تاملى بر فلسفه سياسى كانت
حسين جمالى (1) دكتر عباس منوچهرى (2) چكيده
ايمانوئل كانت، فيلسوف آلمانى عصر روشنگرى (قرن هجدهم)، كه شهرت بسزايى در فلسفه غرب دارد، از منظر تاريخ فلسفه سياسى، چندان از وزن و اعتبار برخوردار نيست . مورخان و مفسران انديشه سياسى، كه گزارشگر تاريخ تحولات اين حوزه از دانش بشرى هستند، غالبا گزارشى از انديشه سياسى او ارائه نمىكنند و يا به حداقل آن اكتفا مىكنند . چندوچون اين بىاعتنايى به كانتبه عنوان فيلسوف سياسى، تعيين كننده زمينه و جهتگيرى اين مقاله است . واژگان كليدى: كانت، فلسفه سياسى، خردناب، نظام دولت كامل، اراده عمومى، دولت مدنى مقدمه (طرح مساله)
مطرح شدن و شهرت يك متفكر به عنوان انديشمند سياسى در تاريخ انديشه و فلسفه سياسى (3) غرب، موضوعى قابل تامل و بررسى است . در ميان متفكرانى كه در حوزه سياست انديشهورزى كردهاند، تنها تعدادى داراى شهرت و اعتبار قابل ملاحظهاى هستند; هرچند برخى نيز علىرغم فقدان شهرت زياد، نامى در تاريخ انديشه دارند . از نمونه نخست افلاطون، ارسطو، ماكياولى، هابز و روسو را مىتوان نام برد; در حالى كه توماس مور، ژان بدن و جميز ميل در طيف دوم قرار دارند . اگر دلايل و عوامل شهرت فيلسوفان سياسى برجسته و مطرح در تاريخ تحولات انديشه و فلسفه سياسى بخواهد بيان شود، شايد مهمترين آنها را بتوان به صورت زير دستهبندى كرد: 1- داشتن آثار و تاليفات سياسى . 2- داشتن آثار سياسى معتبر و مستقل ; به گونهاى كه از مهمترين آثار فيلسوف بشمار آيد . 3- همه جانبه بودن گستره مباحثسياسى; بدين معنا كه بنيادىترين مسائل و موضوعات سياسى را بررسى و تحليل كرده باشد . 4- عمق و غناى انديشه سياسى; يعنى تامل درحوزه سياست از دقت، انسجام و هماهنگى برخوردار بوده; بطورى كه ضمن استدلالى بودن، يك دستگاه فكرى نظاممند را به نمايش گذارد . 5- اصالت انديشه سياسى و نوآورى; به معناى سخنى نو و تازه در فهم امور سياسى . 6- تاثيرگذارى بر روند تاريخ تحولات انديشه سياسى; به ميزانى كه فلاسفه سياسى بزرگى به او باز گردند . تاملى بر فلسفه سياسى كانت
ايمانوئل كانت (1804- 1724)، فيلسوف آلمانى عصر روشنگرى، كه در فلسفه محض و فلسفه اخلاق از شهرت و اعتبار بالايى برخوردار است، عمدتا توسط مورخان انديشه سياسى مورد غفلت و بىاعتنايى قرار مىگيرد . (4) مطالعات اوليه آثار سياسى انتبيانگر آن است كه تامل او در قلمرو سياست، واجد گستردگى، عمق و انسجام مطلوبى است . متفكران و محققانى نيز در اين زمينه پژوهش كرده و نتايج كار خود را منتشر كردهاند . به طور نمونه، «لئواشتراوس» و «جوزف كراپسى» در كتاب تاريخ فلسفه سياسى (5) ، شرحى از آراى سياسى كانت ارائه كردند و «جان اف رندال» نيز در اثر خود تحت عنوان سرچشمههاى مدرنيته (6) ، به نقد و بررسى نظريه كانت مبادرت نمود . شرح و تحليل برخى مقولات سياسى در نزد كانت، در مقالاتى چون مقاله «دان بكر» با «عنوان فلسفه سياسى و اخلاقى كانت» (7) در موضوع ضرورت حكومت، مقاله «آنتونى اسميت» به نام «فلسفه سياسى كانت; دولت قانونى يا دموكراسى شورايى (8) » در تفسير نظريه دموكراسى كانت و مقاله «ديويد . اس . استرن» تحت عنوان «خودمختارى و الزام سياسى در كانت (9) » در مقوله قدرت و اطاعت آمده است . هيچ يك از آثار فوق، دربردارنده سؤال، فرضيه و تحليل مقاله حاضر - به شرحى كه در ذيل مىآيد - نبوده; از اين رو، تحقيق حاضر ضرورت پيدا كرده است . سؤال اصلى تحقيق اين است كه: آيا نظريه سياسى كانتبه ميزانى از عمق، همه جانبه بودن، هماهنگى و انتظام برخوردار است كه او را در مقام يك فيلسوف سياسى برجسته قرار دهد؟ حدس اوليه (فرضيه) مقاله حاضر اين است كه تامل و تحقيق كانت در حوزه سياست، دربردارنده چنان عمق و وسعتى است كه بازيافتن جايگاه واقعى كانت در تاريخ انديشه سياسى غرب ضرورت دارد و مىتوان انتظار داشت مقامى برجستهتر از آنچه تاكنون در رشته علوم سياسى به او داده شده، براى او لحاظ كرد . در واقع، اين بررسى، درصدد استدلال بر تاييد ديدگاه «هانس رايس» ، ويراستار مجموعه آثار سياسى كانت است كه مطابق آن، «كانتبايد يك مقام برجسته در تاريخ انديشه سياسى غرب را به خود اختصاص دهد; مقامى كه به مدت بسيار طولانى درمورد او انكار و حاشا مىشد . او بايد در ميان متفكران سياسى برجسته جاى گيرد . افلاطون، ارسطو و هابر از همتايان او هستند .» (10) براى رسيدن به پاسخ سؤال فوق، روش تحليل آثار سياسى كانت انتخاب شد . روش تحليل متن، در اين پژوهش، «هرمنوتيك نستن» است كه بر اساس آن، مىتوان به نيت مؤلف از طريق درك مفاهيم متن دستيافت . بررسى و تحليل اين آثار، از يك سو، مىتواند گستره مطالعات و آراى سياسى كانت را نشان دهد تا از اين طريق، «وسعت و همه جانبه بودن» نظريه سياسى او آشكار گردد . از سوى ديگر، تحليل برخى مقولات سياسى در اين آثار مىتواند «عمق و اصالت» انديشه سياسى كانت را روشن سازد . براى اين منظور، هريك از آثار سياسى كانتبه صورت جداگانه بررسى شده، كه ضمن طرح برخى موضوعات و نظريات سياسى مهم كانت، هر اثر به تناسب با متغيرهاى ششگانه فوق مورد ارزيابى و سنجش قرار مىگيرد . تحليل آثار سياسى كانت
مرورى بر متون سياسى كانت، اين حقيقت را آشكار مىسازد كه او تقريبا بيشتر ابعاد و وجوه سياست را بررسى و تحليل كرده است . او در اين تاليفات، موضوعات و مسائل متفاوت سياسى از قبيل آزادى، دولت مدنى، قوانين عادلانه، عدالت، انواع حكومتها، قدرت، تفكيك قوا، وضع طبيعى، حقوق غيرقابل سلب مردم، قرارداد پايهاى، اراده عمومى، منع شورش و انقلاب، اصلاحات، مبارزه سياسى مسالمتآميز، اطاعت و الزام سياسى را بررسى و نقطه نظرات خود را ارائه مىكند . 1- (بخشى از) سنجش خرد ناب (1781)
نخستين اثر سياسى كانت، در دوره فلسفه انتقادى (11) ، با بخشى از كتاب سنجش خرد ناب (1781) آغاز مىشود . او در قطعهاى كوتاه (12) ، ايده نظام كامل دولت (13) را طرح مىكند . ايده نظام كامل دولت، همانطورى كه كانتخود به صراحتبيان مىكند، از افلاطون گرفته شدهاست . (14) مطابق اين ايده، ايجاد يك قانون اساسى كه بيشترين آزادى را مطابق قانون براى انسان تامين كند; به گونهاى كه آزادى هر فرد به ميزان آزادى ديگران باشد، و اين قانون اساسى همچنين پايه همه قانونها قرار گيرد و ساختار نظم سياسى را هم شكل دهد، يك ايده ضرورى تلقى مىشود . از ديدگاه كانت، اين ايده، يك الگوى كامل و آرمانى است كه هرگز تحقق نخواهد يافت و شكاف بين ايده و اجراى آن همواره پابرجا خواهد ماند . (15) از اين رو، تمام تلاش دولتها و اعضاى جامعه بايد جهت نزديك شدن و تقرب جستن به آن باشد . هرچه قانونگذارى و حكومتبا اين ايده بيشتر تطابق داشته باشد و هرچه نظم قانونى انسانها به اين بزرگترين كمال ممكن نزديكتر شود، در اين صورت، نظام قانونگذارى و سياستگذارى به سوى عقلانى شدن گام برمىدارد و درنتيجه، نظم درست و معتبر برقرار مىشود . ملاحظات فوق بيانگر آن است كه كانت در همين اولين متن سياسى خود، عقلانى بودن [و همچنين عادلانه بودن، حقانى و مشروع بودن] نظام سياسى را يك امر تشكيكى و ذومراتبى تلقى مىكند . الگوى مطلق و ناب نظام دولت - جمهورى ناب - هرگز برپا نخواهد شد، اما مىتوان انتظار داشت انسانها براى تحقق خرد، تا حد ممكن، اصول آن را به كار برند و به هر ميزان اصول خرد