تاملی بر فلسفه سیاسی کانت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاملی بر فلسفه سیاسی کانت - نسخه متنی

حسین جمالی، عباس منوچهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاملى بر فلسفه سياسى كانت

حسين جمالى (1)

دكتر عباس منوچهرى (2)

چكيده

ايمانوئل كانت، فيلسوف آلمانى عصر روشنگرى (قرن هجدهم)، كه شهرت بسزايى در فلسفه غرب دارد، از منظر تاريخ فلسفه سياسى، چندان از وزن و اعتبار برخوردار نيست . مورخان و مفسران انديشه سياسى، كه گزارشگر تاريخ تحولات اين حوزه از دانش بشرى هستند، غالبا گزارشى از انديشه سياسى او ارائه نمى‏كنند و يا به حداقل آن اكتفا مى‏كنند . چندوچون اين بى‏اعتنايى به كانت‏به عنوان فيلسوف سياسى، تعيين كننده زمينه و جهت‏گيرى اين مقاله است .

واژگان كليدى: كانت، فلسفه سياسى، خردناب، نظام دولت كامل، اراده عمومى، دولت مدنى

مقدمه (طرح مساله)

مطرح شدن و شهرت يك متفكر به عنوان انديشمند سياسى در تاريخ انديشه و فلسفه سياسى (3) غرب، موضوعى قابل تامل و بررسى است . در ميان متفكرانى كه در حوزه سياست انديشه‏ورزى كرده‏اند، تنها تعدادى داراى شهرت و اعتبار قابل ملاحظه‏اى هستند; هرچند برخى نيز على‏رغم فقدان شهرت زياد، نامى در تاريخ انديشه دارند . از نمونه نخست افلاطون، ارسطو، ماكياولى، هابز و روسو را مى‏توان نام برد; در حالى كه توماس مور، ژان بدن و جميز ميل در طيف دوم قرار دارند . اگر دلايل و عوامل شهرت فيلسوفان سياسى برجسته و مطرح در تاريخ تحولات انديشه و فلسفه سياسى بخواهد بيان شود، شايد مهمترين آنها را بتوان به صورت زير دسته‏بندى كرد: 1- داشتن آثار و تاليفات سياسى . 2- داشتن آثار سياسى معتبر و مستقل ; به گونه‏اى كه از مهمترين آثار فيلسوف بشمار آيد . 3- همه جانبه بودن گستره مباحث‏سياسى; بدين معنا كه بنيادى‏ترين مسائل و موضوعات سياسى را بررسى و تحليل كرده باشد . 4- عمق و غناى انديشه سياسى; يعنى تامل درحوزه سياست از دقت، انسجام و هماهنگى برخوردار بوده; بطورى كه ضمن استدلالى بودن، يك دستگاه فكرى نظاممند را به نمايش گذارد . 5- اصالت انديشه سياسى و نوآورى; به معناى سخنى نو و تازه در فهم امور سياسى . 6- تاثيرگذارى بر روند تاريخ تحولات انديشه سياسى; به ميزانى كه فلاسفه سياسى بزرگى به او باز گردند .

تاملى بر فلسفه سياسى كانت

ايمانوئل كانت (1804- 1724)، فيلسوف آلمانى عصر روشنگرى، كه در فلسفه محض و فلسفه اخلاق از شهرت و اعتبار بالايى برخوردار است، عمدتا توسط مورخان انديشه سياسى مورد غفلت و بى‏اعتنايى قرار مى‏گيرد . (4) مطالعات اوليه آثار سياسى انت‏بيانگر آن است كه تامل او در قلمرو سياست، واجد گستردگى، عمق و انسجام مطلوبى است . متفكران و محققانى نيز در اين زمينه پژوهش كرده و نتايج كار خود را منتشر كرده‏اند . به طور نمونه، «لئواشتراوس‏» و «جوزف كراپسى‏» در كتاب تاريخ فلسفه سياسى (5) ، شرحى از آراى سياسى كانت ارائه كردند و «جان اف رندال‏» نيز در اثر خود تحت عنوان سرچشمه‏هاى مدرنيته (6) ، به نقد و بررسى نظريه كانت مبادرت نمود . شرح و تحليل برخى مقولات سياسى در نزد كانت، در مقالاتى چون مقاله «دان بكر» با «عنوان فلسفه سياسى و اخلاقى كانت‏» (7) در موضوع ضرورت حكومت، مقاله «آنتونى اسميت‏» به نام «فلسفه سياسى كانت; دولت قانونى يا دموكراسى شورايى (8) » در تفسير نظريه دموكراسى كانت و مقاله «ديويد . اس . استرن‏» تحت عنوان «خودمختارى و الزام سياسى در كانت (9) » در مقوله قدرت و اطاعت آمده است . هيچ يك از آثار فوق، دربردارنده سؤال، فرضيه و تحليل مقاله حاضر - به شرحى كه در ذيل مى‏آيد - نبوده; از اين رو، تحقيق حاضر ضرورت پيدا كرده است .

سؤال اصلى تحقيق اين است كه: آيا نظريه سياسى كانت‏به ميزانى از عمق، همه جانبه بودن، هماهنگى و انتظام برخوردار است كه او را در مقام يك فيلسوف سياسى برجسته قرار دهد؟ حدس اوليه (فرضيه) مقاله حاضر اين است كه تامل و تحقيق كانت در حوزه سياست، دربردارنده چنان عمق و وسعتى است كه بازيافتن جايگاه واقعى كانت در تاريخ انديشه سياسى غرب ضرورت دارد و مى‏توان انتظار داشت مقامى برجسته‏تر از آنچه تاكنون در رشته علوم سياسى به او داده شده، براى او لحاظ كرد . در واقع، اين بررسى، درصدد استدلال بر تاييد ديدگاه «هانس رايس‏» ، ويراستار مجموعه آثار سياسى كانت است كه مطابق آن، «كانت‏بايد يك مقام برجسته در تاريخ انديشه سياسى غرب را به خود اختصاص دهد; مقامى كه به مدت بسيار طولانى درمورد او انكار و حاشا مى‏شد . او بايد در ميان متفكران سياسى برجسته جاى گيرد . افلاطون، ارسطو و هابر از همتايان او هستند .» (10)

براى رسيدن به پاسخ سؤال فوق، روش تحليل آثار سياسى كانت انتخاب شد . روش تحليل متن، در اين پژوهش، «هرمنوتيك نستن‏» است كه بر اساس آن، مى‏توان به نيت مؤلف از طريق درك مفاهيم متن دست‏يافت . بررسى و تحليل اين آثار، از يك سو، مى‏تواند گستره مطالعات و آراى سياسى كانت را نشان دهد تا از اين طريق، «وسعت و همه جانبه بودن‏» نظريه سياسى او آشكار گردد . از سوى ديگر، تحليل برخى مقولات سياسى در اين آثار مى‏تواند «عمق و اصالت‏» انديشه سياسى كانت را روشن سازد . براى اين منظور، هريك از آثار سياسى كانت‏به صورت جداگانه بررسى شده، كه ضمن طرح برخى موضوعات و نظريات سياسى مهم كانت، هر اثر به تناسب با متغيرهاى شش‏گانه فوق مورد ارزيابى و سنجش قرار مى‏گيرد .

تحليل آثار سياسى كانت

مرورى بر متون سياسى كانت، اين حقيقت را آشكار مى‏سازد كه او تقريبا بيشتر ابعاد و وجوه سياست را بررسى و تحليل كرده است . او در اين تاليفات، موضوعات و مسائل متفاوت سياسى از قبيل آزادى، دولت مدنى، قوانين عادلانه، عدالت، انواع حكومتها، قدرت، تفكيك قوا، وضع طبيعى، حقوق غيرقابل سلب مردم، قرارداد پايه‏اى، اراده عمومى، منع شورش و انقلاب، اصلاحات، مبارزه سياسى مسالمت‏آميز، اطاعت و الزام سياسى را بررسى و نقطه نظرات خود را ارائه مى‏كند .

1- (بخشى از) سنجش خرد ناب (1781)

نخستين اثر سياسى كانت، در دوره فلسفه انتقادى (11) ، با بخشى از كتاب سنجش خرد ناب (1781) آغاز مى‏شود . او در قطعه‏اى كوتاه (12) ، ايده نظام كامل دولت (13) را طرح مى‏كند . ايده نظام كامل دولت، همان‏طورى كه كانت‏خود به صراحت‏بيان مى‏كند، از افلاطون گرفته شده‏است . (14) مطابق اين ايده، ايجاد يك قانون اساسى كه بيشترين آزادى را مطابق قانون براى انسان تامين كند; به گونه‏اى كه آزادى هر فرد به ميزان آزادى ديگران باشد، و اين قانون اساسى همچنين پايه همه قانونها قرار گيرد و ساختار نظم سياسى را هم شكل دهد، يك ايده ضرورى تلقى مى‏شود . از ديدگاه كانت، اين ايده، يك الگوى كامل و آرمانى است كه هرگز تحقق نخواهد يافت و شكاف بين ايده و اجراى آن همواره پابرجا خواهد ماند . (15) از اين رو، تمام تلاش دولتها و اعضاى جامعه بايد جهت نزديك شدن و تقرب جستن به آن باشد . هرچه قانونگذارى و حكومت‏با اين ايده بيشتر تطابق داشته باشد و هرچه نظم قانونى انسانها به اين بزرگترين كمال ممكن نزديكتر شود، در اين صورت، نظام قانونگذارى و سياستگذارى به سوى عقلانى شدن گام برمى‏دارد و درنتيجه، نظم درست و معتبر برقرار مى‏شود .

