تو فرو فرستاده شده است. غدير خم جايي است كه راههاي متعدد از آنجا جدا ميشود. روز هجده ذيالحجه پيامبر6 و همراهانش كه بيشتر از 24 هزار نفر بودند، وارد اين منزل شدند.[37] امين وحي الهي آيه مذكور را آورد و از طرف خداوند آن حضرت را امر كرد كه عليA را به ولايت و امامت معرفي و منصوب فرمايد و آنچه را درباره پيروي از او و طاعت امر او از جانب خدا بر خلق واجب آمده به آنها ابلاغ فرمايد. وقتي به آن منزل رسيدند، وقت ظهر حرارت هوا شدت يافت، به طوري كه مردم قسمتي از رداي خود را بر سر و قسمتي را زير پا افكندند و براي آسايش پيامبر6 چادري تهيه شد. بعد از آنكه نماز ظهر با جماعت ادا شد، پيامبر6 بر محل مرتفعي كه از جهاز شتران ترتيب داده بودند، قرار گرفت و همه را متوجه خود ساخت و بعد از حمد و ستايش پروردگار فرمود: عمر من سپري شده و نزديك است دعوت خداوند را اجابت كنم. من و شما بر حسب آنچه به عهده داريم مسئول هستيم. پس نظر شما چيست؟ مردم گفتند: ما گواهي ميدهيم كه تو ابلاغ فرمودي و از پند ما و كوشش در وظيفه دريغ ننمودي . خداي تو به تو پاداش نيكو عطا فرمايد. پس از اقرار گرفتن در مورد دوزخ و بهشت و مرگ و قيامت فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها و ارجمند ميگذارم. پس مواظب باشيد كه در مورد آنان چگونه رفتار ميكنيد. پرسيدند: آن دو چيز گرانبها و ارجمند چيست؟ فرمود: كتاب خدا و عترت و اهلبيت منG و اين هر دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض بر من وارد شوند. سپس فرمود: كيست كه بر اهل ايمان از خود آنها سزاوارتر است؟ همه گفتند: خدا و رسولش. پس دست عليA را گرفت و بلند نمود و فرمود: ...هر كس من مولاي اويم عليA مولاي او خواهد بود. و اين سخن را سه بار تكرار فرمود و دعا كرد: بار خدايا! دوست بدار آنكه را كه او را دوست بدارد و دشمن دار آنكه او را دشمن دارد... . در اين موقع آيه اكمال نازل شد: « اليوم اكملت لكم دينكم...». پس پيامبر6 فرمود: الله اكبر بر اكمال دين، اتمام نعمت و خشنودي خدا به رسالت من و ولايت عليA بعد از من. در اين هنگام همه گروه گروه آمدند و به حضرت عليA تبريك و تهنيت گفتند. پيش از ديگران ابوبكر و عمربنخطاب بودند كه گفتند: «بخ بخ لك يابنابيطالب اصبحت مولاي و مولي كل مؤمن.» حسانبنثابت نيز برخاست و به اذن پيامبر6 درباره ولايت شعر سرود. اين روايت به تفصيل و اجمال در كتب مختلفي نقل شده است.[38] اين حديث از طرق مختلف آمده كه سند يكي را بررسي ميكنيم. 1. ابوسعيدخدري: همه به ثقه و جليلالقدر بودن او اعتقاد دارند و او از ثقات است.[39] 2. ابوالحسن احمد الواحدي نيشابوري: به قول ابنخلكان او در زمان خودش استاد نحو و تفسير بود و مردم بر حسن او اجماع دارند.[40] 3. حاكم حسكاني: ذهبي درباره او گفته است: «شيخ متقن ذوعناية تامة بعلم الحديث.»[41] 4. ابنمردويه اصفهاني: او حافظ، ثبت و علامه است و در علم رجال شأن و منزلت خاصي دارد.[42] 5. ثعلبي: او هم كه اين حديث را در تفسيرش آورده، ثقه و صحيح النقل خوانده شده است.[43] جمعبندي و نتيجهگيري از اين روايات به دست ميآيد، شأن نزول و مصداق آيات مورد بحث خلافت و ولايت اميرالمؤمنينA بوده است. 1. آيه تبليغ يك امر مهم را ميرساند و آن طبق احاديث ولايت اميرA است. 2. حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» از ولايت عليA خبر ميدهد و معاني ديگر با عقل و نقل و شأن نزول آيه سازگاري ندارد. 3. مقدمه فراهم ساختن و تا چند روز نرساندن اين امر دلالت مي كند كه در ابلاغ اين امر مهم خطر وجود داشته و آن امر جز ولايت چيز ديگر نميتواند باشد. 4. مقدمه خطبه (الست اول بكم...) و دعا بعد از حديث (اللهم وال...) هم ولايت را ميرساند. 5. آيه اكمال ميفهماند اين امر خاص چيزي بوده كه تمام فرائض متكي به آن است. 6. فرمايش پيامبر يعني «الله اكبر علي اكمال الدين» هم ولايت مطلقه حضرت علي(ع) را ميرساند. علاوه بر روايات مذكور در منابع شيعي و اهلسنت روايات بسياري وارد شده (علامه بحراني از طرق عامه 89 و از خاصه 43 روايت نقل كرده است)[44] كه شأن نزول و مصداق اين آيات را بيان مي دارد و اين روايات را ميتوان در كتب متعدد و مختلف اهلسنت و شيعه يافت.[45] علاوه بر اين، رواياتي داريم كه روايات تسليم،[46] روايات تهنيت[47] و روايات تتويج[48] نام دارد و در كتب حديثي وارد شده و امارت و خلافت و ولايت حضرت علي(ع) را ميرساند. در اينجا از هر كدام يك نمونه ذكر مي گردد. 1. روايت تسليم: «عن بريدة قال: امرنا رسول الله6 ان نسلم علي عليٍ بيننا باميرالمومنين وكذا فسروا كل ما في القرآن « يا ايها الذين امنوا» ان عليا اميرها.»[49] 2. روايت تهنيت: «...طقي عليا عمربنالخطاب بعد ذلك فقال: هنيا لك يابنابيطالب اصبحت وامسيت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنة.»[50] 3. روايت تتويج: «ان رسول الله6 دعا عليا يوم غدير خم، فعممه وارخي عذبة (طرف الشيء) العمامة من خلفه.»[51] همه اين روايات شاهد بر اين است كه رسول خدا6 براي جانشيني خود عليA را به حكم خدا منصوب كرده بود و در هر جايي كه زمينهاي فراهم ميشد، حضرت علي(ع) را به عنوان اميرالمومنين معرفي ميفرمود تا بعد از ايشان هيچكس بهانه نياورد كه عليA مولاي مؤمنين است و مولا به معناي ناصر و دوست و... است. اين روايات هم درصدد بيان آن است كه صحابه به دستور حضرت رسول خدا6 بر حضرت علي(ع) به اسم اميرالمؤمنين سلام كنند و تهنيت و تبريك بگويند. علاوه بر آن، عمامهگذاري و تاجگذاري كه در تمام جهان مطرح است، بر مراسم جانشيني و خلافت و وليعهدي دلالت ميكند. اگر مولا را به معناي ناصر و محب بگيريم، پس اين روايات چه ميشود و اين همه تداركات و زحمات و... براي چه بود؟ آيا اين جز ولايت و خلافت عليA معناي ديگري دارد؟ ديدگاه مفسران شيعه پيرامون آيه تبليغ 1. عليبنابراهيم قمي(م329ق) در تفسير خود در ذيل آيه تبليغ مستقيماً خطبه غدير را نقل نموده كه از آن به دست ميآيد: اين آيه در شأن حضرت علي(ع) در مورد جانشيني و ولايت آن حضرت نازل گرديده است.[52] 2. ابيالنضر محمدبنمسعود عياش اسلمي سمرقندي(م310ق) در ذيل آيه تبليغ، چند حديث ذكر ميكند كه همه بيانگر آن است كه اين آيه درباره عليA و ولايت آن حضرت نازل شده و آن مهم نصب حضرت علي(ع) به امامت و خلافت از طرف خدا بوده است.