فعليتيابد، نظام، عقلانى خواهد بود . در حقيقت، معيار سنجش نظامهاى سياسى، از ديدگاه كانت، اصول و احكام محض و پيشين خرد است . (16) ميزان عقلانى بودن نظامها، بستگى به مطابقت آنها با اصولى دارد كه خرد در تحليل درون ذاتى خود - و بدون تاثيرپذيرى از عوامل داخلى (تمايلات) و عوامل بيرونى (طبيعت) - بدانها مىرسد . اصولى چون «انسان غايت فىنفسه» ، «آزادى» ، «حقوق غيرقابل سلب انسان» ، «خرد خود قانونگذار خويش» ، «اراده عام قانونگذار (اراده عمومى)» ، «عمومى شدن امور» و «دولت مدنى (به عنوان نهاد ضمانت كننده حقوق)» از اين دستبشمار مىآيند . بنابراين، در پرتو اين اصول مىتوان ارزيابى صحيحى از نظامهاى سياسى و درجه عقلانى بودن آنها به عمل آورد . اين قطعه كوتاه سياسى كانتبيانگر دقت و انسجام فكرى او در باب سياست است; چرا كه ابعاد مختلف موضوع را لحاظ كرده و راى خود را بيان نمودهاست . ايده نظام كامل دولت و شكاف بين اين ايده و اجراى آن و همچنين تلاش دولتها و انسانها تنها براى نزديك شدن به آن، نشاندهنده دقت و تامل كانت در اين مساله است كه الگوى آرمانى، به عنوان يك ايده، هرگز تحقق نخواهد يافت و تنها بايد به مثابه سرمشق بدان نگريست . اصل آزادى مطابق قانون و آزادى برابر براى همگان، در چارچوب قانون اساسى دولت مدنى، نيز حكايت از تبعيت دقيق فلسفه سياسى كانت از فلسفه محض و فلسفه اخلاق او دارد; چرا كه در آنجا، بنابر قانون عام و كلى «امر مطلق» ، انسانها آزاد و برابرند .(موضوعى كه در ادامه مقاله، يعنى در تحليل كتاب بنياد مابعدالطبيعه اخلاق كانت، بررسى خواهد شد .) 2- معناى تاريخ كلى در غايت جهان وطنى (1784)
كانت در اين مقاله (17) ، نه اصل را بيان و تحليل مىكند كه چهار اصل مربوط به ايده غايتمندى و هدفدارى در طبيعت و انسانشناسى و بقيه در ارتباط با موضوعات سياسى است . او در تداوم ايدهاى كه در سنجش خرد ناب مطرح كرده بود، دستيابى به كاملترين «سازمان مدنى عادلانه» (18) كه در آن عدل به نحو همگانى برپا داشته شده و آزادى به نحو بيشترين حد ممكن مطابق قانون وجود داشته باشد، يعنى جامعه مدنى را بزرگترين مساله براى نوع انسان اعلام مىكند . تاسيس جامعه سياسى (19) به نظر كانت، به دليل قابل دوام نبودن وضع طبيعى فاقد قدرت و قانون، اجتنابناپذير است . در واقع، خرد به صورت يك ايده محض عقلى، وضع فاقد قانون و قدرت كه همان وضع طبيعى با خصلت جنگ دائمى و فقدان عدالت است را درنظر مىگيرد و آنگاه ايده وضع نظم و مدنيت را پيش مىنهد كه وجود قدرت و قانون براى حفظ حق و عدل در آن ضرورت دارد . (20) پس مىتوان نتيجه گرفت كه دولت اساسا مطابق با اصول عقل و براى تحقق حق، خير و عدل بنياد نهاده شده و صورتهاى ديگر حكومت كه به دنبال اهداف و غاياتى مغاير با آنچه گذشت هستند، در واقع، غفلت و انحراف از ايده اوليه ضرورت قدرت تلقى مىشود . كانت، در ادامه مقاله، مساله دشواريها بر سر راه دستيابى به جامعه مدنى و نظام عادلانه سياسى را بررسى مىكند . يكى از آن دشواريها اين است كه جامعه سياسى نياز به سرور و رئيس دارد كه او خود نيازمند سرور و نظارت است - چرا كه انسان است - همچنين اين سرور نيز به نوبه خود به نظارت و كنترل محتاج است كه اين امر دايره دور باطلى را به وجود مىآورد; موضوعى كه بشر تاكنون براى آن راهحلى نيافته است . مطابق تحليل كانت، از ديگر موانع بر سر راه نظام مدنى عادلانه، عدم شناخت كافى آدمى از ماهيتسازمان سياسى عادلانه و مناسب، فقدان ارادهاى نيك كه پذيراى تجربه اصول عقلانى باشد و تجربه بيشتر از امور عالم است . (21) اما به نظر كانت، نوع انسان آنقدر باقى مىماند تا در روابط سياسى، خود را از حضيض ظلمتبه اوج عقلانيتى كه وصف آن گذشت - يعنى سازمان مدنى كامل و عادلانه - ارتقا دهد; و اين امر، در حقيقت، به منزله غايت پنهان طبيعتبراى تحقق خرد است كه بدون آن بايد جهان طبيعت فاقد عقل را غايتمند و در مقابل موجود واجد عقل را فاقد غايت درنظر گرفت . (22) او همچنين اتحاديه ملتها براى رسيدن به نظم عادلانه در سطح روابط بين دولتها و ملتها را مطرح مىكند كه سرايت اصول عقلانى از سطح سياست داخلى به سطح روابط بينالمللى مىباشد . (23) در نهايت، كانت توضيح مىدهد كه اگر غايتى براى انسان لحاظ نشود، يك نوع نااميدى، تنگنا و بيهودگى براى نوع انسان به وجود مىآيد كه چندان خوشايند خرد و اصول حاكم بر آن نمىباشد . از اين رو، فيلسوف بايد تلاش كند تا تاريخ كلى جهان را طبق طرح طبيعتبراى تكامل وحدت مدنى نوع انسان به تصوير كشد . (24) اين مقاله، مىتواند نخستين تلاش كانتبراى توجه همهجانبه به سياست تلقى شود . او در اين اثر، موضوعات متفاوت سياسى مانند ايده سازمان مدنى عادلانه - به عنوان يكى از محورىترين مسائل فلسفه سياسى - ، عدل، آزادى، وضع طبيعى، جامعه مدنى، قدرت، قانون، كنترل و نظارت و همچنين روابط بينالمللى را به اختصار تحليل كرده و راى خود را مطرح مىكند . 3- بنياد مابعدالطبيعه اخلاق (1785)
كانت در كتاب بنياد مابعدالطبيعه اخلاق (25) ، با تحليل احكام و قوانين اخلاقى و تشريح فلسفه اخلاق خود، در باب انسان غايت فىنفسه، آزادى، استقلال يا خود آيينى خرد و اراده، خرد خودقانونگذار، مفهوم مملكتيا قلمرو غايات، و امر مطلق، به نتايج قابل توجهى مىرسد كه بنياد فلسفه سياسى او را تشكيل مىدهد . فهم بسيارى از تحليلهاى آثار سياسى او چون نظريه و عمل، صلح پايدار، و بويژه متافيزيك اخلاق، به فهم اين اثر وابسته است . نقطه عزيمت كانت در فلسفه اخلاق، وجود قانون و معرفت اخلاقى در كردار متعارف و متداول انسانهاست كه بايد ماهيت آن مورد مداقه فلسفى قرار گيرد . به عبارت ديگر، وجود تجربه تعهداتى و عمل اخلاقى در ميان انسانها، كانت را به سوى مطالعه دقيق فلسفى آن هدايت كرد . بنابر بررسيهاى او، اگر تجربه تعهداتى و عمل اخلاقى ما آدميان بخواهد معنادار شود و قانون، قوت اخلاقى داشته باشد، لازم است اولا وظيفه يعنى انجام عمل از روى احترام به قانون - و نه ملاحظات سودنگرانه يا نتايجحاصله از آن - مبناى عمل باشد و ثانيا توام با ضرورت مطلق هم باشد . اين كلى بودن و ضرورى بودن قانون اخلاقى را كانت «امر مطلق» (26) مىنامد . امر مطلق يعنى تبديل «آيين رفتار» (27) به قانون عام; يعنى تنها بر پايه آن آيينى رفتار كن كه در عين حال بخواهى كه آن آيين، قانونى عام باشد . (28) آنگاه كانتبا استناد به امر مطلق در خصوص انسان يا همان ذات خردمند، به كانونىترين انديشه فلسفه عملى خود دست مىيابد و آن عبارت است از انسان غايت فىنفسه . (29) مطابق تحليل كانت، انسان، و بطور كلى هر ذات خردمند، به منزله غايتى [مستقل و] به خودى خود، وجود دارد، و نه صرفا به عنوان وسيلهاى كه اين يا آن اراده، خودسرانه به كارش برد، بلكه در همه كارهايش، چه به خودش مربوط شود و چه به ذاتهاى خردمند ديگر، هميشه بايد در آن واحد در مقام غايت دانسته شود . (30) از ديدگاه او، خرد به يك اصل عينى اراده، به يك اصل عملى برترين، و به يك قانونى عام عملى مىرسد كه مطابق آن، نهاد خردمند همچون غايتى مستقل وجود دارد . اين غايتى مستقل و غايت همگان است و انسان به حكم ضرورت، هستى خود را چنين مىانگارد . (31) اهميت اين ايده مركزى در فلسفه عملى - و در نتيجه فلسفه سياسى - كانت تا بدان حد است كه فهم بسيارى از احكام و گزارههاى سياسى