ملاحظات فوق بيانگر آن است كه كانت در همين اولين متن سياسى خود، عقلانى بودن [و همچنين عادلانه بودن، حقانى و مشروع بودن] نظام سياسى را يك امر تشكيكى و ذومراتبى تلقى مى‏كند . الگوى مطلق و ناب نظام دولت - جمهورى ناب - هرگز برپا نخواهد شد، اما مى‏توان انتظار داشت انسانها براى تحقق خرد، تا حد ممكن، اصول آن را به كار برند و به هر ميزان اصول خرد فعليت‏يابد، نظام، عقلانى خواهد بود . در حقيقت، معيار سنجش نظامهاى سياسى، از ديدگاه كانت، اصول و احكام محض و پيشين خرد است . (16) ميزان عقلانى بودن نظامها، بستگى به مطابقت آنها با اصولى دارد كه خرد در تحليل درون ذاتى خود - و بدون تاثيرپذيرى از عوامل داخلى (تمايلات) و عوامل بيرونى (طبيعت) - بدانها مى‏رسد . اصولى چون «انسان غايت فى‏نفسه‏» ، «آزادى‏» ، «حقوق غيرقابل سلب انسان‏» ، «خرد خود قانونگذار خويش‏» ، «اراده عام قانونگذار (اراده عمومى)» ، «عمومى شدن امور» و «دولت مدنى (به عنوان نهاد ضمانت كننده حقوق)» از اين دست‏بشمار مى‏آيند . بنابراين، در پرتو اين اصول مى‏توان ارزيابى صحيحى از نظامهاى سياسى و درجه عقلانى بودن آنها به عمل آورد .

اين قطعه كوتاه سياسى كانت‏بيانگر دقت و انسجام فكرى او در باب سياست است; چرا كه ابعاد مختلف موضوع را لحاظ كرده و راى خود را بيان نموده‏است . ايده نظام كامل دولت و شكاف بين اين ايده و اجراى آن و همچنين تلاش دولتها و انسانها تنها براى نزديك شدن به آن، نشان‏دهنده دقت و تامل كانت در اين مساله است كه الگوى آرمانى، به عنوان يك ايده، هرگز تحقق نخواهد يافت و تنها بايد به مثابه سرمشق بدان نگريست . اصل آزادى مطابق قانون و آزادى برابر براى همگان، در چارچوب قانون اساسى دولت مدنى، نيز حكايت از تبعيت دقيق فلسفه سياسى كانت از فلسفه محض و فلسفه اخلاق او دارد; چرا كه در آنجا، بنابر قانون عام و كلى «امر مطلق‏» ، انسانها آزاد و برابرند .(موضوعى كه در ادامه مقاله، يعنى در تحليل كتاب بنياد مابعدالطبيعه اخلاق كانت، بررسى خواهد شد .)

2- معناى تاريخ كلى در غايت جهان وطنى (1784)

كانت در اين مقاله (17) ، نه اصل را بيان و تحليل مى‏كند كه چهار اصل مربوط به ايده غايتمندى و هدفدارى در طبيعت و انسان‏شناسى و بقيه در ارتباط با موضوعات سياسى است . او در تداوم ايده‏اى كه در سنجش خرد ناب مطرح كرده بود، دستيابى به كامل‏ترين «سازمان مدنى عادلانه‏» (18) كه در آن عدل به نحو همگانى برپا داشته شده و آزادى به نحو بيشترين حد ممكن مطابق قانون وجود داشته باشد، يعنى جامعه مدنى را بزرگترين مساله براى نوع انسان اعلام مى‏كند . تاسيس جامعه سياسى (19) به نظر كانت، به دليل قابل دوام نبودن وضع طبيعى فاقد قدرت و قانون، اجتناب‏ناپذير است .

در واقع، خرد به صورت يك ايده محض عقلى، وضع فاقد قانون و قدرت كه همان وضع طبيعى با خصلت جنگ دائمى و فقدان عدالت است را درنظر مى‏گيرد و آنگاه ايده وضع نظم و مدنيت را پيش مى‏نهد كه وجود قدرت و قانون براى حفظ حق و عدل در آن ضرورت دارد . (20) پس مى‏توان نتيجه گرفت كه دولت اساسا مطابق با اصول عقل و براى تحقق حق، خير و عدل بنياد نهاده شده و صورتهاى ديگر حكومت كه به دنبال اهداف و غاياتى مغاير با آنچه گذشت هستند، در واقع، غفلت و انحراف از ايده اوليه ضرورت قدرت تلقى مى‏شود .

كانت، در ادامه مقاله، مساله دشواريها بر سر راه دستيابى به جامعه مدنى و نظام عادلانه سياسى را بررسى مى‏كند . يكى از آن دشواريها اين است كه جامعه سياسى نياز به سرور و رئيس دارد كه او خود نيازمند سرور و نظارت است - چرا كه انسان است - همچنين اين سرور نيز به نوبه خود به نظارت و كنترل محتاج است كه اين امر دايره دور باطلى را به وجود مى‏آورد; موضوعى كه بشر تاكنون براى آن راه‏حلى نيافته است . مطابق تحليل كانت، از ديگر موانع بر سر راه نظام مدنى عادلانه، عدم شناخت كافى آدمى از ماهيت‏سازمان سياسى عادلانه و مناسب، فقدان اراده‏اى نيك كه پذيراى تجربه اصول عقلانى باشد و تجربه بيشتر از امور عالم است . (21) اما به نظر كانت، نوع انسان آنقدر باقى مى‏ماند تا در روابط سياسى، خود را از حضيض ظلمت‏به اوج عقلانيتى كه وصف آن گذشت - يعنى سازمان مدنى كامل و عادلانه - ارتقا دهد; و اين امر، در حقيقت، به منزله غايت پنهان طبيعت‏براى تحقق خرد است كه بدون آن بايد جهان طبيعت فاقد عقل را غايتمند و در مقابل موجود واجد عقل را فاقد غايت درنظر گرفت . (22) او همچنين اتحاديه ملتها براى رسيدن به نظم عادلانه در سطح روابط بين دولتها و ملتها را مطرح مى‏كند كه سرايت اصول عقلانى از سطح سياست داخلى به سطح روابط بين‏المللى مى‏باشد . (23)

در نهايت، كانت توضيح مى‏دهد كه اگر غايتى براى انسان لحاظ نشود، يك نوع نااميدى، تنگنا و بيهودگى براى نوع انسان به وجود مى‏آيد كه چندان خوشايند خرد و اصول حاكم بر آن نمى‏باشد . از اين رو، فيلسوف بايد تلاش كند تا تاريخ كلى جهان را طبق طرح طبيعت‏براى تكامل وحدت مدنى نوع انسان به تصوير كشد . (24)

اين مقاله، مى‏تواند نخستين تلاش كانت‏براى توجه همه‏جانبه به سياست تلقى شود . او در اين اثر، موضوعات متفاوت سياسى مانند ايده سازمان مدنى عادلانه - به عنوان يكى از محورى‏ترين مسائل فلسفه سياسى - ، عدل، آزادى، وضع طبيعى، جامعه مدنى، قدرت، قانون، كنترل و نظارت و همچنين روابط بين‏المللى را به اختصار تحليل كرده و راى خود را مطرح مى‏كند .

3- بنياد مابعدالطبيعه اخلاق (1785)

كانت در كتاب بنياد مابعدالطبيعه اخلاق (25) ، با تحليل احكام و قوانين اخلاقى و تشريح فلسفه اخلاق خود، در باب انسان غايت فى‏نفسه، آزادى، استقلال يا خود آيينى خرد و اراده، خرد خودقانونگذار، مفهوم مملكت‏يا قلمرو غايات، و امر مطلق، به نتايج قابل توجهى مى‏رسد كه بنياد فلسفه سياسى او را تشكيل مى‏دهد . فهم بسيارى از تحليلهاى آثار سياسى او چون نظريه و عمل، صلح پايدار، و بويژه متافيزيك اخلاق، به فهم اين اثر وابسته است . نقطه عزيمت كانت در فلسفه اخلاق، وجود قانون و معرفت اخلاقى در كردار متعارف و متداول انسانهاست كه بايد ماهيت آن مورد مداقه فلسفى قرار گيرد . به عبارت ديگر، وجود تجربه تعهداتى و عمل اخلاقى در ميان انسانها، كانت را به سوى مطالعه دقيق فلسفى آن هدايت كرد .

بنابر بررسيهاى او، اگر تجربه تعهداتى و عمل اخلاقى ما آدميان بخواهد معنادار شود و قانون، قوت اخلاقى داشته باشد، لازم است اولا وظيفه يعنى انجام عمل از روى احترام به قانون - و نه ملاحظات سودنگرانه يا نتايج‏حاصله از آن - مبناى عمل باشد و ثانيا توام با ضرورت مطلق هم باشد . اين كلى بودن و ضرورى بودن قانون اخلاقى را كانت «امر مطلق‏» (26) مى‏نامد . امر مطلق يعنى تبديل «آيين رفتار» (27) به قانون عام; يعنى تنها بر پايه آن آيينى رفتار كن كه در عين حال بخواهى كه آن آيين، قانونى عام باشد . (28)

آنگاه كانت‏با استناد به امر مطلق در خصوص انسان يا همان ذات خردمند، به كانونى‏ترين انديشه فلسفه عملى خود دست مى‏يابد و آن عبارت است از انسان غايت فى‏نفسه . (29) مطابق تحليل كانت، انسان، و بطور كلى هر ذات خردمند، به منزله غايتى [مستقل و] به خودى خود، وجود دارد، و نه صرفا به عنوان وسيله‏اى كه اين يا آن اراده، خودسرانه به كارش برد، بلكه در همه كارهايش، چه به خودش مربوط شود و چه به ذاتهاى خردمند ديگر، هميشه بايد در آن واحد در مقام غايت دانسته شود . (30) از ديدگاه او، خرد به يك اصل عينى اراده، به يك اصل عملى برترين، و به يك قانونى عام عملى مى‏رسد كه مطابق آن، نهاد خردمند همچون غايتى مستقل وجود دارد . اين غايتى مستقل و غايت همگان است و انسان به حكم ضرورت، هستى خود را چنين مى‏انگارد . (31) اهميت اين ايده مركزى در فلسفه عملى - و در نتيجه فلسفه سياسى - كانت تا بدان حد است كه فهم بسيارى از احكام و گزاره‏هاى سياسى به مبنا قرار گرفتن اين ايده بازمى‏گردد . تمامى تلاش فلسفه سياسى كانت‏بر آن است تا درنظم سياسى مناسب با شان انسان، اين وجود، جايگاه و مقام اصلى خود را بازيابد .