[53] 3. فراتبنابراهيم كوفي(م300ق) در تفسير خود سه حديث ميآورد كه بيانگر آن است كه اين آيه درباره غدير و پيرامون انتصاب عليA به ولايت از طرف خدا و رسول ميباشد.[54] 4. شيخ طوسيR(م460ق) هم اول دو روايت از ابنكعب و عايشه درباره حراست پيامبر6 يا عدم كتمان وحي نقل ميكند، سپس روايتي ميآورد كه ولايت اميرالمؤمنينA را بيان ميدارد.[55] 5. علامه طبرسي(م548ق) اولاً آيه را معنا نموده است و سپس از جابر و ابنعباس روايت نقل ميكند كه اين آيه در مورد حضرت و انتصاب او به امامت و ولايت نازل گرديده است.[56] 6. شيخ عبدعليبنجمعه الحروسي الحويزي(م1073ق) نيز در تفسير خود چندين حديث از زراره، فضيلبنيسار، بكيربناعيان، محمدبنمسلم، بريدبنمعاويه و ابيالجارود آورده است كه همه از ابيجعفرA نقل ميكنند كه ايشان ميفرمايد: اين آيه در غدير خم پيرامون فريضه ولايت حضرت علي(ع) نازل شده است.[57] 7. علامه سيدعبدالله شبر اولاً آيه را معنا ميكند و سپس از اهلبيت(س) و ابنعباس و جابر روايت نقل ميكند كه در آن خلافت حضرت علي(ع) بيان ميشود و نيز اينكه رسول خدا6 از رساندن اين امر مهم و ابلاغ خلافت از گروهي از صحابه ميترسيده است.[58] 8. شيخ محمدرضا مشهدي نيز اولاً آيه را ترجمه ميكند و سپس رواياتي از تفسير قمي و تفسير عياشي و فرات كوفي در مورد ولايت حضرت علي(ع) بيان مينمايد.[59] 9. ابوالفتوح رازي(م556ق) در تفسير روض الجنان وروح الجنان حديثي مفصل ذكر مينمايد كه در آخر آن تمام خطبه غدير ذكر شده است. ايشان نقل ميكند كه در موقع برگشتن از حج و در غدير خم بود كه اين آيه نازل گرديد و پيامبر6 امر مهم يعني ولايت و خلافت حضرت علي(ع) را ابلاغ فرمود و از همه در اين مورد ميثاق گرفت.[60] 10. محمدجواد مغنيه ميفرمايد: امر مهمي بود كه پيامبر6 آن را به مردم ميرساند و تحمل آن براي پيامبر6 خيلي سخت بود. اين امر تا حدي مهم است كه امر رسالت متوقف بر ابلاغ آن است. وي سپس از فريقين شأن نزول آيه را نقل ميكند و ميفرمايد: اماميه معتقد است اين آيه در روز غدير خم در شأن عليG نازل شده كه در آن امر مهم خلافت عليA براي مردم اعلان شده است، اما اهلسنت در شأن نزول آن اختلاف دارند و بسياري از آنها آيه را مربوط به ولايت عليA ميدانند.[61] 11. ملافتحالله كاشاني(م988ق) نيز ميگويد: ظاهر آيه موجب تبليغ آن چيزي است كه بر آن حضرت6 نازل شده و شايد مراد تبليغ چيزي باشد كه مصالح عباد متعلق به آن است. وي سپس از واحدي و ثعلبي و... روايت نقل ميكند كه مراد تبليغ امر امامت و ولايت حضرت علي(ع) است.[62] 12. علامه طباطباييR(م1402ق) ميفرمايد: در اين آيه دو چيز به طور روشن بيان شده است: 1. دستور خدا به رسولش همراه با تهديد، 2. وعده خدا به رسولش براي حفظ از خطرات. سپس سياق آيه را بيان نموده كه مناسبترين القاب در اين مقام است. مطلب ديگر اين است كه از امر مهم نام نبرده تا عظمت آن را بفهماند و نيز برساند كه پيامبر6 در ابلاغ آن از خود اختياري ندارد. لذا دو برهان بر سلب اختيار آمده است: 1. عنوان رسالت، 2. عدم ذكر اصل مطلب. علاوه بر آن، « ان لمتفعل» شرطيه حقيقيه نيست، بلكه اعلام اهميت آن حكم است. معناي عصمت هم در آيه نگهداري از شر مردم است و ربطي به عصمت انبيا ندارد. مراد از كفر در آيه معناي لغوي آن است و نه معناي اصطلاحي آن.[63] 13. سيدهاشم بحراني نيز در تأكيد بر اينكه اين آيه در مورد ولايت عليA نازل گرديده، چندين حديث ذكر نموده است.[64] 14. استاد مكارم شيرازي چند نكته را بيان ميكند:1. لحن آيه از قبل و بعد آن جداست.2. خطاب « يا ايها الرسول» وظيفه او را بيان ميكند.
3. تأكيد بر ابلاغ امر مهم در« بلغ ما انزل...» وجود دارد.
4. در آيه در مورد عدم ابلاغ امر مهم تهديد وجود دارد.5. وعده حفظ و نگهداري به پيامبر6 داده شده است.
6. در آيه منكران نيز تهديد شدهاند. وي سپس از فريقين احاديثي ذكر ميكند كه دلالت بر امر ولايت عليA ميكند و خلاصه حديث غدير را نيز بيان ميفرمايد.[65] بررسي و جمعبندي از ديدگاههاي مشهورترين و بزرگترين مفسران مكتب اهلبيت(س) ميتوان نتيجه گرفت: 1. مفسران مكتب اهلبيت(س) همه شأن نزول آيه تبليغ را در غدير خم در شأن عليبنابيطالبA ميدانند و مراد از امر مهم در نظر آنان ولايت عليA است (طبق ادله و شواهد روايات مذكور). 2. همه بر اين امر متفقاند كه اتمام رسالت و انجام آن منحصر به امر مهمي است كه پيامبر6 بايد آن را ابلاغ كند، يعني آن امر تكمله رسالت است. 3. همه مفسران شيعه معتقدند كه ابلاغ اين امر براي پيامبر6 خطر داشته است. از قرائن حديث و شواهد و ادله عقلي و نقلي نيز بر ميآيد كه اين امر مهم به معناي تصرف مطلق بوده است نه به معناي دوستي. مراد از كفر نيز كفر لغوي است نه اصطلاحي. همچنين ولايت يك امر الهي است كه خود خداوند فرد مطلوب را منصوب ميكند. لازمه اين امر اين است كه امام و ولي منصوب از طرف خدا معصوم باشد، چون اطاعت از فرد غيرمعصوم درست نيست و چنين كسي نميتواند مراد خدا باشد. اين آيه به طور مستقل و جدا نازل شده و به قبل و بعد خود هيچ ربطي ندارد. ديدگاه مفسران اهلسنت در مورد آيه تبليغ بعضي از مفسراني كه شأن نزول آيه را در مورد عليA نميدانند: 1. محمدبنجرير طبري(م310ق) ميگويد: اين آيه امري از طرف خداوند است كه به پيامبر خود6 يادآور شده كه آن را به يهود و نصارا ابلاغ كند و اينها كساني هستند كه خداوند داستان آنها را در اين سوره گفته است و در آن معايب و خبائث آنها را بيان نموده است. طبري سپس تأويلهاي مختلف را بيان نموده است.[66] 2. محمد قرطبي(م631ق) در اين مورد چهار قول را ذكر ميكند: 1. 2. اينكه معناي آيه اين است كه تبليغ خودت را آشكار انجام بده (چون پيامبر6 در صدر اسلام از مشركين ميترسيد، خداوند اين آيه را نازل فرمود). 2. 2. اين آيه پيرامون زينب و زيد نازل شده، يعني «بلغ ما انزل اليك في امر زينببنتحجش الاسوية.» سپس ميگويد قول صحيح در عموم است.[67] 3. 2. عبدالرحمنبنمحمد ثعالبي(م875ق) ميگويد: در اين آيه از جانب خداوند به پيامبرش دستور آمد كه امر خدا را ابلاغ نمايد و از هيچكس نترسد، چون اين امر ضمن بيان كفر و فساد حال آنان متضمن طعن هم بود، پس از طرف آنها امكان حسد و عداوت بود و چه بسا قبل از نزول اين آيه حضرت از آنها ترس داشت. پس خداوند فرمود: آنچه را به تو نازل كرديم كاملاً ابلاغ كن. سپس ميگويد: اصح اين است كه خداوند پيامبر6 را در هر كاري مصون فرمايد و حفاظت كند.