ابعاد اخلاقی پژوهش علمی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ابعاد اخلاقی پژوهش علمی - نسخه متنی

نیکلاس رِشِر؛ مترجم: امیر دیوانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابعاد اخلاقى پژوهش علمى(1)

نيكلاس رِشِر

ترجمه: امير ديوانى(2)

چكيده:

علم و اخلاق هميشه در نزد بشر منزلت ويژه‏اى داشته است. غالبا چنين انگاشته مى‏شود كه نقش آفرينان حوزه علم، يعنى دانشمندان، همواره در محدوده كار خود فقط به آنچه هست نظر دارند و نسبت به آنچه بايد باشد دغدغه‏اى ندارند. اين ديدگاه قهرا به تز بى طرفى علم نسبت به ارزشها مى‏انجامد.

نويسنده مقاله حاضر تز ديگرى را پيش مى‏كشد كه بر اساس آن مسائل ارزشى، بويژه مسائل اخلاقى با پژوهش علمى گره خورده است. كسانى كه براى آراستن علم، سخن را به پيرايش آن از ارزشها مى‏كسانند، درباره ماهيت پژوهش علمى به خطا رفته‏اند. نمى‏توان پژوهش علمى را بدون مواجهه با مسائل ارزشى و اخلاقى به انجام رساند. از اين رو بايد در فكر چاره‏اى براى اين مسائل بود، نه اين كه آنها را ناديده گرفت يا به پنهان كردن آنها اقدام كرد. نمونه هايى از اين مواجهه در مقاله حاضر گردآورده شده است.

واژگان كليدى:

پژوهش علمى، جنبه‏هاى اخلاقى علم

«به نظر من براى انسانها بهتر است كه خانه بسازند، كشتزارها را شخم بزنند يا دست كم تخم درختان را بكارند، به جاى اين كه صرفا به جمع چند گل يا ميوه بپردازند. بايد از چنين سرگرميهايى [مشغوليهايى] تمجيد كرد نه منع، اما نبايد از امور مهمتر غفلت كنيم. ما بخاطر استعدادهاى خود در مقابل خداوند و جامعه مسؤوليم.»

لايب نيتس، قواعدى براى پيشرفت علوم و فنون.

غالبا گفته مى‏شود، عينى گرايى و بى طرفى يك دانشمند خلاق، او را از ديگران متمايز مى‏كند. از اين رو مى‏گويند: دانشمند به شيوه‏اى سخت غير احساسى و غير شخصى به كار خود مشغول است و هيچ انگيزه‏اى جز عشق به دانش و شوق به كشف اسرار طبيعت او را تحت تأثير قرار نمى‏دهد.

اين تصور عموما مقبول كه پژوهش علمى را امرى بى روح، خشك و غير انسانى معرفى مى‏كند، به هيچ وجه به افراد بى اطلاع و بيگانه از علم محدود نشده، بلكه بسيارى از فصيح‏ترين سخنگويان خود را در خود جامعه علمى يافته است؛ بويژه عالمان علم الاجتماع، مايلند حاميان بى پرده و صريح اين ديدگاه باشند كه دانشمند خود را درگير صدور احكام ارزشى نمى‏كند و علم، يعنى علم واقعى، فقط به آنچه هست مى‏پردازد و اصلاً به آنچه بايد باشد دلمشغولى ندارد. هر گزارشى از نمونه‏هاى عينى كه در آن طرز تلقى‏ها، ارزشها و ويژگيهاى شخصى دانشمندان كار ايشان را تحت تأثير قرار داده يا بر يافته‏هاى ايشان اثر گذاشته است با اين تقسيم دو گانه (dichotomy) تحقير كننده كنار گذاشته مى‏شود كه چنين مسائلى شايد بر روانشناسى يا جامعه‏شناسى پژوهش علمى تأثيرى داشته باشد، اما هيچ ربطى به منطق علم ندارد.

اين ديدگاه كه علم «از ارزش آزاد» است، بقدرى مقبوليت گسترده يافته كه اين عنوان شاخص و متمايز كننده، هر چند تا حدى مخوف، را براى خود كسب كرده است: تز بى طرفى علم نسبت به ارزشها.

تز اصلى پيشنهادى من اين است كه شكاف و جدايى فرض شده ميان رشته‏هاى ارزشى از يك سو و علوم غير ارزشى از سوى ديگر بر ديدگاههاى اشتباهى درباره ماهيت پژوهش علمى مبتنى است. در مقام توجه بسيار زياد به منطق انتزاعى پژوهش علمى، افراد فراوانى كه درباره روش علمى تحقيق مى‏كنند بصيرت خود را نسبت به اين واقعيت از دست داده‏اند كه علم يك امر بشرى است كه انسان ساخته شده از گوشت و خون آن را انجام مى‏دهد و بنابراين پژوهش علمى بايد به نحو غير قابل اجتنابى يك چهره هنجارى را نمايش دهد. هدف من بررسى كردن اين قضيه است كه مسائل ارزشى، بويژه مسائل اخلاقى، در مواضع متعددى در چارچوب پژوهش علمى غفلتا ظاهر مى‏شوند. من براى مستدل كردن اين امر تلاش خواهم كرد كه دانشمند، وقتى لباس خود را در آزمايشگاه مى‏پوشد، انسانيت مشترك و تواناييهاى ارزشى خويش را كنار نمى‏گذارد و نمى‏تواند كنار بگذارد.

مباحث اخلاقى و جمعى شدن پژوهش علمى

پيش از پرداختن به مسأله ابعاد اخلاقى پژوهش علمى ذكر چند نكته مقدماتى بى‏مناسبت نيست.

در مقام بررسى مباحث اخلاقيى كه در علوم پيش مى‏آيد، قصد من اين نيست كه به همه مشكلات اخلاقى مختلفى توجه كنم كه در ارتباط با كارى پيش مى‏آيد كه هنگام بدست آوردن كشفيات علمى با آنها انجام مى‏شود. من مى‏خواهم خود را به كار علمى فى حد نفسه مشغول كنم و تا آن جا كه ممكن است، كاربردهاى تكنولوژيك و اقتصادى علم را ناديده بگيريم. ما با مباحث بسيار واضح اخلاقى كه بايد در رابطه با بكارگيرى يافته‏هاى علمى در جهت توليد ابزارهاى خير يا شر انجام شود، دل مشغول نخواهيم شد.

پرسشهاى گوناگونى كه درباره اخلاقى بودن بكارگيرى كشفيات علمى از طرف اشخاصى غير از خود دانشمندان مطرح مى‏شود - پرسشهايى از آن قبيل كه سازمانهايى همچون انجمن مسؤوليت اجتماعى در علم بسيار بدانها مى پردازند - غالبا اهميتى ندارند. ما همه مى‏دانيم كه مى‏توان يافته‏هاى علم را در جهت توليد داروهاى شگفت آور بكار گرفت كه سلامتى انسان را ببار مى‏آورند يا در جهتِ توليد اسلحه‏هاى ميكروبى بكار بست كه نابودى او را رقم مى‏زنند. پرسشهايى از قبيل: با ثمرات درخت علم، كه هم تلخ است و هم شيرين، چه بايد كرد؟ مشكلاتى نيستند كه در داخل علم مطرح باشند و همچنين انتخابهاى اخلاقيى نيستند كه در پيش روى خود دانشمند قرار بگيرد. همين واقعيت پرسشهاى ياد شده را بيرون از منطقه محدود توجه من قرار مى‏دهد. اين پرسشها به بهره بردارى از پژوهش علمى مربوط مى‏شوند، نه به فعاليت علمى و بنابراين در داخل علم بگونه‏اى كه در اين جا به ما مربوط شود، به وجود نمى‏آيند.