پس، خرد، به حكم ضرورت، هستى خود را غايت فى‏نفسه مى‏شمرد . اما اين حكم بايد با اصل امرمطلق نيز مطابقت كند; زيرا آن هم يك حكم قطعى و ضرورى خرد است . كانت از پيوند و تطابق «غايت فى‏نفسه بودن ذات انسان‏» و اصل «امر مطلق‏» ، به مفهوم «قلمرو يا مملكت غايات‏» (32) مى‏رسد . به نظر او، خرد درمى‏يابد كه همه ذاتهاى خردمند، همچون خود او، غايت فى‏نفسه‏اند و از اين رو، يك قلمرو غايت فى‏نفسه، متشكل از همه انسانها يا ذاتهاى خردمند شكل مى‏گيردكه در حقيقت همان جامعه بشرى است . (33) كانت در تداوم و گسترش اين اصول، به ايده مهم ديگرى مى‏رسد كه بر اساس آن، فرمان عقل عملى اين است كه اراده هر ذات خردمند، اراده قانونگذار عام باشد .

اساسا اين خرد ذات خردمند است كه بايد قانونگذارى نمايد يعنى خرد، خود، قانونگذار خويشتن باشد; (34) اما از آنجا كه بالضروره اين قانون بايد عام و كلى باشد، پس در نتيجه، قانونگذارى عام خويشتن - به گونه‏اى كه قابل اطلاق به همه ذاتهاى خردمند باشد - بايد مبنا و ملاك قرار گيرد . (35) اين انديشه در فلسفه سياسى كانت، امرى بنيادين و موضوع محورى قرار گرفته و مساله اراده عمومى را شكل مى‏دهد . در نهايت، كانت‏به ايده آزادى مى‏رسد كه مطابق تحليل او، خرد بايد به خود چونان آفريننده اصول خويش و مستقل از نفوذهاى خارجى بنگرد . از اين رو، در مقام خرد عملى يا همچون اراده يك ذات خردمند، خرد بايد خود را به همان اندازه آزاد درنظر آورد; يعنى اراده چنين ذات خردمندى نمى‏تواند به راستى اراده خود او باشد، مگر اينكه تحت تاثير انديشه آزادى قرار گيرد . (36) درنتيجه، مى‏توان گفت كه خرد در تحليل ذات و ماهيت‏خود، خصلت آزادى را درك و درمى‏يابد و آن را به عنوان خصلت ذاتى خود لحاظ مى‏كند . نتايج اين تحليل برنظريه سياسى او كاملا سايه مى‏افكند; به گونه‏اى كه نظم سياسى كانتى (37) با دو اصل «انسان غايت فى‏نفسه‏» و «آزادى‏» قابل درك و فهم است .

اين اثر در اينكه تفسير و تحليل جديدى از انسان - به عنوان ذات خردمند و غايت فى‏نفسه - ، خرد عملى، عمل اخلاقى و آزادى ارائه مى‏كند، از اصالت و نوآورى خاصى برخوردار است . شايد تلقى جامعه انسانى به مثابه «قلمرو و مملكت غايات [فى‏نفسه]» ، يكى از بديع‏ترين انديشه‏هاى كانت‏باشد كه بنياد فلسفه سياسى او نيز قرار مى‏گيرد . به نظر يكى از شارحان كانت، هركسى به طور جدى مبانى ليبراليسم و دمكراسى را بررسى كند، درمى‏يابد كه عناصر اخلاقى‏اى كه حتى در نظريه لاك و روسو غايب بوده، توسط كانت‏به صورت نظرى تجزيه و تحليل شد و اين دو ايده داراى پشتوانه نظرى قوى‏تر شدند . (38)

4- روشنگرى چيست؟ در پاسخ به يك پرسش (1785)

كانت اين مقاله (39) را در سال 1785 و در پاسخ به سؤال «روشنگرى چيست‏» در يكى از نشريات به دست انتشار سپرد كه در آن ضمن تعريف روشنگرى و نقش روشنگران، نخست‏به ارزيابى خود از انقلاب سياسى مى‏پردازد كه به نظر او، انقلاب شايد بتواند به خودكامگى فردى و سركوبگرى سودپرستانه يا خودكامه پايان دهد، اما هرگز نمى‏تواند شيوه انديشيدن را چنان كه بايد اصلاح كند، برعكس، به جاى پيش‏داوريهاى كهنه، رشته‏اى از پيش‏داوريهاى تازه درگردن توده‏هاى انديشه باخته مى‏افكند . (40) انديشه ضديت‏با روش انقلاب سياسى يعنى روش خشونت‏آميز براى تغيير بنيادين يكمرتبه و برانداختن نظم قانونى و قدرت مستقر، تقريبا به صورت يك ايده ثابت و پايدار در تمامى آثار سياسى كانت در آمده‏است . كانت در تمامى آثار سياسى خود، همواره براى تحقق هدف اصلاح نظام سياسى، بر روش تدريجى، آرام، مسالمت‏آميز و قانونى تاكيد دارد . به نظر او، شكل سازمان قدرت - يعنى اين كه نوع حكومت، پادشاهى، آريستوكراسى و يا دموكراسى باشد - اهميت ندارد; بلكه طرز حكومت كردن يعنى شيوه كاربرد قدرت به صورت محدود (جمهورى) و يا به صورت نامحدود (استبدادى) مهم است . (41) براى اين كه طرز حكومت كردن درست‏شود، بايد به تدريج نگرش و منش حاكمان و مردم تغيير كند; امرى كه از عهده انقلاب برنمى‏آيد .

اگر روشنگرى، در معناى عام آن، خروج از نابالغى; يعنى بهره‏گيرى از خرد خويش است، اين امر در عرصه سياست چگونه قابل تحصيل است . كانت در اينجا، حداقل به چهار محور اساسى اشاره مى‏كند .

اول; به كاربستن آزاد خرد در امور عمومى و همگانى . در امور عمومى، مشترك و همگانى، نبايد هيچ مانعى براى انديشيدن و خردورزى كه غايت هستى انسان و غايت وجودى اوست، وجود داشته باشد . اين كاربرد همگانى عقل خويش را مى‏بايد همواره آزاد گذاشت و اين يگانه ابزارى است كه مى‏تواند آدميان را به روشنگرى برساند . البته در امور سازمانى و حرفه‏اى - يا همان دستگاههاى بوروكراتيك - بايد فرمانبردارى را بر كاربرد آزاد خرد ترجيح داد . (42)

دوم; نقادى در تمامى امور عمومى و همگانى . (43) نقد و سنجشگرى با روشنگرى، در انديشه‏هاى كانت، چنان در هم تنيده شده و يك رابطه ارگانيكى و غيرقابل تفكيك پيدا مى‏كنند كه كاربرد آزاد خرد به معناى امكان نقادى امور درمى‏آيد . نقادى، يك سنجش و ارزيابى براساس خرد خويش است; البته آنگاه كه خرد تنها با تامل در خويش و نه معطوف به منافع و نتايج‏به وارسى مى‏پردازد .

سوم; آنگاه كه قانونگذارى در يك روند مرتبط با «اراده عمومى‏» و «بحث آزاد عقلانى‏» صورت گيرد، روشنگرى در عرصه سياسى تجلى يافته است . در اينجا كانت معيار ارزيابى قانون عادلانه و عقلانى را بيان مى‏كند . به نظر او، معيار سنجش آن چه به عنوان قانون بر مردم وضع مى‏شود اين است كه آيا آن مردم هرگز خود چنان قوانينى را بر خويش وضع مى‏كردند يا نه؟ قانونى را كه مردم حق ندارند در باره خود وضع كنند، پادشاه نيز به طريق اولى چنين حقى ندارد; زيرا كه اعتبار قانونگذارى پادشاه از اين نشات مى‏گيرد كه وى اراده عموم مردم را در اراده خود وحدت مى‏بخشد و باز مى‏تاباند .

در چنين نظم سياسى، كه هم امكان روشنگرى در آن است و هم خود حاصل روشنگرى است، هركس مجاز است انديشه‏هاى خود را در باره شيوه بهتر نگارش متن‏هاى قانونى آشكارا با همگان در ميان نهد; در زمينه قانونگذارى نيز خطرى در ميان نخواهد بود حتى اگر اين انديشه‏ها با بازسنجى بى‏پرده قانونهايى كه پيش از آن تصويب شده‏اند، همراه باشد . (44)

چهارم; آزاد بودن مردم در تعقيب و پيگيرى غايات خود . اگر حكومت و نظم سياسى با اصول فوق هماهنگ باشد، اتباع و شهروندان خود را آزاد مى‏گذارد تا در چارچوب قانون، هر آنچه براى رستگاريشان ضرورى است را انجام دهند . به نظر كانت، تنها در اين نظام سياسى است كه آزادى با نظم عمومى، وحدت و يگانگى پيدا مى‏كند . (45) اين خطوط چهارگانه تقريبا بدون تغييرى قابل ملاحظه، در تمامى آثار سياسى بعدى كانت مشاهده مى‏شود .