به مبنا قرار گرفتن اين ايده بازمىگردد . تمامى تلاش فلسفه سياسى كانتبر آن است تا درنظم سياسى مناسب با شان انسان، اين وجود، جايگاه و مقام اصلى خود را بازيابد . پس، خرد، به حكم ضرورت، هستى خود را غايت فىنفسه مىشمرد . اما اين حكم بايد با اصل امرمطلق نيز مطابقت كند; زيرا آن هم يك حكم قطعى و ضرورى خرد است . كانت از پيوند و تطابق «غايت فىنفسه بودن ذات انسان» و اصل «امر مطلق» ، به مفهوم «قلمرو يا مملكت غايات» (32) مىرسد . به نظر او، خرد درمىيابد كه همه ذاتهاى خردمند، همچون خود او، غايت فىنفسهاند و از اين رو، يك قلمرو غايت فىنفسه، متشكل از همه انسانها يا ذاتهاى خردمند شكل مىگيردكه در حقيقت همان جامعه بشرى است . (33) كانت در تداوم و گسترش اين اصول، به ايده مهم ديگرى مىرسد كه بر اساس آن، فرمان عقل عملى اين است كه اراده هر ذات خردمند، اراده قانونگذار عام باشد . اساسا اين خرد ذات خردمند است كه بايد قانونگذارى نمايد يعنى خرد، خود، قانونگذار خويشتن باشد; (34) اما از آنجا كه بالضروره اين قانون بايد عام و كلى باشد، پس در نتيجه، قانونگذارى عام خويشتن - به گونهاى كه قابل اطلاق به همه ذاتهاى خردمند باشد - بايد مبنا و ملاك قرار گيرد . (35) اين انديشه در فلسفه سياسى كانت، امرى بنيادين و موضوع محورى قرار گرفته و مساله اراده عمومى را شكل مىدهد . در نهايت، كانتبه ايده آزادى مىرسد كه مطابق تحليل او، خرد بايد به خود چونان آفريننده اصول خويش و مستقل از نفوذهاى خارجى بنگرد . از اين رو، در مقام خرد عملى يا همچون اراده يك ذات خردمند، خرد بايد خود را به همان اندازه آزاد درنظر آورد; يعنى اراده چنين ذات خردمندى نمىتواند به راستى اراده خود او باشد، مگر اينكه تحت تاثير انديشه آزادى قرار گيرد . (36) درنتيجه، مىتوان گفت كه خرد در تحليل ذات و ماهيتخود، خصلت آزادى را درك و درمىيابد و آن را به عنوان خصلت ذاتى خود لحاظ مىكند . نتايج اين تحليل برنظريه سياسى او كاملا سايه مىافكند; به گونهاى كه نظم سياسى كانتى (37) با دو اصل «انسان غايت فىنفسه» و «آزادى» قابل درك و فهم است . اين اثر در اينكه تفسير و تحليل جديدى از انسان - به عنوان ذات خردمند و غايت فىنفسه - ، خرد عملى، عمل اخلاقى و آزادى ارائه مىكند، از اصالت و نوآورى خاصى برخوردار است . شايد تلقى جامعه انسانى به مثابه «قلمرو و مملكت غايات [فىنفسه]» ، يكى از بديعترين انديشههاى كانتباشد كه بنياد فلسفه سياسى او نيز قرار مىگيرد . به نظر يكى از شارحان كانت، هركسى به طور جدى مبانى ليبراليسم و دمكراسى را بررسى كند، درمىيابد كه عناصر اخلاقىاى كه حتى در نظريه لاك و روسو غايب بوده، توسط كانتبه صورت نظرى تجزيه و تحليل شد و اين دو ايده داراى پشتوانه نظرى قوىتر شدند . (38) 4- روشنگرى چيست؟ در پاسخ به يك پرسش (1785)
كانت اين مقاله (39) را در سال 1785 و در پاسخ به سؤال «روشنگرى چيست» در يكى از نشريات به دست انتشار سپرد كه در آن ضمن تعريف روشنگرى و نقش روشنگران، نخستبه ارزيابى خود از انقلاب سياسى مىپردازد كه به نظر او، انقلاب شايد بتواند به خودكامگى فردى و سركوبگرى سودپرستانه يا خودكامه پايان دهد، اما هرگز نمىتواند شيوه انديشيدن را چنان كه بايد اصلاح كند، برعكس، به جاى پيشداوريهاى كهنه، رشتهاى از پيشداوريهاى تازه درگردن تودههاى انديشه باخته مىافكند . (40) انديشه ضديتبا روش انقلاب سياسى يعنى روش خشونتآميز براى تغيير بنيادين يكمرتبه و برانداختن نظم قانونى و قدرت مستقر، تقريبا به صورت يك ايده ثابت و پايدار در تمامى آثار سياسى كانت در آمدهاست . كانت در تمامى آثار سياسى خود، همواره براى تحقق هدف اصلاح نظام سياسى، بر روش تدريجى، آرام، مسالمتآميز و قانونى تاكيد دارد . به نظر او، شكل سازمان قدرت - يعنى اين كه نوع حكومت، پادشاهى، آريستوكراسى و يا دموكراسى باشد - اهميت ندارد; بلكه طرز حكومت كردن يعنى شيوه كاربرد قدرت به صورت محدود (جمهورى) و يا به صورت نامحدود (استبدادى) مهم است . (41) براى اين كه طرز حكومت كردن درستشود، بايد به تدريج نگرش و منش حاكمان و مردم تغيير كند; امرى كه از عهده انقلاب برنمىآيد . اگر روشنگرى، در معناى عام آن، خروج از نابالغى; يعنى بهرهگيرى از خرد خويش است، اين امر در عرصه سياست چگونه قابل تحصيل است . كانت در اينجا، حداقل به چهار محور اساسى اشاره مىكند . اول; به كاربستن آزاد خرد در امور عمومى و همگانى . در امور عمومى، مشترك و همگانى، نبايد هيچ مانعى براى انديشيدن و خردورزى كه غايت هستى انسان و غايت وجودى اوست، وجود داشته باشد . اين كاربرد همگانى عقل خويش را مىبايد همواره آزاد گذاشت و اين يگانه ابزارى است كه مىتواند آدميان را به روشنگرى برساند . البته در امور سازمانى و حرفهاى - يا همان دستگاههاى بوروكراتيك - بايد فرمانبردارى را بر كاربرد آزاد خرد ترجيح داد . (42) دوم; نقادى در تمامى امور عمومى و همگانى . (43) نقد و سنجشگرى با روشنگرى، در انديشههاى كانت، چنان در هم تنيده شده و يك رابطه ارگانيكى و غيرقابل تفكيك پيدا مىكنند كه كاربرد آزاد خرد به معناى امكان نقادى امور درمىآيد . نقادى، يك سنجش و ارزيابى براساس خرد خويش است; البته آنگاه كه خرد تنها با تامل در خويش و نه معطوف به منافع و نتايجبه وارسى مىپردازد . سوم; آنگاه كه قانونگذارى در يك روند مرتبط با «اراده عمومى» و «بحث آزاد عقلانى» صورت گيرد، روشنگرى در عرصه سياسى تجلى يافته است . در اينجا كانت معيار ارزيابى قانون عادلانه و عقلانى را بيان مىكند . به نظر او، معيار سنجش آن چه به عنوان قانون بر مردم وضع مىشود اين است كه آيا آن مردم هرگز خود چنان قوانينى را بر خويش وضع مىكردند يا نه؟ قانونى را كه مردم حق ندارند در باره خود وضع كنند، پادشاه نيز به طريق اولى چنين حقى ندارد; زيرا كه اعتبار قانونگذارى پادشاه از اين نشات مىگيرد كه وى اراده عموم مردم را در اراده خود وحدت مىبخشد و باز مىتاباند . در چنين نظم سياسى، كه هم امكان روشنگرى در آن است و هم خود حاصل روشنگرى است، هركس مجاز است انديشههاى خود را در باره شيوه بهتر نگارش متنهاى قانونى آشكارا با همگان در ميان نهد; در زمينه قانونگذارى نيز خطرى در ميان نخواهد بود حتى اگر اين انديشهها با بازسنجى بىپرده قانونهايى كه پيش از آن تصويب شدهاند، همراه باشد . (44) چهارم; آزاد بودن مردم در تعقيب و پيگيرى غايات خود . اگر حكومت و نظم سياسى با اصول فوق هماهنگ باشد، اتباع و شهروندان خود را آزاد مىگذارد تا در چارچوب قانون، هر آنچه براى رستگاريشان ضرورى است را انجام دهند . به نظر كانت، تنها در اين نظام سياسى است كه آزادى با نظم عمومى، وحدت و يگانگى پيدا مىكند . (45) اين خطوط چهارگانه تقريبا بدون تغييرى قابل ملاحظه، در تمامى آثار سياسى بعدى كانت مشاهده مىشود . اين مقاله، نقطه عزيميت كانت در تحليل همهجانبه و دقيق سياستبشمار مىآيد . علىرغم اختصار متن، از نظر محتوايى، از غناى مناسبى برخوردار است . اول اينكه، مفاهيم و مقولات سياسى متعددى شامل انقلاب، قانونگذارى، آزادى، نظم عمومى، تصميمگيرى و اراده عمومى را طرح كردهاست . دوم، تحليل ابعاد مختلف قانون و قانونگذارى، نشان از دقت و انسجام انديشه سياسى كانت دارد . او قانونى را عادلانه مىداند كه از يك سو، آن قانون تجلى اراده عمومى مردم و از سوى ديگر، قابل نقادى درعرصه عمومى باشد . اين دو مبنا مىتواند از قانون ظالمانه - عليه حقوق و آزادى مردم - جلوگيرى كند . سوم، اينكه كومتبايد بر اساس اصول آزادى و خرد و متناسب با شان انسان شكل گيرد، از ايدههاى نو در انديشه سياسى كانت محسوب مىشود; زيرا بنابر ملاحظات خاص اصول فلسفى او، اين ايده طرح و تبيين مىشود . 5- (بخشى از) نقد قوه حكم (1790)