پيش از پرداختن به توصيف پاره‏اى از مباحث اخلاقى كه بر رفتار پژوهش در علوم تأثير مى‏گذارد، مايلم درباره دليل وجود اين مباحث سخنى بگويم. پرسشهاى اخلاقى - يعنى مباحث ناظر به رفتار درست يا نادرست - از معاشرت مردم با يكديگر به وجود مى‏آيند و ضرورتا به وظايف، حقوق و الزاماتى مربوطند كه در هر نوع از روابط ميان اشخاص وجود دارد. براى رابينسون كروزو [كه تنها و به دور از جامعه بسر مى‏برد]، اگر اصلاً مشكل اخلاقى پيش آيد، بسيار اندك است. يكى از چشمگيرترين جنبه‏هاى علم زمان ما ميل دو جهتى آن به جمعى شدن تلاش و تمركز زدايى كار اجتماعى است.

دانشمند منزوى كه در تحقيق و آزمايشگاه خود به تنهايى تلاش و كوشش مى‏كند، تقدم را به آزمايشگاه نهادى شده مى‏دهد، همانطور كه مقاله علمى تقريبا به نحو اجتناب ناپذيرى كار چند مؤلف شده و محاسبه علمى از پشت يك پاكت به كامپيوتر الكترونيكى منتقل شده است. ديدگاه فرانسيس بيكن كه پژوهش علمى را يك تلاش جمعى مى‏داند به رسميت شناخته شده است. امروز دانشمند معمولاً به عنوان بخشى از يك گروه و به عنوان «عضوى از يك تيم» عمل مى‏كند نه به عنوان يك جزء منفرد و جدا.

پديده جمعى شدن پژوهش علمى به نحو فزاينده‏اى به تاكيد برجسته‏ترى بر ملاحظات اخلاقى در داخل خود علم مى‏انجامد. اگر بخواهم تشبيهى را بكار بگيرم، هر چه اين اتاق شلوغ‏تر مى‏شود، دقت بيشترى در آداب و رسوم لازم مى‏شود؛ هر چه افراد در بخش خاصى از پژوهش بيشتر مى‏شوند، موقعيت احتمالا بيشترى براى مباحث اخلاقى پيش مى‏آيد. به نظر مى‏رسد پديده‏هاى جمعى شدن و افزايش نفوذ اجتماعى علم جديد نيروهاى عمده‏اى هستند كه فضاى خوبى را براى ملاحظات اخلاقى در چارچوب عملياتى علم جديد به بار مى‏آورد.

مسائل اخلاقى ناظر به اهداف پژوهش

شايد اساسى‏ترين و فراگيرترين وجهى كه در آن مشكلات اخلاقى مربوط به پيگيرى پژوهش علمى به وجود مى‏آيد، در رابطه با انتخاب مسائل پژوهشى، تعيين كردن اهداف پژوهشى و توزيع منابع (انسانى و مادى) براى دنبال كردن كارهاى پژوهشى است. مشكل اخلاقى در رابطه با انتخابهاى ناظر به اهداف پژوهش در هر سطحى از اجتماع - سطح ملى، سطح نهادى و سطح فردى - به وجود مى‏آيد. اكنون مى‏خواهم به ترتيب هر يك از اين سطوح را به اختصار بيان كنم.

سطح ملى: در رابطه با سطح ملى، مسأله‏اى عادى است كه دولت ايالات متحده بشدت درگير حمايت از پژوهش شده است. سطح كنونى هزينه دولتى در رابطه با پژوهش و توسعه 4/8 بيليون دلار است، كه در حدود 10 درصد بودجه مركزى و 6/1 درصد توليد ناخالص ملى است. اگر اين رقم، رقم كمى به نظر مى‏رسد، بايد چشم انداز تاريخى را بررسى كرد.

نرخ افزايش اين قلم بودجه‏اى در ده سال گذشته 10 درصد در هر سال بوده است كه نشان مى‏دهد، كه هر هفت سال دو برابر مى‏شود.

از آنجا كه زمان دو برابر شدن توليد ناخالص ملى ما حدود 20 سال است، دولت ما با نرخهاى كنونى بايد همه پول ما را حدود شصت و پنج سال صرف علم و تكنولوژى كند. اما حتى امروز، خيلى پيش از اين كه به اين وضع نامناسب برسيم، دولت ما، يعنى خود جمعى ما، بشدت درگير سرمايه گذارى در كار علمى شده است. و چون كسى كه پول مى‏دهد تا نى‏زده شود، مى‏تواند بگويد كه چه آهنگى نواخته شود. [يعنى كسى كه پول تحقيقات را فراهم مى‏كند، مى‏تواند جهت آن را هم تعيين كند] جامعه ما با انتخابهاى مشكلى در رابطه با يك سرشت منصفانه اخلاقى، درباره جهت تلاشهاى پژوهش مواجه است. اجازه بدهيد نمونه اندكى را ذكر كنم.

در اتحاد جماهير شوروى، 35 در صد از كل پژوهش و پرسنلى تعليم ديده دانشگاهى در رشته‏هاى مهندسى مشغولند؛ در حالى كه 10 در صد در علم طب و داروسازى مى‏باشند. آيا اين نسبت 5/3 به 1 تكنولوژى به طب، الگويى را تعيين مى‏كند كه ايالات متحده، بايد آن را برگزيند؟ دقيقا ما چگونه بايد در مقام توزيع بودجه‏هاى حمايتى دولتى ميان حوزه‏هاى مختلف كار علمى «تقسيم پول كنيم»؟

در كشور ما مسؤوليت چنين انتخابهايى البته محلى شده است. كميته مشورتى رياست جمهورى درباره علوم و شوراى مركزى علم و تكنولوژى مكانيسمى را براى تعيين يك بودجه فراگير علمى و بدين وسيله براى اخذ تصميمهاى مشكل جهت توزيع منابع ارائه مى‏دهد. اين تصميمها، كه سنجش ميان انجام تحقيقات فضايى و انجام آزمونهاى زيست شناختى يا سنجش ميان كارى در رابطه با انرژى اتمى و اقيانوس‏شناسى را اقتضا مى‏كند، از جمله دشوارترين انتخابهايى است كه بايد جامعه علمى انجام دهد، يا به نيابت از ايشان انجام شود. ورود ملاحظات سياسى مى‏تواند مباحث اخلاقيى را كه در چنين انتخابهايى وجود دارند، پيچيده كند؛ اما نمى‏تواند آنها را كنار بگذارد.

آنچه امروز بطور غير قابل مناقشه بزرگترين مشكل اخلاقى درباره خط مشى عمومى علمى مى‏باشد، دقيقا مساله‏اى از اين نوع است. من به انتخابهاى دشوارى اشاره كردم كه هزينه‏هاى شگفت آور ابزارهاى تحقيق فضايى پيش مى‏كشند. اين هزينه‏ها را كه يك برنامه نظام‏مند درباره سفرهاى فضايى انسان ايجاب مى‏كند، بگونه‏اى هستند كه به قربانى كردن منابعى ضرورت مى‏بخشد كه جامعه ما مى‏تواند هم آنها را به پيشرفت دانشى فى حد نفسه در حوزه‏هاى ديگرى جز فضا، مثل طب و كشاورزى، اختصاص دهد و هم مى‏تواند به حوزه‏هاى ديگر تكنولوژى اختصاص دهد كه مستقيما بر رفاه انسان تأثير دارد.

اكنون به عنوان مسأله‏اى ناظر به دانش مشترك، با توجه به اين واقعيت كه علم نوين ابزارهايى را در پيشرفت تقريبا نامحدود شرايط مادى زندگى براى دست كم، نيمى از جمعيت سياره ما، فراهم مى‏آورد. آيا ما با از دست دادن اين فرصت، بخاطر اين كه لازم مى‏دانيم كه براى جنگ سرد چيزهاى بزرگى را توليد كنيم، اخلاقا موجه‏ايم؟ هيچ پرسش ديگرى نمى‏تواند بيشتر از اين ويژگى اخلاقى مربوط به مشكل اهداف پژوهشى در سطح ملى را واضح بيان كند.

سطح نهادى: اكنون اجازه بدهيد به سطح نهادى بپردازيم - يعنى سطح ناظر به نهاد آزمايشگاهى يا ادارى يا پژوهشى. در اين جا بار ديگر مباحث اخلاقى مربوط به اهداف پژوهش بگونه‏هاى متفاوتى مطرح مى‏شوند كه باسرمايه گذارى در كار و تلاش يا به بيان ديگر، با انتخاب برنامه‏هاى پژوهشى ارتباط دارد.