اين مقاله، نقطه عزيميت كانت در تحليل همه‏جانبه و دقيق سياست‏بشمار مى‏آيد . على‏رغم اختصار متن، از نظر محتوايى، از غناى مناسبى برخوردار است . اول اينكه، مفاهيم و مقولات سياسى متعددى شامل انقلاب، قانونگذارى، آزادى، نظم عمومى، تصميم‏گيرى و اراده عمومى را طرح كرده‏است . دوم، تحليل ابعاد مختلف قانون و قانونگذارى، نشان از دقت و انسجام انديشه سياسى كانت دارد . او قانونى را عادلانه مى‏داند كه از يك سو، آن قانون تجلى اراده عمومى مردم و از سوى ديگر، قابل نقادى درعرصه عمومى باشد . اين دو مبنا مى‏تواند از قانون ظالمانه - عليه حقوق و آزادى مردم - جلوگيرى كند . سوم، اينكه كومت‏بايد بر اساس اصول آزادى و خرد و متناسب با شان انسان شكل گيرد، از ايده‏هاى نو در انديشه سياسى كانت محسوب مى‏شود; زيرا بنابر ملاحظات خاص اصول فلسفى او، اين ايده طرح و تبيين مى‏شود .

5- (بخشى از) نقد قوه حكم (1790)

كانت در اين كتاب (46) ، همانند سنجش خرد ناب، قطعه‏اى كوتاه درخصوص سياست دارد . او در «باب غايت واپسين طبيعت‏به مثابه نظامى غايت‏شناسى‏» ، ابتدا با بيان اين نكته كه طبيعت‏با احسان خويش، آدمى را دردانه خود نساخته بلكه با آثار مهلك طاعون، گرسنگى، خطرات ناشى از آب و سرما و حملات حيوانات بزرگ و كوچك، او را در معرض گرفتارى و بينوايى قرار داده‏است، به اين نتيجه مى‏رسد كه انسان بايد از طريق پرورش و فرهنگ، خود را به غايت واپسين طبيعت تبديل كند .

كانت از ديگر مصائب و گرفتاريهاى آدمى را «اختناق حكومت‏خودكامه و وحشيگريها در جنگها» مى‏داند كه به عنوان عذابهايى كه در اثر ناسازگارى تمايلات طبيعى آدمى براى خود مهيا ساخته‏است، رسيدن به اين غايت را بس دشوار و طولانى مى‏كند . (47) به نظر او، بشر هنگامى مى‏تواند غايت نهايى طبيعت را تحقق بخشد كه سامانى از روابط متقابل انسانها تاسيس كند كه در آن، قدرت قانونى در يك كل، به نام جامعه مدنى، از سوءاستفاده آزاديهاى متنازع جلوگيرى كند تا زمينه رشد حداكثر استعدادهاى طبيعى آدم فراهم شود . البته لازمه اين امر، اگر انسانها درايت كافى پيدا كنند، يك كل جهان وطن است كه در آن ديگر خطر صدمات ناشى از روابط خصمانه دولتها وجود نداشته باشد . به نظر كانت، در فقدان اين نظام جامعه مدنى و جهان وطن، و در اثر جاه‏طلبى، سلطه‏طلبى و ثروت‏طلبى كسانى كه زمام قدرت را در دست دارند، جنگ امرى اجتناب‏ناپذير مى‏شود . گرچه جنگ يك كوشش ناخواسته انسانها (ناشى از هيجانات لجام گسيخته آنها) است، ولى شايد به عنوان يك كوشش عميقا پنهان و عمدى خرد اعلا، تلقى شود كه تدارك لازم را براى هماهنگى كشورها در رسيدن به اين غايات فراهم نمايد . (48) در نهايت، كانت اميدوار است كه روزى فرا رسد كه انسانها در اثر نتايج‏حاصل از علوم و هنرهاى زيبا به مرحله‏اى از رشد و تعالى برسد كه «در آن فقط عقل صاحب قدرت باشد .» (49)

تحليل وجوه متفاوت قدرت، يكى از ويژگيهاى قابل ذكر اين متن كانت محسوب مى‏شود . او درميان مشكلات خودساخته انسان، «قدرت خودكامه و استبدادى‏» را در رديف بالاترين آنها بيان مى‏كند و اين امر، توجه او را به حوزه سياست نشان مى‏دهد . به علاوه، مبناى خودكامگى را «جاه‏طلبى و ثروت‏طلبى‏» كسانى كه زمام قدرت را در دست دارند، ذكر مى‏كند كه البته خود به مصيبت ديگرى براى آدميان يعنى جنگ منجر مى‏شود . راه‏حل كانت، «قدرت قانونى‏» در سطح يك جامعه و «جهان وطن‏» در سطح نظام بين‏المللى است . ايده‏اى كه به تدريج مبناى نظم دموكراتيك در برخى جوامع، بنياد جامعه ملل و سازمان ملل متحد در روابط بين‏المللى قرارگرفت . از اين رو، هم نكته‏سنجى و هم نوآورى را در انديشه كانت مى‏توان مشاهده كرد .

6- در باره اين گفته مشهور: «بسا اين نظريه درست‏باشد، اما در عمل به كار نيايد» (1793)

كانت در اين اثر (50) ، به همراه صلح پايدار و متافيزيك اخلاق، به تفصيل، سياست را مورد تجزيه و تحليل قرار مى‏دهد . اين مقاله داراى زير عنوان (عليه هابز) است . قرارداد پايه‏اى و اصلى (51) كه به موجب آن، جامعه شكل مى‏گيرد و نظم مدنى برقرار مى‏شود، به عنوان يك ايده عقلى محض، در تحليل سياست توسط كانت اهميت زيادى دارد . مطابق اين ايده، همه اعضاى جامعه در آن شريك بوده و هدف آن، اتحاد و نظم مدنى است كه تاسيس و حفظ آن، يك وظيفه و تكليف بوده و حاصل آن، دولت مدنى است كه تنها در چارچوب آن، وظايف قابل انجام، حقوق قابل تامين و آزادى قابل تحصيل است . براساس اين قرارداد - كه در حقيقت همان ايده قرارداد اجتماعى نظريه‏پردازانى چون هابز و لاك و روسو است - جامعه مشترك‏المنافع و قانون اساسى مشروع و مدنى كه لازمه آن رابطه ميان مردمان آزاد و حفظ آزادى همگانى است، تاسيس مى‏شود (52) . دولت مدنى، بنابر تعريف كانت، با برابرى در كنش و واكنش اعمال آزادانه و ارادى كه هر فردى را مطابق با قانون كلى آزادى محدود مى‏سازد، مشخص مى‏شود . (53) در اين دولت، اراده عمومى، قانونگذار است و اين تنها راه آزمايش قانونى بودن هر قانون عمومى است . به عبارت ديگر، اگر قانونى باشد كه همه مردم به هيچ وجه نتوانند با آن مخالفت‏يا موافقت كنند، آن قانون ناعادلانه مى‏باشد . آزادى، برابرى و وحدت اراده همه اعضا، كه همان اراده عمومى است كه واضع قوانين عمومى يعنى تعيين‏كننده امور مجاز و ممنوع مى‏باشد، از مشخصات اين دولت است . كانت تمام موارد فوق را درچارچوب عقل محض و به صورت پيشينى مى‏داند .

كانت در اين اثر، بر مساله حق تاكيد بسيار دارد . تحليل كانت اين است كه هر گونه حقى براى خود در جامعه قائل شدن، مستلزم «محدوديت آزادى ديگران‏» است‏بنابر اصل امر مطلق، اين محدوديت‏بايد شامل خود فرد صاحب حق هم شود . پس حق در نظر او، محدود كردن آزادى هر فرد در هماهنگى با آزادى ديگران تحت مفاهيم قوانين عمومى است . اما كل مفهوم حق خارجى، كلا از مفهوم آزادى در روابط متقابل انسانها سرچشمه مى‏گيرد . (54) تمام حق، به قوانين وابسته است; (55) يعنى تنها در چارچوب قانون مى‏توان از حق سخن گفت، اما از سوى ديگر، چون اصول حق، ثابت و پايدار است، (56) از اين رو، قانون بايد در هماهنگى با حق وضع شود . (57)

يكى از حقوق اوليه انسانى، حق آزادى است كه هرگونه الزام و اجبار - كه لازمه ضرورى حكومت و دولت مدنى است - بايد در مطابقت‏با آن باشد . اساسا حق را مى‏توان الزام بر مبناى آزادى و براى حفظ آن، استوار بر قانون برآمده از اراده عمومى دانست . به همين دليل، حق در نزد كانت، با مفاهيم «محدوديت آزادى‏» ، «چارچوبهاى قانونى‏» ، «ضمانت‏» اجراى لازم توسط نهاد قدرت كه الزام آور است، مرتبط مى‏شود . مطابق ايده كانت، اطاعت اگر با روح آزادى توام شود، مشروع و عقلانى است . (58) اگرچه اطاعت از قدرت و قانون مستقر، به حكم عقل، ضرورى است اما در آن صورت، يك نظام ناعادلانه و نامشروع است كه هرگز روى ثبات و آرامش را نخواهد ديد .

كانت، بخش مهمى از بررسى خود را وقف رد هرگونه شورش، نافرمانى و انقلاب مى‏كند . مطابق تحليل او، ريشه استبداد و شورش، واحد است . حاكم مى‏خواهد مردم را، آن‏گونه كه او فكر مى‏كند بهترين راه است، خوشبخت و سعادتمند سازد، و از اين رو يك مستبد و خودكامه مى‏شود; در حالى كه مردم اراده نكرده‏اند تا آرزوى انسانى كلى‏شان را به اينكه خوشبختى و سعادت را آن‏گونه كه خود مى‏خواهند تعقيب كنند، از دست دهند; از اين رو شورشى مى‏شوند . (59) با اين وجود، كانت هرگز به پيگيرى حقوق خود از جانب مردم از طريق شورش راى نمى‏دهد . به نظر او چنين موضوعى، بنياد نظام حقوق را برمى‏اندازد، به تناقض منجر مى‏شود و اگر يك اصل عمومى و همگانى شود، اساسا هرگز نظم و قانون برقرار نمى‏شود; زيرا نقض قانون، مجاز شمرده شده‏است . (60) كانت تنها ابزار نگهبان حقوق مردم را آزادى بيان و قلم مى‏داند . (61) از اين طريق مى‏توان و بايد، بر حقوق انسانى پاى فشرد و حكومت را ملزم به رعايت آنها نمود .