كانت در اين كتاب (46) ، همانند سنجش خرد ناب، قطعهاى كوتاه درخصوص سياست دارد . او در «باب غايت واپسين طبيعتبه مثابه نظامى غايتشناسى» ، ابتدا با بيان اين نكته كه طبيعتبا احسان خويش، آدمى را دردانه خود نساخته بلكه با آثار مهلك طاعون، گرسنگى، خطرات ناشى از آب و سرما و حملات حيوانات بزرگ و كوچك، او را در معرض گرفتارى و بينوايى قرار دادهاست، به اين نتيجه مىرسد كه انسان بايد از طريق پرورش و فرهنگ، خود را به غايت واپسين طبيعت تبديل كند . كانت از ديگر مصائب و گرفتاريهاى آدمى را «اختناق حكومتخودكامه و وحشيگريها در جنگها» مىداند كه به عنوان عذابهايى كه در اثر ناسازگارى تمايلات طبيعى آدمى براى خود مهيا ساختهاست، رسيدن به اين غايت را بس دشوار و طولانى مىكند . (47) به نظر او، بشر هنگامى مىتواند غايت نهايى طبيعت را تحقق بخشد كه سامانى از روابط متقابل انسانها تاسيس كند كه در آن، قدرت قانونى در يك كل، به نام جامعه مدنى، از سوءاستفاده آزاديهاى متنازع جلوگيرى كند تا زمينه رشد حداكثر استعدادهاى طبيعى آدم فراهم شود . البته لازمه اين امر، اگر انسانها درايت كافى پيدا كنند، يك كل جهان وطن است كه در آن ديگر خطر صدمات ناشى از روابط خصمانه دولتها وجود نداشته باشد . به نظر كانت، در فقدان اين نظام جامعه مدنى و جهان وطن، و در اثر جاهطلبى، سلطهطلبى و ثروتطلبى كسانى كه زمام قدرت را در دست دارند، جنگ امرى اجتنابناپذير مىشود . گرچه جنگ يك كوشش ناخواسته انسانها (ناشى از هيجانات لجام گسيخته آنها) است، ولى شايد به عنوان يك كوشش عميقا پنهان و عمدى خرد اعلا، تلقى شود كه تدارك لازم را براى هماهنگى كشورها در رسيدن به اين غايات فراهم نمايد . (48) در نهايت، كانت اميدوار است كه روزى فرا رسد كه انسانها در اثر نتايجحاصل از علوم و هنرهاى زيبا به مرحلهاى از رشد و تعالى برسد كه «در آن فقط عقل صاحب قدرت باشد .» (49) تحليل وجوه متفاوت قدرت، يكى از ويژگيهاى قابل ذكر اين متن كانت محسوب مىشود . او درميان مشكلات خودساخته انسان، «قدرت خودكامه و استبدادى» را در رديف بالاترين آنها بيان مىكند و اين امر، توجه او را به حوزه سياست نشان مىدهد . به علاوه، مبناى خودكامگى را «جاهطلبى و ثروتطلبى» كسانى كه زمام قدرت را در دست دارند، ذكر مىكند كه البته خود به مصيبت ديگرى براى آدميان يعنى جنگ منجر مىشود . راهحل كانت، «قدرت قانونى» در سطح يك جامعه و «جهان وطن» در سطح نظام بينالمللى است . ايدهاى كه به تدريج مبناى نظم دموكراتيك در برخى جوامع، بنياد جامعه ملل و سازمان ملل متحد در روابط بينالمللى قرارگرفت . از اين رو، هم نكتهسنجى و هم نوآورى را در انديشه كانت مىتوان مشاهده كرد . 6- در باره اين گفته مشهور: «بسا اين نظريه درستباشد، اما در عمل به كار نيايد» (1793)
كانت در اين اثر (50) ، به همراه صلح پايدار و متافيزيك اخلاق، به تفصيل، سياست را مورد تجزيه و تحليل قرار مىدهد . اين مقاله داراى زير عنوان (عليه هابز) است . قرارداد پايهاى و اصلى (51) كه به موجب آن، جامعه شكل مىگيرد و نظم مدنى برقرار مىشود، به عنوان يك ايده عقلى محض، در تحليل سياست توسط كانت اهميت زيادى دارد . مطابق اين ايده، همه اعضاى جامعه در آن شريك بوده و هدف آن، اتحاد و نظم مدنى است كه تاسيس و حفظ آن، يك وظيفه و تكليف بوده و حاصل آن، دولت مدنى است كه تنها در چارچوب آن، وظايف قابل انجام، حقوق قابل تامين و آزادى قابل تحصيل است . براساس اين قرارداد - كه در حقيقت همان ايده قرارداد اجتماعى نظريهپردازانى چون هابز و لاك و روسو است - جامعه مشتركالمنافع و قانون اساسى مشروع و مدنى كه لازمه آن رابطه ميان مردمان آزاد و حفظ آزادى همگانى است، تاسيس مىشود (52) . دولت مدنى، بنابر تعريف كانت، با برابرى در كنش و واكنش اعمال آزادانه و ارادى كه هر فردى را مطابق با قانون كلى آزادى محدود مىسازد، مشخص مىشود . (53) در اين دولت، اراده عمومى، قانونگذار است و اين تنها راه آزمايش قانونى بودن هر قانون عمومى است . به عبارت ديگر، اگر قانونى باشد كه همه مردم به هيچ وجه نتوانند با آن مخالفتيا موافقت كنند، آن قانون ناعادلانه مىباشد . آزادى، برابرى و وحدت اراده همه اعضا، كه همان اراده عمومى است كه واضع قوانين عمومى يعنى تعيينكننده امور مجاز و ممنوع مىباشد، از مشخصات اين دولت است . كانت تمام موارد فوق را درچارچوب عقل محض و به صورت پيشينى مىداند . كانت در اين اثر، بر مساله حق تاكيد بسيار دارد . تحليل كانت اين است كه هر گونه حقى براى خود در جامعه قائل شدن، مستلزم «محدوديت آزادى ديگران» استبنابر اصل امر مطلق، اين محدوديتبايد شامل خود فرد صاحب حق هم شود . پس حق در نظر او، محدود كردن آزادى هر فرد در هماهنگى با آزادى ديگران تحت مفاهيم قوانين عمومى است . اما كل مفهوم حق خارجى، كلا از مفهوم آزادى در روابط متقابل انسانها سرچشمه مىگيرد . (54) تمام حق، به قوانين وابسته است; (55) يعنى تنها در چارچوب قانون مىتوان از حق سخن گفت، اما از سوى ديگر، چون اصول حق، ثابت و پايدار است، (56) از اين رو، قانون بايد در هماهنگى با حق وضع شود . (57) يكى از حقوق اوليه انسانى، حق آزادى است كه هرگونه الزام و اجبار - كه لازمه ضرورى حكومت و دولت مدنى است - بايد در مطابقتبا آن باشد . اساسا حق را مىتوان الزام بر مبناى آزادى و براى حفظ آن، استوار بر قانون برآمده از اراده عمومى دانست . به همين دليل، حق در نزد كانت، با مفاهيم «محدوديت آزادى» ، «چارچوبهاى قانونى» ، «ضمانت» اجراى لازم توسط نهاد قدرت كه الزام آور است، مرتبط مىشود . مطابق ايده كانت، اطاعت اگر با روح آزادى توام شود، مشروع و عقلانى است . (58) اگرچه اطاعت از قدرت و قانون مستقر، به حكم عقل، ضرورى است اما در آن صورت، يك نظام ناعادلانه و نامشروع است كه هرگز روى ثبات و آرامش را نخواهد ديد . كانت، بخش مهمى از بررسى خود را وقف رد هرگونه شورش، نافرمانى و انقلاب مىكند . مطابق تحليل او، ريشه استبداد و شورش، واحد است . حاكم مىخواهد مردم را، آنگونه كه او فكر مىكند بهترين راه است، خوشبخت و سعادتمند سازد، و از اين رو يك مستبد و خودكامه مىشود; در حالى كه مردم اراده نكردهاند تا آرزوى انسانى كلىشان را به اينكه خوشبختى و سعادت را آنگونه كه خود مىخواهند تعقيب كنند، از دست دهند; از اين رو شورشى مىشوند . (59) با اين وجود، كانت هرگز به پيگيرى حقوق خود از جانب مردم از طريق شورش راى نمىدهد . به نظر او چنين موضوعى، بنياد نظام حقوق را برمىاندازد، به تناقض منجر مىشود و اگر يك اصل عمومى و همگانى شود، اساسا هرگز نظم و قانون برقرار نمىشود; زيرا نقض قانون، مجاز شمرده شدهاست . (60) كانت تنها ابزار نگهبان حقوق مردم را آزادى بيان و قلم مىداند . (61) از اين طريق مىتوان و بايد، بر حقوق انسانى پاى فشرد و حكومت را ملزم به رعايت آنها نمود . در اين اثر، كانت، حكومتها را به دو دسته تقسيم مىكند . حكومت