[68] 4. ابنكثير دمشقي(م774ق) ميگويد: خداي تعالي بنده و رسول خودش محمد6 را به رسالت مخاطب قرار داده و امر كرده همه چيزهايي را كه همراه او فرستاده، ابلاغ كند.[69] وي سپس روايات متعددي مانند روايت حراست صحابه يا اعرابي را ميآورد. جمالالدين قاسمي(م1914ق) هم قول ابنكثير را نقل ميكند و ميگويد: در مصداق و شأن نزول اين آيه اختلاف دارد. اما اين آيه وقتي نازل شد، پيامبر در حجة الوداع در مورد ابلاغ رسالت از اجتماع عظيم اقرار گرفت و حدوداً چهل هزار نفر در آن اجتماع بودند كه به اداي امانت توسط پيامبر6 گواهي دادند... .[70] 5. زمخشري(م538ق) ميگويد: معناي آيه اين است: اگر اين امر را ابلاغ نكني، گويي هيچ چيز از رسالت خود انجام ندادهاي. سپس از پيامبر6 اين حديث را نقل ميكند: خداوند مرا به رسالتي مبعوث فرمود و به سبب آن من سخت ناراحت بودم. خداوند فرمود اگر آن را انجام ندهي عقابت ميكنم و براي من مصونيت و عصمت را ضمانت كرد، پس تقويت شدم.[71] بيضاوي هم همين نظريه را قبول دارد.[72] بعضي از مفسراني كه شأن نزول آيه را درباره عليA ميدانند (يا ذكر كردهاند) 1. ابنابيحاتم رازي(م327ق) از عطيه عوفي و او از ابيسعيد خدري حديث نقل نموده كه اين آيه در شأن عليبنابيطالبA نازل گرديده است.[73] 2. ابواسحاق احمد ثعلبي(م427 يا 437ق) در مورد شأن نزول اين آيه چند روايت نقل نموده است و سپس ميگويد: «محمدبنعلي (امام باقرA) معناي «بلغ» را فرمود: «بلغ ما انزل اليك في فضل عليبنابيطالبA فلما نزلت هذه الآية، اخذ بيد علي وقال من كنت مولاه فعلي مولاه.»[74] 3. فخر رازي(م606ق) ميگويد: معناي آيه اين است كه رسول6 قلت نيكوكاران و كثرت فاسقان را نگاه نكند و از كيد و مكرشان نترسد. بعد روايتي آورده كه چون پيامبر6 در مكه بخشي از قرآن را بلند ميخواند و بخشي ديگر را از ترس مشركين مخفي ميكرد، اين آيه نازل گرديد. سپس نه احتمال براي آيه ذكر ميكند و در آخر ميگويد: اين آيه در حق عليA در غدير خم در مورد ولايت عليA نازل شده است.[75] 4. نظامالدين حسنبنمحمد قمي نيشابوري(م728ق) هم آيه را مانند فخر رازي معنا نموده و سپس از ابيسعيد خدري حديث نقل نموده كه اين آيه در مورد ولايت حضرت علي(ع) نازل گرديده است.[76] 5. جلالالدين سيوطي(م911ق) هم روايات متعددي در مورد شأن نزول اين آيه ميآورد و دو روايت ذكر ميكند كه اين آيه درباره حضرت علي(ع) نازل شده است.[77] 6. محمدبنعلي شوكاني(م1250ق) نيز اول اين آيه را معنا ميكند كه پيامبر6 بايد هرچه را از طرف خدا آمده، ابلاغ كند و در صورت كتمان امر، هيچكس آگاه نخواهد شد. سپس شأن نزول آيه را ذكر ميكند كه طبق روايات اين آيه در غدير خم در شأن عليA نازل گرديده است و در آن روايات حضرت علي مولاي مؤمنان معرفي شده است.[78] 7. همچنين واحدي نيشابوري، حاكم حسكاني، قنوجي نجاري و رشيد رضا در ذيل اين آيه چند حديث آوردهاند و نقل مينمايند كه اين آيه در مورد ولايت حضرت علي(ع) نازل شده است.[79] بررسي و جمعبندي 1. از مجموع ديدگاههاي مفسران اهلسنت به دست ميآيد كه اين آيه در شأن حضرت علي(ع) نازل شده است و مراد از امر مهم ولايت حضرت علي(ع) ميباشد، گرچه در كنار آن روايات و ديدگاههاي ديگر هم مطرح شده است كه بايد به طور مستقل بررسي شود. 2. طبري در تأويل آيه تبليغ آورده كه شأن نزول آن حضرت علي(ع) ميباشد، در حاليكه روايات غدير را ضعيف ميشمارد؛ هرچند خود كتابي مفصل و جداگانه به نام طرق الولايه نوشته و در آن 75 طريق براي حديث نقل كرده است. پس ميتوان گفت كه وي نيز قضيه غدير را قبول دارد. 3. سيوطي، ابنابيحاتم، ثعلبي، شوكاني، واحدي، رشيد رضا، قنوجي، قاسمي و حسين قمي نيشابوري نيز اگرچه رواياتي متعدد و مختلف ذكر نمودهاند، ولي از ابوسعيد خدري، ابوهريره و ابنمسعود نقل كردهاند كه اين آيه در شأن عليA نازل شده است. قريبي و فخر رازي هم اين وجه را نقل كردهاند، اما بعد از آن بر شيعه اشكالاتي وارد كردهاند كه در بخش اشكالات به آنها پاسخ خواهيم داد. 4. آلوسي اصل امر مهم را قبول دارد و بر آن تأكيد ميكند و شأن نزول آيه درباره عليA را قبول دارد، ولي او و رشيد رضا معناي مولا را محب و ناصر گرفتهاند كه درست نيست و در بخش چهارم پاسخ آن داده خواهد شد. ديدگاه مفسران در مورد آيه اكمال
ديدگاه مفسران مكتب اهلبيت(س)
1. شيخ طوسيR(م460ق) نخست معناي آيه را بيان مينمايد و سه قول در مورد « اليوم اكملت» ذكر ميكند: 1. يعني فرائض و حدود و امر و نهي و حلال و حرام... را كامل گردانيدم. 2. يعني امر حج را كامل گردانيدم. 3. من شما را از خوف دشمن كفايت كردم. سپس ميفرمايد: غير از اين سه دليل شأن نزول ديگري هم هست كه فريقين آن را ذكر كردهاند: از امام باقر و امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: اين آيه بعد از آنكه پيامبر6 از حجة الوداع برگشت و در منزلي به نام غدير خم، عليA را به عنوان امام مردم منصوب كرد، نازل شد.[80] علامه طبرسي هم همين ديدگاه را دارد و همين معاني را بيان نموده است.[81] 2. علامه شبر بعد از ذكر اقوال ميگويد: از فريقين روايت شده كه اين آيه بعد از آنكه حضرت علي(ع) در روز غدير به خلافت پيامبر6 منصوب شد نازل گرديد.[82] 3. مولي محسن فيض كاشاني(م1091ق) ميگويد: فريضهاي بعد از فريضه ديگري نازل ميشد تا اينكه ولايت آخرين فريضه و واجب الهي بود كه نازل گرديد. پس خداوند اين آيه را نازل كرد؛ ...پس با ولايت دين كامل گرديد و نعمت به اتمام رسيد و در اين معنا از ائمه اطهار(س) رواياتي وارد گرديده است.[83] 4. حسين خزاعي ميگويد: در ميان مفسران در مورد « اليوم» اختلاف است كه روز عرفه حجة الوداع، روز جمعه حجة الوداع، روز اتمام حج يا روز عرفه است. برخي نيز گفتهاند مراد اتمام فرائض، حدود و معالم دين از حلال و حرام... و كفايت از دشمنان ميباشد. معناي ديگري كه از امامين ابيجعفر و ابيعبداللهH نقل شده اين است كه روز تقرير امامت اميرالمومنين عليA ميباشد و بعد از آنكه پيامبر6 فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه»، اين آيه نازل شد.