يك مشكل بسيار فراگير در سطح نهادى، بحث كلاسيك پژوهش محض يا پايه‏اى در مقابل پژوهش كاربردى يا عملى است. اين مشكل هميشه با ماست و هميشه دشوار و سركش است، زيرا هر چه سهم پژوهش «كاربردى» بيشتر باشد، بيشتر مى‏تواند، منافع مستقيمى را براى بشر ببار آورد؛ و هر چه سهم پژوهش «بنيادى» بيشتر باشد، اهميت علمى آن زيادتر است و بيشتر مى‏تواند در توسعه خود علم سهيم باشد. شكى نيست كه متأسفانه غالبا وضع از اين قرار است كه به اين بحث در مرتبه‏اى نسبتا با اهميت پرداخته نمى‏شود، بلكه به نفع پايان اين طيف در طرف كاربردى، بحث را از راه اين واقعيت روزمره، اما غير قابل گريز، حل مى‏كنند كه تأمين مالى آن آسانتر است.

تقريبا لازم نيست اضافه كنم كه مى‏توان، اين بحث اخلاقى را در سطح نهادى هم به شكلهاى به مراتب دقيق‏تر مطرح كرد. مثلاً مديريت يك آزمايشگاه ويروس‏شناسى چه بسا لازم باشد، انتخاب كند كه آيا منابع محدودش را به توليد واكسنى بر ضد نوعى ويروس اختصاص دهد كه معمولاً بى‏ضرر است و فقط براى عده كمى كشنده است يا در مقابل به توليد واكسنى بر ضد نوع ديگرى از ويروس اختصاص دهد كه هر چند كسى را نمى‏كشد براى عده زيادى بسيار آزارنده است.

سطح فردى: مشكلاتى كه دردناكتر و عميق‏تر احساس مى‏شوند، غالبا در واقع بزرگترين مشكلات نيستند، بلكه مشكلاتى هستند كه بيشتر با ما در ارتباطند. در سطح فردى هم ممكن است، مسأله اخلاقى اهداف پژوهش و توزيع تلاشها ـ يعنى مسأله اخلاقى ناظر به خود فرد ـ پيش بيايد و دردناكترين مشكلات را حاضر كند. براى مثال، دانشمند جوانى ممكن است عميقا در فكر اين پرسش باشد كه آيا خودش را وقف كارهاى محض كند يا كاربردى. هر انتخابى مشكلات خودش را در مقابل او حاضر مى‏كند و اين مشكلات هر چند لازم نيست، ضرورتا ماهيت اخلاقى داشته باشد، مى‏تواند داراى چنين ماهيتى باشد.

اكنون كه فقط درباره علم كاربردى سخنى مى‏گوييم، كاملاً روشن است كه مشكلات خصلتا اخلاقى ممكن است، براى دانشمند كاربردى در رابطه با ماهيت كاربرد محل بحث مطرح شود. روشنترين مورد اين مشكل وقتى پيش مى‏آيد كه بخواهيم ميان امرى نظامى و غير نظامى انتخابى انجام دهيم - مثلاً بمبهاى اتمى بسازيم يا اشعه‏هاى ×؛ گازهاى سمى بسازيم يا مسكّن‏هاى درد. درباره مسأله فشار ملاحظات اخلاقى بر وجدان فرد، من نمى‏توانم از نقل سخن مختصر، اما بليغ س. پ. اسنو،(C.P.Snow) كه در زندگينامه خويش آورده است، چشم پوشى كنم:

«من بيست سال افسر بودم. در آغاز جنگ به زندگى افسرى وارد شدم، به همان دليلى كه دوستان علمى مرا، وادار كرده بود تا اقدام به ساختن اسلحه كنند. تا يك سال پيش من در اين شغل ماندم، به همان دليلى كه دوستان علمى مرا، سربازان غير نظامى كرده بود. زندگى افسرى در انگلستان، كاملاً مانند زندگى يك سرباز مقرراتى نيست؛ اما به آن بسيار نزديك است. من فكر مى‏كنم مزاياى بسيار بزرگ مردانى را كه اين زندگى مقرراتى را دارند مى‏دانم. همچنين مى‏دانم كه در تله اخلاقى افتاده بودم. من سوار پله برقى شده بودم [يعنى ارتقاء شغلى پيدا مى‏كردم و مى‏فهميدم كه اوضاع و احوال از چه قرار است]. من مى‏توانم نتيجه را در يك جمله بيان كنم: من مى‏رفتم كه در پشت نهادى پنهان شوم؛ من قدرت نه گفتن را از دست مى‏دادم.»

چه تعدادى از دانشمندان روزگار ما مسافرانى هستند كه بر پله برقى اسنو سوارند و حساسيتهاى اخلاقى خود را نسبت به پرسش اهداف شخصى، كُند مى‏كنند؟ خود من با بيش از يك دانشمند آشنا شده‏ام كه به جاى اين كه كارى كنند كه نفع عمومى دارد، كارى كردند كه توانستند به پست دولتى برسند.

مشكلات اخلاقى در رابطه با استخدام در فعاليتهاى پژوهشى

استخدام و تخصيص پرسنل پژوهشى براى طرحها و فعاليتهاى خاص، طيف كاملى از مشكلات را پيش مى‏كشد كه ماهيت اخلاقى دارند. من فقط دو نمونه روشنگر را بيان مى‏كنم.

شكى در صدق اين مطلب نيست كه دانشمندان دانشمند مى‏شوند، بخاطر علاقه‏اى كه به علم دارند. خود را وقف يك حرفه علمى كردن به معناى درگير شدن با كار علمى است: انجام دادن علم، نه نگاه كردن به علم حاصل شد. جمعى شدن علم يك نوع جديد، يعنى مدير، را مى‏آفريند - مدير علم كه وجودش هم مشكلات عملى و هم اخلاقى را پيش مى‏آورد. آلوين وينبرگ،(Alvin Weinberg) مدير لابراتور ملى اُك رِج،(Oak Ridge National laboratory) مطلب را به شيوه ذيل بيان مى‏كند:

«جايى كه مبالغ هنگفتى از پول عمومى صرف مى‏شود، بايد مديران زيادى باشند تا بنگرند آن پول بشكل معقولى مصرف شود. همانطور كه مصرف پول آسانتر از مصرف فكر است، اين كه به دانشمندان ديگر گفته شود كه چه كنند و چطور عمل كنند راحت‏تر از اين است كه خود انسان وارد عمل شود. جامعه بزرگ علمى به گرفتن هر چه بيشتر رؤسا [يعنى مديران] تمايل دارد. مشكل است كارگرانى را تشخيص دهيم كه شكمهايشان كنار ميز كار است، چون بر سر راه آنقدر رئيس قرار گرفته كه شكمهايشان پشت ميز گرانبهاى رياست است. متاسفانه علمِ زير نفوذ مديران، علمى است كه فقط مديران آن را مى‏فهمند و چنين علمى اگر بى معنا و پوچ نشود، به سرعت نحيف و كم مايه مى‏گردد.»

واقعيتهايى كه وينبرگ بيان كرد، چند وجه اخلاقى دارد:

اوّلاً، دلمشغولى وينبرگ به اين مطلب است كه مديران چه كارى را مى‏توانند نسبت به علم انجام دهند. و اين مطمئنا مشكلى است، مربوط به لوازم اخلاقى برخاسته از اين واقعيت كه دانشمندان وظيفه خاصى را در جهت ترفيع خود علم به عنوان يك امر بشرى در حال پيشرفت دارند. از سوى ديگر، مشكل اخلاقى در رابطه با خود دانشمند وجود دارد، زيرا دانشمندى كه مدير شده، غالبا دانشمندى است كه عشق و علاقه اول خود را از دست داده است.