پدرسالارانه (62) ، كه بر اصل خيرخواهى حاكمان نسبتبه مردم استوار است، مردم را همچونان نابالغانى تصور مىكند كه نمىتوانند خير و شر خود را تشخيص دهند و از اين رو، حاكم بايد با مهربانى و لطف، چگونگى خوشبختشدن را به آنها بنماياند . در اين نظم سياسى، اتباع همگى شهروند منفعل (63) هستند، كل آزاديها معلق مانده و هيچگونه حقى براى مردم لحاظ نمىشود . درنتيجه، اين بالاترين حد استبداد و خودكامگى است . در مقابل، حكومت ميهنپرستانه (64) ، حكومتى است كه در آن، انسانها واجد حقوقاند و هر فردى خود را مرجع مشروعى تلقى مىكند كه تحت قوانين اراده عمومى، حقوق جامعه مشتركالمنافع را حفظ و تامين مىكند . حق آزادى در آن برقرار و همه افراد، در چارچوب قانون و رعايتحقوق ديگران، مىتوانند غايات خود را تعقيب و تحقق بخشند . (65) اين مقاله دربردارنده مقولات سياسى چون انواع حكومتها، انقلاب، قانون، حقوق غيرقابل سلب مردم، آزادى، اطاعت و اراده عمومى است . تحليل ريشه واحد استبداد و شورش، از نكات قابل توجه در نظريه سياسى كانت در اين مقاله است كه اصالت تحليل او را مشخص مىسازد . ارتباط، هماهنگى و انسجام آراى كانت در مورد مقولات سياسى، به همين ميزانى كه در اينجا آمد - چنان از وضوح و روشنى برخوردار است كه نياز به طرح مجدد نيست . به عنوان نمونه، مساله «حق» و ارتباط آن با قانون، چگونگى دفاع از آن در عرصه سياست و پيوند آن با آزادى دقيقا از اصول منطقى واحدى تبعيت مىكنند . حق درچارچوب قانون عمومى، قانون مبتنى بر آزادى، و دفاع از آن تنها با روش مسالمتآميز، همه از اصول منطقى بنيادين واحد «قانونى بودن امور» سرچشمه مىگيرند . 7- صلح پايدار (1795)
اين اثر (66) داراى زير عنوان «يك تحقيق فلسفى» است . در اين مقاله، كانت در طبقهبندى حكومتها، ابتدا با معيار اشخاص صاحب اقتدار، حكومتها را به سه دسته اتوكراسى (مطلقه)، آريستوكراسى (اشرافى) و دموكراسى (مردمسالار) تقسيم مىكند . به گفته كانت، اين تقسيمبندى معطوف به شكل سازمان قدرت است . آنگاه بر اساس معيار طرز حكومت كردن يا چگونگى كاربرد قدرت، حكومتها را به دو نوع جمهورى و استبدادى تقسيم مىكند . در حكومت جمهورى، اصل بر تفكيك قوا و در استبدادى، اصل بر تمركز قوا است . (67) كانت در اينجا، استدلالهايى را ارائه مىكند مبنى بر اينكه نظم جمهورى با دموكراسى مغايرت دارد و از اين اشتباه كه جمهورى را دموكراسى بدانيم بايد پرهيز كرد . بنابر تحليل او، در نظام دموكراسى، اولا همه قانونگذار ، مجرى و قاضى هستند و اين در تضاد با اصل تفكيك قوا است . ثانيا، امكان حاكميت همه هرگز فراهم نمىشود اما با وجود اين حكومتبه نام همه، اعمال قدرت مىكند . ثالثا، در چنين شرايطى، اراده عمومى در تضاد با خودش قرار مىگيرد; درحالى كه امر سياسى نبايد متضمن تناقض و تضاد باشد . (68) اما با توجه به موارد زير مىتوان استدلال كرد كه منظور كانت از دموكراسى، دموكراسى مستقيم است . يكى اينكه، به باور كانت، هر شكلى از حكومت كه نمايندگى نيست، غيرمتعارف و خلاف قاعده است . (69) ديگر اينكه، اگر طرز حكومتبا مفهوم حق - يعنى اصول عقل - هماهنگ شود، نظام نمايندگى برقرار مىگردد و نام آن حكومت هم جمهورى است; حال تفاوتى نمىكند كه سازمان قدرتش، چه شكلى داشته باشد . (70) به علاوه، نظامهاى سياسى عصر باستان - يونان - چون نمايندگى نبودهاند، به شكست انجاميدند . موارد فوق بيانگر آن است كه مقصود كانت از مغايرت نظم جمهورى با دموكراسى، دموكراسى مستقيم است . چنانچه خود در جايى اظهار مىدارد كه نظم جمهورى، در حقيقت، نظم دمكراتيك - اما از نوع پارلمانى و نمايندگى - است . (71) كانون بحث كانت در اين اثر، اصل «عمومى شدن يا عموميت» (72) است . عقل، گويا در يك تجربه، و به صورت پيشينى، اين امر را درك مىكند كه همه امور، تنها با عمومى شدن و در منظر عام قرارگرفتن، اعتبار و ارزش پيدا مىكنند . (73) هرگونه ادعايى در مورد حق، قدرت، قانون و آزادى تنها آنگاه معتبر و صحيح است كه به صورت عمومى قابل طرح و تبيين باشد . اساسا هنگامى مىتوان از عادلانه بودن، عقلانى بودن و برحق بودن امرى سخن گفت كه در عرصه عام، طرح و تعيين شده باشد . از اين رو، هرگونه محرمانه شدن امور، خود فىنفسه ناعادلانه است . اين يك معيار كاربردى عقل است كه به صورت پيشينى داده مىشود و هرگونه سازگارى بين سياست و عقل، مستلزم رعايت اين قاعده است . (74) بحث «عمومى شدن امور» كانت تقريبا معادل «عرصه عمومى» (75) در مباحثسياسى دموكراتيك معاصر است كه مصلحت عمومى بايد در آن طرح و تعيين شود . كانت، اصل تعيين كننده سياست را عقل غايتمند (76) و نه عقل ابزارى مىداند . بر اساس تحليل او، اگر مصلحت (77) يعنى استفاده از مؤثرترين و مفيدترين ابزارها براى پيشبرد مقاصد خويش، ملاك عمل سياسى قرار گيرد و مبناى سياست هم منافع و خوشبختى و نه وظيفه باشد، (78) اين امر موجب مىشود تا سياستبرحسب تجربه شكل گيرد - و نه اصول عقلانى پيشينى كه اعتبار عام دارند - و كاربرد خشونت و توسل به زور به بهانه ضعف طبيعت انسان، مبناى نظم سياسى قرار گيرد . (79) اتفاقا استبداد و خودكامگى از همين جا سربرمىآورد . آنگاه كه خداى موفقيت و الهه پيروزى، يعنى تنها كارآمدى، راهنماى سياست قرارگردد، هرگونه نقض عدالت و حق را مىتوان ابدى ساخت; زيرا چيزى جز نيل به اهداف مدنظر قرار نمىگيرد . (80) در مقابل، كانتخواستار مطابقت نظام سياسى با ايده حق طبيعى (81) است كه بر پايه آن، حقوق انسان، مقدس شمرده مىشود; حتى اگر به بهاى فداكارى بزرگ قدرت حاكم يعنى كاهش اقتدار آن باشد . (82) در سازگارى بين حق و سياست - يا اخلاق و سياست - عقل، نقش راهنما را ايفا مىكند و حق، عنصر محدودكننده سياست قرار گرفته و كاربرد الزام و اجبار، تنها با لحاظ اصل آزادى، اجازه داده مىشود . (83) از اين رو، غايات سياسى مانند وجود انسان به مثابه غايت فىنفسه و آزادى، پيشاپيش توسط عقل تعيين مىشود و خروج از مدار آنها به منزله خروج از نظام عقلانى و عادلانه تلقى مىشود . اين اثر كانت، ضمن اينكه متضمن همهجانبه بودن و دقت و انتظام در انديشه سياسى كانت است، ايدههايى نو را نيز دربردارد; ايدههايى كه بعد از كانت; بويژه در قرن بيستم، در كانون مباحث فلسفى و سياسى قرار گرفت . حداقل دو مورد «عرصه عمومى» و «رد عقلانيت ابزارى در حوزه سياست» از آن جملهاند . ماكس وبر، مكتب فرانكفورت (حلقه انتقادى وين)، يورگن هابرماس، در قرن بيستم، اين موضوعات را مجددا طرح و تبيين كردند . (84) اين امر بيانگر تاثيرگذارى كانتبر روند تاريخ تحولات انديشه سياسى است . 8- (بخشى از) متافيزيك اخلاق (1797)