[84] 5. علامه طباطباييR(م1402ق) ميگويد: آيه در مورد حضرت علي(ع) و در غدير خم نازل گرديده و تنها چيزي كه كفار از آن نااميد گرديدند، ولايت حضرت علي(ع) و جانشيني آن حضرت ميباشد.[85] از نظر آقاي مكارم شيرازي نيز همين وجه درست است كه روايات فراواني هم اين مسئله را تأييد ميكنند.[86] بررسي و جمعبندي 1. مفسران اماميه معتقدند كه امر ولايت، طبق احاديث آخرين فريضه الهي است كه نازل گرديد. 2. آيه اكمال ميرساند كه ديگر با ولايت عليA دشمنان اسلام از نابودي اسلام نااميد شدند. 3. طبق فرمايش مولي فيض كاشاني و بقيه مفسران، امر ولايت به عليA و پس از اوبه فرزندان او رسيد و تا قيامت يكي از آنها به عنوان حجت خدا و مرجع مردم در زمين باقي است. 4. مراد از « اليوم» همان روز خاص يعني روز غدير است. 5. همه معتقدند كه اين آيه جداگانه و به طور مستقل نازل گرديد و به قبل و بعد خود هيچ ربطي ندارد. مفسران اهلسنت بعضي از مفسران اهلسنت مانند فخر رازي، قرطبي، طبري، زمخشري، بيضاوي، ماوردي و... ديدگاههاي متفاوت را در ذيل آيه بيان كردهاند و اصلاً در مورد شأن نزول آيه در حق عليA چيزي نگفتهاند،[87] اما بعضي ديگر شأن نزول آيه را در مورد ولايت عليA بيان نمودهاند. 1. سيوطي(م611ق) از ابنمردويه و ابنعساكر روايت آورده كه ابوسعيد خدري گفته است: اين آيه در غدير بعد از انتصاب عليA به ولايت و خلافت نازل شده است و همچنين از ابوهريره هم نقل ميكند كه اين آيه در غدير خم در روز هجده ذيالحجه نازل شده است.[88] 2. ابنكثير(م744ق) هم روايات مذكور را از ابنمردويه از طريق هارون عبدي و از ابوهريره بيان ميكند و ميگويد: اين آيه در غدير نازل شده است.[89] ولي بعد ميگويد: درست اين است كه اين آيه در روز عرفه نازل شده است. 3. جمالالدين قاسمي(م944ق) هم اقوال ابنكثير را تكرار ميكند.[90] 4. حاكم حسكاني(م قرن پنجم) نيز پنج روايت ذكر ميكند كه اين آيه در غدير درباره ولايت حضرت علي(ع) نازل گرديده است.[91] بررسي و جمعبندي 1. در مورد شأن نزول آيه همه قبول دارند كه روز اكمال و اتمام دين و نعمت است و روز يأس و نااميدي كفار، ولي در مصداق آن اختلاف دارند. 2. طبري كه صاحب رساله «طرق الولاية» است در اينجا مصداق آيه را يك چيز ديگر يعني روز الوداع و درباره حج ميداند. 3. سيوطي كه در كتاب خود تاريخ الخلفا حديث غدير را متواتر ميداند، اينجا همان روايت غدير را از ابوسعيد خدري ضعيف شمرده است. 4. ابنكثير در كتاب البداية والنهاية به تفصيل اين حديث را نقل نموده، در حاليكه اينجا منكر آن است كه نزول آيه درباره عليA باشد. قاسمي هم در تفسيرش از او تبعيت نموده است. 5. مفسراني ديگر ماند حاكم حسكاني در مورد اين آيه و شأن نزول آن چندين حديث نقل نمودهاند. 6. زمخشري و بيضاوي هر دو آيه را فقط ترجمه كرده، ولي اسمي از ولايت و شأن نزول آيه نبردهاند. شبهات شبهه اول: فخر رازي، طبري و نجوي و ديگران نوشتهاند: چون رسول خدا6 قبل از نزول آيه تبليغ از يهود و نصارا عيبجويي نميكرد و معايبشان را ذكر نمينمود، در حاليكه يهوديان از اسلام و مسلمين عيبجويي مي كردد، لذا اين آيه نازل گرديد.[92] دليل آنان هم وحدت سياق است. پاسخ: ادعا و دليل آنان باطل است، زيرا وحدت سياق خالي از قوت است و علامه آن را پاسخ گفتهاند.[93] دكتر نجارزادگان هم در مقاله خود چند پاسخ آوردهاند: اول: سياق قرينه مقامي است و در برابر نص روايات و قرائن ديگر ظهوري ندارد و نصي نداريم كه دلالت كند آيه مورد بحث درباره يهود است. دوم: رازي قبول دارد كه در آيه تهديد و وعيد واقع شده است، پس بايد گفت در زمان نزول سوره مائده و اين آيه، يهوديان ترك وطن كرده بودند يا جزيه ميدادند و هيچ قدرتي نداشتند. پس چگونه ممكن است پيامبر6 از آنها بترسد و حكم خدا را نرساند، خصوصاً كه قبل از آن مأموريتهايي خطرناكتر را ابلاغ كرده بود. سوم: فخر رازي ميگويد: اين آيه به قدري بر يهوديان گران تمام ميشد كه موجب تأخير در ابلاغ آن شد، در حاليكه در آيه 64 همين سوره آمده است: «...ليزيدن كثيراً منهم ما انزل اليك من ربك طغياناً وكفراً». در اين صورت آيه 68 تنها تكرار و براي تأكيد مي باشد. پس اگر پيامبر6 در اصل ابلاغ دلهره و نگراني نداشت، چطور در تكرار تبليغ آن دلهره و ترس دارد؟[94] چهارم: طبق نقل علامه طباطباييR و اكثر مفسران، سياق آيه از قبل و بعد جداست و هيچ ربطي به قبل و بعد ندارد. پنجم: در اين آيه تكليفي كه طاقتفرسا باشد به اهل كتاب نشده تا در ابلاغ آن به اهل كتاب خطري از ناحيه آنها متوجه پيامبر6 گردد. ششم: پيامبر6 در سالهاي اول بعثت مأمور شد تكاليفي خطرناكتر از اين را به بشر آنروز ابلاغ نمايد، مثل دعوت به توحيد و... . پس چرا آنوقت خداوند چنين وعدهاي به پيامبر6 نداد؟[95] لذا معلوم ميشود اين ديدگاه درست نيست و اين، موضوع تازه و بسيار جدي و خطرناكي است كه پيامبر6 بايد آن را ابلاغ فرمايد. علاوه بر آن، راويان رواياتي كه اين نظريه و شأن نزول را بيان كردهاند، مورد اعتماد نيستند. لذا سند اين حديث هم مورد خدشه واقع شده است.[96] شبهه دوم: برخي ذكر كردهاند چون پيامبر6 از ناحيه اصحاب حراست و نگهداري ميشدند، لذا خداوند وعده حفظ جان ايشان را داد و اين آيه را نازل فرمود.[97] پاسخ: اين روايات بر فرض احراز صدور، درصدد بيان مورد نزول آيه نيست و با آن منافاتي ندارد، بلكه تنها استناد پيامبر6 به بخشي از اين آيه نشان ميدهد. ( والله يعصمك من الناس). روايت ديگري از ابنعباس نقل شده كه بيان ميكند عباس عموي پيامبر6، از آن حضرت در مقام خاص نگهداري و حفاظت ميكرد كه باعث شد خداوند او را هدايت كند (و به قول اعمش بنيعباس به خاطر همين دليل افتخار ميكنند).[98] اما در اين روايت هم آثار جعل و وضع را به خوبي ميتوان مشاهده كرد، چون: اول: به اتفاق فريقين اين آيه در اوايل بعثت در مكه نازل نشده است و تكرار نزول همان مشكل قبل را دارد. دوم: اين روايت با روايات ديگر حراست منافات دارد، چون در اين روايت بر حراست تأكيد شده، در حاليكه در روايات ديگر خداوند وعده تضمين ميدهد. سوم: در روايات هست كه پيامبر6 بعدها مانند «جنگ تبوك» توسط اصحابش حراست ميشد.[99] چهارم: عباس در جنگ بدر اسلام آورده است.