در اين اثر، كانت، حكومتها را به دو دسته تقسيم مى‏كند . حكومت پدرسالارانه (62) ، كه بر اصل خيرخواهى حاكمان نسبت‏به مردم استوار است، مردم را همچونان نابالغانى تصور مى‏كند كه نمى‏توانند خير و شر خود را تشخيص دهند و از اين رو، حاكم بايد با مهربانى و لطف، چگونگى خوشبخت‏شدن را به آنها بنماياند . در اين نظم سياسى، اتباع همگى شهروند منفعل (63) هستند، كل آزاديها معلق مانده و هيچ‏گونه حقى براى مردم لحاظ نمى‏شود . درنتيجه، اين بالاترين حد استبداد و خودكامگى است . در مقابل، حكومت ميهن‏پرستانه (64) ، حكومتى است كه در آن، انسانها واجد حقوق‏اند و هر فردى خود را مرجع مشروعى تلقى مى‏كند كه تحت قوانين اراده عمومى، حقوق جامعه مشترك‏المنافع را حفظ و تامين مى‏كند . حق آزادى در آن برقرار و همه افراد، در چارچوب قانون و رعايت‏حقوق ديگران، مى‏توانند غايات خود را تعقيب و تحقق بخشند . (65)

اين مقاله دربردارنده مقولات سياسى چون انواع حكومتها، انقلاب، قانون، حقوق غيرقابل سلب مردم، آزادى، اطاعت و اراده عمومى است . تحليل ريشه واحد استبداد و شورش، از نكات قابل توجه در نظريه سياسى كانت در اين مقاله است كه اصالت تحليل او را مشخص مى‏سازد . ارتباط، هماهنگى و انسجام آراى كانت در مورد مقولات سياسى، به همين ميزانى كه در اينجا آمد - چنان از وضوح و روشنى برخوردار است كه نياز به طرح مجدد نيست . به عنوان نمونه، مساله «حق‏» و ارتباط آن با قانون، چگونگى دفاع از آن در عرصه سياست و پيوند آن با آزادى دقيقا از اصول منطقى واحدى تبعيت مى‏كنند . حق درچارچوب قانون عمومى، قانون مبتنى بر آزادى، و دفاع از آن تنها با روش مسالمت‏آميز، همه از اصول منطقى بنيادين واحد «قانونى بودن امور» سرچشمه مى‏گيرند .

7- صلح پايدار (1795)

اين اثر (66) داراى زير عنوان «يك تحقيق فلسفى‏» است . در اين مقاله، كانت در طبقه‏بندى حكومتها، ابتدا با معيار اشخاص صاحب اقتدار، حكومتها را به سه دسته اتوكراسى (مطلقه)، آريستوكراسى (اشرافى) و دموكراسى (مردم‏سالار) تقسيم مى‏كند . به گفته كانت، اين تقسيم‏بندى معطوف به شكل سازمان قدرت است . آنگاه بر اساس معيار طرز حكومت كردن يا چگونگى كاربرد قدرت، حكومتها را به دو نوع جمهورى و استبدادى تقسيم مى‏كند . در حكومت جمهورى، اصل بر تفكيك قوا و در استبدادى، اصل بر تمركز قوا است . (67) كانت در اينجا، استدلالهايى را ارائه مى‏كند مبنى بر اينكه نظم جمهورى با دموكراسى مغايرت دارد و از اين اشتباه كه جمهورى را دموكراسى بدانيم بايد پرهيز كرد .

بنابر تحليل او، در نظام دموكراسى، اولا همه قانونگذار ، مجرى و قاضى هستند و اين در تضاد با اصل تفكيك قوا است . ثانيا، امكان حاكميت همه هرگز فراهم نمى‏شود اما با وجود اين حكومت‏به نام همه، اعمال قدرت مى‏كند . ثالثا، در چنين شرايطى، اراده عمومى در تضاد با خودش قرار مى‏گيرد; درحالى كه امر سياسى نبايد متضمن تناقض و تضاد باشد . (68) اما با توجه به موارد زير مى‏توان استدلال كرد كه منظور كانت از دموكراسى، دموكراسى مستقيم است . يكى اينكه، به باور كانت، هر شكلى از حكومت كه نمايندگى نيست، غيرمتعارف و خلاف قاعده است . (69) ديگر اينكه، اگر طرز حكومت‏با مفهوم حق - يعنى اصول عقل - هماهنگ شود، نظام نمايندگى برقرار مى‏گردد و نام آن حكومت هم جمهورى است; حال تفاوتى نمى‏كند كه سازمان قدرتش، چه شكلى داشته باشد . (70) به علاوه، نظامهاى سياسى عصر باستان - يونان - چون نمايندگى نبوده‏اند، به شكست انجاميدند . موارد فوق بيانگر آن است كه مقصود كانت از مغايرت نظم جمهورى با دموكراسى، دموكراسى مستقيم است . چنانچه خود در جايى اظهار مى‏دارد كه نظم جمهورى، در حقيقت، نظم دمكراتيك - اما از نوع پارلمانى و نمايندگى - است . (71)

كانون بحث كانت در اين اثر، اصل «عمومى شدن يا عموميت‏» (72) است . عقل، گويا در يك تجربه، و به صورت پيشينى، اين امر را درك مى‏كند كه همه امور، تنها با عمومى شدن و در منظر عام قرارگرفتن، اعتبار و ارزش پيدا مى‏كنند . (73) هرگونه ادعايى در مورد حق، قدرت، قانون و آزادى تنها آنگاه معتبر و صحيح است كه به صورت عمومى قابل طرح و تبيين باشد . اساسا هنگامى مى‏توان از عادلانه بودن، عقلانى بودن و برحق بودن امرى سخن گفت كه در عرصه عام، طرح و تعيين شده باشد . از اين رو، هرگونه محرمانه شدن امور، خود فى‏نفسه ناعادلانه است . اين يك معيار كاربردى عقل است كه به صورت پيشينى داده مى‏شود و هرگونه سازگارى بين سياست و عقل، مستلزم رعايت اين قاعده است . (74) بحث «عمومى شدن امور» كانت تقريبا معادل «عرصه عمومى‏» (75) در مباحث‏سياسى دموكراتيك معاصر است كه مصلحت عمومى بايد در آن طرح و تعيين شود .

كانت، اصل تعيين كننده سياست را عقل غايتمند (76) و نه عقل ابزارى مى‏داند . بر اساس تحليل او، اگر مصلحت (77) يعنى استفاده از مؤثرترين و مفيدترين ابزارها براى پيشبرد مقاصد خويش، ملاك عمل سياسى قرار گيرد و مبناى سياست هم منافع و خوشبختى و نه وظيفه باشد، (78) اين امر موجب مى‏شود تا سياست‏برحسب تجربه شكل گيرد - و نه اصول عقلانى پيشينى كه اعتبار عام دارند - و كاربرد خشونت و توسل به زور به بهانه ضعف طبيعت انسان، مبناى نظم سياسى قرار گيرد . (79) اتفاقا استبداد و خودكامگى از همين جا سربرمى‏آورد . آنگاه كه خداى موفقيت و الهه پيروزى، يعنى تنها كارآمدى، راهنماى سياست قرارگردد، هرگونه نقض عدالت و حق را مى‏توان ابدى ساخت; زيرا چيزى جز نيل به اهداف مدنظر قرار نمى‏گيرد . (80)

در مقابل، كانت‏خواستار مطابقت نظام سياسى با ايده حق طبيعى (81) است كه بر پايه آن، حقوق انسان، مقدس شمرده مى‏شود; حتى اگر به بهاى فداكارى بزرگ قدرت حاكم يعنى كاهش اقتدار آن باشد . (82) در سازگارى بين حق و سياست - يا اخلاق و سياست - عقل، نقش راهنما را ايفا مى‏كند و حق، عنصر محدودكننده سياست قرار گرفته و كاربرد الزام و اجبار، تنها با لحاظ اصل آزادى، اجازه داده مى‏شود . (83) از اين رو، غايات سياسى مانند وجود انسان به مثابه غايت فى‏نفسه و آزادى، پيشاپيش توسط عقل تعيين مى‏شود و خروج از مدار آنها به منزله خروج از نظام عقلانى و عادلانه تلقى مى‏شود .

اين اثر كانت، ضمن اينكه متضمن همه‏جانبه بودن و دقت و انتظام در انديشه سياسى كانت است، ايده‏هايى نو را نيز دربردارد; ايده‏هايى كه بعد از كانت; بويژه در قرن بيستم، در كانون مباحث فلسفى و سياسى قرار گرفت . حداقل دو مورد «عرصه عمومى‏» و «رد عقلانيت ابزارى در حوزه سياست‏» از آن جمله‏اند . ماكس وبر، مكتب فرانكفورت (حلقه انتقادى وين)، يورگن هابرماس، در قرن بيستم، اين موضوعات را مجددا طرح و تبيين كردند . (84) اين امر بيانگر تاثيرگذارى كانت‏بر روند تاريخ تحولات انديشه سياسى است .