اين كتاب (85) ، در حقيقت، جامعترين متن سياسى از كانت است . برخى از ديدگاهها و آراى سياسى كانت در اين اثر، در مقايسه با آثار قبلى، بديع و نو است . او در بررسى نظم سياسى به پارادوكس اجبار و آزادى مىرسد . آزادى چون خصلت ذاتى خرد است، بايد مبناى نظم سياسى باشد اما نظم سياسى بدون الزام و اجبار ممكن نيست . آزادى بايد درچارچوب قانون لحاظ شود اما قانون بدون ضمانت اجرايى يعنى نهاد الزام و اجبار، مستقر نمىشود . آزادى بدون محدوديت (يعنى كاربرد الزام)، هرج و مرج است و اجبار بدون آزادى، خودكامگى است . از اين رو، استقرار آزادى در جامعه سياسى با اجبار همراه و توام است . (86) راهحل كانتبراى حل پارادوكس فوق، حداقل مبتنى بر موارد زير است: اول آنكه هرگونه اجبار و الزام بايد مبتنى بر اصول عقلانى - اصول عقلانى محض و پيشينى - باشد . دوم، اجبار تنها در چارچوب قانون يعنى حدودى كه قانون معين مىكند، قابل قبول است . سوم، اجبار بايد هماهنگ، متضمن و حافظ آزادى باشد; يعنى عقل تنها آن اجبارى را اجازه مىدهد كه ناقض آزادى نباشد; بلكه بالعكس در راستاى حفظ آزادى همگانى باشد . چهارم، قانون محدودكننده قدرت و آزادى از اراده عمومى ناشى شود; زيرا لازمه خرد قانونگذار در عرصه سياست، اراده عمومى است . رابطه قدرت اجرايى و قدرت قانونگذارى از جمله موضوعاتى است كه كانت در اينجا نقطه نظرات جديدى دارد . او ضمن طرح نظريه تفكيك قوا، اظهار مىدارد كه تنها از طريق تفكيك قوا است كه دولت، خود را مطابق با قوانين آزادى، تاسيس و حفظ مىكند; از طريق قدرتهاى متمايز داراى استقلال، از تمركز قوا و خودكامگى جلوگيرى شده و آزادى حفظ مىشود . (87) اما از آنجا كه قدرت عاليه نزد مردم است و اراده عمومى در قدرت قانونگذارى تجلى پيدا مىكند و قدرت اجرايى نيز بايد مجرى قوانين اراده عمومى باشد، از اين رو، قدرت عاليه يا قانونگذارى هم حق عزل رئيس حكومت را دارد و هم حق اصلاح نحوه اداره جامعه را; البته هرگز حق تنبيه و مجازات حاكم را ندارد . (88) كانت در اين كتاب به دو نوع نظام سياسى و حكومت اشاره مىكند كه به روشنى بيانگر تحول اساسى در نگرش او نسبتبه سياست است . ساختار اشكال قديمى حكومت، تنها براى تبعيت درآوردن مردم و صرفا طلب اطاعت از آنها بوده، درحالى كه شكل اصلى حكومتيعنى شكل عقلانى (89) آن، بر اصل آزادى استوار است و آزادى شرط اصلى هرگونه اجبار و الزام مىباشد . (90) در حقيقت، نظم سياسى مدرن در نزد كانت، تنها نظم بر بنياد آزادى است . به گفته كانت، نظام سياسى عادلانه در حقيقىترين معناى آن، يعنى نظام معتبر و درست، نه براى صرف طلب اطاعتبلكه براى حفظ آزادى بايد ساماندهى شود . (91) او نظام سياسى پايدار را آن نظامى مىداند كه حاكميت قانون در آن برقرار باشد; زيرا حاكميت قانون، غايت نهايى حقوق عمومى است . (92) در اين نظام، قدرت عاليه در نزد مردم است و از اين قدرت، حق و قانون ناشى مىشود . (93) كانت در اين اثر، اساسا بر نقش مردم در تعيين سياست، تاكيد ويژهاى دارد . قدرت قانونگذارى از اراده متحد مردم ناشى مىشود و يك جمهورى حقيقى، يك نظام نمايندگى از مردم است . (94) مردم نه آن كه تنها حق تعيين ميزان ماليات را دارند، بلكه حق دخالت در تمامى امور و مسائل حكومت را دارند; زيرا بايد اطمينان حاصل كنند كه نظام سياسى، هزينههاى بيهوده - مثلا آغاز يك جنگ - براى آنها به وجود نمىآورد . (95) بالاتر از اين، هرگونه اصلاحات در نظام سياسى، بايد با نظر و راى مردم انجام گيرد . او در اين كتاب، به خلاف آثار پيشين، نه تنها از مغايرت نظم دمكراتيك با جمهورى سخن نمىگويد، بلكه حتى با تعبير انجمن يا اتحاديه دمكراتيك از آن نام مىبرد و حتى مىتوان گفت كانتبطور ضمنى اين نوع نظم را «پيچيدهترين و عقلانىترين» نظام سياسى معرفى مىكند . (96) در نهايت، بايد به حق مقاومت منفى براى مردم در مقابل رفتار ظالمانه حكومت اشاره كرد . كانت در اين نوشتار، حق مقاومت منفى از دو طريق مخالفت نمايندگان با برنامههاى حكومتى كه نيازمند تاييد و تصويب آنهاست و طرح تسليم شكايت - به قوه قضاييه مستقل - را براى مردم قائل مىشود . (97) نظمفكرى كانت در حوزهسياسى درايناثر كاملاآشكارمىشود . اوجنبههاىمتفاوت و وجوه بنيادين سياست را بهشيوهاستدلالى تجزيهوتحليل مىكند . او براى هريك از موضوعات «چگونگى شكلگيرى جامعهسياسى» ، «قدرت قانونگذارى» ، «قدرت اجرايى» ، «قوه قضاييه» ، «ضرورت اصلاحات» ، «تفكيك قوا» ، «نقش مؤثر مردم در تعيين سرنوشتخود» ، «حكومت عقلانى بر بنياد آزادى» ، و «حاكميت قانون» ، بحث مستوفى ارائه مىكند و به صورت منسجم و سيستماتيك، كل نظم سياسى خود را بهتصويرمىكشد . دو ايده «ضرورت اصلاحات حكومتى» و «مقاومت منفى» از اصالت درنظريه سياسى كانتبرخوردار بوده و او بنابر ملاحظات خاص فلسفى خود، آنها را مدنظر قرار داده است . 9- (بخشى از) جدال دانشكدهها (1798)
آخرين اثر سياسى كانتبه نام جدال دانشكدهها (98) در سال 1798، يعنى شش سال قبل از مرگ او، منتشر شد . او با تحليل انقلاب فرانسه به اين نظر مىرسد كه اين انقلاب، حكايت از گرايش اخلاقى انسان به سوى بهتر نمودن وضع خويش است; يعنى گامى به سوى آن نظام كامل و عادلانه مدنى كه غايت نهايى تلقى مىشود . (99) براساس راى كانت، بيدارى و آگاهى انسان، حاصل از اين انقلاب، همواره اين بينش را تقويت مىكند كه بشر براى تاسيس نظام قانونى و مبتنى بر آزادى، تلاش خود را هرگز متوقف نخواهد كرد و از اين رو، روح انقلاب فرانسه در دستيابى به نظام عادلانه (100) ، همواره سرمشق و الگوى ملتها براى نيل بدان خواهد شد . (101) مطابق برداشت كانت، انقلاب فرانسه دو حقيقت را برما آشكار مىكند: يكى اينكه مردم، حق گزينش و عملى ساختن نظام مطلوب خود را دارند; ديگر اينكه نظام عادلانه بنابر ماهيت و سرشتخود، منع مطلق جنگ را دربردارد; جنگ اين براندازنده تمامى خيرها و خوبىها . (102) كانت آنگاه در نقش روشنگران مىگويد: فلاسفه، نقش آموزگاران آزادى حق را ايفا مىكنند . طراحان و مفسران حقوق طبيعى و حقوق مردم، هرگز مقامات رسمى منصوب حكومت نمىتوانند باشند; بلكه فيلسوفانى هستند كه هم مردم و هم دولتمردان بايد خود را پذيراى شنيدن طنين اصول حق بر بنياد عقل از زبان آنها نمايند . (103) در اين نوشته، كانتبا انتقاد از نظام پارلمانى و پادشاهى بريتانياى كبير، كه به نظر او چيزى از نظام پادشاهى مطلقه را نكاسته است، دوباره چون نخستين اثر سياسى خود در قطعهاى كوتاه در سنجش خردناب، با ارائه الگوى آرمانى از دولت تحت عنوان جمهورى ناب، به ايده مثل افلاطونى روى مىآورد . به نظر او، نظام حقيقى سياسى، همان جمهورى ناب است كه به صورت ايده در جهان مثل تحقق دارد . در عالم تجربه نيز تنها پديده (فنومن) جمهورى مىتواند به نمايش گذاشته شود . وظيفه ماست كه در راه فعليتيافتن اين نظام، تلاش - البته پرزحمت و دشوار - انجام دهيم و از علائم و ظواهر هم پيداست كه امكان و تحقق آن هم اميدواركننده است . (104) اين اثر، به روايت ميشل فوكو، ادامه متن 1784 (مقاله روشنگرى چيست) است . البته اين بار پرسش اين بود: انقلاب چيست؟ به نظر فوكو، اين دو متن به نوعى خاستگاه و نقطه آغازين زنجيره درازى از شاه پرسشهاى فلسفى است . كانت مسئله «اكنونيت» خود را به صورت اين دو پرسش عنوان كردهاست: «روشنگرى چيست؟» و «انقلاب چيست؟» در واقع، پرسش كانت از زمان حاضر، يعنى هستىشناسى زمان حال، كه هستىشناسى خود ما نيز است، از او به عنوان يك شيوه پرسشگرى سنجشگرانه به ما رسيدهاست . (105) تحليل انقلاب از نظر هدف - و نه روش - از نكات بديع انديشه سياسى كانت دراين متن است . نتيجهگيرى