نمونه دوم من استفاده از دانشجويان بالاتر از دوره ليسانس در پژوهش دانشگاهى است. به نظر من يك مشكل بسيار واقعى در بكار گرفتن دانشجويان در مجموعه عمل كننده به طرحهاى پژوهشى وجود دارد. ما شعارهاى خوب بسيار زيادى را درباره ارزش چنين كارى جهت تربيت دانشجويان مى‏شنويم. واقعيت واضحى است كه نوع كارى كه براى انجام طرحها لازم است، هميشه فقط آن نوع كارى نيست كه براى تربيت اساسى يك دانشمند پژوهشى در يك حوزه مفروض بهترين ارزش را دارد. گاهى در عوض لطف به دانشجو از راه اعطاى يك بورس پژوهشى هنگفت، شايد به او ضرر مى‏رسانيم تا نفع. در پاره‏اى از موارد كه من مى‏شناسم، كار تحقيقاتى كه به فرض زمينه تربيتى يك دانشجوى بالاتر از ليسانس بوده، در واقع رشد يك دانشمند پژوهشى را از مسير خارج يا آن را متوقف كرده است.

مشكلات اخلاقى مربوط به روشهاى پژوهش

اكنون بگذاريد سومين مجموعه از مشكلات اخلاقى را كه در پژوهش علمى بوجود مى‏آيد آغاز كنم - مشكلاتى مربوط به روشهاى پژوهش. شايد اين نوع مشكلات در آزمونهاى زيست شناختى، طبى و روانشناختى كه بكارگيرى حيوانات آزمايشگاهى را در بر دارد، بسيار بيشتر بوجود مى‏آيد. اين مشكلات مربوط به اقداماتى براى جلوگيرى از وارد كردن درد و ناراحتى غير لازم به حيوانات آزمايشگاهى است. در اين باره اجازه دهيد سخنى را از مارگارت ميد (Margaret Mead) نقل كنم:

«رشد اهميت مطالعه درباره رفتار انسانى، تعداد زيادى از مشكلات جديد اخلاقى را بوجود مى‏آورد كه در راس آن، من نياز به موافقت مشاهده گر و موضوع با پژوهش را قرار مى‏دهم. پژوهشهاى ناظر به رفتار حيواناتى غير از انسان، مجموعه مضاعفى از مشكلات را پيش مى‏آورد: چگونه ميل انسان مشاهده گر را به انسان‏وار ديدن كنترل كنيم و بنابراين مشاهدات او را غير عادى جلوه دهيم و چگونه هم حيوان و هم آزمايشگر را از تأثيرات خشونت حفظ كنيم. در گفتگوهاى راجع به بحث خشونت، معمولا به رسميت شناخته مى‏شود كه بيرحمى در برابر يك موجود زنده ممكن است در موضوع آزمون رنج ايجاد كند، اما كمتر به رسميت شناخته شده كه اين كار ممكن است، در آزمايشگر زيان و وخامت اخلاقى ببار آورد.»

نيازى به گفتن نيست كه اين نوع از مشكلات با شكلهاى بسيار زيادى كه دارد در آزمونهايى بوجود مى‏آيد كه زندگى، اعضا، سلامتى يا آسايش انسانى را به خطر مى‏اندازد.

مشكلاتى با يك ويژگى تا حدى مشابه در آزمونهاى علم الاجتماع يا روانشناسى پيش مى‏آيد كه در آن يك مصالحه و توافق درباره حرمت و كرامت يا صداقت انسانى امكان دارد، بطورى كه اقدامات درستى لازم است تا رفتار مبتنى بر عدالت و انصاف را تضمين كند.

مشكلات اخلاقى مربوط به استانداردهاى اثبات

اكنون به مجموعه ديگرى از مشكلات اخلاقى در رابطه با پژوهش علمى مى‏پردازم - مشكلاتى كه با آنچه، مى‏توان استاندارهاى اثبات ناميد، گره خورده است. اين امور مربوط به مقدار شواهدى است كه يك دانشمند، پيش از اين كه آنها را براى اعلام يافته‏ها و پيش كشيدن اين ادعا كه فلان امر را مى‏توان يك واقعيت ثابت شده در نظر گرفت، جمع كرده است. در چه موقعيتى بايد شواهد علمى به نحو معقولى آنقدر كافى در نظر گرفته شود، تا دليل موجهى براى يك نتيجه‏گيرى باشد و چگونه بايد بى ثباتى و ترديدهاى مربوط به اين نتيجه‏گيرى را نشان داد؟

مشكل استانداردهاى اثبات ماهيتا اخلاقى است و نه صرفا نظرى يا روش شناختى، زيرا شكاف ميان فهم و عمل علمى، يعنى ميان فكر و كار انجام دادن، را پر مى‏كند. دانشمند نمى‏تواند به راحتى كل تأثير اخلاقى چنين پرسشهايى را با اين گفته به افراد عادى كنار گذارد كه «من به شما واقعيات علمى را خواهم گفت و آنگاه شما در مورد شيوه مناسب عمل تصميم بگيريد». اين مباحث معمولاً چنان از درون با هم ارتباط نزديك دارند كه تنها متخصص علمى است كه مى‏تواند درباره تأثير ملاحظات عام علمى بر يك مورد خاص به شايستگى حكم صادر كند.

هر دانشمند آموزش ديده البته مى‏داند كه «معرفت علمى» مجموعه‏اى از گزاره‏ها با درجات مختلفى از يقين است. اين مجموعه شامل مقدار زيادى گزاره است كه كاملاً نامتيقن است و گزاره‏هاى بسيارى دارد كه به نحو معقولى يقينى است. اما يك پژوهشگر و محقق در مقام ارائه نتايج علمى خاص، و بويژه در ارائه دستاوردهاى خويش شايد شديدا وسوسه شود كه به انصاف و عدل درباره درجه يقين و عدم اطمينان پيش آمده رفتار نكند.

از يك سو ممكن است، جايى براى نقشى كه به ميل طبيعى انسان به اغراق و مبالغه كردن در اطمينان به يافته‏هايش داده شده، وجود داشته باشد. افزون براين، وقتى كه پول و تلاش بسيار زيادى صرف شده است، ممكن است، تضعيف اهميت دستاوردها با انگشت گذاشتن روى نا امنى‏هاى مبانى آن - بويژه در هنگام سخن گفتن با حاميان غير علمى كه پول پرداخته‏اند - ناراحت كننده باشد. پژوهشهاى مجدّد و متعددى كه در ده سال گذشته، براى تخمين زدن آثار ژنتيكى و آسيب شناختى غبار راديواكتيو به عمل آمده فرصتى مى‏دهد، تا حد معرفت و جهل خود را در اين حوزه دقيقا معين كنيم.

از سوى ديگر، ممكن است، در مواردى يك محقق بخواهد، يقين درباره يافته‏هايش را با انتخاب استانداردى از اثبات كه بنحو نامعقولى سطح بالا است كم اهميت‏تر جلوه دهد. بويژه در پژوهش طبى اين كار ممكن است، يعنى در جايى كه اعمال خطر آفرين براى زندگى مى‏تواند مبتنى بر يك نتيجه پژوهشى باشد. در اين منطقه، پژوهشگر چه بسا بخواهد با مشروط كردن يافته‏اش، بسيار بيش از آنچه واقعيات ايجاب مى‏كنند، دست به احتياط بزند. بويژه وقتى با مردم كوچه و بازار ارتباط برقرار مى‏كنيم، بيان كردن درجه دقيق اطمينانى كه به يك رأى علمى داريم، آن هم به شكل قانع كننده، شايد كار بسيار پيچيده و سختى باشد. بگذاريد اين مطلب را با نقل قولى از و.اُ بيكر(W.O.Baker)، معاون پژوهش آزمايشگاههاى بِل(Bell Laboratories)، توضيح دهم:

«من عضو گروهى بودم كه با حمايت وزارت امور خارجه در آغاز 1946، در ارتش رسما گرد آمده بودند تا يك حدس و تخمين علمى را... در اين باره ارائه دهند كه دوره احتمالى منحصر بودن آمريكا در داشتن بمب اتمى چقدر است. البته ما اين حقيقت مهندسى را دريافتيم كه يك كشور ديگر، مخصوصا اتحاد جماهير شوروى مى‏تواند چند سال بعد همين سلاحها را داشته باشد و ما هم اين فاصله زمانى را بدقت تخمين زديم. تخمين ما كه ضبط شد درست نبود و در آن بيش از يك سال اشتباه كرديم و دليلش اين بود كه زياد محافظه كارى كرديم. اما از مردم كسى به ما اعتماد نكرد و ما هم در باورمند كردن آنها مهارتى نداشتيم.»