8- (بخشى از) متافيزيك اخلاق (1797)

اين كتاب (85) ، در حقيقت، جامع‏ترين متن سياسى از كانت است . برخى از ديدگاهها و آراى سياسى كانت در اين اثر، در مقايسه با آثار قبلى، بديع و نو است . او در بررسى نظم سياسى به پارادوكس اجبار و آزادى مى‏رسد . آزادى چون خصلت ذاتى خرد است، بايد مبناى نظم سياسى باشد اما نظم سياسى بدون الزام و اجبار ممكن نيست . آزادى بايد درچارچوب قانون لحاظ شود اما قانون بدون ضمانت اجرايى يعنى نهاد الزام و اجبار، مستقر نمى‏شود . آزادى بدون محدوديت (يعنى كاربرد الزام)، هرج و مرج است و اجبار بدون آزادى، خودكامگى است . از اين رو، استقرار آزادى در جامعه سياسى با اجبار همراه و توام است . (86) راه‏حل كانت‏براى حل پارادوكس فوق، حداقل مبتنى بر موارد زير است: اول آنكه هرگونه اجبار و الزام بايد مبتنى بر اصول عقلانى - اصول عقلانى محض و پيشينى - باشد . دوم، اجبار تنها در چارچوب قانون يعنى حدودى كه قانون معين مى‏كند، قابل قبول است . سوم، اجبار بايد هماهنگ، متضمن و حافظ آزادى باشد; يعنى عقل تنها آن اجبارى را اجازه مى‏دهد كه ناقض آزادى نباشد; بلكه بالعكس در راستاى حفظ آزادى همگانى باشد . چهارم، قانون محدودكننده قدرت و آزادى از اراده عمومى ناشى شود; زيرا لازمه خرد قانونگذار در عرصه سياست، اراده عمومى است .

رابطه قدرت اجرايى و قدرت قانونگذارى از جمله موضوعاتى است كه كانت در اينجا نقطه نظرات جديدى دارد . او ضمن طرح نظريه تفكيك قوا، اظهار مى‏دارد كه تنها از طريق تفكيك قوا است كه دولت، خود را مطابق با قوانين آزادى، تاسيس و حفظ مى‏كند; از طريق قدرتهاى متمايز داراى استقلال، از تمركز قوا و خودكامگى جلوگيرى شده و آزادى حفظ مى‏شود . (87) اما از آنجا كه قدرت عاليه نزد مردم است و اراده عمومى در قدرت قانونگذارى تجلى پيدا مى‏كند و قدرت اجرايى نيز بايد مجرى قوانين اراده عمومى باشد، از اين رو، قدرت عاليه يا قانونگذارى هم حق عزل رئيس حكومت را دارد و هم حق اصلاح نحوه اداره جامعه را; البته هرگز حق تنبيه و مجازات حاكم را ندارد . (88)

كانت در اين كتاب به دو نوع نظام سياسى و حكومت اشاره مى‏كند كه به روشنى بيانگر تحول اساسى در نگرش او نسبت‏به سياست است . ساختار اشكال قديمى حكومت، تنها براى تبعيت درآوردن مردم و صرفا طلب اطاعت از آنها بوده، درحالى كه شكل اصلى حكومت‏يعنى شكل عقلانى (89) آن، بر اصل آزادى استوار است و آزادى شرط اصلى هرگونه اجبار و الزام مى‏باشد . (90) در حقيقت، نظم سياسى مدرن در نزد كانت، تنها نظم بر بنياد آزادى است . به گفته كانت، نظام سياسى عادلانه در حقيقى‏ترين معناى آن، يعنى نظام معتبر و درست، نه براى صرف طلب اطاعت‏بلكه براى حفظ آزادى بايد ساماندهى شود . (91)

او نظام سياسى پايدار را آن نظامى مى‏داند كه حاكميت قانون در آن برقرار باشد; زيرا حاكميت قانون، غايت نهايى حقوق عمومى است . (92) در اين نظام، قدرت عاليه در نزد مردم است و از اين قدرت، حق و قانون ناشى مى‏شود . (93) كانت در اين اثر، اساسا بر نقش مردم در تعيين سياست، تاكيد ويژه‏اى دارد . قدرت قانونگذارى از اراده متحد مردم ناشى مى‏شود و يك جمهورى حقيقى، يك نظام نمايندگى از مردم است . (94) مردم نه آن كه تنها حق تعيين ميزان ماليات را دارند، بلكه حق دخالت در تمامى امور و مسائل حكومت را دارند; زيرا بايد اطمينان حاصل كنند كه نظام سياسى، هزينه‏هاى بيهوده - مثلا آغاز يك جنگ - براى آنها به وجود نمى‏آورد . (95) بالاتر از اين، هرگونه اصلاحات در نظام سياسى، بايد با نظر و راى مردم انجام گيرد . او در اين كتاب، به خلاف آثار پيشين، نه تنها از مغايرت نظم دمكراتيك با جمهورى سخن نمى‏گويد، بلكه حتى با تعبير انجمن يا اتحاديه دمكراتيك از آن نام مى‏برد و حتى مى‏توان گفت كانت‏بطور ضمنى اين نوع نظم را «پيچيده‏ترين و عقلانى‏ترين‏» نظام سياسى معرفى مى‏كند . (96)

در نهايت، بايد به حق مقاومت منفى براى مردم در مقابل رفتار ظالمانه حكومت اشاره كرد . كانت در اين نوشتار، حق مقاومت منفى از دو طريق مخالفت نمايندگان با برنامه‏هاى حكومتى كه نيازمند تاييد و تصويب آنهاست و طرح تسليم شكايت - به قوه قضاييه مستقل - را براى مردم قائل مى‏شود . (97)

نظم‏فكرى كانت در حوزه‏سياسى دراين‏اثر كاملاآشكارمى‏شود . اوجنبه‏هاى‏متفاوت و وجوه بنيادين سياست را به‏شيوه‏استدلالى تجزيه‏وتحليل مى‏كند . او براى هريك از موضوعات «چگونگى شكل‏گيرى جامعه‏سياسى‏» ، «قدرت قانونگذارى‏» ، «قدرت اجرايى‏» ، «قوه قضاييه‏» ، «ضرورت اصلاحات‏» ، «تفكيك قوا» ، «نقش مؤثر مردم در تعيين سرنوشت‏خود» ، «حكومت عقلانى بر بنياد آزادى‏» ، و «حاكميت قانون‏» ، بحث مستوفى ارائه مى‏كند و به صورت منسجم و سيستماتيك، كل نظم سياسى خود را به‏تصويرمى‏كشد . دو ايده «ضرورت اصلاحات حكومتى‏» و «مقاومت منفى‏» از اصالت درنظريه سياسى كانت‏برخوردار بوده و او بنابر ملاحظات خاص فلسفى خود، آنها را مدنظر قرار داده است .

9- (بخشى از) جدال دانشكده‏ها (1798)

آخرين اثر سياسى كانت‏به نام جدال دانشكده‏ها (98) در سال 1798، يعنى شش سال قبل از مرگ او، منتشر شد . او با تحليل انقلاب فرانسه به اين نظر مى‏رسد كه اين انقلاب، حكايت از گرايش اخلاقى انسان به سوى بهتر نمودن وضع خويش است; يعنى گامى به سوى آن نظام كامل و عادلانه مدنى كه غايت نهايى تلقى مى‏شود . (99) براساس راى كانت، بيدارى و آگاهى انسان، حاصل از اين انقلاب، همواره اين بينش را تقويت مى‏كند كه بشر براى تاسيس نظام قانونى و مبتنى بر آزادى، تلاش خود را هرگز متوقف نخواهد كرد و از اين رو، روح انقلاب فرانسه در دستيابى به نظام عادلانه (100) ، همواره سرمشق و الگوى ملتها براى نيل بدان خواهد شد . (101)

مطابق برداشت كانت، انقلاب فرانسه دو حقيقت را برما آشكار مى‏كند: يكى اينكه مردم، حق گزينش و عملى ساختن نظام مطلوب خود را دارند; ديگر اينكه نظام عادلانه بنابر ماهيت و سرشت‏خود، منع مطلق جنگ را دربردارد; جنگ اين براندازنده تمامى خيرها و خوبى‏ها . (102) كانت آنگاه در نقش روشنگران مى‏گويد: فلاسفه، نقش آموزگاران آزادى حق را ايفا مى‏كنند . طراحان و مفسران حقوق طبيعى و حقوق مردم، هرگز مقامات رسمى منصوب حكومت نمى‏توانند باشند; بلكه فيلسوفانى هستند كه هم مردم و هم دولتمردان بايد خود را پذيراى شنيدن طنين اصول حق بر بنياد عقل از زبان آنها نمايند . (103) در اين نوشته، كانت‏با انتقاد از نظام پارلمانى و پادشاهى بريتانياى كبير، كه به نظر او چيزى از نظام پادشاهى مطلقه را نكاسته است، دوباره چون نخستين اثر سياسى خود در قطعه‏اى كوتاه در سنجش خردناب، با ارائه الگوى آرمانى از دولت تحت عنوان جمهورى ناب، به ايده مثل افلاطونى روى مى‏آورد . به نظر او، نظام حقيقى سياسى، همان جمهورى ناب است كه به صورت ايده در جهان مثل تحقق دارد . در عالم تجربه نيز تنها پديده (فنومن) جمهورى مى‏تواند به نمايش گذاشته شود . وظيفه ماست كه در راه فعليت‏يافتن اين نظام، تلاش - البته پرزحمت و دشوار - انجام دهيم و از علائم و ظواهر هم پيداست كه امكان و تحقق آن هم اميدواركننده است . (104)

اين اثر، به روايت ميشل فوكو، ادامه متن 1784 (مقاله روشنگرى چيست) است . البته اين بار پرسش اين بود: انقلاب چيست؟ به نظر فوكو، اين دو متن به نوعى خاستگاه و نقطه آغازين زنجيره درازى از شاه پرسشهاى فلسفى است . كانت مسئله «اكنونيت‏» خود را به صورت اين دو پرسش عنوان كرده‏است: «روشنگرى چيست؟» و «انقلاب چيست؟» در واقع، پرسش كانت از زمان حاضر، يعنى هستى‏شناسى زمان حال، كه هستى‏شناسى خود ما نيز است، از او به عنوان يك شيوه پرسشگرى سنجشگرانه به ما رسيده‏است . (105) تحليل انقلاب از نظر هدف - و نه روش - از نكات بديع انديشه سياسى كانت دراين متن است .