بررسيهاى فوق نشان مىدهد كه كانت از 1781 تا 1798، يعنى به مدت هفده سال، نه اثر سياسى يا داراى بخش سياسى منتشر كرده است . براى اينكه تمامى آثار سياسى كانت در يك جا معرفى شود، در اينجا جدول آثار سياسى او به همراه محور اصلى هر متن ارائه مىشود . ويژگى اصلى اين جدول، نشان دادن توالى انديشه كانت در خصوص سياست است; به گونهاى كه براى اين فيلسوف، سياستبه عنوان يك دغدغه ذهنى و مشكل اصلى، (problematic) در دوره فلسفه نقدى و بويژه در دو دهه پايانى عمر او بودهاست . . تعداد صفحات با استناد به متن انگليسى مجموعه آثار سياسى كانت است . تنها كتاب «بنياد مابعدالطبيعه اخلاق» و «نقد قوه حكم» ترجمه فارسى ملاك قرار گرفت . .. اين كتاب هرچند داراى هيچ «بخش» سياسى نيست، اما چون بنياد فلسفه سياسى كانتبه شمار مىآيد در اين جدول آمدهاست . به علاوه، از آنجا كه كتاب «سنجش خرد عملى» (1788)، از نظر محتوايى تقريبا هماهنگ و در تداوم كتاب بنياد مابعدالطبيعه اخلاق است، بنابراين تنها به اثر فوق اكتفا شدهاست . بررسيها و نتايج اين مقاله، بيانگر آن است كه پنج متغير از عوامل ششگانه مطرح شده در مقدمه، در مورد كانت صدق مىكند . اول اينكه كانت داراى آثار سياسى متعددى است . دوم، آثار سياسى او گستره قابل توجهى از مباحث و مفاهيم سياسى را در بردارد . سوم، تامل كانتبر سياست، دقيق و داراى انسجام و انتظام است . چهارم، انديشه سياسى كانت، اصالت و نوآورى خاص خود را داراست . پنجم، فيلسوفان سياسى بسيارى از مكتبهاى مختلف به كانتبازگشتهاند و او بر روند تاريخ انديشه سياسى تاثير داشته است . در مقابل، كانت داراى اثر سياسى مستقل و مهم در سياست نيست . «متافيزيك اخلاق» او در قبال نقدهاى سهگانه (سنجش خردناب، سنجش خرد عملى، نقد قوه حكم) از اعتبار و وزن بالايى برخوردار نيست . بنابر ملاحظات فوق، اين نگرش كه تجديدنظر در خصوص مقام و جايگاه كانت در تاريخ انديشه سياسى غرب ضرورت دارد، ايدهاى قابل تامل به نظر مىرسد; ايدهاى كه مقاله حاضر درصدد آزمون آن بودهاست . 1) حسين جمالى، دانشجوى دكترى علوم سياسى دانشگاه تربيت مدرس . 2) دكتر عباس منوچهرى، استاديار دانشگاه تربيت مدرس . 3) مفاهيم فلسفه سياسى، انديشه سياسى و نظريه سياسى، ضمن همخانواده بودن، از نظر معنا و دلالت از يكديگر متمايزند . براساس يك تعريف، «فلسفه سياسى كوششى است آگاهانه، منسجم و خستگىناپذير براى نشاندن معرفت نسبتبه اصول سياسى به جاى گمان در باره آنها; كوششى استبراى فهم ماهيت امور سياسى .» لئو اشتراوس، فلسفه سياسى چيست؟ ترجمه فرهنگ رجايى (تهران: علمى و فرهنگى، 1373)، صص 5 و 8 . فلسفه سياسى را مىتوان يك «تفكر جامع در باره سياست» دانست كه تفكر منتظم در باره هدف و غايتحكومت و توضيح منسجم و واقعگرايانه از چگونگى سازمان يافتن زندگى سياسى را دربر مىگيرد . (ويراسته) آنتونى كوئينتن، فلسفه سياسى، ترجمه مرتضى اسعدى (تهران: الهدى، 1371)، ص 11 . انديشه سياسى، معناى عام و خاص دارد . در معناى عام، انديشه سياسى هرگونه انديشيدن در خصوص سياست - اعم از فلسفه سياسى و نظريه سياسى - را شامل مىشود . اما انديشه سياسى به معناى خاص، به شيوهاى عقلانى و منطقى استدلال مىكند كه چگونه مىتوان به بحرانهاو بنبستهاى سياسى در جامعه پايان داد و راهحلهاى عملى براى خروج از بنبستسياسى چگونه است . از اين رو، انديشه سياسى به نسبت فلسفه سياسى، خصلتى عملگرايانهتر داشته و كمتر داراى علائق انتزاعى است . حسين بشيريه، تاريخ انديشههاى سياسى در قرن بيستم; جلد اول، انديشههاى ماركسيستى (تهران: نشر نى، 1378)، ص 17 . نظريه سياسى نيز مانند انديشه سياسى داراى دو معناى عام و خاص است . به معناى عام، نظريه سياسى شامل هرگونه تامل و نظريهپردازى در باره سياست است . به همين دليل، دربرگيرنده تمامى شعبههاى دانش سياسى اعم از فلسفه سياسى و انديشه سياسى است . اما اين مفهوم به معناى خاص، به علم سياست تجربى دلالت دارد . نظريه سياسى، اطلاعات منظم و سازمان يافته مبتنى بر روش تجربى در باره مسائل و موضوعات سياسى است . D.D. Raphael, Problems of Political Philosophy (London: MacMillan, 1990), pp.5-8. در اين مقاله، هرگاه از مفاهيم «نظريه سياسى» و «انديشه سياسى» استفاده شده، منظور همان معناى عام آنهاست كه فلسفه سياسى را هم در بر مىگيرند . 4) حداقل، از منابع تاريخ انديشه سياسى كه با ترجمه فارسى در دسترس هستند، بجز يك يا دو مورد، گزارشى از فلسفه سياسى كانت ارائه نكردهاند . به طور مثال، مجموعه چند جلدى خداوندان انديشه سياسى اثر مايكل ب . فاستر، وت جونز، لين و لنكستر، ترجمه جواد شيخالاسلامى و على رامين (تهران: اميركبير، 1362) ; آثار سياسى بزرگ; از ماكياولى تا هيتلر، نوشته ژان ژاك شواليه، ترجمه لىلا سازگار (تهران: مركز نشر دانشگاهى، 1372) ; انديشههاى سياسى از افلاطون تا ناتو، نوشته بريان ردهد، ترجمه مرتضى كافى و اكبر افسرى (تهران: آگاه، 1373) ; فهم نظريههاى سياسى، اثر توماس اسپريگنز، ترجمه فرهنگ رجايى (تهران: آگاه، 1370) ; تاريخ نظريات سياسى، نوشته جرج ساباين، ترجمه بهاءالدين پاسارگاد، 2 جلد (تهران: اميركبير، 1349 .) تاريخ عقايد سياسى از افلاطون تا هابرماس، اثر سون اريك ليدمان، ترجمه سعيد مقدم (تهران: نشر دانش ايران، 1379) ; مدلهاى دمكراسى، نوشته ديويد هلد، ترجمه عباس مخبر (تهران: انتشارات روشنگران، 1369 .) تنها ويليام تى بلوم در كتاب دوجلدى نظريههاى نظام سياسى، جلد دوم، صص 737- 703، ترجمه احمد تدين (تهران: نشر آران، 1373)، تحليلى از فلسفه سياسى كانت ارائه كردهاست . به گزارش «هانس رايس» ، ويراستار مجموعه آثار سياسى كانت، حداقل در كشورهاى انگليسى زبان، كانتبه عنوان يك فيلسوف سياسى مطرح نيست . مورخان انديشه سياسى عمدتا از او غفلت كرده و توجه اندكى به او نشان مىدهند; حتى شارحان كانت نيز، به دليل تاثير فوقالعاده نقدهاى سهگانه (سنجش خرد ناب، سنجش خرد عملى و نقد قوه حكم)، معمولا آثار سياسى او را ناديده مىگيرند . Kant|s Political writings, Edited with an introduction and notes by Hans Riess, Translated by H.B.Nisbet (Cambridge university press, 1970), P.3. 5. Leo strauss and Joseph cropsey, (eds), History of political philosophy, (Chicago, 3nd edition, 1987), PP. 581-621. 6. John. F. Rundell, Origins of Modernity: Classical German philosophy and the origins of Modern social theory, (London: Polity press and Basil Blackwell, 1987), PP.14-34. 7. Don Becker, "Kant|s Moral andPolitical Philosophy" in The Age of German Idealism, Routledge History of Philosophy, Vol.1. pp.66-102, 1994. 8. Antony Smith, "Kant|s Political Philosophy: Rechtsstaat or Council Democracy", The Review of Politics, pp.223-280. 9. David.s.stern, "Autonomy and political obligation in kant", The southern Journal of philosophy, Vol. XXIX, No. 1, PP. 127-147, (1991). 10. Kant|s Political writing, P. 39. 11) حيات فكرى كانتبه دو دوره تقسيم مىشود . دوره پيش از نقد كه تا سال 1770 به طول انجاميد، انديشه او معطوف به دانش طبيعى، توجه به تواناييهاى خرد براى شناخت جهان، و درگير مناقشات متافيزيكى سنتى و معاصر خويش بود . او در دوره فلسفه انتقادى كه بعد از رساله «درباره صورت و مبادى جهان محسوس و جهان معقول» (1770) آغاز مىشود، درصدد برآمد تا خود عقل را در ترازوى سنجش و نقادى قرار دهد، حدود توانايى آن را معلوم كند و از اين طريق، مرز شناختبشرى را معين نمايد . شرفالدين خراسانى (شرف)، از برونو تا كانت (تهران: علمى و فرهنگى، 1376)، صص 229- 194 . 