مشكلات اخلاقى مربوط به انتشار يافته‏هاى علمى

نوعى دور از انتظار از مشكلات اخلاقى، برگرد عنوان كلى انتشار يافته‏هاى پژوهشى، دور مى‏زند. صدق اين مطلب به اندازه تقريبا يك اصل موضوع واضح است كه به استثناى يك مشت موارد نامعمول ممكن در حوزه طبقه بندى امنيت ملى، يك دانشمند نه فقط حق دارد بلكه وظيفه دارد، جامعه دانشمندان همگن را از يافته‏هاى خويش آگاه كند، تا شايد دستاوردهاى او در بازار آزاد آراء اثبات يا ابطال شود. علم جديد از اين جهت با علم دوران رنسانس بسيار تفاوت دارد؛ يعنى دورانى كه يك دانشمند فقط كشفيات خود را با دوستان و مريدان مطمئن در ميان مى‏گذاشت و يافته‏هاى خود را اگر اصلاً بطور عمومى اعلام مى‏كرد فقط به شكلى رمزى بود.

بار ديگر در روزگار ما مشكل اخلاقى ترجيح دادن [كسى يا گروهى] براى در ميان گذاردن اطلاعات علمى برجسته شده است. هر چند دانشمندان عموما يافته‏هاى خود را چاپ مى‏كنند، فرايند چاپ كردن، زمان مى‏برد، بطورى كه ممكن است، بين يك كشف علمى و چاپ آن در نشريات فنى، چيزى ميان شش ماه تا سه سال فاصله شود. آگهى دادن پيش از طبع و نشر يافته‏ها يا حتى پيش‏تر از اين مرحله، كار شايع و مرسومى شده است. مشكل اخلاقى را حد و جهت اين قبيل مبادلات پيش مى‏كشد، زيرا شكى نيست كه در بسيارى از موارد ترجيح دادن به صحنه مى‏آيد و شكى نيست كه بعضى كار كنان و آزمايشگاهها، يافته‏ها را به شكلى ترجيح داده شده، مبادله مى‏كنند و نقشه آنها، اين است كه خود را در آن فن جلوتر از قسمت عمده جهان نگاه دارند. البته چيز قابل سرزنش در ميل طبيعى به غلبه بر كنديهاى چاپ يا در ميل معمول به مبادله آراء با كاركنان همگن وجود ندارد. اما وقتى چنين كارهايى به سمت نظام‏مند شدن در شكلى زيان آور جهت مى‏گيرد يك مشكل اخلاقى روشن به ميان مى‏آيد.

با اين حال بياييد مشكل اخلاقى ديگرى را در رابطه با انتشار يافته‏هاى پژوهش بررسى كنيم. پيشتر به اختصار وابستگى شديد علم به آراء مردمان مطلع در رابطه با حمايتى كه هم از طرف دولت و هم از طرف سازمانها بدست مى‏آورد، ذكر شد. اين فاكتور معمولاً گزارش از يافته‏هاى علمى و بحث از مسائل ناظر به پژوهش علمى را، به نوعى روزنامه نگارى تبديل مى‏كند. محرك و مشوّق نيرومندى در كار است تا نگرش عمومى مساعدى را براى بعضى از طرحها يا مفاهيم ترجيح داده شده ايجاد كند. بنابراين پرسشهاى مربوط به مزايا و ثمرات علمى يا فنى، معمولاً، نه فقط در صحنه مناسب نشريات علمى، مورد توجه است، بلكه در مطبوعات عمومى و اطاقهاى مجلس يا سازمانها نيز بدانها پرداخته مى‏شود.

اين كار نه فقط خطر گروههاى فشار علمى را بوجود مى‏آورد كه وقف آراء از پيش تصور شده گشته‏اند و قدرت كند كردن رشته‏هاى ديگر تفكر را دارند، بلكه نتيجه آن هم يك تاكيد ناسالم بر چيزهاى بيشتر تازه و قابل توجه‏تر است، كه اين خود از ديدگاه رشد علم، ناسالم است. زيرا چنين عواملى يك نوع كنترل را نسبت به جهت پژوهش علمى به بار مى‏آورد كه بنحو زيان آورى با مسأله مزايا و ثمرات دقيقا علمى بى ربط است.

واقعيت اين است كه خود علم، از جهت حساسيت فزاينده‏اش به امور عمومى، قابل انتقاد شده است. بگذاريد يك نمونه روشنگر را بيان كنم - مسأله ريختن فلورايد در آب شهرى. (اگر بخواهم تمثيلى سياسى را بكار بگيريم) ظاهرا بعضى از دانشمندان اين مسأله را سنگرى قرار دادند، تا براى رسيدن به آنچه مى‏توان «عظمت» (grandeur) علم ناميد. «مبارزه كنند.»

در گذشته‏اى نه چندان دور، رفراندوم محلى در ايالت ماساچوست شكستهاى سختى را بر طرفداران ريختن فلورايد وارد كرد. نه فقط پيشنهادهاى مربوط به شروع اين عمل در ولزلى (Wellesley) و بروكلاين (Brookline) شكست خوردند، بلكه اندوور(Andover)، جايى كه ريختن فلورايد براى پنج سال وجود داشت، به قطع اين كار راى دادند.

اين شكستها در شهرهايى كه از نظر تربيتى و اجتماعى - اقتصادى در سطح بالايى هستند، باعث ناراحتى قابل توجهى در جامعه علمى شد، و ناله نگرانى و درد، حتى به مجله علم، مجله رسمى انجمن آمريكايى براى رشد علوم، راه يافت. اين ناراحتى، كه بر سر چيزى است كه بوضوح يك عقب گرد و شكست علمى نيست، بلكه صرفا شكستى در روابط عمومى يا تاثير سياسى است، دقيقا حساسيتى را نشان مى‏دهد كه دانشمندان در اين حوزه بسط داده‏اند.

مشكلات اخلاقى مربوط به كنترل «اطلاعات نادرست» علمى

مشكل بسيار مرتبط با مشكلات اخلاقى ناظر به انتشار اطلاعات علمى، مشكلى است كه مى‏توان آن را روى ديگر سكه، تصور كرد. - كنترل، سانسور و توقيف اطلاعات نادرست علمى. واضح است كه دانشمندان وظيفه دارند كه هم از همقطاران خود در رشته‏هاى تخصصى ديگر محافظت كنند و هم از عوام مردم در مقابل خطرات يافته‏هاى بر فرض پژوهشى كه بنحو چشمگيرى مغلوطند، بويژه در رابطه با حوزه هايى مانند: طب و تغذيه كه به سلامتى و رفاه عمومى مربوط مى‏شود. البته بطور كاملاً كلى، يك دانشمند وظيفه دارد تا از نوشتجات فنى حوزه خويش، در سطحى بالا از محتوا و كيفيت دفاع كند.

سر دبيران و ناظران مجلات كه وسائل نشر علمى در دست آنهاست به وضوح وظيفه دارند كه خوانندگان خود را از خطاهاى مربوط به واقع و چيزهاى بى اهميت حفظ كنند. اما اين كارهاى بازدارنده، بايد هميشه با احترام به نقش آزاد آراء و با حساسيتى واقعى به ارزش ممكن امور ناآشنا تعديل و موازنه شود.