نتيجه‏گيرى

بررسيهاى فوق نشان مى‏دهد كه كانت از 1781 تا 1798، يعنى به مدت هفده سال، نه اثر سياسى يا داراى بخش سياسى منتشر كرده است . براى اينكه تمامى آثار سياسى كانت در يك جا معرفى شود، در اينجا جدول آثار سياسى او به همراه محور اصلى هر متن ارائه مى‏شود . ويژگى اصلى اين جدول، نشان دادن توالى انديشه كانت در خصوص سياست است; به گونه‏اى كه براى اين فيلسوف، سياست‏به عنوان يك دغدغه ذهنى و مشكل اصلى، (problematic) در دوره فلسفه نقدى و بويژه در دو دهه پايانى عمر او بوده‏است .

. تعداد صفحات با استناد به متن انگليسى مجموعه آثار سياسى كانت است . تنها كتاب «بنياد مابعدالطبيعه اخلاق‏» و «نقد قوه حكم‏» ترجمه فارسى ملاك قرار گرفت .

.. اين كتاب هرچند داراى هيچ «بخش‏» سياسى نيست، اما چون بنياد فلسفه سياسى كانت‏به شمار مى‏آيد در اين جدول آمده‏است . به علاوه، از آنجا كه كتاب «سنجش خرد عملى‏» (1788)، از نظر محتوايى تقريبا هماهنگ و در تداوم كتاب بنياد مابعدالطبيعه اخلاق است، بنابراين تنها به اثر فوق اكتفا شده‏است .

بررسيها و نتايج اين مقاله، بيانگر آن است كه پنج متغير از عوامل شش‏گانه مطرح شده در مقدمه، در مورد كانت صدق مى‏كند . اول اينكه كانت داراى آثار سياسى متعددى است . دوم، آثار سياسى او گستره قابل توجهى از مباحث و مفاهيم سياسى را در بردارد . سوم، تامل كانت‏بر سياست، دقيق و داراى انسجام و انتظام است . چهارم، انديشه سياسى كانت، اصالت و نوآورى خاص خود را داراست . پنجم، فيلسوفان سياسى بسيارى از مكتبهاى مختلف به كانت‏بازگشته‏اند و او بر روند تاريخ انديشه سياسى تاثير داشته است . در مقابل، كانت داراى اثر سياسى مستقل و مهم در سياست نيست . «متافيزيك اخلاق‏» او در قبال نقدهاى سه‏گانه (سنجش خردناب، سنجش خرد عملى، نقد قوه حكم) از اعتبار و وزن بالايى برخوردار نيست . بنابر ملاحظات فوق، اين نگرش كه تجديدنظر در خصوص مقام و جايگاه كانت در تاريخ انديشه سياسى غرب ضرورت دارد، ايده‏اى قابل تامل به نظر مى‏رسد; ايده‏اى كه مقاله حاضر درصدد آزمون آن بوده‏است .


1) حسين جمالى، دانشجوى دكترى علوم سياسى دانشگاه تربيت مدرس .

2) دكتر عباس منوچهرى، استاديار دانشگاه تربيت مدرس .

3) مفاهيم فلسفه سياسى، انديشه سياسى و نظريه سياسى، ضمن هم‏خانواده بودن، از نظر معنا و دلالت از يكديگر متمايزند . براساس يك تعريف، «فلسفه سياسى كوششى است آگاهانه، منسجم و خستگى‏ناپذير براى نشاندن معرفت نسبت‏به اصول سياسى به جاى گمان در باره آنها; كوششى است‏براى فهم ماهيت امور سياسى .» لئو اشتراوس، فلسفه سياسى چيست؟ ترجمه فرهنگ رجايى (تهران: علمى و فرهنگى، 1373)، صص 5 و 8 . فلسفه سياسى را مى‏توان يك «تفكر جامع در باره سياست‏» دانست كه تفكر منتظم در باره هدف و غايت‏حكومت و توضيح منسجم و واقع‏گرايانه از چگونگى سازمان يافتن زندگى سياسى را دربر مى‏گيرد . (ويراسته) آنتونى كوئينتن، فلسفه سياسى، ترجمه مرتضى اسعدى (تهران: الهدى، 1371)، ص 11 . انديشه سياسى، معناى عام و خاص دارد . در معناى عام، انديشه سياسى هرگونه انديشيدن در خصوص سياست - اعم از فلسفه سياسى و نظريه سياسى - را شامل مى‏شود . اما انديشه سياسى به معناى خاص، به شيوه‏اى عقلانى و منطقى استدلال مى‏كند كه چگونه مى‏توان به بحرانهاو بن‏بستهاى سياسى در جامعه پايان داد و راه‏حلهاى عملى براى خروج از بن‏بست‏سياسى چگونه است . از اين رو، انديشه سياسى به نسبت فلسفه سياسى، خصلتى عملگرايانه‏تر داشته و كمتر داراى علائق انتزاعى است . حسين بشيريه، تاريخ انديشه‏هاى سياسى در قرن بيستم; جلد اول، انديشه‏هاى ماركسيستى (تهران: نشر نى، 1378)، ص 17 . نظريه سياسى نيز مانند انديشه سياسى داراى دو معناى عام و خاص است . به معناى عام، نظريه سياسى شامل هرگونه تامل و نظريه‏پردازى در باره سياست است . به همين دليل، دربرگيرنده تمامى شعبه‏هاى دانش سياسى اعم از فلسفه سياسى و انديشه سياسى است . اما اين مفهوم به معناى خاص، به علم سياست تجربى دلالت دارد . نظريه سياسى، اطلاعات منظم و سازمان يافته مبتنى بر روش تجربى در باره مسائل و موضوعات سياسى است .

D.D. Raphael, Problems of Political Philosophy (London: MacMillan, 1990), pp.5-8.

در اين مقاله، هرگاه از مفاهيم «نظريه سياسى‏» و «انديشه سياسى‏» استفاده شده، منظور همان معناى عام آنهاست كه فلسفه سياسى را هم در بر مى‏گيرند .

4) حداقل، از منابع تاريخ انديشه سياسى كه با ترجمه فارسى در دسترس هستند، بجز يك يا دو مورد، گزارشى از فلسفه سياسى كانت ارائه نكرده‏اند . به طور مثال، مجموعه چند جلدى خداوندان انديشه سياسى اثر مايكل ب . فاستر، وت جونز، لين و لنكستر، ترجمه جواد شيخ‏الاسلامى و على رامين (تهران: اميركبير، 1362) ; آثار سياسى بزرگ; از ماكياولى تا هيتلر، نوشته ژان ژاك شواليه، ترجمه لى‏لا سازگار (تهران: مركز نشر دانشگاهى، 1372) ; انديشه‏هاى سياسى از افلاطون تا ناتو، نوشته بريان ردهد، ترجمه مرتضى كافى و اكبر افسرى (تهران: آگاه، 1373) ; فهم نظريه‏هاى سياسى، اثر توماس اسپريگنز، ترجمه فرهنگ رجايى (تهران: آگاه، 1370) ; تاريخ نظريات سياسى، نوشته جرج ساباين، ترجمه بهاءالدين پاسارگاد، 2 جلد (تهران: اميركبير، 1349 .) تاريخ عقايد سياسى از افلاطون تا هابرماس، اثر سون اريك ليدمان، ترجمه سعيد مقدم (تهران: نشر دانش ايران، 1379) ; مدلهاى دمكراسى، نوشته ديويد هلد، ترجمه عباس مخبر (تهران: انتشارات روشنگران، 1369 .) تنها ويليام تى بلوم در كتاب دوجلدى نظريه‏هاى نظام سياسى، جلد دوم، صص 737- 703، ترجمه احمد تدين (تهران: نشر آران، 1373)، تحليلى از فلسفه سياسى كانت ارائه كرده‏است . به گزارش «هانس رايس‏» ، ويراستار مجموعه آثار سياسى كانت، حداقل در كشورهاى انگليسى زبان، كانت‏به عنوان يك فيلسوف سياسى مطرح نيست . مورخان انديشه سياسى عمدتا از او غفلت كرده و توجه اندكى به او نشان مى‏دهند; حتى شارحان كانت نيز، به دليل تاثير فوق‏العاده نقدهاى سه‏گانه (سنجش خرد ناب، سنجش خرد عملى و نقد قوه حكم)، معمولا آثار سياسى او را ناديده مى‏گيرند .

Kant|s Political writings, Edited with an introduction and notes by Hans Riess, Translated by H.B.Nisbet (Cambridge university press, 1970), P.3.

5. Leo strauss and Joseph cropsey, (eds), History of political philosophy, (Chicago, 3nd edition, 1987), PP. 581-621.

6. John. F. Rundell, Origins of Modernity: Classical German philosophy and the origins of Modern social theory, (London: Polity press and Basil Blackwell, 1987), PP.14-34.

7. Don Becker, "Kant|s Moral andPolitical Philosophy" in The Age of German Idealism, Routledge History of Philosophy, Vol.1. pp.66-102, 1994.

8. Antony Smith, "Kant|s Political Philosophy: Rechtsstaat or Council Democracy", The Review of Politics, pp.223-280.

9. David.s.stern, "Autonomy and political obligation in kant", The southern Journal of philosophy, Vol. XXIX, No. 1, PP. 127-147, (1991).

10. Kant|s Political writing, P. 39.

11) حيات فكرى كانت‏به دو دوره تقسيم مى‏شود . دوره پيش از نقد كه تا سال 1770 به طول انجاميد، انديشه او معطوف به دانش طبيعى، توجه به تواناييهاى خرد براى شناخت جهان، و درگير مناقشات متافيزيكى سنتى و معاصر خويش بود . او در دوره فلسفه انتقادى كه بعد از رساله «درباره صورت و مبادى جهان محسوس و جهان معقول‏» (1770) آغاز مى‏شود، درصدد برآمد تا خود عقل را در ترازوى سنجش و نقادى قرار دهد، حدود توانايى آن را معلوم كند و از اين طريق، مرز شناخت‏بشرى را معين نمايد . شرف‏الدين خراسانى (شرف)، از برونو تا كانت (تهران: علمى و فرهنگى، 1376)، صص 229- 194 .