[100] علاوه بر آن علامه طباطباييR ميفرمايد: اين احتمال با « والله يعصمك من الناس» سازگار نيست، چون هنوز دين تبليغ نشده تا در تبليغ آن امر مهم بيم از رفتن دين و هدر رفتن زحمات برود و نيز اگر مراد از « ما انزل من ربك» اصل دين و با فروع آن باشد، آيه لغو ميگردد كه از حكيم قبيح است.[101] علاوه بر متن حديث، سلسه سند آن هم خدشه دارد، چون در سند روايت هناد آمده كه جعل حديث ميكرد؛[102] جريربنايوب هم مشهور به ضعف[103] و جعفربناياس هم ضعيف است.[104] شبهه سوم: « ان الله لايهدي القوم الكافرين» چه مفهومي دارد؟ گفته ميشود اگر اين آيه مربوط به ولايت حضرت علي(ع) است، پس اين جمله چه معنا و چه ارتباطي با مسئله دارد؟ پاسخ: كفر در لغت و همينطور در قرآن به معناي انكار، يعني انكار خدا، انكار رسالت و يا مخالفت در برابر دستورهاي ديگر است. همينطور در سوره آلعمران، آيه 97 در مورد حج آمده است: « ومن كفر فان الله غني عن العالمين». در اينجا مراد كفر لغوي است نه معناي اصطلاحي. آيه 102 سوره بقره و آيه 22 سوره ابراهيم نيز بر اين مطلب شاهد هستند.[105] پس مراد از جمله آخر آيه مورد بحث نيز كفر لغوي است. شبهه چهارم: پيامبر6 اشجع الناس بود، پس چگونه ممكن است از ابلاغ اين حكم اجتناب كند يا بترسد.[106] پاسخ: علامه امينيR حدود سي مصدر از اهلسنت را در الغدير نام برده كه موضوع غدير و بيمناكي رسول6 را بيان ميكند. در شواهد التنزيل ميتوان در ذيل آيه اينگونه روايات را مشاهده كرد. از سوي ديگر، ترس و بيم پيامبر6 بر نفس و جان و مال و... خويش نبود، بلكه از اضمحلال دين و اختلاف توسط منافقين ميترسيد و اين ترس به خاطر دين بود.[107] خود آيه هم دلالت دارد كه پيامبر6 ترس داشته است (منتها ترس بر اضمحلال دين و اختلاف). شبهه پنجم: با وجود آيه « والله يعصمك من الناس» چگونه دندان آن حضرت را در اُحد شكستند؟[108] پاسخ: پاسخ اين اشكال هم از اشكال قبلي روشن مي شود، چون: ترس پيامبر6 از اضمحلال دين بود و نه از جان خويش. خداوند نيز به وي قول حفظ دين داد. فريقين نيز گفتهاند اين آيه در آخر عمر آن حضرت6 نازل شد، لذا وعده حفظ در آخر عمر داده شده است. در ضمن حفظ و حراست از قتل آن حضرت6 مراد است نه اينكه وعده حفظ از مجروح شدن ايشان باشد. همچنين خداوند در كلام خود بر طهارت دامن انبيا از اينگونه ترسها شهادت داده است.[109] پاسخ به شبهات آيه اكمال شبهه اول: مراد از اكمال دين، كامل شدن فرائض و حدود است.[110] در روايت آمده اين آيه در روز عرفه در عرفات نازل شده[111] و بعد از آن هيچ حلال و حرامي و حكمي نازل نشده است. پاسخ: در پاسخ اين شبهه ميگوييم: اول: مفسران اهلسنت مانند قرطبي گفتهاند كه بعد از نزول اين آيه آيات بسياري مثل آيه ربا، آيه كلاله و... نازل شد. لذا نميتوان گفت بعد از آن حلال و حرامي نازل نشد.[112] آوردهاند كه احكام قصاص و حدود و... بعد از آن نازل شد.[113] دوم: روايتي كه بيان ميكند اين آيه در روز عرفه نازل شده، با روايات فريقين در مورد غدير خم كه متواتر هم هست مخالف است و اعتبار ندارد. سوم: اگر در اين روز فرائض و حلال و حرام نازل شده باعث اتمام و اكمال دين باشد، چگونه ميتواند موجب يأس و نااميدي كفار گردد كه قبل از آن هم فرائض نازل ميشد، ولي كفار به جاي يأس و نااميدي، پيامبر6 را آزار و اذيت ميكردند. چهارم: پسنديدن دين اسلام و انتخاب آن در همان روز چرا؟ چرا قبل از آن خداوند رضايت خود را اعلام نكرده بود، در حالي كه قبل از آن هم حلال و حرام نازل ميگرديد. پنجم: اگر اكمال دين مراد باشد، اكمال بعضي از احكام دين ميتواند مراد باشد نه تمام دين. شبهه دوم: مراد از اكمال دين، عدم اختلاط كفار با مسلمين در روز حجة الوداع بوده است، چون در جمع حجاج فقط مسلمانها ديده ميشوند.[114] روايتي هم از قتاده در اينباره نقل كردهاند. پاسخ: اين ديدگاه و روايات مربوط به اين قول هم بايد بررسي شود، چون: اول: اگر بگوييم مشركان ممنوع الورود بودند و اجازه نداشتند به حج بيت الحرام بپردازند كه اين كار موقع نزول سوره برائت در سال نهم هجري انجام شده بود. پس چرا آن موقع اين آيه نازل نگرديد و حالا يوم مقيد به « اليوم اكملت» ميشود؟[115] دوم: خداوند ميگويد مشركان نااميد شده بودند. اما آنها فقط حق ورود به خانه خدا را نداشتند، ولي كفاري كه خارج از سيطره اسلام بودند، از نابودي اسلام مأيوس نشده بودند؛ آن هم به خاطر حج كه مثل فريضه نماز است. پس بايد نااميدي آنان دليل ديگري داشته باشد. سوم: روايات در اين مورد با روايات فريقين تعارض دارد و از اخبار آحاد است در مقابل تواتر اعتباري ندارد. شبهه سوم: روايتي در مورد عيد گرفتن روز نزول آيه اكمال آمده است. در اين روايت آمده كه مرد يهودي گفت: اگر اين آيه بر ما گروه يهود نازل ميشد، ما آنروز را عيد ميگرفتيم.[116] پاسخ: اين روايت هم چند اشكال دارد: اول: اين روايت فقط از عمربنخطاب نقل شده و به كسي ديگر منتهي نشده است. اگر كسي از صحابه هم آن را نقل ميكند، بالاخره به عمربنخطاب منتهي ميشود. دوم: اين روايت در مقابل روايات انبوه غدير از اخبار آحاد است و چنين خبري در مقابل تواتر اعتبار ندارد، چون منتهي به پيامبر6 نيست. به علاوه قول صحابه را حجت نميدانيم (به خصوص اگر مخالف قرآن و يا روايات قطعي باشد). سوم: اين روايت از عمر به چندين شكل بيان شده كه اضطراب روايت را ميرساند. بعضي از روايات درباره مرد يهودي صحبت ميكنند و بعضي ديگر درباره مرد نصراني. بعضي روايات گروهي از اهل يهود را و بعضي ديگر شخص كعب الاحبار را ذكر ميكنند. در بعضي روايات آمده اين آيه در شب نازل شد. بعضي از روايات نيز زمان آن را روز، بعضي وقت عصر و بعضي وقت مخصوص عشيه را بيان ميكنند. بعضي از روايات ميگويند بعد از آن حلال و حرام نازل نشد و بعضي ديگر حج خالص مسلمين را نقل ميكنند. اين تعبيرهاي مختلف دلالت اين روايت را مخدوش ميكنند. چهارم: در اين روايت آمده، ما عرفه را عيد ميگيريم، در حاليكه چنين نيست، بلكه ما روز دهم ذيالحجه را عيد (عيد قربان) ميگيريم. پاسخ به شبهات حديث غدير شبهه اول: اين شبهه به مفاد حديث باز ميگردد. بر اساس آن، مراد از مولي، اولي بالتصرف نيست و اين واژه به اين معنا اصلاً در قرآن كريم استعمال نشده است.