براى روشن شدن اهميت چنين ملاحظاتى، من نمونه‏اى از يك شيميدان انگليسى قرن نوزدهم، يعنى جى. جى. واترسون (J.J. Waterson) نقل مى‏كنم. مقالات تكان دهنده و متكبرانه وى درباره شيمىِ فيزيكى، در حالى كه توسعه ترموديناميك را بيش از يك نسل پيش بينى مى‏كرد، از طرف داوران انجمن سلطنتى (Royal Society) براى نشر در مجله پروسيد ينگز (Proceedings) رد شد، با اين توضيح (در ميان توضيحات ديگر) كه «اين مقاله چيزى جز مهملات نيست.» در نتيجه كار واترسون در آرشيو انجمن سلطنتى به فراموشى سپرده شد، تا اين كه حدود چهل و پنج سال بعد، ريل (Rayleigh) آن را از فراموشى در آورد. بگذاريد سخن جى. اس. هالدين (J.S. Haldane) را نقل كنم كه ويرايش او از آثار واترسون در 1928، از اين پژوهشگر با اهميت قاطعانه اعاده اعتبار كرد:

«احتمال دارد كه در تاريخ طولانى و آبرومند انجمن سلطنتى، هيچ اشتباهى در نتايج واقعى اش بر پيشرفت علم و اعتبار علم بريتانيا، مصيبت‏آميزتر از، رد مقالات واتر سون نبوده باشد. اين مقالات سنگ بناى رشته جديدى از معرفت علمى بودند، يعنى فيزيك مولكولى آن طور كه واترسون آن را نام نهاد يا شيمى فيزيكى وترموديناميك آنطور كه امروزه ناميده مى‏شود. براى اين باور توجيه داريم كه اگر اين مقالات چاپ مى‏شد، شيمى‏فيزيكى و ترموديناميك عمدتا در اين كشور (يعنى انگلستان) رشد مى‏كرد و در مسيرهايى بسيار ساده‏تر، صحيح‏تر و معمول‏تر از مسيرهايى كه در واقع توسعه يافت، توسعه پيدا مى‏كرد.»

مى‏توان نمونه‏هاى ديگر زيادى را نقل كرد، تا نشان دهد، اهميت حياتى دارد كه نگهبانان نشريات علمى ما به ارزش ممكن، اما نامعلوم تصورات نا آشنا و به ظاهر عجيب حساس باشند.

شايسته است تاكيد كنيم كه مسأله كنترل انتشار آراء علمى مشكلات خاصى از پيش مى‏كشد كه ناشى از يك پديده مهم، اما بسيار كم بها داده شده است: مقاومت خود جامعه علمى در مقابل ابتكار و نوآورى. هيچ جنبه‏اى از سير تاريخى توسعه علوم براى تصور ايده آلى كه نظريه پردازان علم، از آن به عنوان امرى كاملاً عينى بافته‏اند، پر خسارت‏تر نيست. كار عقول تقريبا نامتجسد كه فقط ملاحظات كاملا عقلانى به آنها حكم مى‏راند و تنها عشق كامل به حقيقت آنها را برانگيخته است. اصرار بر اين ادعا كه دانشمندان مى‏توانند، در برابر پذيرش كشفيات علمى مقاومت كنند، و در واقع غالبا مقاومت كرده‏اند، به تندى با اين تصور كليشه‏اى از دانشمند، به عنوان انسانى كاملاً عينى، كاملاً معقول و كاملاً داراى فكر باز، ناسازگار است. هر چند محققان مختلفى مسأله مخالفت با يافته‏هاى علمى از طرف گروه‏هاى اجتماعى غير از گروه دانشمندان را بررسى كرده‏اند، مقاومت خود دانشمندان در مقابل كشفيات علمى نخستين قسمتى است كه توجه جامعه شناسان را جلب مى‏كند.

در واقع نمونه هايى از اين پديده در تاريخ علم ريخته شده است. آقاى ليستر (Lister) در مراسم فارغ التحصيلى دانشجويان پزشكى، خطاب به آنها، به صراحت بر ضد كور بودن نسبت به آراء جديد هشدار مى‏دهد. همانطور كه وى در مساعدت با نظريه خويش درباب نگاه دارنده‏ها [در برابر فاسد كننده‏ها] با اين وضع مواجه بوده است. كشف پاستور درباره خصوصيت زيست شناختى تخمير، مدتها مورد مخالفت شيميدانان از جمله ليبيگ (Leibig) بزرگ بود و نظريه ميكروبى وى، با مقاومت شديد جمعيت پزشكى روزگار وى، مواجه شد. پديده خواب مصنوعى يا مزمريزم [خواب مغناطيسى [تا حدى به اين جهت كه خود مزمر (Mesmer) شخصيتى بسيار عجيب داشت، از طرف راست انديشان علمى زمان وى، به عنوان شعبده و حقه بازى انكار شد. در اوج عصر خرد، آكادمى فرانسوى، گزارشهاى متعدد و تصديق شده درباره سقوط سنگهاى آسمانى (يعنى شهاب سنگها) را، به عنوان داستانهاى صرفا عوامانه معرفى كرد. مى‏توان بر اين فهرست آنقدر افزود تا خسته شد.

لرد ريلى، معرفى كننده مجدّد جى. جى. واتسون، كسى كه خودش هم در مخالفت علمى با پژوهشهايش سوخت، درباره مشكلاتى كه مفاهيم جديد پيش از اثبات شدن، در علم با آنها رو به رو مى‏شوند بقدرى بدبين شد كه نوشت:

«شايد كسى... بگويد كه يك نويسنده جوانى كه به توانايى خود درباره كارهاى بزرگ باور دارد، معمولاً به نفع اوست كه پيش از مبادرت به كارهاى بزرگتر، از راه كاركردن در حوزه‏اى كه محدود است و به ارزش آن به سهولت حكم مى‏شود، تصديق مساعدى را از جهان علمى تامين كند.»

البته ارزش توصيه ريلى با در نظر گرفتن اين واقعيت بسيار قابل مناقشه است كه به احتمال زياد، هر دانشمند جوان خوش آتيه كه ساليان بسيار خلاق و با طراوات و حرارت، جوانى را به انجام كارهاى غير جالب صرف مى‏كند، تقريبا به نحو غير قابل اجتنابى لبه تيز تواناييهاى خلاق خود را كند مى‏كند، تا جايى كه «امور بزرگ» ديگر در فهم او نمى‏گنجد.

دانشمندانى كه خود قربانى مقاومت همگنان خود در برابر آراء جديد شده‏اند همواره با زيركى اين مطلب را احساس كرده‏اند و به وجود اين پديده گواهى بليغى داده‏اند. گزارش شده كه اوليور هيويسايد (Oliver Heaviside) كه سهم ارشمندش در فيزيك رياضى بالغ بر بيست و پنج سال ناچيز گرفته شد، به تلخى فرياد زده است: «حتى مردانى كه رياضى دانان كمبريجى نيستند سزاوار و شايسته عدالت اند.» و ماكس پلانك (Max Planck) پس از مواجهه با مشكلات مشابهى، نوشت:

«تجربه به من نيز فرصت داد تا واقعيت جديدى را بياموزم - واقعيتى كه به نظر من چشمگير است: يك حقيقت علمى جديد از راه متقاعد كردن مخالفان و بصيرت بخشيدن به آنها پيروز نمى‏شود، بلكه از آن جهت پيروز مى‏شود كه مخالفان آن سرانجام مى‏ميرند و نسل جديدى رو مى‏آيد كه با آن آشنايى دارند.»

خلاصه اين كه، ميل روانشناختى انسان براى مقاومت در مقابل آراء جديد، حتى در كار علمى، بايد چشم انداز و ديد هر دانشمند را، در وقتى كه آنچه را وظيفه خود مى‏داند به اجرا در مى‏آورد، متعادل و ملايم كند، تا ديگران را در مقابل خطاها و اطلاعات نادرست حفظ كند.

اما در هيچ جا مشكل اخلاقى كنترل اطلاعات در علم، سخت‏تر و آزار دهنده‏تر از موارد بينابينى ميان علم حقيقى، از يك سو و شبه علم، از طرف ديگر سر در نمى‏آورد. واقعيت روشنى است كه حقيقت در جاهاى عجيبى يافت مى‏شود و امورى كه از نظر علمى ارزشمند هستند در نقاط غير منتظره رخ مى‏دهند.