12) ايمانوئل كانت، سنجش خرد ناب، ترجمه ميرشمس‏الدين اديب سلطانى (تهران: اميركبير، 1362)، صص 405- 404 .

13. A Perfect State.

14) همان مدرك، ص 405 .(البته كانت تنها انديشه امكان ترسيم نظام آرمانى كامل دولت را از افلاطون به عاريت گرفته، اما ساخت اين نظام كاملا متفاوت از دولت افلاطونى است .)

15) همان مدرك، ص 405 .

16) احكام و اصول محض و پيشينى، (a Priori) خرد، آن دسته از احكام و اصولى است كه مستقل و آزاد از تجربه - و در حقيقت مستقل و آزاد از هرگونه عامل بيرونى و داخلى - و تنها توسط خود خرد داده شوند .

17) ايمانوئل كانت، «معناى تاريخ كلى در غايت جهان وطنى‏» ، ترجمه منوچهر صانعى دره‏بيدى، نامه فلسفه، سال دوم، شماره سوم (تابستان 1378)، صص 142- 128 .

18. A Perfectly Just Civil Constitution.

19) كانت تعبيرهاى متفاوت «دولت‏» ، «دولت مدنى‏» ، «جامعه مشترك‏المنافع‏» ، «جامعه مدنى‏» و «وضع حق‏» را براى امر عينى واحد يعنى تحقق جامعه سياسى به معناى تجمع عده‏اى از انسانها تحت‏حكومت و قانون به كار مى‏برد .

20) همان مدرك، صص 134- 133 .

21) همان مدرك، صص 135- 134 .

22) همان مدرك، صص 138- 135 .

23) همان مدرك، صص 140- 138 .

24) همان مدرك، صص 141- 140 .

25) ايمانوئل كانت، بنياد مابعدالطبيعه اخلاق [گفتارى در حكمت كردار]، ترجمه حميد عنايت و على قيصرى (تهران: خوارزمى، 1362 .) البته كانت در سال 1788 كتاب «سنجش خرد عملى‏» را كه از نظر محتوايى هماهنگ و در تداوم بنياد مابعدالطبيعه اخلاق است منتشر كرد كه به همين دليل، در اينجا تنها به بررسى و تحليل بنياد مابعدالطبيعه اخلاق اكتفا مى‏شود .

26. Categorical Imperative.

27. Maxim.

28) همان مدرك، ص 60 .

29. Anend in itself

30) همان مدرك، صص 73- 72 .

31) همان مدرك، ص 74 .

32. Kingdom of ends

33) همان مدرك، صص 82- 81 .

34) معناى اين گزاره، دربردارنده اصل «خودآيينى يا استقلال‏» ، (Autonomy) خرد و اراده است كه معمولا از آن به عنوان خرد خودآيين و يا عقل خود بنياد ياد مى‏شود .

35) همان مدرك، صص 79- 77 .

36) همان مدرك، ص 107 .

37) مقصود از نظم سياسى كانت، نظريه او در خصوص چگونگى سازماندهى روابط سياسى در سطح يك جامعه است كه دربردارنده ساختار توزيع قدرت، حقوق اساسى و تعامل مردم با يكديگر و با حكومت است .

38. Leo Strauss, "Immanuel Kant; Philosophy andPolitics" in Leo Strauss and Joseph Cropsey. (eds), History of Political Philosophy, (Chicago, 3nd edition, 1987), p. 585.

39) ايمانوئل كانت، «روشنگرى چيست؟ در پاسخ يك پرسش‏» ، ترجمه همايون فولادپور، كلك، شماره 22 (ديماه 1370)، صص 57- 48 . اين مقاله همچنين دركتاب زير ترجمه شده‏است: كانت و ديگران، روشنگرى چيست؟ (نظريه‏ها و تعريفها)، ترجمه سيروس آرين‏پور (تهران: آگه، 1376)، صص 27- 15 .

40) همان مدرك، ص 51 .

41) بررسى اين موضوع در اثر سياسى ديگر كانت‏يعنى «صلح پايدار» خواهد آمد .

42) همان مدرك، ص 51 .

43) همان مدرك، صص 53- 51 .

44) همان مدرك، صص 55- 53 .

45) همان مدرك، صص 54- 53 .

46) ايمانوئل كانت، نقد قوه حكم، ترجمه عبدالكريم رشيديان (تهران: نشر نى، 1377)، صص 411- 406 .

47) همان مدرك، صص 407- 406 .

48) همان مدرك، صص 411- 409 .

49) همان مدرك، صص 411 .

50. Immanuel Kant, On the Common Saying: This may be true in theory, but it does not apply in practice, in Kant|s Political Writings. Edited with an introduction and notes by Hans Reiss. Translated by H.B. Nisbet (Cambridge: Cambridge University Press, 1970),

pp.61068.

51. Original Contract.

52. Ibid., p. 73.

(در حالى كه مفهوم قرارداد اجتماعى در نزد هابز به دليل اصل صيانت نفس مطرح مى‏شود، و لاك آن را به دليل حفظ دارايى انسانها; و روسو با نگاهى به آينده و دولت آرمانى جهت‏شكل‏گيرى اراده عمومى مى‏داند; كانت اين مفهوم را يك «اصل ضرورى و پيش نهاده خرد به صورت پيشين و محض تلقى مى‏كند)،

53. Ibid.,p.76.

54. Ibid.,p.73.

55. Ibid.,p.77.

56. Ibid.,p.82.

57. Ibid.,p.81.

58. Ibid.,p.85.

59. Ibid.,p.83.

60. Ibid.,p.81.

61. Ibid.,p.85.

62. Paternal Government

63. Passive citizen

(كانت‏خود توضيح مى‏دهد كه اگر چه واژه منفعل با مفهوم شهروند قابل جمع نيست اما بنا گريز اين تركيب را به كار برده است .)

64. Patriotic Government

65. Ibid.,p.74.

66. Immanuel Kant, Perpetual Peace; A Philosophical Sketch, in Kant|s Political Writings, pp. 93-130.

67. Ibid., pp. 100-101.

68. Ibid., p.101.

توضيح كانت در چگونگى تضاد اراده عمومى با خودش اين است كه اگر در دمكراسى عليه يك فرد بدون رضايتش تصميم‏گيرى شود، اراده او كه شكل دهنده اراده عمومى است، با خودش در تضاد قرار مى‏گيرد)

69. Ibid., p.101

70. Ibid., p.102.

71) ياسپرس به صورت نقل قول مستقيم، گزاره «همه حكومتهاى مدنى بر بنياد دمكراسى استوارند» را از كانت نقل كرده‏است . كارل ياسپرس، كانت، ترجمه ميرعبدالحسين نقيب‏زاده (تهران: كتابخانه طهورى، 1372)، ص 267; كه پژوهشگر حاضر در مطالعه و ترجمه آثار سياسى كانت هنوز بدان دست نيافته است .

72. topublicise

73. Ibid., p.125.

74. Ibid., pp.125-126.

75. Public Sphere.

76) منظور از عقل غايتمند، آن عقل و خردى است كه انسان را «غايت فى‏نفسه‏» تلقى مى‏كند و غايت جهان آفرينش را نيز تحقق اصول خرد انسان قلمداد مى‏كند .

77. Expediency.

78. Ibid., p.116

79. Ibid., p.124.

80. Ibid., p.120.

81. Ibid., p.118.

82. Ibid., p.125.

83. Ibid., p.119.

84) ر . ك . مايكل ايچ . لنساف، فيلسوفان سياسى قرن بيستم، ترجمه خشايار ديهيمى (تهران: نشر كوچك، 1378 .)

85. Immanuel Kant, The Metaphysics of Morals, in Kant|s Political Writings, pp.131-175.

86. Ibid., p.134.

87. Ibid . , p.142.

88. Ibid., p.142.

89. The Original (Rational) form

90. Ibid., p.163.

91. Ibid., p.163.

92. Ibid., p.163.

93) تعبير كانت چنين است:

The Supreme Power Originally rests with the people, and all the rights of Individuals as mere subjects (and particaulary as state officials) must be derived from this Supreme Power. (Ibid, p.163)

94. Ibid., p.163.

95. Ibid., p.164.

96. Ibid., pp.163,161-162.

97. Ibid., pp.143-147.

98. Immanuel Kant, The Contest of Faculties, in Kant|s Political Writings, pp

99. Ibid., p.182.

100) انقلاب از دو جهت در آثار كانت تحليل شده‏است: از نظر هدف، از نظر روش . آنچه در اينجا مطرح مى‏شود با لحاظ عنصر هدف است كه كانت‏به آن با نظر تاييد مى‏نگرد (سرنگونى نظامهاى خودكامه و استقرار نظام قانونى و مبتنى بر آزادى .) اما از نظر روش - يعنى روش خشونت‏آميز مبارزه سياسى - كانت همواره نگرش منفى به آن داشته و آن را تجويز نمى‏كند .

101. Ibid., pp.184-185.

102. Ibid., pp.182-183.

103. Ibid., p.186.

104. Ibid., p.186.

(جهان مثل افلاطونى، تحقيق در جهان عينى دارد اما كانت نظام حقيقى و آرمانى دولت را ساخته خرد مى‏داند كه تنها به دليل جستجوى امر نامشروط از جانب خرد ساخته مى‏شود .)

105) ميشل فوكو، «درباره روشنگرى چيست كانت‏» ، ترجمه همايون فولادپور، كلك، (دى ماه 1370)، شماره 22، صص 66- 61 .

/ 1