[117] پاسخ: كسي كه ميگويد در قرآن مولي به معناي «اولي» نيامده سخت در اشتباه است، چون مفسران و محدثان بسياري مانند ابنعباس، فخر رازي، طبري، واحدي، ابنجوزي، بيضاوي، ابنصباغ، ثعلبي، زمخشري، سفي، ابوالسعود، ابوليث و ديگران مولي را به معناي «اولي» گرفتهاند.[118] علاوه بر آن، ادعاي فخر رازي كه ائمه لغت عرب «مفعل» را به معناي «فعل» ذكر كردهاند، درست نيست، چون اول: ائمه لغت عرب «مفعل» را به معناي «افعل» تفضيل به كار بردهاند. دوم: دلالت «مفعل» بر زمان و مكان مانند دلالت «افعل» بر تفضيل است و اين مشتقات از عوارض هستند نه از جوهريات مواد آن لفظ و اين امر غالبي است. سوم: اگر اين فقط به مكان و زمان مختص باشد، پس نبايد به معناي «فاعل» و «مفعول» يا «فعيل» استعمال شود، در حاليكه به طور صريح، ناصر، معتق و... به كار رفته است. علاوه بر آن، قرائن بسياري وجود دارد كه «مفعل» را به معناي «افعل» و «مولي» را بمعناي «اولي» ميرساند.[119] شبهه دوم: اين شبهه اشكال در سند حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» است. اين اشكال را ابنكثير، قاسمي، آلوسي و همچنين ابنتيميه، احمد سالوس، رحيلي و انوارالباز ذكر نمودهاند و گفتهاند اين حديث را ثعلبي نقل كرده و جعلي و نادرست است و اين آيه هم در مورد عليA نازل نشده كه اين حديث درست باشد.[120] پاسخ: در سند حديثي كه ابنكثير و آلوسي رد كردهاند، راوياني مانند ابوهريره، شهربنحوشب، مطر الوراق، ابنشوذب، خمربنربيعه، ابونصر جبشون و دارقطني وجود دارد. ثقه بودن و عدالت ابوهريره نزد اهلسنت روشن است. شهربنحوشب هم در كتب آنان توثيق شده است.[121] مطر الوراق را هم ثقه گفتهاند،[122] ابنشوذب را هم مورد وثوق و از فقها شمردهاند.[123] خمرهبنربيعه را هم مورد اطمينان و افضل دانستهاند و حديث او را صالح و صحيح خواندهاند،[124] ابونصر هم در نظر آنان ثقه است[125] و دارقطني هم در حفظ و ورع يگانه عصر است و اميرالمؤمنين حديث نام دارد.[126] اين مختصري از راوياني بود كه آلوسي و ابنكثير حديث آنان را دروغ شيعه و جعلي ميپندارند. همچنين در پاسخ آنها بايد گفت: اول: اين احاديث از دهها صحابه نقل شده است. علامه امينيR در الغدير نقل كرده است كه حافظ سجستاني آن را از بيش از 20 تن از صحابه و به 250 طريق آورده است. خود علامه 110 تن از صحابه و 84 تن از تابعين را ذكر كرده كه اين احاديث را نقل كردهاند. علاوه بر آن، علماي اهلسنت مانند ذهبي، ابنحجر هيثمي، گنجي، قسطلاني، سيوطي، الباني و ديگران اين حديث را متواتر گفتهاند.[127] دوم: فقط واحدي، ثعلبي و ابونعيم اين احاديث را ذكر نكردهاند، بلكه محدثان بسياري با طرق مختلف اين احاديث را نقل كردهاند. سوم: ابنتيميه ميگويد: محدث بزرگ ابيحاتم آن را ذكر نكرده است. ما نيز ميگوييم: فرزندش اين حديث را با سند پدرش از ابوسعيد صحابي پيامبر6 نقل كرده است. چهارم: از ابنتيميه كه ميگويد آنها به اين احاديث اعتقاد نداشته و آن را نقل كردهاند، بايد پرسيد: آنها چه انگيزهاي داشتهاند كه بدون اعتقاد آنها را نقل كردهاند؟ پنجم: اينكه ميگويد: علماي حديثشناس مانند احمد و نسايي و... در كتب خود اين احاديث را ذكر نكردهاند، درست نيست، چون احمد در مسند، ابنماجه در سنن خود، نسايي در سنن خود و كتابي مستقل به نام خصائص اين احاديث را ذكر كردهاند.[128] ششم: اينكه ميگويد: علامه حلي اين احاديث را با اسانيد صحيح در منابع شيعي نيافته است، درست نيست، بلكه در مصادر شيعه اين احاديث بسيار است و اگر علامه حلي آنها را از اهلسنت نقل ميكند فقط براي اتمام حجت است.[129] شبهه سوم: چرا عليA و اهلبيت(س) به اين حديث استدلال نكردند؟ پاسخ: اين ايراد از عدم احاطه به كتب اسلامي سرچشمه گرفته است، چون در كتب دانشمندان اهلسنت موارد زيادي نقل شده كه خود عليA و يا ائمه اهلبيت(س) و يارانشان به حديث غدير استدلال كردهاند. از جمله خود عليA در روز شورا طبق نقل خوارزمي حنفي در مناقب، حديثي در اين مورد ذكر كرده است.[130] همچنين طبق نقل حاكم، در روز جنگ هم به اين امر اشاره فرمود. همچنين حضرت زهراJ و اهلبيت(س) و حتي دشمناني مانند عمروبنعاص هم به اين استناد كردهاند.[131] شبهه چهارم: آيا وجود دو ولي در يك زمان ممكن است؟ چون لازمه اين حديث وجود دو رهبر و امام در يك زمان است.[132] پاسخ: اول: اين خبري است كه درباره جانشيني عليA داده شده و روش كساني كه براي خود جانشين معين ميكنند همين است كه در زندگي خود براي خويش جانشين معين ميكنند، ولي به طور مطلق از آن استفاده مي شود كه بعد از وفات دور حكومت و خلافت جانشين شروع ميگردد. دوم: وقتي اين حديث دلالت كند كه طاعت و امامت آن حضرت بر عموم فرض واجب است و اين امر در حال حيات واجب باشد، اجماعاً از اين حال خارج است. شبهه پنجم: در اينجا امامت بعد از خلفاي سهگانه مراد است. بعضي گفتهاند چون پيامبر6 تاريخ خلافت عليA را روشن نساخت، چه مانعي دارد كه حكومت او بعد از خلافت سه خليفه باشد؟ پاسخ: چطور ميشود كه پيامبر6 خليفه چهارم را تعيين كند، ولي خليفه اول و دوم و سوم را تعيين نكند؟ تعيين خليفه چهارم مهم نيست، زيرا خود خليفه سوم هم ميتواند اين كار را بكند.[133] شبهه ششم: عليA در روز نزول آيه تبليغ و غدير در يمن بود نه در مكه. پس چگونه ممكن است آيه درباره ولايت او نازل شده باشد؟[134] پاسخ: اول: سيدشريف جرجاني ميگويد: اين اشكال مردود است، چون غايب بودن عليA با صحيح بودن حديث غدير منافات ندارد.[135] دوم: ابنحجر ميگويد: به سخن كسي كه حديث غدير را صحيح نداند و يا ايراد كند كه عليA در يمن بود، اعتنايي نميشود، زيرا ثابت شده است كه عليA از يمن برگشت و حج را با پيامبر6 گزارد.[136] شبهه هفتم: سوره معارج مكي است، پس چگونه با قضيه غدير ربط پيدا ميكند؟[137] پاسخ: اول: همه ميدانند كه در كل قرآن در سورههاي مختلف چنين چيزي وجود دارد، يعني در سورههاي مكي آيات مدني و در سورههاي مدني آيات مكي هست. مثلاً آيه ربا كه طبق نظر اهلسنت آخرين آيه است، در سوره بقره قرار دارد كه مكي است. دوم: خود آيه « يا ايها الرسول بلغ» كه طبق نظر صاحب المنار، مكي است، در سوره مائده قرار دارد كه آخرين سوره (از ديدگاه فريقين) است. سوم: بعضي روايت كردهاند كه جمع قرآن توسط صحابه بوده است، لذا ممكن است آنها اين آيه را در اينجا قرار داده باشند. چهارم: اگر بگوييم كه ترتيب آيات توقيفي است و توسط خدا يا رسول انجام گرفته، باز هم همه اتفاق دارند كه اين ترتيب، طبق تاريخ نزول نيست و لذا اشكال وارد نيست. پنجم: صاحب المنار بر خبر واحد (روايت ابنعباس) تكيه كرده و ما هم به فرض چنين كردهايم. پس دليل ما و دليل او هر دو خبر واحد است كه ترجيحي بر يكديگر ندارد. شبهه هشتم: چرا پيامبر6 كلمه خليفه را به جاي مولي بكار نبرد؟ اين امر دلالت ميكند كه مراد خلافت نبوده است.[138] پاسخ: حقيقت آن است كه رسول خدا6 با هر زباني خلافت و امامت عليA را بيان كرد و در بسياري از روايات عليA را با عنوان «خليفه من» (خليفتي) معرفي كرد. سخن شما در مورد اينگونه روايات چيست؟ علاوه بر آن، در منابع بسياري رواياتي كه رسول خدا6 در آنها عليA را به عنوان خليفه خود نام برده، ذكر گرديده است؛ مانند تاريخ طبري، ج1، ص541؛ تاريخ ابناثير، ج2، ص62؛ كنزالعمال، ج13، ص114؛ المستدرك، ج3، ص133؛ التلخيص، ج3، ص113. علامه امينيA به طور تفصيل اين منابع را ذكر نموده است.[139] شبهه نهم: صحابه مطيع مطلق حضرت6 بودند، پس چگونه توانستند با آن حضرت6 مخالفت بكنند؟[140] اين مخالفت درست نيست، لذا نصوص را ترك ميكنيم. پاسخ: در پاسخ به اين شبهه قول علامه شرفالدين كافي است. او ميگويد: مسلمانان در امور عبادي مطيع رسول6 بودند، ولي در امور سياسي گاه مخالفت ميكردند و گمان ميبردند در اين امور همانند عبادات ملزم به اطاعت نيستند.[141] آنان در موارد متعدد با نصوص قطعي رسول6 مخالفت كردند. برخي از آن موارد عبارتاند از: 1. روز رحلت پيامبر6 فرمود: كاغذ و قلم بياوريد تا برايتان نوشتهاي بنگارم كه هرگز گمراه نشويد. يكي گفت: درد بر پيامبر غلبه كرده است (ولي كاغذ نياورد).[142] 2. در صلح حديبيه، پيامبر6 صلح فرمود و سه بار گفت: برخيزيد و از احرام خارج شويد... ولي هيچكس از حاضران در آن جمع اعتنا نكرد.[143] 3. پيامبر6 دستور داد، همه به امارت اسامه و در لشكر او به طرف موته حركت كنند، ولي تا هنگام وفات آن حضرت6 كسي حركت نكرد.[144] همچنين از اين موارد است اعتراض عمومي به تقسيم غنايم در جنگ حنين[145] و رها كردن تنگه يا كوه در جنگ اُحد كه پيامبر دستور محافظت از آن داده بود.[146] پس ميشود گفت كه اينجا هم آنان با دستور پيامبر6 مخالفت كردند، در حاليكه در مقابل اين گروه، بعضي مانند عباس و زبير در خانه عليA تحصن اختيار كردند. 1. مجمع البيان، ج4، ص231؛ الجامع لاحكام القرآن، ج6، ص20؛ تفسير ابنكثير، ج2، ص9. 2. بصائر ذوي التميز، ج1، ص178؛ روح المعاني، ج6، ص189؛ تفسير الكبير، ج12، ذيل آيه تبليغ. 3. تفسير الكبير، ج2، ذيل آيه تبليغ؛ تفسير الميزان، ذيل آيه تبليغ. 4. مجمع البيان، ج4، ص123؛ الدر المنثور، ج3، ص117؛ تفسير فتح القدير، ج2، ص77؛ فتح البيان، ج2، ص294. 5. الدر المنثور، ج3، ص20؛ الكشف والبيان، ج4، ص94؛ تفسير ابنكثير، ج2، ص15. 6. ارشاد العقل السليم الي مزايا القرآن الكريم، ج2، ص299؛ الكشف والبيان، ج1، ص92؛ تفسير الكبير، ج12، ص28 و 48؛ تفسير ثعلبي، ج4، ص91. 7. جامع البيان، ج4، ص307؛ تفسير الكبير، ج12، ص50. 8. همان. 9. تفسير فخر رازي، ج12، ذيل آيه اكمال. 10. تفسير ثعلبي، ذيل آيه اكمال. 11. تفسير الميزان، ج6، ص67؛ تفسير فخر رازي؛ الجامع لاحكام القرآن؛ تفسير ابنكثير؛ مجمع البيان، همه در ذيل آيه تبليغ. 12. تفسير الكبير، ج11. 13. الميزان، ج5، ص26. 14. جامع البيان، ج4، ص307؛ تفسير فخر رازي، ج12، ص49. 15. جامع البيان، ج4، ص302. 16. همان، ص307؛ تفسير فخر رازي، ج12، ص49. 17. جامع البيان، ج4، ص308؛ تفسير فخر رازي، ج12، ص49؛ تفسير شاسبي، ج2، ص403. 18. تفسير فخر رازي، ج2، ص49. 19. همان. 20. همان. 21. همان. 22. همان. 23. همان. 24. همان. 25. الدر المنثور، ج3، ص113. 26. همان. 27. همان. 28. جامع البيان، ج4، ص80؛ تفسير ابنكثير، ج2، ص14؛ تفسير قرطبي، ج6، ص60. 29. جامع البيان، ج4، ص81؛ تفسير سيوطي، ج3، ص16. 30. جامع البيان، ج4، ص82. 31. همان، ص83؛ تفسير ابنكثير، جزء2، ص14؛ تفسير سيوطي، ج3، ص18. 32. همان. 33. تفسير التحرير والتنوير، ج5، ص29؛ تفسير بيضاوي، ج2، ص115. 34. جامع البيان، ج6، ص81. 35. تفسير سيوطي، ج3، ص20. 36. الغدير، ج1، ص49؛ طبقات ابنسعد، ص225؛ ارشاد الساري، ج6، ص429. 37. سيره حلبيه، ج3، ص283؛ تاريخ الخلفاء، ج1، ص21 و 30. 38. الغدير، ج1، ص34؛ شواهد التنزيل، ج1، ص158؛ مسند احمدبنحنبل، ج5، حديث «من كنت مولاه»؛ تفسير المنار، ج6، ص266؛ الكشف والبيان، ج4، ص92؛ تاريخ ابنعساكر، ج43، ص237. 39. تقريب التهذيب، ج1، ص94. 40. تاريخ ابنخلكان، ج1، ص94. 41. تذكرة الحفاظ، ج3، ص390. 42. همان، ص252. 43. تاريخ ابنخلكان، ج1، ص22. 44. غاية المرام وحجة الخصام، ج1، ص309 به بعد. 45. همان؛ تفسير قمي، ج2، ص150 و 204؛ بحارالانوار، ج37، صص110 و 112 و 119 و 139 و 140 و 142 و 166 و 169 و 170 و 171؛ امالي صدوق، ص316؛ تفسير قمي، ج2، ص150؛ عبقات الانوار، ج1، حديث غدير؛ احقاق الحق، ج2، ص415 و 421؛ تفسير عياشي، ج1، ذيل آيه تبليغ؛ الغدير، ج1، ص438؛ تفسير فرات كوفي، ج1، ذيل آيه تبليغ، صص188 و 189 و 400 و... و مصادر اهلسنت مانند فتح القدير، ج2، ص77؛ فرائد السمطين، ج1، باب9 و 10، ص65 و 67 و باب12، ص72؛ تفسير المنار، ج2، ص462؛ مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص108؛ تفسير غرائب القرآن ورغائب القرآن، ج2، ص616؛ شواهد التنزيل، ج1، صص156 و 158 و 160 و 187 و 190 و 192؛ اسباب النزول، ص164؛ تفسير آلوسي، ج6، ص194؛ عمدة القاري في شرح صحيح بخاري، باب فضائل عليبنابيطالب؛ تفسير ثعلبي، ذيل آيه تبليغ و... . 46. روايات تسليم: عيون الاخبار، ص22؛ بحارالانوار، ج37، صص290 و 300 و 307 و 322 و 323؛ اعلام الوري، ج1، ص261؛ امالي طوسي، ص85؛ كشف اليقين، ص273؛ كتاب الولاية، طبري، ص214؛ الغدير، به نقل از طبري، ج1، ص508؛ كشف الغمة، ص242؛ مناقب آلابيطالب، ج1، ص548. 47. روايات تهنيت: الغدير، ج1، ص512 و 514؛ كتاب الولاية طبري و تفسير طبري، ذيل آيه تبليغ؛ فرائد السمطين، ج1، ص64؛ تفسير ثعلبي، ج4، ص92؛ نظم درر السمطين، ص109؛ فصول المهمة، ص40؛ مسند احمد، ج1، ص118 و 119؛ مناقب ابنمغازلي، ص18؛ مناقب خوارزمي، تفسير الكبير، ج12، ص49؛ تفسير غرائب القرآن، ج2، ص616؛ شواهد التنزيل، ص156؛ الصواعق المحرقة، ص44؛ فيض القدير، ج6، ص218؛ الفتوحات الاسلامية، ج3، ص306؛ كفاية الطالب، ص28. 