البته هيچ كس براى لحظه‏اى اين تز انتزاعى را انكار نمى‏كند كه چيزى همچون شبه علم وجود دارد و بايد مورد اعتراض قرار گيرد و كنترل شود. دردسر با اين پرسش شروع مى‏شود كه دقيقا چه چيزى شبه علم است و چه چيزى نيست. ما همگى به آسانى مى‏توانيم درباره پاره‏اى از موارد گزاف و نامعقول آن گونه كه بشكل جذابى در كتاب جالب مارتين گاردنر (Martin Gardner) مدها و مغالطه‏ها به نام علم (New York; Dover publicatians. Inc, 1957) توصيف شده، اتفاق نظر داشته باشيم. اما اين مسأله كه دقيقا علم در كجا پايان مى‏پذيرد و شبه علم شروع مى‏شود، هم اهميت دارد و هم از سادگى بدور است. در واقع مشكل كمى با مثال اول كتاب گاردنر، يعنى ويلبر گِلن وُليوا (Wilber Glenn Voliva)، وجود دارد كه در سه دهه اول اين قرن با صداى بلند از زمين الينويز (Illinois) فرياد مى‏زد:

«زمين مانند يك كيك صاف و مسطح است». اما مثلاً فراروانشناسى پژوهشى دلگير و به مراتب پيچيده‏تر است. تنى چند از ژنتيك دانان آمريكايى كه عمدتا با مخمرها كار مى‏كنند، احساس مى‏كنند كه براى رسيدن به نتايج لاماركى دليل تجربى دارند و اين مسأله براى اكثريت بزرگ همكاران حرفه‏اى آنان ناراحت كننده است. اين مورد بسيار خوب نشان مى‏دهد كه داشتن تعريف دقيقى براى تفكيك علم از شبه علم چقدر دشوار است. اما مشكل اين جاست كه آنچه براى شخصى ممكن و جالب است، شايد براى ديگرى شبه علم باشد.

از يك سو دانشمندان معتبر و نيك نام غالبا با يافته‏هاى حقيقتا علمى به عنوان امورى شبه علمى مقابله و مخالفت كرده‏اند. لرد بيكن(Lord Bacon)، كشيش بزرگ آغاز علم نوين، رساله گيلبرت درباره مغناطيس را به عنوان «نوشتارى بى نتيجه» محكوم كرد و بنحو اهانت‏آميزى درباره «انرژى الكتريكى كه درباره آن گيلبرت بسيار افسانه بافته است» سخن گفت. يك نمونه اخيرتر، هر چند با روشنى كمتر، مخالفت شديدى است كه روانكاوى، بويژه در ساليان اوليه‏اش، با آن رو به رو شد.

اما از سوى ديگر، ما با اين واقعيت به همان اندازه مشوش كننده مواجهيم كه دانشمندان معتبر و نيك نام، يافته‏هايى را كه اكيدا فريب آميزند پيش برده‏اند و دانشمندان تابع ايشان هم آنها را پذيرفته‏اند. يك مورد آموزنده مورد فيزيكدانى فرانسوى رنه بلاندلو (Rene Blondlot) است كه در كتاب درك پرايس بنام علم از زمان بابل، به نحو جالبى توصيف شده است )New York, Yale University press, 1961(. ادعا شده كه بلاندلو «اشعه N» را كشف كرد كه چيزى مثل اشعه × فرض مى‏شد. يافته‏هاى محورى او توجه زيادى را جلب كرد و براى خود بلاندلو جايزه‏اى را از طرف دولت فرانسه حاصل كرد. اما فيزيكدانى آمريكايى روبرت دبليو وود (robert-W.Wood) قادر بود تا با كار تجربى دقيق نشان دهد كه بلاندلو و همه كسانى كه با يافته‏هاى او موافقند اغفال شده‏اند. بنابراين بايد به رسميت شناخته شود كه نه فقط شبه علم وجود دارد كه حتى گاهى بطرف حوزه محترم علم بسيار راست انديشى حركت مى‏كند. البته اين مطلب كمكى نمى‏كند تا وظيفه تشخيص علم واقعى از شبه علم آسانتر شود.

اما بگذاريد به مباحث اخلاقى مربوط به اين بخش باز گرديم. اين مباحث كارى با اين تز مقبول و بى چون و چرا ندارد كه شبه علم بايد كنترل شود، بلكه با مسأله مربوط به روش سروكار دارد كه براى دست يافتن به اين هدف ارزشمند، چه ابزارى بايد بكار گرفته شود. در رابطه با مشكل ابزار كنترل شبه علم است كه مشكلات واقعى اخلاقى را براى جامعه علمى پيش مى‏آورد.

در دسترس‏ترين ابزارها براى رسيدن به اين هدف و ساده‏ترين آنها براى بكار گرفتن، امورى هستند كه هر وقت كنترل افكار لازم باشد حاضرند: سانسور و توقيف. اما مطمئنا اينها چارچوبهاى بسيار بد و خطرناكى هستند. شكى نيست كه براى يك دانشمند بسيار ناخوشايند است كه شاهد ديدگاههايى باشد كه انتشار آنها و حتى اقبال عمومى قابل توجه بطرف آنها را «نامعقول» و عجيب مى‏داند. اما مطمئنا هرگز نبايد حساسيت به ارزش اخلاقى روشهاى رسيدن به اهداف را از دست بدهيم يا فراموش كنيم كه اهداف خوب ابزارهاى قابل مناقشه را توجيه نمى‏كنند.

واقعيتى غير قابل انكار است كه دانشمندان وظيفه دارند تا از انتشار امور غلط و نادرست جلوگيرى كنند.اما بايد به اين وظيفه با احتياطى از سر تفكر عمل كرد. نمى‏توان آن را به صورتى تفسير كرد كه با مناسبتهاى مقطعى مطابقت كند و مطمئنا نمى‏توان اين وظيفه را بسط داد تا مجوز براى توقيف آرايى صادر كند كه شايد براى «تصور» عمومى از علم زيان دارند و يا حمايت از يك مكتب فكرى بر ضدّ ناقدانش را توجيه كند.

آن دانشمندانى كه ناشر كتاب تخيلى ايمانوئل ويليكوفسكى (Immanuel Velikovsky) بنام برخورد جهان‏ها را از راه تهديد به تحريم كتب درسى آن شركت، تحت فشار قرار دادند، تا اين كه اين اثر از فهرست آن حذف شود، در اين كار به اقداماتى توسل جستند كه اصلاً قابل دفاع نيست، بلكه بى شك اين مورد يك مورد افراطى است. هر چند كنترلى كه از طرف سردبيران و اولياء ناظر به هزينه بنيادها اعمال مى‏شود، لطيف‏تر است، اما به همان اندازه موثر است و اشكال دارد.

نكته اصلى در اين باره نكته‏اى است كه براى حمايت از آن دفاع يا استدلال كمى لازم است. مطمئنا دانشمندان بايد از همه مردم به پيروزى حقيقت بر خطا در بازار انديشه‏هايى كه بطور آزاد تبادل مى‏شوند اعتماد كافى داشته باشند و نبايد حاضر شوند كه بجاى روشهاى قانع كننده، عقلانى از ابزارهاى نفرت آور، فشار، سانسور و توقيف استفاده شود.

مشكلات اخلاقى اختصاص اعتبار به دستاوردهاى پژوهش علمى

آخرين مجموعه از مشكلات اخلاقى كه مى‏خواهم در رابطه با پژوهش علمى تذكر دهم، به اختصاص اعتبار به دستاوردهاى كار پژوهش مربوط است. هم فيلسوفان اخلاق و هم دانشجويان حقوق، مدتهاست كه از مشكلاتى كه در نسبت دادن مسؤوليت كارهاى جمعى به افراد وجود دارد و بنابراين در اختصاص دادن سرزنش گروههاى بدكردار به اشخاصى كه كار نادرست مى‏كنند آگاه‏اند. اين مشكل اكنون به شكل معكوسش در مقابل جامعه علمى است- چگونه اعتبار بدست آمده از دستاوردهاى پژوهشى را كه حاصل تلاش جمعى يا گروهى است، ميان افراد تقسيم كنيم. مخصوصا دراين روزگار كه پژوهش گروهى و جمعى شده است، اين مشكل غالبا و به شكلهاى جدى مى‏تواند مطرح شود.