12) ايمانوئل كانت، سنجش خرد ناب، ترجمه ميرشمسالدين اديب سلطانى (تهران: اميركبير، 1362)، صص 405- 404 . 13. A Perfect State. 14) همان مدرك، ص 405 .(البته كانت تنها انديشه امكان ترسيم نظام آرمانى كامل دولت را از افلاطون به عاريت گرفته، اما ساخت اين نظام كاملا متفاوت از دولت افلاطونى است .) 15) همان مدرك، ص 405 . 16) احكام و اصول محض و پيشينى، (a Priori) خرد، آن دسته از احكام و اصولى است كه مستقل و آزاد از تجربه - و در حقيقت مستقل و آزاد از هرگونه عامل بيرونى و داخلى - و تنها توسط خود خرد داده شوند . 17) ايمانوئل كانت، «معناى تاريخ كلى در غايت جهان وطنى» ، ترجمه منوچهر صانعى درهبيدى، نامه فلسفه، سال دوم، شماره سوم (تابستان 1378)، صص 142- 128 . 18. A Perfectly Just Civil Constitution. 19) كانت تعبيرهاى متفاوت «دولت» ، «دولت مدنى» ، «جامعه مشتركالمنافع» ، «جامعه مدنى» و «وضع حق» را براى امر عينى واحد يعنى تحقق جامعه سياسى به معناى تجمع عدهاى از انسانها تحتحكومت و قانون به كار مىبرد . 20) همان مدرك، صص 134- 133 . 21) همان مدرك، صص 135- 134 . 22) همان مدرك، صص 138- 135 . 23) همان مدرك، صص 140- 138 . 24) همان مدرك، صص 141- 140 . 25) ايمانوئل كانت، بنياد مابعدالطبيعه اخلاق [گفتارى در حكمت كردار]، ترجمه حميد عنايت و على قيصرى (تهران: خوارزمى، 1362 .) البته كانت در سال 1788 كتاب «سنجش خرد عملى» را كه از نظر محتوايى هماهنگ و در تداوم بنياد مابعدالطبيعه اخلاق است منتشر كرد كه به همين دليل، در اينجا تنها به بررسى و تحليل بنياد مابعدالطبيعه اخلاق اكتفا مىشود . 26. Categorical Imperative. 27. Maxim. 28) همان مدرك، ص 60 . 29. Anend in itself 30) همان مدرك، صص 73- 72 . 31) همان مدرك، ص 74 . 32. Kingdom of ends 33) همان مدرك، صص 82- 81 . 34) معناى اين گزاره، دربردارنده اصل «خودآيينى يا استقلال» ، (Autonomy) خرد و اراده است كه معمولا از آن به عنوان خرد خودآيين و يا عقل خود بنياد ياد مىشود . 35) همان مدرك، صص 79- 77 . 36) همان مدرك، ص 107 . 37) مقصود از نظم سياسى كانت، نظريه او در خصوص چگونگى سازماندهى روابط سياسى در سطح يك جامعه است كه دربردارنده ساختار توزيع قدرت، حقوق اساسى و تعامل مردم با يكديگر و با حكومت است . 38. Leo Strauss, "Immanuel Kant; Philosophy andPolitics" in Leo Strauss and Joseph Cropsey. (eds), History of Political Philosophy, (Chicago, 3nd edition, 1987), p. 585. 39) ايمانوئل كانت، «روشنگرى چيست؟ در پاسخ يك پرسش» ، ترجمه همايون فولادپور، كلك، شماره 22 (ديماه 1370)، صص 57- 48 . اين مقاله همچنين دركتاب زير ترجمه شدهاست: كانت و ديگران، روشنگرى چيست؟ (نظريهها و تعريفها)، ترجمه سيروس آرينپور (تهران: آگه، 1376)، صص 27- 15 . 40) همان مدرك، ص 51 . 41) بررسى اين موضوع در اثر سياسى ديگر كانتيعنى «صلح پايدار» خواهد آمد . 42) همان مدرك، ص 51 . 43) همان مدرك، صص 53- 51 . 44) همان مدرك، صص 55- 53 . 45) همان مدرك، صص 54- 53 . 46) ايمانوئل كانت، نقد قوه حكم، ترجمه عبدالكريم رشيديان (تهران: نشر نى، 1377)، صص 411- 406 . 47) همان مدرك، صص 407- 406 . 48) همان مدرك، صص 411- 409 . 49) همان مدرك، صص 411 . 50. Immanuel Kant, On the Common Saying: This may be true in theory, but it does not apply in practice, in Kant|s Political Writings. Edited with an introduction and notes by Hans Reiss. Translated by H.B. Nisbet (Cambridge: Cambridge University Press, 1970), pp.61068. 51. Original Contract. 52. Ibid., p. 73. (در حالى كه مفهوم قرارداد اجتماعى در نزد هابز به دليل اصل صيانت نفس مطرح مىشود، و لاك آن را به دليل حفظ دارايى انسانها; و روسو با نگاهى به آينده و دولت آرمانى جهتشكلگيرى اراده عمومى مىداند; كانت اين مفهوم را يك «اصل ضرورى و پيش نهاده خرد به صورت پيشين و محض تلقى مىكند)، 53. Ibid.,p.76. 54. Ibid.,p.73. 55. Ibid.,p.77. 56. Ibid.,p.82. 57. Ibid.,p.81. 58. Ibid.,p.85. 59. Ibid.,p.83. 60. Ibid.,p.81. 61. Ibid.,p.85. 62. Paternal Government 63. Passive citizen (كانتخود توضيح مىدهد كه اگر چه واژه منفعل با مفهوم شهروند قابل جمع نيست اما بنا گريز اين تركيب را به كار برده است .) 64. Patriotic Government 65. Ibid.,p.74. 66. Immanuel Kant, Perpetual Peace; A Philosophical Sketch, in Kant|s Political Writings, pp. 93-130. 67. Ibid., pp. 100-101. 68. Ibid., p.101. توضيح كانت در چگونگى تضاد اراده عمومى با خودش اين است كه اگر در دمكراسى عليه يك فرد بدون رضايتش تصميمگيرى شود، اراده او كه شكل دهنده اراده عمومى است، با خودش در تضاد قرار مىگيرد) 69. Ibid., p.101 70. Ibid., p.102. 71) ياسپرس به صورت نقل قول مستقيم، گزاره «همه حكومتهاى مدنى بر بنياد دمكراسى استوارند» را از كانت نقل كردهاست . كارل ياسپرس، كانت، ترجمه ميرعبدالحسين نقيبزاده (تهران: كتابخانه طهورى، 1372)، ص 267; كه پژوهشگر حاضر در مطالعه و ترجمه آثار سياسى كانت هنوز بدان دست نيافته است . 72. topublicise 73. Ibid., p.125. 74. Ibid., pp.125-126. 75. Public Sphere. 76) منظور از عقل غايتمند، آن عقل و خردى است كه انسان را «غايت فىنفسه» تلقى مىكند و غايت جهان آفرينش را نيز تحقق اصول خرد انسان قلمداد مىكند . 77. Expediency. 78. Ibid., p.116 79. Ibid., p.124. 80. Ibid., p.120. 81. Ibid., p.118. 82. Ibid., p.125. 83. Ibid., p.119. 84) ر . ك . مايكل ايچ . لنساف، فيلسوفان سياسى قرن بيستم، ترجمه خشايار ديهيمى (تهران: نشر كوچك، 1378 .) 85. Immanuel Kant, The Metaphysics of Morals, in Kant|s Political Writings, pp.131-175. 86. Ibid., p.134. 87. Ibid . , p.142. 88. Ibid., p.142. 89. The Original (Rational) form 90. Ibid., p.163. 91. Ibid., p.163. 92. Ibid., p.163. 93) تعبير كانت چنين است: The Supreme Power Originally rests with the people, and all the rights of Individuals as mere subjects (and particaulary as state officials) must be derived from this Supreme Power. (Ibid, p.163) 94. Ibid., p.163. 95. Ibid., p.164. 96. Ibid., pp.163,161-162. 97. Ibid., pp.143-147. 98. Immanuel Kant, The Contest of Faculties, in Kant|s Political Writings, pp 99. Ibid., p.182. 100) انقلاب از دو جهت در آثار كانت تحليل شدهاست: از نظر هدف، از نظر روش . آنچه در اينجا مطرح مىشود با لحاظ عنصر هدف است كه كانتبه آن با نظر تاييد مىنگرد (سرنگونى نظامهاى خودكامه و استقرار نظام قانونى و مبتنى بر آزادى .) اما از نظر روش - يعنى روش خشونتآميز مبارزه سياسى - كانت همواره نگرش منفى به آن داشته و آن را تجويز نمىكند . 101. Ibid., pp.184-185. 102. Ibid., pp.182-183. 103. Ibid., p.186. 104. Ibid., p.186. (جهان مثل افلاطونى، تحقيق در جهان عينى دارد اما كانت نظام حقيقى و آرمانى دولت را ساخته خرد مىداند كه تنها به دليل جستجوى امر نامشروط از جانب خرد ساخته مىشود .) 105) ميشل فوكو، «درباره روشنگرى چيست كانت» ، ترجمه همايون فولادپور، كلك، (دى ماه 1370)، شماره 22، صص 66- 61 .