48. روايات تتويج: الغدير، ج1، ص529؛ جامع الصغير، ص5723؛ كنز العمال، ج15، ص483؛ معرفة الصحابة، ج1، ص301؛ الرياض النضرة، ج2، ص217؛ فرائد السمطين، باب12، ص14؛ فصول المهمة، ص41. 49. كشف الغمة، ص342؛ كشف اليقين، ص272. 50. الغدير، ج1، ص513؛ فرائد السمطين، ج1، ص64. 51. معرفة الصحابة، ج1، ص301؛ الرياض النضرة، ج3، ص217. 52. تفسير قمي، ج1، ص171. 53. تفسير عياشي، ج1، ص334. 54. تفسير فرات كوفي، ج1، ص130. 55. البيان، ج3، ص587 و 588. 56. مجمع البيان، ذيل آيه تبليغ. 57. تفسير نور الثقلين، ج2، ص265 و 266. 58. سواطع الالهام، ذيل تفسير علامه شبر، ج2، ص166. 59. تفسير كنز الدقائق، ج4، ص167. 60. تفسير ابوالفتوح رازي، ج4، ص277. 61. التفسير الكاشف، ج3، ص96. 62. منهج الصادقين، ج3، ص281. 63. الميزان، ج6، ذيل آيه تبليغ. 64. تفسير البرهان، ج2، ص496 به بعد. 65. تفسير نمونه، ذيل آيه تبليغ. 66. تفسير طبري، ج4، ص308، ذيل آيه تبليغ. 67. الجامع لاحكام القرآن، ج6، ص242. 68. تفسير ثعالبي، ج2، 304. 69. تفسير ابنكثير، ج2، ص80. 70. تفسير قاسمي، ج2، ص193. 71. تفسير كشاف، ج1، ص658. 72. تفسير بيضاوي، ج2، ص36. 73. تفسير ابنابيحاتم رازي، ج4، ص172. 74. تفسير ثعلبي، ذيل آيه تبليغ. 75. تفسير الكبير، ج12، ص48. 76. تفسير غرائب القرآن، ج2، ص616. 77. الدر المنثور، ذيل آيه تبليغ. 78. تفسير شوكاني، ذيل آيه تبليغ. 79. اسباب النزول، ص164؛ تفسير المنار، ج6، ص464؛ روح البيان، ج2، ص24؛ شواهد التنزيل، ج2، ص616. 80. البيان، ج2، ص235. 81. مجمع البيان، ج3، ص245. 82. سواطع الالهام، ج2، ص116. 83. تفسير الاصفي، ج1، ص260. 84. تفسير ابوالفتوح رازي، ج6، ص243. 85. الميزان، ج5، ص360 به بعد. 86. تفسير نمونه، ذيل آيه اكمال. 87. تفسير الكبير، ج11، ص139؛ الجامع لاحكام القرآن، ج6، ص61؛ جامع البيان، جزء6، ص79؛ كشاف، ج1، ص615؛ تفسير بيضاوي، ج2، ص115. اينها گفتهاند اين آيه در روز عرفه و اتمام حج يا فتح مكه يا روز نزول سوره برائت يا در مورد كفايت از دشمنان يا در مورد كامل شدن فرائض نازل شده است. 88. الدر المنثور، ذيل آيه اكمال. 89. تفسير القرآن العظيم، ج2، ص15. 90. تفسير محاسن التأويل، ج4، ص33. 91. شواهد التنزيل، ج1، ص160. 92. تفسير فخر رازي، ج12، ص50؛ تفسير مقاتل، ج1، ص491 و 492؛ تفسير جامع البيان، ذيل آيه تبليغ؛ تفسير بغوي، ج2، ص54. 93. الميزان، ج6، ذيل آيه. 94. مقاله «آيه تبليغ»، فصلنامه طلوع، شماره 8 ـ 9. 95. الميزان، ج4، ص64. 96. ميزان الاعتدال، ج2، ص440. 97. تفسير طبري، جزء6، ذيل آيه تبليغ؛ روح المعاني، ج4، ص29؛ تفسير ابنكثير، ج2، ص79. 98. در المنثور، ج3، ص17؛ فتح القدير، ج2، ص61؛ روح المعاني، ج4، ص26. 99. كنز العمال، ج12، ص430، آيات الغدير، بحث آيه تبليغ؛ مجمع الزوائد، ج10، ص367. 100. الاصابة في تميز الصحابةi>، ج3، ص631؛ مقاله «آيه تبليغ»، فصلنامه طلوع، شماره 8 ـ 9. 101. الميزان، ج6، ص72؛ تفسير نمونه، ج5، ص18. 102. ميزان الاعتدال، ج4، ص310. 103. همان، ص191. 104. همان، ص402. 105. تفسير نمونه، ج5، ص21. 106. روح المعاني، ج6، ص996. 107. الميزان، ج6، ذيل آيه. 108. همان، ج6، ص69 و 70. 109. همان. 110. جامع البيان، ج2، ص79؛ الجامع لاحكام القرآن، ج6، ص62؛ تفسير المنار، ج6، ص154؛ تفسير ماوردي، ج2، ص112؛ زاد الميزان في علم التفسير، ج2، ص169. 111. الجامع لاحكام القرآن، ج6، ص61؛ تفسير جامع البيان، ج4، ص82؛ تفسير ثعالبي، ج2، ص342؛ تفسير نظم الدرر، ذيل آيه. 112. همان، ج6، ص62. 113. الميزان، ج5، ص262. 114. جامع البيان، ج4، ص41؛ الدر المنثور، ج3، ص16؛ تنوير المقياس، ص116؛ الجامع لاحكام القرآن، ج6، ص62؛ تفسير ثعالبي، ج2، ص342. 115. الميزان، ج5، ص264. 116. به تفسير جامع البيان، قرطبي، الدر المنثور، تفسير نسفي، تفسير ماوردي، تفسير الكبير و... ذيل آيه ميتوان رجوع كرد. 117. تفسير المنار، ج6، ص466. ذيل آيه تبليغ؛ در تفسير فخر رازي و روح المعاني هم اين مطلب آمده است. 118. تنوير المقياس، ص577؛ تفسير فخر رازي، ج29، ص227؛ صحيح بخاري، كتاب تفسير قرآن؛ جامع البيان، ج13، ص228؛ اسباب النزول، ذيل آيه 15 سوره حديد؛ زاد الميزان في علم التفسير، ج7، ص346؛ تفسير بيضاوي، ج5، ص187؛ فصول المهمة، ذيل حديث «من كنت مولاه...»؛ تفسير ثعلبي، ج9، ص239؛ تفسير كشاف، ج4، ص476؛ ارشاد العقل السليم، ج6، ص202؛ بحر العلوم، ج3، ص405. 119. رجوع كنيد به: ترجمه الغدير، ج2، ص315؛ المولي في الغدير، ص119؛ الشافي، ج2، ص80؛ بحارالانوار، ج37، ص240. 120. تفسير القرآن العظيم، ج2، ص15؛ روح المعاني، ج6، ص192 و 193؛ منهاج السنة، ج4، ص34؛مع الشيعة الاثني عشرية...، ص108 ـ 111؛ الانتصار للهب والال، ص542، عصمة الائمة عند الشيعة. 121. ابنحجر عسقلاني، التهذيب، ج64، ص270. 122. همان، ج1، ص167. 123. همان، ج5، ص225. 124. همان، ج3. 125. ميزان الاعتدال، ج2، ص224. 126. لسان الميزان، ج5، ص257. 127. كفاية الطالب، ص74؛ الصواعق المحرقة، ص107 و 122؛ طرق حديث الولاية، ذهبي. 128. مسند احمد، ج1، صص84 و 118 و 119 و 188 و... ؛ سنن ابنماجه، كتاب فضائل عليبنابيطالب. 129. مقاله «آيه تبليغ»، فصلنامه طلوع، شماره 8 ـ 9، ص29. 130. تفسير نمونه، ج4، ص19. 131. همان، ج5، ص19؛ مناقب خوارزمي، مناشدات عليبنابيطالب، رساله طرق الولاية و كتب ديگر. 132. سيره حلبيه، ج3، ص275. 133. تفسير نمونه، ج5، ص22؛ مقاله «نقدي بر ديدگاههاي اهلسنت درباره غدير»، سيدمحمود مدني، مجلهعلوم حديث، شماره 7، ص143. 134. شرح المواقف، ج8، ص381، نقل از مقاله سيدمحمد مدني، مجله علوم حديث، شماره 7. 135. همان. 136. الصواعق المحرقة، ص64. 137. تفسير المنار، ج6، ص464. 138. الصواعق المحرقة، ص69. 139. الغدير، ج1، ص278 به بعد. 140. الصواعق المحرقة، ص68؛ المراجعات، ص237. 141. المراجعات، ص237. 142. صحيح بخاري، ج4، ص7. 143. البداية والنهاية، ج4، ص170؛ تاريخ طبري، ج2، ص124؛ تاريخ كامل، ج2، ص205. 144. تاريخ طبري، ج2، ص225. 145. همان، ص122؛ البداية والنهاية، ج4، ص352. 146. همان.