هيچ كس نبايد از اين مساله صرف نظر كند، از آن جهت كه گفته مى‏شود دانشمندان از اين نوع مسائل دورند و علاقه‏اى به نفع خود ندارند. براى دانشمندان مسأله اعتبار يافته‏هاى علمى شان بيشترين اهميت را داشته است. شكهايى كه در اين باره وجود دارد با برجسته كردن نزاعهاى گذشته در تاريخ علم از ميان مى‏رود. اهميت آنها با حوادث ضمنى انگشت نمايى همچون نزاع طولانى و تلخ ميان نيوتن و لايب نيتس و پيروان ايشان در رابطه با تقدم در اختراع حساب جامعه و فاضله روشن مى‏شود؛ نزاعى كه به دورى ميان رياضيات انگليسى و اروپايى انجاميد كه در خلال قسمت عمده قرن هجدهم تداوم داشت و بطور قابل ملاحظه‏اى به زيان كيفيت رياضيات بريتانيايى در طول اين دوره بود.

اما باز گرديم به مشكل اختصاص اعتبار كه امروزه بقدرى به شكلهاى بسيار پيچيده و بغرنج پيش مى‏آيد كه براى كسى كه در حقوق كار نكرده تصور كردنى نيست. مثلاً Y، زير نظر W در آزمايشگاه Z با دنبال كردن لوازم انديشه‏اى كه حدس عاطل × پيش آورده، به يك نتيجه مهم مى‏رسد. چگونه بايد كل اين اعتبار را تقسيم كرد؟ خيلى مشكل نيست كه مثالهايى را تخيل كنيم تا نشان دهد، امروزه كه تحقيقات جمعى و گروهى است، چقدر دشوار است كه بگوييم به چه كسى بايد براى چه كارى اعتبار داد. اين كار مخاطره‏آميز بدرد استادى چون سى. پى. اسنو مى‏خورد تا ماهرانه از آن در ادبيات بهره بردارى كند.

تاملى بر جنبه‏هاى اخلاقى ذكر شده

اكنون بگذرايد لحظه‏اى درنگ كرده، مسيرى را كه تاكنون در آن حركت كرده‏ايم بدقت بررسى كنيم. تا اين قسمت بحث حركت هدايت شده‏اى به انجام رسيد كه بخش عمده جنبه‏هاى اخلاقى پژوهش علمى است. مخصوصا ديديم كه پرسشهاى ناظر به طبيعت كاملاً اخلاقى پژوهش علمى در موقعيتهاى محورى ذيل مطرح مى‏شوند:

1- انتخاب اهداف پژوهشى

2- استخدام افراد در فعاليتهاى پژوهشى

3- گزينش روشهاى پژوهشى

4- تعيين كردن استانداردهاى اثبات

5- انتشار يافته‏هاى پژوهشى

6- كنترل اطلاعات نادرست علمى

7- تخصيص اعتبار به دستاوردهاى پژوهشى

خلاصه اين كه، ظاهرا جايز است ادعا كنيم كه در هر موقعيت از كار پژوهش علمى، از آغاز كار تا گزارش نهايى از يافته‏هاى كاملش، مباحثى با يك خصلت مشخص اخلاقى خودشان را براى حل شدن و چاره جويى حاضر مى‏كنند.

واقعيتى تاسف بار است كه بسيارى از افراد، هم دانشمندان و هم دانشجويان روش علمى، توجه خود را بقدرى بر «منطق» انتزاعى يك «روش علمى» ايده آل عميقا معطوف كرده‏اند كه جنبه اخلاقى علم، كاملاً از ايشان پنهان مانده است. به نظر من اين اوضاع و احوال بويژه از آن جهت تاسف بار است كه معمولاً به افسانه مضر و زيان آورى دامن مى‏زند كه هم از تيمهاى مربوط به علوم طبيعى و هم انسانى حمايت قوى مى‏گيرد، يعنى اين ديدگاه، كه علم از هر گونه ارتباط با ارزشهاى انسانى پيرايش شده است. اگر اين گونه به مسأله نظر كنيم، علم بقدرى عينى و ناظر به واقع است كه مى‏تواند كاملاً نسبت به ارزشهاى عاطفى، هنرى و اخلاقىِ زندگى انسانى فاقد احساس باشد و در واقع بايد چنين باشد.

اميدوارم تحليل من از نقش ملاحظات اخلاقى موجود در چارچوب علم آنقدر متقاعد كننده بوده باشد كه نشان دهد اين تقسيم دو گانه، جدايى پيش آمده ميان علوم طبيعى و علوم انسانى، بر تصورى كاملاً غير قابل دفاع از تقسيم واقعى كار، ميان اين دو حوزه از تلاش عقلانى، مبتنى است. اعتقاد راسخ من اين است كه هر دو بخش اين جدايى ناخواسته، بايد ساختگى بودن دلايل على الادعا وجوديش را به رسميت بشناسد، اگر قرار باشد به منافع وحدت سالم فهم انسانى به شايستگى خدمت شود.

انسان گرا به سهم خودش نبايد اجازه دهد فراموش شود كه در كل سير تاريخ عقلانى غرب ـ از ارسطو و اخلاقش تا دكارت، نيوتن، كانت، جيمز واينشتاين ـ علم بخشى از سنت فرهنگى، به معناى وسيع‏تر آن مى‏باشد. در سراسر سير توسعه تمدن ما، علم هميشه لايق و سزاوار لقب تاريخى «فلسفه طبيعى» بوده است. صرف نظر از اين كه شيوه ما در توصيف واقعيات چقدر ممكن تغيير كند، تقريبا شكى وجود ندارد كه اين وضعيت اساسى براى نقش موثر علم در ساختن جهان بينيى (Weltanschauung) كه براى كل حوزه انديشه ما اساسى است، بدون تغيير باقى خواهد ماند.

از يك طرف دانشمند به سهم خودش بايد به رسميت بشناسد كه علم آنقدر فى حد نفسه شان و منزلت دارد كه هواداران آن لازم نيست، ادعا كنند، على رغم اين كه علم كار انسانهاى ناقص است، ولى بصورتى رمز آلود قدرتهاى فوق انسانى دارد، مثل اين ادعا كه گفته مى‏شود، ما به دستاوردهاى واقعى رسيده‏ايم و حال آن كه در حقيقت ايده‏آلهايى هستند بسيار دور و در بعضى موارد ايده آلهايى كه اصلاً علمى و شدنى نيستند؛ آنچنان كه كسى كاملاً فكر باز داشته باشد، كاملاً عينى نظر كند و كاملاً عاقلانه بنگرد.

از نقطه نظر درك واقع گرايانه از ماهيت علم به عنوان يك خلاقيت و فعاليت بشرى به نظر مى‏رسد يك آگاهى تعالى يافته از جنبه انسانى علم - كه تلاش كردم تا آن را از نظر اخلاقى شرح دهم - مى‏تواند به منافع اين دو حوزه مهم تعقل بشرى خدمت كند. اين حوزه‏ها بجاى اين كه تقريبا قابل تفكيك باشند، متداخل و وابسته به يكديگرند. علوم طبيعى و علوم انسانى بجاى اين كه جفتى بيگانه باشند، يارانى باستانى و متقابلاً براى يك امر برجسته انسانى سودمندند: رسيدن انسان به دركى بهتر از خود و از جهانى كه در آن زندگى مى‏كند.

1 - Nicholas Resher, "The Ethical DImension of Scientific Research" in Robert G.Colody, Beyond the Edge of Certainty, Lanham, University Press, Americann, 1983, 261-276.

2 ـ دانشجوى دكترى فلسفه تطبيقى دانشگاه قم

/ 1